تبیان، دستیار زندگی

عَنِ النَّبِىِّ صلی الله علیه و آلهقالَ: اَنَّ لِلْمُسْلِمِ عَلى اَخیهِ الْمُسْلِمِ مِنَ الْمَعْرُوفِ سِتّا یُسَلِّمُ عَلَیْهِ اِذا لَقِیَهُ، وَیَعُودُهُ اِذا مَرِضَ، وَیُسَمِّتُهُ اِذا عَطَسَ، وَیُشْهِدُهُ اِذا ماتَ، وَیُجِیبُهُ اِذا دَعاهُ، وَیُحِبُّ لَهُ ما یُحِبُّ لِنَفْسِهِ، وَیَكْرِهُ لَهُ ما یَكْرِهُ لِنَفْسِهِ.(همان؛صفحه 5)

از رسول اللّه صلی الله علیه و آله نقل شده كه فرمود: هر مسلمان بر مسلمان دیگر، شش حق دارد:
1 ـ هنگام ملاقات بر او سلام نماید.
2 ـ هنگام مریضى از او عیادت نماید.
3 ـ وقتى عطسه زد او را به جمله یرحمك اللّه دعا كند.
4 ـ وقتى مرد در مراسم او حضور پیدا نماید.
5 ـ هنگامى كه او را دعوت كرد اجابت نماید.
6 ـ آنچه براى خود مى خواهد، براى او هم دوست بدارد و آنچه براى خود نمى پسندد، براى او هم روا ندارد.

«وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَکُونَنَّ مِنَ الصَّالِحینَ*فَلَمَّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ [توبه/75و76]»
بعضی از آن‎ها با خدا پیمان بسته بودند که: «اگر خداوند ما را از فضل خود روزی دهد، قطعاً صدقه خواهیم داد و از صالحان (و شاکران) خواهیم بود! امّا هنگامی که خدا از فضل خود به آنها بخشید ، بخل ورزیدند و سرپیچی کردند و روی برتافتند!

همسر تو، امانت و امتحان است. به بهانه کارهای روزانه، از محبت به او بخل نورز...

وقتی چیزی در حال تمام شدن باشد:

یک لحظه آفتاب در هوای سرد غنیمت می‌شود.

خدا در مواقع سختی‌ها تنها پناه می‌شود.

یک قطره نور در دریای تاریکی همه‌ی دنیا می‌شود.

یک عزیز وقتی که از دست رفت همه کس می‌شود.

پاییز وقتی که تمام شد٬ به نظر قشنگ و قشنگ‌تر می‌شود...

امروز به همه چیز خوب بنگر،

قدر داشته‌هایت را بدان و سپاسگزار پروردگارت باش!

 

آن جا که خودم را "تو" صدا بزنم!

دلم می خواهد وقتی در خانه ات را می زنم و می پرسی که کیستی؟

بگویم در باز کن که " تو " هستم...

باز کن که "تو" به دیدار تو آمده است...

و

مـرد، امنیت

و چه خوب می شود وقتی

مـردی تمامِ مردانگیش را

خـرجِ

امنیتِ زندگیـش كُند

و چه زیبـا می شود وقتی

زنی تمامِ زندگیش را

خرج

غرورِ امنیتش كُند ...

ی مادری دیگه هم دیدم که داشت پسرش رو میبرد کلاس فوتبال

ی مادری رو دیدم که ساپورت تن دختر 4 سالش کرده بود

ی مادری دیدم که دخترش رو برده بود کلاس ویالون

ی مادری رو دیدم که پسرش رو برده بود تئاتر

ولـــــی

کم بودن مادرایی که به بچه شون از امام زمان چیزی بگن

ولی کم بودن مادرایی که بچه شون رو ببرن کلاس قرآن

کم بودن مادرایی که برا دخترشون چادر خریده بودن

کم بودن مادرایی که برا بچه هاشون از خدا بگن

خدایا مادران مون رو زهرایی کن

بر نجـــآبتـــِ قَدم هـــــآیــی کــــه بر مـــی دآری.....

چهـــره معصومانــه ات زیـــرِ نقــآب چــــادر ،

گنج وجــــودیِ پنهـــآن کَـــرده پشتـــِ چـــآدرت ،

نجــــآبتـــِ صـــدآیتـــ ،

صــلآبتـــِ گـــــآم هـــآیتـــ ،

دلِ رحیمتـــــ ،

رفتــــار زهــرآ س گـــونه اتـــ

تَمــــــــآم و کَمـــآل

بوی عطـــر "خـــدآ "می دهـــد...

بوی بهشتـــــــ.....