• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1233
تعداد نظرات : 369
زمان آخرین مطلب : 4552روز قبل
اهل بیت

1- حكمهاى گوناگون  
پنج نفر را در حال زنا گرفته نزد عمر آوردند، عمر دستور داد بر همه آنها حد جارى كنند، اتفاقا امیرالمومنین علیه السلام در آنجا حاضر و به قضیه ناظر بود، پس به عمر رو كرده ، فرمود: این حكم كه درباره آنان گفتى صحیح نبود.
عمر گفت : پس خودتان بر آنان اقامه حد كنید.
امام علیه السلام یكى را پیش كشیده گردنش را زد و دومى را سنگسار نمود و به سومى صد تازیانه زد و به چهارمى پنجاه تازیانه ، و پنجمى را فقط چند تازیانه . عمر در حیرت شده و مردم نیز در شگفت .
عمر گفت : یا اباالحسن ! بر پنج نفر كه همگى مرتكب یك جرم شده بودند هیچ حد مختلف جارى كردى ؟
آن حضرت علیه السلام فرمود: اما نفر اول كه گردنش را زدم كافر ذمى بود كه از شرایط ذمه خارج شده و حكمش كشتن است ؛ و نفر دوم كه او را سنگسار كردم خودش زن داشت و زنایش محصنه بود و حكمش سنگسار است ؛ و نفر سوم كه به او صد تازیانه زدم زن نداشت و نفر چهارم كه به او نصف حد زدم غلام بود و حكمش نصف حد است ؛ و نفر پنجم كه او را تعزیر نمودم دیوانه بود و حدى نداشت ولیكن لازم بود به چند تازیانه تنبیه شود
.
بالمناسبه نقل مى شود كه : عبدالرحمن بن حسان بن ثابت و عبدالرحمن بن حكم بن ابى العاص یكدیگر را به زنا متهم كردند، ماجرایشان به معاویه رسید. معاویه به فرمانبردار خود، مروان دستور داد تا آنان را تنبیه كند. مروان ، عبدالرحمن بن حسان را هشتاد تازیانه زد، و عبدالرحمن بن حكم را بیست تازیانه ، بعضى به عبدالرحمن گفتند: این تبعیضى كه مروان بین تو و بردارش روا داشته فرصتى است كه مراتب را به معاویه گزارش كرده تا مروان را مجازات كند. عبدالرحمن بن حسان در پاسخ آنان گفت : به خدا سوگند چنین نخواهم كرد؛ زیرا مروان به من حد مردان آزاد زده و برادرش را نصف حد برده ، و با اشاعه این سخن ، دل مروان را به درد آورد!

علامه تستری

دوشنبه 29/6/1389 - 13:33
اهل بیت

2- مردم آزارى  
مردى به دیگر گفت : در خواب با مادرت محتلم شده ام ، مرد بر آشفته او را نزد امیرالمومنین علیه السلام برده و گفت : این مرد به من ناروا مى گوید.
آن حضرت فرمود: چه گفته است ؟
گفت : مى گوید: با مادرم محتلم شده است .
حضرت على علیه السلام به وى فرمود: تو اگر مى خواهى او را عادلانه جزا دهى وى را برایت در آفتاب نگه مى دارم سایه اش را تازیانه بزن ؛ زیرا خواب مانند سایه است . ولى او را تازیانه مى زنیم تا دگربار، مسلمانى را آزار ندهد.

دوشنبه 29/6/1389 - 13:28
اهل بیت

1- زنى حیله گر  
زنى شب هنگام ، خویشتن را شبیه كنیز مردى ساخت ، مرد به خیال این كه كنیز اوست با وى همبستر شد، ماجرا نزد عمر طرح گردید، عمر قضیه را بر حضرت امیرالمومنین علیه السلام عرضه داشت . آن حضرت فرمود: مرد را در پنهانى حد بزن و زن را آشكارا. مؤ لّف : این خبر حمل شده به این كه آن حضرت مى دانسته كه مرد از واقع قضیه آگاه بوده و بطور دروغ پنهان كرده است .

دوشنبه 29/6/1389 - 13:24
داستان و حکایت

46: سه امر پنهان
خداوند سه چیز را در سه چیز پنهان كرده:
اول: ولى و دوست خودش را در خلق پنهان كرده كه كسى به دیگرى اهانت نكند، به نظر پستى و حقارت به دیگرى ننگرد از ترس اینكه نكند ولى خدا باشد، براى حفظ آبروى همین شخص ولى خودش را پنهان داشته.
دوم: خشم و غضب خودش را در گناهان پنهان كرده. بعضى از گناهان است كه موجب سخط و غضب خدا مى شود، اما این چه گناهى است نمى دانیم.معصوم نفرموده، چرا نفرموده؟ براى اینكه مردم از همه گناهان بترسند، دنبال هیچ گناهى نروند، شاید این گناه همان گناه باشد. آن گناهى كه موجب غضب و سخط خداست كه آدمى روى نجات را نمى بیند.
سوم: عبادت ها، بعضى از عبادت هاست كه اگر از كسى سر زد حتما اهل نجات و رستگارى خواهد بود. نمى دانیم آن عبادت و طاعت چه عبادت و طاعتى است، ذكر نشده و نباید هم بدانیم. امر نهانى و پنهانى است و یك رمزى است تا ما میل به همه طاعت ها و عبادتها پیدا كنیم.

داستان های خدا:تألیف میر خلف زاده

يکشنبه 28/6/1389 - 10:10
داستان و حکایت

45: در ذات خدا تكلم نكنید
وقتى خاتم پیامبران (صلى الله علیه و آله و سلم) بر عده اى از اصحاب گذشتند، دیدند درباره ذات خدا سخن مى گویند، چنان غضب بر آن حضرت مستولى شد كه صورت مباركش سرخ گردید و آنها را در تكلم كردن در ذات بى مثال منع كرده و فرمود: لا تكلموا فى ذات الله فانه لا یزیدكم الا تحیرا
فرمود: در ذات خدا تكلم نكنید زیرا كه این راه جز سرگردانى و حیرانى چیزى نیست.
و حال آنكه آنها چه مواعظ و نصایح از پیامبر شنیده بودند چقدر علم و عقل و كمال آنها بیش از ما بوده، با وجود این پیغمبر آنها را از تكلم كردن در ذات حضرت احدیت منع مى كند، آن وقت بعضى از مردم ما، كه هیچ سواد نداریم ، شعور نداریم، عقل ما قاصر است، مى خواهیم به ذات خدا پى ببریم، از این جهت است بعضى عقلشان به جائى نمى رسد از دین برمى گردند و كافر مى شوند.

داستان های خدا:تألیف میر خلف زاده

يکشنبه 28/6/1389 - 10:9
داستان و حکایت

44: عدم قابلیت محل
شخصى از حضرت امام رضا (علیه السلام) سؤال كرد: كه آیا پروردگار شما مى تواند آسمان ها و زمین و هر آنچه در میان است در یك تخم مرغى قرار دهد؟
حضرت فرمود: نعم و فى اصغر من البیضه، قد جعلها فى عینك و هى اقل من البیضه
فرمود: بلى در كمتر از تخم مرغى هم قرار مى دهد و الان در چشم هاى تو قرار داده است كه كوچكتر از تخم مرغ است، هرگاه چشم هایت را باز كنى مى بینى آسمان ها و زمین را در صورتیكه نه چشم بزرگ مى شود و نه دنیا كوچك مى شود. پس اگر قدرت خدا به امر محال تعلق نگیرد، قصور و نقصان از جانب قدرت خداوند نیست بلكه عدم قابلیت محل است، چنانچه اگر رحمت خدا شامل حال كفار و مشركین نشود و آنها را بهشت نبرد، نقصان از جانب رحمت نیست بلكه به خاطر بى قابلیتى آنها است كه رحمت شامل حالشان نمى شود، هرچیزى باید محلش قابل باشد تا فائده بخشد. وقتى باران از آسمان آمد به یك زمینى مى آید كه گل و لاله مى روید و به زمین شوره زار مى آید، خار و خس مى روید؛ نه این است كه در باران نقص باشد بلكه نقص در زمین است كه محلش قابل نیست.

داستان های خدا:تألیف میر خلف زاده

يکشنبه 28/6/1389 - 10:8
داستان و حکایت

43: حقوق مومن و كافر
از امام (علیه السلام) پرسیدند: هرگاه مرد مؤمنى حقى به گردن كافرى داشت، از آن كافر كه اهل دوزخ است، در برابر آن چه چیزى مى ستاند؟
امام (علیه السلام) فرمود: از گناهان آن مرد مسلمان به اندازه حقى كه به گردن آن كافر دارد كم مى شود و آن كافر به اندازه آنها به همراه عذاب كفر خود عذاب مى شود.
آن مرد عرب گفت: هرگاه مسلمانى به گردن مسلمانى حقى داشت چگونه حقش از آن مسلمان دریافت مى شود؟
امام (علیه السلام) فرمود: براى آن مسلمان بستانكار، از حسنات مسلمان بدهكار ظالم مى گیرند و بر حسنات آن ستم كشیده مى افزایند.
پس آن مرد عرب گفت:
اگر آن ظالم حسناتى نداشته باشد؟
امام (علیه السلام) فرمود: از گناهان آن مظلوم بستانكار مى گیرند و گناهان ظالم بدهكار مى افزایند.
ناگفته نماند هرگاه كافرى بر مسلمانى حقى داشته باشد، چون كافر قابلیت حسنات مسلمان را ندارد، پس مقتضاى عدل آن است كه به مقدار حقش از عذابش تخفیف داده مى شود.

داستان های خدا:تألیف میر خلف زاده

يکشنبه 28/6/1389 - 10:8
داستان و حکایت

42: شاهد پیغمبران حضرت خاتم است
از پیغمبران مى پرسند كه: شما را براى دعوت خلق فرستادیم، آیا به مردم رساندید؟
عرض مى كنند: پروردگارا تو شاهدى كه ما مسامحه نكردیم.
ندا مى رسد: شاهد شما كیست؟
همه مى گویند: شاهد ما خاتم ما است، یعنى محمد (صلى الله علیه و آله و سلم).
و همچنین از عیسى بن مریم مى پرسند: آیا تو گفتى كه من و مادرم را بپرستید؟
یك دفعه عیسى در مقابل عظمت پروردگار مى لرزد. مسیح (علیه السلام) عرض مى كند: پروردگارا اگر من چنین حرفى زده بودم تو مى دانستى. من گفتم بنده خدایم و خداى من و خودتان را بپرستید.
از امت ها سؤال كرده مى شود كه آیا پیغمبرانتان از قضایاى امروز شما خبر نداند؟ همه مى گویند: آرى.
دیگر مورد سوال، پرسش از نعمت هاى پروردگار است، كه با آن چگونه رفتار شده است. نعمت مراتبى دارد كه مهمترین مراتب آن نعمت ((ولایت محمد (صلى الله علیه و آله و سلم))) است، بلكه نعیم مطلق ولایت است.
امام (علیه السلام) فرمود: نعمت، ولایت ما آل محمد (صلى الله علیه و آله و سلم) است.
پرسیده مى شود: شما با آل محمد چه كردید؟ چقدر محبت و تبعیت از ایشان داشتید؟

داستان های خدا:تألیف میر خلف زاده

يکشنبه 28/6/1389 - 10:7
داستان و حکایت

41: مردم سه گروهند
مردم از لحاظ حساب در روز جزا بر سه گروهند، عده اى بدون حساب وارد بهشت مى شوند، ایشان دوستان اهل بیت هستند كه از آنها حرامى سر نزده یا اینكه با توبه از دنیا رفته اند.
طایفه دوم ؛ بر عكس ایشانند كه بدون حساب وارد جهنم مى شوند كه در قرآن مى فرماید:
فلا نقیم له یوم القیامه وزنا كسانى كه بى ایمان از دنیا بروند حسابى ندارند، عملشان ارزشى ندارد، چون بى ایمانند.
طایفه سوم ؛ كسانى هستند كه كارهایشان حساب دارد و در قیامت معطل مى شوند اما عاقبت چون حسناتشان غالب است اهل نجات هستند و معطلى آنها در حساب به مقدار گناه است چنانكه رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) به ابن مسعود فرمود:
براى گناه یكصد سال شخص معطل مى شود و هرچند بهشتى است.
البته در روایت ذكر نشده كه چه قسم گناهى است، تا اینكه از جمیع گناهان، مومنین پرهیز كنند و از معطلى حساب بترسند.

داستان های خدا:تألیف میر خلف زاده

يکشنبه 28/6/1389 - 10:6
داستان و حکایت

40: پیامبر گریه كرد
رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) بر زنیكه آتش تنور روشن كرده بود و نان مى پخت گذشتند. این زن طفلى داشت كه پهلوى خود نشانیده بود.
همینكه چشمش به آن حضرت افتاد عرض كرد: یا رسول الله شنیده ام كه شما فرموده اید: ان الله ارحم بعبده من الوالده بولدها
یعنى خداوند مهربان تر است به بنده خود از مادر نسبت به فرزند خود.آیا راست است؟ گفت: بلى.
زن عرض كرد: مادر طفل خود را در این تنور نمى اندازد خدا چگونه بنده خود را به جهنم مى برد؟
فبكى رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم) و قال:
ان الله لا یعذب بالنار الا من انف ان یقول لا اله الا الله

پس رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم) بنا كرد گریه كردن و فرمود:
خدا به آتش كسى را عذاب نمى كند مگر اینكه از گفتن لا اله الا الله پرهیز كند، یعنى تكبر كند.

داستان های خدا:تألیف میر خلف زاده

يکشنبه 28/6/1389 - 10:5
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته