• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 228
تعداد نظرات : 493
زمان آخرین مطلب : 4586روز قبل
دعا و زیارت

زندگی دنیوی به معنی پیوستگی روح و بدن انسان و یا دیگر جانداران است و مرگ به معنای جدا شدن آن دو از یکدیگر، این جداسازی و مرگ به شیوه های گوناگونی تحقق می یابد.

 

در بعضی از روایات جان دادن انسان همانند کندن پوست از بدن و یا همانند قطعه قطعه کردن بدن بوسیله قیچی معرفی شده و نیز اینکه مردن و جان کندن برای بعضی مانند بوییدن گل می باشد.

 

چه بسا ممکن است شخص مؤمن باشد ولی در دنیا گناهانی را مرتکب شده باشد که سختی جان کندن ، از سوی خداوند بخواهد کفاره آن گناهانش شود و نیز ممکن است کافری باشد که در عمرش کارهای خوبی کرده است و آسان جان دهد ، تا رسیدگی کامل به حسابش در آخرت باشد ، به هر صورت سخت جان دادن یا آسان جان دادن همه جا دلیل بر خوبی و یا بدی افراد نیست.

 

در اینجا به ذکر چند مسأله از احکام محتضر می پردازیم :

 

بایستی مسلمانی که محتضر است یعنی در حال جان دادن می باشد ، مرد باشد یا زن ، بزرگ باشد یا کوچک ، بنابر احتیاط در صورت امکان به پشت بخوابانند به طوری که کف پاهایش به طرف قبله باشد.

 

مستحب است شهادتین و اقرار به دوازده امام و سایر عقاید حقه را به کسی که در خال جان دادن است طوری تلقین کنند که بفهمد و نیز مستحب است چیزهایی را که گفته شد تا وقت مرگ تکرار کند.

 مستحب است کسی را که سخت جان می دهد اگرناراحت نمی شودبه جایی که در آن نماز میخواند ببرند.
دوشنبه 19/11/1388 - 15:19
طنز و سرگرمی

زنی در یکی از کشورهای غربی دچار بیماری بد گمانی بود و هرگاه شوهرش به خانه می آمد لباس او را وارسی می کرد که تار مویی یا نشانه ای از زن دیگری در او بیابد.

 روزی هر چه گشت چیزی نیافت.ناگهان بلند شروع به گریه و فریاد کرد و گفت : ای مرد بی وفای هوس باز ! حالا کارت به جایی رسیده برای اینکه من متوجه به خیانت تو نشوم رفتی با زنهای کچل دوست شده ای ؟!
دوشنبه 19/11/1388 - 15:18
دعا و زیارت

نام ها و اسماء گوناگونی برای ابلیس ذکر کرده اند که بدین قرار می باشد:

1 -  عزاریل که گویند : عبری و به معنای عزیز خدا ، و یا نام بزی است که کفاره گناهان را بر او می گذارند و در وادی بایر و بی آب و علفی رها می کنند تا کفاره ی گناهان قوم را به موضعی نامعلوم ببرد و آن نقطه نامعلوم منتهی الیه گناهان است ، ابلیس قبل از ملعون واقع شدن ، دارای این نام بود.

2 -  رجیم : چون ابراهیم او را در منی رجم و سنگسار کرد و یا اینکه توسط ملائکه یا بوسیله شهاب های آسمانی پرتاب شد.

3 -  حارث

4 -  ابومره ( یا ابو قره و یا قتره)

5 -  ابو کردوس

 6-  ابو خلاف

 7-  ابو دجانه

8 -  ابو لبینی (چون لبینی نام دختر ابلیس بود)

9 -  نائل

10 -  ابوالجانّ

دوشنبه 19/11/1388 - 15:14
شعر و قطعات ادبی

منزلی در دوردست

منزلی در دوردستی هست بی شک هر مسافر را
اینچنین دانسته بودم ، وین چنین دانم
لیک
ای ندانم چون و چند ! ای دور
تو بسا کاراسته باشی به آیینی که دلخواه ست
دانم این که بایدم سوی تو آمد ، لیک
کاش این را نیز می دانستم ، ای نشناخته منزل
که از این بیغوله تا آنجا کدامین راه
یا کدام است آن که بیراه ست
 
ای برایم ، نه برایم ساخته منزل
نیز می دانستم این را ، کاش
 
که به سوی تو چه ها می بایدم آورد
 
دانم ای دور عزیز !‌ این نیک می دانی
 
من پیاده ی ناتوان تو دور و دیگر وقت بیگاه ست
 
کاش می دانستم این را نیز
که برای من تو در آنجا چه ها داری
 
گاه کز شور و طرب خاطر شود سرشار
می توانم دید
از حریفان نازنینی که تواند جام زد بر جام
تا از آن شادی به او سهمی توان بخشید ؟
 
شب که می اید چراغی هست ؟
 
من نمی گویم بهاران ، شاخه ای گل در یکی گلدان
 
یا چو ابر اندهان بارید ، دل شد تیره و لبریز
 
ز آشنایی غمگسار آنجا سراغی هست ؟
دوشنبه 19/11/1388 - 0:9
شعر و قطعات ادبی

روزها می گذرد بیهوده ، یاد تو اما افسوس                    تا ابد می ماند کنج این دل مأیوس

گر چه غم ویران خواهد کرد این خانه                        یاد تو تنها خواهد ماند در قلبم محبوس

زین سبب گشتم اینگونه تنها و بی کس                        چون دلی دارم ، دلی غمگین و عبوس

حدیث عشق در این روزگاران هرگز                          شعله اش خاموش نخواهد شد تا آخرین فانوس

چشم به راه تو زیر باران ماندم  انگار                         بازایستاده بودم در سمت و سویی معکوس

دل در گروی عشق دیگری خواهم داد                                             چون گشته قلبم با نجوای دیگری مأنوس

دوشنبه 19/11/1388 - 0:6
دانستنی های علمی

عروس جوانی برای شوهرش سوسیس و تخم مرغ می پخت اما پیش از آنکه سوسیس را توی تابه بگذارد، سر و تهش را با کارد می گرفت. وقتی شوهرش دلیل این کار را پرسید تازه عروس جواب داد که مادرش سوسیس را همیشه به همین صورت سرخ کرده است.

بعدها که زن و شوهر در خانه ی مادر زن میهمان بودند و با همین غذا از آنها پذیرایی شد مرد موضوع را با مادر زن در میان گذاشت. مادر زن گفت که مادرش هم همیشه همین روش را در پخت سوسیس به کار میبرد. بالاخره مرد موضوع را با مادر بزرگ زنش در میان گذاشت که چرا سر و ته سوسیس را پیش از سرخ کردن همیشه با کارد می گیرد؟ مادر بزرک به داماد دخترش زل زد و جواب داد : چون تابه ی  من کوچک است و سوسیس درسته توش جا نمی گیرد!

پدر و مادرها هیچ وقت از این دنیا نمی روند حتی زمانی که پیر می شویم و به ظاهر دیگر آنها در قید حیات نیستند، همچنان به ما می گویند چه بپوشیم ، کجا برویم ، چه بگوییم، و در شرایط مختلف چه کارهایی انجام دهیم زیرا باورها و تعالیمی که در کودکی و در خانواده آموخته ایم تا لحظهی مرگ همراه ما هستند و تعیین کننده تصمیم های بزرگ و مهم ما خواهند بود.

يکشنبه 18/11/1388 - 14:6
شعر و قطعات ادبی

ما گر چه دور از هم

دل ما اما به هم نزدیک

در آرزوی وصال اما

می سوزم در عطش فراق

قصه ما این چنین آغاز شد

غرق رویایی دور

پرواز تا بینهایت عشق

بگذارجاودانه بماند افسانه امشب

ستاره شب های تیره و تاریک

شب را بیدار خواهم ماند تا طلوعی دیگر

فردایی رویایی تر از امشب

رقم خواهد خورد اگر

آسمان را ز یاد نبریم

يکشنبه 18/11/1388 - 14:2
دعا و زیارت

خودت برای بنده هایت دری به بخششت باز کرده ای و اسمش را گذاشته ای توبه. تازه برای اینکه بنده هایت در را گم نکنند کلمات راهنما هم گذاشته ای، کلمه هایی که می گویند: به طرف خدا برگردید!قشنگ و پاک برگردید! امیدوار باشید خدا سیاهی هایتان را بپوشاند.امیدوار باشید ببردتان بهشت. بهشت هایی که زیر درختانش جوی دارد. چه بهانه ای برای آدم فراموشکار مانده؟چه بهانه ای دارد که به این خانه نرسد؟ هم تابلو گذاشته ای در را پیدا کند ، هم در را باز گذاشته ای.خودت قیمت خرید بنده هایت را زیاد برده ای بالا. می خواستی با تو که معامله می کنند ، خیلی سود کنند.

می خواستی وقتی طرف تو می آیند برنده باشند و زیاد گیرشان بیاید. اعلام کردی: هر کی کارش خوب باشه ، ده برابر بهش می دهم ، ولی اگه بد باشه، فقط همان قدر بدی می گیرد.

اعلام کردی : هر کی برای خدا ببخشه ، مثل این می ماند که دانه ای کاشته ، هفت تا خوشه از آن دانه در آمده که تازه هر خوشه هم صد تا دانه دیگر دارد ، خدا زیادش می کند.

خودت با این رازهایی که آشکار کردی و با این تشویق هایی که به سود خودشان بود، به آدمها نشان دادی (اگر خوب باشند) چه خبرهاست که اگر خودت نمی گفتی ، این جور پاداش هار را نه دیده بودند و نه به گوششان رسیده بود. 

صحیفه سجادیه ، برداشتی از دعای چهل و پنجم ، فاطمه شهیدی

يکشنبه 18/11/1388 - 13:59
شعر و قطعات ادبی

از غم جدا مشو که غنا می‌دهد به دل                 اما چه غم غمی که خدا می‌دهد به دل 

گریان فرشته‌ایست که در سینه‌های تنگ           از اشک چشم نشو و نما می‌دهد به دل  

تا عهد دوست خواست فراموش دل شدن           غم می‌رسد به وقت و وفا می‌دهد به دل  

دل پیشواز ناله رود ارغنون نواز                    نازم غمی که ساز و نوا می‌دهد به دل  

این غم غبار یار و خود از ابر این غبار            سر می‌کشد چو ماه و صلا می‌دهد به دل  

ای اشک شوق آینه‌ام پاک کن ولی                  زنگ غمم مبر که صفا می‌دهد به دل  

غم صیقل خداست خدا یا ز ما مگیر                این جوهر جلی که جلا می‌دهد به دل  

قانع به استخوانم و از سایه تاجبخش               با همتی که بال هما می‌دهد به دل  

تسلیم با قضا و قدر باش شهریار        وز غم جزع مکن که جزا می‌دهد به دل  

                                                                                                                 شهریار

يکشنبه 18/11/1388 - 13:55
شعر و قطعات ادبی

دریچه ها

 ما چون دو دریچه ، رو به روی هم
 آگاه ز هر بگو مگوی هم
هر روز سلام و پرسش و خنده
 هر روز قرار روز آینده
 عمر آینه ی بهشت ، اما ... آه
 بیش از شب و روز تیره و دی کوتاه
 اکنون دل من شکسته و خسته ست
 زیرا یکی از دریچه ها بسته ست
 نه مهر فسون ، نه ماه جادو کرد
 نفرین به سفر ، که هر چه کرد او کرد

شنبه 17/11/1388 - 21:5
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته