• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1233
تعداد نظرات : 369
زمان آخرین مطلب : 4552روز قبل
داستان و حکایت

50: شیطان از خدا یك جواب شنید
شیطان به خدا عرض كرد: من چند فقره بحث و عرض دارم ولى از اظهار او مى ترسم خطاب شد مترس و سؤال كن، عرض كرد:
من اعتراف و اقرار دارم بر اینكه خداى من قادر و عالم و حكیم است در افعال خود. او مى دانست قبل از ایجاد من كه چه مى كنم چرا مرا خلق كرد؟
دوم: این كه چرا مرا امر كردى بر طاعت و عبادت خود و حال آنكه از اطاعت من نفعى به تو نمى رسید و چیزى بر خدائى تو نمى افزود و از نافرمانى من چیزى از سلطنت و خدائى تو كم نمى شد.
سوم: اینكه من ملتزم به طاعت و معرفت شدم چرا مرا امر كردى به سجده آدم؟
چهارم: این كه چرا مرا به واسطه سجده نكردن لعنت كردى؟ و حال آنكه سالها بندگى كردم و به محض اینكه گفتم: غیر تو را سجده نمى كنم به من خشم كردى.
پنجم: اینكه چرا مرا در بهشت راه دادى كه آدم را فریب دهم و اغواء كنم.
ششم: اینكه عداوت مرا با آدم مى دانستى چرا مرا بر اولادش مسلط گردانیدى؟
هفتم: اینكه چرا تا قیامت مهلت دادى؟ اگر مرا هلاك كرده بودى همه راحت بودند، این هفت بحث را كرد و یك جواب شنید:
خطاب شد: اى شیطان، مرا حكیم مى دانى؟
شیطان گفت: بله.
خداوند فرمود: پس تمام این بحث هاى تو بى جا است.

داستان های خدا:تألیف میر خلف زاده

دوشنبه 29/6/1389 - 14:1
داستان و حکایت

49: پرنده اى كه دندان دارد
حضرت امیرالمؤمنین على (علیه السلام) فرمودند:
یكى از عجائب مصنوعات و مخلوقات الهى خفاش است و خلقت او از همه پرندگان عجیب تر است. همه چیزش برخلاف پرندگان است، زیرا تمام پرندگان به توسط بال پرواز مى كنند و این حیوان بدون پر پرواز مى كند.
حضرت امیر (علیه السلام) مى فرماید: خداوند پر و بال او را از گوشت بدنش ‍ قرار داده و به روى چهار دست و پا راه مى رود؛ دیگر از عجائب خلقت او این است كه تمام طیور تخم مى گذارند و این حیوان مثل چهارپایان مى زاید آن هم از سه الى هفت بچه مى گذارد.
دمیرى در حیوة الحیوان مى نویسد: این حیوان مثل زنها حیض مى شود و پاك مى شود و خنده مى كند مثل انسان و بچه خود را شیر مى دهد و او را باخودش به هوا مى برد و با جفت خود در هوا جمع مى شود.
دیگر از عجائب خلقتش این است كه این حیوان هم گوش دارد و هم منقار و هم دندان و تمام حیوانات با این خفاش دشمنند. هركدام كه گوشت خوارند او را مى خورند و هركدام كه گوشت خوار نیستند او را مى كشند، لذا شب بیرون مى آید و به طلب رزق و روزى مى رود و غذاى این حیوان مگس و پشه است. اینكه مردم مى گویند باد مى خورد غلط است زیرا كه خداوند براى او دندان قرار داده است.

داستان های خدا:تألیف میر خلف زاده

دوشنبه 29/6/1389 - 13:58
داستان و حکایت

48: بهشت براى سه طایفه حرام است
خداوند بهشت را بر چند طایفه حرام كرده است.
1 - شراب خوار.
2 - رباخوار.
3 - غیبت كننده.
عده اى كه دور هم مى نشینند، غیبت مؤمنى را مى كنند تمامشان لاشخور هستند و لاشخور را در بهشت راه نمى دهند.جاى لاشخور در لجن زارها و كنار رودخانه هاست.سگ ها دور لاشه جمع مى شوند.
اگر مى خواهى جزء لاشخورها نباشى تا در مجلسى كه نشسته اى، اگر كسى اسم مؤمنى را برد، تا خواست عیبى برایش بگوید، زود برخیز و بگریز، تا مى توانى جلویش را بگیر. اگر چنانچه جلوى غیبت را گرفتى، خداوند هزار باب شر به رویت مى بندد، اگر جلویش را نگرفتى و كمكش كردى، خدا هم تو را 70 برابر غیبت كننده عذاب مى كند.

داستان های خدا:تألیف میر خلف زاده

دوشنبه 29/6/1389 - 13:55
داستان و حکایت

47: لوطى توبه كرد
تاجرى كه یكى از مریدان و مقلدین مجلسى اول (رحمة الله علیه) بود به ایشان مراجعه كرد و گفت:
آقا گرفتارى پیدا كردم، چند نفر از لوطى هاى اصفهان فرستاده اند كه ما امشب مى خواهیم به خانه تو بیائیم و من هم نمى توانم فرار كنم، چون این لوطى ها با دستگاه حكومتى مربوطند، اسباب زحمتم مى شوند.وقتى هم كه مى آیند باید تمام وسائل گناه را آماده كنم، بالاخره چه كنم.
مرحوم مجلسى (رحمة الله علیه) فرموده بود: عیبى ندارد من خودم اول مجلس ‍ شما مى آیم به خوشى مى گذرد. اول غروب علامه مجلسى نماز مغرب و عشا مى خواند، پیش از آمدن مهمانها به منزل تاجر مى آید، بعد لوطى باشى و شاگرد لوطیها مى آیند. اینها همه تا چشمشان به مجلسى افتاد ناراحت شدند. معلوم است با بودن مرحوم مجلسى، اینها نمى توانند بزنند و برقصند.خیلى ناراحت شدند، بعد مرحوم مجلسى با آنها حرف زد، فرمود:
شما چه راه و روشى دارید؟ لوطى باشى هم از روى غیظ و غضب گفت: راه و روش ما خیلى از شما بهتر است.
مجلسى فرمود: چطور؟
گفت: ما لوطى هستیم. ما نمك شناسیم. ما اگر نمك كسى را خوردیم تا آخر عمر به او خیانت نمى كنیم. تكیه اش روى نمك شناسى بود. غیرت داریم ، فتوت داریم.
مجلسى هم سكوت كرد. وقتى كه قدرى آرام گرفت مرحوم مجلسى فرمود:
اگر شما نمك شناسید بگوئید ببینیم چقدر نمك خدا را خورده اید؟ و چقدر نمك شناسى كرده اید؟ فلان كس چیزى به تو داده و تشكر كردى به خیالت این نمك شناسى شد، نمك شناسى با خداى را، از نان بگیر تا بالاتر برود یك روز دو روز نیست، چهل سال، شصت سال، نمك خداى را خورده اى، آخر تو مى گوئى نمك شناسم، آیا با صاحب نمك، با پروردگار عالم جل جلاله چه كرده اى؟ آیا شكرش را كرده اى؟ بندگیش را كرده اى؟ آیا معصیتش، مخالفتش را نكرده اى؟
پس از كلمات آتشین و مواعظ مجلسى لوطى ها بلند شدند یكى یكى رفتند و مجلسى هم رفت. بعد از اذان صبح مرحوم مجلسى شنید در مى زنند. دید لوطى باشى آمد، اما چه حالى، خوش به حال لوطى باشى كه اهل توبه شود و اى آقاى حاجى مقدسى كه مغرور باشد، عاقبت به خیرى با توبه است كه خودش را منزه نداند.
خلاصه اینكه آمد و عذرخواهى كرد، گفت: آقاى شیخ! عمرى به غفلت گذشت، دیشب فهمیدم كه همه ما نمك به حرامیم، حالا آمده ام توبه كنم.
مرحوم مجلسى هم خیلى لطف مى كند او را به منزل مى برد. راه توبه را برایش ذكر مى كند، مى فرماید: تصمیم بگیر گناه نكنى، تصمیم بگیر نماز و روزه اى كه از تو فوت شده قضا كنى، واجبات صاحب نمك رب العالمین را پشت سر نینداز، اگر مى خواهى حق نمك را ادا كنى به دستورات او عمل كن، آنچه گفته نكن، ترك كن.

داستان های خدا:تألیف میر خلف زاده

دوشنبه 29/6/1389 - 13:54
اهل بیت

7- عفو از حد  
مردى نزد امیرالمومنین علیه السلام آمده و به دزدى خود اعتراف نمود. امام علیه السلام به وى فرمود: آیا چیزى از قرآن مى دانى ؟
گفت : آرى ، سوره بقره را مى دانم .
فرمود: دستت را در عوض آن سوره به تو بخشیدم .
اشعث گفت : آیا حدى از حدود خدا را تعطیل مى كنى ؟
على علیه السلام به وى فرمود: تو از احكام خدا چه مى دانى ؟ و آنگاه فرمود: اگر مثبت حد، گواه و شاهد باشد امام نمى تواند از آن درگذرد، ولى اگر مثبت حد، اقرار خود جانى باشد امام اختیار دارد مى تواند او را عفو كند و یا به او حد بزند.

علامه تستری

دوشنبه 29/6/1389 - 13:45
اهل بیت

6- زندانى كردن دزد  
دزدى را نزد عمر آوردند، عمر یك دستش را قطع كرد، بار دیگر دزدى نموده او را نزد عمر آوردند، یك پایش را قطع كرد؛ بار سوم نیز عمر خواست دست دیگرش را قطع كند، امیرالمومنین علیه السلام به وى فرمود: چنین نكن ؛ زیرا یك دست و یك پایش را بریده اى ولیكن او را زندانى كن .

علامه تستری

دوشنبه 29/6/1389 - 13:42
اهل بیت

5- اهمیت بیت المال  
دو غلام كه یكى از بیت المال و دیگرى از مردى بود، از اموال بیت المال دزید كردند، امیرالمومنین علیه السلام فرمود: بر غلام بیت المال حدى نیست ؛ زیرا بعضى از مال خدا بعض ‍ دیگرش را خورده و آن دیگر را پیش خوانده دستش را قطع كرد سپس فرمود: به او گوشت و روغن بخورانند تا زخمش ‍ خوب شود.

علامه تستری

دوشنبه 29/6/1389 - 13:40
اهل بیت

4- اقرار از روى تهدید  
زنى آبستن را كه به زنا متهم بود نزد عمر آوردند، عمر از او پرسش كرد، زن به زناى خود اعتراف نمود، عمر دستور داد او را سنگسار كنند، در حالى كه زن را مى بردند. امیرالمومنین علیه السلام به آنان برخورد نموده به ماموران فرمود: به این زن چكار دارید؟
گفتند: عمر فرمان قتلش را داده است !
امیرالمومنین علیه السلام آنان را نزد عمر برگردانده به او فرمود: آیا تو گفته اى این زن سنگسار شود؟
عمر گفت : آرى ؛ زیرا او به زناى خود اقرار كرد. امام علیه السلام به او فرمود: این زن خودش گناهكار است و حق دارى درباره او چنین حكم كنى ، اما بر طفلى كه در شكم دارد چه حقى دارى ؟ و گمانم او را ترسانده اى و در نتیجه اقرار كرده است .
عمر گفت : آرى ، چنین بوده است .
امیرالمومنین علیه السلام به وى فرمود: آیا از رسول خدا صلى الله علیه و آله نشنیدى كه فرمود: كسى كه از روى شكنجه اقرار كند حدى بر او نیست ، و كسى كه با حبس و تهدید اعتراف كند اقرارش نافذ نیست .
عمر زن را آزاد نمود و گفت : زنان جهان عاجزند از این كه پسرى مانند على بن ابیطالب بزایند. سپس گفت : لولا على لهلك عمر؛ اگر على نبود عمر هلاك مى شد .

علامه تستری

دوشنبه 29/6/1389 - 13:39
اهل بیت

3- اشتباه عمر!  
مردى یمنى ، كه زنش در یمن بود، در مدینه زنا كرد، عمر دستور داد او را سنگسار كنند، امیرالمومنین علیه السلام به وى فرمود: سنگسارى بر او روا نیست ؛ زیرا از زنش غایب بوده و باید بر او حد جارى شود. در این وقت عمر گفت : خدا مرا زنده نگذارد براى مشكلى كه ابوالحسن در آن نباش.

علامه تستری

دوشنبه 29/6/1389 - 13:37
اهل بیت

2- زناى نابالغ  
پسرى نابالغ با زنى شوهر دار زنا كرد، عمر دستور داد زن را سنگسار كنند. امیرالمومنین به وى فرمود: سنگسارى بر او روا نیست تنها او را تازیانه مى زنند؛ زیرا زنا كننده نابالغ بوده است.

دوشنبه 29/6/1389 - 13:34
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته