• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 14221
تعداد نظرات : 3204
زمان آخرین مطلب : 3648روز قبل
شعر و قطعات ادبی



الهی به مستان میخانه ات .................................. به عقل آفرینان دیوانه ات

به میخانه ی وحدتم راه ده ....................................... دل زنده و جان آگاه ده

می ای ده که چون ریزیش در سبو ......................... بـر آرد سـبو از دل آواز هو

از آن می که گر شب ببینی به خواب .................. چو روز از دلت سر زند آفتاب

می ای سر به سر شور و مستی و حال ................. ازو یک قدم تا در ذوالـجلال

دلا خیز و پایی به میخانه نه ............................... صــلایی بمستان دیوانه ده

دماغم زمـــــیخانه بویی شنید ........................ حذر کن که دیوانه هویی شنید

تو در حلقه ی می پرستان درا ......................... که چیزی نبینی به غیر از خدا

به میخانه آی و صفا را ببین .......................... مــبین خوشتن را، خدا را بـــبین

شنبه 7/3/1390 - 18:28
آلبوم تصاویر
شنبه 7/3/1390 - 18:25
آلبوم تصاویر
شنبه 7/3/1390 - 18:21
آلبوم تصاویر
شنبه 7/3/1390 - 18:20
آلبوم تصاویر
شنبه 7/3/1390 - 18:19
آلبوم تصاویر
شنبه 7/3/1390 - 18:17
آلبوم تصاویر
شنبه 7/3/1390 - 18:16
اهل بیت


اذا جادت الدنیا علیك فجد بها على الناس طرا انها تتقلب فلا الجود یفنیها اذا هى اقبلت و لا البخل یبقیها اذا هى تذهب (على علیه السلام)

سخاوت از طبع كریم خیزد و محبت و جاذبه را میان افراد اجتماع برقرار میسازد،شخص سخى هر عیبى داشته باشد در انظار عموم مورد محبت است.

على علیه السلام در سخاوت مشهور و كعبه آمال مستمندان و بیچارگان بود هر كسى را فقر و نیازى میرسید دست‏حاجت پیش على علیه السلام مى‏برد و آنحضرت با نجابت و اصالتى كه در فطرت او بود حاضر نمیشد آبروى سائل ریخته شود.

حارث حمدانى دست نیاز پیش على علیه السلام برد،حضرت فرمود آیا مرا شایسته پرسش دانسته‏اى؟

عرض كرد بلى یا امیر المؤمنین،على علیه السلام فورا چراغ را خاموش كرد و گفت این عمل براى آن كردم كه ترا در اظهار مطلب خفت و شكستى نباشد.

روزى مستمندى بعلى علیه السلام وارد شد و وجهى تقاضا كرد،على علیه السلام بعامل خود فرمود او را هزار دینار بدهد عامل پرسید از طلا باشد یا نقره؟فرمود براى من فرقى ندارد هر كدام كه بدرد حاجتمند بیشتر میخورد از آن بده.

معاویه كه دشمن سرسخت آنحضرت بود روزى از یكى پرسید:از كجا میآئى؟

آن شخص از راه تملق گفت از پیش على كه بخیل‏ترین مردم است!معاویه گفت واى بر تو از على سخى‏تر كسى بدنیا نیامده است اگر او را انبارى از كاه و انبارى از طلا باشد طلا را زودتر از كاه میبخشد.

یكى از مباشران على علیه السلام عوائد ملك او را پیش وى آورده بود آنحضرت فورا در آمد خود را بفقراء تقسیم نمود عصر آنروز همان شخص على علیه السلام را دید كه شمشیرش را میفروشد تا براى خانواده خود نانى تهیه كند.

على علیه السلام هیچگاه سائل را رد نمیكرد و میفرمود:اگر من احساس كنم كه كسى از من چیزى خواهد خواست پیش از اظهار او در اجابت دعوتش پیشدستى میكنم زیرا حقیقت جود نا خواسته بخشیدن است.

على علیه السلام میفرمود حاجتمندان حاجت‏خود را روى كاغذ بنویسند تا خوارى و انكسار سؤال در چهره آنها نمایان نشود.على علیه السلام چهار درهم پول داشت‏یكى را در موقع شب انفاق نمود و یكى را در روز و یكدرهم آشكارا و یكدرهم در نهان آنگاه این آیه نازل شد كه مفسرین شان نزول آنرا در مورد انفاق آنحضرت نوشته‏اند:

الذین ینفقون اموالهم باللیل و النهار سرا و علانیة فلهم اجرهم عند ربهم و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون (1) .

كسانیكه اموال خود را در شب و روز،نهانى و آشكارا انفاق میكنند براى آنها نزد پروردگارشان پاداشى است و ترس و اندوهى بر آنها نباشد (2) .

پس از قتل عثمان كه على علیه السلام بمسند خلافت نشست عربى نزد آنحضرت آمد و عرض كرد من بسه نوع بیمارى گرفتارم،بیمارى نفس،بیمارى جهل،بیمارى فقر!على علیه السلام فرمود مرض را باید بطبیب رجوع كرد و جهل را بعالم و فقر را بغنى.

آن مرد گفت‏شما هم طبیب هستید و هم عالم و هم غنى!

حضرت دستور داد از بیت المال سه هزار درهم باو عطاء كردند و فرمود هزار درهم براى معالجه بیمارى و هزار درهم براى رفع پریشانى و هزار درهم‏براى معالجه نادانى (3) .

علماء و مفسرین عامه و خاصه نقل كرده‏اند على علیه السلام در مسجد نماز میخواند و در ركوع بود كه سائلى در حالیكه سؤال میكرد از كنار او گذشت و آنحضرت انگشتر خود را كه در دست داشت‏با اشاره باو بخشید،سائل وقتى از او دور شد با رسول اكرم صلى الله علیه و آله برخورد نمود حضرت پرسید چه كسى این انگشتر را بتو داد؟سائل اشاره بعلى علیه السلام نمود و گفت این شخص كه در ركوع است آنگاه آیه:انما ولیكم الله و رسوله...كه آیه ولایت‏بوده و ضمنا اشاره بخاتم بخشى آنحضرت است نازل شد (4) . (در بخش پنجم در ترجمه و تفسیر آیه مزبور بحث‏خواهد شد)

على علیه السلام تنها به بخشش مال اكتفاء نمیكرد بلكه جان خود را نیز در راه حق ایثار نمود،در شب هجرت بخاطر پیغمبر صلى الله علیه و آله از جان خود دست‏شست و باستقبال مرگ رفت،معنى پر مغز ایثار همین است كه جز على علیه السلام كسى بدان پایه نرسیده است.

ایثار مقدم داشتن دیگران است‏بر نفس خود و كسى تا تسلط كامل بر نفس نداشته باشد نمیتواند مال و جان خود را بدیگرى بدهد،این صفت از سجایاى اخلاقى و صفات ملكوتى است كه در هر كسى پیدا نمیشود،على علیه السلام با زحمت و مشقت زیاد نانى تهیه كرده و براى فرزندان خود مى‏برد در راه سائلى رسید و اظهار نیازمندى كرد حضرت نان را باو داد و با دست‏خالى بخانه رفت،روزى با غلام خود قنبر ببازار رفت و دو پیراهن نو و كهنه خرید كهنه را خود پوشید و نو را بقنبر داد.

محدثین و مورخین،همچنین مفسرین ذیل تفسیر آیات سوره دهر (هل اتى) هر یك با مختصر تفاوتى در الفاظ و عبارات در مورد ایثار على علیه السلام بطورخلاصه چنین نوشته‏اند كه حسنین علیهما السلام مریض شدند پدر و مادر آنها و حتى خود حسنین نذر كردند كه پس از بهبودى سه روز بشكرانه آن روزه بگیرند فضه خادمه منزل نیز از آنها پیروى نمود.

چون خداوند لباس عافیت‏بآنها پوشانید بنذر خود وفا كرده و مشغول روزه گرفتن شدند،على علیه السلام سه صاع جو از شمعون یهودى كه همسایه‏شان بود قرض كرد و بمنزل آورد حضرت زهرا علیها السلام روز اول یكصاع از آنرا آرد نموده و (بتعداد افراد خانواده) پنج گرده نان پخت،شب اول موقع افطار سائلى پشت در صدا زد اى خانواده پیغمبر من مسكین و گرسنه‏ام از آنچه میخورید مرا اطعام كنید كه خدا شما را از طعامهاى بهشتى بخوراند،خاندان پیغمبر هر پنج قرص را بمسكین داده و خود با آب افطار كردند.

روز دوم فاطمه علیها السلام ثلث دیگر جو را آرد كرد و پنج گرده نان پخت‏شامگاه موقع افطار یتیمى پشت در خانه حرفهاى مسكین شب پیشین را تكرار كرد باز هر پنج نفر قرصهاى نان را باو داده و خود با آب افطار كردند.روز سیم فاطمه علیها السلام بقیه جو را بصورت نان در آورد و موقع افطارى اسیرى پشت در آمد و سخنان سائلین دو شب گذشته را بزبان آورد باز خاندان پیغمبر نانها را باو دادند و خودشان فقط آب چشیدند روز چهارم حسنین علیهما السلام چون جوجه میلرزیدند وقتى پیغمبر صلى الله علیه و آله آنها را دید فرمود پناه مى‏برم بخدا كه شما سه روز است در چنین حالید جبرئیل فورا نازل شد و 18 آیه از سوره هل اتى را (از آیه 5 تا آیه 22) در شان آنها و توضیح مقامات عالیه‏شان در بهشت‏برین برسول اكرم صلى الله علیه و آله قرائت كرد كه یكى از آیات مزبور اشاره بانفاق و اطعام سه روزه آنها است آنجا كه خداوند تعالى فرماید:

و یطعمون الطعام على حبه مسكینا و یتیما و اسیرا (5) .

و در آخر آیات نازله هم از عمل بیریا و خالصانه آنها قدردانى‏كرده و فرماید:ان هذا كان لكم جزاء و كان سعیكم مشكورا.یعنى البته این (مقامات و نعمتهاى بهشتى كه در آیه‏هاى پیش آنها را توضیح داده) پاداش عمل شما است و سعى شما مورد رضایت و قدردانى است (6) .

پى‏نوشتها:
=======
(1) سورة بقره آیه 274
(2) كشف الغمه ص 93-ینابیع المودة ص 92-مناقب ابن مغازلى ص 280
(3) جامع الاخبار ص 162
(4) مناقب ابن مغازلى ص 313-كفایة الطالب ص 250 و كتب دیگر.
(5) سوره دهر آیه 8.
(6) شواهد التنزیل جلد 2 ص 300-امالى صدوق مجلس 44 حدیث 11-كشف الغمه ص 88 و كتب دیگر.

على كیست؟ صفحه 259
فضل الله كمپانى

شنبه 7/3/1390 - 18:9
اهل بیت


اگر عبادت را به معنى طى طریق بر اساس فرمان مولا بدانیم،على علیه السلام آن سالك گوش به فرمان و خدا ولى و مولاى اوست و او همه عمر را در سیر و سلوك الى الله گذرانده است.لحظه‏اى در زندگى على علیه السلام سراغ نداریم كه در آن هواى شخصى بر او غالب شده و از طریق بندگى خارج شده باشد.هیچگاه براى او پیش نیامد كه هواى خود را بر دستورات خداى خود غلبه دهد.

او عمرى را گذراند،در حالى كه لحظه‏اى بت نپرستید،در پیش لات و عزى و هبل قامت تعظیم فرود نیاورد و این افتخارى بود كه تنها نصیب امام امیر المؤمنین در صدر اسلام شده بود.همه مؤمنان به اسلام روزگارى را در جاهلیت گذرانده بودند ولى مولاى ما در آغاز بعثت پیامبر 10 ساله بود و هنوز به سن تكلیف شرعى نرسیده بود.

از روزى كه اسلام را پذیرفت تا آن روز كه با فرقى خونین سر بر بالش خاك نهاد در راه اسلام و مردم روزگار گذراند.عمرى را سپرى كرد اغلب در گرسنگى،روزه‏دارى،جهاد فى سبیل الله،خدمت‏به خلق خدا،و اعلاى كلمه توحید.روزهایش به كوشش و تلاش و شبهایش به مناجات و بیدارى و اشك ریزى گذشت و الحق از معدود انسانهائى بود كه كمترین بهره را از زندگى گرفته و بیشترین بازدهى را عرضه كرده است.

على علیه السلام بنده خدا

بزرگترین شان على علیه السلام بندگى خداست و همین افتخار او را كافى است.خود مى‏فرمود الهى كفى بى عزا ان اكون لك عبدا و كفى بى فخرا ان تكون لى ربا (1) -
خداوندا مرا این عزت بس است كه بنده توام و مرا این افتخار كافى است كه تو رب منى.

آرى عظمت على علیه السلام در این است كه او بنده خدا و مرد خداست.همه افعال و اقوال و كردارش رنگ الهى دارد.اگر در جنگها با چنان جرات و شهامت‏به پیش مى‏رفت،اگر زره او پشت نداشت و هرگز پشت‏به دشمن نمى‏كرد،اگر در حركت‏به سوى میدان مشتاقانه و دوان دوان به پیش مى‏رفت،بدان خاطر بود كه دلش به خداى گرم بود و حیات و مماتش را فانى در راه خدا مى‏دانست.

او را به روحى تشبیه كرده‏اند كه به سوى معبود مطاعش در پرواز بوده است و این سیر پروازى هرگز او را خسته و فرسوده نمى‏كرد.او مرد كار و جنگ بود.در میدان مبارزه با تمام وجود تلاش مى‏كرد واى چه بسا كه زخمهاى متعدد بر مى‏داشت و بدنش صدمه مى‏دید،ولى شب هنگام همان محتاج الى الله و به تعبیر خود همان مسكینى بود كه به جاى استراحت و آرامش بر پاى ایستاده و مشتاقانه به گدائى در خانه خدا مى‏رفت و جلوه‏هاى شوق على علیه السلام را در عبادت از نمازها و مناجاتش مى‏توان یافت.

غرق در عبادت

او در عبادت چنان اوج مى‏گرفت،كه مى‏توان گفت از جهان و آنچه در آن است غافل مى‏شد و براى عده‏اى بسیار از مردم این باور نكردنى است كه در حال نماز تیر از پایش بدر آوردند و او از دردش ننالد و حتى بگوید كه متوجه آن نبودم‏مگر ممكن است‏یك انسان از نظر اوج روحى و كمالات نفسانى تا این درجه به پیش رود؟

او در حال وضو گرفتن مى‏لرزید و در حال نماز رعشه براندام داشت،در ذكر لبیك رنگ از رخساره‏اش مى‏پرید،از احساس كوچكى خود در پیشگاه خداوند همه گاه احساس شرم مى‏كرد،مى‏گفت‏بر عذاب اگر صبر كند،فراق او را نمى‏تواند متحمل شد.

او در عبادت و عمل،در مسیر زندگى خداى را چنان شاهد و حاضر مى‏دید كه مى‏فرمود اگر پرده‏ها را بردارند،چیزى بر یقین من اضافه نخواهد شد.لو كشف الغطاء ما ازددت یقینا.و هم مى‏فرمود خدائى را كه با چشم دل نبینم او را عبادت نمى‏كنم و تا حال هم عبادت نكرده‏ام لم اعبد ربا لم اره.

و به همین خاطر على علیه السلام همه جا را محضر خدا مى‏كند و دامنه عبادتش را به همه جا مى‏كشاند،مسجد،كوچه،خیابان،بازار،میدان جنگ،محیط خانه و همه جا براى او معبد است و بدین سان هیچ لحظه‏اى بر على نمى‏گذرد جز آنكه آن لحظه در عبادت سپرى مى‏شود.

محبوبترین بندگان

او بنده خداست ولى محبوبترین آنهاست.زیرا او بیشترین و خالصانه‏ترین عبادات را در بین امت داشت. گویند اینكه او را ابو تراب نامیده‏اند بدان خاطر است كه او عبادات و نمازهاى فراوان انجام مى‏داد و پیشانیش همه گاه خاك آلود به علت‏سجده‏هاى طولانى و مكررش بود!

ام ایمن مرغى را بریان كرده و براى رسول صلى الله علیه و آله آن را هدیه آورد و عرض كرد اى رسول خدا صلى الله علیه و آله من خود این مرغ را تهیه كرده و خود آن را پخته‏ام و براى شما آورده‏ام-پیامبر آن هدیه را قبول كرد و دعا كرد خداوندا محبوبترین بندگانت را برسان كه در این غذا با من هم سفره شود در زدند.انس با این آرزو كه خدایا این محبوب از انصار باشد در را باز كرد-دید على علیه السلام است.عذر آورد كه پیامبر فعلا سرگرم كار است و كسى را نمى‏پذیرد.بار دیگر دعاى پیامبر صلى الله علیه و آله و صداى در بلند شد و انس در را باز كرد و على بود و همان عذر را ذكر و على را رد كرد.

بار سوم در زدند و رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود اى انس،در را باز كن،تو اول كسى نیستى كه قومت را دوست مى‏دارى.او از انصار نیست.انس مى‏گوید این بار رفتم و على علیه السلام را آوردم و او با پیامبر صلى الله علیه و آله هم سفره و هم غذا شد (2)

عبادت ناشى از ایمان

على علیه السلام خدا را باور داشت.مى‏دانست‏خدا و حساب و معاد حق است.همه چیز براى او عینى شده بود و خدا را در همه جا و همه چیز مى‏دید.خود فرمود:هیچ پدیده‏اى را ندیدم جز آنكه خداى را قبل از آن،با آن و پس از آن دیده‏ام:ما رایت‏شیئا الا و رایت الله قبله و معه و بعده (4) .عبادت او سر آمد بود و در این مساله همین بس كه در نماز در سجده ضربه خورد و فرقش شكافت ولى دست از نماز برنداشت و نماز را تمام كرد.پس از ضربه خوردن او را به خانه مى‏بردند.نظرى به طلوع فجر افكند و فرمود:اى صبح،تو شاهد باش كه تنها در این لحظه و اولین بار است كه على علیه السلام را دراز كشیده مى‏بینى!!.و بدین خاطر است كه امام سجاد علیه السلام مى‏فرماید چه كسى مى‏تواند چون على علیه السلام خدا را عبادت كند:و من یقدر على عبادة جدى على بن ابیطالب.

او اهل عشق و مناجات عاشقانه بود.چشمانش از شوق دیدار خداگریان بود.و زیبائى و خلوص عبادت را پس از پیامبر تنها در زندگى على مى‏شد مشاهده كرد.رسول خدا صلى الله علیه و آله در شان ایمانش فرمود:اگر همه آسمانها و زمین را در یك كفه ترازو و ایمان على علیه السلام را در كفه‏اى دیگر بگذارند كفه ایمان على بیشتر سنگینى خواهد كرد (5) .


اخلاص على علیه السلام


مقدمه

على علیه السلام آن بنده پاكباخته‏اى است كه لذت ارتباط با خدا را با ذائقه دل چشیده و عظمت او را با دیده دل و با تمام وجودش آن را وجدان كرده است.به همین جهت از هر فرصتى براى تنها شدن با او استفاده مى‏كند و دیدار مكررش سبب آن نمى‏شود كه ذره‏اى از احساس آن عظمت در درونش كاسته گردد و یا خود را در پیشگاه او بى محابا ببیند.

حضور قلب على علیه السلام در عبادت،خلوص او در اعمال و رفتار چنان عظیم است كه ذره‏اى در آن غش نمى‏بینى.در مقام سازندگى خود به درجه‏اى رسید كه مدیر بر خود و مسلط بر خویش است.زمام نفس خود را در دست دارد و به هر صورتى كه بخواهد آن را حركت مى‏دهد و به همین جهت قادر مى‏شود همانند كسى كه خارى در چشم دارد صبر كند و دم برنیاورد،آن هم صبر جانگزائى كه آدمى را پیر مى‏سازد (6) .جز او كیست كه در عین قدرت،در عین محق بودن،در عین فدائى اسلام و حقیقت‏بودن شمشیر نكشد و با تمام امكانات در برابر خصم نایستد!

عشق و اخلاص

او از معدود افرادى است كه در حیات این جهانى عشق و اخلاص را توام ساخته‏اند و با معجونى از آن خود را سیراب مى‏نموده‏اند.در اخلاص او این بس كه در شب هجرت بدون اینكه احدى را یاور خود سازد و یا به آنها بگوید هواى او را داشته باشند در بستر پیامبر صلى الله علیه و آله خوابید و سر دشمنان را به خود گرم داشت تا دشمن به تعقیب پیامبر صلى الله علیه و آله نپردازد و او فارغ البال بتواند طى مسافت كند.

خلوص او شگفت انگیز است.در جنگى كه خصم آن را طراحى و على علیه السلام را به شركت در آن و مقابله با آنان مجبور كرده بود فرمود:خداوندا تو مى‏دانى،آنچه را در این مبارزه انجام داده‏ایم به خاطر حكومت و سلطنت و جلب منافع مادى نبود،بلكه به این خاطر بود كه حقایق و نشانه‏هاى آئین تو را به حال اول باز گردانیم و در زمین تو اصلاح كنیم تا بندگان ستمدیده تو در پناه امنیت دینى تو زندگى كنند و قوانین تعطیل شده تو اجرا گردد (7) ...

همه چیز براى خدا

روح على علیه السلام مملو از محبت‏به خدا بود و این دل آنچنان پر بود كه هیچ جاى خالى براى جادادن اخلاص براى غیر خدا نداشت.او همچون ما در این جهان وسیع با مال و زیور و زیبائى‏ها مواجه بود،او همچون ما بشر بود و داراى هواى دستیابى به لذات مادى از غذا و لباس و جنبه‏هاى غریزى ولى همه آنها را در راه محبوب فانى و قربانى مى‏كرد.

به گفته ابن عباس او در تمام امور رضاى خدا را مى‏طلبید،همه كردار و رفتارش تحت الشعاع رضاى او بود و به همین جهت او را مرتضى خوانده‏اند.مال و موقعیت و عنوان در نزد او بهائى نداشت تا به خاطر آن دست از هدف اصلى‏بكشد.چشم به غمزه طناز آن نداشت تا دل او اسیر آنها گردد.

او مى‏دید و مى‏دانست در عرصه سیاست‏شكست مى‏خورد ولى زرنگى به معنى حیله‏گرى نداشت و نمى‏خواست از راه فریب و اغراء و یا با استفاده از جهل مردم به پیش رود.خود در سخنى فرمود:به خدا قسم معاویه از من زیرك‏تر نیست،بلكه او مكر و گناه آشكار مى‏كند اگر ناپسندى مكر در اسلام مطرح نبود من از زیرك‏ترین مردم بودم-و الله ما معاویة بادهى منى و لكنه یغدر و یفجر.و لو لا كراهیة الغدر لكنت من ادهى الناس (8) .

شوق بندگى

او به خدا ایمان داشت و او را به واقع بندگى مى‏كرد و در این بندگى هیچ شائبه‏اى نبود.خود در جمله‏اى مى‏گوید:خداوندا ترا بندگى نمى‏كنم بدان امید كه طمعى به بهشت تو دارم،و یا به خاطر ترس از دوزخ تو نیست كه به عبادت تو مى‏پردازم،بلكه تو را شایسته عبادت دیدم و به عبادت تو پرداختم.ما عبدتك طمعا من جنتك،و لا خوفا من نارك،بل وحدتك اهلا للعبادة فعبدتك (9) در جائى دیگر عبادت خود را در مقام و موقعیت‏شكر و آزادگان قرار داده و عابدان را به سه گروه تقسیم مى‏كند به شرح زیر:

-ان قوما عبدوا الله رغبة فتلك عبادة التجار گروهى خداوند را به طمع سودى عبادت مى‏كنند و این عبادت بازرگانان است.

-و ان قوما عبدوا الله رهبة فتلك عبادة العبید گروهى هستند كه خداوند را به خاطر ترس از دوزخ او عبادت مى‏كنند و این عبادت بردگان است-و ان قوما عبدو لله شكرا فتلك عبادة الاحرار و قومى هستند كه خداوند را به عنوان نوعى سپاسگزارى و شكر عبادت‏مى‏كنند و این عبادت آزادگان است

قطع از ما سوى الله

در طریق حركت‏به سوى معبود هیچ چیز دل على علیه السلام را نمى‏لرزاند.او به رتبه و درجه‏اى رسید كه عشقش،حب و بغضش علاقه‏اش را به فرزند و خانه و زندگى و همه چیزش را تحت الشعاع محبت‏خدا قرار داد و روان خود را از هر چه كه به وى تعلق مى‏داد پاك ساخته بود.و بدین خاطر تنها در راه او بود كه عاشقانه تلاش مى‏كرد او مصداق این سخن از امام صادق علیه السلام بود كه:

-یحب فى الله در راه خدا دوست مى‏دارد-و یبغض فى الله و در راه خدا دشمن مى‏دارد-و یسخط فى الله و در راه خدا خشم مى‏كرد-و یرضى فى الله (10) و در راه خدا رضایت مى‏كردچنان شیداى وصل محبوب است كه مى‏گوید صبرت على عذابك و كیف اصبر على فراقك (11) و چنان مشتاق سخن گفتن با اوست كه شب هنگام پس از بازگشت از آن همه كار و تلاش روزانه و با آن خستگى و فرسودگى بدن پس از مختصر استراحتى راهى مكان خلوتى مى‏شود تا در آن گوشه آزادانه حرف بزند و با تمام وجود بگرید مزاحم خواب و استراحت دیگران نشود.محیطهاى خلوت مدینه و كوفه،بیابانها و چاهها شاهد و مؤید سخن ما در زمزمه‏ها،ناله‏ها،بیتابى‏ها و اشك ریزى‏هاى على علیه السلام هستند.او در همه عمر راه درون را مى‏جست،به زندگى دنیوى و خانه مجللى و ثروت بسیار چشمى نداشت،دل به خدا داده و از همه بریده بود.

پى‏نوشتها
=======
1-قصار نهج البلاغه
2-مستدرك صحیحین ج 3 ص 131
3-امالى-مجلس 18.
4-قصار نهج البلاغه
5-غایة المرام ص 509
6-خطبه شقشقیه
7-نهج البلاغه عبده ج 2 ص 18
8-نهج البلاغه
9-همان
10-طرائف الحكم
11-دعاى كمیل

در مكتب امام امیرالمومنین (ع) صفحه 162
دكتر على قائمى
شنبه 7/3/1390 - 18:7
اهل بیت


شجاعت از اوصاف پسندیده انسان است كه بین ترس و تهور قرار دارد.ترس حذر بى جا و گریز از مسؤولیت و خطر است كه انسان ضعیف النفس به آن گرفتار مى‏باشد.تهور رعایت مسائل امنیتى نكردن و بى باكانه خود را به خطر افكندن است.همان‏گونه كه ترس بى‏جا انسان را زمین گیر نموده و باعث مى‏شود كه از تعالى و رشد محروم بماند.تهور نیز موجب نابودى و هدر رفتن نیرو و جان و مال بدون نتیجه مطلوب مى‏گردد.

با توضیح این دو نكته مفهوم شجاعت‏بهتر آشكار مى‏گردد،كه شجاعت عبارت است از روحیه‏اى كه انسان در موارد خطر،به استقبال خطر برود و با روحیه خطر پذیرى ارزش‏هاى الهى و انسانى را جلوه گر نماید.بدین سان معلوم مى‏شود كه در بهره‏ورى از شجاعت افزون بر روحیه سلحشورى و خطر پذیرى،باید بهره‏ورى از این روحیه در تبلور ارزش‏ها سویه گیرد.تنها وجود روحیه شجاع و جسور ارزش و تعالى نیست.بلكه اگر كسى از این روحیه صحیح بهره‏ورى نمود ستایش دارد.بر این اساس گر چه بسیارى از افراد شجاع و جسورند،لیكن چون از این نعمت در جهت قتل و غارت وایجاد ارعاب بین دیگران بهره‏ورند،شجاعت آنان نه تنها ارزش نمى‏تواند باشد،بلكه نوع این مسائل ضد ارزش‏اند.

در شجاعت على علیه السلام هر دو ویژگى آشكار است،هم شجاعت و روحیه خطر پذیرى در حد فوق تصور بشرى است،و هم بهره‏ورى از این روحیه مورد توجه مى‏باشد،كه امام علیه السلام شجاعت‏خویش را صرف اعلاى ارزش‏هاى الهى مى‏نماید.شجاعت امام براى مقابله با سردمداران كفر و مظاهر فساد است.در میدان نبرد با كفر و توطئه شجاع است.اگر شمشیر على ستایش آسمانى دارد كه:لا سیف الا ذو الفقار. (1)
به خاطر این است كه خون سران كفر و نفاق از آن مى‏چكد. اگر ضربه على برتر از ارزش عبادت جن و انس است:لضربة على یوم الخندق خیر من عبادة الثقلین (2) .
به لحاظ این است كه این شمشیر سیراب از خون كفار و منافقین است.شجاعت على در جهاد اسلام تبلور یافته است.جهاد اسلام علیه سران كفر و نفاق است.آنان كه هم خود گمراه و هم رهبران گمراهى دیگران مى‏باشند،كه قرآن در مورد اینها اجازه هلاكت نابودى مى‏دهد كه مانع شكوفایى راه فطرت و توحید دیگران هم هستند:(فقاتلوا ائمة الكفر انهم لا ایمان لهم.) (3) «سردمداران كفر را كه به هیچ پیمانى وفادار نیستند به قتل رسانید».

بدین لحاظ آنچه به شجاعت على علیه السلام ارزش مى‏دهد بهره‏ورى از این روحیه است كه در چه راهى صرف شده است.شجاعت فوق العاده امام علیه السلام زبانزد دوست و دشمن است،كه دشمن از نام و هیبت على در هراس است.

توضیح برخى موارد هر دو نكته،به ویژه محور دوم را بهتر شفاف مى‏سازد.

كاربرد ذو الفقار

على در دو برهه شمشیر به كار گرفت.همان شمشیرى كه بر هر كس فرود آمد وى را روانه جهنم نمود.یك برهه در عهد رسول الله صلى الله علیه و آله برهه دوم در عهد زمامدارى خویش.در عهد رسول الله صلى الله علیه و آله حدود هشتاد مورد غزوه و سریه رخ داده است.در تمام جنگ‏هایى كه رسول الله صلى الله علیه و آله شركت داشتند على علیه السلام همواره در خط مقدم جبهه حماسه مى‏آفرید.از هیچ جنگى(به جز تبوك)غایب نبود. (4) و در تمام جنگ‏ها نقش اول را به عهده على بود كه دو مهم را تامین مى‏نمود یكى نبرد با دشمن،دیگرى حراست از رسول الله صلى الله علیه و آله در میدان نبرد.

در اولین جنگ مهم بدر در سال دوم هجرى كه حدود هفتاد نفر (5) از سران و قهرمانان كفار قریش به قتل رسیدند و تا قیامت هواداران كفر را داغدار نمود،بسیارى از سران كفر به دست على به هلاكت رسیدند.على در كشتن سى و پنج نفر دخیل بود. (6) از جمله افرادى كه به دست على به هلاكت رسیدند عتبه جد مادرى معاویه و ولید بن عتبه دایى معاویه و حنظله بن ابو سفیان برادر معاویه مى‏باشد.در هنگامى كه معاویه در نامه خود به على علیه السلام وى را متهم به ترس از جنگ كرد،حضرت در جواب معاویه نگاشت:معاویه،آن شمشیرى كه با آن جد و دایى و برادرت را به قتل رساندم هنوز در نزد من است:و عندى السیف الذى اعضضته بجدك و خالك و اخیك. (7) .

در جنگ احد كه بعد از حمله اول همه مسلمانان فرار كردند و رسول الله صلى الله علیه و آله با چند نفر از جمله على بن ابى‏طالب تنها ماندند.بیش از ده نفراز كفار از جمله پرچم‏دار آنان طلحه بن ابى طلحه و فرزندش ابا سعید و برادرانش خالد و مخلد به دست على كشته شدند. (8) وى وقتى به میدان آمد خطاب به لشكر اسلام گفت:شما معتقدید كه هر كس را شمشیر شما بكشد به آتش مى‏رود و هر كس را شمشیر ما بكشد به بهشت وارد مى‏شود آیا كسى جرات مبارزه با من را دارد. آنگاه على علیه السلام به میدان آمد و در درگیرى شدید وى را به قتل رساند و پرچم و پرچمدار كفر را سرنگون نمود. (9) .

در هنگام فرار مسلمانان از جبهه كه رسول الله صلى الله علیه و آله و على و چند نفر دیگر در میدان احد تنها ماندند،مجاهدت و شجاعت امام علیه السلام حماسه آفرید.در حالى كه زخم‏هاى متعدد بر جان خریده بود(نود جراحت و زخم (10) شجاعانه ایستاد از جان رسول الله صلى الله علیه و اله كه سخت در خطر بود حراست كرد.شجاعت على این ارزش را پدید آورد كه هاتف غیبى ندا داد شمشیرى همانند ذو الفقار و جوان مردى همانند على وجود ندارد:لا سیف الا ذو الفقار و لا فتى الا على. (11) شجاعتى و سلحشورى كه در حراست از امنیت رسول الله صلى الله علیه و آله و كیان اسلام به كار گرفته مى‏شود این چنین ستایش دارد.

در جنگ احزاب در سال پنجم كه مدتى طول كشید و خطر به صورت جدى مدینه را تهدید مى‏كرد،قهرمانان و یلانى همانند عمرو بن عبدود و فرزندش و عده دیگر با شمشیر على علیه السلام به هلاكت رسیدند. (12) هنگامى كه دلاور عرب‏«عمرو»از خندق عبور كرد احدى جرات مقابله با وى را نداشت.چندین نوبت رسول الله صلى الله علیه و آله از اصحاب تقاضا نمود كه كدام یك از شما به جنگ عمرو مى‏روید،تنها على علیه السلام اعلان آمادگى كرد. (13) و هنگامى كه این دوبرابر یكدیگر قرار گرفتند فرمود:برز الایمان كله مع الشرك(الكفر)كله (14) .«تمام ایمان در برابر تمام كفر قرار گرفته است.»هنگامى كه على علیه السلام عمرو را از پاى در آورد در ستایش این شجاعت و شمشیر،رسول الله صلى الله علیه و آله چنین اظهار داشتند:لضربة على خیر من عبادة الثقلین. (15) «ارزش ضربت على از عبادت دو طایفه جن و انس برتر است.»كه این ارزش به لحاظ این است كه ارزش‏هاى الهى را استقرار بخشیده دین را جاوید ساخت.

ارزش این ضربت‏به لحاظ اهمیت آن است زیرا قبل از فرود آمدن این شمشیر رسول الله صلى الله علیه و آله فرمودند كفر در برابر ایمان قرار گرفته است،كه پیروزى على علیه السلام یعنى پیروزى ایمان و پیروزى عمرو یعنى پیروزى كفر.این شمشیر از آن جهت ارزش و ستایش دارد كه سردمدار كفر را از پاى در آورده،و اسلام را از خطر رهانیده است.تنها به خاطر خلوص نیت‏حضرت نیست. زیرا كه امام در همه رفتارش و در همه شمشیرهایش خلوص داشت،لیكن از هیچ شمشیرى به این عظمت‏ستایش نشده است.

این شمشیر دو ویژگى كه به آن اشاره شد در بر دارد یكى شجاعت و عظمت فردى كه توان مقابله، دلاورى مانند عمرو را پیدا كرده است.دیگر این كه هدف بزرگى را تامین نموده است.شمشیر بر فرق كفر فرود آمده،ریشه كفر را قطع كرده است.شمشیر پرچم حق را برافراشته است.ستایش از این شمشیر ستایش از این ارزش‏هاست.نه از كشتن و خونریزى.

در جنگ خیبر كه در سال هفتم هجرى رخ داد،بعد از این كه برخى براى مقابله با یهود خیبر رفته، عقب نشینى نمودند.رسول الله صلى الله علیه و آله فرمودند:فردا پرچم به دست كسى خواهم داد كه فتح و پیروزى به دست او انجام خواهدگرفت و خدا و رسول خدا را دوست دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست دارند.كسى كه هرگز پشت‏به جبهه نمى‏كند:«لا عطین الرایة غدا رجلا یحب الله و یحب رسوله و یحبه الله و رسوله كرارا غیر فرار.» (16) فرداى آن روز همه منتظر بودند ببینند این فرد كیست.رسول الله صلى الله علیه و آله على را صدا كردند و پرچم را به دست وى دادند.على مرحب خیبرى،سردمدار و قهرمان یهود را به خاك ذلت نشاند و خیبر را فتح كرد و یهود عنود را براى همیشه داغدار نمود.على در خیبر با دست‏ید اللهى از جا كنده شد،خود در این باره ابراز مى‏دارد:و الله ما قلعت‏باب خیبر بقوة جسمانیة بل بقوة رحمانیة. (17)

این شرح كوتاهى از شجاعت‏هاى امام علیه السلام در عهد رسول الله صلى الله علیه و آله مى‏باشد كه البته شجاعت‏حضرت در تمام جنگ‏ها و سختى جلوه‏گر است،لیكن به همین مقدار اكتفا مى‏شود.اما شرح شجاعت و دلیرى حضرت در زمان خودش در جنگ با گروهك‏هاى مخالف ناكثین و قاسطین و مارقین در بخش چهارم خواهد آمد.با بیان این نكات فرمایش حضرت بهتر آشكار مى‏شود كه در معرفى خویش فرمود:اگر تمام عرب رو درروى من قرار گیرند من هرگز شت‏به جنگ نخواهم نمود:لو تظاهرت العرب على قتالى لما ولیت عنها. (18)

و یا مى‏فرماید من سینه دلاوران عرب را به خاك نشاندم:انا وضعت فی الصغر بكلاكل العرب و كسرت نواجم القرون ربیعة و مضر.«من در كوچكى سینه‏هاى عرب را به خاك ذلت نشاند و بزرگان ربیعة و مضر را شكستم.»منظور از«مضر»بزرگان قبایل عرب در جنگ‏هاى عهد رسول الله صلى الله علیه و آله مى‏باشد.و منظور از ربیعه بزرگان قبایل در جنگ‏هاى جمل و صفین و نهروان است. (19)

شجاعت و سلحشورى على آن مقدار آشكار بود كه خفاشان پست و دشمنان كینه توز و حیله‏گرش هم توان پنهان آن را نداشتند!هم آنان كه همانند روبه از مقابل شیر فرار مى‏كردند،كه این اعتراف عمرو عاص است كه مى‏گوید:هیچ‏گاه كسى را كه از برابر على مى‏هراسد و فرار مى‏كند نتوان نكوهش كرد و نیز همین حیله‏گر وقتى خبر شهادت امام را مى‏خواست در نزد معاویه مطرح كند گفت:آن شیرى كه دستان خویش را در عراق گسترده بود جانش به سر آمد:ان الاسد المفترش ذارعیه بالعراق لاقى شعوبه.معاویه بعد از شنیدن خبر گفت:به خرگوش‏ها بگویید كه بدون هراس و خطر در هر جا هستند بچرند. (20) همان كه اعتراف كرد:ما با این كه در كنار على بودیم(در عهد رسول الله صلى الله علیه و آله)از هیبت على جرات سخن گفتن و نگاه كردن به صورت او را نداشتیم! (21) كه الفضل ما شهد به العدو.فضیلت و عظمت آنگاه آشكارتر است كه دشمن نیز اعتراف كند.

پى‏نوشتها:
========
1.بحار،ج 20،ص 54.
2.همان،ج 39،ص 2.
3.توبه،12.
4.اسد الغابة،ج 4،ص 105.
5.سیره ابن هشام،ج 3،ص 270.
6.بحار،ج 41،ص 65.
7.نهج البلاغه ابن میثم،ج 2،ص 476.
8.بحار،ج 41،ص 66.
9.همان،ص 82.
10.همان،ج 20،ص 54.
11.همان.
12.بحار،ج 41،ص 66.
13.همان،ج 20،ص 203.
14.همان،ص 215،و ج 39،ص 1.
15.همان،39،ص 2.
16.بحار،ج 21،ص 3.اسد الغابة،ج 4،ص 107.
17.بحار،ج 21،ص 21.
18.نهج البلاغه،نامه 45،ص 418،بحار،ج 41،ص 68.
19.نهج البلاغه ابن میثم،ج 2،ص 273.
20.بحار،ج 41،ص 69.
21.همان،ص 120.

امام على(ع) الگوى زندگى صفحه 64
حبیب الله احمدى
شنبه 7/3/1390 - 18:4
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته