• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 994
تعداد نظرات : 248
زمان آخرین مطلب : 5038روز قبل
شعر و قطعات ادبی


آنچه كه زیادش هم كم است ، ایمان و جوانمردی است

آنچه كه هر قدر دراز باشد كوتاه است ، عمر است

آنچه كه بر قضا و قدر فائق آید ، صبر است

آنچه كه آدمی را صیقل می دهد ، كار است

آنچه كه كهنه اش بهتر است ، دوست است

آنچه كه از علم بهتر است ، تجربه است

پنج شنبه 30/2/1389 - 11:28
طنز و سرگرمی


حدس بزن
سلام دوستای عزیزم
فكر كنید ببینید میتونید كلمه مناسب برای جای خالی جمله های زیر رو حدس بزنید
بعدا" جاهای خالی رو پر میكنم اونوقت ببینید چقدر حدستون درست بوده

آنچه كه هر قدر دراز باشد كوتاه است ، .......... است

آنچه كه بر قضا و قدر فائق آید ، .......... است

آنچه كه آدمی را صیقل می دهد ، .......... است

آنچه كه كهنه اش بهتر است ، .......... است

آنچه كه زیادش هم كم است ، .......... است

آنچه كه از علم بهتر است ، .......... است

پنج شنبه 30/2/1389 - 9:53
شعر و قطعات ادبی

 


من پذیرفتم شکست خویش را
پندهای عقل دور اندیش را
من پذیرفتم که عشق افسانه است
این دل درد آشنا دیوانه است
میروم شاید فراموشت کنم
در فراموشی هم آغوشت کنم
میروم از رفتن من شاد باش
از عذاب دیدنم آزاد باش
گرچه تو تنها تر از من میروی
آرزو دارم ولی عاشق شوی
آرزو دارم بفهمی درد را
معنی برخوردهای سرد را

زندگی زندان سرد کینه هاست
من گریزانم ازین زندان
که نامش زندگیست

پنج شنبه 30/2/1389 - 1:9
شعر و قطعات ادبی

کاشکی بودی ومیدیدی
ذره ذره جون سپردم
دوریت برام یه سمه سمه
قطره قطره هی میمردم
کاشکی بودی نمیذاشتی که منو از من بگیرن
کاشکی بودی نمیذاشتی گلای باغچه بمیرن
آرزومه که یه روزی
توی کلبه مون منو تو
پای دل همدیگه پیر شیم
فقط وفقط من وتو
آرزومه هر دو باهم
سقف کلبه مونو بسازیم
زیر سقف آرزوها به همه مردم بنازیم
کاش میشد منو بفهمی
درد پنهونم بدونی
حرف عمری خستگیو
از توی چشمام بخونی
پنج شنبه 30/2/1389 - 1:9
شعر و قطعات ادبی

باید آهسته نوشت
با دل خسته نوشت
با لب بسته نوشت
گرم و پررنگ نوشت
روی هر سنگ نوشت
تا بدانند همه
تا بخوانند همه
که اگر عشق نباشد دل نیست
که اگر عشق نباشد یار نیست
که اگر عشق نباشد
دوست نیست
پنج شنبه 30/2/1389 - 1:7
شعر و قطعات ادبی

 

با بارانهای بهاری لذت از هوا میبرید؟
اگر باران بودم انقدر می باریدم تا غبار غم را از دلت پاک کنم
 اگر اشک بودم مثل باران بهاری به پایت می گریستم
اگر گل بودم شاخه ای از وجودم را تقدیم وجود عزیزت میکردم
 اگر عشق بودم اهنگ دوست داشتن را برایت مینواختم
 ولی افسوس که نه بارانم نه اشک نه گل و نه عشق اما هر چه هستم دوستت دارم

 

پنج شنبه 30/2/1389 - 1:7
طنز و سرگرمی


می توان تنها شد

می توان زار گریست

می توان دوست نداشت

و دل عاشق آدم ها رو زیر پا له کرد

می توان چشمی را به هیاهوی جهان خیره گذاشت

می توان صدها بار علت غصه دل را فهمید

می توان....

می توان بد شد و بد دید و بد اندیشه نمود

آخرش هم می توان تنها رفت...

با جهانی همه اندوه غم و بدبختی

یادگاری؟! همه جا تلخی و سردی و غرور

فاتحه ! خوب شد رفت ! عجب آدم بد خلقی بود

ولی ای کودک زیبای دلم , آن ور سکه تماشا دارد....!!

پنج شنبه 30/2/1389 - 1:5
طنز و سرگرمی

آنکه چشمان تو را این همه زیبا می کرد

کاش از روز ازل فکر دل ما می کرد

یا نمی داد به تو این همه زیبایی را

یا مرا در غم عشق تو شکیبا می کرد

پنج شنبه 30/2/1389 - 1:4
شعر و قطعات ادبی

 

جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را----- نجستم زندگانـــی را و گم کـردم جوانی را
کنون با بار پیــری آرزومندم که برگـردم----- به دنبال جوانـــی کـوره راه زندگانــــی را
به یاد یار دیرین کاروان گم کـرده رامانـم----- که شب در خــواب بیند همرهان کاروانی را
بهاری بود و ما را هم شبابی و شکر خوابی ----- چه غفلت داشتیم ای گل شبیخون جوانی را
چه بیداری تلخی بود از خواب خوش مستی ----- که در کامم به زهر آلود شهد شادمانـــی را
سخن با من نمی گوئی الا ای همزبـان دل ----- خدایــا بــا کـه گویم شکوه بی همزبانی را
نسیم زلف جانان کو؟ که چون برگ خزان دیده ----- به پای سرو خود دارم هوای جانفشانـــی را
به چشم آسمانـی گردشی داری بلای جان ----- خدایـــا بر مگردان این بلای آسمانـــی را
نمیری شهریار از شعر شیرین روان گفتـن----- که از آب بقا جویند عمــــر جاودانـی را

چهارشنبه 29/2/1389 - 23:18
فلسفه و عرفان


رنج هست، مرگ هست، اندوه جدایی هست،
اما آرامش نیز هست، شادی هست، رقص هست،
خدا هست.
زندگی، همچون رودی بزرگ، جاودانه روان است.
زندگی همچون رودی بزرگ که به دریا می رود،
دامان خدا را می جوید .
خورشید هنوز طلوع میکند
فانوس  ستارگان هنوز از سقف شب آویخته است :
بهار مدام می خرامد و دامن سبزش را بر زمین می کشد :
امواج دریا، آواز می خوانند،
بر میخیزند و خود را در آغوش ساحل گم میکنند.
گل ها باز می شوند و جلوه می کنند و می روند .
نیستی نیست .
هستی هست .
پایان نیست.
راه هست.
تولد هر کودک، نشان آن است که :
خدا هنوز از انسان ناامید نشده است .
رابنیندرانات تاگور

چهارشنبه 29/2/1389 - 23:14
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته