• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1081
تعداد نظرات : 126
زمان آخرین مطلب : 3943روز قبل
اخبار
ایسنا: محققان حاضر در این پروژه نشان داده‌اند که حوزه در حال ظهور زیست‌شناسی مصنوعی می‌تواند در تولید سوخت خودروها یا تجهیزات برقی منازل از اسیدهای چرب طبیعی نقش شایانی را ایفا کند.

دانشمندان دانشگاه منچستر از زیست‌شناسی مصنوعی جهت استخراج اسیدهای چرب طبیعی و هدایت این مولکول‌های چرب به سمت تولید سوخت فسیلی و مواد شیمیایی خانگی آماده بهره برده‌اند.

مواد شیمیایی هیدروکربن در همه جا از جمله رایحه صابون، غلیظ‌کننده شامپو و سوخت خودرو موجود هستند.

تعداد کربن‌های این مواد و این که آن‌ها اسیدی، آلدهید، الکل یا آلکان هستند نیز پارامترهای مهمی هستند که بر سمی بودن آن‌ها برای ارگانیسم‌های زیستی، پتانسیلشان برای تولید سوخت فسیلی و همچنین بوی این مواد به عنوان ترکیبات عطری اثر می‌گذارند.

این موفقیت به محققان امکان تفحص بیشتر در زمینه چگونگی خلق انرژی تجدیدشدنی از منابع پایدار را می‌دهد. این پیشرفت همچنین می‌تواند به روش‌های ابتکاری‌تر اشتقاق سوخت‌ها از منابع طبیعی بینجامد.

زیست‌شناسی مصنوعی، حوزه تحقیقات و فناوری بیولوژیکی است که علم و مهندسی را ترکیب می‌کند.
سه شنبه 5/10/1391 - 20:54
تست های هوش و روان شناسی و سرگرمی

هرکدام از ما دوست داریم شناخت بیشتری از شخصیت مان به دست بیاوریم، به خصوص این که بسیاری از، ما به خوبی خود را نمی شناسیم مثلا خودمان را فردی بسیار اجتماعی می دانیم ولی دیگران اصلا چنین نظری درباره ما ندارند و فکر می کنند بیشتر دوست داریم در لاک خود باشیم؛ همین تفاوت دیدگاه مانع از واقع بینی می شود و در نتیجه بسیاری از مشکلات به راحتی حل نمی شوند چون اصلا صورت مسئله روشن نیست تا بتوان راه حل خوبی برای آن پیدا کرد. شاید این تست ساده کمک کند به یک شناخت نسبی از شخصیت خود برسید سوال های این آزمون از وقایعی است که هر روز با آن ها مواجه هستید و در نتیجه پاسخ هایش هم اصلا دشوار نیستند؛ کافی است کمی به خودتان نگاه کنید، یک کاغذ و قلم هم کنار دست تان بگذارید و جوابی را که انتخاب می کنید، یادداشت کنید تا بتوانید امتیازهایی که گرفته اید را جمع بزنید.

 

===تست شخصیت شناسی====

 

۱) چه موقع از روز بهترین و آرام ترین احساس را دارید؟

 

الف صبح

 

ب عصر و غروب

 

ج شب

 

۲) معمولا چگونه راه می روید؟

 

الف نسبتا سریع، با قدم های بلند

 

ب نسبتا سریع، با قدم های کوتاه ولی تند و پشت سر هم

 

ج _ آهسته ، با سری صاف روبه جلو

 

د _ آهسته و سر به زیر، خیلی آهسته

 

۳) وقتی با دیگران صحبت می کنید:

 

الف می ایستید و دست به سینه حرف می زنید

 

ب دست ها را در هم قلاب می کنید

 

ج یک یا هر ۲ دست را در پهلو می گذارید

 

د به شخصی که با او صحبت می کنید دست می زنید

 

ه با گوش خود بازی می کنید، به چانه تان دست می زنید یا موهای تان را صاف می کنید

 

۴) وقتی آرام هستید، چگونه می نشینید؟

 

الف _ زانوها خم و پاها تقریبا کنار هم

 

ب چهار زانو

 

ج _ پاهای صاف و دراز به جلو

 

د _ یک پا زیر، دیگری خم

 

۵) وقتی چیزی واقعا برای شما جالب است، چگونه واکنش نشان می دهید؟

 

الف خنده ای بلند که نشان دهد چقدر موضوع جالب بوده

 

ب خنده ای آرام

 

ج با پوزخند کوچک

 

د لبخند بزرگ

 

ه لبخند کوچک

 

۶) وقتی وارد یک مهمانی یا جمع می شوید:

 

الف با صدای بلند سلام و حرکتی که همه متوجه شما شوند، وارد می شوید.

 

ب با صدای آرام تر سلام می کنید و سریع به دنبال شخصی که می شناسید، می گردید.

 

ج در حد امکان آرام وارد می شوید و سعی می کنید به نظر سایرین نیایید.

 

۷) سخت مشغول کاری هستید، بر آن تمرکز دارید اما ناگهان دلیلی یا شخصی آن را قطع می کند:

 

الف از وقفه ایجاد شده راضی هستید و از آن استقبال می کنید.

 

ب به سختی ناراحت می شوید.

 

ج حالتی بینابین این ۲ حالت ایجاد می شود.

 

۸) کدام یک از مجموعه رنگ های زیر را بیشتر دوست دارید؟

 

الف قرمز یا نارنجی

 

ب سیاه

 

ج زرد یا آبی کمرنگ

 

د سبز

 

ه آبی تیره یا ارغوانی

 

و سفید

 

ز قهوه ای، خاکستری، بنفش

 

۹) وقتی در تختخواب هستید (در شب) در آخرین لحظات پیش از خواب، در چه حالتی دراز می کشید؟

 

الف به پشت

 

ب روی شکم (دمر)

 

ج به پهلو و کمی خم و دایره ای

 

د سر روی یک دست

 

ه سر زیر پتو یا ملافه...

 

۱۰) غالبا خواب می بینید که:

 

الف از جایی می افتید.

 

ب مشغول جنگ و دعوا هستید.

 

ج به دنبال کسی یا چیزی هستید.

 

د پرواز می کنید یا در آب غوطه ورید.

 

ه اصلا خواب نمی بینید.

 

و معمولا خواب های خوش می بینید.

 

● امتیازات

 

سوال اول: الف (۲ امتیاز)، ب (۴ امتیاز)، ج (۶ امتیاز).

 

سوال دوم: الف (۶امتیاز)، ب (۴ امتیاز)، ج (۷ امتیاز)، د (۲ امتیاز)، ه( یک امتیاز).

 

سوال سوم: الف (۴ امتیاز)، ب (۲ امتیاز)، ج (۵ امتیاز)، د (۷ امتیاز)، ه (۶ امتیاز).

 

سوال چهارم: الف (۴ امتیاز)، ب (۶ امتیاز)، ج (۲ امتیاز)، د (یک امتیاز).

 

سوال پنجم: الف (۶ امتیاز)، ب (۴ امتیاز)، ج (۳ امتیاز)، د (۵ امتیاز)، ه (۲ امتیاز) .

 

سوال ششم: الف (۶ امتیاز)، ب (۴ امتیاز)، ج (۲ امتیاز).

 

سوال هفتم: الف (۶ امتیاز)، ب (۲ امتیاز)، ج (۴ امتیاز).

 

سوال هشتم: الف (۶ امتیاز)، ب (۷ امتیاز)، ج (۵امتیاز)، د (۴ امتیاز)، ه (۳ امتیاز) و (۲ امتیاز)، ز (یک امتیاز).

 

سوال نهم: الف (۷ امتیاز)، ب (۶ امتیاز)، ج (۴ امتیاز)، د (۲ امتیاز)، ه (یک امتیاز).

 

سوال دهم: الف (۴ امتیاز)، ب (۲ امتیاز)، ج (۳ امتیاز)، د (۵ امتیاز)، ه (۶ امتیاز)، و (یک امتیاز).

 

حالا که امتیازهای تان را جمع زدید. عدد به دست آمده را با جدول زیر مقایسه کنید و شخصیت خودتان را بهتر بشناسید.

 

● نتیجه گیری

 

▪ اگر امتیاز شما بالای ۶۰ است:

 

دیگران در ارتباط و رفتار با شما به شدت مراقب و هشیار هستند. آن ها شما را مغرور، خودمحور و بی نهایت سلطه جو می دانند، گرچه شما را تحسین می کنند و به ظاهر می گویند«کاش من جای تو بودم!» اما معمولا به شما اعتماد ندارند و نسبت به ایجاد رابطه ای عمیق و دوستانه بی میل و فراری هستند.

 

▪ اگر از ۵۱ تا ۶۰ امتیاز دارید:

 

بدانید دوستان تان، شما را تحریک پذیر می دانند، بدون فکر عمل می کنید و سریع از موضوعات ناخوشایند برآشفته می شوید، علاقه مند به رهبری جمع و تصمیم گیری های سریع هستید (هرچند اغلب درست از کار درنمی آیند!) دیگران شما را جسور و اهل مخاطره می دانند. کسی که همه چیز را تجربه و امتحان می کند، از ماجراجویی لذت می برد و در مجموع به دلیل ایجاد شرایط و بستر هیجانات توسط شما، از همراهی تان لذت می برند.

 

▪ اگر از ۴۱ تا ۵۰ امتیاز به دست آوردید:

 

به خود امیدوار باشید، دیگران شما را بانشاط، سرزنده، سرگرم کننده و جالب می بینند. شما دائما مرکز توجه جمع هستید و از تعادل رفتاری خوبی بهره مند هستید. فردی مهربان، ملاحظه کار و فهمیده به نظر می رسید. می توانید به موقع باعث شادی و خوشی دوستان تان شوید و اسباب خنده آن ها را فراهم کنید و در همان شرایط و درصورت لزوم بهترین کمک برای اعضای گروه هستید.

 

▪ اگر ۳۱ تا ۴۰ امتیاز نصیب شما شد:

 

بدانید در نظر دیگران معقول، هشیار، دقیق، ملاحظه کار و اهل عمل هستید. همه می دانند شما باهوش و بااستعدادید اما مهم تر از همه فروتن و متواضع هستید. به سرعت و سادگی با دیگران باب دوستی را باز نمی کنید اما اگر با کسی دوست شوید صادق، باوفا و وظیفه شناس هستید اما انتظار بازگشت این صداقت و صمیمیت از طرف دوستان تان را دارید گرچه سخت دوست می شوید اما سخت تر دوستی ها را رها می کنید.

 

▪ از ۲۱ تا ۳۰ امتیاز:

 

در نظر سایرین فردی زحمتکش هستید اما متاسفانه گاهی اوقات ایرادگیر هستید. شما محتاط و ملاحظه کار به نظر می رسید. زحمت کشی که در کمال آرامش و با صرف زمان زیاد در جمع بار دیگران را بر دوش می کشد و بدون فکر و براساس تحریک لحظه ای و آنی نظر نمی دهد. دیگران می دانند شما همیشه تمام جوانب کارها را می سنجید و سپس تصمیم می گیرید.

 

▪ اگر کمتر از ۲۱ امتیاز داشتید:

 

دیگران شما را خجالتی، عصبی، شکاک و دودل می دانند او شخصی است که همیشه دیگران به عوض او فکر می کنند، برایش تصمیم می گیرند و از او مراقبت می کنند. کسی که اصلا تمایل به درگیرشدن در کارهای گروهی و ارتباط با افراد دیگر را ندارد!

منبع:مجله زندگی ایده آل

دوشنبه 4/10/1391 - 14:2
تست های هوش و روان شناسی و سرگرمی
شخصیت شناسی با میوه دقت کنید! ممکن است با انتخاب این میوه اسرار و رموز شخصیت شما به سرعت فاش شود در حقیقت این تست روانشناسی به سادگی نشان می دهد که شخصیت افراد مختلف نسبت به انتخاب میوه مورد علاقه شان چگونه است.

 

 

سیب

 

اگر سیب میوه مورد علاقه شماست فردی افراطی هستید که از روی انگیزه آنی و بدون فکر قبلی کاری را انجام می دهنید رک گو هستید و از مسافرت لذت می برید می توانید خیلی خوب رهبری یک گروه را به عهده بگیرید و کارها را پیش ببرید اشتیاق زیادی برای زندگی کردن دارید که این انگیزه شما از نظر اطرافیان بی همتاست

 

پرتقال

 

فردی صبور و پر طاقت هستید که اراده تان بسیار قوی است دوست دارید کارها را به آهستگی ولی بطور جدی انجام دهید خجالتی هستید و نزد اطرافیانتان قابل اعتمادید شریک زندگی خود را با دقت و تمام احساس قلبیتان انتخاب می نمایید و از هر گونه مشاجره و ناسازگاری اجتناب می کنید.

 

هلو

 

رفتار دوستانه ای دارید رک گو و پر حرف هستید که به جذابیت شما می افزاید رفتار ناشایست دیگران را خیلی سریع می بخشید و فراموش می کنید برای رفاقت ارزش زیادی قائلید و رگه هایی از استقلال طلبی و بلند پروازی در شخصیت شما دیده می شود که باعث شده شخصی زرنگ و فعال جلوه کنید کمال طلب احساساتی صادق و با وفا هستید. بر هر حال دوست ندارید همه امیال خود را در مقابل دیگران نشان دهید.

 

گلابی

 

اگر تمام توجه تان را به کرای معطوف کنید می توانید آن را با موفقیت انجام دهید گاهی در انجام کارهایتان بی ثبات و متعییر هستید و مایلید که از نتایج سعی و تلاش خود خیلی سریع مطلع شوید از شرکت در بحث های خوب و مفید لذت می برید بی طاقت هستید و زود هیجان زده می شوید با توجه به اینکه به سرعت دوستی های خود را بر هم می زنید نگهداری رفقا برای شما چندان ساده به نظر نمی رسد.

 

گیلاس

 

اگر گیلاس میوه مورد علاقه شماست زندگی همیشه برایتان شیرین نیست و اغلب با فراز و نشیب های زندگی مواجه می شوید بجای داشتن در آمدی جزئی به شیوه ای برای دریافت مقداری زیادی پول فکر می کنید ذهعن خلاقی دارید و به دنبال فعالیت های خلاقانه هستید یک شریک زندگی صادق و با وفا محسوب می شوید و لی ابراز احساسات برایتان کار ساده ای نیست خانه شما در حکم پناهگاهتان است و از هیچ چیزی به اندازه اینکه در کنار فامیل های نزدیک و افراد مورد علاقه تان باشید لذت نمی برید.

 

موز

 

فردی با محبت ملایم خونگرم و دلسوز هستید اغلب اوقات از کمبود اعتماد به نفس رنج می برید و کمی احساس ترس در شما دیده می شود برخی مواقع مردم از اخلاق خوب شما سو استفاده می کند شریک زندگی خود را تحت هر شرایطی که از نظر روحی و جسمی داشته باشید می پرستید و ارتباطات شما با دیگران در وضعیت متعادلی قرار دارد.

 

نارگیل

 

جدی متفکر و اندیشمند هستید اگر چه از روابط اجتماعی تان لذت می برید ولی در انتخاب شریک زندگی بسیار سخت گیر هستید در کارهایتان سر سختی و سماجت دارید ولی لزوما بی پروا نیستید زیرکی تیزهوشی و گوش به زنگ بودن از دیگر خصوصیات شخصیتی شماست باید مطمئن شوید که در هر زمینه ای و به ویژه از لحاظ شغلی در راس امور قرار دارید شریک زندگی شما باید فرد باهوشی باشد احساسات در زندگی برای شما مهم است ولی به طور حتم برایتان همه چیز نیست!

 

انگور سیاه

 

به طور کلی فردی مودبی هستید به سرعت عصبانی می شوید ولی خیلی سریع به حال اولیه باز می گردید از زیبایی در هر نوع ان لذت می برید فرد محبوبی هستید شما سرشت خونگرم و سخاوتمند دارید. میل زیادی برای زندگی در شما موج می زند و از انجام هر کاری که می کنید لذت می برید شریک زندگی تان باید در هیجانات شما سهیم شود و از پیشنهاداتتان لذت ببرید.

 

آناناس

 

به سرعت تصمیم می گیرید و در انجام کارهایتان سریع و چابک هستید تغییرات شغلی شما را نمی ترساند که این موضوع یکی از برتری های شخصیت شماست توانایی استثنایی در سازماندهی کارهایتان دارید و از حجم زیاد وضایف اطرافتان نمی هراسید سعی دارید در ورابط خود با دیگران متکی به نفس صادق و درستکار باشید دوستان خود را خیلی سریع انتخاب نمی کنید ولی اگر شخصی را برگزینید تا آخر عمر با شما خواهد بود به ندرت احساساتی می شوید و شریک زندگی تان اغلب تحت تاثیر یکرنگی شما قرار می گیرد ولی اجازه ندهید که به دلیل عدم توانایی شما در ابراز محبت نا امید شود
دوشنبه 4/10/1391 - 13:54
داستان و حکایت
روزى، مردى خواب عجیبى دید! دید که پیش فرشته‌هاست و به کارهاى آنها نگاه مى‌کند. هنگام ورود، دسته بزرگى از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند و تند تند نامه‌هایى را که توسط پیک‌ها از زمین مى‌رسند، باز مى‌کنند و داخل جعبه مى‌گذارند.

مرد از فرشته‌ها پرسید: شما چه‌کار مى‌کنید؟ فرشته در حالى که داشت نامه‌اى را باز مى‌کرد، گفت: اینجا بخش دریافت است و ما دعاها و درخواست‌هاى مردم را، تحویل مى‌گیریم.

مرد کمى جلوتر رفت، باز تعدادى از فرشتگان را دید که کاغذهایى را داخل پاکت مى‌گذارند و آنها را توسط پیک‌هایى به زمین مى‌فرستند.

مرد پرسید: شماها چه‌کار مى‌کنید؟ یکى از فرشتگان با عجله گفت: اینجا بخش ارسال است؛ ما الطاف و رحمت‌هاى خداوند را براى بندگان به زمین مى‌فرستیم.

مرد کمى جلوتر رفت و یک فرشته را دید که بیکار نشسته است!

مرد باتعجب پرسید: شما چرا بیکارید؟! فرشته جواب داد: اینجا بخش تصدیق جواب است. مردمى که دعاهایشان مستجاب شده، باید جواب بفرستند، ولى فقط عده بسیار کمى جواب مى‌دهند.

مرد از فرشته پرسید: مردم چگونه مى‌توانند جواب بفرستند؟ فرشته پاسخ داد: بسیار ساده، فقط کافیست بگویند :

«خدایاشکر»
دوشنبه 4/10/1391 - 13:50
داستان و حکایت
پیرمردی 85 ساله که سر و وضع مرتبی داشت، در حال انتقال به خانه سالمندان بود. همسر 70 ساله اش به تازگی درگذشته بود و او مجبور بود خانه اش را ترک کند.

پس از چند ساعت انتظار در سرسرای خانه سالمندان، به او گفته شد که اتاقش حاضر است. پیرمرد لبخندی بر لب آورد . همین طور که عصازنان به طرف آسانسور می رفت ، به او توضیح دادم که اتاقش خیلی کوچک است و به جای پرده، روی پنجره هایش کاغذ چسبانده شده است.

پیرمرد درست مثل بچه ای که اسباب بازی تازه ای به او داده باشند، با شور و اشتیاق فراوان گفت: " خیلی دوستش دارم "

به او گفتم: ولی شما که هنوز اتاق تان را ندیده اید! چند لحظه صبر کنید الان می رسیم.

او گفت: به دیدن و یا ندیدن ربطی ندارد! شادی چیزی است که من از پیش انتخاب کرده ام. این که اتاق را دوست داشته باشم یا نداشته باشم، به مبلمان و دکور و ... بستگی ندارد؛ بلکه به این بستگی دارد که تصمیم بگیرم چگونه به آن نگاه کنم. من پیش خودم تصمیم گرفته ام که اتاق را دوست داشته باشم.

این تصمیمی است که هر روز صبح، زمانی که از خواب بیدار می شوم می گیرم. من دو کار می توانم بکنم:یکی این که تمام روز را در رختخواب بمانم و مشکلات قسمت های مختلف بدنم را که دیگر خوب کار نمی کنند بشمارم، یا این که از بر خیزم و به خاطر آن قسمت هایی که هنوز درست کار می کنند شکرگزار باشم.

" هر روز، هدیه ای است که به من داده می شود و من تا وقتی که بتوانم چشمانم را باز کنم، بر روی روز جدید و تمام خاطرات خوشی که در طول زندگی داشته ام، تمرکز خواهم کرد.

هرگز فراموش نکن که برای شاد زیستن باید قلبت را از نفرت و کینه خالی کنی، ذهنت را از نگرانی ها آزاد کنی، ساده زندگی کنی، بیشتر بخشنده باشی و کمتر انتظار داشته باشی. "
دوشنبه 4/10/1391 - 13:49
داستان و حکایت
آیا تاکنون نام "سرهنگ ساندرس" را شنیده اید؟ می دانید او چگونه یک امپراتوری بزرگ که او را میلیونر کرد بنا نهاد و عادت های غذایی ملتی را تغییر داد؟!

زمانی که شروع به فعالیت کرد، مرد بازنشسته ای بود که فقط طرز سرخ کردن مرغ (کنتاکی) را می دانست، همین و بس! نه سازمانی داشت و نه چیز دیگر.

وقتی اولین چک تأمین اجتماعی (کمک هزینه زندگی) را گرفت، به این فکر افتاد که شاید بتواند از طریق فروش دستورالعمل سرخ کردن مرغ، پولی به دست بیاورد.

بسیاری از مردم هستند که فکرها و ایده های جالبی دارند، اما سرهنگ ساندرس با دیگران فرق داشت! او فردی بود که فقط درباره انجام کارها فکر نمی کرد، بلکه دست به عمل هم می زد. او به راه افتاد و هر دری را زد. به هر رستورانی که می رسید با صاحب رستوران درباره فکرش حرف می زد و می گفت:

" من یک دستورالعمل عالی برای سرخ کردن جوجه در اختیار دارم و فکر می کنم اگر از آن استفاده کنید، میزان فروش شما بالاتر خواهد رفت و می خواهم که درصدی از این افزایش فروش را به من بدهید. "

البته خیلی ها به او خندیدند و گفتند: راهت را بگیر و برو.

آیا سرهنگ ساندرس مأیوس شد؟ به هیچ وجه!

هربار که صاحبان رستوران ها دست رد به سینه اش می زدند، به جای این که دلسرد و بی خیال شود، به سرعت به این فکر می افتاد که دفعه بعد چگونه داستان خود را بیان کند که مؤثر واقع شود و نتیجه بهتری به دست آورد.

او دو سال وقت صرف کرد و با اتومبیل قدیمی خود، شهرهای کشورش را گشت. با همان لباس سفید آشپزی، شب ها روی صندلی عقب ماشین خود می خوابید و هر روز صبح با این امید بیدار می شد که فکر خود را با فرد تازه ای در میان بگذارد.

به نظر شما سرهنگ ساندرس قبل از این که پاسخ مساعد بشنود، چند بار جواب منفی گرفت؟ او 1009 بار جواب رد شنید تا سر انجام یک نفر به او پاسخ مثبت داد!

به نظر شما چند نفر ممکن است در طول مدت دو سال، 1009 بار پاسخ منفی بشنوند و باز هم دست از تلاش بر ندارند؟! خیلی کم.

نتیجه:
 اگر به موفق ترین آدم های تاریخ بنگرید، یک وجه مشترک در میان همه آنها پیدا می کنید:
"آنها از جواب رد نمی هراسند، پاسخ منفی را نمی پذیرند، هیچ عاملی نمی تواند جلوی رسیدن به خواسته هایشان را بگیرد! "
دوشنبه 4/10/1391 - 13:48
داستان و حکایت
روزی یک مرد ثروتمند، پسر بچه کوچکش را به یک ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آن جا زندگی می کنند چقدر فقیر هستند . آن ها یک روز و یک شب را در خانه محقر یک روستایی به سر بردند.

در راه بازگشت و در پایان سفر ، مرد از پسرش پرسید : نظرت در مورد مسافرت مان چه بود ؟
پسر پاسخ داد : عالی بود پدر...!

پدر پرسید : آیا به زندگی آن ها توجه کردی ؟

پسر پاسخ داد: فکر می کنم !

پدر پرسید : چه چیزی از این سفر یاد گرفتی ؟

پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت : فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آن ها چهار تا .

ما در حیاط مان فانوس های تزئینی داریم و آن ها ستارگان را دارند . حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود اما باغ آن ها بی انتهاست !

در پایان حرف های پسر، زبان مرد بند آمده بود . پسر اضافه کرد : متشکرم پدر که به من نشان دادی ما واقعأ چقدر فقیر هستیم !
دوشنبه 4/10/1391 - 13:47
داستان و حکایت
شب سردی بود … پیرزن بیرون میوه فروشی زل زده بود به مردمی که میوه میخریدن …شاگرد میوه فروش تند تند پاکت های میوه رو توی ماشین مشتری ها میذاشت و انعام میگرفت … پیرزن باخودش فکر میکرد چی میشد اونم میتونست میوه بخره ببره خونه … رفت نزدیک تر … چشمش افتاد به جعبه چوبی بیرون مغازه که میوه های خراب و گندیده داخلش بود … با خودش گفت چه خوبه سالم ترهاشو ببره خونه … میتونست قسمت های خراب میوه ها رو جدا کنه وبقیه رو بده به بچه هاش … هم اسراف نمیشد هم بچه هاش شاد میشدن … برق خوشحالی توی چشماش دوید ..دیگه سردش نبود !پیرزن رفت جلو نشست پای جعبه میوه …. تا دستش رو برد داخل جعبه شاگرد میوه فروش گفت : دست نزن نِنه! برو دُنبال کارت ! پیرزن زود بلند شد …خجالت کشید ! چند تا از مشتریها نگاهش کردند ! صورتش رو قرص گرفت … دوباره سردش شد ! راهش رو کشید رفت … چند قدم دور شده بود که یه خانمی صداش زد: مادر جان …مادر جان ! پیرزن ایستاد … برگشت و به زن نگاه کرد ! زن مانتویی لبخندی زد و بهش گفت اینارو برای شما گرفتم ! سه تا پلاستیک دستش بود پر از میوه … موز و پرتغال و انار ….پیرزن گفت: دستت درد نکنه ننه… من مُستَحق نیستم! زن گفت : اما من مستحقم مادر


من … مستحق داشتن شعور انسان بودن و به هم نوع توجه کردن ودوست داشتن همه انسانها و احترام به همه آنها بی هیچ توقعی  …اگه اینارو نگیری دلمو شکستی! جون بچه هات بگیر ! زن منتظر جواب پیرزن نموند … میوه هارو داد دست پیرزن و سریع دور شد … پیرزن هنوز ایستاده بود و رفتن زن رو نگاه میکرد … قطره اشکی که تو چشمش جمع شده بود غلتید روی صورتش … دوباره گرمش شده بود … با صدای لرزانی گفت: پیر شی ننه …. پیر شی! خیر بیبینی
دوشنبه 4/10/1391 - 13:45
داستان و حکایت
دوستی می گفت: خیلی سال پیش که دانشجو بودم، بعضی از اساتید عادت به حضور و غیاب داشتند. تعدادی هم برای محکم کاری دو بار این کار را انجام می دادند، ابتدا و انتهای کلاس، که مجبور باشی تمام ساعت را سر کلاس بنشینی. هم رشته ای داشتم که شیفته یکی از دختران هم دوره اش بود. هر وقت این خانم سر کلاس حاضر بود، حتی اگر نصف کلاس غایب بودند، جناب مجنون می گفت: استاد همه حاضرند! و بالعکس، اگر تنها غایب کلاس این خانم بود و بس، می گفت: استاد امروز همه غایبند، هیچ کس نیامده!

در اواخر دوران تحصیل، باهم ازدواج کردند و دورادور می شنیدم که بسیار خوب و خوش هستند. امروز خبردار شدم که آگهی ترحیم بانو را با این مضمون چاپ کرد است:


هیـچ کس زنده نیست... همه مُردند
دوشنبه 4/10/1391 - 13:45
داستان و حکایت
حکایت میکنند که روزی مردی ثروتمند سبدی بزرگ را پر از گردو کرد، آن را پشت اسب گذاشت و وارد بازار دهکده شد، سپس سبد را روی زمین گذاشت و به مردم گفت این سبد گردو را هدیه میدهم به مردم این دهکده، فقط در صف بایستید و هر کدام یک گردو بردارید. به اندازه تعداد اهالی، گردو در این سبد است و به همه می‌رسد."

مرد ثروتمند این را گفت و رفت. مردم دهکده پشت سر هم صف ایستادند و یکی‌یکی از داخل سبد گردو برداشتند. پسربچه باهوشی هم در صف ایستاد. اما وقتی نوبتش رسید در کنار سبد ایستاد و نوبتش را به نفر بعدی داد. به این ترتیب هر کسی یک گردو برمی‌داشت و پی کار خود می‌رفت. مردی که خیلی احساس زرنگی می‌کرد با خود گفت: "نوبت من که رسید دو تا گردو برمی‌دارم و فرار می‌کنم. در نتیجه به این پسر باهوش چیزی نمی‌رسد."

او چنین کرد و دو گردو برداشت و در لابه‌لای جمعیت گم شد. سرانجام وقتی همه گردوهایشان را گرفتند و رفتند، پسرک با لبخند سبد را از روی زمین برداشت و بر دوش خود گذاشت و گفت: "من از همان اول گردو نمی‌خواستم این سبد ارزشی بسیار بیشتر از همه گردوها دارد." این را گفت و با خوشحالی راهی منزل خود شد.
 
خیلی‌ها دلشان به گردوبازی خوش است و از این غافلند که آنچه گرانبهاست و ارزش بسیار بیشتری دارد سبدی است که این گردوها در آن جمع شده‌اند. خیلی‌ها قدر خانواده و همسر و فرزند خود را نمی‌دانند و دایم با آنها کلنجار می‌روند و از این نکته طلایی غافلند که این سبدی که این افراد را گرد هم و به اسم خانواده جمع کرده ارزشی به مراتب بیشتراز لجاجت‌ها و جدل‌های افراد خانواده دارد. خیلی‌ها وقتی در شرکت یا موسسه‌ای کار می‌کنند سعی دارند تک‌خوری کنند و در حق بقیه نفرات مجموعه ظلم روا دارند و فقط سهم بیشتری به دست آورند. آنها از این نکته ظریف غافلند که تیمی که در قالب شرکت، آنها را گرد هم جمع کرده مانند سبدی است که گردوها را در خود نگه می‌دارد و حفظ این سبد و تیم به مراتب بیشتر از چند گردوی اضافه است.
 
بسیاری اوقات در زندگی گردوها آنقدر انسان را به خود سرگرم می‌کنند که فرد اصلا متوجه نمی‌شود به خاطر لجاجت و یا یکدندگی و کله‌شقی و تعصب و خودخواهی فردی و گروهی در حال از دست دادن سبد نگهدارنده گردوهاست و وقتی سبد از هم می‌پاشد و گردوها روی زمین ولو می‌شوند و هر کدام به سویی می‌روند، تازه می‌فهمند که نقش سبد در این میان چقدر تعیین‌کننده بوده است.
 
بیایید در هر جمعی که هستیم سبد و تور نگهدارنده اصلی را ببینیم و آن را قدر نهیم و نگذاریم تار و پود سبد ضعیف شود. چرا که وقتی این تور نگهدارنده از هم بپاشد دیگر هیچ چیزی در جای خود بند نخواهدشد   و به هیچ‌کس سهم شایسته و درخورش نخواهد رسید. دیگر فرصت‌ها برابر در اختیار کسی قرار نخواهد گرفت و آرامش و قراری که در یک چهارچوب محکم و استوار قابل حصول است به دست نخواهد آمد.
دوشنبه 4/10/1391 - 13:43
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته