• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 14221
تعداد نظرات : 3204
زمان آخرین مطلب : 3649روز قبل
اهل بیت
شنیده ام که در تفسیر المیزان ، از قول مرحوم طباطبایی در بالای سورة مؤمنون این نکته ذکر شده است که «حضرت علی(ع) وقتی به دنیا آمد و هنگامی که در آغوش پیغمبر مکرم اسلام(ص) جای گرفت با ایشان سخن گفت و سپس آیات اول این سوره را حضرت علی(ع) برای پیغمبر مکرم اسلام(ص) قرائت فرمودند.» آیا مرحوم طباطبایی این نکته را ذکر کرده اند؟سند این روایت تا چه حد صحیح است و به کجا برمی گردد؟
درتفسیر المیزان چنین مطلبی نیامده است.
در روایتی از امام صادق(ع) که در امالی شیخ طوسی(ره) نقل شده است در ضمن روایت مفصلی در مورد ولادت امیرالمومنین(ع) این گونه آمده است که:وقتی پیامبر(ص) پس از ولادت علی(ع) بر ابی طالب وارد شد امیرالمومنین(ع) به روی پیامبر(ص) تبسم کرد و به اذن خداوند لب به سخن گشود و فرمود السلام علیک یا رسول الله(ص) و رحمه الله و برکاته سپس فرمود بسم الله الرحمن الرحیم قد افلح المومنین الذین هم فی صلوتهم خاشعون تا آخر آیات آنگاه پیامبر فرمود، مومنان به تو رستگار شدند.
بحار 37/35
سند این روایت مرفوعه است، یعنی سلسله سند آن به روشنی متصل تا معصوم نیست. و چه بسا در تفسیر المیزان نیامده به این جهت بوده باشد. البته گفتنی است بسیاری از کمالات امامان بر ما پوشیده است لذا اگر کمالاتی درباره آنها گفته می شود نباید انکار کنیم، به ویژه اگر همانند آن برای دیگر پیامبران و امامان اتفاق افتاده باشد. درباره سخن گفتن هنگام نوزادی از حضرت عیسی(ع) در قران آمده است و تلاوت آیات قرآن در هنگام تولد حضرت ولی عصر عجل الله فرجه شریف بیان شده است.
و از آنجا که قرآن مجید نیز از قبل در کتاب مکنون نزد خداوند وجود داشته است بعید نیست که آیاتی از آن قبل از بعثت بر زبان امام(ع) به قدرت اللهی جاری شده باشد. البته اثبات آن نیاز به دلیل مستند دارد و جون چنین دلیل محکمی در اختیار نداریم بر درستی این حدیث اصرار نمی ورزیم و از سویی آنرا نیز انکار نمی کنیم.
شنبه 7/3/1390 - 7:19
اهل بیت
لقب "مؤذن" مربوط به کدام امام است و به چه علت؟
این لقب مربوط به امیرالم[ؤمنین(ع) می باشد.
]از امام کاظم(ع) دربارة لفظ مؤذن در این آیة شریف سؤال شد:"فأذّن مؤذّن بینهم ان لعنة الله علی الظالمین؛ در این هنگام ندا دهنده ای در میان آن ها ندا می دهد که لعنت خدا بر ستمگران باد". امام فرمودند:"مؤذّن امیرالمؤمنین است".
امام باقر(ع) نیز فرمودند:"امیرالمؤمنین در هنگام بازگشت از جنگ نهروان، مطلع شد که معاویه آشکارا او را دشنام می دهد و یارانش را به قتل می رساند. حضرت برخاست و خطبه ای ایراد کرد و در ضمن آن فرمود:ندا دهنده در دنیا و آخرت منم؛ همان گونه که خدا می فرماید:"فاذّن مؤذن بینهم ان لعنة الله علی الظالمین". من آن مؤذن رستاخیزم. و نیز می فرماید:"و اذان من الله و رسوله:(به هنگام حج باید از طرف خدا و پیامبر، این صدا به گوش همة مردم برسد...". آن مؤذن من بودم".
برای اطلاع بیشتر به تفسیر نمونه، ج 6، ص 181 مراجعه نمائید
شنبه 7/3/1390 - 7:9
اهل بیت
اصبغ بن نباته می‏گوید:"أتیت امیرالمؤمنین (ع) فوجدته متفکّراً ینکت فی الأرض، فقلت:یا أمیرالمؤمنین!ما لی أراک متفکّراً تنکت فی الأرض، أرغبةً منک فیها؟فقال:لا واللَّه ما رغبتُ فیها ولا فی الدنیا یوماً قطّ، ولکنّی فکّرتُ فی مولودٍ یکون من ظهری الحادی‏عشر من ولدی، وهو المهدیّ الّذی یملأ الأرض عدلاً وقسطاً کما ملئت جوراً وظلماً، تکون له غیبة وحیرة یضلّ فیها أقوام ویهتدی فیها آخرون..."؛ "خدمت امیرالمؤمنین (ع) رسیدم، دیدم که در فکر فرورفته{پاورقی . کافی ج 1، ص 338، ح 7 ؛ کمال الدین، ص 289. پاورقی}
وبا چوب دستی بر زمین می‏زند. عرض کردم:ای امیرالمؤمنین!چه شده که شما را متفکر می‏بینم وچوب در زمین فرومی‏برید،آیا در آن رغبتی پیدا کرده‏اید؟حضرت فرمود:نه به خدا سوگند، من حتّی یک روز به زمین ودنیا رغبت ننمودم، ولی در مولودی فکر می‏کردم که از پشت من است، او یازدهمین فرد از اولاد من است. او مهدی‏ای است که زمین را پر از عدل خواهد کرد آن گونه که از جور وظلم پر شده باشد. از برای او حیرت وغیبتی است که اقوامی در آن گمراه وگروهی نیز در آن هدایت می‏یابند...".
شنبه 7/3/1390 - 7:6
اخلاق
نشانه های اخلاص در عمل چیست ؟
در علامت اخلاص آمده است :که شخصی دوست نداشته باشد برای اعمال نیک ، دیگران او را بستایند. بنابراین ، هرگاه انسان برای عملی میل به تعریف دیگران پیدا کرد، باید متوجه بشود که ریا در درونش ریشه دوانده است . در جای دیگر نیز آمده است :یکی از نشانه های ریا این است که شخص در حضور دیگران نشاط در عبادت پیدا می کند، ولی در تنهایی با کسالت و بیحالی به عبادت می پردازد. برای آگاهی بیشتر ر . ک :چهل حدیث امام خمینی ، بحث ریا.
شنبه 7/3/1390 - 7:2
عقاید و احکام
علائم بلوغ پسران چیست ؟
علائم بلوغ در پسر یکی از سه چیز است:
الف) روییدن موی خشن و زبر در زیر شکم (بالای عورت)،
ب ) خروج منی چه در خواب و چه در بیداری،
ج ) کامل شدن پانزده سال قمری که 163 روز و 6 ساعت از 15 سال شمسی کمتر است ، (جامع‏المسائل آیت‏اللّه‏فاضل لنکرانی، مسأله 35).
شنبه 7/3/1390 - 6:59
عقاید و احکام
نشانه قبولی نماز چیست
نشانه قبولی نماز مشاهده آثار آن از قبیل
نهی از فحشا و منکر وحالت توجه و ذکر خدا پیدا
کردن و انس با خدا داشتن وبی‏زاری از زشتی‏ها و
گناهان است. گفتنی است توجه نداشتن در نماز
موجب بطلان نماز نیست.
شنبه 7/3/1390 - 6:56
قرآن
تزویج حورالعین در بهشت آیا فقط برای مردان است؟اگر چنین است، زنان چه تکلیفی خواهند داشت؟
گروهی از مفسران و از جمله علامه طباطبایی، بر این عقیده اند که با دقت و توجه دربارة اوصافی که در قرآن مجید برای حور بیان گردیده، استفاده می شود که حور "تبدیل به گونه جدید" اوصاف زنانه است، نه به موجودی که آثار و اوصاف مردانه را در برداشته باشد. به همین جهت به نظر می رسد که مراد از حور، طائفه مؤنث باشد، نه طائف مذکر.
اما این که پس پاداش زنان مؤمن چیست، از منابع روایی بر می آید که در روز قیامت اگر شوهر زن مؤمن، اهل بهشت باشد، همو را اختیار می کند و اگر از اهل جهنم بود، مردی را از میان مردان بهشتی بر می گزیند. اما مگروهی از جمله آیت الله مکارم شیرازی مدّعی اند که حور العین می تواند مذکر هم باشد. بر اساس این نظر، شاید علت این که اوصاف حوری به کار رفتم در قرآن، بر مؤنث دلالت می کنند، نه بر مذکر، به این جهت بوده که گفتگو و محاوره در آن آیات، با طائفة مردان مؤمن بوده است، نه با زنان مؤمن. بنابراین چه بگوییم برای زنان بهشتی نیز حورالعین خواهد بود و چه بگوییم با مردان بهشتی تزویج خواهند کرد، از نعمت های بهشتی برخوردار خواهند بود و در این جهت تفاوتی بین زن و مرد نیست.
شنبه 7/3/1390 - 6:52
قرآن
حوریان بهشتی کیستند؟آیا حوری مرد هم داریم؟
‌ حورالعین نام زنان بهشت است. حوریان بهشتی غیر از زنان دنیایی هستند1 که خداوند برای همسری مردانی که سعادت ورود به بهشت را داشته باشند خلق کرده است.
ابوبصیر گوید:‌از حضرت امام صادق(ع) پرسیدم:حورالعین از چه خلق شده است؟فرمود:حوریان از تربت نورانی بهشت آفریده شده اند.2
حوریان در نهایت زیبایی هستند. امام صادق(ع) فرمود:‌ "اگر یکی از حوریان بهشت به اهل دنیا رخ نماید و گیسوانش را نشان دهد، همة‌ اهل دنیا به عشقش گرفتار آیند، و چون نمازگزار پس از ادای نماز از خدا نخواهد که حورالعین نصیب او گرداند،‌ حوریان گویند چقدر این بنده به ما بی رغبت بود".3
یکی از دعاهایی که بعد از نماز خوانده می شود این است:" اللّهم صل علی محمد و آل محمد و اجرنی من النّار وارزقنی الجنه و زوِّجنی من الحور العین".4
در قرآن مجید و روایات اهل بیت(ع) اسمی از حور مرد، یعنی مردان بهشتی که غیر از مردان دنیایی باشند و برای همسری زنان مؤمنه آفریده شده باشند برده نشده است و زن های مؤمنه ای که وارد بهشت می شوند، با شوهران خود ازدواج می کنند. اگر شوهرش اهل بهشت نباشد یا اصلاً در دنیا شوهر نکرده باشد، با یکی از مردان مؤمن که وارد بهشت می شوند ازدواج می کنند.5
غلمان (نوجوانان پسر) داریم که بنا به یک تفسیر از آفریده های مذکر بهشتی هستند،6 ولی آنان خدمتکاران و ساقیان اهل بهشتند،7 نه همسر برای زنان مؤمنة بهشتی.
1 علامه طباطبایی، تفسیر المیزان (ترجمه) ، ج 18 ،‌ص 240 و ج 19 ، ص 247.
2 تفسیر قمی، ج 2، ص 82؛ مجمع البحرین، ج1، ص 594، مادة :حور، بحارالأنوار، ج 8، ص 213.
3 بحارالأنوار،‌ج83، ص 37، حدیث 43.
4 امام خمینی، تحریر الوسیله، ج1، ص 185.
5 تفسیر منهج الصادقین، ج 9، ص 153؛ عبدالحسین دستغیب، معاد، ص 250.
6 المیزان(ترجمه)، ج 19، ص 24.
7 ناصر مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج 6، ص 265.
شنبه 7/3/1390 - 6:49
اخلاق
ا کلید بهشت نماز
در کتاب عوالی اللئالی از پیامبر(ص) نقل شده است:"مفتاح الجنة الصلاة".(1)
باز فرمود:"الصلاة عمود الدین فَمن ترکها فقد هدم الدین؛(2) نماز ستون دین است. هر کس آن را انجام ندهد، دین خود را از بین برده است".
با توجه به این روایت که نماز را ستون دین دانسته، اگر ستون خراب شود، خانه فرو می ریزد و با توجه به تعبیر قرآن که نماز انسان را از فحشا و منکر باز می دارد، می توان متوجه شد که چرا نماز کلید بهشت است.
از طرف دیگر اصل و هدف آفرینش انسان برای بندگی است و در سایة پرستش خدا است که انسان به کمال و مقام قرب الهی می رسد. می توان گفت که نماز بهترین صورت اظهار عبودیت است. هم چنین اصل پرستش و نیایش در وجود هر انسان قرار دارد. اگر انسانی این حقیقت را در وجود خود نادیده گیرد، نمی تواند به حقایق دیگر جهان هستی از جمله حقیقت زندگی دست یابد. نماز پیدا کردن این حقیقت در وجود خویشتن و باور نمودن آن و قرار دادن خویشتن در مسیر نیکی ها و پرهیز از زشتی ها، سپس کلید دروازة نیکی ها و امور لذت بخش نماز است.
پی نوشت ها:
1. عوالی اللئالی، ج 1، ص 323.
2. همان.
شنبه 7/3/1390 - 6:43
اخلاق
قالَ الصّادِقُ (عَلَیهِ السَّلام)
  • اَلخُوفُ رَقیبُ القَلبِ، وَالرَّجآءُ شَفیعُ النَّفسِ.
    • حضرت امام صادق (عَلَیهِ السَّلام)می فرماید که: خوف الهی رقیب دل و دید بان دل است و محافظت می کند و نگاه می دارد نفس را از افعال و اعمال بد، و رجا و امیدواری رحمت حقّ، شفیع نفس است و به نفس می گوید: هر چند مخالفت حکم الهی موجب خسران و بعد از رحمت است؛ امّا خداوند تعالی کریم است و در اعلای مرتبه کرم و رحم است و گناه تو در جنب رحمت او قدری ندارد، خاطر جمع دار. حاصل آنکه حقّ سبحانه و تعالی، به وفور عفو و رحمت و شمول لطف و مکرمت که مثمر رجا و امید است، موصوف است. همچنین بارگاه کبریا و جلال او به جنود قهر و سطوت که مورث خوف و بیم است، محفوف است. پس باید که در بندگان امید و بیم یکسان باشد، هیچ یک بر دیگری زیاده نبوده باشد. چنانکه از حضرت باقر مروی است که آن حضرت فرمود که: لَیسَ مِن عَبدٍ مؤمِنٍ اِلاّ وَفی قَلبِهِ نُورانِ؛ نُورُ خیفَةٍ وَنُورُ رَجآءٍ، لَوُ وُزِنَ هذا لَم یَزِد عَلَی هذا. یعنی: نیست هیچ بنده ای مؤمن، مگر آنکه در دل او دو نور است: یکی نور بیم و یکی نور امید. که اگر وزن کرده شود، هیچ یک از آنها را بر دیگری زیادتی نباشد. از جمله وصایای لقمان است که: بترس از خدای، ترسیدنی که چنین پنداری که اگر نزد او آئی، به نیکی جنّ و انس هر آینه عذاب کند تو را. و امیدوار باش به رحمت او، و امیدواریی مه گمان بری که اگر نزد او آئی، به گناهان جنّ و انس هر آینه بخشد و بیامرزد تو را.

       


  • وَمَنَ کانَ بِاللّهِ عارِفاً کانَ مِنَ اللّهِ خآئِفاً؛ وَهُما جناحَا الایمانِ یَطیرُ بِهِما العَبدُ المُحَقِّقُ اِلَی رِضوانِ اللّهِ تعالی، وَعَینا عَقلِهِ یُبصِرُ بِهِما اِلَی وَعدِ اللّهِ تَعالی وَوَعیدِهِ، وَالخُوفُ طالِعُ عَدلِ اللّهِ بِاِتِّقآءِ وَعیدِهِ. وَالرَّجآءُ داعی فَضلِ اللّهِ وَهُوَ یُحیی القَلبَ، وَالخُوفُ یُمیتُ النَّفسَِ.
    • می فرماید که: هر که شناساتر است به پروردگار خود، خوف او بیشتر است و ترس خدا بیشتر دارد، و خوف و رجا، دو بال ایمان هستند که می پرد مؤمن به این دو بال، به سوی رضوان الهی. و باز امید و ترس دو چشم هستند، که عقل به این دو چشم، می بیند وعد و وعید الهی را. باید دانست که نظر خوف به عدل است یعنی: می گوید که: خدای تعالی عادل است و ثواب و عقاب، فراخور عدالت می دهد و به قدر عمل خیر ثواب می دهد و به قدر عمل بد عقاب؛ و از این راه، خوف و بیم در او بهم می رسد. بنابراین ترجمه بجای ( وعد ) می باید ( عدل ) باشد، چنانکه در بعضی از نسخ واقع است و بجای ( ناهی وعید )، ( ناهی وعده ). مگر آنکه در ( ناهی ) ارتکاب تجرید کنیم و از او میل مطلق اراده نمائیم؛ و ( تجرید ) در کلام فصحا شایع است. و رجا می خواند بنده را به جانب فضل و کرم الهی و می گوید: خداوند عالم کریم است و مقتضای کرم عفو است و از تقصیر بندگان می گذرد. و رجا باعث حیات قلب است که قلب به سبب او تازه می شود و از کدورت بر می آید، و خوف، باعث هلاکت و مردن نفس است که نفس به سبب او افسرده می شود.

       


  • قالَ النَّبِیُّ: اَلمؤمِنُ بَینَ خَوفَینِ؛ خَوفِ ما مَضی وَخَوفِ ما بَقِیَ، وَبِمَوتِ النَّفسِ تَکونُ حَیوةُ القَلبِ، وَبِحَیوةِ القَلبِ البُلُوغُ اِلَی الاِستِقامَةِ، وَمَن عَبَدَ اللّهَ عَلَی میزانِ الخَوفِ وَالرَّجآءِ لا یَضِلُّ، وَیَصِلُ اِلَی مامُولِهِ.
    • حضرت سیّد المرسلین، علیه و اله صلوة ربّ العالمین، می فرماید که: مؤمن واقع شده است در میان دو خوف:
      یکی ـ خوف گذشته که مبادا عمر گذشته و تلف شده، موافق رضای الهی نباشد.
      دوم ـ خوف آینده که مبادا در حین صحّت یا مرض یا وقت احتضار، به اغوای شیطان لعین، انحرافی در اعتقاد او بهم رسد، یا به فریب او، ارتکاب نا مشروعی رو دهد. و به موت نفس امّاره دل زنده می شود، و زندگی دل، سبب است از برای استقامت اعمال و افعال چنان که زندگی نفس امّاره، سبب است از برای کجی و بدی افعال و اعمال، و هر که بندگی کند خدا را به ترازوی خوف و رجا، که هر دو نزد وی مساوی باشد، به نحوی که اگر سنجیده شوند هیچ کدام بر دیگری راجح نباشند، هر گز گمراه نمی شود و به امیدی که دارد که رحمت الهی باشد، می رسد. چرا که اگر رجا غالب باشد بر خوف و خوف کم باشد، می رسد. رفته رفته رجا می کشد به امن و امن از عذاب الهی، عین خسران آخرت است. چنانکه فرموده: فَلا یامَنُ مَکرَ اللّهِ اِلاّ القَومُ الخاسِرُونَ (1) ؛ و اگر خوف غالب باشد بر رجا و رجا کم باشد، این می کشد به یاس. و یاس از رحمت الهی، عین کفراست. چنانکه فرموده: اِنَّهُ لا یایئَسُ مِن رَوحِ اللّهِ اِلاّ القَومُ الکافِرُونَ (2) ؛ پس رسید که می یابد خوف و رجا مساوی باشد، تا لازم نیاید، نه خسران آخرت و نه کفر.

       


  • وَکَیفَ لا یَخافُ العَبدُ وَهُوَ غَیرُ عالِمٍ بِما یُختَمُ، صَحیفَتُهُ وَلا لَهُ عَمَلٌ یَتَوصَّلُ بِهِ استِحقاقاً ولا قُدرَةَ لَهُ عَلَی شَیءٍ وَلا مَفَرَّ، وَکَیفَ لا یَرجُو وهُوَ یَعرِفُ نَفسَهُ بِالعَجزِ، وَهُوَ غَریقٌ فی بَحرِ الآءِ اللّهِ وَنَعمآئِهِ مِن حَیثُ لا تُحصی وَلا تُعَدُّ.
    • و چون خوف و ترس نباشد از برای بنده؟ در حالتی که نداند عاقبت خود را که سعید است یا شقّی؟ و صحیفه عملش مشحون به سیّئات خواهد بود، یا به حسنات؟ و نظر به عمل خود که می کند نمی یابد عملی که به آن خرسند توان بود و به سبب آن عمل، استحقاق اجری تواند داشت و چون رجا نداشته باشد؟ و امیدوار به رحمت و مغفرت الهی نباشد؟ در حالتی که خدای تعالی بنده خود را می شناسد و می داند که د رنهایت عجز و ناتوانی است و دنیا همیشه مستغرق نعمتهای او بوده و د رهیچ وقت و هیچ لمحه از نعمتهای او خالی نبوده؛ پس به حکم: اَلظّاهِرُ عُنوانُ الباطِن؛ از حکیم علی الاطلاق و کریم بالاستحقاق، مستبعد است که به اعتبار اختلاف نشأه، با وجود اتّحاد و قابل، تغییر سلوک نماید.

       


  • فَالمُحِبُِ یَعبُدُ رَبَّهُ عَلَی الرَّجآءِ بِمَشاهَدَةِ اَحوالِهِ بِغَیرِ مُتَّهِمٍ، وَالزّاهِدُ یَعبُدُ عَلَی الخَوفِ.
    • می فرماید که: خوف و رجا هر کدام مسلک خاصّی هستند و به کسی منسوبند، امّا رجا، مسلک محبّ است که مولای خود را به سمت محبوبیّت، ملاحظه می کند و محبوب کی هر گز به آزار محبّ راضی است؟ و به عذاب و عقاب او دل می تواند داد؟ و خوف، مسلک زاهد است که مولای خود را به عنوان قهّاریّت، اخذ کرده است و از این جهت در جمیع حرکات و سکنات از او خائف و هراسان است که مبادا خلاف رضای او واقع شود و از ذات احدی به نیابت صفت قهّاریّت، که مناط غضب و ایلام است، مستحّق عقاب گردد.

       


  • قالَ اُوِیسٌ لِهَرِمِ بنِ حَبّان: قَد عَمِلَ النّاسُ عَلَی الرَّجآءِ؛ تَعالَ: نَعمَل عَلَی الخَوفِ.
    • اویس قرنی که یکی از کُمّل صوفیّه است و بسیار بزرگ است؛ به هرم بن حبّان می گفته که: مردمان کار به خود آسان کرده اند و بندگی خدا را از روی رجا می کنند، بیا تا ما عمل به خوف کنیم و آنچه مقتضای خوف است به عمل آریم که احتیاط مقتضی این است.

       


  • وَالخَوفُ خَوفانِ؛ ثابِتٌ وَمُعارِضٌ؛ فَالثّابِتُ مِنَ الخَوفِ یُورِثُ الرَّجآءَ، وَالمُعارِضُ مِنهُ یُورِثُ خَوفاً ثابِتاً.
    • می فرماید که: خوف الهی منقسم می شود به دو قسم: یکی خوف ثابت و یکی خوف معارض. امّا خوف ثابت، خوفی است که مرکوز است در طبع؛ و خائف به مقتضای این خوف که اتیان به اوامر و اجتناب از مناهی است، عمل می کند و مسامحه که از توابع رجاء است از او ناشی نمی شود و به سبب عدم معارضه خوف با رجا، تزلزل و اضطراب بهم نمی رساند. این چنین خوف بلا شکّ منتج مغفرت است. و امّا خوف معارض هر چند گاهی معارضه با رجا می کند و به سبب معارضه در اساس خوف، تزلزل بهم می رسد. امّا ملاحظه مرجّحات خوف، خوف معارض هم راجع به خوف ثابت می شود و مثل او مورث نجات می شود. و د ربعضی از نسخه ها، بجای ( ثابت )، ( ثانی ) است و بنابر این نسخه، معنی چنین می شود که: خوف معارض، در هر معارضه مورث خوف دیگر است و چون صرفه و غبطه د ررعایت خوف، بیشتر است و احتیاط نیز با او است، در هر مرتبه از مراتب معارضه خوف با رجا، گویا خوف دیگر بهم می رسد. و ( ثانی ) را باید حمل کرد بر برابر اوّل، تا با ثالث و رابع و فوق جمع تواند شد. وَالرَّجآءِ ان؛ عاکِفٌ وَبادٍ، فَالعاکِفُ مِنهُ یُقَوّی المَحَبَّةِ، وَالبادی مِنهُ یُصَحِّحُ اَصلَ العَجزِ وَالتَّقصیرِ وَالحَیآءِ. می فرماید که: رجا هم مثل خوف، منقسم است به دو قسم: یکی رجای عاکف، دوم رجای بادی. رجای عاکف، رجایی است که صفت رجا از برای صاحب رجا، ملکه و جبلّی باشد و این صفت د راو راسخ باشد. مثل رسوخ بدیهیّات اوّلیّه؛ و چون دانستی که بنای صفت رجا بر صفت محبوبیّت است، چنانکه بنای خوف بر صفت قهّاریّت است. پس قوّت رجا موجب قوّت نسبت محبّت است. و رجای بادی، رجایی است که در مرتبه حال است و به مرتبه ملکه نرسیده و مصحّح رجایش غیر اظهار عجز و تقصیر نیست ، یعنی: راه به عجز و تقصیر خود برده است و دانسته است که کفایت کلّ مهمّات از جناب احدیّت است جلّ جلاله و نسبت دنیا و آخرت به او مساوی است. پس هر گاه د ردنیا سلوکش با بنده د رنهایت مهربانی و اشفاق باشد، معلوم است که در آخرت نیز چنین خواهد بود.
شنبه 7/3/1390 - 6:36
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته