• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 228
تعداد نظرات : 493
زمان آخرین مطلب : 4586روز قبل
ادبی هنری

موذنی اذان می گفت و مردم با عجله و شتاب به سمت مسجد می رفتند و برای صف نماز جماعت از همه

سبقت می گرفتند . شخصی (ظریفی ) گفت : اگر موذن به جای حی علی الصلوه (حی علی الزکوه )

می گفت ، مردم در فرار از مسجد بر همدیگر سبقت می گرفتند . 

تفسیر جامع ، ج3 ، ص 320

چهارشنبه 25/1/1389 - 15:16
خانواده

ماهی تنگ کوچک بلورین

 

مرا ببخش

 

 شب های تنهایی ات را

 

با اشک بستم آذین

 

مرا ببخش ای ماهی تنها

 

کاخ مجللت را اشک آلود کردم

 

مرا ببخش اگر قصر آرزوهایت را

 

به یک شب نابود کردم

 

چه کنم ؟ اشک هایم دست خودم نیست

 

می خواهم در خاطرت بماند لحظه ی باران

 

چیدن خاطرات در هم نیست

 

اشکهایم گواه عشق به اوست

 

اشکم را ندیدست که بداند!

 

یادگاری از او دارم

 

آن هم این چشمان کم سوست

 

گفت ببخش که دلت را شکستم

 

من نیز گفتم به او

 

بیهوده چه زود به تو دل بستم

 

حال فهمیدی چرا تنها هستی

 

از این ترسیدم ماهی من

 

تو نیز زود به فرداها دل می بستی

 
چهارشنبه 25/1/1389 - 15:4
خانواده

خدایا چرا بند نمی آید نفسم؟

 

دیر زمانیست مرده ام

 

چرا به لحظه ی مرگ نمی رسم ؟

 

روح من سرگردان است

 

مانده است حیران

 

در تقاطع برزخ و دنیا

 

جسم من نیز حیران تر

 

در انتظار دیدار آن فرشته

 

بیا و این جان را بگیر

 

ببر با شمشیری بران

 

گلوی این آهنین رشته

 

طنابیست محکم ، دلبستگی های دنیا

 

گر چه آن ها به من دل نبستند

 

این تن سزاوار مرگ است

 

مدام می گوید فردا ، فردا

 

و باز هم فردا ....

 
دوشنبه 23/1/1389 - 14:6
دعا و زیارت

در بازگشت از جنگ صفین ، یکی از همراهان امیرالمؤمنین علی (ع) نزد ایشان آمد و گفت : کاش برادرم در

 این جنگ همراه ما بود و برای شما شمشیر می زد .

 

امام فرمود : آیا برادر تو می خواست همراه ما باشد و نتوانست ، یا میلی به شرکت در این جنگ نداشت ؟

 نیت و تصمیم او چه بود ؟ آیا دلش با ما است و نیتش همراهی ما در این جنگ بود ؟

 

گفت : آری ، ای امیر مؤمنان ، او می خواست که در رکاب شما باشد اما نتوانست.

 

امام فرمود : برادرت با ما است و گویا در این جنگ حضور داشته است ؛ زیرا دلش و عزم و نیتش با ما

 

 است . حتی آنان که هنوز به دنیا نیامده اند و روزی به دنیا خواهند آمد و آرزو می کنند که کاش مرا در این

 

 جنگ ها همراهی می کردند ، آنان نیز از یاران و اصحاب من هستند .

 

دوشنبه 23/1/1389 - 13:49
ادبی هنری

از گور خری پرسیدند : تو سفیدی ؛

 

راه راه سیاه داری ؟ ، یا اینکه سیاهی راه راه سفید داری ؟

 

گور خر به جای جواب دادن پرسید :

 

تو خوبی فقط عادت های بد داری ؟                   یا بدی و چند تا عادت خوب داری ؟

 

ساکتی بعضی وقت ها شلوغ می کنی ؟               یا شیطونی و بعضی وقتها ساکت می شوی ؟

 

ذاتاً خوشحالی بعضی روز ها ناراحتی ؟              یا ذاتاً افسرده ای و بعضی روزها خوشحالی ؟

 

لباس ها تمیزن فقط پیراهنت کثیفه ؟                  یا لباسهایت کثیفن و شلوارت تمیزه ؟

يکشنبه 22/1/1389 - 14:45
شعر و قطعات ادبی

رو می کنم

 

می ایستم

 

نگاه می کنم

 

رو می کنی

 

می ایستی

 

نگاه می کنی

 

آیینه ای در میان نیست

 

بی صدا ، صدایت می زنم

 

فریادی در دلم جا می ماند

 

تو اما روی می گردانی

 

به سمت امتداد خاکستری های خیابان

 

پیاده ها را رد می کنی

 

سواره ها را

 

تابلوهای شناسه را

                                  

و نگاه هشیاری که تو را فهمید

 

و نقطه مبهمی از خیابان می شوی

 

                                                                                                سمانه اشراقی

يکشنبه 22/1/1389 - 13:12
خانواده

سلام خدا

 

من هستم ، می شناسی مرا

 

همان بنده پر اشتباه

 

باز قدم می گذارم در جاده ی دعا

 

این جاده ی بی انتها

 

با کوله باری از گناه

 

به تو مدیونم ای یگانه ی تنها

 

هدیه ات بود به من

 

قلبی روشن چون ماه

 

اکنون که می آیم پیش تو

 

هدیه ات گشته دلی کدر و سیاه

 

با دنیایی آرزو و رویا

 

و دلی لبریز از یأس و آه

 

افسوس دیروز ، تب و تاب امروز

 

نگران آینده ی دور ، فردا و فرداها

 

زیر سایبان لطفی بی انتها

 

می دانم ، تویی تنها ملجأ و تکیه گاه

 
شنبه 21/1/1389 - 14:24
دعا و زیارت

آیه قرآنی :

 

یا ایها الذین آمنوا ان تنصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم                            سوره محمد /7

 

ای کسانی که ایمان آورده اید ! اگر خدا را یاری کنید شما را یاری می کند و گام هایتان را استوار می دارد .

 

ضرب المثل : با خدا باش و پادشاهی کن (بی خدا باش و هر چه خواهی کن )

 

آیه قرآنی :

 

مثل الذین حملوا التوراه ثم لم یحملوها کمثل الحمار یحمل اسفارا                       سوره جمعه /5

 

کسانی که مکلف به تورات شدند؛ ولی حق آن را ادا ننمودند (به آن عمل نکردند ) مانند دراز گوشی

 هستند که کتاب هایی را حمل میکند.

 

ضرب المثل : اگر لالایی بلدی چرا خودت خوابت نمی برد ؟

 

آیه قرآنی : و لقد اهلکنا القرون من قبلکم لما ظلموا                               سوره یونس /13

 

ما امت های پیش از شما را ، به هنگامی که ظلم کردند ، هلاک کردیم .

 

ضرب المثل : چراغ آدم ستمکار تا صبح نمی سوزد .

 

آیه قرآنی : قولوا للناس حسنا                                                                سوره بقره /83

 

با مردم به نیکی سخن بگویید .

 

ضرب المثل : گر نخواهی کام خود را تلخ ، خوش گفتار باش .

 

آیه قرآنی : قل سیروا فی الارض فانظروا کیف بدا الخلق                               سوره عنکبوت /20

 

بگو ، در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده ؟

 

ضرب المثل : بسیار سفر باید ، تا پخته شود خامی .

 
شنبه 21/1/1389 - 12:56
دعا و زیارت

کسی نزد امام صادق (ع) آمد و مشکلی را که به تازگی برای او پیش آمده بود گفت . امام یکی از یارانش

به نام صفوان را مأمور کرد که مشکل او را حل کند . صفوان رفت و پس از مدتی بازگشت . امام (ع)

پرسید : چه شد ؟ صفوان گفت : مشکلش را خداوند حل کرد . امام (ع) به صفوان گفت : این کار تو که وقت

چندانی هم از تو نگرفت ، نزد خدا از طواف کعبه فاضل تر و بهتر است .

امام (ع) سپس ادامه داد : روزی کسی نزد جدم حسن بن علی (ع) آمد و از ایشان طلب یاری کرد . امام

 

حسن (ع) بی درنگ کفش هایش را پوشید که برای حل مشکل او اقدام کند . در بین راه از او پرسید : چرا

 

نزد برادرم حسین بن علی نرفتی ؟ گفت : رفتم ؛ اما او را در حال اعتکاف و عبادت دیدم . نخواستم خلوتش

 

را با خدا بر هم زنم . امام حسن (ع) فرمود : به خدا سوگند اگر حاجتت را به او می گفتی ، در برآوردن آن

 

درنگ نمی کرد ؛ زیرا برآوردن حاجت تو ، برای او بهتر از یک ماه اعتکاف است.

 

پنج شنبه 19/1/1389 - 16:55
شعر و قطعات ادبی

نفس می کشی در هوایی که نیست

 

و پر می شود از تو جایی که نیست

 

دلم سال ها در خیال تو بود

 

دریغا زمانی می آیی که نیست

 

به یک گوش ماهی بدل می شوم

 

که گوشم پر است از صدایی که نیست

 

مرا در همین شک رها می کند

 

خدایی که هست و خدایی که نیست

 

دلیلی ندارم برای سفر

 

چرا پا کنم کفش هایی که نیست

 

تو را گم نکردم که پیدا کنم

 

تو را با همان رد پایی که نیست

 

بگو آن دو آهو کجا می روند

 

سرانجام آن ها جدایی که نیست

 

زمین مهد دلدادگی های ماست

 

فقط عرصه بی وفایی که نیست

 

تو و دست های پر از خواهشت

 

من و دست های رهایی که نیست

 

تو می آیی و ابرها می روند

 

و پر می کشم در هوایی که نیست

 

                                                                                                شیرین خسروی

 

پنج شنبه 19/1/1389 - 15:56
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته