• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 228
تعداد نظرات : 493
زمان آخرین مطلب : 4586روز قبل
شعر و قطعات ادبی

به سر خواهد آمد

این انتظار روزی

نیست بین من و تو 

آن روز فاصله ای هرگز

گدای نگاهت خواهم شد

عاشقم بر این فقر

اکنون که از تو دورم

می بویم عطر نامه هایت را

مشتاق یه وصالم اما

خود می دانی بر فراق مجبورم

نامه هایت را می خوانم

بارها و بارها

بار دیگر نیز می خوانم

مژدگانی خواهم داد به قاصدک

گر خبری از او برایم آورد

می فرستمش به دور دست ها

آنجا که نگاهی منتظر، مشتاق اوست

 

 

يکشنبه 25/11/1388 - 21:57
شعر و قطعات ادبی

شهادت ثامن الحجج علی بن موسی الرضا رابه همه دوستان تسلیت می گویم

بمان بهانه من

غم غروب نگاهت نشست بر روحم


بمان ستاره که بی تو بهار می میرد


میان دشت بنفشه کنار برکه عشق


برای شهر دلم انتظار میمیرد


دلم به وسعت آلاله های سرخ ست


وجود آبی احساس پاک و بارانی ست


چگونه بی تو بمانم بدان بهانه من


دلم هنوز به دست تو زندانی ست


بدان که قصه احساس قصه نیلی ست


بیا و قصه او را دوباره باورکن


بجای هجرت و اندوه و بی قراری و درد


بیا و از سر لطف تو فکر دیگر کن


پرنده از غم هجران تو چه باید کرد


دلم برای نگاهت بهانه می گیرد


دلم اگر بروی در خزان هجرانت


چو یک کبوتر بی آب و دانه می میرد


اگر چه قدر نگاه تو را ندانستم


ولی همیشه به یاد تو شعر می خوانم


کنون گر تو کنارم نمانی و بروی میان هاله ای از انتظار می مانم


به جان برگ گل یاس باغ دل سوگند


قسم به عاطفه یک نگاه دریایی


قسم به بارش شمع وجود یک انسان


قسم به شهر پر از سکنان رویایی


قسم به واژه کمرنگ عشق در مهتاب


قسم به ترجمه نیلی شکیبایی


قسم به عاطفه نقره فام چشمانت


قسم به هجی مفهوم یک شکوفایی


بمان همیشه که بی تو شکوفه خواهد مرد


دگر میان گلستان گلی نخواهد ماند


بدون تو گل و گلدان غریب خواهد شد


دگر میان چمن بلبلی نخواهد ماند


شکسته می شود از دوریت بلور دلم


 بدون تو تپش قلب من چه بی معناست


بدون تو دلم از تب همیشه خواهد سوخت


بدون خنده تو قلب غنچه ها تنهاست


 مرور خاطره انتشار احساست


دل مرا به تماشای عشق خواهد برد


بمان همیشه که بی تو ترانه بودن


میان قلب هزاران جوانه خواهد مرد


صدای نبض بنفشه صدای خنده یاس


میان باغ نگاهت چو برکه ای جاریست


بدان اگر بروی کار باغ چشمانم


همیشه شکوه و اشک و شکستن و زاریست


میان شبنم اشکم بلوری از عشقست


به یاد جاده سرسبز شهر چشمانت


بمان همیشه دلم بی تو زرد خواهد شد


تمام هستی این دل فدای مژگانت


غم نبودن تو در کنار من سخت ست


حضور آبیت اینجا چه قدر زیبا بود


چگونه می شود کنون میان غربت باغ


بدون زمزمه آبی تو اینجا تنها بود


چه لذتی ست درون نگاه پر نورت


بیا و زخم عمیق مرا تو درمان کن


ببین چه درد بزرگی ست غربت دو نگاه


بیا ببار و مرا خیس عطر باران کن


بدون یاد تو قلبم کویر خواهد شد


بمان همیشه که بی تو نسیم غمناکست


تمام کلبه چشمم تمام شهر دلم


ز قطره قطره باران اشک نمناکست


ز سقف نیلی چشمم چکید قطره اشک


ترا قسم به شقایق بمان ستاره من


بچین ز باغ دلت دسته ای گل پونه


بمان که نیست به جز این مرام چاره من


بگو ستاره کنارم همیشه خواهی ماند


بگو که قلب من از انتظار لبریز است


بدون تو تپش قلب من چه بی معناست


بیا که بی تو وجودم همیشه پاییز ست


قسم به نغمه باران بمان بهانه من


بدون تو تپش آفتاب کم رنگست


به هر کجا که روی هر زمان و هر لحظه


دلم همیشه برای نگاه تو تنگ ست

مهدی اخوان ثالث

يکشنبه 25/11/1388 - 21:54
شعر و قطعات ادبی

امروز تو نبودی ، از اشک چشمانم تر شد                 آرزوهایم در فراقت یک به یک پرپر شد

 

نگاهت را کم داشتم گویی بار دیگر                           لب به لب رویاهایم باز انگار آخر شد

 

یخ زده درختان گلستان تنهاییم باز                            سرمای این دل،دلیل پژمردگی گل های نیلوفر شد

 

غرق در مرداب قهر و فراقت هستم ای دوست             اکنون که نیستی،به چشمم نبودت جلوه گر شد

 

سلام تو تنها امید شب های مهتابی ام                            قصر آرزوهایم به پیش چشمم،یکباره خاکستر شد

 

گره کور افتاده ست به جان من و تو                             ز تاب این رنج قلب شیشه ایم لب پر شد

 

شنبه 24/11/1388 - 22:32
شعر و قطعات ادبی

حرفهایم را ، درد این دل غمگین را

 

از تو پنهان می کنند

 

اما می دانم

 

درک خواهد کرد آن را چشمان تو

 

خواهم گفت روزی به تو

 

که چه اندازه دوستت دارم

 

ای همیشه بهترینم

 

در حسرت دیدار تو تشنه ترینم

 

تقدیر دست من و توست

 

بگیر در دستانت این زنجیر را

 

کاش مرا باور می کردی!

 

لبخند می زدی به نگاهم

 

بادها به سمت من و توست

 

قدم نزنیم ای کاش

 در جهت عکس مسیر آن 
شنبه 24/11/1388 - 22:29
شعر و قطعات ادبی

سرازیر شد اشک از گونه هایم

ازغم تو ، کاش می بودم کنارت

چشم به هم می دوختیم

دست در دست هم

می ماندیم تا صبح

با دامن شب هم آغوش

این رویای شیرین را

می خواهم از خدا

آن تنهای تنها

پرواز خواهم کرد آن روز

بر فراز ابرها

کاش بالهایم را نچینند !

گامهایم لرزانست در غم تو

کاش نمی دیدم هرگز اشک نم نم تو...

شنبه 24/11/1388 - 1:44
شعر و قطعات ادبی

دیگر نگاهت را نمی خواهم

 

پشت پلک من بمان

 

خبری دیگر شاید از من .....

 

حرف خود را می خورم !

 

این شعر را تا آخر بخوان

 

یاد دست گرم دیگری

 

در خاطر توست هنوز

 

می روم به آن سوی تقدیر

 

شاید از خاطرت پنهان شدم

 

دور باشیم بهتر است انگار

 

محو می شوم از داستان تو

 

شاید آنوقت به یاد آری

 

من نیز بودم .... !

 

شاید آن لحظه

 

بدانی هستی ام بودی

 

دوستت خواهم داشت

 

بی دلیل و بی بهانه

 

شاید آن وقت بدانی ، یک نفر

 

می پرستید تو راعاشقانه

 

جمعه 23/11/1388 - 21:9
شعر و قطعات ادبی

در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم           عاشق نمی‌شوی که ببینی چه می‌کشم

 

با عقل آب عشق به یک جو نمی‌رود                 بیچاره من که ساخته از آب و آتشم

 

دیشب سرم به بالش ناز وصال و باز               صبحست و سیل اشک به خون شسته بالشم

 

پروانه را شکایتی از جور شمع نیست             عمریست در هوای تو میسوزم و خوشم

 

خلقم به روی زرد بخندند و باک نیست             شاهد شو ای شرار محبت که بی‌غشم

 

باور مکن که طعنه‌ی طوفان روزگار              جز در هوای زلف تو دارد مشوشم

 

سروی شدم به دولت آزادگی که سر                 با کس فرو نیاورد این طبع سرکشم

 

دارم چو شمع سر غمش بر سر زبان              لب میگزد چو غنچه‌ی خندان که خامشم

 

هر شب چو ماهتاب به بالین من بتاب               ای آفتاب دلکش و ماه پری‌وشم

 

لب بر لبم بنه بنوازش دمی چونی                    تا بشنوی نوای غزلهای دلکشم

 

ساز صبا به ناله شبی گفت شهریار                 این کار توست من همه جور تو می‌کشم

 

جمعه 23/11/1388 - 21:5
شعر و قطعات ادبی

ای همسفر، تا طلوع خورشید آسمان با من بمان                ای همنفس ، تا انتهای این غزل با من بمان

 

غروب دلتنگی هایمان را به یاد آور                              تا گم کردن دفتر خاطراتت با من بمان

 

به خاک خواهم سپرد اندوه چشمانت را                          تا ظهور لبخند بر لبانت با من بمان

 

به یاد داری، رویاهامان نقش بر آب شد                          تا تحقق آن رویای دور با من بمان

 

به اشک چشمانت بگو دیگر هرگز نبارد                         تا لحظه زیبای تولد باران با من بمان

 

شعله شمع عشق برپاست تا لحظه مرگ                         تا خاموشی آن شمع فروزان با من بمان

 

فریاد خواهم زد از غم فراق تو                                   تنها تو را دارم در این دنیا، پس با من بمان

جمعه 23/11/1388 - 21:3
شعر و قطعات ادبی

خسته ام از روزگار

از دست آدم هایش

می نشینم بی امید

در گوشه ی تنهایی خویش

خیره می مانم به دفترم

قلم بر دست می گیرم

حک می کنم دردهایم را 

شاید مرحمی باشد

بر تن زخم خورده 

دشنه ای مانده ست در قلبم

 بر قلبی مجروح 

نه ! نیست...

شفاست تنها یاد تو

آرام خواهم گرفت  

در آرزوی آرامش تو  

پنج شنبه 22/11/1388 - 23:9
شعر و قطعات ادبی

ستاره شب های تنهاییم 

مرا متهم کردند به عشق 

چه سنگین است 

بار این تهمت 

ای شانه های نحیف

این بار را تاب بیاورید

راست می گویند انگار

گر چه باز کتمان می کند

این عقل دیوانه

نشسته ام  کنج اتاق اکنون

گر این نیست نشان عاشق

پس چیست؟ 

می پرسم از خود

چگونه ؟ کی ؟ کجا ؟

جواب من نیست جز ؟ ؟ ؟

 

پنج شنبه 22/11/1388 - 23:6
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته