• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1994
تعداد نظرات : 294
زمان آخرین مطلب : 4536روز قبل
دعا و زیارت

***سوره مائده، آيه 70 (مکّی)***

لَقَد أخَذنا میثاقَ بَنی إسرائیلَ وَ أرسَلنا إلَیهِم رُسُلاً کُلَّما جآءَهُم رَسولٌ بِما لا تَهوَی أنفُسَهُم فَریقاً کَذَّبوا  وَ فَریقاً یَقتُلونَ

ما از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم و پیغمبرانی بر آنها فرستادیم (که احکام خدا بیاموزند) هر رسولی آمد چون بر خلاف هوای نفس آنها سخن گفت گروهی را تکذیب کرده و گروهی را به قتل رسانیدند

پنج شنبه 8/6/1386 - 9:34
دانستنی های علمی
 

إنَّکَ أنتَ الدَّیّانُ المُنعِمُ المَنّان

 

ای خداوند!

 

تویی که بسیار چیره و بسی غالب و قاهری

 

تویی که حاکم و قاضی و نگهبان مایی

 

 

تویی که به خوبی و نیکویی پاداش هر کس را می دهی.

 

تویی که نعمتت فراگیر است و بسی بخشنده و دهنده ای.

 

در دعایی هم که امام زمان (علیه السلام) خود می خواند، چنین

 

آمده است:

 

لا إله إلّااللهُ حَقّاً حَقّاً

 

لا إله إلّا اللهُ إیماناً و صِدقاً

 

لا إله إلّا الله تَعَبُّداً و رِقّاً

 

به حق و راستی شهادت می دهم که معبودی جز الله نیست.

 

 

با ایمان و صداقت می گویم که معبودی جز الله نیست.

 

در حال بندگی و خاکساری اعتراف می کنم که معبودی جز الله

 

نیست.

 

آنگاه خدا را اینگونه سپاس مندانه یاد می کند:

 

اللهُمَّ مُعِزَّ کُلِّ مُؤمِنٍ وَحیدٍ؛ وَ مُذِلَّ کُلِّ جَبّارٍ عَنیدٍ

 

أنتَ کَنَفی حینَ تَعیینیِ المَذا هِبُ؛ و تَضیقُ عَلَیَّ الأرضُ بِما

 

رَحُبَت.

 

بار الها!ای خداوندی که هر مؤمن تنهایی را عزیز و سربلند می

 

گردانی و هر ستمگر سرکشی را خوار و خفیف می فرمایی.

 

در آن هنگامۀ هولناک که راههای گوناگون سرگشتگی مرا خسته

 

و رنجور می کنند و زمین با همۀ گستردگی اش بر من تنگ می

 

شود ،تنها تویی که پناه و پشتیبان من می باشی.

 

أللهُمَّ خَلَقتَنی وَ کُنتَ غَنِیّاً عَن خَلقی و لَولا نَصرُکَ إیایَ لَکُنتَ مِنَ

 

المَغلوبینَ

 

ای خداوندا!مرا آفریدی در حالی که از آفریدن من بی نیاز بودی و

 

اگر نبود یاری و نصرت تو به من ،بی تردید از شکست خوردگان

 

می بودم.

 

آنگاه خداوند را با این صفات می خوانَد و عرض می کند:

 

یا مَنشِرَ الرّحمَهِ مِن مَوا ضِعِها؛ وَ مُخرِجَ البَرَکاتِ مِن مَعادِنِها.

 

و یا مَن خَصَّ نَفسَهُ بِشُمُوخِ الرَّفعَةِ؛ فَأولیاؤُهُ بِعِزَّةِ یَتَعَزَّزونَ

 

یا مَن وَضَعَت لَهُ المُلوکُ نیرَ المَذَلَّهِ عَلی أعناقِهِم فَهُم مِن سَطوَتِه

 

خائفون.

 

ای خداوندی که رحمت را از جایگاهش می پراکند.

 

ای خداوندی که برکت ها و فزونی ها را از معدن هایش برون می

 

آورد.

 

و ای کسی که خویشتن خویش را به والا رتبگی و بزرگ مقامی

 

ویژه گردانیده است.

 

پس بدین سان اولیا ئش به عزت او سربلند وسر افراز می شوند.

 

ای خداوندی که پادشاهان یوغ مذلت را در برابر اوبر گردن خویش

 

می افکنند.

 

و از سطوت و شوکت خداوندی خائف و ترسان اند.

 

در پی این ستایش ها چنین درخواست می کند:

 

أسألُکَ بِاسمِکَ الَّذی فَطَرتَ بِهِ خَلقَکَ؛ فَکُلٌ لَکَ مُذعِنون

 

أسألَکَ أن تُصَلیَّ علی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ؛ و أن تُنجِزَ لی أمری و

 

تُعَجِّلَ لِیَ الفَرَجَ و تَکفینی و تُعافینی و تَقضی حَوائِجی، السّاعَةَ

 

السّاعَةَ.

 

اللَّیلَةَ اللَّیلَة، إنَّکَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ.

 

به آن نام که مردم را به آن آفریدی و چنان شد که همه در برابرت

 

سر تسلیم و فروتنی فرود می آورند،

 

از تو درخواست می کنم که بر محمد و آل محمد درود

 

فرستی،وعده ای که در امر ظهور به من داده ای به انجام

 

رسانی و مرا کفایت و عنایت عافیت فرمایی و حاجت هایم را

 

برآوری.

 

هم اینک! هم اینک!هم امشب! هم امشب!

 

همانا تو،ای خداوند،بر همه چیز قادر و توانایی.

پنج شنبه 8/6/1386 - 9:32
محبت و عاطفه

شبانه های بی تو را در خلوتم می گریم ،شبانه هایی که بی لبخند صبح به پایان می رسند.

 

شبانه هایی که درتاریکی گم می شوم در این زمستان سرد دستهای بی پناهم را سایبان باش.

 

ثانیه های بی تو را ...

 

به خود می آیم و می بینم جمعه ای دیگر را بی تو به اتمام رسانده ام.

 

در غروب جمعه چه رازی نهفته است؟!

 

از فرط تنهایی به کوچه های آشنایی پناه می برم کوچه ها که هیچ...

 

حتّی دیگر تماشای پیچک خشک حیاط ،گریستن ،سرودن ،درد دل با آینه و ...

 

هیچ چیز دیگر آرامم نمی کند.

 

غم تلخ غروب دیوانه ام می کند ؛ دریغا غم گساری نیست!

پنج شنبه 8/6/1386 - 9:31
شعر و قطعات ادبی

عشق آغاز شد و پنجره ها باز شدند

اختران از نَفس سرد شب آغاز شدند

 

کلماتی که در اعماق زمین پنهان بود

زیر باران بهاری همه ابراز شدند

 

عشق آهنگ پدید آمدنی دیگر داشت

صبح دم پنجره ها غَرق در آواز شدند

 

آسمان چتر مَحبّت به سر خاک کشید

یک افق چلچله آمادۀ پرواز شدند

 

عدّه ای سنگ شدند و به زمین پیوستند

عدّه ای با نَفس آینه دم ساز شدند

 

عدّه ای که پُر از شوقِ شکفتن بودند

مَحوِ آفاق نمایان شدۀ راز شدند

 عشق آغاز شد و ...

پنج شنبه 8/6/1386 - 9:30
محبت و عاطفه

عزیزم مادرت چشم انتظاره ؛ دوای زخم سینه کی می آیی؟

و اینک ای مهر فروزان! مهدی جان!

 

١١٧٣ سال است که ماه در شبِ نیمه ،به امید آمدنت می تابد.

 

١١٧٣ سال است که خورشید روز میلادت را بی تو آغاز می کند.

 

١١٧٣ سال است که زمین به امید آمدن دوباره ات ،به امید جلوۀ دیگری ،

 

به امید عدالتت می چرخد و قرنهاست که ستارگان چراغانی جشن میلادت هستند ؛

 

 تا بیایی و هستی را جانی دوباره ببخشی. تا تو ای گل هستی بیایی و

 

 این جشن های غریبانۀ ما رنگی دوباره گیرد. تا بیایی از جشن های میلادت رنگ نبودنت را بزدایی.

 

آری ،می آیی تا در شب میلادت چشمانمان بارانی نباشد و دلهایمان نیز با لب هایمان بخندند.

 

آری به امید آمدنت ،به امید طلوع دوباره ات از کنار کعبه ،جشن میلادت را به ترنّم می نشینیم و مقدمت را گلباران می کنیم.

 

لب هایمان مولودی خوان میلاد توست!

پنج شنبه 8/6/1386 - 9:28
شعر و قطعات ادبی

بیا که با همه کوله بار بر خیزیم                             به عزم بوسه به دستان یار برخیزیم

 

غبار غربت پاییز را دوامی نیست                             به انتظار طلوع بهار برخیزیم

 

سوار صبح ظفرتا سپیده می آید                             بیا زِ خوابِ شبِ انتظار برخیزیم

 

مرغ دل بزداییم با ستارۀ اشک                               مثال آیینۀ بی غبار برخیزیم

پنج شنبه 8/6/1386 - 9:27
بیماری ها

به گفته ي دكتر اندرسون «خنديدن» عامل اصلي داشتن يك زندگي شاد و سالم است...

با توجه به گفته ي دكتر اندرسون، «خنده» در عين حال كه موجب يك زندگي شاد مي شود، سلامتي جسم را نيز به دنبال دارد. به همين خاطرامروزه خنده درماني يكي از راه‌هاي بسيار مؤثر در امر بهبود بيماران بوده و است.

خنديدن و ورزش كردن يا كارهايي مثل رسيدگي به گل‌ها و يا در محيط كار در جمع دوستان و همكاران بودن موجب مي‌شود بدن ماده‌اي به نام "اندروفين" توليد كند كه مشابه قرص هاي مسكن عمل مي‌كند.

به گفته‌ي دكتر اندرسون موقعي كه مغز اندروفين آزاد مي‌كند، سيستم ايمني بدن فعال مي شود و موادي كه وظيفه ي مبارزه با باكتري ها و ويروس ها را دارند شروع به فعاليت مي‌كنند و همين امر باعث ايجاد احساس بهتر در ما مي‌شود. تحقيقات نشان مي دهد اشخاصي كه شادتر هستند و مثبت نگرند از سطح اندروفين بالاتري در خونشان برخوردارند و از نظر جسمي و روحي از افرادي كه دائم افسوس مي‌خورند بهتر و سالم تر هستند.

دكتر اندرسون مي‌گويد: اگر بهانه‌اي براي خنديدن پيدا نمي‌كنيد سعي كنيد به طور مصنوعي هم كه شده بخنديد. هر روز صبح جلوي آيينه بايستيد و براي ‌١٥ ثانيه از ته دلتان بخنديد. دكتر اندرسون معتقد است: كه حتي خنده‌هاي مصنوعي هم قادرند به توليد و ترشح اندروفين كمك كنند و اين كار به خود درماني يا خنده درماني فرد كمك مي‌كند

پنج شنبه 8/6/1386 - 9:22
محبت و عاطفه

دلم مي‌خواست دنيا خانه مهر و محبت بود ...

دلم مي‌خواست مردم در همه‌ي احوال با هم آشتي بودند ...

طمع در مال يکديگر نمي‌کردند ...

کمر بر قتل يکديگر نمي‌بستند ...

مراد خود را در نامرادي‌هاي يکديگر نمي‌جستند ...

چه شيرين است وقتي سينه‌ها از مهر آکنده است ...

چه شيرين است وقتي آفتاب دوستي در آسمان دهر تابنده است ...

چه شيرين است وقتي زندگي خالي ز نيرنگ است ...

دلم مي‌خواست ....

بهاري جاودان آغوش وا مي‌کرد، بهشت عشق مي‌خنديد ...

به روي آسمان آبي آرام، پرستوهاي مهر و دوستي پرواز مي‌کردند ...

وقتي تو بيايي چشمانم به پيشتاز تو خواهند آمد و من دستان گرمت را خواهم فشرد

و مهرباني را در نگاهت جست‌وجو خواهم کرد ...

وقتي تو بيايي داستان کهنه و خاک‌گرفته زندگي من تازه خواهد شد

و قلبم در پناه دستان تو آرام خواهد گرفت ...

وقتي تو بيايي درخت خزان‌گرفته روبه زوال من بي‌برگ نخواهد ماند

و پشت سرما گرفته من را گرما خواهي بخشيد ...

با آمدنت کابوس تيره‌ي من نوراني خواهد شد و زمين ديگر سرد و خاموش نخواهد بود ...

ديگر کسي غمي نخواهد داشت ...

آنگاه آسمان را خواهم شکافت و تا اوج خواهم شتافت و به اوج خواهم رفت ...

به اوج خورشيد که پر از گرما و نور است که تو مهربان مهرباني ...

هر جمعه در انتظارت، اي منجي عالم ...

پنج شنبه 8/6/1386 - 9:22
شعر و قطعات ادبی

به‌آفتابي که در زيبايي محض طلوع کند...

دهشت ظلمت و سکوت شب را مي‌شکند...

و درخشش نور را به ارمغان مي‌آورد...

چه بايد گفت؟

به‌آفتابي که در زيبايي محض طلوع کند...

دهشت ظلمت و سکوت شب را مي‌شکند...

و درخشش نور را به ارمغان مي‌آورد...

چه بايد گفت؟

 

 

پنج شنبه 8/6/1386 - 9:19
شعر و قطعات ادبی

محـــراب ابــــرو

ای غايب از نظــر
به خدا می سپارمت       جانم بسوختی و به جان دوستـدارمت
 
تا دامــــن کفــــن نکشــم زير پای خاک     باور مکن  که دســت زدامانت بدارمت

محـــراب ابــــروان بنمــا تا سحـرگــهی     دســت دعـا بـرآرم و در گـــردن آرمـت

گر بايــدم شــدم ســـوی هـاروت بابلی      صــــد گونـه جادويي بکنـم تا بيــارمت

خواهم که پيش ميرمت ای بيوفا طبيب      بـــيمار بـــازپـــرس کــه در انــتظارمت

صد جوی آب بســــته ام از ديده بر کنار      بـر بـوی تخم مـهــر که در دل بکـارمت

میگريم و مرادم از اين سيل اشـــک بار      تخــم محـــبت است که در دل بکارمت

بارم بده از کرم بر خود تا به ســـوز دل       در پــای دمــبــدم گـهــر از ديده بارمت

خونم بريخت وز غم عشــق خلاص داد      منـت پذيـر غمـــزه خنجــــر گذارمـــت

حافظ شراب و شاهد و رندی نه وضع تست    فی الجمله می کنی و فرو گذارمــت

سه شنبه 6/6/1386 - 19:44
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته