• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 507
تعداد نظرات : 10
زمان آخرین مطلب : 4088روز قبل
اهل بیت

فصل 2: مظلومیت فاطمه (س)


مقدمه

منبع:سایت شهید آوینی 

ازمسائل مهم و حزن‏انگیز زندگى فاطمه (س) كه در عین حال نكته‏آموز و سازنده است مسأله مظلومیت فاطمه (س) است. او مظلومه‏اى است فداكار، و شهیده‏اى است مظلوم. او و خاندانش از پدر و همسر عمرى براى مردم كار كردند و مردم را به سر و سامانى رساندند، از بدبختى نجات شان دادند و امروز توسط همان مردم صدمه خوردند .
مردم آن روزگار قبل از اسلام چه داشتند؟ و امروز از مدنیت واخلاق و حتى زندگى چه دارند؟ و آنچه بود از بركت چه كسى بود؟ جز از بركت اسلام و قرآن؟ و جز از راه پدر و همسرش؟ و امروز سرنوشت فاطمه (س) به جائى رسید كه از همین مردم كتك مى‏خورد و به بستر مى‏افتد.
از نظر ما فاطمه (س) از على (ع) هم مظلوم‏تر است. زیرا او مرد بیرون بود و با صحابه راستینى چون ابوذر و سلمان و عمار و مقداد و كمیل هم سخن و آشنا. آنها در بسیارى از موارد به پاخاسته و از حق دفاع مى‏كردند. اما درباره فاطمه (س) مسأله چنین نبود. او در جامعه كمتر ظاهر مى‏شد. عزادار بود حامله بود. و كتك خوردن و به خاك افتادن او، آن هم در خانه خود مسأله دردناكى است. بویژه كه او نسبت به غیرت على (ع) آگاه است و مى‏داند كه على (ع) از تماشاى آن صحنه چقدر زجر مى‏كشد.

مصائب وارده

فاطمه (س) در عمر كوتاهش با مصائب بسیار مواجه شده، مصائبى بودند كه اگر بر كوه وارد مى‏آمدند آنها را از هم مى‏پاشاندند. ما را توان آن نیست كه مشكلات و مصائب او را لیست كنیم. ولى به عنوان ذكر مورد چند نمونه را معرفى مى‏كنیم:

1- مرگ رسول خدا:

كه پیامبر عزیزتر از جانش بود و وقتى كه از دنیا رفت همه زندگى در برابر چشمانش تیره و تار شده بود. او اوقات خود را به گریه و اشك ریزى مى‏گذراند و بزحمت مى‏توانست آرام بگیرد. رسول خدا (ص) از قبل او را تسلیت داد و از چهره‏هاى مهم تسلیت او این بود كه به او خبر داده بود نخستین كسى است كه به او ملحق مى‏شود وفاطمه (س) از شنیدن آن خوشحال شد و خندید. [9]
رسول خدا (ص) به او در مرض فوق فرموده بود: فاطمه جان! گریه مكن، در مرگ من صورت خود را مخراش، گیسوان پریشان نكن، واویلا مگو، مجلس گریه و نوحه سرائى برپا مكن... و بعد فرمود خدایا اهلبیتم به تو مى‏سپارم...[10]

2- دستبرد به حرمت‏ها:

فاطمه (س)مظلومه است از آن بابت كه بحرمت او دستبرد زدند وشأن او را كه آن همه مورد سفارش و توصیه پیامبر بود نادیده گرفتند و كار به جائى رسید كه مسعودى مى‏نویسد: در را بر فاطمه (س) انداختند، او را در بین در و دیوار فشردند، محسن او را سقط كردند ،شوهر او را به زور وادار به بیعت كردند...[11]
در اندیشه فاطمه (س)، دستبرد به حرمت على (ع) و ولایتش رنج آورتر از دستبرد به حرمت خود بود. او نمى‏توانست این مسأله را براى على (ع) بپذیرد كه شوهرش را به زور وادار به بیعت كنند و یا بگفته مسعودى او را تهدید به مرگ نمایند. مسعودى گوید: دست على (ع) را گرفتند و به زور خواستند با دست ابوبكر به نشانه بیعت اصطكاك دهند و على (ع) مشت خود را فشرد[12] و فاطمه (س) نگران و متأثر از این امر كه این هوى پرستان چرا چنین مى‏كنند؟ و چرا توصیه‏هاى رسول خدا (ص) را نادیده مى‏گیرند؟

3- آتش زدن در خانه او:

این هم مسأله دردناكى براى فاطمه (س) بود كه به درخانه‏اش آتش افروختند و این امر توسط عمر انجام شد. [13] سخن این است كه براى بردن على (ع) به مسجد به او پیام فرستادند، على (ع) اطاعت نكرد، بار دیگر هم او را خواستند نرفت و براى بار سوم عمر به همراهى جمعى آمد، با هیاهوئى كه دم به دم نزدیكتر میشد كه این خانه را با اهلش آتش مى‏زنم، - پرسیدند كه حتى اگر فاطمه (س) در آن باشد؟ گفت آرى و... [14] - الباقى را از زبان فاطمه (س) بشنویم:
فجمعوا الحطب الجزل على بابى بر در خانه‏ام هیزم و خاشاك آوردند - و آتوا بالنار لیحرقوه و یحرقونا - آتش آوردند كه آن را شعله‏ور سازد و ما را بسوزانند فوقعت بعضادة الباب من در آستانه در قرار داشتم - و نا شدتم بالله و بأبى ان یكفوا و ینصرونا - آنها را قسم دادم به خدا، و به پدرم كه دست از ما بردارید و به دادمان برسید فاخذ عمرالسوط من یدقنقذ مولى ابى‏بكر عمر تازیانه را از دست قنفذ غلام ابوبكر گرفت فضرب به على عضدى حتى صار كالدملج آن را بر بازویم زد، چنان كه كبود شد. و ركل الباب برجله فرده على و انا حامل، لگد محكمى بر در زد و آن را بر رویم انداخت در حالیكه حامله بود فسقطت بوجهى به رو در خاك افتادم و النار تسعرو یسفع فى وجهى آتش زبان مى‏كشید و چهره‏ام را داغ مى‏كرد فیضر بنى بیده حتى انتثر قرطى من اذنى، مرا چنان سیلى زد كه گوشواره از گوشم فرو افتاد فجاء نى المخاض فاسقطت محسناً بغیر جرم،درد زایمان مرا گرفت و محسنم را بدون جرم سقط كردم. [15]

4- ضربات قنفذ:

جریان آتش افروزى عمر را گفتیم و ضربات وارده بر فاطمه (س) را برشمردیم. در اینجا سند دیگرى را نقل مى‏كنیم كه در رابطه با قنفذ است. او از آزاد شدگان مكه بود كه بعدها بعنوان كارگزار عمر سرگرم كار شد. عمر در یكى از اقدامات نصف اموال همه كارگزاران خود را بسبب خیانتى كه از آنها دیده بود مصادره كرد، ولى این امر را درباره او انجام نداد. حتى بیست هزار درهمى را كه از او ستانده بود به او باز پس داد.
على (ع) بعدها مى‏فرمود این اقدام و طرز برخورد عمر بخاطر تقدیر عمر از ضربت تازیانه‏اى بود كه به بازوى فاطمه (س) زد و آن را متورم ساخت [16] آرى، او در خوان نعمت پیامبر بزرگ و آزاد شده بود ولى براى حفظ شرایط و موقعیت خود آن رذالت را از خود بروز داد.

5- غصب فدك:

هنوز چند صباحى از مسأله سقیفه نگذشته بود كه حادثه دیگرى رخ داد و آن اخراج كارگزاران فاطمه (س) از مزرعه فدك و تصرف آن توسط ابوبكر بود كه گفتیم طرح ونقشه آن را عمر ریخته بود. در این مشى سیاسى هدف ورشكست كردن على (ع) و پراكنده ساختن یاران او بود، بویژه مستمندانى كه بعلت طرفدارى از على (ع) و فاطمه (س) از بیت‏المال محروم شده بودند .
این كار بر فاطمه (س) بسیار گران آمد مخصوصاً از آن بابت كه صاحب حق بود و براساس زور و عوام فریبى آن را از دستش ربودند و فریاد او بجائى نرسید. او باور نمى‏كرد كه دشمن تا بدین حد بیشرم و حیا باشد. البته فدك سالها در دست ابوبكر و بعد عمر بود، ولى پاره‏اى از اسناد نشان مى‏دهند عمر پس از چندى آن را به على (ع) پس داد و مدتها در دست فرزندان فاطمه (س) بود و پس از او مجدداً دست به دست مى‏شد. ولى واقعیت این است روح فاطمه (س) از این امر شدیداً متألم بود. و این عدم رعایت حق را یك مصیبت تلقى مى‏كرد فرزندان فاطمه (س) مادر را از دست داده بودند دیگر فدك را مى‏خواستند چه كنند؟

6- نگرانى از عوام فریبى:

از موارد مظلومیت فاطمه (س) این بود كه خصم عوامفریبى مى‏كرد. مثلاً فدك را كه حق فاطمه (س) بود از او گرفت ولى براى حق بجانب نشان دادن خود گفته بود اگر مایل باشى اموال شخصى من در اختیار تو باشد - یا به صورت مستقیم میراث او را گرفت بدین بهانه كه پدرت دستور داده ومن نمى‏توانم تخلف كنم .
براى فاطمه (س) این شگفتى وجود داشت كه خدا و انسانیت و اخلاق چه شدند؟ چرا چیزى را به پدرش نسبت مى‏دهند كه روح پیامبر از آن آزرده است؟ چگونه مى‏شود مسأله‏اى توسط پیامبر صورت گرفته باشد و فاطمه (س) از آن بى خبر باشد؟ فاطمه‏اى كه مركز اسرار پیامبر بود چگونه از حدیث میراث كه امروز ابوبكر آن را اعلام مى‏كند بى خبر است؟ و این عوامفریبى روح فاطمه (س) را آزرده مى‏ساخت زیرا بخاطر تقوا و انسانیت توان مقابله به مثل را نداشت .

7- اهانت‏ها:

فاطمه (س) در مورد شخصیت خود از رسول خدا (ص) سندها داشت. جمله معروف «فاطمةُ بضعة منى» بر سر زبانها بود و یا عبارت پیامبر هر كه فاطمه (س) را اذیت كند مرا اذیت كرده همگان شنیده بودند. بدین سان بسیار شگفت‏آور بود كه با وجود آن همه سخنان احترام‏آمیز رسول خدا (ص) نسبت به او به فاطمه (س) اهانت كنند و یا او را تحقیر نمایند .
ابوبكر پس از خطبه فاطمه (س) در مسجد به بالاى منبر رفت و سخنان ركیكى درباره او گفت. پناه بر خدا از تكرار آن كلمات! او را نعوذ بالله به روباه پیرى تشبیه كرد كه شاهد او دم او مى‏باشد. و هم گفت فاطمه (س) براى اثبات حقانیت خود به ضعیفه‏ها متمسك شده و از زنان یارى مى‏طلبد...[17]
ام سلمه به دفاع برخاست و معترضانه گفت آیا درباره فردى چون فاطمه (س) این سخنان رواست؟ او كه روز تولد ملائكة او را در بر گرفتند در خور این سخنان است؟ آیا رسول خدا (ص) فاطمه (س) را از میراث محروم كرده و به او خبر نداده؟ واى بر شما - زود است بر خدا وارد شوید و ثمره تلخ كردار خود را بچشید (و بر اثر این سخنان ابوبكر مقررى ام سلمه را قطع كرد) [18].
البته ابوبكر بعدها از كار و تلاش خود علیه فاطمه (س) پشیمان بودو در دم مرگ گفته بود من سه كار را انجام داده‏ام كه‏اى كاش نمى‏دادم:... اى كاش وارد خانه فاطمه (س) نمى‏شدم اگر چه علیه من به جنگ مى‏ایستادند...[19]

حزن و اندوه

فاطمه (س) براى زدودن این آثار و اقدام تلاش‏ها كرد ولى به ثمر نرسید. ازوجود و جان خود و خانواده‏اش مایه گذارد ولى در آن موفق نشد. او در واقع اسیر انتقام جوئى خصم در شمشیر برافراختن على (ع) علیه مشركین بود. آن روز كه على (ع) براى احیاى دین همه همت خود را مصروف مى‏كرد كینه‏هائى در دل مشركان شكل مى‏گرفت و امروز همان كینه‏ها بصورت موضعگیرى‏ها و بى تفاوتى‏ها درآمد.
فاطمه (س) پس از همه فریادها از میدان به در نرفت مقاومت صبورانه‏اى در پیش گرفت و در آن راه ایستاد خود فرمود صبر مى‏كنم همانند صبر كسى كه در قلب خود تیرى و در درونش نیزه سنگینى را احساس مى‏كند. (نصبر منكم على مثل حز المدى، و وخزالسنان فى الحشاء) [20] و الحق چه صبر جانكاهى بود.
او از اینكه اسلام را غریب و بى‏یاور مى‏دید دیدگانش گریان و قلبش سوخته بود. جهان را در برابر خود تاریك مى‏یافت و دیگر كسى او را خندان ندید تا به دیدار پدر در جهان باقى شتافت (ان فاطمه لم ترمتبسمة بعد وفات رسول الله و لم یعلم ابوبكر و عمر بموتها) [21] نگران ومتأثر بود كه مردم پاره تن اورا فراموش كرده و در میان انبوهى از دشوارى‏ها تنهایش گذاشتند. مگر پیامبر بارها و بارها او را بضعه خود معرفى نكرده بود. [22]

پیش‏بینى پیامبر (ص)

رسول خدا (ص) مظلومیت فاطمه (س) را پیش بینى كرده و رهنمودهاى خود را از پیش به او داده بود. براساس آن چه كه صاحب كشف الغمه مى‏نویسد: پیامبر روزى به فاطمه (س) فرمود:
دخترم، تو پس از من مورد ستم قرار خواهى گرفت و مورد استضعاف واقع خواهى شد. آنكس كه ترا اذیت كند مرا آزار داده، و آنكس كه ترا بخشم آورد مرا بخشم آورده ،كسى كه به تو جفا كند بمن جفا كرده، هر كس از تو ببرد از من بریده، آنكس كه به تو ستم كند به من ستم روا داشته، آنكس كه ترا شادان كند مرا مسرور كرده، آنكس كه به تو پیوند مهر داشته باشد به من پیوند دارد، زیرا تو از منى و پاره تن منى، و جان من و روح منى، از ستمكاران امتم بر تو به خدا شكوه مى‏كنم. [23]
براساس سند دیگرى، رسول خدا (ص) در حین مرگ گریست، و در پاسخ علت گریه‏اش فرمود بدان خاطر است كه از اشرار امتم به آنها ستم مى‏رسد. گوئى مى‏بینم كه دخترم فاطمه (س) پس از من اسیر ظلم و ستم مى‏شود و فریاد پناه خواهى مى‏زند و كسى از امتم او را كمك نكند (و كانّى بك یا بنیة نستغثین فلا یغنیك احد من امتى) [24]. و هم در سخن دیگرى خطاب به فاطمه (س) فرمود قسم به آنكس كه مرا بحق مبعوث كرده عرش خدا از گریه‏اش مى‏گرید و هم آنچه از فرشتگان آسمانها و زمین و ما بین آن دواند از گریه‏اش بگریه مى‏آیند. (واللذى بعثنى بالحق، لقد بكى لبكائك عرش اللّه و ما حوله من الملائكة والسموات و الارضون و ما فیهما) [25].

مظلومیت او از زبان على (ع)

على (ع) در حین دفن فاطمه (س) طى جمله‏هائى كوتاه در حالى كه مى‏گریست چنین فرمود:خداوندا از دختر پیامبر تو راضیم، خصم او را به تنهائى و وحشت انداخت تو او را انس بده، مردم از او بریدند تو او را پیوند ده، به او ستم كردند تو اى احكم الحاكمین درباره او داورى كن. (اللهم انى راض عن ابنة نبیك - اللهم انهاقد اوحشت فانسنها ،و هجرت فصلها و ظلمت فاحكم لها یا احكم الحاكمین) [26]
و هم در حین دفن خطاب به رسول خدا (ص) چنین گفت: اى رسول خدا (ص) فاطمه (س) به تو خبر خواهد داد كه امت چگونه براى از بین بردن او همدست شدند - تو از او بپرس و خبر بگیر...ستنبك ابنتك نتطافر امتك على هضمها...[27] اى رسول خدا (ص) دختر ترا از بیم دشمن نیمه شب بخاك سپردم، حق او را بردند، میراث او را گرفتند... از دشمنى خصم به خدا شكایت مى‏برم و به تو در مرگ و عزاى دخترت سر سلامت باد مى‏گوید (فبعین اللّه تدفن ابنتك سرّاً و یهضم حقها قهراً و یمنع ارثها جهراً... والى اللّه بررسول اللّه المشتكى و فیك احمل العزاء فصلوات اللّه علیها و علیك و رحمة الله و بركاته .

مظلومیت او از زبان فضه و دیگران:

فضه در خانه فاطمه (س) بود و به اسرار او واقف، در خانه كعب سرگرم مناجات بود و زمزمه‏ها داشت فردى كه به مناجاتش توجه داشت علاقمند به او شد و گفت معلوم است از دوستداران خاندان پیامبرى. فضه از شنیدن این سخن گریست و عقده‏اش باز شد و گفت اى بنده خدا اندوه و غصه‏اى كه در دل داشتم بجوش آوردى سؤال خود را بپرس.
آن شخص از مظلومیت فاطمه (س) پرسید و صداى گریه فضه را بلند كرد. آنگاه فضه گفت تو مایلى از مظلومیت فاطمه (س) براى تو حرف بزنم و من مضایقه نخواهم كرد و شروع كرد به بیان حالات و صدمات و ستم دیدگى‏هاى فاطمه (س) كه شرح آن را بیش یا كم شنیده‏ایم .
از زبان ام سلمه هم نمونه‏هائى از اینگونه سخنان داریم. روزى بر او وارد شد و گفت حالت چگونه است و شب راچگونه به صبح رسانیدى؟ فرمود شب را در حالى به صبح رساندم كه از فقدان پیامبر و ظلمى كه بر جانشین او رفت رنجور بودم. در اینجا چهره مظلومیت فاطمه (س) در رابطه با على (ع) مطرح شده و این نكته را بیفزائیم كه فاطمه (س) از بزرگترین مدافعان على (ع) بود و بخشى از ستمدیدگى او در این رابطه بود كه دفاعش درباره على (ع) به ثمر نرسیده بود .
براساس سندى كه در دست است فاطمه (س) در دم مرگ مى‏گریست و على (ع) علت گریه‏اش را پرسید. فاطمه (س) گفت براى گرفتارى‏هاى آینده تو مى‏گریم و على (ع) دلداریش داد كه گریه مكن، كه آن امور براى من مهم نیستند...[28] و این است معنى كفویت وهمسرى و همدمى مرد و زن كه فاطمه (س) و على (ع) نمونه آن بودند .

محتواى سخن او در عبادت‏ها

عبادت‏هاى بسیارى در حین بیمارى از فاطمه (س) بعمل آمد و در ضمن آن پرس و جوها و حقایق و اسرارى از زبان فاطمه (س) در مظلومیتش جارى شد. او شرایط روانى خود رادر عبادت زنان انصار چنین بیان كرد: بخدا قسم شب رابه صبح آوردم در حالیكه از دنیاى‏تان متنفر و از مردان‏تان بیزار بودم: اصبحت والله عائقة لدنیاكم و قالیة لرجالكم...[29]
ابن عباس به عیادت آمد و حالش را دید و نگران شد. به على (ع) گفت دوست دارم مرا از اسرار فاطمه (س) و اینكه چرا بدین روز افتاده است آگاه كنى - فرمود مرا معاف دارد كه فاطمه (س) از من خواسته است آن را پوشیده دارم، اما بصورت مختصر عرض مى‏كنیم: پس از پیامبر حق او را غصب كردند، از ارث محرومش داشتند، حرمت او را نادیده گرفتند، به او ستم كردند، خداوند میان او و ستمكاران داورى كند .
سلمان به عیادت او آمد با فاطمه (س) سخن مى‏گفت ناگهان صداى فاطمه (س) در حین سخن تغیر یافت و نفسش به شماره افتاد، سلمان پریشان شد كه تو را چه مى‏شود [30]فاطمه (س) را از درد سینه یا پهلو نالید. و از جراحت ناشى از فشار در و گویا قطعه آهن یا میخى كه در آن هنگام بر سینه‏اش فرو رفته بود .
و دیگر عیادت‏هائى كه از او بعمل آمد همه حكایت از صدمه دیدن او، غصب حقوق او، مظلومیت او و مظلومیت على (ع) است و تذكر تحمل و صبر فاطمه (س)، درد كشیدن او، بروز دادن دشمن كینه‏هاى بدر و احد را و فریفتگى‏شان به دنیا، و فكر و فریبكارى شان و در كل مظلومیت خود و على (ع) كه تجسم مظلومیت اسلام بودند .

نشان دادن مظلومیت

فاطمه (س) نمى‏خواست آنچه را كه بر او رفته بود از مردم مخفى دارد - بر عكس اصرار داشت كه مردم دریابند و بفهمند بر او چه مى‏گذارد. در تمام مدت پس ازوفات رسول خدا (ص) تا دم مرگ خود حقایق را علنى كرد و به افشاى عمل نارواى خصم پرداخت. حضورش در جامعه و مسجد، سخنانش در عیادت دیگران از او، همه حكایت از این وقایع دارند.
اینكه فاطمه (س) به دنبال بلال مى‏فرستد كه پس از مرگ پدر بیاید و یكبار دیگر اذان بگوید خود مدعى اعلان مظلومیت است و مى‏خواهد به همه بفهماند كه بر او چه مى‏گذرد. اینكه روزهاى دوشنبه و پنجشنبه مى‏رود و بر مزار شهیدان حاضر مى‏شود و صحنه‏ها را بیان مى‏كند كه اینجا محل استقرار پیامبر بود، آنجا محل شهادت حمزه، آنجا...[31]همه و همه نوعى عرضه وضعیت را نشان مى‏دهد.
و اینكه فاطمه (س) مى‏گرید و گریه‏اى بلند و آشكارا دارد و یا به خانه شهدا مى‏رود و با آنها سخن مى‏گوید [32] حكایت از اعلام وضعیت دارد كه مردم بدانند كه او در چه شرایطى و موقعیتى است و فكر نكنند فاطمه (س) از شرایط موجود راضى است و به اوضاعى كه پدید آورده رضایت دارد. كار و برنامه خود را انجام مى‏دهد ونارضائى خود را هم اعلام مى‏دارد .

مظلومه مغصوبه

آرى،فاطمه (س) تنها زنى است كه واجد چنان شرایط و مقاماتى است و در عین حال حق او غصب و خود او مظلوم واقع شده است هم حق مادى او را غصب كرده‏اند و هم حق معنوى او را.. السلام علیك ایها المظلومة المغصوبة، السلام علیك ایها المصطهدة المقهورة، السلام علیك ایتها الصدیقة: الشهیدة...[33].
جواد خراسانى قصیده‏اى درباره فاطمه (س) سرود كه ترجمه بخشى از آن این است: خدا لعنت كند آن گروهى كه فاطمه (س) را انكار كرده و با ستم به او، حق و حرمت پدرش را مراعات نكردند درب خانه او را آتش زده و او را بین در و دیوار فشردند و پهلویش را شكستند و محسن او را سقط كردند...
لعن اللّه امة انكرتها ظلمتها و لم تراع اباها احرقواباب دارها
وهى تدعو من ورالباب یسمعون نداها عصروا بابها علیها الى ان كسروا ضلعها و كل لواها اسقطوا محسنا و قادر اعلیاً
و هى من خلفهم تنادى اباها...
سلام بر فاطمه (س) و نام او، سلام بر همسر مظلومت، سلام بر حسن مسمومت، سلام بر حسین مظلومت، سلام بر شهادت مظلومانه‏ات و سلام بر پیكرهاى بى‏سر فرزندانت .

9- بنقل از عایشه.
10- بحار 22 ص 460.
11- ص 262 اثبات الوصیه.
12- همان منبع.
13- العقد الفرید ج 2 ص 197 و ص 240 شافى سید مرتضى.
14- ص 64 طرائف.
15- ص‏97 بیت الاحزان.
16- ص 107 سلیم بن قیس.
17- ص 362 الزهراء.
18- ص 363 همان منبع .
19- ص 286 ریاحین الشریعه ج 1.
20- سخنان فاطمه (س) در خطبه‏اش.
21- اثبات الوصیه.
22- ص 188 صواعق المحرقه.
23- ص 148 كشف الغمه .
24- بحار 43 ص 156.
25- همان منبع.
26- همان منبع.
27- نهج البلاغه.
28- بحار 43 ص 218.
29- خطبه فاطمه (س).
30- انساب الاشراف ص 318.
31- كافى به نقل از امام صادق (ع).
32- انساب الاشراف ص 318.
33- زیارت حضرت فاطمه (س) - مفاتیح الجنان.


يکشنبه 13/12/1391 - 14:21
اهل بیت

فصل 3:شهادت مظلومانه فاطمه (س)

 

مقدمه

در تاریخ حیات هر انسانى سه روز مهم قابل ذكر وجود دارد: روز ولادت، روز مرگ، و روز حشر و قیام .
روز ولادت مهم است و سرنوشت ساز، هم از نظر كیفیت ولادت و آغاز زندگى و هم از نظر گشوده شدن دفتر حیات؛ به همین گونه است روز مرگ كه از سوئى روز بسته شدن دفتر حیات است و از سوئى روز گشوده شدن دفترى دیگر براى آنكس كه سنت حسنه‏اى یا سیئه‏اى را در جهان پایه گذارى كرده است. و چگونه مردن و در چه راهى دفتر عمر را به پایان رساندن اهمیت بسیار دارد .
و سوم روز حشر و رستاخیز انسان است كه اهمیت آن بخاطر دیدن نتیجه اعمال و درو كردن حاصل كشت و درو به دنبال حساب و كیفر است. روز فصل است و روز حسرت، روز احساس غبن است و احساس ندامت، تمناى بازگشت به دنیا براى جبران بسیار است و امكان آن محال .

مسأله مرگ فاطمه (س)

مى‏دانیم كه مرگ دست رد به سینه احدى نمى‏زند و انسانها در هر سطح و درجه و شأنى كه باشند روزى بدنیا آمده و روزى مى‏میرند. خطاب خدا به پیامبر این است انك میت و انهم میتون [34] اى پیامبر تو هم زاده مرگى و روزى خواهى مرد و طبیعى است كه فاطمه (س) نیز روز ولادت و مرگى داشته باشد.
اما آنچه مهم است این است كه برخى با مرگ خود براى همیشه مى‏میرند و عده‏اى محدود هم هستند كه در سایه مردن خود حیات جدیدى را آغاز مى‏كنند و این امر بستگى دارد به چگونگى زندگى و در نهایت چگونگى مردن او و كار و برنامه‏اى را كه در زندگى براى خود ایجاد كرده است.
فاطمه (س) از آن گروه افرادى است كه با مرگ خود هرگز نمرده و نمى‏میرد و با شیوه زندگى قبل از وفاتش پایه‏هاى حیات جاودانه‏اى را براى حضور مداوم در عرصه حیات تاریخ خود فراهم آورده است.
او زنده است با راه و روش خود، با سنت‏هاى حسنه‏اى كه ایجاد كرده، با مشى و قدم‏هاى استوار خود در زندگى و تلاقى و تلقى خویش از جهان و پدیده‏هایش .
بدین سان ذكر داستان مرگ فاطمه (س) براى گریستن و گریاندن نیست براى نقش اهمیت بارى است كه در زندگى انسانها دارد و البته ذكر این تاریخ برانگیزاننده اشكها و عواطف است .

اهمیت مسأله مرگ او

همه چیز فاطمه (س) درس است، حتى مرگ و شیوه مردن او، او از مرگش بعنوان عاملى جهت رشد اسلام استفاده كرد و آن را حربه‏اى قرار داد تا دشمن نتواند عوامفریبى كند. و از این دید واقعاً باید گفت آن مردنى خوبست كه چون مردن فاطمه (س) باشد.
او شهیده اسلام است، بانوئى است كه در راه اثبات حق و دفاع از حق به شهادت رسید. این مسأله مهمى است كه اگر مسأله دین و خدا نبود، و اگر مسأله دفاع از مقام ولایت و حقانیت على (ع) نبود او را با صدمه در به پهلو چه كار؟ او براى هدف اسلامى خود تلاش كرد و جان داد .
مرگ فاطمه (س) مسأله مهمى براى تاریخ حیات اسلام بحساب مى‏آید، وسیله افشاگرى عظیمى براى معرفى دشمن و آزمایش فوق‏العاده براى اتخاذ مواضع درباره حقایق بود. فوت او دشمن و دوست را نیكو معرفى كرد و اعتراض فاطمه (س) را نسبت به دیگران نشان داد .

عوامل مرگش

او فردى بیمار و نحیف نبود كه زود از دنیا برود، و سن زیادى هم نداشت كه بگوئیم بر اثر پیرى و سكته و مسائل زیستى مربوط به آن از دنیا رفته باشد. پس از فوت رسول خدا (ص) شرایط و دشوارى‏هائى براى او پدید آمد كه زمینه را براى مرگ پیشرس او فراهم ساختند. اهم آنها

1- شرایط روانى:

وضع و شرایطى كه از پس از مرگ پدر براى او فراهم آورده‏اند او را متأثر و مكدر ساخته بود. او پس از مرگ پدر مردم را دید كه وصایاى رسول خدا (ص) را از یاد بردند، حق على (ع) را كه حق اسلام بود غصب كردند توطئه‏ها و نفاق‏ها جان گرفتند و صدائى هم از مردم برنیامد.
با این روندى كه در پیش بود فاطمه (س) احساس كرد كه توطئه‏ها جان مى‏گیرند و در فاصله‏اى اندك زحمات رسول خدا (ص) را بر باد مى‏دهند، و چون شهداى را ناحق در مسیر فنا و اضمحلال است. در این گذشت بار مظلومیت شوهر هم بر این بار افزوده شده و فراق پدر هم كه براى او دردى جانكاه بود. (انهامازالت بعد ابیهامصیبة الراس ناحلةالجسم، منهدة الركن، باكیه العین، محترقة القلب....)
این نكته‏اورارنج مى‏داد كه مى‏دید نه براى كمك به مستمندان بلكه تنها براى ورشكست كردن او و خاندانش و نیز براى پراكنده كردن مردم از دور و بر خاندانش فدك را از او گرفتند و حق او را پامال كردند واین‏همه‏كجروى‏وناروائى‏براى‏فاطمه(س)بسیارناگواربود.مخصوصاًكه‏دشمن‏بردرخانه‏اش‏آتش‏افروخت.

2- صدمه بدنى:

و این مسأله‏اى است كه بسیارى از بزرگان اهل سنت مى‏خواهند بر آن سرپوش نهند در حالیكه واقعیت خلاف آن است. صلاح الدین صفدى شافعى گوید: ان عمر ضرب بطن فاطمه یوم البیعة حتى القت المحسن من بطنها [35] عمر ضربه‏اى بر شكم فاطمه (س) وارد آورد در روز بیعت (روز سقیفه) تا محسن از شكم او سقط كرد. صاحب لسان المیزان به نقل از ابن حجر عسقلانى گوید ان عمر رفس فاطمه حتى اسقطت بمحسن [36] عمر بر فاطمه (س) فشار و لطمه‏اى وارد آورد تا محسن او سقط شد.
روایات شیعه هم در این زمینه بسیارند از جمله مجلسى بحث از ضربات قنفذ بر پیكر فاطمه (س) دارد كه زمینه را براى رنجورى و بسترى شدن او فراهم كرد. [37] صاحب تلخیص الشافعى هم همین مسأله را دارد و از جنین 6 ماهه‏اش حرف مى‏زند كه رسول خدا (ص) او را محسن نامیده بود [38] و حتى صاحب بحار گوید على (ع) آمد و پارچه‏اى بر سر همسر زجر كشیداش انداخت و...
بیمارى او شدید شد تا حدى كه دیگر نتوانست درست برخیزد وبنشیند. خاطر ناشاد او هم احتمال درمان را كمتر كرد و اوقاتش به سختى و با دشوارى مى‏گذشت، اغلب اوقات با رنجورى ،گریه و پژمردگى.

آمادگى براى مرگ:

شرایطى كه براى او پدید آمده بود زمینه را براى مرگ او فراهم كرده بود و این مسأله‏اى بود كه او انتظارش را مى‏كشید. اما اینكه فاطمه (س) براى تسریع در مرگ خود دعا كند و یا زودتر مردن خود را از خدا بخواهد به نظر بعید مى‏رسد. زیرا با مبانى اعتقادى، چندان سازگارى ندارد .
آرى در مواردى ممكن است زندگى به گونه‏اى باشد كه دیگر ارزش زنده ماندن را نداشته باشد. امیرالمؤمنین (ع) خود در رابطه با ستمى كه به ناحق درباره دختركى یهودى واقع شده بود فرمود: اگر در این شرایط مردى از این فاجعه رغبت مرگ كند بر او ملامتى نیست. [39]
و یا حسین بن على (ع)، مؤمنان را در لقاى خداى خود محق مى‏داند و آن زمانى كه مردم به حق عمل نكنند و از نسبت به معروف روى گردان باشند... «الا ترون الحق لا یعمل به و الى المعروف لا یتناهى عنه - لیرغب المؤمن فى لقاء ربه محقا فانى لا ارى الموت الاسعادة، و الحیاه مع الظالمین الا برما.[40]
تقاضاى فاطمه (س) از خدا براى تسریع مرگ و یا رغبت او به مردن اگر درست باشد از این نوع سخنان است البته فاطمه (س) از كسانى نیست كه درباره نفس مرگ احساس كراهتى داشته باشد. او هم مرگ راچون پلى مى‏داند و بدن راچون جسدى براى انتقال از این سراى به سراى دیگر. ضمن اینكه رسول خدا (ص) هم در حین وفات او را مژده داد نخستین كسى است كه به اوملحق مى‏شود. [41]
بدین سان فاطمه (س) درمانده اسیرى نیست كه براى خلاصى خود تقاضاى مرگ كند و یا از زحمت زندگى به زجر افتاده، از همسرش نارضائى داشته و خواستار آن باشد. اگر هم در جائى تقاضاى مرگ دارد از همان نوع است .

اخبار مرگ خود:


او داراى بصیرت است و تقواى او چراغ راه اوست و با این چراغ مى‏تواند آینده‏اش را ببیند و اخبار كند. روزى خبر مرگش را به على (ع) گفت. على (ع) پرسید از كجا مى‏گوئى؟ گفت ساعتى بخواب رفتم، حبیبم رسول خدا (ص) را در خواب دیدم. به هنگامى كه مرا دید گفت دخترم، زود به سویم بشتاب زیرا كه مشتاق دیدار توام - گفتم بخدا قسم شوقم به دیدار تو بیشتر است - فرمود تو امشب نزد منى - و او راست گفته و وفاى به عهد دارد.
روایات در این زمینه متعدد و از نظر محتوا مختلف است. ولى در كل همه آنها یك مسأله را اعلام مى‏دارند. و آن مسأله اخبار از مرگ است. از جمله سخنى است كه در روضة الواعظین آمده كه فرمود اى پسر عم دل تمناى مرگ، دارد. وساعتى بعد باید به پدرم ملحق گردم (فقالت یابن عم، انه قد نعیت الى نفسى و اننى لاحقة باً بى ساعة بعد ساعة [42].

وصیتهاى على:

فاطمه (س) روى به على (ع) كرد و گفت وصیتهائى است كه من مدتها آن را در دل نهفته داشتم - على (ع) فرمود اى دختر پیامبر خدا آنچه دوست دارى وصیت كن و آنگاه در بالاى سرش نشست، اطاق را از اغیار خالى كرد.
فاطمه (س) گفت اى پسر عم در دوران ازدواج هرگز مرا دروغگو و خائن نیافتى و از آغاز زندگى مشترك و معاشرتم با تو جز طریق وفا و صفا نپیمودم. على (ع) فرمود: پناه بر خدا راست مى‏گوئى، به خدا سوگند تو داناترو نیكوتر و پرهیزكارتر از آن بودى (انت اعلم بالله و ابر و اتقى )تو گرامى‏تر از هر كس بود من نیز در مخالفت با توبیخ تو بیمناك بودم. فقدان و وجدائى تو بر من سنگین است چون چاره‏اى جز تسلیم ندارم آن را تحمل مى‏كنم به خدا قسم مصیبت رسول خدا (ص) بر من تجدید شد...
آنگاه ساعتى با هم گریستند واخذ راسها و ضمها على صدره على (ع) سر فاطمه (س) را بسینه‏اش چسبانید و فرمود فاطمه جان، هر وصیتى كه دارى بكن و من در اجراى وصیت تو كوشایم و كار تو را بر خود مقدم مى‏دارم [43]فاطمه (س) را دعا كرد و وصیت نمود پس از او با امامه ازدواج كند كه به فرزندان او مأنوس‏ترند.
وصیت كرد كه نعش او را در تابوت خاص كه طرح آن را داده بود قرار دهد - احدى از آنها كه بر او ستم كرده‏اند در سر جنازه‏اش حاضر نشوند و بر او نمازنگذارند... آنگاه فرمود مرا شب غسل ده، شب كفن كن وشب دفن كن (غسلنى باللیل، فاكفنى فى اللیل وادفنى فى اللیل [44]...)
در سخنى آمده است كه درباره فرزندان سفارش كرد: على جان فرزندانم یتیم مى‏شوند - با آنها مدارا كن و از آنها دلجوئى فرما [45] و نمونهاین گونه مباحث بسیار و از نظر محتوا با مختصر تفاوتى در كتب روائى موجود است .

وصیتنامه او

براساس پاره‏اى از اسناد وصیتنامه‏اى بصورت مكتوب از فاطمه (س) نقل شده كه متن آن را از كتاب بحارالانوار مجلسى نقل مى‏كنیم:
هذا ما اوصت به فاطمه بنت رسول الله (ص) - اوصت و هى تشهد ان لا اله الا الله و ان محمداً عبده و رسوله و ان الجنة حق و النار حق و ان الساعة آتیه لاریب فیها و ان الله یبعث من فى القبور .
یا على انا فاطمه بنت محمد ص زوجنى الله منك لاكون لك فى الدنیا و الاخره - انت اولى لى من غیرى حنطنى و غسلنى و كفنى باللیل و لا تعلم احداً و استود عك اللّه و اقرء على و لدى السلام الى یوم القیامة[46].
ترجمه ساده آن این است: این وصیت فاطمه (س) دختر رسول الله است. و او شهادت به وحدانیت خدا و رسالت محمد (ص) مى‏دهد و گواهى مى‏دهد كه بهشت و دوزخ حق است و قیامت آمدنى است در آن شك نیت و خداوند همه آنها را كه روزى در قبر مى‏خوابند مبعوث مى‏گرداند .
اى على من فاطمه دختر پیامبرم، خداى مرا به همسرى تو در دنیا و آخرت مفتخر گردانیده - توبه من سزاوارتر از دیگرانى مرا شب غسل ده و كفن و دفن كن و احدى را بر آن مطلع مساز - با تو خداحافظى كرده، و به فرزندانم را تا روز قیامت سلام مى‏فرستم .

ساعت قبل از مرگ

قبل ازمرگ خود را نظافت و شستشو كرد. به اسماء گفت آبى بیاور كه غسل كنم، كمكم كن كه لباسم را عوض كنم غسل كرد و لباس تازه‏ترى پوشیده به سوى قبله خوابیده و پارچه‏اى بر روى خود كشید. به اسما گفت مدتى درنگ و آنگاه مرا صدا كن. اگر جواب ندادم بدان از دنیا رفته‏ام و برو على (ع) را خبر كن‏[47].
در وسط اطاق، او در بستر بود و در اندیشه فرزندان خردسال، تنهائى على، دور نماى آینده نسل و ذریه خود در شهادت و مسمومیت و سرگرم دعا كه خدا و ندا: مرگ را براى من چنان كن كه وقتى بر من وارد مى‏شود گوئى محبوب من است كه از سفر برگشته و من دیده براهش داشته‏ام... خداوندا آنگاه كه به خانه قبر درافتادم و تنها و بیچاره و محتاج رحمت تو شدم رحمت و عنایت خویش بر من فرست روشنائى در قبر و ثوابى كه بر مؤمنین وعده فرموده‏اى بر من نازل گردان، روح مرا در كنار ارواح پاك و جان مرا همدم جانهاى صالح و جسد مرا در كنار اجساد مطهر و اعمال مرا در ردیف اعمال مقبوله قرار ده...
كلماتش را در حین مرگ چنین ضبط كرده‏اند: السلام علیك یا جبرائیل السلام علیك یا ملائكة ربى الیك ربى لا الى النار، الى رحمتك لا الى غضبك، رضاك رضاك...

فاصله‏اش با وفات پیامبر

در فاصله زمانى مرگ او با رسول خدا (ص) این فاصله‏ها ذكر شده: 40 روز، 45 روز، 2 ماه، 6 روز، 72 روز، 75 روز نوشته‏اند و این فاصله اخیر مورد تأكید مورخان شیعه است مثل ابن شهر آشوب و كلینى در اصول كافى .
گروهى 83 روز، 90 روز، شهید اول در كتاب الدروس 100 روز، صحیح بخارى 6 ماه، و برخى هم 8 ماه نوشته‏اند در كل كمترین مدت 40 روز [48] و بیشترین مدت 8 ماه است. [49]
بهمین علت درباره تاریخ وفات او هم اختلاف نظر است برخى آن را سیزدهم جمادى الاولى، گروهى سوم جمادى الاخر نوشته‏اند، تاریخ‏هاى دیگر سوم ماه رمضان، بیستم جمادى الثانى، سیزدهم ربیع الاول و... نوشته‏اند كه دو سند اول مهمتر است .
اما سنش در حین وفات بصورت مشهور 18 سال و 2 ماه نوشته‏اند در حالیكه كلینى و طبرى 29 سال، مجلسى و زبیر بن بكار 30 سال، برخى از علماى عامه 28 سال، یعقوبى 23 سال و... نوشته‏اند در كل هیچكس از 18 سال كمتر [50]و از 30 سال بیشتر ذكر نكرده است. [51]

غسل و كفن

اسماء بنت عمیس گوید فاطمه (س) سفارش كرده بود كه چون در گذشت كسى جزمن و على (ع) او را غسل ندهد. در برخى از روایات آمده است كه‏ام سلمه هم با او همكارى داشت. اسنادها گویند كه حتى عایشه را اجازه نداد كه كنار جنازه‏اش باشد. [52]
على (ع) به‏ام سلمه گفت آب بریزد و آب ریخت و على (ع) فاطمه (س) را غسل داد و او را در وسط اطاق رو به قبل قرار داده و كفنش كرد [53] و على (ع) فرماید بخدا قسم او را شستم و كفن كردم در حالیكه بدنش پاك و مطهر بود. او پاك بدنیا آمد و پاك از دنیا رفت .
او فرماید به هنگامى كه خواستم سر كفن را ببندم فرزندان را صدا كردم كه بیایند با مادر وداع كنند. زمان فراق رسیده و دیدار بعدى در بهشت خواهد بود. فرزندان بر جنازه مادر حاضر شدند و هر كدام سخنى و مرثیه‏اى گفتند:
- حسن آمد كه‏اى مادر پیش از اینكه جان از تنم بیرون رود با من سخنگوى (كلمنى قبل ان تفارق روحى بدنى).
- حسین آمد كه‏اى مادر پیش از آنكه قلبم ازكار بایستد با من حرف بزن (كلمنى قبل ان ینصدع قلبى فاموت).
- زینب آمد كه یا رسول الله هنوز لباس عزاى تو بر تن داریم و...
- على (ع) فرمود اى دختر پیامبر چگونه خود را تسلى دهم .
- و هم او فرمود خداى را شاهد مى‏گیرم كه دستهاى فاطمه (س) از كفن بیرون آمد بچه‏هارا در بغل گرفت و بسینه چسبانید (الى اشهد الله - انهاقد حنت و انّت و مدّت یدیها و ضمتها الى صدرها بكیا).
- در این هنگام ندائى از آسمان برخاست كه یا على (ع) فرزندان را از روى سینه مادر بردار، بخدا سوگند كه فرشتگان آسمان را بگریه انداختند (و اذا بهاتف من السماء ینادى یا اباالحسن ارفعهما فلقد بكیا و الله ملائكة السماوات فقد اشتیاق الحبیب الى المحبوب) [54].

دفن فاطمه (س)

مردم در كنار خانه فاطمه (س) منتظر جنازه بودند - ابوذر به آنان اعلام كرد كه حركت جنازه به تأخیر افتاد. مردم پراكنده شدند و ابوبكر خبر نیافت تا بر جنازه‏اش حاضر شود [55]. در تشیع او عمار، مقداد، عقیل، زبیر، سلمان، ابوذر، حذیفه و... بودند. [56] و فاطمه (س) را در تاریكى شب و در سكوت دفن كردند. [57]
در دفنش غوغائى برخاست، همه مى‏گریستند، على (ع) فرمود فاطمه جان راحت شدى، سلام ما را به پدرت برسان...، در حین دفن خواست، فاطمه (س) را داخل قبر كند، خطاب به رسول خدا (ص) السلام علیك یا رسول الله عنى و عن ابنتك النازلة بك و السریعة اللحاق الیك...سلام من و دخترت را كه بر تو مهمان مى‏شود بپذیر كه چه زود به تو ملحق شد... لقد استرجعت الودیعة و اخذت الرضینة، [58]... و دیعه‏اى كه در نزد من داشتى برگردانده شد، و گروئى و امانت تو پس داده شد...
اما حزنى فسرمد، و اما لیلى فمستهد...اندوهم پایان ندارد، شبم هرگز صبح شدنى نیست... تا روزى كه مرگم فرا رسد و در كنار تو قرار گیرم... على (ع) از دفن فارغ شد، برخاست كه برود، اما احساس كرد توان قلبى آن را ندارد كه‏اى واى من خود فاطمه (س) را بدست خویش به خاك سپردم؟ یكباره دچار اندوه شد و به كمك دو ركعت نماز خود را آرامش و سكون بخشید كه قرآن فرمود: و استعینوا بالصبر و الصلوة و انهالكبیرة الا على الخاشعین [59].

اما قبرش

اینكه قبر او در كجاست نظرات مختلفى در این زمینه وجود دارد، حق این است كه فاطمه (س) خود خواسته بود كه قبرش مخفى باشد تا سندى براى اعتراض او در عرصه جهان باقى بماند. اما مجلسى و صدوق قبر او را در خانه‏اش مى‏دانند و آن را صحیح‏ترین خبر مى‏شناسند: (ان الا صح انهامدفونة فى بیته)[60].
بسیارى ازاهل سنت باستناد این سخن پیامبر كه فرمود بین قبر و منبرم باغى از باغهاى بهشت است ما بین بیتى و منبرى روضة من ریاض الجنة [61].
مى‏گویند قبر او در همان محل است. گروهى قبر او را در بقیع مى‏دانند و ابن جوزى آن را در كنار خانه عقیل... و حق این است كه به هیچكدام از آنها نمى‏توان اعتماد كرد، آنچه كه عرضه مى‏شود در حد یك استحسان عقلى است .

على (ع) بر سر مزاش

وضع حال على ع) و زمزمه صاحبش در كنار مزار مشخص است از چه قبیل خواهد بود. زیرا تاریخ انس و صفاى را بمانند انس و صفاى على (ع) و فاطمه (س) نمى‏شناسد جز در رابطه با پیامبر و خدیجه. و طبیعى است كه از دست دادن فاطمه (س) براى او گران است روزى از مشتى خاك برداشت و گریان شد، اندوهى شدید براو غالب آمد، روى به مرقد پیامبر كرد و چنین زمزمه نمود:
- جانم فداى جگر كوشه پیامبر كه میراثش تباه شد، بعد از رحلت پیامبر حرمت او را در هم شكستند، او به خواسته خود نائل آمد، اما نزار و خسته، فقدان پدر توانش را كاست و اشك از دیدگانش جارى ساخت شبانه به خاك سپرده شد و هیچكس دیگر او را ندید...[62].
اى كاش این جان دردمند همراه با نفس‏هایم ازسینه برون مى‏رفت نفسى على زفراتها محبوسة - یا لیتها نخرجت مع الزفراتى) پس از تو چیزى براى زندگى نیست گریه‏ام براى این است كه زندگیم پس از تو طولانى شد لا خیر بعدك فى الحیوة و انما - ابكى مخافة ان تطول حیاتى .
و فرمود اگر از سر كویت برمى خیزم بدان خاصر نیست كه از ماندن در كنارت خسته و ملول شده‏ام و اگر میمانم بدان خاطر نیست كه بوعده خدا به صابران بدگمانم...(فان انصرف فلا عن ملالة، فان اقم فلاعن سوء ظن بما و عدالله الصابرین) [63].
گویند على (ع) شبى بر سر قبر فاطمه (س) گریست. با اوسخن گفت و به خواب رفت. فاطمه (س) بخوابش آمد كه على (ع)، در اینجا مى‏گریى و مى‏گریى، برخیز و بخانه رو، فرزندانم از خواب بیدار شدند وبهانه مادر مى‏گیرند... سلام بر پیكر نحیف تو اى فاطمه (س)، سلام بر بدن كبود وتازیانه خورده‏ات. سلام بر جنازه‏ات كه رسواگر شكنجه خصم است و سلام بر قبر پنهانت كه سند اعتراض است.

34- آیه 30 سوره زمر.
35- الوافى بالوفیات ج 5 ص 347.
36- لسان المیزان ج 1 ص 268.
37- بحار ج 43 ص 170.
38- تلخیص الشافعى ص 415.
39- نهج البلاغه .
40- بررسى تاریخ عاشورا.
41- ج 3 مناقب ص 362.
42- روضه الواعظین.
43- همان - و نیز ناسخ ج 4 ص 1609.
44- ص 59 - احتجاج.
45- ص 178 بحار ج 43.
46- بحار 43 ص 214.
47- كشف الغمه.
48- بحار 43 ص 191.
49- ص 749 الاستیعاب.
50- مناقب ابن شهر آشوب.
51- مجلسى در بحار.
52- ج 8 طبقات ص 18.
53- وفاة فاطمه الزهرا ص 77.
54- فاطمه الزهرا رحمانى ص 538.
55- صحیح بخارى ج 5 ص 177.
56- ص 151 روضة الواعظین ج 1.
57- مناقب ج 3 ص 363.
58- نهج البلاغه.
59- آیه 45 سوره بقره .
60- بحار ج 43 ص 188.
61- صحیح مسلم .
62- ص 188 الزهراء
63- ص 127 كشف الغمه.

 

منبع:سایت شهید آوینی 

يکشنبه 13/12/1391 - 14:21
اهل بیت

خبر شهادت حضرت زهرا به على(ع) و حالات حسنین

اسماء مى‏گوید: پس از لحظاتى بانویم را صدا زدم، جواب نداد گفتم یا بنت محمد المصطفى اى دختر بهترین پیامبران، اى دختر بهترین مادران... چون جواب نیامد آمدم و روپوش را از روى مباركش برداشتم دیدم كه روح مطهرش به عالم ملكوت پرواز كرده است اسماء با دیدن این منظره دلخراش، گریبان چاك زده مى‏نالیدم كه ناگاه حسنین علیهماالسلام وارد شدند و فرمودند: اسماء این امنا؟ مادر ما كجا است؟

اسماء ساكت بود و چیزى نمى‏گفت فرزندان زهرا علیهاالسلام وارد حجره مادر شدند و مادر را بیجان یافتند آه از دل بیرون كرده و یكدیگر را تسلیت گفتند آنگاه حسن علیه‏السلام خود را روى مادر انداخته او را بوسیده و مى‏گفت: یا اماه كلمینى قبل ان یفارق روحى بدنى. مادر با من حرف بزن پیش از آن كه روح از بدنم مفارقت كند و آنگاه حسین علیه‏السلام پاهاى مادر در آغوش گرفته و مى‏گفت: یا اماه انا ابنك الحسین، كلمینى قبل ان ینصدع قلبى فاموت.
مادر من فرزندت حسینم با من حرف بزن پیش از آنكه دلم از كار بیفتد اسماء به آنها دلدارى داده و مى‏گفت جگرگوشگان رسول خدا بروید در مسجد و از ماجراى وفات مادر پدرتان را خبر دهید. آنها از خانه به طرف مسجد دویدند و فریاد برآورده: یا محمداه یا احمداه، الیوم جدد لنا موتك اذ ماتت امنا.

اى پیامبر بزرگ، اى رسول خدا اى جد گرامى امروز بار دیگر داغ فراق شما بر ما تازه شد مادر ما جان به جان آفرین تسلیم كرد. سپس به طرف مسجد رفته و فوت مادرشان را به پدر بزرگوارشان خبر دادند. مولاى متقیان از شنیدن این حادثه ناگوار غش كرد آب به صورت مباركش پاشیدند چون به هوش آمد فرمود: بمن العزاء یا بنت محمد، اى دختر رسول خدا به چه كسى در این مصیبت تسلیت باید گفت، كنت بك اتعزى ففیم العزاء من بعدك؟ (1) اى سیده النساء من اندوه و غمم را به تو تسلى مى‏دادم بعد از تو به چه كسى خود را تسلیت دهم. با اشك چشم و سوز دل اینگونه مى‏نالید:


لكل اجتماع من خلیلین فرقة -و كل الذى دون الفراق قلیل
و ان افتقادى فاطمة بعد احمد -دلیل على ان لا یدوم خلیل
(2)

میان هر اجتماعى از دو دوست فراق حاصل مى‏شود، و اساساً كم اتفاق مى‏افتد كه بین دوستان جدایى نیفتد.
گم كردنم فاطمه را بعد از رحلت رسول خدا (سلام‏اللَّه‏علیهما) بهترین دلیل بر این است كه دوست براى انسان نمى‏ماند.

مراسم وداع با مادر و خاكسپارى


بعضى نوشته‏اند: كه حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام به خاطر طاهره بودن به غسل نیازى نداشته است. امام صادق علیه‏السلام فرمود: امیرالمؤمنین على علیه‏السلام فاطمه زهرا را غسل داد زیرا او صدیقه و معصومه بود نباید جز معصوم، دیگرى او را غسل دهد چنانچه مریم را جز عیسى علیه‏السلام كسى غسل نداد(3)
امام علیه‏السلام چون كافور بر بدن مطهرش ریخت این دعا را خواند:
اللهم انها امتك و بنت رسولك و خیرتك من خلقك اللهم لقنها حجتها و اعظم برهانها و اعل درجتها و اجمع بینها و بین محمد صلى اللَّه علیه و آله.
پروردگار این است كنیز تو و دختر پیغمبر تو و بهترین خلق تو بارالها حجتش را تلقینش كن و برهاشن را بزرگ دار و درجه‏اش را بالا ببر و جمع كن بین او و بین محمد صلى اللَّه لعیه و آله و او را با حبیبت در یك درجه بدار.
آنگاه از حنوط باقیمانده رسول‏اللَّه او را حنوط كرد و در هفت پارچه كفن پوشانید و عبا را بر روى آنها انداخت سپس فرزندانش را صدا كرد تا بیابند و بار دیگر از مادر توشه برگیرند. على علیه‏السلام صدا زد: یا ام‏كلثوم، یا زینب، یا فضه یا حسن یا حسین هلموا و تزودا من امكم الزهراء فهذا الفراق و اللقاء فى الجنة
بیائید از مادرتان زهرا توشه بردارید كه این دیدار آخر است و ملاقات بعدى در بهشت است حسن و حسین علیهماالسلام آمدند كنار جسد مطهر مادر مى‏نالیدند فرزندان آن بانوى بزرگوار هر كدام اندوه دل را به اشك دیده فرونشانده و مى‏گفتند مادر وقتى خدمت جد ما رسول‏اللَّه رسیدى فاقرئیه منا السلام. سلام ما را به او ابلاغ نما و بگو كه ما بعد از تو یتیم شدیم، امیرالمؤمنین علیه‏السلام مى‏فرماید: ناگهان دیدم كه مادرشان آغوش باز كرد و آن دو عزیزش را به سینه‏اش چسبانید كه هماندم شنیدم هاتفى از آسمان ندا مى‏كند.
یا اباالحسن ارفعهما عنها فلقد ابكیا واللَّه ملائكة السماء. یا على حسن و حسین را از روى نعش مادر بلند كن به خدا سوگند اینها فرشتگان آسمان را به گریه درآوردند (4)

معجزه جسد بیجان فاطمه علیهاالسلام

براى برگزیدگان خداوند و تربیت شدگان مهد نبوت، زمان و مكان، طبیعت و خواص آنها مفهومى ندارد فى‏المثل به طور معمول آتش كارش سوزاندن است ولى اگر خدا نخواهد خاصیت آتش تغییر مى‏كند و دیگر قدرت سوزاندن نخواهد داشت. چنانچه در داستان حضرت ابراهیم در قرآن كریم مى‏خوانیم كه این پیامبر بزرگ را نمرودیان به آتش افكندند ولى خداوند نخواست كه آتش او را بسوزاند

نسوزد آتشى تا او نخواهد -نبارد بارشى تا او نخواهد (5)

یا در داستان معراج حضرت رسول اكرم مى‏خوانیم كه با همین عنصر خاكى و بدن مطهرش به آسمانها عروج مى‏كند بدون این كه جاذبه زمین مانع صعود آن حضرت شود یا سر بریده ابى‏عبداللَّه الحسین تلاوت قرآن مى‏كند كه مورد اتفاق تمام فرق اسلامى است یا كارد گلوى حضرت اسماعیل را نمى‏برد و امثال اینگونه معجزات و خارق عادات نشان‏دهنده این معنا است كه بر ما معلوم شود كه آنها به نیروى عظیم خداوندى مجهزاند از جمله معجزات حضرت زهرا علیهاالسلام پس از غسل و كفن پوشیدن در آغوش گرفتن فرزندانش حسنین علیهماالسلام است یا صحبت كردن آن بانو بعد از وفات با همسرش امیرالمؤمنین علیه‏السلام است در این رابطه روایات متعدد و مطالب گوناگون در كتب مختلف نقل شده كه بحث از آنها در این مختصر نمى‏گنجد آنچه نقل شده ز باب نمونه است كه مبادا خوانندگان گرامى شك كنند كه چگونه انسانى كه روحش از بدن مفارقت مى‏كند قدرت دارد كارى را انجام دهد كه انجام آن از زنده‏هاى داراى عصمت و ولایت پذیرفتنى است ولى از وفات یافته‏ها چگونه؟ و بدانند كه مقام معصوم علیه‏السلام مقامى است فوق مقام بشر آنها مجهز به قدرتى هستند كه آن قدرت در حیطه علوم بشرى نیست و ابعاد معنویت آنها فراتر از دنیاى انسانها است از این روى هم در حال حیات صاحب معجزات محیرالعقول هستند و هم بعد از شهادت از آنها معجزاتى بروز مى‏كند كه عقول صاحبان خرد عاجز از تجزیه و تحلیل آنها است مگر به نور ایمان و صفاى دل بر صدق معجزات و خوارق عادات آنها یقین پیدا كنند.

مراسم تدفین شبانه حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏علیها

على علیه‏السلام پیكر مطهر بانوى مظلومه‏اش را طبق وصیتش زیر پیراهن غسل داد با آن كه خود به اهل خانه‏اش فرموده بود براى عمل كردن به سفارش بانویش آهسته سخن بگویند و گریه بلند بلند نكنند مبادا همسایه‏ها مطلع شوند. اسماء بر پیكر مطهر آن بانوى رنجدیده آب مى‏ریخت و مولاى متقیان مى‏شست ناگهان دیدند كه مولا تكیه به دیوار داده هاى‏هاى گریه مى‏كند و نتوانست خویشتن‏دارى كند وقتى پرسیدند یا امیرالمؤمنین چرا بى‏تاب شده‏اى؟ فرمود: از حیاء این بانو اشك مى‏ریزم چطور در این مدت بعد از حادثه تازیانه خوردن این همه درد و صدمه را از من مخفى داشته و اكنون كه دستم به بازوى ورم كرده‏اش رسید دانستم كه چه بر سر این بانو آمده است نتوانستم خویشتن را نگه دارم كه بى‏اختیار گریستم. (6)

هر قهرمان مدال خودش را نشان دهد -زهرا مدال خود به على هم نشان نداد

آرى پیكر مطهر حضرت زهرا علیهاالسلام را غسل داد و كفن كرد و تنها خودش و دو فرزندش حسن و حسین علیهماالسلام و عمار و مقداد و عقیل و زبیر و ابوذر غفارى و سلمان فارسى، بریده و عباس بن عبدالمطلب و ابن مسعود و تنى چند از بنى‏هاشم بر پیكر مطهر آن بانو نماز خواندند
على علیه‏السلام سپس آن پیكر نورانى را به خاك سپرد و در كنار قبر آن بانوى پهلو شكسته نشست و خطاب به قبر آن بانو فرمود: یا ارض استودعتك ودیعتى. هذه بنت رسول‏اللَّه فنودى منهایا على انا ارفق بها منك فارجع ولاتهتم (7)
اى زمین امانتم رابه تو مى‏سپارم این دختر رسول خداست، ناگاه شنید كسى مى‏گوید یا على من از تو نسبت به بانویت مهربان‏ترم به سوى منزل بازگرد و غصه مخور. امیرالمؤمنین علیه‏السلام در حین خاكسپارى حضرت زهرا علیهاالسلام كلماتى دارد كه سزاوار است در اینجا آورده شود.

پی نوشت

1_فاطمة الزهراء، بهجة قلب مصطفى/ 576
2ـ بیت‏الاحزان/ 152
3_فاطمة الزهرا سیدة نساءالعالمین/ 439
4ـ فاطمة الزهرا بهجة قلب المصطفى/ 579
5ـ سروده: مؤلف
6ـ فاطمة الزهراء سیده نساء العالمین/ 450
7ـ ناسخ، ج 1/ 232

منبع:سایت شهید آوینی 

يکشنبه 13/12/1391 - 14:21
اهل بیت

گفتار امیرالمؤمنین در خاكسپارى حضرت



السلام علیك یا رسول‏اللَّه عنى و عن ابنتك النازلة فى جوارك والسریعة اللحاق بك قل یا رسول‏اللَّه عن صفیتك صبرى، ورق عنها تجلدى
الا ان لى فى التأسى بعظیم فرقتك و فادح مصیبتك موضع تعز.
فلقد و سدتك فى ملحودة قبرك و فاضت بین نحرى و صدرى نفسك.


فانا لله و انا الیه راجعون فلقد استرجعت الودیعة و اخذت الرهینة اما حزنى فسرمد، اما لیلى مستهد الى ان یختار اللَّه لى دارك التى انت بها مقیم.
و ستنبئك ابنتك بتضافر امتك على هضمها فاحفها السؤال و استخبرها الحال.
هذا و لم یطل العهد و لم یخل منك الذكر والسلام علیكما سلام مودع لا قال و لا سئم فان انصرف فلاعن ملالة و ان اقم فلاعن سوءظن بما وعداللَّه الصابرین.(1)
درود بر تو اى فرستاده خدا از من و دخترت كه در جوارت آرمیده، زودتر از دیگران به تو رسیده.


اى فرستاده خدا مرگ دختر گرامیت عنان شكیبایى از كفم گسلانده و توان خویشتن‏داریم نمانده اما براى من كه سختى جدایى تو را دیده و سنگینى مصیبتت را كشیده‏ام جاى تعزیت است.
تو را تكیه‏گاه ساختم در آنجا كه شكاف قبر تو بود و جان گرامیت میان سینه و گردنم از تن مفارقت نمود. «همه ما از آن خداییم و به سوى خدا بازمى‏گردیم» امانت بازگردید. و رهن گرفته شد كار همیشگى‏ام اندوه است. و شبهایم شب زنده‏دارى تا آنكه خدا خانه‏اى را كه تو در آن به سر مى‏برى برایم گزیند (و این غم كه در دل دارم فرونشیند) و به زودى دخترت تو را خبر دهد كه چگونه امتت فراهم گردیدند و بر او ستم ورزیدند، از او بپرس چنانكه شایسته است و خبر گیر از آنچه پیش آمده است كه دیرى نگذشته و یاد تو فراموش نگشته. درود بر شما درود كسى كه خداحافظى كند (وداع نماید) نه كه رنجیده است و راه دورى جوید.
اگر بازگردم نه از خسته جانى است، و اگر بمانم نه از بدگمانى است بلكه امیدوارم بدانچه خدا صابران را وعده داده است.


و در روایتى دیگر در دنبال كلماتش خطاب به رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله اینگونه (درددل را با آن سرور كائنات) ابراز مى‏كند (2)
اى رسول خدا... فبعین اللَّه تدفن ابنتك سرا و یهضم حقها قهرا و یمنع ارثها جهرا... دخترت در پیش نظر خدا به خاك سپرده شد بدون آنكه كسى از دشمنان از دفنش آگاه شود حق دخترت را به ظلم گرفتند و ارثش را از وى منع كردند... تا آنجا كه فرمود:

نفسى على زفراتها محبوسة -یالیتها خرجت مع الزفرات
لا خیر بعدك فى الحیوة و انما -ابكى مخافة ان تطول حیاتى

در هجران فاطمه نفسم در سینه‏ام محبوس است اى كاش جان من با نفسم بیرون مى‏آمد.
اى فاطمه بعد از تو خیرى در زندگانى نیست فقط گریه‏ام براى این است كه مى‏ترسم عمرم پس از تو طولانى شود.

قبر مخفى حضرت زهرا(س) و جریان غم‏ انگیز نبش قبر


پنهانى قبر حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏علیه نشانه‏ى مظلومیت و غربت ولایت است، و دلیل واضح و برهان قاطعى كه شیعه مى‏تواند به استناد آن خود را پیرو راستین سنت رسول (ص) نشان دهد. زهرا سلام‏اللَّه‏علیه نشانى بر حقانیت و مظلومیت شیعه، براى همه‏ى آزادمردان در طول تاریخ به یادگار گذاشت.
شیعه امروز مى‏تواند از اهل سنت بپرسد، چرا زهرا سلام‏اللَّه‏علیه وصیت كرد خلفا در تشییع جنازه‏اش حاضر شوند؟ و چرا وصیت كرد تا قبرش پنهان بماند؟

آرى او نمى‏خواست تا دشمنانش كه دشمنان خدا و رسولند بر سر مزارش اقامه‏ى عزا كرده و بدین وسیله عوام‏فریبى كنند. آن قدر این امر بر خلفا سنگین بود و از عواقبش بیم داشتند كه تصمیم گرفتند نبش قبر كنند تا قبر زهرا را پیدا كنند و بر جنازه‏اش نماز گزارند. كه از هیبت و تهدید على علیه‏السلام ترسیدند و از بیم فتنه‏اى بزرگتر پا عقب كشیدند.
زهرا سلام‏اللَّه‏علیه مى‏خواست با طرح سؤال در اذهان مردم، كه چرا تنها یادگار رسول قبرش را پنهان نموده، آنان را به فكر وادارد، تا خود به دنبال جواب رفته و مسببین اصلى را بیابند. همین است كه مى‏بینم برخى، برخى دیگر را ملامت مى‏كردند كه تنها دختر پیامبر مرد و هیچكدام از آنان اجازه حضور در دفن و نماز نداد، و قبرش را هم پنهان نمود.

او مى‏اندیشید شاید با غوغایى كه به سبب شهادتش در مدینه ایجاد مى‏شود، با این اقدام بى‏سابقه و آگاهانه‏ى مردم را علیه خلفا به حركتى وادارد و یا لااقل، سندى همیشگى بر محكومیت خلفا، از خود به یادگار بگذارد. از اینرو حتى ائمه بعدى نیز قبر او را آشكار نساختند.
در مورد محل دفن حضرت فاطمه زهرا در كتابهاى مختلف مطالب گوناگون نوشته‏اند بعضى معتقدند كه در جوار قبر پیامبر صلى اللَّه علیه و آله مدفون شده است و دلیلشان این حدیث شریف است كه رسول خدا (ص) فرموده است:

ان بین قبرى، و منبرى روضة من ریاض الجنة. همانا بین قبر و منبر من باغى از باغهاى بهشت است كه اشاره به محل دفن حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏علیها است مرحوم علامه مجلسى در بحار معتقد است كه امیرالمؤمنین در نیمه شب جسد فاطمه را برداشت با دو فرزندش حسن و حسین و شش نفر از اصحاب به طرف قبر پیغمبر (ص) رفتند. بعضى هم معتقدند كه در قبرستان بقیع به خاك سپرده شده است. (3)
و بعید نیست كه آن امام مظلوم علیه‏السلام صورت چهل قبر را در بقیع ترتیب داده باشد تا كسى از قبر واقعى حضرت زهرا علیهاالسلام مطلع نشود و وصیت آن سیده مظلومه نیز عمل شود.

صبح آن شبى كه حضرت زهرا علیهاالسلام غریبانه به خاك سپرده شد به نقل سپهر در ناسخ ابوبكر و عمر و گروهى از مهاجر و انصار بر در سراى على علیه‏السلام گرد آمدند تا به قول خودشان در تشیع جنازه حضرت زهرا علیهاالسلام شركت كنند مقداد بن اسود به آنها گفت: فاطمه را دیشب به خاك سپرده‏اند! عمر به ابوبكر گفت: الم اقل لك انهم سیفعلون به تو نگفتم كه اینها چنین خواهند كرد؟ و به دنبالش گفت: لا تتركون یا بنى‏هاشم حسدكم القدیم لنا ابدا.

اى بنى‏هاشم این حسادت دیرینه شما را در مورد ما هیچگاه ترك نمى‏كنید... واللَّه لقد هممت ان انبشها فاصلى علیها. به خدا سوگند هر آینه او را از قبر بیرون آورده و بر وى نماز خواهیم خواند! فقال على علیه‏السلام واللَّه لو رمت ذاك یابن صهاك لا رجعت الیك یمینك لئن سللت سیفى لا اغمدته دون ازهاق نفسك. (4)

پس على علیه‏السلام فرمود:
اى پسر صهاك به خدا قسم اگر چنین قصدى كنى دست راست تو به تو بازنگردد یعنى دستت را قطع خواهم كرد چه اگر شمشیر از نیام برآورم تا خون تو نریزم در غلاف قرار نمى‏دهم و در بعضى از روایات آمده على علیه‏السلام او را گرفت و سخت بر زمین كوبید و فرمود: اى پسر كنیزك سیاه خلافت كه حق من بود از من گرفتید و من به خاطر این كه مردم از دین خدا برنگردند از حق خود گذشتم فوالذى نفس على بیده لئن رمت و اصحابك بشى‏ء من ذلك لاسقین الارض من دمائكم. به خدایى كه جان على در دست او است اگر تو و اصحابت قصد قبر فاطمه كنید زمین را از خون شما سیراب مى‏كنم. ابوبكر و دیگران واسطه شدند كه چنین كارى نخواهند كرد تا عمر را رها ساخت. (5)


پس اگر محل دفن حضرت زهرا علیهاالسلام را در قبرستان بقیع دانسته‏اند به خاطر این بود كه ذهن مخالفین را مشغول نموده و از این طریق قبر آن بانوى عصمت و طهارت براى همیشه مصون بماند و كسى نداند كه آن بانوى پهلو شكسته در كجا مدفون گردیده است.

پی نوشت

1_نهج‏البلاغة، دكتر شهیدى/ 238- 237
2ـ ناسخ، ج 1/ 230
3_ناسخ ج 1/ 235- 233
4ـ ناسخ، ج 1/ 235
5ـ ناسخ، ج 1/ 235

منبع:سایت شهید آوینی 

يکشنبه 13/12/1391 - 14:20
اهل بیت

تاریخ شهادت حضرت زهرا(س)

تاریخ شهادت آن مطهره نیز اختلاف زیادى در كتابها دیده مى‏شود كه جمعا حدود ده قول مى‏گردد، و همگى آنها تاریخ شهادت را روى فاصله‏ى میان رحلت رسول خدا (ص) و شهادت آن مخدره‏ى معصومه حساب كرده و ذكر نموده‏اند.
40 روز: مرحوم ابن شهرآشوب در كتاب مناقب پس از آنكه یكى دو قول در این باره نقل كرده مى ‏گوید: برخى گفته ‏اند: وفات(شهادت) فاطمه چهل روز پس از رحلت رسول خدا (ص) اتفاق افتاد و این قول صحیحتر از اقوال دیگر است، و روى همین حساب مى ‏گوید: فاطمه (ع) در شب یكشنبه سیزدهم ربیع ‏الاخر از دنیا رفت (1)، و مرحوم اربلى هم در كشف ‏الغمّه چنین قولى نقل كرده (2) چنانكه مجلسى (ره) نیز از برخى كتابها آن را حكایت نموده است (3) نگارنده گوید: در برخى از روایات آمده كه مدت بیمارى فاطمه (علیهاالسلام) چهل روز طول كشید مانند روایت روضةالواعظین (4) و روایتى كه مجلسى(ره) از برخى كتابهاى مناقب نقل كرده (5) بنابراین ممكن است منظور از چهل روز كه در پاره ‏اى از نقل ها آمده همین مدت بیمارى فاطمه (علیهاالسلام) بوده كه به دست راویان با مدت زندگانى آن حضرت پس از رسول خدا (ص) اشتباه شده باشد، واللَّه اعلم.
72 روز: ابن شهرآشوب این قول را در مناقب نقل كرده. (6)
75 روز: این قول نیز در مناقب ذكر شده و مرحوم كلینى (ره) نیز در كافى روایتى از امام صادق (ع) در این باره روایت كرده (7)و از عیون المعجزات سید مرتضى(ره) نیز نقل شده است (8)و قول مشهور نیز میان محدّثین و عموم شیعیان همین قول است.

3 ماه: این قول را مرحوم على بن عیسى اربلى در كتاب كشف‏ الغمّه از كتاب الذریة الطاهرة دولابى نقل كرده. (9)
95 روز: مرحوم اربلى قول 95 روز را از امام باقر (ع) روایت كرده (10)، و مجلسى (ره) نیز از كتاب اقبال الاعمال نقل كرده كه جماعتى از اصحاب فرموده ‏اند: شهادت فاطمه (علیهاالسلام) در روز سوم جمادى‏ الثانیة واقع شد (11)، و روى قول مشهور در رحلت رسول خدا (ص) كه روز بیست و هشتم ماه صفر بوده فاصله ‏ى آنها همان 95 روز مى ‏شود.

6 ماه: این قول را بیشتر اهل سنت اختیار كرده و عموماً شهادت فاطمه (ع) را در سوم ماه رمضان مى‏دانند كه براى اطلاع بیشتر مى‏توانید به كتاب احقاق‏الحق مراجعه نمایید. (12) اقوال دیگر هم در این باره هست مانند هفتاد روز و 100 روز و 8 ماه كه مشهور همین اقوالى بود كه ذكر شده، و ابوالفرج در كتاب مقاتل الطالبیین گوید:

شهادت حضرت فاطمه (علیهاالسلام) چندى پس از رحلت رسول خدا (ص) اتفاق افتاد كه درباره‏ى مدت آن اختلاف شده است و آنها كه بیش از دیگران گفته‏اند: شش ماه، و آنها كه كمتر گفته‏اند: 40 روز، ولى صحیح همانست كه از امام باقر (ع) روایت شده كه فرمود: شهادت آن حضرت سه ماه پس از رحلت رسول خدا (ص) بوده است.
نگارنده گوید: اساتید بزرگوار مادام بفائهم همین سه ماه و نود و پنج روز را عموماً روز شهادت دانسته‏ اند و شواهدى هم براى آن ذكر مى‏كردند، واللَّه اعلم.

تصمیم منافقین به قتل امیرالمؤمنین(ع) بعد از شهادت حضرت زهرا(س)


از ابن ‏عباس نقل شده كه چون فاطمه علیهاالسلام مخفیانه دفن شد، این مسأله آبرو و حیثیت حكومت وقت را زیر سؤال برد و اثر منفى در میان مردم گذاشت، لذا آنان در یك شوراى توطئه‏ آمیز به این نتیجه رسیدند كه على علیه‏السلام باید ترور! گردد آن هم در حال نماز صبح كه هوا تاریك است و قهراً قاتل شناخته نخواهد شد.


بدین منظور خالد بن ولید را نامزد این جنایت هولناك نمودند و قضیه را با وى در میان گذاشته. او نیز اعلان آمادگى كرد و قرار بر این شد كه چون ابوبكر سلام نماز را گفت، بلافاصله این ترور صورت گیرد.


اسماء بنت عمیس، كه در این تاریخ همسر ابوبكر بود، از پشت ‏پرده این توطئه را فهمید و جریان را از طریق كنیزش به اطلاع امیرالمؤمنین رسانید، او بدون نگرانى در مسجد حاضر شد و ملاحظه كرد خالد با شمشیر و آمادگى كامل در كنار او نشست.


از سوى دیگر ابوبكر عواقب این كار را سنجید و نگران عكس ‏العمل مردم و خطر آتى آن گردید، لذا تشهد نماز را چندین بار تكرار كرد و سلام نگفت: سرانجام قبل از خواندن سلام نماز خطاب به خالد گفت: «یا خالد لاتفعل ما امرتك؛ آنچه را دستور داده ‏ام انجام نده» سپس سلام نماز را گفته و از نماز فارغ شد...


على علیه‏السلام در این هنگام به خالد حمله كرد و شمشیر او را از دستش گرفت و وى را به زمین كوبیده روى سینه ‏اش نشست و خواست او را بكشد. مردمى كه حاضر بودند جلو آمدند تا خالد را نجات دهد ولى مقدور نشد...

سرانجام ابن ‏عباس او را به قبر پیامبر سوگند داد. با این قسم على علیه‏السلام خالد را رها كرد... (13)

پی نوشت

1_مناقب ابن شهرآشوب، ج 3، ص 375.
2ـ كشف‏الغمه، ج 2، ص 126.
3ـ بحارالانوار، چ 43، ص 215.
4ـ بحارالانوار، چ 43، ص 191 و 178.
5ـ بحارالانوار، چ 43، ص 191 و 178.
6ـ مناقب ابن شهرآشوب، ج 3، ص 375.
7ـ اصول كافى، ج 1، ص 241.
8ـ بحارالانوار، ج 43، ص 212.
9ـ كشف‏الغمه، ج 2، ص 128.
10ـ كشف‏الغمه، ج 2، ص 128ت
11-بحارالانوار، ج 43، ص 196
12ـ ج 10، ص 455.
13_ابن ابى‏ الحدید، ج 17، ص 222- بحار ج 28، ص 305 و ج 47، ص 356- جلاءالعیون، ج 1، ص 200- اسرار آل‏ محمد، ص 102 - احتجاج طبرسى چاپ نجف، ج 1، ص 117.

منبع:سایت شهید آوینی 

يکشنبه 13/12/1391 - 14:20
اهل بیت

سیر خلقت نورانى حضرت زهرا(س)

و در حدیثى از امام صادق- علیه‏السلام- آمده است كه: «جز خدا هیچ نبود، پس خداوند پنج نور را از جلال و عظمت خود آفرید و براى هر یك از آن انوار، اسمى از اسماى الهى بود. خدا «حمید» است و این اسم در محمد- صلى اللَّه علیه و آله- ظهور یافت.

خدا «اعلى» است كه در امیرالمؤمنین على- علیه‏السلام- ظهور یافت.

و براى خدا «اسماى حسنى» وجود دارد كه نام حسن و حسین- علیهماالسلام- از آن اسماء مشتق است.

و از اسم «فاطر» او، نام زهراى اطهر، فاطمه اشتقاق پیدا كرد پس وقتى كه آن انوار را آفرید، اینها را در میثاق قرار داد، پس در طرف راست عرش جا گرفتند.

و خدا فرشتگان را از نور آفرید پس وقتى كه فرشتگان به این انوار نظر كردند، امر و شأن اینها را بزرگ شمردند و تسبیح را (از آنها) فراگرفتند و این مطابق با گفته‏ى فرشتگان است كه در قرآن آمده است: به حقیقت ما (در انتظار اوامر الهى در تدبیر عالم) صف كشیده‏ایم.

و به راستى ما تسبیح كننده‏ایم، و آن هنگام كه آدم- علیه‏السلام- را آفرید آدم به سوى این انوار از طرف راست عرش با دقت نظر نموده عرض كرد: اى صاحب اختیار من! آنان كیستند؟

خداى متعال در پاسخ فرمود: اى آدم! آنها برگزیدگان من و خواص من هستند، اینها را از نور عظمت و بزرگى‏ام آفریده‏ام و از اسمهاى خودم اسمى را براى اینها برگرفتم، پس عرض كرد: اى پروردگارم! به حقى كه تو بر اینها دارى اسمهاى اینها را به من بیاموز، پس خداى متعال فرمود: اى آدم! این اسمها نزد تو امانت باشد (كه) سرّ و رازى از راز من است. غیر تو نباید بر آن آگاه شود جز به اذن من، عرض كرد: پروردگارم قبول كردم.

خداوند پس از گرفتن این پیمان، اسمهاى آنها را به آدم- علیه‏السلام- تعلیم داد. و به فرشتگان عرضه كرد، هیچ كدام به آنها عالم نبودند، پس در پاسخ قول خداى متعال كه فرمود: مرا از نامهاى اینها خبر دهید اگر راست مى‏گویید، عرض كردند: منزهى تو! براى ما علمى نیست جز آنچه به ما آموخته‏اى.

همانا تو عالم و داراى حكمتى. (آنگاه خداوند) فرمود: اى آدم! فرشتگان را به اسمهاى آن انوار خبر ده، پس وقتى كه اینها را به اسماء خبر داد، فرشتگان دانستند كه این مطلب (در نزد آدم) به امانت گذاشته شده و آدم به سبب آگاهى از آن، فضیلت و برترى یافته است. سپس امر به سجده‏ى آدم- علیه‏السلام- شدند؛ زیرا كه سجده‏ى ملائكه، فضیلتى براى آدم و عبادت براى خداى متعال بود. چون كه سجده ملائكه، سزاوار آدم بود» (1)


حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏علیه و اهل‏بیت علت آفرینش هستى

رسول خدا فرمود: هنگامى كه خداى تعالى حضرت آدم ابوالبشر را آفرید و از روح خود در او بدمید، آدم به جانب راست عرش نظر افكند، آنجا پنج شبح غرقه در نور به حال سجده و ركوع مشاهده كرد، عرض كرد: خدایا قبل از آفریدن من، كسى را از خاك خلق كرده‏اى؟ خطاب آمد: نه، نیافریده‏ام. عرض كرد: پس این پنج شبح كه آنها را در هیئت و صورت همانند خود مى‏بینم چه كسانى هستند؟

خداى تعالى فرمود: این پنج تن از نسل تو هستند، اگر آنها نبودند، ترا نمى‏آفریدم، نامهاى آنان را از اسامى خود مشتق كرده‏ام (و من خود آنان را نامگذارى كرده‏ام)، اگر این پنج تن نبودند، نه بهشت و دوزخ را مى‏آفریدم و نه عرش و كرسى را، نه آسمان و زمین را خلق مى‏كردم و نه فرشتگان و انس و جن را.

منم محمود و این محمد است، منم عالى و این على است، منم فاطر و این فاطمه است، منم احسان و این حسن است، و منم محسن و این حسین است. به عزتم سوگند، هر بشرى اگر به مقدار ذره‏ى بسیار كوچكى كینه و دشمنى هر یك از آنان را در دل داشته باشد، او را در آتش دوزخ مى‏افكنم... یا آدم، این پنج تن، برگزیدگان من هستند و نجات و هلاك هركس وابسته به حب و بغضى است كه نسبت به آنان دارد. یا آدم، هر وقت از من حاجتى مى‏خواهى، به آنان توسل كن.

ابوهریره مى‏گوید، پیامبر اكرم در ادامه‏ى سخن فرمود: ما پنج تن كشتى نجاتیم، هركس با ما باشد، نجات یابد، و هركس كه از ما روگردان شود هلاك گردد. پس هركس حاجتى از خدا مى‏خواهد پس به وسیله‏ى ما اهل‏بیت از حضرت حق تبارك و تعالى مسئلت نماید».
حقیقت آنست كه پنج تن مقدّس رمز خلقتند:

یا أحمَدُ! لَو لاكَ لَما خَلَقتُ الأفلاكَ، وَ لَو لا عَلِىُّ لَما خَلَقتُكَ، وَ لَو لا فاطِمَةُ لَماخَلقُتُكما. (2)
اى احمد! اگر تو نبودى آسمان و زمین نمى‏آفریدم و اگر على نبود تو را نمى‏آفریدم و اگر فاطمه نبود شما را نمى‏آفریدم (یعنى شمایان رمز خلقتید).

و فاطمه حوریّه‏اى بود كه چند صباحى لباس آدمیان در بر نمود: (3)


1- تفسیر فرات، ص 11، ط نجف.

2- میرجهانى: (ال) جُنّة العاصمة، ص 148 (به نقل از كشف الآلى صالح بن عبدالوهّاب بن عرندس) (و) مرندى: ملتقى البحرین، ص 14 (و) مستنبط: القطره ج 1: ص 164 (و) قمى: سفینةالبحار، ماده «خلق» (و) نمازى: مستدرك سفینةالبحار، ج 3: ص 334 (حدیث قدسى)
شاید در نظر نخست این روایت احتیاج به تأمّل داشته باشد؛ امّا با اندكى دقّت، لطافت تعبیر به كار رفته در آن اشكار مى‏گردد.
همچنانكه مى‏دانید كنیه‏ى حضرت زهرا (علیهاالسّلام) «امّ‏ابیها» است. در سبب مكّنا شدن حضرتش به این كنیه با مدد از روایتى كه از امام باقر (علیه‏السّلام)نقل شده است- و ما آن را در سطور بالا ذكر نمودیم- كه حضرت فرمودند ریشه درخت نبوّت زهراى اطهر است و یا روایتى كه ذهبى در كتاب میزان الاعتدال (ج 1:ص 234) از رسول خدا نقل مى‏كند كه حضرت مى‏فرمایند: «أنَا شَجَرَةٌ، وَ فاطِمَةُ أصلُها،وَ عَلِىُّ لِقاحهُا، وَ الحَسَنُ وَ الحُسَینُ ثَمَرُها» (یعنى من درخت، فاطمه ریشه آن، على لقاح آن، و حسن و حسین میوه‏ى آن هستند) آشكار مى‏گردد كه خلقت پیامبر، على، حسن و حسین (علیهم‏السّلام) در عالم انوار بسته به خلقت حضرت زهرا (علیهاالسّلام) بوده است. فَافهَم فَإنَّهُ دَقِیقٌ جِدّاً.
3- خطیب بغدادى: تاریخ بغداد، ج 5: ص 86.

منبع:سایت شهید آوینی 

يکشنبه 13/12/1391 - 14:20
اهل بیت


تاریخ و مكان تولد حضرت زهرا (س)

در تاریخ تولد فاطمه علیهاالسلام در بین علماى اسلام اختلاف است. لكین در بین علماى امامیه مشهور است كه آن حضرت در روز جمعه بیستم ماه جمادى الثانى سال پنجم بعثت تولد یافته است. (1)


مكان تولد حضرت زهرا (علیهاالسلام) در شهر مكه و در خانه خدیجه اتفاق افتاد. این خانه در محله‏اى است كه در گذشته به آن «زقاق العطارین» یعنى كوچه عطارها مى‏گفتند. رسول خدا (صلى اللَّه علیه و آله) تا هنگام هجرت، در آن خانه ساكن بود. خانه مباركى كه بارها در آن فرشته وحى بر پیامبر (صلى اللَّه علیه و آله) نازل گردید. این خانه بعدها به صورت مسجد درآمد. (2)


و از آنجا كه محل نزول وحى و بخشى از قرآن، زیستگاه پیامبر (صلى اللَّه علیه و آله) و مكان تولد حضرت زهرا (علیهاالسلام) بود، در نظر عموم مسلمین ارزش معنوى و قداستى خاص داشت. و از این رو بارها در طول تاریخ هم‏زمان با تعمیر و توسعه مسجد الحرام، نسبت به مرمت بناى آن اقدام كردند. (3)

كیفیت و چگونگى تولد حضرت زهرا (س)

دوران باردارى حضرت خدیجه سلام‏اللَّه‏علیه سپرى گشت، زمان وضع حمل فرارسید، حضرت خدیجه سلام‏اللَّه‏علیه براى زنان قریش پیام فرستاد تا بیایند و او را در امر وضع حمل كمك كرد و كارهاى مربوط به این برهه كه مخصوص زنان است برعهده گیرند.

اما زنان قریش پاسخ دادند كه ما نخواهیم آمد، چرا كه سخن ما را نشنیده انگاشتى و با محمد صلى اللَّه علیه و آله یتیم ابوطالب، پیمان زناشوئى بستى.

خدیجه از این پاسخ رنجیده خاطر گشت، اما در یكى از همین روزها در حالى كه او همچنان در بستر آرمیده بود، چهار زن گندمگون و بلندبالا مشاهده نمود كه بر او وارد شدند. خدیجه كه از دیدن آنان در هراس شده بود به تكاپو افتاد اما یكى از زنان او را آرام نمود و گفت:

اى خدیجه! اندوهگین و هراسناك مباش، ما از جانب خدا به سویت آمده‏ایم و خواهران تو هستیم، من ساره همسر ابراهیم خلیلم و این آسیه همسر فرعون است و آن یكى مریم دختر عمران و چهارمین ما صفورا دختر شعیب است. در این هنگام چهار زن در چهار سوى خدیجه سلام‏اللَّه‏علیه قرار گرفتند و حضرت خدیجه سلام‏اللَّه‏علیه حمل خود را بر زمین نهاد و نورى از او ساطع گردید كه شرق و غرب عالم پرتوافكن شد.

نورى كه به خانه‏هاى مكه راه یافت و همه را در حیرت فروبرد. پس از آن ده فرشته همراه با طشت و ابریقى مملو از آب كوثر از آسمان فرود آمدند. آن بانویى كه در پیش روى خدیجه قرار داشت مولود را با آن آب شستشو داده و جامه كه از شیر سفیدتر و از عنبر خوشبوتر بود بیرون آورد. با یكى تن مولود را پوشاند، و دیگرى را مقنعه‏ى او قرار داد آنگاه دست خود را بر لبان كودك نهاد و او را به سخن گفتن وادار نمود، فاطمه دهان گشود و چنین فرمود: اشهد ان لا اله اللَّه و اشهد ان محمد رسول‏اللَّه سیدالانبیاء و ان بعلى سیدالاوصیاء و ولدى سادة الاسباط.


آنگاه یكایك بانوان را سلام داده به نامشان خواند. آنها هم با رویى گشاده مولود فرخنده را مورد ملاطفت قرار دادند. حوریان بشارت تولد او را به آسمانها بردند. در آسمان از یمن قدوم او نورى پدیدار آمد و ساطع گردید كه تا آن زمان سماواتیان چنین نورى را رؤیت ننموده بودند. بانوان خدیجه را شادباش گفته از میمنت و مباركى و طهارت نسلش سخنها گفتند. خدیجه با سرورى زایدالوصف كودك را در آغوش كشید و با دنیایى امید و آرزو پستان در دهان او گذارد.


1- علماى امامیه و علماى عامه در سال ولادت حضرت فاطمه اختلاف دارند. اكثر علماى عامه تولد او را قبل از بعثت مى‏دانند. عبدالرحمن بن جوزى در كتاب تذكره‏ى الخواص ص 306 مى‏نویسد: تاریخ‏نگاران نوشته‏اند كه فاطمه‏ى زهرا در سالى متولد شد كه قریش به ساختن مسجدالحرام مشغول بودند. یعنى پنج سال قبل از بعثت.
محمد بن یوسف حنفى در كتاب «نظم دررالسمطین» ص 175 مى‏نویسد: فاطمه در سالى متولد شد كه قریش مشغول ساختن كعبه بودند.
طبرى در ذخائرالعقبى ص 53 از قول عباس نقل مى‏كند كه گفت: فاطمه در سالى متولد شد كه قریش مغشول ساختن خانه‏ى كعبه بودند و در آن هنگام پیغمبر در سن سى و پنج سالگى بود.
2- كامل ابن‏اثیر ج 2 ص 40.
3- شفاءالغرام ج 1 ص 272- مراة الحرمین ج 1 ص 189/ 192.

 

يکشنبه 13/12/1391 - 14:20
اهل بیت

روشنى عالم از نور حضرت زهرا (س)

ابن ‏مسعود نقل مى‏كند كه، دیدم على بن ابى‏طالب علیه‏السلام را كه مشغول نماز است و در ركوع و سجودش مى‏گوید: «اللهم بحق محمد صلى اللَّه علیه و آله و سلم عبدك، اغفر للخاطئین من شیعتى»
پروردگارا، به حق بنده‏ى مقربت محمد صلى اللَّه علیه و آله و سلم خطاكاران از شیعیان مرا ببخش.

از نزد او خارج شدم و به محضر رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم شرفیاب شدم. ایشان را در حال نماز یافتم. دیدم كه رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم در نماز خود مى‏گوید:
«اللهم بحق على علیه‏السلام عبدك اغفر للخاطئین من امتى»
خداوندا، خطاكاران از امت مرا، بحق على علیه‏السلام بنده‏ى مقربت ببخش.

از آنچه دیده بودم، در من وحشت و تردید بزرگى ایجاد شد. وقتى نماز رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم به پایان رسید، خطاب به من فرمودند:
اى پسر مسعود، آیا كافر شدى بعد از آنكه ایمان آورده بودى؟
عرض كردم، ابداً چنین نیست یا رسول‏اللَّه، بلكه دیدم على علیه‏السلام را كه خداوند را به حق شما طلب مى‏كرد و شما را دیدم كه خدا را به حق على علیه‏السلام مى‏خواندید. پس تردید كردم كه كدامیك از شما نزد خداى عزوجل برترید.

پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم فرمودند: اى پسر مسعود، بنشین.
پس من در مقابل، رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم نشستم.

آن حضرت فرمودند: «ان اللَّه خلقنى و علیاً من نور قدرته قبل ان یخلق الخلق بالفى عام اذ لا تسبیح و لاتقدیس.» خداوند من و على علیه‏السلام را از نور عظمت و بزرگى خود خلق كرد: هزار سال قبل از آنكه سایر خلائق را بیافریند. زمانى كه هیچ تسبیح و تقدیسى وجود نداشت.

«ففتق نورى، فخلق منه السموات و الارضین و انا و اللَّه اجل من السماوات و الارضین.» پس نور مرا شكافت و از نور من آسمانها و زمین را آفرید به خداى تبارك و تعالى قسم كه من از آسمانها و زمین برترم.
«وفتق نور على بن ابى‏طالب علیه‏السلام فخلق منه العرش و الكرسى و على بن ابى‏طالب علیه‏السلام و اللَّه افضل من العرش و الكرسى» و چون نور على علیه‏السلام را منتشر ساخت عرش و كرسى از نور او خلق گردید؛ به پروردگار قسم كه على علیه‏السلام از عرش و كرسى افضل است.

«و فتق نور الحسن علیه‏السلام فخلق منه اللوح و القلم و الحسن علیه‏السلام و اللَّه افضل من اللوح و القلم». سپس نور حسن علیه‏السلام را باز كرد و لوح و قلم از نور حسن علیه‏السلام به وجود آمد و به خدا قسم كه حسن علیه‏السلام از لوح و قلم نیز برتر است.
«وفتق نور الحسین علیه‏السلام فخلق منه الجنان و الحور العین و الحسین علیه‏السلام و اللَّه افضل من الحور العین.» و چون هستى را از نور حسین علیه‏السلام معطر كرد، بهشت و حوریان زیباروى از نور او پدیدار گشتند؛ واللَّه حسین از حورالعین برتر است.

«ثم اظلمت المشارق و المغارب فشكت الملائكه الى اللَّه تعالى ان یكشف عنهم تلك الظلمه فتكلم اللَّه جل جلاله كلمه فخلق منها روحا ثم تكلم بكلمه فخلق من تلك الكلمه نورا فاضاف النور الى تلك الروح و اقامها مقام العرش فزهرت المشارق و المغارب فهى فاطمه الزهراء علیهاالسلام و لذلك سمیت الزهراء لان نورها زهرت به السماوات.» سپس همه‏ى هستى از شرق تا به غرب تاریك ماند.

ملائكه بر پروردگار از آن همه تاریكى و ظلمت شكایت كردند و خواستند كه پروردگار تاریكى را از ایشان برطرف كند. پروردگار در اجابت خواسته‏ى آنان كلمه‏اى فرمود، از آن كلمه روحى خلق گردید، سپس كلمه‏اى دیگر فرمود و از آن كلمه نورى خلق شد پس آن نور را به آن روح اضافه كرد و آن را در بلندترین مكان عرش قرار داد. همه‏ى عالم از شرق تا به غرب نورانى شد. آن روح آمیخته به نور خلق شده از لطف پروردگار كسى نیست، جز فاطمه زهرا علیهاالسلام و به همین دلیل او را زهرا علیهاالسلام نامیدند زیرا نورش آسمانها را روشن ساخت. در ادامه‏ى این روایت زیبا پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم مى‏فرمایند:

«یابن مسعود اذا كان یوم القیامه یقول اللَّه جل جلاله لى و لعلى ادخلا الجنه من شئتما و ادخلا النار من شئتما و ذلك قوله تعالى (القیا فى جهنم كل كفار عنید) فالكافر من جحد نبوتى و العنید من جحد بولایه على بن ابى‏طالب علیه‏السلام و عترته و الجنه لشیعته و لمحبیه.» اى پسر مسعود، چون روز قیامت فرارسد، پروردگار به من و على علیه‏السلام مى‏فرماید: هركس را كه مى‏خواهید به بهشت داخل كنید و به جهنم بفرستید هركس را كه مى‏خواهید. و این قول پروردگار در قرآن مجید است كه (القیا فى جهنم كل كفار عنید) (1)

هر كافر متكبر لجوج را به جهنم افكنید پس كافر كسى است كه از نبوت من سرپیچى كند و عنید كسى است كه از ولایت على بن ابى‏طالب علیه‏السلام و عترتش و محبت كردن به شیعیان و دوستانش سر باززند. (2)
و در روایت دیگرى است كه:

خداوند نور پنج تن را از نور عظمتش آفرید، و آسمان و زمین را از نور پیامبر اكرم صلى اللَّه علیه و آله و عرش و كرسى را از نور على علیه‏السلام و لوح و قلم را از نور حسن علیه‏السلام و حورالعین را از نور حسین علیه‏السلام آفرید. مشرق و مغرب عالم در ظلمت و تاریكى بود. فرشتگان از این ظلمت به خدا شكایت كردند و خدا را به این انوار قسم دادند كه ظلمت را بردارد.

این بود كه خداوند روح و نور فاطمه علیهاالسلام را آفرید، و مشرق و مغرب آفرینش روشن شد.

منبع:سایت شهید آوینی 


1- سوره‏ى مباركه‏ى ق، آیه‏ى 24.
2- بحارالانوار، ج 40، ص 43.

يکشنبه 13/12/1391 - 14:20
اهل بیت

تولد حضرت زهرا(س) و بشارت جبرئیل به رسول خدا (ص)

هنگامى كه فاطمه زهرا علیهاالسلام به دنیا آمد. فرشته وحى بر وجود مبارك رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم نازل گشت و از جانب پروردگار مهربان بر وى پیام آورد كه «اللَّه یقرؤك السلام و یقرى مولودك السلام.»
خداوند تبارك و تعالى بر تو و فرزند نورسیده‏ات درود مى‏فرستد.


رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم با شنیدن خبر تولد فاطمه علیهاالسلام در مقابل پروردگار سر به سجده‏ى شكر گذارد؛ و خداى عزوجل را بر عطاى این نعمت مبارك و میمون سپاس گفت.

پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم بسیار شادمان و خرسند بود. زیرا كه پیش از این خداوند در سوره‏ى كوثر بشارت آمدن او را به وى داده بود. و نیز از فرشته‏ى وحى شنیده بود كه: «أنها نسلة الطاهرة المیمونة و ان اللَّه تبارك و تعالى سیجعل نسلك منها و سیجعل من نسلها ائمة و یجعلهم خلفاءه فى ارضه بعد انقضاء وحیه.»


إنّ ركعة المغرب أضیفت لأجل میلاد فاطمة علیهاالسلام


317/ 1- العطّار، عن أبیه، عن أبی‏محمّد العلوی الدینوری بإسناده- رفع الحدیث- إلى الصادق علیه‏السلام قال: قلت له: لم صارت المغرب ثلاث ركعات و أربعاً بعدها لیس فیها تقصیر فی حضر و لا سفر؟
فقال: إنّ اللَّه عزّ و جلّ أنزل على نبیّه صلى الله علیه و آله و سلم لكلّ صلاة ركعتین فی الحضر، فأضاف إلیها رسول‏اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم لكلّ صلاة ركعتین فی الحضر، و قصّر فیها فی السفر إلّا المغرب.


فلمّا صلّى المغرب بلغه مولد فاطمة علیهاالسلام، فأضاف إلیها ركعة شكراً للَّه عزّ و جلّ، فلمّا أن ولد الحسن علیه‏السلام أضاف إلیها ركعتین شكراً للَّه عزّ و جلّ، فلمّا أنّ ولد الحسین علیه‏السلام أضاف إلیها ركعتین شكراً للَّه عزّ و جلّ، فقال: (لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الاُنْثَیَیْنِ) (1) فتركها على حالها فی الحضر والسفر. (2) أقول: رواه فی «عوالم‏العلوم» عن «علل‏الشرائع». (3)

شكرانه ‏ى تولد حضرت زهرا (س)

از امام صادق علیه‏السلام سؤال شد كه: «لم صارت المغرب ثلاث ركعات و اربعا بعدها لیس فیها تقصیر فى حضر و لا سفر؟»
چرا نماز مغرب سه ركعت است و نافله‏اش چهار ركعت كه در سفر و حضر تقصیر در آن نیست؟ (4)


آن حضرت فرمود: «ان اللَّه عز و جل انزل على نبیه صلى اللَّه علیه و آله و سلم لكل صلاة ركعتین فى الحضر فاضاف الیها رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلم لكل صلاه ركعتین فى الحضر و قصر فیها فى السفر الا المغرب و الغداه فلما صلى المغرب بلغه مولد فاطمه علیهم‏السلام فاضاف الیها ركعه شكراللَّه عز و جل فلما ان ولد الحسن علیه‏السلام اضاف الیها ركعتین شكر اللَّه عز و جل فلما ان ولد الحسین علیه‏السلام اضاف الیها ركعتین شكر اللَّه عز و جل فقال للذكر مثل حظ الانثیین فتركها على حالها فى الحضر والسفر.» (5)


خداوند تبارك و تعالى همه‏ى نمازها را بر پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم به صورت دو ركعتى نازل كرد. رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم (به امر پروردگار) به همه‏ى نمازها به جز نماز مغرب و نماز صبح دو ركعت اضافه نمودند؛ كه در حضر به صورت تمام و در سفر به طور قصر خوانده شوند.


هنگامى كه رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم مشغول برپائى نماز مغرب بود. فاطمه علیهاالسلام به دنیا آمد رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم به شكرانه‏ى این نعمت (و به امر پروردگار) یك ركعت به نماز مغرب اضافه فرمودند. پس چون حسن علیه‏السلام به دنیا آمد، دو ركعت دیگر (به عنوان نافله) به آن سه ركعت اضافه نمودند و زمانى كه حسین علیه‏السلام به دنیا آمد، به نافله‏ى مغرب دو ركعت دیگر اضافه فرموده و آن را شكرانه تولد آن حضرت قرار دادند.
منبع:سایت شهید آوینی


1- النساء: 11.
2- البحار: 37/ 38 ح 8، و 79/ 262 ح 11، عن العلل.
3- العوالم: 11/ 46.
4- نماز مسافر را كه از چهار ركعت به دو ركعت شكسته مى‏شود نماز قصر گفته و این عمل را تقصیر گویند.
5- من لا یحضر الفقیه، ج 1، ص 454. تهذیب، ج 2، ص 113. وسائل الشیعه، ج 4، ص 88. علل‏الشرایع، ص 324.

يکشنبه 13/12/1391 - 14:19
اهل بیت

عرفان حضرت زهرا

دست تكوین و تشریع، انسان را به مقامى مى‏رساند كه حقیقت هستى، مشهود او مى‏گردد. و نظاره‏گر نور و زیبایى مطلق مى‏شود و جز به محبت و عشق حق نمى‏اندیشد و جز به صلابت حق حركت نمى‏كند و سخن نمى‏گوید، حوادث اجتماعى و سیاسى جامعه، خردلى از عشق او نمى‏كاهند و او را بر علیه هستى برنمى‏انگیزند؛ زیرا كه با شهود خویش به حقیقت هستى راه یافته و در هستى جز خیر و زیبایى و محبت و لذت چیزى نمى‏یابد و شادیها و غمها را ناشى از ماهیاتى مى‏بیند كه در آن جز فنا و نیستى نیست. او هیچ چیز را جز رؤیت محبوب بر خود نمى‏پسندد به این حقیقت رسیده است كه به هر چیز تعلق حاصل كند مظهر او خواهد گشت، لذا دل به جز خدا نمى‏بندد و تعلقى جز به خدا حاصل نمى‏كند تا مظهر اسماء و صفات او باشد و مجلاى جمیل او گردد.


عارف بزرگ محمد على شاه‏آبادى در كتاب خود(1) به بیان مراتب حضور قلب پرداخته،آنگاه راجع به مرتبه‏ى هفتم مى‏فرماید:
مرتبه‏ى هفتم و آن عبارت است از مقام هدایت و ایصال به طریق و صراط ذات پروردگار كه عبارت است از ایصال به طریق اسماء و صفات او؛ زیرا اسماء و صفات عین ذات پروردگار است و چون عابد، به این مقام نائل شود مورد تجلیات اسماء و صفات حق واقع گردد و اسمى بعد از اسمى بر او تجلى كند و صفتى بعد از صفتى بر او ظاهر گردد تا اینكه غافل از صفات خود متخلق به اخلاق پروردگار شود و از این مقام كه مقام فناى صفاتى است، تعبیر به مقام «طمس» (پاك‏شدگى) مى‏كنند...


در مرتبه‏ى هشتم به مقام شهود حق به تمام كمال و جمال، و در مرتبه‏ى نهم به مرتبه‏ى عشق و محبت نسبت به ذات مقدس پروردگار كه موجب فناى در ذات حق است مى‏رسد انسان به مقام اسماء و صفات رسیده دست نیاز جز به درگاه بى‏نیاز دراز نمى‏كند و جز در آستانه‏ى عظمت او زانو نمى‏زند، با زبان تشریع فقر وجودى خویش را اظهار كرده و عاجزانه نیازمندیهاى درونى خویش را بر معبودش عرضه مى‏دارد:
«الهى كَسرى لا یَجْبُرُهُ اِلا لُطفُكَ وَ حَنانُكَ وَ فَقْرى لا یُغنیهِ اِلّا عَطفُكَ وَ اِحسانُكَ وَ رَوْعَتى لا یُسَكِّنُها اِلا اَمانُكَ و ذلَّتى لا یُعزُّها اِلّا سُلطانُكَ وَ اُمنیتی لا یُبَلِّغُنیها اِلّا فَضْلُكَ وَ خَلتَّى لا یَسُدُّها اِلّا طَولُكَ وَ حاجَتى لا یَقضیها غَیْرُكَ... وَ غُلتَّى لا یُبَرِّدُها اِلّا وَصْلُكَ وَ لَوْعَتى لا یُطفیها اِلّا لِقاوُكَ وَ شَوقى اِلَیكَ لا یَبُلُهُ اِلّا النَّظَرُ اِلى وَجْهِكَ وَ قَرارى لا یَقِرُّدونَ دُنُوّى مِنكَ وَ لَهْفَتى لا یَرُدُّها اِلّا رَوْحُكَ...» (2)


«خدایا شكستگى و نقص مرا جز لطف و رحم و دلسوزیت اصلاح و درست نمى‏كند، و نیازمندیم را جز به توجه، مهربانى و احسانت مبدل به بى‏نیازى نمى‏كند، و بیم و هراسم از جز امان تو تسكین ندهد، و جز سلطنت تو ذلت و خوارى مرا مبدل به عزت نمى‏گرداند و جز فزونى بخششت مرا به آرزویم نرساند و نقص مرا جز عطاى ممتدت از بین نمى‏برد و غیرت و حاجتم را برنیاورد... و حرارت اشتیاقم را جز وصال تو فرونمى‏نشاند، و سوز و گداز قلبم را جز لقاى تو خاموش نكند، و جز نظر به وجه و جمالت شوق مرا به تو بهبودى نبخشد، و آرامشم بدون نزدیكى كاملم به تو برقرار نشود، و جز نسیم روح و جانت، افسوس و اندوهم را دفع نكند...».
اینك پس از بیان كوتاهى در مورد انسان عارف، به مقام عرفانى فاطمه- سلام‏اللَّه علیها- در حدود فهم خود مى‏پردازیم:


شرایط تكوینى در انسان وجود دارد كه بسیار مؤثر در كارهاى ارادى و اختیارى او هستند؛ اگر این شرایط مثبت باشند، در رفتار و افكار نیز تأثیر مثبت خواهند گذاشت بخصوص اگر توأم با تعلیم و تربیت صحیح و مثبت نیز باشند، اثرگذارى جهان مثبت تكوینى بستگى به مرتبه مثبت بودن آن دارد.
فاطمه- سلام‏اللَّه‏علیها- داراى خصوصیاتى در بعد تكوین هست كه عرفان كامل تكوینى را قبل از آفرینش او در طبیعت، در او ایجاد كرده است، او از نظر تكوینى معصوم است. تنزل نور او در صلب پاك و آنگاه در رحم پاك و نمو جسمش از غذاى حلال كه به همراه تسبیح و تقدیس خدا تناول شده است، زمینه‏ى عصمت تشریعى را فراهم آورده است، لذا شرایط و زمینه‏ى تكوینى به گونه‏اى بوده است كه در رحم به ستایش، حمد و ثناى خدا مشغول بوده است.


تربیت و پرورش زهرا- سلام‏اللَّه‏علیها- در دامان پاك خدیجه- علیهاالسلام- و در كنار پدرى كه رسول خداست، زمینه را براى ظهور عرفان تشریعى هر چه بیشتر آماده مى‏ساخت. او لحظه‏اى از یاد خدا غافل نگشت و آنى از انجام تكالیف الهى و انسانى سرباز نزد، سراسر زندگى او نور است. عرفان او در این مطلب متجلى است كه خداوند با غضب او غضب مى‏كند و با خشنودى او خشنود مى‏گردد (3)
ظهور عرفان او در آیه‏ى:
«اَنَّ الَّذینَ یُؤذوُنَ اللَّه وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُم اللَّه فِى الدُّنیا وَ الاخِرَةِ وَ اَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهیناً» (4)


مى‏باشد، چرا كه اذیت كردن او اذیت نمودن خداوند است(5)


تجلى عرفان بانوى بزرگ اسلام و دخت رسول‏اللَّه- صلّى اللَّه علیه و آله- در قلب و جوارحى است كه به فرموده‏ى پدر بزرگوارش حضرت محمد- صلّى اللَّه علیه و آله و سلم- پر از ایمان و یقین است:
«انّ ابنتى فاطمة ملأ اللَّه قلبها و جوارحها ایماناً و یقیناً؛ (6) براستى خداى بزرگ قلب و جوارح دخترم فاطمه- سلام‏اللَّه‏علیها- را از ایمان و یقین پر كرده است».
عرفان زهرا- سلام‏اللَّه‏علیها- در یخرج منهما اللؤلؤ والمرجان؛ یعنى، حسن و حسین- علیهماالسلام- جلوه كرد (7) عرفان او فوق عرفان زنان عالم است (حتى آسیه، خدیجه و مریم) و خداوند برگزید (8) و او را افضل زنان اهل ارض قرار داد (9)
«قالت فاطمة- علیهاالسلام- فقال لى: أما ترضین أن تأتى یوم القیامة سیدة نساء المؤمنین او سیدة نساء هذه الاُمَّة» (10)


«فاطمه- سلام‏اللَّه‏علیها- فرمود: پدرم رسول خدا- صلّى اللَّه علیه و آله- به من فرمودند: آیا راضى و خشنود نیستى كه روز قیامت بیایى در حالى كه سیده‏ى زنان مؤمنین یا سیده‏ى زنان این امت باشى».
و نیز نبىّ گرامى اسلام- صلّى اللَّه علیه و آله و سلم- فرمود: «و فاطمة سیدة نساء العالمین من الاولین و الاخرین؛ (11) و فاطمه- سلام‏اللَّه‏علیها- سیده‏ى زنان جهان از اولین و آخرین است». مجلاى شهود زهرا- سلام‏اللَّه‏علیها- خطبه‏ى فصیح و بلیغ اوست در دفاع از ولایت و از حقش، خطبه را با حمد و ثناى الهى شروع مى‏كند:
«الحمداللَّه على ما انعم و له الشكر على ما الهم والثناء بما قدم...؛ حمد و ستایش خدا را بر آنچه ارزانى داشت و بخشید، و شكر او را بر آنچه الهام فرمود و سپاس خدا را به آنچه پیش فرستاد و اهدا فرمود...».
«... كوّنها بقدرته و ذرَأها بمشیته من غیر حاجة منه الى تكوینها و لا فائدة له فى تصویرها الّا تثبیتاً لحكمته و تنبیها على طاعته و اظهاراً لقدرته، تعبّداً لبریته و اعزازاً لدعوته...»
«... پدیده‏ها را به قدرتش به وجود آورد و به مشیت و خواست خویش بیافرید بدون این كه نیازى به آفرینش آنها داشته باشد، براى او سودى در این خلقت نبود جز این كه حكمت خویش را به ثبوت برساند و خلق را بر طاعتش آگاه گرداند و قدرتش را اظهار نماید و آفریدگان را به عبادت وادار كند و دعوتش را بزرگ و شكست‏ناپذیر گرداند...».


زهرا راضى و خشنود به مقدرات الهى و رضاى الهى است و آنجا كه وظیفه، صبر باشد، بر مصائب صبر مى‏كند، لذا در پایان خطبه فرمود:
«و یصیر منكم على مثل خزّ المدى و خز السنان فى الحشا...؛ (12)این آهى است كه در سینه‏ى پردرد من كه دیگر طاقت تحمل آن را نداشتم و خواستم این اندوه را از دل پر درد بیرون افكنم و حجت را بر شما تمام كنم».
ظهور عرفان فاطمه- سلام‏اللَّه‏علیها- در محراب عبادت بود آنگاه كه براى ستایش حق مى‏ایستاد، هفتاد هزار فرشته‏ى مقرب بر او سلام مى‏كردند و او را به جمله‏اى مى‏خواندند كه ملائك مریم را با آن ندا مى‏كردند:
«فیقولون یا فاطمة- سلام‏اللَّه‏علیها- انّ اللَّه اصطفاك و طهرك واصطفاك على نساءالعالمین (13) پس مى‏گفتند: اى فاطمه! براستى خدا تو را برگزید و پاك و طاهر گرداند و تو را بر زنان جهانیان اختیار فرمود».
امام حسین- علیه‏السلام- از برادرش امام حسن- علیه‏السلام- نقل مى‏فرماید كه:
«رأیت امّى فاطمة- سلام‏اللَّه‏علیها- قامت فى محرابها لیلة جمعتها فلم تزل راكعة ساجدة حتى اتضّح عمود الصّبح و سمعتها تدعو للمؤمنین والمؤمنات و تسمیهم و تكثر الدعاء لهم و لا تدعو لنفسها بشى‏ء، فقلت لها: یا امّاه لم لا تدعین لنفسك كما تدعین لغیرك؟ فقالت: یا بنىّ! الجار ثمّ الدار» (14)
«مادرم فاطمه- سلام‏اللَّه‏علیها- را در شبى دیدم كه در محرابش ایستاده بود متوجه ایشان بودم، پس آنقدر به ركوع و سجده رفت تا این كه عمود صبح نمایان شد. و شنیدم كه براى زنان و مردان مؤمن دعا مى‏كرد و اینها را نام مى‏برد و برایشان زیاد دعا نمودند اما براى خودشان هیچ دعا نكردند. به مادرم گفتم: اى مادر چرا براى خودتان دعا نكردید آن چنانكه براى غیر خودتان دعا نمودید؟ پس فرمود: اى فرزندم! اول همسایه سپس خانه».
حسن بصرى در توصیف فاطمه زهرا- سلام‏اللَّه‏علیها- مى‏گوید:
«ما كان فى هذه الامة اعبد من فاطمة كانت تقوم حتى تورم قدماها (15) او عابدترین مردم بود و آنقدر در عبادت خداى متعال ایستاد تا اینكه پاهاى مباركش ورم نمود».
ظهور عرفان زهراء- سلام‏اللَّه‏علیها- در تمجید خدا از اوست، خداوند او را بر عبادش گرامى داشته است، رسول خدا- صلّى اللَّه علیه و آله و سلم- فرمودند:
«... متى قامت فى محرابها بین یدى ربّها جلّ جلاله زهر نورها لملائكة السماء كما یزهر نور الكواكب لأهل الارض و یقول اللَّه عزّ و جل لملائكته: یا ملائكتى انظروا الى امتى فاطمة سیّدة امائى قائمة بین یدى ترتعد فرائضها من خیفتى و قد أقبلت بقلبها على عبادتى، اشهدكم أنّى قد أمنت شیعتها من النّار» (16)


«... هر زمان كه در محراب در محضر پروردگارش- جل جلاله- مى‏ایستاد نورش بر فرشتگان آسمان مى‏درخشید آن چنانكه نور ستارگان بر اهل زمین پرتو مى‏افكند. خداى عزّوجلّ به فرشتگان مى‏فرماید: اى فرشتگان من! نظر به كنیز من فاطمه سیده‏ى كنیزانم بنمایید كه چگونه در محضرم ایستاده و از ترس من به خود مى‏لرزد و با قلب و تمام وجودش بر عبادات من اقدام كرده است. به شهادت مى‏گیرم شما را كه براستى شیعیانش را از آتش در امان قرار دادم».
صبر فاطمه- سلام‏اللَّه‏علیها- بر گرفتاریها و ستمها، در تمام دوران حیاتش، بیانگر این است كه او یك آن و به اندازه‏ى خردلى از یاد خداى متعال غافل نبوده و با تن دادن به قضا و قدر الهى، زمینه‏ى عرفان و شهود در مرتبه‏ى عالیتر را مى‏جسته است. گرفتاریها، رنجها، و گرسنگیها و... نه تنها (هر چند ناچیز) تأثیر منفى در روح متعالى او ننهاد بلكه عالیترین اثر مثبت در جهت عشق و توكل به اللَّه را در او گذاشت.
آرى، فاطمه- سلام‏اللَّه‏علیها- با علم شهودى خویش یافته بود كه حقیقت انسان، حقیقتى شهودى است و كمال آن در گرو پیوند او با شهود مطلق است، و لذا رنج و دردى كه این پیوند را قویتر كند، نه تنها درد و رنج نیست بلكه خود نعمت است و این مصداق قول امام موسى بن جعفر- علیه‏السلام- است كه فرمود:


«لن تكونوا مؤمنین حتى تعدّوا البلاء نعمة (17)هرگز در صف مؤمنین قرار نمى‏گیرید مگر این كه بلا و گرفتارى را نعمت خدا بشمار آورید».
رنج و مصیبتى كه زهراى اطهر در دوران كوتاه عمرش تحمل نمود بسیار اعجاب‏آور است چرا كه رنجى به پایان نمى‏رسید مگر اینكه رنج تازه‏اى جاى آن را مى‏گرفت، فاطمه- سلام‏اللَّه‏علیها- روزگار پر مشقت رسالت پدرش را در مكه درك كرده، در همان حال كه شاهد اذیت و آزار مشركین نسبت به پدرش بود، در فراق مادرش حضرت خدیجه- سلام‏اللَّه‏علیها- را نیز رنج مى‏برد. رسول خدا- صلّى اللَّه علیه و آله و سلم- در اكثر اوقات وقتى به جهت اذیت و آزار مشركین و دورى خدیجه- علیهاالسلام- با چهره‏اى غمناك و محزون وارد خانه مى‏شد، با چشمهاى اشكبار دختر عزیزش كه در فراق مادر مى‏گریست، روبرو مى‏گشت.


روزى پیامبر گرامى اسلام- صلّى اللَّه علیه و آله و سلم- در مسجدالحرام مشغول نماز بود كه عده‏اى از مشركین او را مسخره مى‏كردند و در صدد آزارش برآمدند؛ یكى از آنان بچه‏دان شتر را- كه تازه ذبح شده بود- برداشت و با همان آلودگیهایش بر پشت مبارك آن حضرت كه در حال سجده بود، افكند حضرت فاطمه- سلام‏اللَّه‏علیها- نیر در مسجد حضور داشت وقتى این منظره را دید بسیار ناراحت شد و با چشم گریان خودش را به پدر رسانید و بچه‏دان را برداشت و به دور افكند، پیامبر- صلّى اللَّه علیه و آله و سلم- بعد از نماز بر آن جمعیت (بى‏ادب) نفرین كرد (18) مصیبتهاى وارده بر فاطمه- سلام‏اللَّه‏علیها- در سالهایى كه رسول خدا با مشركین و ملحدین مى‏جنگید و بعد از رحلت آن حضرت، بر كسى مخفى نیست. او براى گرفتن حق خویش و حق همسرش و براى دفاع از ولایت، تمام سختیها را تحمل كرد؛ پهلوى او را شكستند، به صورتش سیلى زدند، بین راه خانه و مسجد آزارش دادند، بازوى او را كبود كردند.
عبدالفتاح عبدالمقصود در كتاب امام على- علیه‏السلام- مى‏نویسد:
«... على- علیه‏السلام- سكوت و كناره‏جویى را جایز نمى‏داند و از جاى برمى‏خیزد تا شاید دادرسى و كمكى براى خود بجوید، چون از قریش بد كینه مأیوس است به سوى انصار مى‏رود. او درتاریكى شب به خانه‏هاى انصار روى مى‏آورد. تنها كسى كه او را تنها نمى‏گذاشت همسر بیمارش بود. زهراى ماتم‏زده جز براى یك مقصد و هدف كه عالیتر از تأثرات نفس و برتر از اندوهش بود نمى‏توانست و نمى‏خواست از خانه و بسترش كه كنار قبر رسول خدا- صلّى اللَّه علیه و آله و سلم- بود، بیرون آید؛ آن هدف همان میراث پدر و پس از آن حق على در آن میراث بود.


فاطمه- سلام‏اللَّه‏علیها- در این مرحله‏ى زندگى، بر خود لازم مى‏دانست كه بپاخیزد، دعوت كند و تا مى‏تواند بكوشد، او دوش بدوش شوهر مظلومش ایستاد و با زبان كه تنها وسیله‏ى دفاعش بود به او یارى مى‏كرد... ولى همان كسانى كه در آن روز به پدرش تا پاى مرگ دست بیعت دادند و یاریش كردند این دختر را یارى نكردند، دیگر آن خوى عربى، آن روحى پایدارى، آن خلق وفادارى از جان آنان رخت بربسته بود و خود شرمنده و سرافكنده بدین دگرگونى و سستى اقرار مى‏كردند و مى‏گفتند: اى دختر رسول خدا... ما با این مرد (ابوبكر) بیعتى كردیم و گذشت!


فاطمه- سلام‏اللَّه‏علیها- با تعجب جواب مى‏دهد:
آیا دست روى دست مى‏گذارید تا میراث رسول خدا- صلّى اللَّه علیه و آله- از خانه‏اش برده شود و در خانه‏ى دیگرى جاى گیرد (19)
«ابوبكر و عمر پس از آن كه زهرا- سلام‏اللَّه‏علیها- را آزردند و به خانه‏ى او كه خانه‏ى وحى بود یورش آوردند، به نزد او مى‏روند تا از او پوزش بخواهند، زهرا- سلام‏اللَّه‏علیها- آن دو را با هم مخاطب ساخت و گفت: آیا اگر حدیثى از رسول خدا به شما بگویم باور مى‏دارید و به آن عمل مى‏كنید؟ هر دو گفتند: آرى.


(فرمود:) شما را به خدا سوگند مى‏دهم، آیا از رسول خدا- صلّى اللَّه علیه و آله و سلم- نشنیدید كه مى‏فرمود: خشنودى فاطمه خشنودى من است و خشم فاطمه خشم من است، هركس فاطمه دخترم را دوست بدارد، مرإ؛؟؟ّّ دوست داشته و هركس فاطمه را خشنود كند مرا خشنود كرده است، و هركس او را به خشم آورد مرا به خشم آورده است.
(گفتند:) ما این سخنان را از رسول خدا شنیدیم.
آنگاه روى و دو دست به سوى آسمان دراز كرد و با سوز دل همى گفت: من خدا و فرشتگان او را گواه مى‏گیرم كه شما تن، مرا به خشم آوردید و خشنودم نكردید... اگر رسول خدا- صلّى اللَّه علیه و آله و سلم- را ملاقات كردم شكایت شما را به او خواهم كرد» (20) آرى، عرفان فاطمه- سلام‏اللَّه‏علیها- در افكارش، بیاناتش، رفتارش، تحمل و صبرش، عبادتش و... ظهور یافته است. او در تمام حالات، خدا را بر نعمتهایش حمد و ستایش گفت و خدا را بر دردها، مصیبتها و بلاها شكرگزار بود، وقتى رسول خدا- صلّى اللَّه علیه و آله- فرمود: دخترم! تلخیهاى دنیا را به جهت شیرینى آخرت بنوش. پاسخ داد: «یا رسول‏اللَّه الحمدللَّه على نعمائه والشكر للَّه على الائه» و خدا این آیه را درباره‏اش نازل فرمود:
«وَ لَسَوْفُ یُعطیكَ رَبُّكَ فَتَرضى (21)و بزودى پروردگارت آنقدر به تو مى‏بخشد كه راضى و خشنود مى‏گردى».

 


1ـ رشحات البحار، بیان مراتب حضور قلب در عبادات، ص 173 و 174.
2ـ مفاتیح‏الجنان، مناجات المفتقرین.
3ـ بحارالانوار، ج 43، ص 19، 20 و 22.
4ـ «براستى آنانى كه خدا و رسولش را اذیت مى‏كنند خداوند اینها را در دنیا و آخرت لعنت كرده است و عذابى كه محیط بر اینهاست، مهیا فرموده است» (سوره‏ى احزاب، آیه‏ى 57.
5ـ بحارالانوار، ج 43، ص 25، روایت 23.
6ـ بحارالانوار، ج 43، ص 29، روایت 34.
7ـ بحارالانوار، ج 43، ص 32، روایت 39.
8ـ بحارالانوار، ج 43، ص 26، روایت 24.
9ـ بحارالانوار، ج 43، ص 23، روایت 19.
10ـ بحارالانوار، ج 43، ص 23،روایت 19.
11ـ بحارالانوار، ج 43، ص 26، روایت 25، ص 37.
12ـ خطبه‏ى آتشین فاطمه (س) والاحتجاج، ج 1، ص 98 (احتجاج فاطمة الزهراء (س) على القوم...).
13ـ سوره‏ى آل‏عمران، آیه‏ى 42. بحارالانوار، ج 43، ص 24.
14ـ بحارالانوار، ج 43، ص 81، روایت 3.
15ـ بحارالانوار، ج 43، ص 84.
16ـ بحارالانوار، ج 43، ص 172.
17ـ میزان الحكمة، ج 1، ص 486.
18ـ فاطمه‏ى زهرا، بانوى نمونه‏ى اسلام، به نقل از مناقب ابن شهرآشوب، ج 1، ص 60.
19ـ امام على (ع)/ عبدالفتاح عبدالمقصود، ج 1، ص 312 و 313.
20ـ امام على (ع)/ عبدالفتاح عبدالمقصود، ج 1،ص 333 332.
21ـ سوره‏ى ضحى، آیه‏ى 5، المیزان، ج 2.

 

منبع:سایت شهید آوینی 

يکشنبه 13/12/1391 - 14:19
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته