• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 639
تعداد نظرات : 863
زمان آخرین مطلب : 5369روز قبل
دعا و زیارت

مبانى اعتقادى مهدویت (1) / مسعود پور سید آقایى

مساله‏ى مهدویت‏به خاطر ابعاد متعدد آن از منظرهاى مختلف و زوایاى گوناگون قابل بررسى‏است . مى‏توان آن را از جنبه‏هاى اعتقادى، (1) تاریخى، (2) فلسفه‏ى تاریخ، (3) روان‏شناختى، تربیتى، اجتماعى و . . . مورد كنكاش و بررسى قرار داد . نوع رویكرد به مساله و تعیین حوزه‏ى بحث و زاویه‏ى دید براى اتخاذ روش مناسب با آن حوزه و به دست آوردن نتایج صحیح و پرهیز از اشتباه ضرورتى تام دارد .



آن‏چه در این‏جا ارایه مى‏شود، نگاه به مهدویت از منظر اعتقادى است . این نگاه، حوزه‏اى وسیع و پردامنه را در برمى‏گیرد و نسبت‏به دیگر رویكردها به خاطر مبنا و ریشه‏اى بودن آن از نقشى مهم‏تر و اهمیتى دو چندان برخوردار است .



مبانى اعتقادى

همان‏طور كه اشاره شد حوزه‏ى مباحث اعتقادى مهدویت، حوزه‏اى وسیع و گسترده است . آن‏چه ما از آن گفت‏وگو مى‏كنیم نه تمامى این مباحث كه مبانى و ریشه‏هاى اساسى بحث مهدویت است .



مهدویت و اعتقاد به امام زنده‏ى غایب برخاسته از ریشه‏ها و پایه‏هاى مستحكمى است كه ما از آن، به مبانى اعتقادى یاد مى‏كنیم . بدون این پایه‏ها و ریشه‏هاى عمیق برخاسته از براهین عقلى و نقلى، هیچ رویشى شكل نمى‏گیرد و دوامى نمى‏آورد . برخى از مباحث قابل طرح در مبانى مهدویت عبارتند از:



1- امامت (اهمیت، ضرورت، ویژگى‏ها، راه انتخاب و) . . .



2- مهدویت از منظر آیات و روایات (شیعه و سنى)



3- نظرى اساسى به مجموعه‏ى احادیث مهدویت



4- دلایل تولد امام مهدى (عج)



5- فلسفه‏ى غیبت



6- نقش امام در عصر غیبت (فواید امام غایب)



7- وضعیت‏شیعه در عصر غیبت (ولایت فقیه)



8- قیام و انقلاب، پیش از قیام حضرت



9- وظایف شیعه در عصر غیبت



10- طول عمر حضرت



11- انتظار



12- دیدار با حضرت



13- جایگاه حضرت (بررسى افسانه‏ى جزیره‏ى خضرا)



14- ویژگى‏هاى یاران حضرت



15- علایم و شرایط ظهور



16- حكومت جهانى (امكان، شكل و) . . .



17- سیره‏ى حضرت (در عصر غیبت و ظهور)



18- دین در عصر ظهور و . . . .



از این مجموعه بدون تردید مهم‏ترین و ریشه‏اى‏ترین مساله همان مباحث امامت و ضرورت آن است . مناسب است قبل از پرداختن به ضرورت امامت اشاره‏اى به اهمیت و جایگاه و بستر این بحث داشته باشیم . مقصود از جایگاه، روشن كردن این نكته است كه بحث امامت، به چه زمینه‏هایى احتیاج دارد و در چه فضایى مطرح مى‏شود و اساسا در بستر و سیر مباحث اعتقادى در چه جایگاه و رتبه‏اى قرار مى‏گیرد .



1- اهمیت امامت

شیعه با اعتقاد به امامت گره خورده است و با این طرح، راه خویش را در تاریخ آغاز كرده و در این راه رنج‏ها برده است، تا آن‏جا كه به اعتراف برخى محققان (4) آن‏قدر كه در این راه شمشیر كشیده شد و جان‏فشانى شد، در هیچ برهه‏اى از زمان و در مورد هیچ یك از دیگر آموزه‏هاى دین، شمشیر زده نشده و جان‏فشانى نشده است .



این جان‏فشانى و اهتمام، از آن‏جا برخاسته كه به گفته‏ى قرآن، امام مكمل دین و متمم همه‏ى نعمت‏هایى است كه خداوند در هستى قرار داده است . (5) رسول صلى الله علیه و آله آن‏قدر كه به این امر سفارش مى‏كرد به هیچ‏یك از امور دیگر سفارش نمى‏كرد (6) و آن‏قدر كه براى این مهم از اولین روزهاى دعوت علنى تا آخرین لحظات عمرش در بستر بیمارى، گام برمى‏داشت و اقدام مى‏كرد، براى هیچ كار دیگرى اقدام نمى‏كرد و زمینه‏سازى نمى‏نمود . (7)



امروز و در این نسل، ما امامت را پذیرفته‏ایم، ولى هنوز براى بسیارى از ما، طرح امامت و در نتیجه، بحث امام زمان (عج) گنگ و مبهم مى‏باشد و به صورت میراثى از آن پاسدارى مى‏شود . میراثى كه هنوز عمق و ضرورتش را نچشیده‏ایم .



طرح‏هایى كه امامت را براى چند نسل بر اساس نص و سنت مى‏گیرند و سپس شورایى حسابش مى‏كنند . و طرح‏هایى كه امامت را در حد رهبرى تفسیر مى‏كنند و شرایطش را حذف مى‏كنند، خواه از نسل على علیه السلام یا دیگرى و طرح‏هایى كه امامت را موروثى و سلطنتى و نور چشم بازى خیال مى‏كنند . و طرح‏هایى كه امامت را غیرقابل تحلیل مى‏شناسند و بر اساس تعبد با تمام ابهامش باورش مى‏كنند . تمام این طرح‏ها، امامت را نفهمیده‏اند و جایگاه و بنیادهایش را نشناخته‏اند و در تاریكى تیر انداخته‏اند .



شاید این همه تفسیر و تاویل از آن‏جا مایه مى‏گیرد كه ما حكومت‏ها را در همین اشكال موجود دنبال مى‏كنیم و در میان همین سیستم‏ها نقد مى‏زنیم و از آن‏جا كه هیچ‏كدام از این‏ها با امامت نمى‏خواند یا از كنار آن مى‏گذریم یا آن را تخفیف مى‏دهیم تا مورد قبول روشنفكران قرار گیرد .



شاید این گمان‏ها از این‏جا برخاسته‏اند كه ما امامت را مبهم طرح كرده‏ایم و آثار و مرزها و اثراتش را نشان نداده‏ایم و این طرح حكومتى را جدى نگرفته‏ایم .



اگر ما جایگاه امامت را بشناسیم و ضرورتش را لمس كنیم، بر اساس همان ضرورت، وجود امام زمان (عج) را احساس مى‏كنیم و از زیر بار اشكال‏هاى بنى‏اسراییلى، آزاد مى‏شویم و بر اساس همان ضرورت و احساس به عشقى از امام مى‏رسیم . آن هم نه عشقى ساده و سطحى، كه عشق شكل گرفته و جهت‏یافته و تبدیل شده به حركت و به سازندگى مهره‏هایى كه این حكومت‏سنگین و بلند به آن احتیاج دارد .



2- بستر بحث

با پذیرش اعتقاد به خدا و ضرورت وحى و رسالت، به امامت مى‏رسیم . با پذیرش و اثبات این نكته كه خدایى هست و ما محتاج اوییم كه: یا ایها الناس انتم الناس الفقراء الى الله (8) از حكم و خواسته‏ى او مى‏پرسیم و به ضرورت وحى و دین و اضطرار به رسول و حجت مى‏رسیم . این همان جریانى است كه در اذان و دعا نیز نشان دارد .



در اذان پس از تكبیر به توحید مى‏رسیم و ادامه‏ى توحید رسالت است و ادامه‏ى رسالت، امامت . چه بگویى و چه بگذرى كه دست‏آورد رسول احتیاج به وصى و محافظى دارد . در دعا نیز مى‏خوانیم: اللهم عرفنى نفسك فانك ان لم تعرفنى نفسك لم اعرف رسولك الله عرفنى رسولك . . . اللهم عرفتنى حجتك . . . . (9)



ارتباط ضرورت حجت‏با ضرورت وحى و اضطرار و افتقار الى الله، ارتباطى اساسى و تنگاتنگ است . بحث ضرورت و اضطرار الى الحجة به دنبال اضطرار به خدا و غیب و معاد و وحى مطرح مى‏شود و مى‏بینیم كه مرحوم كلینى در كافى، بحث را با همین عنوان دقیق و حساب‏شده‏ى اضطرار الى الحجة آغاز كرده است .



این خلاصه احتیاج به توضیح دارد: با درك ضرورت و اضطرار به دین - و نه انتظار از دین - كه برخاسته از این نكته است كه امكانات حسى، تجربى، عقلى و قلبى و غریزى آدمى، پاسخ‏گوى روابط عظیم انسان با خودش و با اشیاء و افراد آن هم با توجه به قدر و استمرار و ارتباطهاى محتمل انسان با عوالم دیگر نیست و به ناتوانى و نارسایى این نیروها و امكانات براى این انسان بیشتر از هفتاد سال رسیدیم . ناچار ضرورت وحى و دین مطرح مى‏شود و در فرض ضرورت، دیگر تحلیل‏هاى فرویدى و یونگى و اریك فرومى یا تحلیل‏هاى طبقاتى و تاریخى جایگاهى نخواهد داشت . چون این‏ها آن جایى مطرح مى‏شوند كه دین، ریشه در ضرورت نداشته باشد و آن‏جاست كه باید جواب داد چرا امرى غیر ضرورى این‏گونه در زندگى انسان از گذشته تا حال تاثیرگذار یا مطرح بوده است . با این احتمال و اضطرار به وحى و مذهب، دیگر مذهب امر معقول یا یك راه از میان تمامى راه‏ها نیست كه مذهب تنها راه است; و حداقل این چنین مذهبى، تمامى روابط انسان با خود، با اشیاء و با افراد دیگر است و براى این انسانى كه تجربه و علم نمى‏تواند پاسخ‏گوى روابط این آب و نان و خوابیدن با دنیاهاى محتمل با روابط احتمالى پیچیده باشد، حداقل مذهب در حوزه‏ى حیرت‏ها و یا احكام و شرایع نیست، بلكه تمامى زندگى عادى است . اگر ما از اثبات خدا و معاد و وحى به احتیاج به خدا و معاد و وحى روى بیاوریم و با این افتقار و اضطرار آغاز كنیم، دیگر به انتظار از دین نمى‏پردازیم; چون انتظار یك حالت است و اضطرار یك واقعیت . چه بسا تو هیچ انتظارى هم از دین نداشته باشى، اما این رسول است كه با تو كار دارد و شروع كننده است . دین با رسول آغاز مى‏شود و رسول با دگرگون كردن تلقى انسان از خویش، اضطرار به مذهب و احتیاج به دین را در جان انسان مى‏نشاند . حتى اگر اعراض كند و یا انگشت در گوش خود بگذارد . آن‏جا كه دین با رسول آغاز مى‏شود، دیگر از انسان نمى‏پرسند كه از دین چه انتظارى دارى كه مى‏گویند: تو محتاجى، تو مفتقرى، تو مضطرى . انتم الفقراء الى الله و الله هو الغنى الحمید . (10)



آزاداندیش‏ترین دین شناسان چون از این نقطه كه ضرورت یا عدم ضرورت دین است، آغاز نكرده‏اند، گرفتار شده‏اند و در واقع با این پیش فرض كه دین ضرورى نیست و یك راه در كنار دیگر راه‏هاست، به تحلیل آن پرداخته‏اند و در حد یك امر قدسى به آن روى آورده‏اند و همین پیش فرض براى گرفتارى آن‏ها كافى است . چون فرض دیگرى هم هست و آن ضرورت و اضطرار به دین است و آن هم با این احتمال كه آدمى بیشتر از هفتاد سال استعداد دارد و بیش از یك زندگى راحت و دام رورى بزرگ به او امكانات داده‏اند .



در هر حال با این بینش از قدر و استمرار و ارتباط انسان، به اضطرار و ضرورت وحى و معاد و رسول مى‏رسیم و با رسول پیوند مى‏خوریم و به همان دلیل كه به وحى و رسول محتاجیم، به امام و حجت هم محتاجیم كه امامت ادامه‏ى رسالت است; چون به شهادت قرآن دو چیز مانع از كفر آدمى است . یكى قرآن، و دیگرى، وجود رسول . كیف تكفرون و انتم تتلى علیكم آیات الله و فیكم رسوله . (11)



به شهادت این آیه، معلوم مى‏شود كه دو چیز موجب حفظ مردم و مانع از كفر است . اول، تلاوت قرآن و دوم، وجود پیامبر . پس باید پس از پیامبر، خلیفه‏اى باشد كه مانند پیامبر، حافظ امت‏باشد و كتاب خدا به تنهایى كافى نیست . افزون بر این‏كه كتاب خدا، شامل همه‏ى قوانین نیست، بلكه به سنت پیامبر نیز احتیاج داریم و پس از پیامبر باید به باب علم او یعنى على علیه السلام و عترت پیامبر مراجعه كرد . آنانى كه فریاد حسبنا كتاب الله سر دادند، مى‏دانستند كه این كلام مخالف خود كتاب است كه قرآن مى‏گوید: اطیعوا الله و اطیعوا الرسول . و مى‏گوید: ما ینطق عن الهوى .



3- ضرورت امامت

امام شؤونى دارد (12) كه از جمله‏ى آن‏ها پیشوایى و رهبرى جامعه است . امامت كه همان پیشوایى و جلودارى است، طرح سیاسى شیعه براى اداره‏ى جامعه است . در نگاه شیعه، آدمى هم‏چنان كه مضطر به وحى است، مضطر به امام معصوم نیز هست .



این اضطرار و ضرورت از طرق مختلفى قابل استدلال است . (13) آن‏چه در این‏جا آورده مى‏شود، نگاه به مساله از منظر دیگرى است . در این نگاه، ضرورت امامت و اضطرار به حجت از دو طریق دیگر بررسى شده است . یك، اهداف حكومت و دیگرى، قلمروى حكومت .



1- 3- اهداف حكومت

امروزه اهداف حكومت‏ها در آزادى و امنیت و رفاه و بهداشت و آموزش خلاصه مى‏شود . (14) اگر اهداف حكومت‏ها فقط همین‏ها باشد، احتیاجى به طرح امامت و رهبرى شیعه نیست كه همان شورا و انتخاب، راه‏گشا است . اما اگر اهداف حكومت را رشد انسان‏ها در تمامى ابعاد و استعدادها بدانیم یعنى همان‏كه قرآن گوشزد مى‏كند . (15) و این‏كه به آدمى بیاموزند كه چگونه با حواس، احساس، فكر، عقل، قلب، وهم و خیال خود برخورد كند و به او هدایت و فرقان و میزان را ارزانى كنند و او را براى تمامى رابطه‏هاى محتمل و یا مظنون و یا متیقن آماده سازند آن‏وقت چاره‏اى جز پیوند با امامت‏شیعه و امام معصوم نیست . این رهبرى و سرپرست، هدفى بالاتر از امنیت و پاسدارى و بالاتر از رفاه و پرستارى دارد . این رهبرى با هدف آموزگارى و شكوفا كردن استعدادهاى انسان و با هدف تشكیل جامعه‏ى انسانى براساس قسط (16) همراه است .



حكومت‏هایى كه جامعه‏ى انسانى را تا سرحد یك دام‏پرورى بزرگ پایین مى‏آورند، نه تنها به این همه وحى و كتاب و پیامبر و امام نیازى ندارند كه حتى به عقل هم - قوه‏ى سنجش و انتخاب - هم نیازى نیست كه عقل هم زیادى است و تنها غرایز و فكر - قوه‏ى نتیجه‏گیرى - و تجربه براى او كافى است . این چنین حكومت‏هایى نه تنها اسلامى كه انسانى هم نیست; چون این اهداف با اندازه‏هاى عظیم انسان ناسازگار است .



اگر اهداف حكومت را هدایت انسان در تمامى ابعاد وهم، حس، فكر، عقل، قلب و روح او بدانیم، آن وقت‏باید به كسى روى بیاوریم كه به این همه آگاه است و از تمامى كشش‏ها و جاذبه‏ها آزاد است و تركیب آگاهى و آزادى همان عصمتى است كه در فرهنگ سیاسى شیعه مطرح است و عصمت، ملاك انتخاب حاكمى است كه مردم به آن راه ندارند; چون نه از دل‏ها آگاهند و نه بر فردا مسلط هستند .



امام از ما به ما و مصالح ما آگاه‏تر و نسبت‏به ما از ما مهربان‏تر است . چون آگاهى او شهودى و وجودى است و محبت او غریزى و محدود نیست كه ربوبى و محیط است .



با تغییر اهداف حكومت، معیار انتخاب و روش انتخاب تفاوت مى‏كند . این چنین اهداف بلندى، معیار و روش دیگرى را مى‏طلبد; همان معیار و روشى كه در تفكر غنى و بینش عمیق شیعه مطرح است . همین است كه دین مرضى - خداپسند - دین همراه مقام ولایت است . و رضیت لك الاسلام دینا . (17)



حكومتى كه مى‏خواهد پاسدار امنیت و رفاه باشد، مى‏تواند با شورا و انتخاب مردم مشخص شود، اما حكومتى كه هدف هدایت، رحمت، بینات، میزان و فرقان را دارد و تمامى نسل‏ها را در نظر مى‏گیرد و تمامى عوالم و بیشتر از هفتاد سال دنیا را ملاحظه مى‏كند، پایه‏ها و ریشه‏هاى دیگرى را مى‏طلبد . پایه‏هایى كه ریشه در درك ضرورت و اضطرار آدمى به حجت و امام دارد و با تسلیم و اطاعت‏به همراهى و معیت او مى‏رسد و از تقدم و تاخر نجات مى‏یابد، كه: المتقدم علیكم مارق و المتاخر عنكم زاهق، فمعكم معكم لا مع غیركم .



2- 3- قلمرو حكومت

قلمرو حكومت تا كجاست؟ تنها در محدوده‏ى خانه و جامعه و هفتاد سال دنیا یا در وسعت هستى و تا بى‏نهایت عمر انسان؟ اگر تنها در محدوده‏ى همیشه‏ى دنیا و 60 سال باشد، نه تنها هیچ نیازى به امام نیست كه به وحى و كتاب و پیامبر هم نیازى نیست; چون براى روشن كردن یك چراغ فتیله‏اى، احتیاجى به نیروى اتمى نیست . این محدوده نیاز به این همه استعدادهاى فردى و اجتماعى و عالى ندارد . بلكه غرایز كافى است و به بیش از آن نیازى نیست . اما براى انسان مستمر و مرتبط با تمامى عوالم متیقن و محتمل و مظنون كه از استعدادهاى او برداشته مى‏شود، چاره‏اى جز پیوند با آگاهى كه به تمامى این مجموعه آگاه باشد، نیست . آدمى بیش از هفتاد سال است و حكومت كه قلمروى آن وسیع‏تر از خانه و جامعه و دنیاست، حاكمى مى‏خواهد كه بر این مجموعه آگاه باشد و بر این مجموعه مسلط باشد . اگر قدر و استمرار و ارتباط انسان ملاحظه نشود، مى‏توان به همین حكومت‏ها با این شكل و شمایل‏هاى استبدادى و قراردادى و حكومت فلاسفه و دانشمندان و نخبگان دل‏خوش كرد و با روش‏هاى گوناگون به كنترل حاكم پرداخت و او را به كار مردم كشاند . اما اگر انسان در رابطه‏اى دیگر مطرح شود و در وسعتى دیگر بررسى شود، ناچار موضوع و شكل مساله به طور كلى دگرگون خواهد شد .



و داستان هم به واقع چنین است كه انسان در هستى و كل نظام جهانى مطرح است . مساله این است كه انسان هم استمرار دارد و هم در این استمرار اتصال و پیوند دارد، پیوندى با جامعه و پیوندى با كل نظام و با كل هستى . این تنگ چشمى است كه انسان فقط در محدوده‏ى جامعه و هفتاد سال دنیا مطرح شود، همین طرح غلط و محدود است كه دیدگاه او را در مساله‏ى حكومت و رهبرى محدود و تاریك مى‏سازد . اگر این دید محدود و طرح غلط را كنار بگذاریم و انسان را در كل هستى مطرح كنیم، ناچار این انسان با این پیوند و ارتباط به حكومتى نیاز دارد هماهنگ با نظام هستى و به حاكمى نیاز دارد آگاه به این نظام و به قانونى نیاز دارد منبعث از این نظام و واقعیت . این چنین حكومت و قانون و حاكمى، مردمى، انسانى، واقعى و حقیقى خواهد بود . در این دیدگاه و با این بینش وسیع و مترقى است كه طرح امامت‏شیعه جان مى‏گیرد و مفهوم مى‏شود . در این بینش، حكومت، امامت است و حاكم، امام و قانون، قانونى هماهنگ با كل این نظام . در این دید حاكم باید به تمام روابط انسان با هستى آگاه باشد و از تمام نظام باخبر باشد و گذشته از این آگاهى، باید از جذبه‏ها و كشش‏ها آزاد باشد كه خلق را به راهى دیگر نكشد و شتر حكومت را بر در خانه‏ى خویش نخواباند .



جمع این آگاهى و آزادى مى‏شود همان عصمت كه ملاك انتخاب حاكم است و در هنگامى كه معصوم را نپذیرفتند، كار ولى فقیه - آن هم فقیهى كه نشانه‏ها و علایمش را خود معصوم بیان كرده است - این است كه این زمینه‏ها را فراهم كند و به معصوم دعوت نماید و پرچم او را برافرازد و با تربیت مهره‏هاى كارآمد و دگرگون كردن تلقى توده‏ها و تشكیل حكومت دینى، زمینه ساز ظهور آن حضرت و حكومت جهانى و فراگیر او باشد .



در هر حال، این چنین طرحى مى‏شود طرح حكومتى تشیع و این چنین طرحى با چنین بینش وسیع و مترقى، سزاوار این همه خون در تاریخ و این همه شور و حماسه در جامعه‏ى انسانى است . ما امامت‏شیعه و طرح حكومتى تشیع را فقط این‏گونه مى‏توانیم بفهمیم و در این جایگاه مى‏توانیم لمس كنیم . یك مساله‏ى مهم این‏كه این حاكم را تحمیل نمى‏كنند، فقط در دسترس مى‏گذارند . این تویى كه باید آن را كشف كنى و بردارى . تویى كه براى استخراج نفت چراغت و سوخت كارخانه‏ها و ماشین‏هایت این قدر كوشایى و كشف مى‏كنى و بهره برمى‏دارى، باید به خاطر نیاز عظیم‏ترى كه نیاز تو را در هستى تامین مى‏كنند و تو را و جامعه‏ات را از سطح دام‏پرورى بالا مى‏آورد، بكوشى و براى این كوشش مهره‏هایش را بسازى و افرادش را آماده كنى .



خدا براى انسانى كه در هستى طرح شده و با كل نظام رابطه دارد، حاكمى انتخاب كرده و در دسترس گذاشته است و او را با ملاك عصمت‏یعنى آگاهى و آزادى همراه ساخته است تا در هر دوره، آن‏ها كه مى‏خواهند به پا خیزند و مهره‏هایش را فراهم سازند .



امامت، طرح آن‏هایى است كه در این زندان نمانده‏اند و انسان را در جایگاه خودش طرح كرده‏اند و امام جلودار كسانى است كه جلوتر از زمان را مى‏خواهند . چون امام براساس واقعیت‏هایى، حكومت و رهبرى مى‏كند كه هنوز علوم انسانى آن را كشف نكرده‏اند و جلوتر از علم و جلوتر از زمان و آگاهى انسان است; چون چنین امامى ضرورت دارد . پس وجود دارد و چنین امامى را تو باید كشف كنى و چنان امامتى را تو باید زمینه ساز باشى .



با این بینش، تولد چنین امامى یك ضرورت است، حتى اگر تمامى تاریخ بر آن بشورند و تمامى قدرت‏ها و حكومت‏ها آن را نخواهند حكومت‏هایى كه در چارچوبه‏ى منافع خویش و یا در محدوده‏ى هفتاد سال دنیا حكمران هستند و انسان‏ها را به بیگارى كشیده‏اند و آن‏ها را تا سرحد یك جامعه‏ى دام‏پرورى به ابتذال كشانده‏اند و در مدارى بسته به چرخ انداخته‏اند .



این امام ضرورت دارد . پس وجود دارد . پس متولد مى‏شود، در حالى كه تمام قدرت‏ها و چشم‏هاى خلیفه‏ى عباسى براى نابود كردنش بیدار نشسته‏اند; كه موسى در دامن فرعون بزرگ مى‏شود و در حقیقت، فرعون‏هاى حاكم تاریخ، خود زادگاه موساهاى تاریخ هستند . موساهایى كه حكومت محدود آن‏ها را درهم مى‏شكنند و انسان را در جایگاه خودش در هستى رهبرى مى‏كنند تا تمامى رابطه‏هاى انسان، حساب شده و هماهنگ باشد . ما تولد چنین امامى را پیش از آن‏كه از دهان تاریخ و شهادت تاریخ بشنویم، از شهادت همین ضرورت شنیده‏ایم و باور كرده‏ایم كه انسان در این هستى، پیوند و رابطه دارد و به این رابطه‏ها آگاهى ندارد . پس رسالتى مى‏خواهد و امامتى; رسالتى كه قانون این رابطه‏ها را بیاورد و امامتى كه در هر نسل جلودار آن‏ها و امام زمان‏شان باشد .



كسانى كه این‏گونه اضطرار به ولى را احساس كرده‏اند، مى‏توانند از جان و مال خود در راه این حق عظیم و پیمان الهى بگذرند و هستى خود را فداى امام كنند و هم‏چون یاران حسین علیه السلام جلوى او سرخ و گلى ظاهر شوند; (18) كه بدون ولى، زندگى محدود و كور است و با او مرگ، استمرار و حیات جاوید است . (19) این بینش، آثار زیادى دارد و نه تنها بر انتظار ما از حجت و انتظار ما براى حجت مؤثر است كه بر تربیت و اخلاق و سیاست و حقوق و اقتصاد نیز تاثیرگذار است و تربیت و اخلاق دیگرى را مى‏طلبد كه در جاى دیگرى باید از آن گفت‏وگو كرد .



پى‏نوشت‏ها:



1. مثل بیشتر كتاب‏هایى كه در مورد حضرت نوشته شده است، از «غیبت‏» نعمانى و «كمال الدین‏» صدوق و «غیبت‏» شیخ طوسى گرفته تا بیشتر كتاب‏هاى امروزى هم‏چون «دادگستر جهان‏» ، «امامت و مهدویت‏» ، «سیماى امام مهدى‏» و . . . .



2. تاریخ سیاسى غیبت امام دوازدهم، دكتر جاسم حسین و تاریخ عصر غیبت، پور سید آقایى، عاشورى، جبارى و حكیم .



3. قیام و انقلاب مهدى (عج)، شهید مرتضى مطهرى .



4. و اعظم خلاف بین الامة خلاف الامامة اذ ما سل سیف على قاعدة دینیة مثل ما سل على الامامة فى كل زمان‏» ، ملل و نحل، ج 1، ص 24 .



5. اشاره به آیه‏ى 3 سوره‏ى مائده .



6. و لم یناد بشى‏ء ما نودى بالولایة‏» وسائل الشیعة، ج 1، ص 10، ح 10 .



7. ر . ك: چشمه‏در بستر (تحلیلى از زمان‏شناسى حضرت زهرا علیها السلام)مسعود پورسید آقایى، ص 48 .



8. فاطر، 15 .



9. كافى، كتاب حجت، باب غیبت، روایت 29، الغیبة، نعمانى; كمال الدین، صدوق (این دعا در این سه كتاب مجموعا به شش طریق روایت‏شده است .)



10. فاطر، 15 .



11. آل عمران، 101 .



12. آن‏ها وسیله‏ى هدایت، بیان، امن، كرامت، نور، فلاح، ذكر، رحمت و بشارت هستند . آن‏ها شهداء، هداة، ولاة امر، خزانه‏ى علم، خلف و امین خدا هستند . آن‏ها امامان، انیس، شفیق، حصن و حافظ هستند . آن‏ها شاهد، مبشر، نذیر، فرمان‏فرما، معلم و حامل وحى هستند (اصول كافى، صص 190- 201 .)



13. برخى براى اثبات امامت از دلایل دیگرى استفاده كرده‏اند . ر . ك: كتاب‏هاى فلسفى و كلامى و متن سخنرانى آیت‏الله سبحانى در همین مجله .



14. ر . ك: بنیادهاى علم سیاست، عبدالرحمن عالم، صص 239 و 367 .



15. و هیئى لنا من امرنا رشدا (كهف، 10); اراد بهم ربهم رشدا (جن، 10 .)



16. قسط غیر از عدل و بالاتر از آن است . عدل در برابر ظلم و قسط در برابر جور است . عدل به معناى مساوات و در شرایط یكسان، مساوى برخورد كردن است و قسط به معناى بهره و نصیب است‏یعنى بهره و نصیب هر كس (پدر، مادر، همسر، دوست و) . . . را دادن . و این بالاتر از عدل است . چه بسا كارى عادلانه باشد ولى قسط نباشد .



17. مائده، 3 .



18. الذین بذلوا مهجهم دون الحسین علیه السلام‏» . زیارت عاشورا .



19. من مات على حب آل محمد مات شهیدا» . بحارالانوار، ج 65، ص 137 .
يکشنبه 18/12/1387 - 11:54
دعا و زیارت

یوسف زهرا علیه السلام / نصرت الله آیتى


گفتند خلایق كه تویى یوسف ثانى چون نیك بدیدم، به حقیقت، به از آنى



حافظ



مقدمه

یكى از ویژگى‏هاى روانى آدمى این است كه هماره در رویارویى با امر تازه و بدیع، حالت دفاعى به خود مى‏گیرد و كم‏تر به پذیرش آن گردن مى‏نهد . این امر به ویژه آن گاه تشدید مى‏شود كه پدیده‏ى جدید حالت رمزگونه داشته باشد و اعتقاد به آن، زمینه ساز تحولى بنیادین در باورها، اندیشه، منش و روش زندگى او شود . برعكس، در برابر موضوعى كه پیشینه داشته یا در زمان‏هاى پیش، یك یا چند بار رخ داده است، مقاومت چندانى از خود نشان نمى‏دهد و به سادگى، آن را مى‏پذیرد .



یكى از شیوه‏هاى چیره شدن بر این وضعیت، عادى جلوه دادن آن مساله است . یعنى باید این نكته را به جامعه تبیین كرد كه موضوع مورد نظر، مسبوق به سابقه بوده و براى دیگران نیز رخ داده است . قرآن كریم نیز همین شیوه را به كار گرفته است . در صدر اسلام، روزه، حكمى جدید و همراه با اندكى مشقت‏بود; زیرا روزه دار مى‏بایست از بسیارى از امور مباح چشم بپوشد و از ارتكاب آن‏ها خوددارى كند . شاید برخى مسلمانان در برابر چنین حكم بى‏سابقه‏اى، واكنش نشان مى‏دادند و آن را به سختى مى‏پذیرفتند . از این رو، قرآن كریم، ابتدا مسلمانان را از نظر روانى براى پذیرش آن آماده مى‏كند . خداوند متعال مى‏فرماید:



یا ایها الذین امنوا كتب علیكم الصیام كما كتب على الذین من قبلكم . (1)



اى كسانى كه ایمان آورده‏اید! روزه بر شما نوشته شد، همان گونه كه بر پیشینیان شما، نوشته شد .



یعنى مپندارید كه این تكلیف، مساله‏اى بى‏سابقه و فراتر از توانایى شما است . هرگز چنین نیست; زیرا وجوب روزه، حكم متداولى است كه گذشتگان نیز موظف بوده‏اند آن را انجام دهند .



مسایلى مانند اعتقاد به حضرت مهدى (عج) و غیبت و ظهور ایشان نیز به ظاهر بدیع و بى‏سابقه بوده و طول عمر ایشان با هاله‏اى از رمز و راز و شگفتى همراه است . افزون بر آن، این باور بر همه‏ى شؤون حیات آدمى تاثیرى بنیادین بر جا مى‏گذارد . از این رو، برخى افراد از پذیرش آن سرباز مى‏زنند و آن را انكار مى‏كنند . امامان معصوم علیهم السلام در برابر این اندیشه، كوشیده‏اند با بیان موارد مشابهى كه در تاریخ گذشته - بویژه تاریخ پیامبران الهى علیهم السلام - رخ داده است، مساله‏ى غیبت امام عصر (عج) و دیگر مفاهیم مربوط به آن را عادى جلوه دهند، تا مردم به گمان بى‏سابقه بودن، در آن به دیده‏ى شك و تردید ننگرند . براى نمونه، به كلام نورانى حضرت مهدى (عج) به شیخ صدوق مى‏توان اشاره كرد . اصل ماجرا را از زبان شیخ صدوق مى‏شنویم:



شبى در عالم رؤیا دیدم كه در مكه‏ام و گرد خانه‏ى خدا طواف مى‏كنم . در دور هفتم نزد حجرالاسود آمدم و آن را لمس كردم و بوسیدم . در این هنگام، دعاهایى را كه براى زمان بوسیدن حجرالاسود است، مى‏خواندم . در این حال، مولاى خود حضرت مهدى (عج) را دیدم كه بر در خانه‏ى كعبه ایستاده‏اند . با خاطرى پریشان به حضرت نزدیك شدم . حضرت با نگاهى به رخساره‏ام به فراست‏خود، راز دلم را دانست . به او سلام كردم . حضرت پس از جواب سلام، فرمود: چرا درباره‏ى غیبت، كتابى نمى‏نویسى، تا اندوه دلت را بزداید؟ عرض كردم: یابن رسول الله! در این باره كتاب نوشته‏ام . حضرت پاسخ دادند: منظورمان این نیست كه همانند گذشته بنویسى . كتابى درباره‏ى موضوع غیبت‏بنگار و در آن، غیبت‏هاى پیامبران علیهما السلام را بیان كن .

ش

چون سخن حضرت به پایان رسید، از دیدگانم پنهان شدند . من از خواب بیدار شدم و تا طلوع
يکشنبه 18/12/1387 - 11:54
دعا و زیارت
مهدویت در تاریخ اسلام از قدمت و اهمیت‏به سزایى برخوردار است . از این رو، كتاب‏هاى متعدد و فراوانى طى قرون گذشته، حتى قبل از ولادت آن حضرت و سال‏هاى اخیر نوشته شده است كه هركدام، زوایایى از ابعاد مختلف و متعدد مهدویت را مورد تامل و امكان نظر قرار داده‏اند .



از جمله كتاب‏هایى كه در دهه‏هاى اخیر نوشته شده و افق جدیدى را بر روى محققین گشوده است، كتاب تاریخ سیاسى غیبت امام دوازدهم (عج) اثر محققانه‏ى دكتر جاسم حسین است . این كتاب كه به حق، در نوع خود كم‏نظیر است، به تاریخ سازمان وكالت و نقش آن در دوران غیبت صغرى مى‏پردازد .



متاسفانه به نظر مى‏رسد این كتاب آن گونه كه شایسته آن است در میان دانش‏پژوهان و محققان ایران شناخته شده نیست . از این رو، بسیار مناسب است كه به معرفى و نقد و بررسى آن پرداخته شود كه تتبع و تحقیق بیشتر را به عهده علاقه‏مندان مى‏گذاریم . البته جا دارد از مترجم این كتاب، آقاى دكتر سید محمد تقى آیت‏اللهى كه به حق، ترجمه‏اى قوى و روان را انجام داده‏اند، تقدیر به عمل آید .



مترجم محترم در جاهاى مختلف در برخى پاورقى‏ها به نقد و بررسى این كتاب پرداخته است . از جمله در صفحات 44، 46، 88، 113، 238، 239 .



این كتاب كه توسط انتشارات امیر كبیر در قطع وزیرى در دو نوبت‏به چاپ رسیده، مدت‏هاست كه نسخه‏هاى آن نایاب شده است . امید است مسؤلان امر نسبت‏به تجدید چاپ این اثر ارزنده اهتمام ورزند تا محققان به نحو احسن از این اثر ارزشمند استفاده كنند .



آشنایى با مؤلف كتاب

دكتر جاسم محمد حسین، اهل عراق و متخصص در تاریخ اسلام است . وى تحصیلات خود رادر تاریخ خاور میانه در بصره، بغداد و ادینبورگ به انجام رسانده و دكتراى خود را از دانشگاه ادینبورگ اخذ كرده است . سپس در بخش «مطالعات اسلامى و خاور میانه‏» دانشگاه ادینبورگ، دوره‏ى تحقیقات فوق دكترا را ادامه مى‏دهد .



علاوه بر تاریخ سیاسى غیبت امام دوازدهم (عج)، مقالات و كتاب‏هاى محققانه‏ى دیگرى نیز از دكتر جاسم حسین، به زبان‏هاى انگلیسى، عربى و اردو به چاپ رسیده است . برخى از آن‏ها عبارتند از:



1 . بررسى مراسم مذهبى تعزیه در میان شیعیان از دیدگاه تاریخى و جامعه‏شناسى .



2 . سیاست اصولى و منسجم امامان علیهم السلام .



3 . نقش احادیث مذهبى در غیبت امام دوازدهم (عج .)



4 . تاثیر غیبت كبرى امام دوازدهم (عج) بر موقعیت‏سیاسى و مذهبى فقهاى امامیه .



5 . نقش وكالت امامیه با عنایت‏خاص نسبت‏به دوران نخستین سفیر . (1)



آشنایى با كتاب و فصل‏هاى مختلف آن

این اثر با ورود و خروج بسیار عالى به مباحث، یك سیر تحقیقى محققانه و منصفانه را پى مى‏گیرد و از یك مقدمه، هفت فصل و نتیجه‏گیرى تشكیل شده است .



مقدمه: معرفى منابع اولیه و بررسى آن‏ها .



فصل اول: نقش احادیث در غیبت امام دوازدهم (عج .)



فصل دوم: نقش امامان در فعالیت‏هاى مخفى و تاثیر آن بر تكامل تدریجى غیبت .



فصل سوم: دیدگاه‏هاى امامیه درباره‏ى امام غائب و ولادت آن حضرت .



فصل چهارم: بازتاب فعالیت‏هاى مخفى امام دوازدهم (عج) در اقدامات سفیران آن حضرت .



فصل پنجم: فعالیت‏هاى مخفى دومین سفیر امام دوازدهم (عج .)



فصل ششم: دوران نوبختى، سومین سفیر .



فصل هفتم: سفیر چهارم و غیبت كبرى امام دوازدهم (عج .)



نتیجه‏گیرى: از كل مباحثى كه در كتاب مطرح شده است .



مقدمه

نویسنده با تفكیك نگاه تاریخى از اعتقادى و اهمیت نگاه اعتقادى، به معرفى و بررسى مآخذ و منابع تاریخ عصر غیبت مى‏پردازد . وى منابع را به سه بخش تقسیم مى‏كند، آن‏گاه به بررسى هر بخش مى‏پردازد .



بخش اول - كتاب‏هایى كه در خصوص غیبت نوشته شده است:



الف) قبل از سال 260ه/874 م .



ب) در سال‏هاى 260 ه - 329ه/874- 941 م .



ج) بعد از سال 329ه/941 م .



بخش دوم - كتاب‏هاى رجالى:



الف) معرفة الناقلین عن الائمة الصادقین، اثر: محمد بن عمر كشى (متوفى 368ه/978 م) .



ب) الفهرست‏شیخ طوسى .



ج) الرجال شیخ طوسى .



د) فهرست اسماء مصنفى الشیعة، اثر احمد بن على‏نجاشى (متوفى‏450ه/1058م) .



بخش سوم - كتاب‏هاى تاریخ عمومى:



الف) تاریخ الرسل و الملوك، طبرى .



ب) مروج الذهب، التنبیه و الاشراف، مسعودى و اثبات الوصایة، (منسوب به او .)



ج) الكامل فى التاریخ، ابن اثیر .



فصل اول

نویسنده در این فصل، نقش احادیث ائمه‏ى معصوم علیهم السلام را در غیبت امام دوازدهم (عج) بررسى مى‏كند . او ابتدا، واژه‏ى مهدى را ریشه یابى مى‏كند كه گروه‏هایى مثل كیسانیه، زیدیه، ناووسیه و . . . چگونه از این واژه بهره مى‏برند . سپس به غیبت قائم مهدى (عج) در قرآن مى‏پردازد و بیان مى‏دارد كه تفاسیر شیعه، به بسیارى از آیات به عنوان مظهرى از نقش قائم و غیبت او مى‏نگرند .



وى در ادامه، احادیثى را كه مربوط به امام دوازدهم (عج) و غیبت آن حضرت مى‏باشد، بررسى مى‏كند و معتقد است رقابت‏سیاسى موجود در میان مسلمین، افرادى را تشجیع مى‏كرد تا از این امید بزرگ، سوء استفاده كنند و احادیث نبوى را به نفع خود در تلاش خویش براى كسب قدرت، منحرف سازند .



نویسنده، احادیث اهل سنت را درباره‏ى جانشینان پیامبر صلى الله علیه و آله كه دوازده نفرند، مى‏آورد و یادآورى مى‏كند كه در آن روایات، سخنى از این كه دوازدهمین آن‏ها در پرده‏ى غیبت‏به سر مى‏برد، نیست، با آن كه او، قائم مهدى (عج) است . بعد، احادیث زیدیه و امامیه را بیان مى‏كند كه به وضوح نشان مى‏دهد، امام دوازدهم قائم است . نویسنده در ادامه به نقش سیاسى قائم در جامعه مى‏پردازد و ایجاد زمینه سازى توسط امامان و علایم ظهور قائم را توضیح مى‏دهد .



فصل دوم

نویسنده در این فصل، نقش امامان علیهم السلام در فعالیت‏هاى مخفى و زیرزمینى و تاثیر آن بر تكامل تدریجى غیبت از امام ششم علیه السلام به بعد را بررسى مى‏كند كه چگونه با فشارهاى عباسیان سیاست تقیه را در پیش گرفته بودند . علاوه بر آن شكاف‏هاى ایجاد شده در میان امامیه را توضیح مى‏دهد .



مؤلف، موقعیت امام صادق علیه السلام و نگرش امام علیه السلام به نظام سیاسى جدید را با شرایط بحرانى‏اى كه عباسیان به وجود آورده بودند، توضیح مى‏دهد و مى‏گوید كه همین مساله امام علیه السلام را واداشت تا ابزار جدیدى براى ارتباط با اعضاى جامعه‏ى خود جست و جو كند . لذا امام، نظام زیرزمینى ارتباطات (التنظیم السرى) را در جامعه به كار گرفت .



در دوره‏ى امام كاظم علیه السلام، امامیه به علت فشار عباسیان و قیام اسماعیلیه، ضعیف شده بودند . لذا امام علیه السلام با در پیش گرفتن سیاست تقیه، هواداران خود را از هرگونه قیام مسلحانه، منع مى‏كرد . با شهادت امام كاظم علیه السلام، شكاف دیگرى میان امامیه ایجاد شد و بخش عظیمى واقفیه شدند; یعنى امام كاظم علیه السلام را قائم مهدى دانستند . در این‏جا، نویسنده چهار گروهى را كه در مرگ امام علیه السلام اختلاف داشتند، توضیح مى‏دهد، كه سه گروه به رحلت امام علیه السلام معتقد بودند و یك گروه منكر . علت اصلى انكارشان به خاطر اموال و پول‏هایى بود كه به عنوان سهم امام علیه السلام در اختیار داشتند و مى‏خواستند به بهانه و عذرى آن‏ها را پس ندهند . سپس دوران امام رضا علیه السلام را توضیح مى‏دهد كه سیاست تقیه هم‏چنان ادامه دارد و امام علیه السلام چون با مامون در حكومت نقش دارد، لذا در این زمان، از نهاد وكالت‏سخنى در میان نیست . ولى گسترش سازمان امامت (وكالت) را در زمان امام جواد علیه السلام، شاهد هستیم و امام علیه السلام به هواداران خود اجازه‏ى نفوذ به دستگاه عباسیان را مى‏دهد . البته فعالیت‏هاى مخفى تنها به منظور هدایت امور مالى و مذهبى امامیه صورت مى‏گرفت، نه تهدید حكومت مامون .



نویسنده در ادامه، به دیدگاه عباسیان نسبت‏به فعالیت امام هادى علیه السلام مى‏پردازد و شیوه‏ى خشن برخورد متوكل در قالب اقدامات ضد شیعى و تاسیس ارتش نوین موسوم به «شاكریه‏» را كه به ضد علوى معروف بودند، بررسى مى‏كند كه چگونه وكلاى امام را دستگیر و شكنجه و به شهادت مى‏رساندند و حتى قبور ائمه علیهم السلام را تخریب كردند . اقدامات متوكل لطمات جدى به ارتباطات شبكه‏ى وكالت وارد كرد، ولى مانع از فعالیت امام هادى علیه السلام نشد . در زمان منتصر، اوضاع كمى بهتر شد، ولى قیام‏هاى متعدد باعث‏شد عباسیان، قیام‏ها را با امامیه مرتبط بدانند و رهبران امامیه را به سامراء فرابخوانند .



بعد از شهادت امام هادى علیه السلام، دیدگاه محتاطانه‏ى حكومت نسبت‏به امامیه در طول امامت امام عسكرى علیه السلام ادامه یافت و حضرت هم سیاست تقیه را در پیش گرفت .



نویسنده در پایان فصل، نتیجه مى‏گیرد كه امامان علیهم السلام بعد از شهادت امام حسین علیه السلام، حالت تقیه نسبت‏به خلفاء را در پیش گرفتند و پیوسته آماده‏ى قیام بودند و اگر پیروان متعهدى داشتند، قیام مى‏كردند . لذا با توجه به اوضاع و شرایط سیاسى، سیاست تقیه، بهترین روش بود . از سویى تا زمان امام عصر (عج)، نهاد یا سازمان مخفى وكالت را تشكیل دادند .



فصل سوم

نویسنده در این فصل، دیدگاه‏هاى امامیه را درباره‏ى امام غایب و ولادت آن حضرت و انشعاباتى را كه بعد از شهادت امام عسكرى علیه السلام میان هواداران حضرت به وجود آمده است، تحلیل مى‏كند . بررسى تاریخى و اعتقادى حاكى از آن است كه در رحلت امام عسكرى علیه السلام ، امامیه درگیر مسایلى شدند كه مانند آن پس از رحلت امام هفتم علیه السلام پیش آمد . اینان به واقفه، محمدیه، جعفریه و قطعیه منشعب شدند .



نویسنده در ادامه به بررسى روایت صدوق‏قدس سره پیرامون مادر حضرت اشاره دارد و شواهدى را بر عدم صحت این روایت و علت تعدد نام مادر حضرت بیان مى‏دارد .



سپس نویسنده، دلایل غیبت صغرى را بیان مى‏كند و نتیجه مى‏گیرد كه این عوامل اعث‏شد فعالیت‏هاى سازمان امامت‏به طور مخفى انجام گیرد و حتى امام دوازدهم علیه السلام را هم ناچار ساخت تا از پیروان خود، غیبت كند و از طریق سازمان مخفى امامت، فعالیت‏هاى خود را ادامه دهد .



نویسنده در پایان این فصل، به طرح امام عسكرى علیه السلام براى اختفاى جانشین خود، تغییر مكان آن حضرت، ادامه‏ى فعالیت‏هاى سیاسى و مذهبى از طریق نهاد وكالت، تلاش عباسیان براى دستگیرى فرزند امام عسكرى علیه السلام اشاره دارد .



فصل چهارم

نویسنده در این فصل، به بازتاب فعالیت‏هاى مخفى امام دوازدهم علیه السلام در اقدامات سفیران آن حضرت با بررسى اجمالى وكالت قبل از امام دوازدهم علیه السلام از زمان امام صادق علیه السلام پرداخته و وظایف اصلى وكلا را برمى‏شمارد . سپس به دوره‏ى اولیه زندگى عثمان بن سعید پرداخته كه از سن یازده سالگى در خدمت امام جواد علیه السلام و بعد از آن در خدمت امام هادى علیه السلام بوده است . در این دوره، عثمان بن سعید، عهده دار امور داخلى سازمان و تنظیم روابط بین مركز سازمان و دیگر شعب بود . وى در دوران امام یازدهم علیه السلام هم‏چنان در سمت‏خود ابقا شد .



نویسنده در ادامه، به مخالفین سفیر اول پرداخته و به وكالت عثمان بن سعید در زمان امام دوازدهم (عج) و مهاجرت او به بغداد و زندگى‏اش به صورت تقیه اشاره دارد . این تقیه تا آن جا بود كه او حتى در مجادلات سیاسى نیز وارد نمى‏شد و در شغل روغن فروشى، زندگى را مى‏گذارند . سازمان وكالت در دوران سفیر اول، پنج ناحیه را پوشش مى‏داد كه عبارتند از:



1- عراق كه مركز سفارت بود .



2- مصر، حجاز، یمن كه به نظر مى‏رسد مركز اصلى سازمان در این ناحیه، مدینه باشد .



3- آذربایجان و اران .



4- قم و دینور .



5- رى و خراسان .



مؤلف در انتهاى این فصل مى‏افزاید كه سال وفات سفیر اول معلوم نیست و قبر وى در قسمت غربى بغداد در مسجد «درب‏» قرار دارد .



فصل پنجم

در این فصل، به فعالیت‏هاى مخفى دومین سفیر امام (عج) ; محمد بن عثمان بن سعید عمرى پرداخته مى‏شود . آن‏گاه انگیزه‏هاى افرادى را كه منكر وكالت وى شدند، بررسى مى‏كند; افرادى هم‏چون ابن هلال، بلالى و محمد بن نضیر . سپس به فعالیت‏هاى وى درباره‏ى وكلاى دروغین و فشار عباسیان مى‏پردازد .



وكیل دوم، بسیار زیرك و دقیق بود، تا آن‏جا كه هیچ ردپایى از كارهاى خود باقى نمى‏گذاشت و همواره جان خود و امام را از خطر، محفوظ نگاه مى‏داشت .



نویسنده در ادامه، تاثیر فعالیت‏هاى انقلابى سایر گروه‏هاى شیعه بر نگرش عباسیان را نسبت‏به امام (عج) بررسى مى‏كند و عواملى را كه باعث تیره شدن روابط عباسیان با امامیه مى‏شود، برمى‏شمارد، مثل: قیام زنگیان یا كشف فعالیت‏هاى زیرزمینى گروه‏هاى اسماعیلیه‏ى اصلى و قرامطه . چون عباسیان بین فرق شیعه، تفاوت قایل نبودند .



مؤلف در پایان فصل، به وفات ابوجعفر اشاره دارد كه وى زمان مرگ خود را پیش‏گویى كرد و سنگ قبر خود را آماده ساخته بود . قبر وى در جاده‏اى كه به كوفه ختم مى‏شود، در سمت غربى بغداد مى‏باشد .



فصل ششم

این فصل به سومین سفیر; یعنى ابوالقاسم حسین بن روح بن ابى بحر نوبختى، اختصاص دارد . در ابتدا به معرفى نوبختى و فعالیت‏هاى او در دوران سفیر دوم مى‏پردازد . بعد نحوه‏ى انتصاب او را بیان مى‏كند كه سفیر دوم در بستر مرگ، در حالى كه همگى بر بالین او گرد آمده بودند، ابن روح نوبختى را با بیان این مطلب كه امام دوازدهم (عج) دستور فرموده‏اند، منصوب كرد . سپس نویسنده به فعالیت‏ها و اقدامات ابن روح پرداخته و این كه وى به صورت تقیه و با هشیارى كامل، وظایف محوله را به نحو احسن پى‏گیرى مى‏كرده است .



نویسنده در ادامه اشاره دارد به تقابل نوبختى با شلمغانى كه ابتدا دستیار و قائم مقام نوبختى بود و بعدها به خاطر عقاید الحادى و انحرافى شلمغانى، از هم جدا شدند . از امام دوازدهم (عج) درباره‏ى ارتداد و انحراف شلمغانى، توقیعى توسط سفیر سوم انتشار یافت .



پس از مرگ شلمغانى 323 ه/934 م، اقتدار ابن روح نوبختى حتى میان عباسیان هم بالا گرفت . ابن روح در سال 326 ه . ق رحلت‏یافت و در قریه‏ى «نوبختیه‏» در غرب بغداد دفن گردید .



فصل هفتم

مؤلف در این فصل، به زندگى و فعالیت‏هاى ابوالحسن على بن محمد سمرى و حوادث ابتداى غیبت كبرى مى‏پردازد . به گفته‏ى وى، چون دوران سفارت سفیر چهارم كوتاه بود (329ه - 326ه/941م - 937م)، تغییرات قابل ملاحظه‏اى در روابط او با وكلا نمى‏توانست پدید آید . یك هفته قبل از فوت وى، امام (عج) در توقیعى به پایان ارتباط مستقیم بین سفیران با امام و آغاز غیبت كبرى اشاره دارند .



نویسنده در ادامه، به نگرش فضلاى امامیه نسبت‏به غیبت كبرى مى‏پردازد . از این دوران به دوران «حیرت و امتحان‏» یاد مى‏شود . این دوران با حملات گروه‏هاى مخالف همراه بود . این حملات، علماى امامیه را وادار ساخت كه بیشتر به مباحث كلامى روى آورند .



نویسنده در انتها، عواملى را كه باعث گسترش نقش علما و فقها پس از غیبت كبرى مى‏شود، توضیح مى‏دهد .



نتیجه‏گیرى

1- این كه ماهیت غیبت امام دوازدهم (عج) در تاریخ شیعه از قدمت‏بسیار برخوردار است و با مساله‏ى امامت، ارتباط نزدیك دارد و ائمه علیهم السلام فرصت نیافتند به جز چند سال از حكومت على علیه السلام حكم برانند . لذا فعالیت‏هاى خود را در سه زمینه‏ى عمده، محدود ساخته بودند:



الف) نشر احادیث نبوى میان مردم و آشنایى مردم با رهبران واقعى جامعه .



ب) از زمان امام صادق علیه السلام، احادیث مربوط به قیام امام (عج) و تشكیل حكومت جهانى نشر داده شد، اما احادیث، تاریخ قیام را تعیین نمى‏كرد و این ابهام باعث‏سوء استفاده‏هایى هم شد .



ج) ائمه‏ى نخستین معتقد بودند كه اگر شرایط ایجاب كند، هر یك از آنان مى‏توانند قائم مهدى باشند، اما پس از شكست قیام مورد نظرشان به سال 140 ه . ق . مصمم شدند تا پیروان حق را به تعمق در امور مذهبى تشویق و شرایط سیاسى را به نفع خود هموار كنند . از نتایج این سیاست‏ها، تاسیس سازمان وكالت در دوران امام صادق علیه السلام بود كه به صورت ابزارى براى سرپرستى فعالیت‏هاى امامیه و در نهایت، تاسیس حكومت‏حقه اسلامى به كار مى‏رفت .



2- عباسیان متوجه خطر امامیه و شیعیان براى خود بودند، لذا در پى انحراف توجه مردم به آنان برآمدند و به جعل احادیثى مبنى بر این كه امام و پیشواى بعد از پیامبر صلى الله علیه و آله، عباس است نه على علیه السلام پرداختند . هم‏چنین به اقداماتى در جهت انشعاب میان شیعیان دست زدند . آنان براى نظارت مستقیم بر رهبران امامیه، پاى امامان علیهم السلام را به دربار كشاندند . سپس روابط بین پیروان و امامان مشكل شده بود . در این زمان، اختیاراتى به سفیران تفویض شد تا فعالیت‏هاى امامیه را سرپرستى كنند .



3- این كتاب كوششى است در راستاى اثبات امام دوازدهم (عج)، جانشین امام حسن عسكرى علیه السلام كه موسوم به محمد مى‏باشد و دو غیبت دارد كه غیبت اول با گسترش نقش وكالت و فعالیت‏هاى چهار سفیر همراه است .



مطالعه‏ى منتقدانه‏ى این دوره نشان مى‏دهد كه وظیفه‏ى اصلى سفرا، انجام وظایف خاصى بود كه پیش از این، ائمه به عهده داشتند تا امام را از فشارهاى سیاسى كه توسط عباسیان اعمال مى‏شد، محفوظ دارند .



4- با فوت سفیر چهارم، ارتباط مستقیم با امام خاتمه یافت و نهاد وكالت هم به پایان خود رسید و امامیه در غیبت كبرى و در انتظار واقع شد . فقها در این زمان به خود جرات نمى‏دادند به نمایندگى از سوى امام اقدامى كنند، ولى طولانى شدن دوران غیبت، فقها را بر آن داشت تا خلا موجود را پر كنند . لذا با توجه بیشترى به امور عقیدتى پرداختند و به تدریج‏به عنوان نایبان غیر مستقیم (نایب عام) امام غایب مورد توجه قرار گرفتند و جامعه را به فقه اسلامى رهبرى و هدایت كردند .



نقد و بررسى

1- این اثر اثبات مى‏كند كه آن امام منتظر و موعود، امام دوازدهم (عج) شیعیان است كه در پرده‏ى غیبت‏به سر مى‏برد و زمانى كه علایم ظهور مندرج در حدیث نبوى آشكار شود، ظهور خواهد كرد .



2- مؤلف با تكیه بر منابع قدیمى و اصیل شیعه با تحقیقى عمیق، زمینه‏هاى تاریخى غیبت امام را از زمان امام صادق علیه السلام بررسى و قائمیت امام زمان را اثبات مى‏كند .



3- رعایت اصل ریشه‏یابى دقیق نسبت‏به حوادث عصر غیبت صغرى، موجب پدید آمدن امتیاز خاص و شاید منحصر به فردى در این اثر شده و آن همانا پرداختن به مساله‏ى سازمان وكالت و نگاه دقیق و تفصیلى به آن است; زیرا در حقیقت‏سازمان وكالت در عصر غیبت صغرى ادامه‏ى حركتى بود كه از عصر امام صادق علیه السلام پدید آمد و با گزینش وكلا و اعزام آنان به مناطق شیعى محقق شد . البته برخى دیگر از محققین، شروع سازمان وكالت را از زمان امام هفتم علیه السلام مى‏دانند و این نظریه‏ى نویسنده را رد مى‏كنند، (2) اما به نظر مى‏رسد، حق با جاسم حسین باشد . (3)



4- این اثر از جمله معدود منابع تحقیقى و پژوهشى پیرامون عصر غیبت صغرى است كه با دید تحلیلى - انتقادى به بررسى وضعیت‏سیاسى، اجتماعى، دینى و فرهنگى این عصر پرداخته است .



5- از ویژگى‏ها و امتیازات این اثر آن است كه مؤلف سعى كرده است كه حوادث و جریانات موجود در عصر غیبت صغرى را با ملاحظه‏ى ریشه‏هاى تاریخى آن در عصر حضور ائمه بررسى كند . ایشان به ذكر احادیثى مى‏پردازد كه از دیرباز درباره‏ى مهدى (عج) در میان شیعیان رایج‏بوده است و مشخصا اثبات مى‏كند كه مهدى موعود (عج)، همان امام دوازدهم شیعیان است .



6- مؤلف در موارد بسیارى، فراتر از ظواهر نصوص حركت كرده و از خلال نصوص تاریخى توانسته است پیام، نص یا لوازم آن را نیز استكشاف كند .



7- از آن جا كه كشف روابط درون گروهى شیعه در عصر غیبت صغرى و ارتباطات شیعیان با سفراى ناحیه‏ى مقدسه، نقش بسیار مهمى در شناخت دقیق وضعیت‏سیاسى و اجتماعى شیعه در این عصر دارد، لذا مؤلف ضمن نگاه دقیق به مسایل عصر نواب اربعه با بهره‏گیرى از منابعى كه بعضا شهرت چندانى ندارند، سعى كرده است‏یك چارچوب منطقى را براى ترسیم وقایع این عصر فراهم آورد .



8- این اثر در زبان انگلیسى، اولین تالیفى است كه به وجود امام دوازدهم علیه السلام به طور كامل بحث كرده و آن را اثبات كرده است . البته به زبان عربى، اردو و فارسى نیز ترجمه شده است .



9- گرچه مؤلف سعى كرده است اسامى اعضاى سازمان وكالت را از عصر امام صادق علیه السلام به بعد كشف و در جاى خود نقل كند و تا حدود زیادى نیز در این جهت موفق بوده، اما در برخى موارد، معرفى كامل نبوده است و در مواردى، افرادى را به عنوان وكیل معرفى كرده كه وكالت‏شان اثبات نشده است . برخى از آن‏ها عبارتند از:



الف) على بن بابویه (ص 26)



ب) محمد بن ابى عمیر (ص 135) كه وكیل بغداد معرفى شده، ولى وكالت وى با توجه به كتب رجالى، ثابت نشده است .



ج) حسن بن فضل بن زید یمانى (صص 150 و 171) كه وكیل توس معرفى شده است، در حالى كه شیخ صدوق‏قدس سره به عدم وكالت وى، تصریح دارد . (4) گرچه قرینه‏اى بر وكالت وى مى‏توان یافت، ولى در هر حال تصریح نشده است .



د) عبدالله بن جعفر حمیرى (ص 153 .) به عنوان وكیل برجسته‏ى قم معرفى شده، در حالى كه وكالت وى ثابت نشده است .



ه) احمد بن محمد دینورى (ص 153 .) گرچه قرینه‏اى هست كه ایشان وكیل است، ولى تصریحى بر وكالت ایشان نیست . بهتر آن است كه اسم‏شان جزء محتمل الوكالة معرفى شود .



و) احمد بن حسن مادرایى (ص 153) به عنوان وكیل نیشابور معرفى شده است . گرچه احتمال وكالت وى زیاد است، ولى در منابع رجالى، تصریحى به آن نیست .



ح) ابوسهل بن نوبختى (ص 198) كه وكالت وى ثابت نشده است .



9- مؤلف در برخى موارد با دقت‏هاى موشكافانه، به نقد و بررسى برخى روایت‏ها مى‏پردازد . از جمله مى‏توان به بررسى وى در مورد روایت صدوق‏قدس سره پیرامون مادر حضرت حجت (عج) اشاره كرد كه در پایان، مناسب است تمامى متن آن آورده شود . (5)



مادر امام دوازدهم

مسعودى، قدیمى‏ترین عالم امامى است كه درباره‏ى امام دوازدهم خبر مى‏دهد . بنا به گزارش او، مادر ایشان، كنیزى به نام نرجس بوده است . [53 (6) ] شهید (متوفى 786 ه/1384 م) نام او را مریم بن زید علویه ذكر مى‏كند [54 ] و دیگر اخبار، او را ریحانه، صیقل و سوسن مى‏نامند . [55 ] امكان دارد نام اصلى او همان نرجس باشد و دیگر اسامى به جز صیقل را بانوى او حكیمه; دختر امام جواد علیه السلام به وى داده باشد . مردم آن زمان، كنیزان را براى خوش‏آمدگویى به اسامى گوناگون مى‏خواندند و نرجس، ریحانه و سوسن همه اسامى گل‏ها هستند .



قدیمى‏ترین خبر درباره‏ى ملیت مادر امام دوازدهم، به سال 286ه/899م برمى‏گردد . صدوق قدس سره نخستین بار به نقل از محمد بن بحر شیبانى كه روایت‏خود را به بشر بن سلیمان نخاس منسوب مى‏داند، این موضوع را ذكر كرده است . طبق این خبر، او شخصى مسیحى مذهب از روم بود كه توسط نیروهاى اسلامى به اسارت درآمد و به صورت كنیز در معرض فروش قرار گرفت . نخاس، وى را از بازار برده فروشان بغداد خرید و به محضر امام دهم رحمه الله حضرت على هادى علیه السلام در سامراء فرستاد . روایت مذكور، پس از بیان این مطلب، اعتبار خود را از دست داده و به سبك شرح نویسى زندگى اولیا و قدیسین درمى‏آید . روایت مى‏شود كه مادر امام دوازدهم، ملیكه بنت‏یشوع، نوه‏ى دخترى قیصر روم بود و مادرش از اعقاب شمعون; حوارى عیسى علیه السلام بوده است . زمانى كه ملیكه در كاخ جدش، مریم رحمه الله مادر عیسى علیه السلام و حضرت فاطمه علیها السلام، دختر پیامبر اسلام را در عالم رؤیا مى‏بیند، حضرت فاطمه علیها السلام در عالم رؤیا، او را به اسلام دعوت مى‏كند و وى را متقاعد مى‏سازد تا خود را به اسارت لشكریان اسلام درآورد . [56 ] توثیق این روایت از جنبه‏هاى گوناگون مورد سؤال قرار گرفته است . شك‏آورترین نكته در بخش آخر این روایت ملاحظه مى‏شود:



اولا: پس از سال 242ه/856م جنگ عمده‏اى بین عباسیان و رومیان وجود نداشته و هیچ دلیلى هم در مآخذ دیده نمى‏شود كه امپراتور روم از عباسیان، تقاضاى آزادى نواده‏ى دخترى خود را كرده باشد . [57]



ثانیا: نویسندگان متقدم امامى به ویژه قمى، نوبختى، كلینى و مسعودى كه معاصر شیبانى (راوى حدیث) بوده‏اند، در آثار خود به این روایت رجوع نكرده‏اند . به علاوه، كشى كه از یاران شیبانى است و نجاشى و ابن داود از علماى بعدى، مدعى هستند كه وى از غلات بوده است . [58]



ثالثا: كلینى مى‏گوید كه مادر قائم، كنیزى از نویه، استان شمالى سودان بوده است . [59] به علاوه، نعمانى و صدوق، احادیث دیگرى را روایت مى‏كنند كه حاكى از آن است كه مادر قائم، كنیزى سیاه بوده است . [60 ] امكان دارد علت آن‏كه متاخرین امامیه، این روایات را نادیده انگاشته و روایت‏شیبانى را موثق پنداشته‏اند، آن باشد كه روایت مذكور، مادر امام قائم را از نسلى شریف و طبقه‏ى ممتاز اجتماعى مى‏داند . به ویژه وجود رابطه‏اى بین امام دوازدهم، قائم (عج) و عیسى علیه السلام در این حدیث، آن‏ها را مجذوب كرده است; زیرا احادیث نبوى حكایت از آن دارد كه هر دو با هم قیام كرده و دنیا را از شر ظلم و جور، رهایى مى‏بخشند . [61]



با ملاحظه‏ى این سه نكته، روایت محمد بن بحر شیبانى را مى‏توان رد كرد، با وجود آن‏كه طوسى و ابن رستم طبرى آن را موثق مى‏دانند . [62]



احتمالا شیخ مفید، خبر صحیحى از منشا مادر قائم ارایه داده باشد . وى مى‏گوید: آن بانو، كنیزى بود كه در خانه‏ى حكیمه، خواهر امام دهم علیه السلام، بزرگ شد . بنا به گفته‏ى او، چون امام سیماى او را دید، پیش بینى كرد كه از وى، فرزندى با نایت‏خاص الهى به دنیا خواهد آمد . [63 ] طبق نظریه‏ى صدوق، وى قبل از رحلت‏شوهرش، امام حسن عسكرى علیه السلام به سال 260ه/874م درگذشته است، [64] ولى بنا بر روایت نجاشى، پس از این سال نیز در قید حیات بوده و در خانه‏ى محمد بن على بن حمزه از دستیاران نزدیك همسرش، امام حسن عسكرى علیه السلام پنهان شده است . [65]



پى‏نوشت‏ها:



1. تاریخ سیاسى غیبت امام دوازدهم (عج)، جاسم حسین، ترجمه: دكتر آیت اللهى، ص 12 .



2. مكتب در فرآیند تكامل، دكتر سید حسن مدرسى طباطبایى، ترجمه هاشم ایزدپناه، ص 20 .



3. تاریخ عصر غیبت، (آقایى، جبارى، عاشورى حكیم)، ص 185 .



4. كمال الدین، شیخ صدوق‏قدس سره، ص 426 .



5. شایان ذكر است كه نقل سخن جاسم حسین به معناى پذیرش آن نیست‏بلكه از باب نمونه است .



6.
يکشنبه 18/12/1387 - 11:52
دعا و زیارت
در روایات، براى انتظار فرج، ثوابهاى زیادى، بیان شده است.
    «المنتظر لامرنا كالمتشحّط بدمه فى سبیل اللّه»(1) و «افضل اعمال شیعتنا انتظار الفرج»(2) به گونه‏اى از این فضیلت‏ها اشاره دارد.


 

    با دقت در این روایت و روایات مشابه روشن مى‏شود كه در فرهنگ اهل بیت‏علیه السلام، انتظار نه صرفاً یك حالت روانى، بلكه از مقوله عمل شمرده شده است، پس اگر انتظار، یك عمل است، منتظر هم باید عامل باشد.


 

    اگر منتظران، با وظایف خود آشنا نباشند و به آن عمل نكنند، تاریخ تكرار خواهد شد و همان گونه كه در زمان امام حسین‏علیه السلام، شیعیان فراوانى وجود داشتند، لیكن از میان آنها، تنها 72 نفر به وظیفه خود عمل كردند و لذا امام حسین‏علیه السلام تنها ماند و آن چه نمى‏بایست اتفاق بیفتد، اتفاق افتاد، در زمان غیبت هم، چنانچه شیعیان به وظایف خود عمل نكنند، امام زمانشان تنها خواهد ماند و ظهورش به تأخیر خواهد افتاد.


 

    در اینجا پاره‏اى از وظایف شیعه در دوران غیبت را بر شمرده و به توضیح برخى از آنها مى‏پردازیم:


 

    وظایف منتظران در دو مقوله فردى و اجتماعى قابل بررسى است:


 

 


 

 وظایف فردى:


 

 


 

    1- معرفتِ امام:


 

    امام كاظم‏علیه السلام: افضل العبادة بعد المعرفة انتظارالفرج.


 

    امام هشتم در معرفى امام مهدى‏علیه السلام مى‏فرماید: یكون اولى الناس بالناس من أنفسهم و أشفق علیهم من آبائهم و امّهاتهم.


 

 تذكر:


 

    مشكل عمده جامعه ما، بسط سطحى مهدویت گرایى است.


 

    باید اذعان داشت كه مهدویت و انتظار، نه از حیث عقیدتى، نه از حیث اندیشه و تفكّر، و نه از حیث سلوك و رفتار، عمق چندانى در بین مردم و خصوصاً جوانان ما ندارد و در همین راستا، ضررهاى فراوانى متوجه نظام ما شده است.


 

    مهم‏ترین ریشه این مشكل، برخورد سنتى مردم با مهدویت و انتظار است، متأسفانه مردم ما عادت كرده‏اند، آنچه را كه آسان‏تر است و براى تأمین زندگى مادى و عادى آنان، سودمندتر به نظر مى‏رسد، برگزینند و گرایش كمترى به مقوله‏هاى معرفتى و تعهد آور داشته باشند. مثلاً نیمه شعبان را بهانه‏اى براى طاق نصرت بستن و تزیین معابر و برگزارى جشن‏ها قرار مى‏دهند و مداحى‏ها را بر سخنرانى‏ها و دریافت پیام‏هاى مهدویت و انتظار ترجیح مى‏دهند.


 

    (البته باید توجه داشت كه بستن طاق نصرت و چراغانى‏ها هر چه بیشتر و بهتر باید انجام شود، اما باید رفتار ما به گونه‏اى باشد كه علاوه بر استفاده از نور ظاهرى آنها، از نور معرفت صاحب آنها بهره‏مند گردیم).


 

    اكثر مردم، زیارت جمكران و نماز صاحب الزمان(عج) را تنها ابزارى براى درخواست حوائج از آن بزرگوار مى‏شمارند.


 

    و به جاى آنكه امام را براى امام بخواهند، امام را براى خود مى‏خواهند، و از این كه شناختى نسبت به مقام و مرام آن عزیز سفر كرده ندارند، كمبودى حس نمى‏كنند، گویا هیچ وظیفه‏اى در ایام غیبت امام زمان‏علیه السلام بر عهده افراد گذاشته نشده است.


 

 گر معرفت دهندت بفروش كیمیا را


 

گر كیمیا دهندت، بى معرفت گدایى‏


 

 


 

    2- محبّت به امام:


 

    قل لا أسألكم علیه أجراً الاّ المودّة فى القربى‏.(3)


 

    امام زمان‏علیه السلام: فلیعمل كلّ امرء منكم بما یقرب به من محبّتنا.(4)


 

    برخى از جلوه‏هاى محبت از این قرارند:


 

    - یاد حضرت‏


 

    - دعا براى سلامتى و ظهور حضرت‏


 

    اكثروا الدّعاء بتعجیل الفرج(5) / إنّ الرّضاعلیه السلام كان یأمر بالدعاء لصاحب  الامر(6)


 

    - صدقه دادن براى سلامتى حضرت‏


 

    - تقدیم خواست او بر خواست خود


 

    منصور بزرج مى‏گوید: به امام صادق‏علیه السلام عرض كردم: اى آقاى من، چه بسیار از شما یاد سلمان فارسى را مى‏شنوم؟ فرمود: نگو سلمان فارسى، بگو سلمان محمدى‏صلى الله علیه وآله آیا مى‏دانى چرا بسیار از او یاد مى‏كنم؟ عرض كردم نه.


 

    فرمود: براى سه صفت: 1- مقدم داشتن خواسته امیرمؤمنان‏علیه السلام بر خواسته خودش 2- دوست داشتن فقرا 3- دوست داشتن علم و علماء.(7)


 

    - تلاش در كسب رضایت او:


 

    اعمال و رفتار و گفتار منتظر بایستى بر وفق رضاى محبوب باشد. منتظر باید ببیند، امام چه مى‏پسندد. آیا از كار او راضى است یا نه؟


 

    به قول امام راحل(ره): توجه داشته باشید كه در كارهایتان جورى نباشد كه وقتى بر امام زمان‏علیه السلام عرضه شد، خداى نخواسته، آزرده بشوند و پیش ملایكةاللّه یك قدرى سرافكنده بشوند كه، این‏ها شیعه‏هاى من هستند. این‏ها دوستان من هستند و بر خلاف مقاصد خدا عمل كردند... باید ماها و شماها طورى رفتار كنیم كه رضایت آن بزرگوار را كه رضایت خداست، به دست بیاوریم.


 

    - تجدید بیعت (اللّهم اِنى... عهداً و عقداً و بیعة له فى عنقى)(8)


 

    - اشتیاق عزیز علىّ أن ارى الخلق ولاتُرى‏(9)


 

    - اظهار ناراحتى از فراق‏


 

    اللّهم إنا نشكوا الیك فقد نبیّنا و غیبة ولیّنا(10)


 

 


 

    3- اطاعت‏


 

    ولو أنّ اشیاعنا و فقّهم اللّه لطاعته، على اجتماع من القلوب فى الوفاء بالعهد علیهم لما تأخّر عنهم الیمن بلقائنا.(11)


 

    امام صادق‏علیه السلام: هُم اطوع له من الأَمة لسیّدها.(12)


 

 


 

    4- تأسّى‏


 

    پیامبر اكرم‏صلى الله علیه وآله: طوبى لمن أدرك قائم أهل بیتى و هو یأتمّ به فى غیبة قبل قیامه.(13)


 

    برخى از صفات حضرت كه در آنها باید به ایشان تأسّى نمود عبارتند از:


 

    - تقوا


 

    امام رضاعلیه السلام: یكون.... أتقى الناس(14)


 

    امام صادق‏علیه السلام: من سرّه أن یكون من أصحاب القائم فلینتظر ولیعمل بالورع و محاسن الاخلاق و هو منتظر(15)


 

    - عبادت‏


 

    امام كاظم‏علیه السلام: یعتاد مع سمرته صفرة من سهر اللّیل بأبى من لیله یرعى النجوم ساجداً و راكعاً - مهدى‏علیه السلام بر اثر تهجد و شب زنده دارى رنگش به زردى متمایل است، پدرم فداى كسى باد كه شبها درحال سجده و ركوع، طلوع و غروب ستارگان را مراعات مى‏كند.(16)


 

    - سخت كوشى و جهاد


 

    امام رضاعلیه السلام: المجاهد المجتهد...(17)


 

    - زُهد


 

    امام صادق‏علیه السلام: ما لباسُه الاّ الغلیظ ولاطعامه الاّ الجشب(18)


 

    پیامبر اكرم‏صلى الله علیه وآله: لایضع حجراً على حجر(19)


 

    - عدالت‏


 

    امام باقرعلیه السلام: یعدل فى خلق الرحمان، البرّ منهم والفاجر(20)


 

    - سخاوت‏


 

    امام صادق‏علیه السلام: المهدىُّ سمح بالمال(21)


 

    بخشنده‏اى است كه مال را به وفور مى‏بخشد.


 

    امام رضاعلیه السلام: یكون... أسخى الناس(22)


 

    - موضع‏گیرى در برابر بدعت‏ها


 

    لا یدع بدعة إلاّ أزالها(23)


 

    - نصیحت و خیرخواهى‏


 

    الولىّ الناصح(24)


 

    - صبر و بردبارى‏


 

    علیه... صبرُ ایّوب(25)


 

    امام صادق‏علیه السلام: هلك المستعجلون و نجى المسلّمون(26)


 

 


 

 وظایف اجتماعى‏


 

    این وظایف در دو بخش قابل بررسى است:


 

    الف - وظایف مردمى ب - وظایف حاكمیت‏


 

    الف - وظایف مردمى عبارتند از:


 

    1- دفاع و حمایت از حركت‏هایى كه در جهت اهداف حضرت باشد مثل انقلاب اسلامى ایران‏


 

    2- تكریم و بزرگداشت نام و یاد حضرت از راههاى:


 

    - قرار دادن موقوفات‏


 

    - برقرارى مجالس بزرگداشت (جشن‏ها، دعاى ندبه،...)


 

    - شركت در مجالس بزرگداشت‏


 

    ب - وظایف نهادهاى حكومتى:


 

    1- بسط فرهنگ مهدویت، از طریق راه كارهاى مناسب در:


 

    - جهان (مسلمین و غیر مسلمین)


 

    - ایران‏


 

    2- تئوریزه كردن فرهنگ مهدویت: از آن جایى كه امروزه تئوریهاى مختلفى در مورد پایان تاریخ مطرح است و تنور بحث «جهانى شدن» داغ مى‏باشد، بایستى حكومت جهانى امام زمان‏علیه السلام را با عنوان بهترین تئورى و كارآمدترین گزینه براى پایان تاریخ، به جهانیان معرفى كرد.


 

    3- ارائه الگوهاى مناسب از حكومت دینى به جهانیان، تا اینكه در پرتو آن، جامعه جهانى به حكومت مهدوى علاقه‏مند شده و مهیّاى آن گردد.


 

    4- فراهم ساختن زمینه‏هاى مردمى براى ظهور حضرت یوطّئون للمهدى سلطانه‏


 

    5- شناسایى اهداف حكومت جهانى (مانند: عدالت، بسط معنویت، امنیت، رفاه،...) و تلاش در بدست آوردن راه كارهاى مناسب براى نزدیك شدن به آن اهداف.


 

    6- نیروسازى‏


 

    كارگرى منتظر واقعى است كه به این نیت تلاش و كار مى‏كند كه جامعه‏اى با پایه‏هاى قوى اقتصادى و در خور حكومت امام مهدى‏علیه السلام بسازد.


 

    معلم و استادى منتظر واقعى است كه به این نیت درس بدهد كه شاگردانى تربیت كند تا بازوان پرتوانى در حكومت جهانى باشند.


 

    دانش‏آموزى، منتظر واقعى است كه درس بخواند تا در عصر ظهور بتواند بارى از دوش حضرت بردارد.


 

    پدر و مادرى، منتظر واقعى است كه فرزندان خود را به گونه‏اى تربیت كند كه در خدمت اهداف حضرت باشند.


 

    دانشجویى منتظر واقعى است كه فرا گرفتن تخصص خود را براى حكومت جهانى و تحمل مسئولیتى در آن جایگاه، قرار دهد.


 

    روحانى‏اى منتظر واقعى است كه در مواعظ خود، مردم را تشنه و مهیاى برقرارى حكومت جهانى نماید.


 

    چنانچه مردم از اولین روزهاى سیاه غیبت با حال تباه خود آشنا مى‏شدند، عصر ظلمت اینگونه طولانى نمى‏شد.


 

    همه مردم، بالاخص كسانى كه داراى وظیفه بیان این گونه مسائل بوده‏اند و از گفتن آن غفلت یا تغافل ورزیده‏اند، باید سخت غمگین و شرمسار باشند. چرا ما به وظیفه‏هاى دوران غیبت عمل نمى‏كنیم؟


 

    پاسخ این سؤال آن است كه ما به عصر غیبت خو گرفته‏ایم و به تیرگى‏ها و تاریكى‏ها عادت نموده‏ایم.


 

    اعتیاد و خو گرفتن انسان به هر چیزى، مانند مسئله فطرت و طبیعت انسان را به سوى آن جذب مى‏كند، به طورى كه گویى اراده و اختیار را از او گرفته است.


 

    این قدرت را خدا به انسان داده تا با خو گرفتن به خوبى‏ها بدون زحمت به سوى آنها جذب شوند و از بدى‏ها كناره گیرند.


 

    لذا امیرالمؤمنین‏علیه السلام فرمود: العادة طبع ثان.


 

    اعتیادهاى اجتماعى، قدرتى بسیار بیشتر از اعتیادهاى فردى دارند، یكى از عادت‏هاى شوم اجتماعى، خو گرفتن به وضع موجود است.


 

    در حالیكه اگر كسى بتواند عادت‏هاى اشتباه را كنار زده و خود را به خصلت‏هاى ارزنده انسانى زینت دهد، به بهترین مقامات عالى دست مى‏یابد.


 

    حضرت على‏علیه السلام: بغلبة العادات الوصول الى أشرف المقامات.


 

    ترك اعتیاد اجتماعى و رها شدن از قید و بند غفلت از ظهور حضرت انسان را به برترین مقامات مى‏رساند و در پرتو انتظار ظهور، نه تنها از قید و بند غفلت از آن حضرت رها مى‏شود، بلكه غیبت براى او به منزله مشاهده،  مى‏شود:


 

    امام سجادعلیه السلام: یا أبا خالد! إنّ اهل زمان غیبته، القائلون بإمامته، المنتظرین لظهوره افضل اهل كلّ زمان، لأن اللّه تعالى ذكره أعطاهم من العقول والأفهام والمعرفة ما صارت به الغیبة عندهم بمنزلة المشاهدة و جعلهم فى ذلك الزمان بمنزلة المجاهدین بین یدى رسول اللّه‏صلى الله علیه وآله بالسیف، اولئك المخلصون حقّاً و شیعتنا صدقاً والدعاة الى دین اللّه سرّاً و جهراً.


 

    و قال‏علیه السلام: انتظار الفرج من أعظم الفرج.


 

 


 

 


 

 


 

..................پی نوشتها...............


 

 


 

1) كمال الدین، ص 645.


 

2) بحار، 51/156.


 

3) شورى، 23.


 

4) احتجاج، ج 2، ص 599.


 

5) كمال الدین، ج 2، ص 485.


 

6) بحار، ج 92، ص 330.


 

7) مكیال، ج 2، ص 450.


 

8) دعاى عهد.


 

9) دعاى ندبه.


 

10) دعاى افتتاح.


 

11) احتجاج، ج 2، ص 602.


 

12) بحار، ج 52، ص 308.


 

13) بحار، 51، 72.


 

14) الزام الناصب، ص 9.


 

15) بحار، 52، 140.


 

16) بحار، 86، ص 81.


 

17) جمال الاسبوع، 310.


 

18) غیبت نعمانى، 122.


 

19) الملاحم والفتن، 108.


 

20) منتخب الاثر، ص 310.


 

21) ملاحم و فتن، 137.


 

22) الزام الناصب، ص 9.


 

23) الزام الناصب، ص 233.


 

24) زیارت حضرت صاحب الامرعلیه السلام.


 

25) امام صادق‏علیه السلام، عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 36.


 

26) غیبت نعمانى، 284.
يکشنبه 18/12/1387 - 11:51
دعا و زیارت

تاریخ دانش شرق‏شناسى عموما با تحریفها، كتمان حقایق و نوعى بى‏انصافى همراه بوده است. اما در این میان گاهى برخى چهره‏هاى شاخص شرق‏شناسى، در مواجهه با منطق مستحكم برخى اندیشه‏هاى شرقى، شیفته آنها شده، به آن گرایش و میل باطنى و ایمان قلبى یافته‏اند. مرحوم پرفسور "هانرى كربن‏"، ایران شناس مشهور فرانسوى از جمله اروپاییانى است كه در دوران زندگى علمى خود، در پى گذر از اندیشه‏هاى وجود شناختى اندیشورانى همچون "هایدگر" و "ادموند هوسرل‏"، با حكمت‏شرقى شیعى آشنایى حاصل كرده و به دنبال مطالعات چندین ساله، به وجود مبارك امام‏عصر، عجل‏الله تعالى‏فرجه‏الشریف، و معنویت‏بى‏بدیل سایر ائمه شیعه، علیهم‏السلام، تمایل قلبى، و یقین عینى و عقلانى یافته است.

در این گفتار كوتاه بر آنیم تا با مرورى سریع در برخى آثار او، میزان عشق و علاقه او را به آن امام همام مورد بررسى قرار دهیم. پیش از ورود به محور اصلى بحث در این نوشتار، یادآور مى شوم كه در چند سال گذشته و در پى انتشار یادنامه‏اى از كربن - از سوى یكى از شاگردان او در ایران و اروپا - برخى از اندیشمندان داخلى نسبت‏به این خاور شناس منصف اروپایى از در بى انصافى وارد شده و مع‏الاسف پاره‏اى اشتباهات وى را در آثارى كه از خود به جا گذارده، بهانه حمله شدید به او قرار داده‏اند. غافل از اینكه صرف توجه كربن به مساله وجود امام عصر و تحلیل شایسته او از وجه معنوى غیبت و ظهور آن امام همام، فى نفسه داراى آثار ارزشمندى بوده كه از چشم این گروه منتقدان به دور مانده است.

فى المثل در حالى كه در همین سال گذشته برخى روشنفكران غربگراى بومى، مفهوم ولایت‏باطنى و هدایت تكوینى ائمه اطهار، علیهم‏السلام، را زیر سؤال برده، یا عنوان انسان كامل و قطب عالم امكان را براى حضرت قائم، علیه‏الصلوة‏والسلام، حاصل سرقت ادبى شیعیان از عارفان اهل سنت قلمداد كرده‏اند!! پرفسور كربن در كتاب تاریخ فلسفه اسلامى خود كه قریب سى و اندى سال پیش به رشته تحریر در آمده است، با ارائه تحلیلى تاریخی، نحوه انتقال مفاهیم عرفانى را از لسان ائمه اطهار به آثار عرفانى اهل سنت مورد بررسى قرار داده و ثبوت نقش وساطت فیض را براى وجود مقدس امام غایب به اثبات می‏رساند. مرحوم علامه سیدمحمدحسین طباطبایی، رضوان‏الله‏تعالی‏علیه، در مقدمه كتاب خود با عنوان "ظهور شیعه‏" كه در واقع متن گفتگوها و مكاتبات ایشان با پرفسور هانرى كربن است‏به همین حساسیت ویژه كربن به حقایق مذهب تشیع اشاره كرده و ضمن ارایه متن گفتگوهاى خود با او از این نكته یاد مى‏كند كه: در این مجلس آقاى دكتر كربن، مذاكره را ادامه داده و گفتند كه امسال موقعى كه اروپا بودم، در "ژنو" كنفرانسى در موضوع "امام منتظر" به عقیده شیعه دادم و این مطلب براى اندیشمندان اروپایى كه حضور داشتند كاملا تازگى داشت.

كربن خود در یكى از پرسشهایى كه از محضر مرحوم علامه به عمل آورده به همین حقیقت‏براى بار دیگر اشاره كرده است. او خطاب به علامه می‏نگارد: مطلب اساسى تصور امام غایب، چه اثرى در تفكر فلسفى و اخلاق و روى هم رفته تمام زندگى معنوى شیعیان دارد؟ آیا با تعمق جدیدى در این تصور اساسی، مذهب تشیع نمی‏تواند در دنیاى امروزه یك غذاى جدید روحى براى احیاى فلسفه و مبدا نیرویى براى زندگى معنوى و اخلاق ببخشد. نیرویى كه تا كنون در تقدیر مانده است؟ به اعتقاد كربن در كتاب ارزشمند "تاریخ فلسفه اسلامى‏" بى شك فكر شیعه از آغاز كار فلسفه‏اى را تقویت كرد كه از سنخ فلسفه نبوى بود و با دین نبوى انطباق كامل داشت. كربن بدرستى این نكته را مورد توجه قرار داده كه فلسفه نبوى اصولا فلسفه‏اى مربوط به آخرالزمان است. به گفته او فلسفه نبوى مستلزم اندیشه‏اى است كه نه به وسیله سابقه تاریخى محصور مى شود، نه با كلمات و الفاظى كه با تعلیم و در قالب عقاید جزمى و تغییر ناپذیر محصور باشد محدود می‏گردد و نه در افقى كه منابع و قوانین و منطق استدلالى آن افق را حد بندى كند مشخص می‏شود. آری! فكر شیعه متوجه "انتظار" است، اما انتظار نه از طریق ظهور شریعتى نو، بلكه از راه تجلاى كامل كلیه معنى پنهانى یا معنى روحانى منزلات آسمانی. انتظار این ظهور، در انتظار، "امام غایب‏" (امام زمان) ممثل شده است. به عقیده كربن مفهوم ولایت در این دوران طولانى انتظار، على الاصول همان هدایت ارشادى امام است كه "اسرار" اصول عقاید را می‏آموزد. این مفهوم از سویى شامل مفهوم معرفت است و از سوى دیگر واجد معنى محبت; یعنى معرفتى كه فى نفسه متمركز و نیرومند است.

اگر این گفته كربن را بپذیریم، تشیع از این زاویه دید همان عرفان اسلام است. كربن در بخشهاى مختلف آثار خود بارها بر این نكته تاكید دارد كه این مسائل، در اساس علم "كلام‏"اهل سنت مورد بحث قرار نگرفته، چرا كه از حیطه قدرت آن بالاتر بوده است. كربن بر خلاف بسیارى از اندیشمندان معاصر كه مفهوم انسان كامل یا ولایت، قطب و قطب الاقطاب را زاییده اندیشه عارفانى همچون محى الدین عربى (ابن عربی) می‏دانند، بر این عقیده پا می‏فشارد كه اگر از تفسیر حقوقى یا فقهى محض شریعت پا را فراتر بگذاریم و به نوعى معراج باطنى كه اساس تفكر شیعه است قائل شویم، گویى تشیع و تصوف دو نام براى یك حقیقتند. كربن در رساله‏اى خطاب به مرحوم علامه طباطبایی، رضوان‏الله تعالی‏علیه، به این نكته اشاره دارد كه : فریدالدین عطار، در حالى كه هنوز سنى بوده، تذكرة الاولیاء خود را با شرح حال امام پنجم یعنى حضرت باقر، علیه‏السلام، شروع كرده است. همچنان كه در كتاب "تاریخ فلسفه اسلامی‏" می‏نویسد: در حقیقت از آغاز اسلام، صوفیان شیعى مذهب بودند: در گروه كوفه، شیعه‏اى به نام عبدك، نخستین كسى بود كه صوفى خوانده شد. بنا به تحقیقات عمیق كربن درباره سخنان ائمه، علیهم‏السلام، - بویژه خطبه‏هاى توحیدى نهج‏البلاغه و جوامع روایى شیعه - مفهوم ولایت اصولا از طرف خود امامان شكل گرفته و مبانى نظرى عرفان از سوى ائمه، علیهم‏السلام، فى الجمله مورد قبول بوده است. از این نظر وقتى صفحات كتاب ابن عربى را مطالعه می‏كنیم، مطالبى می‏بینیم كه گویى یك مؤلف شیعى مذهب نوشته است.

كربن می‏نویسد: همچنان كه مفهوم "ولایت‏" از شیعیان است، همچنان نیز تردیدى نیست كه در تصوف، اساس مفاهیم "قطب‏" و "قطب الاقطاب‏" از شیعیان می‏باشد. بنابراین ملامتهایى كه از سوى ائمه شیعه نسب به غیر شیعیان و صوفیان اهل سنت وارد شده است، در واقع اعتراضى است ‏به غصب مقام ولایت و نقش شیخ كه نقش امام غائب را، "غصبا" تصرف كرده و نیز اعتراضى است‏به شیفتگى به لامذهبى كه كاهلى جاهلانه و فسق و هرزگى اخلاقى را تایید می‏كرده است.

كربن در بخشى از كتاب‏تاریخ فلسفه اسلامى خود ضمن نقل روایتى مشهور از نبى مكرم اسلام، صلى‏الله‏علیه‏وآله،كه در آن آمده است: اگر تنها یك روز به پایان جهان باقى مانده باشد، خداوند آن روز را چندان طولانى خواهد كرد تا مردى از ذریه من كه نامش نام من و كنیه‏اش كنیه من خواهد بود ظهور كند. او زمین را از هماهنگى و عدل پر خواهد ساخت، چنانكه تا آن هنگام از خشونت و جور پر شده است. به تفسیر این روایت پرداخته و می‏نویسد: روزى كه چنین طولانى خواهد شد، زمان غیبت است و این حدیث صریح، طنین خود را در همه قرون و در تمام مراتب شعور و ضمیر شیعه منعكس ساخته است. كربن با باور به این اعتقاد كه این ظهور، واقعیت و پیروزى تاویل; یعنى حقیقت دین را آشكار خواهد كرد و به نوع بشر مجال خواهد داد تا وحدت و یگانگى خود را به دست آورد، بر این نكته تاكید دارد كه ظهور امام، مستلزم قلب ماهیت دل مردمان است و كمال روز افزون این ظهور به ایمان پیروان امام وابسته و راه آن چگونگى عمل آنان می‏باشد. البته انتقادى كه به كربن وارد است، غفلتى است كه از وجه مسلحانه و قیام بالسیف حضرت حجت از خود نشان داده است. لیكن این حقیقت مورد اشاره او را هم نمى‏توان انكار كرد كه: "جلوه یا عدم جلوه امام بر اشخاص، به شایستگى آنان بستگى دارد." كربن در تحلیلى جالب توجه می‏نویسد: جلوه ظهور او بر مردم، همان مفهوم تهذیب و تجدید عالم روحى آنان است و بالنتیجه همان مفهوم عمیق اندیشه‏اى است كه شیعه از غیبت و ظهور امام دارد. مردم شایستگى خود را براى دیدن امام از بین می‏برند، آنگاه خود بین امام و خویشتن حجاب می‏گردند، زیرا وسیله و آلت تجلى و مشاهده آن را; یعنى معرفتى را كه از راه قلب حاصل می‏شود از دست مى دهند، یا آن را فلج‏ساخته و از قدرت و كار می‏اندازند. پس تا وقتى كه مردم مستعد شناسایى و معرفت امام نگردند، سخن گفتن از ظهور امام غایب هیچ معنى نخواهد داشت. اگر گفته كربن را بپذیریم دیگر ظهور امام واقعه‏اى نیست كه روزى ناگهان به وقوع بپیوندد، بلكه امرى است كه روز به روز در ضمیر و وجدان شیعیان مؤمن رخ مى دهد. در این حالت عقیده به عدم تحرك و مخالفت‏ با ترقى كه در اسلام تشریعى - یعنى فقه - غالبا مورد نكوهش قرار گرفته است در هم مى شكند و معتقدان به آن امام همام، در جنبش صعودى دوره ولایت كشیده می‏شوند.

در واقع كربن ظهور امام ، علیه‏السلام ، را به معرفت قلبى شیعیان منوط مى داند. معرفتى كه از نوع معرفت‏شهودى و باطنى است. همو در جاى دیگر - رساله عالم مثال - به نوعى دیگر به همین حقیقت اشاره دارد. موضوع بحث كربن در رساله "عالم مثال‏" جهان واسطه‏اى است كه مابین عالم مجردات تام و نفوس متعلق به ماده قرار می‏گیرد. همان عالمى كه شهود عارفان و حكماى اشراق در آن عالم صورت می‏گرفته است. او از جمله می‏نویسد: حكایات سهروردى و قصص موجود در سنت‏شیعى كه حكایت نیل به "سرزمین امام غائب‏" را باز می‏گوید، هیچ یك خیال واهی، غیر واقعى و تمثیلى نیستند ; زیرا اقلیم هشتم یا ناكجاآباد، همان چیزى نیست كه ما معمولا "اوتوپیا" می‏نامیم. اقلیم هشتم به مثابه عالمى است كه از حیطه كنترل و نظارت تجربى علوم [جدید] خارج است. عالمى فرا حسى است كه تنها به مدد ادراك مخیل می‏توان آن را درك كرد و حوادثى را كه در آنجا به وقوع می‏پیوندد، صرفا به یارى آگاهى مخیل می‏توان تجزیه نمود. اجازه دهید بار دیگر به این نكته تاكید كنم كه مراد از خیال در اینجا همان اصطلاح رایج در زبان امروزى ما نیست، بلكه، مقصود، دیدار باطنى و خیال صادق است. پس به گفته كربن براى مشاهده امام غایب در دوران غیبت نیز می‏باید در افق وجودى امام غائب قرار گرفت. به عبارتى این كلمات راز وجود ماوراى طبیعى امام غایب را در ذهن و آگاهى شیعیان بیان می‏دارد; كسى كه در آن حال روحى نباشد، قادر به مشاهده او نخواهد بود.

سهروردى در حكایت "عقل سرخ‏" خویش به همین نكته اشاره داشته و مقصود از جمله‏اى كه در آغاز سخن از او نقل كردیم همین است: اگر خضر شوی، از كوه قاف آسان توانى گذشتن. كربن در بخش دیگرى از كتاب تاریخ فلسفه اسلامى، شیعیان را میان دو حد محصور می‏داند. حد اول همان "یوم المیثاق‏" یا "روز الست‏" است، كه حیات مادى بشر به آن مسبوق بوده و حد دوم ظهور امام عصر، روحی‏فداه، است كه اینك در غیبت‏به سر می‏برد: زمان فعلى كه به نام امام غائب است، زمان غیبت اوست. به همین جهت "زمان او"با رمز و علامتى دیگر مشخص می‏شود و غیر از آن زمانى است كه براى ما علامت و رمز تاریخ محسوب می‏گردد. كربن ضمن تشبیه قیام حضرت قائم به رستاخیز صغرى به این نكته اشاره می‏كند كه پاره‏اى از نویسندگان شیعى - از جمله كاشانى و صدر آملى - امام دوازدهم یا امام منتظر را همان "فاراقلیط‏" آمده در انجیل یوحنا می‏دانند. كربن می‏نویسد: سلطنت امام، مقدمه رستاخیز عظیم (قیامه القیامه) است. رستاخیز یا برخاستن مردگان "به قول شمس لاهیجى شرطى است كه مجال می‏دهد تا هدف و ثمره وجود موجودات محقق گردد" به همین نسبت قیام عمومى حضرت حجت، مجال براى تحقق فلسفه وجودى بشر در حیات زمینى خود است. به عبارتى معاد شیعه همچون معاد زرتشتى كه حتی‏سلطه تصویر سائوشیان (سوشیانس) و اصحاب او قرار گرفته، تحت تاثیر قائم و اصحاب او قرار دارد.

در عین حال "این تصور، اندیشه قیامت صغری"، یعنى هجرت انفرادى را از اندیشه "قیامت كبری‏" یعنى فرا رسیدن دهر جدید جدا نمی‏سازد. كربن در بخش دیگرى از نوشته‏هاى خود به بیان تفاوت عقیده مسیحیان به حضرت عیسى بن مریم، علیهماالسلام، پرداخته و پس از اذعان به این نكته كه امامان همه نور و حقیقت واحدى هستند كه در دوازده شخص متمثل شده‏اند می‏نویسد: وقتى نسبت لاهوت و ناسوت را در شخص امامان در نظر بگیریم، می‏بینیم مساله به هیچ روى شبیه به اتحاد اقنومى در طبیعت نیست. امامان، ظهورات و تجلیات الهى هستند. قاموس فنى زبان، كلمات (ظهور و مظهر) را پیوسته به مقابله با عمل آیینه باز می‏گرداند. پس بدین گونه، امامان همچون ظهور الهی، بى هیچ كم و بیش "اسماء الله‏" می‏باشند و به این عنوان از دو مهلكه تشبیه و تعطیل مصونند.

چنانكه در فحواى مقال نیز گفتیم، شاید مهمترین انتقاد به تحقیقات كربن، عدم توجه او به وجه اجتماعى ظهور حضرت حجت و قرار گرفتن دوران غیبت میان دو حادثه بزرگ عاشورا و ظهور و قیام بالسیف مهدی، علیه‏الصلوه‏والسلام، است. این درست است كه، قیام حضرت به مثابه پیروزى تاویل بر تنزیل و یا حقیقت‏بر شریعت است و رابطه شیعیان با امامشان رابطه‏اى نهانى و عاشقانه است، اما بى تردید نمی‏توان در كنار عروج عرفانى شیعیان كه كربن بدرستى از آن به عنوان یكى از شروط اساسى توفیق دیدار معصوم یاد مى‏كند، از وجه اجتماعى و مبارزه فراگیر آن امام با ظلم سیاسی، اقتصادى و فرهنگى صاحبان زور و زر و تزویر چشم پوشید و خروج عاشقانه امام شهیدان ابا عبدالله الحسین، علیه‏الصلوه والسلام، را براى اصلاح اجتماعى امت جدش كه فرهنگى فاسد در كالبد آن دمیده شده بود به فراموشى سپرد و از عنصر سیاسى این هر دو قیام صدر و ذیل اسلام چشم غفلت فرو پوشید. سخن درباره گفته‏هاى عالمانه هانرى كربن اندكى به درازا كشید، گرچه نقل همه سخنان او در این باره و در این فرصت میسر نشد. روحش به پاس كوششى كه در ترویج نام مقدس امام‏المسلمین بقیه‏الله‏الاعظم، روحى و ارواح‏العالمین له‏الفداء، از خود نشان‏داده قرین رحمت‏باد.آمین!

منابع:

1ـ طباطبایی، سید محمد حسین، ظهور شیعه، انتشارات فقیه و كانون خدمات فرهنگى الست، 1360.

2ـ كربن، هانری، تاریخ فلسفه اسلامی، دكتر اسدالله مبشری، انتشارات امیركبیر، 1361.

3ـ همان، عالم مثال، ترجمه سید محمد آوینی، فصلنامه نامه فرهنگ، شماره مسلسل 10 و 11، تابستان و پاییز 1372.

يکشنبه 18/12/1387 - 11:49
دعا و زیارت

آیااعتقاد شیعه درباره طول عمر امام زمان ( ع ) از نظر پزشكی و زیست شناسی قابل پذیرش است ؟

قبل از آنكه به پاسخ این پرسش بپردازیم توجه به این نكته لازم است كه هدف ما در پاسخگویی از اینگونه پرسشها اثبات این حقیقت است كه عقائد اسلامی و معتقدات دینی ما بر خلاف موازین علم و عقل و یا بعبارت دیگر (( محال )) نیست ، بلكه ممكن و معقول است و تردیدی نیست كه اگر امكان علمی و عقلی موضوعی ثابت گردید آنگاه همان موضوع بوسیله فردی كه پیامبری او باتكائ ادله قطعی و روشن برای ما ثابت شده بعموان (( یك اصل اعتقادی و مذهبی )) تعلیم داده شود باید آن را پذیرفت و بر طبق آن معتقد گردید زیرا یك فرد راستگو و یك پیامبر آسمانی موضوعی را تعلیم داده كه از نظر علم و عقل در شمار ((محالات )) و امور غیر ممكن نیست بلكه امریست معقول و ممكن ، با این حساب انتظار ما ازعلم تنها اثبات(( امكان)) موضوع مورد بحث است

اكنون كه این نكته روشن گردید به پاسخ پرسش بالا بپردازیم
برای بررسی درباره امكان طول عمر امام زمان ( ع ) از سه راه میتوان استفاده كرد .

راه اول توجه به تفاوتی است كه بین معنای (( محال )) و (( غیر طبیعی )) وجود دارد ، یعنی به طور كلی میتوان گفت تمام كارها و امور ر سه قسم است :

قسم اول كارهایی است كه انجام آنها (( محال )) و غیر ممكن است مانند اجتماع نور و ظلمت ( تاریكی و روشنایی ) در یك جا و یك لحظه و مانند بودن و نبودن فردی در مكانی مخصوص در یك زمان .

این قسم از امور در شمار محالات و انجام آنها غیر ممكن است .

قسم دوم اموری است كه نه تنها وقوع انها ممكن بلكه چون طبق یك سلسله اصول و روشهای عادی و معمولی انجام میشود از این نظر آنها را (( امور طبیعی )) و (( كارهای عادی )) مینامند مانند بیشتر حوادث و كارهایی كه در جهان انجام میگیرد .

قسم سوم حوادثی است كه تحقق و وجود آنها هرچند ممكن است اما غیر عادی و غیر طبیعی است مانند شفا یافتن مریض با استمداد معنوی از آفریدگار جهان بدون مرجعه به پزشك و طبیب و یا مانند آنكه انسانی از یك نقطه ای بسیار مرتفع بزمین سقوط كند و با اینحال هیچگونه آسیبی نبیند ، این گونه حوادث امكان دارد كه تحقق یابد اما غیر طبیعی و خارق عادت است ، بهترین دلیل بر امكان حوادث غیر طبیعی وجود خارجی آنهاست كه در بسیاری از نقاط جهان انجام میگیرد . و ما در اینجا تنها به نقل دو نمونه از امور غیر طبیعی برای اثبات مدعای خویش اكتفا میكنیم .

یكی از جراید تحت عنوان (( كودك بعد از سقوط از طبقه هشتم عمارت بطرف عابر دوید )) مینویسد :در (( زیندل فینكن )) واقع در آلمان غربی یك كودك سه ساله برای تماشای برفی كه از آسمان میبارید به بالكن آپارتمان محل سكونت خود رفت و بدنش را كمی بخارج خم كرد تا برفها بروی دستش بریزد اما ناگهان تعادل خود را از دست داد و از ارتفاع هجده متری بزمین و بروی برفها سقوط كرد نام كودك(( الیور گونتر )) است كه پس از سقوط در حالیكه گریه میكرد از جای برخاست و بطرف خانمی كه شاهد سقوط وی از بالکن بود دوید و تنها ناراحتی كودك اختلال كبد وی بود . سقوط از ارتفاع هجده متری و زنده ماندن را میتوان فقط یك معجزه نامید. ( 1 )

نمونه دوم

دكتر الكسیس كارل فیزیولوژیست و زیست شناس بزرگ فرانسوی و برنده اولین جایزه نوبل در آمریكا در یكی از كتابهای خود در باره امور خارق عادت و كارهای غیر طبیعی ( معجزات )چنین مینویسد (( موارد زیادی از مشاهدات ما درباره كیفیت معجزه و درمانهای غیر طبیعی جمع آوری شده است اطلاعات كنونی ما درباره تاثیر فوری نیایش در شفای امراض روی شرح بیمارانی كه از امراض گوناگون چون سل استخوانی و صفاقی دمل سرد سلی ، زمخهای چركین ، سل پوستی ، سرطان و غیره درمان یافته اند متكی است چگونگی معاتجه نزد این و آن تفاوت زیادی ندارد اغلب درد شدیدی احساس و سپس شفای كامل فرا میرسد . بعد از چند ثانیه و یا چند دقیقه و یا حداكثر چند ساعت زخمها جوش میخورد و علائم بیماری از بین میرود و اشتهای مریض باز میگردد گاهی اختلالات عملی پیش از ضایعات عضوی از بین میرود در صورتیكه برای تغییر شكل استخوانی در بیماری پوت و یا عقده های لنفاوی سرطانی و برگشتن آنها بحال طبیعی حد اقل بطور اغلب دو یا سه روز وقت لازم است . ( 2 )

دكتر نامبرده در باره همین موضوع در كتاب دیگر مینویسد (( واقعیت اینگونه شفا ها باثبات رسیده است نیایش گاهی تاثیرات شگفت آوری دارد . بیمارانی بوده اند كه تقریبا بطور آنی از درد هایی چون خوره ، و عفونت كلیه و زخمهای مزمن و سل ریوی و استخوانی پرینونال شفا یافته اند . ( 3 )

با در نظر گرفتن این گونه حوادث هیچگونه جای انكار نیست كه امور غیر طبیعی و خارق عادت واقع شده و انجام میگیرد . اما چنانكه از نام آنها پیداست خارق عادت و غیر طبیعی است .

اكنون كه این موضوع روشن گردید با صراحت میتوان گفت كه زندگی یك انسان در مدت هزار سال یا بیشتر نیز از این قسم است . یعنی محال و غیر ممكن نیست زیرا هیچگونه اصل علمی و عقلی در دست نیست كه زندگی و عمر را تا هزار سال یا بیشتر محال و غیر ممكن بداند . تنها چیزی كه در این مورد میتوان گفت این است كه زندگی و عمر تا این حد غیر طبیعی و خارق عادت است اما چون وجود امور خارق عادت و غیر طبیعی ( چنان كه نقل كردیم ) جای انكار نیست و هیچ گونه دلیل علمی و عقلی هم كه طول عمر را تا این حد محال و غیر ممكن بداند در دست نیست و از این نظر نمیتوان طول عمر و زندگی را تا این حد انكار كرده و از پذیرفتن آن سربافت .

با این حساب : طول عمر امام زمان ( ع ) را نیز باید در شمار اینگونه حوادث و امور غیر طبیعی بحساب آورد و با این ترتیب نمیتوان از پذیرفتن و اعتقاد به آن كه صرفا غیر طبیعی ، اما ممكن و معقول است سر بر تافت .

يکشنبه 18/12/1387 - 11:48
دعا و زیارت
يکشنبه 18/12/1387 - 11:47
دعا و زیارت

مَتَى نَصْرُ اللَّهِ؟ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِیبٌ(1)

آخر الزمان

آیا ظهور نزدیک است؟

چه خوشست بوی عشق از نفس نیازمندان         دل از انتظار خونین دهن از امید خندان

بنا بر نص صریح قرآن کریم، هنگامی که حضرت موسی(علیه السلام) بر آن شد که برای ملاقات و مناجات با پروردگار خویش آهنگ کوه طور نماید، قوم خویش(بنی اسراییل ) را فراخواند و آنان را وعده کرد که تا پایان سی روز آینده به سوی ایشان باز خواهد گشت و آنگاه که خداوند متعال ده روز دیگر بر آن سی روز افزود عده ای از بنی اسرائیل گفتند موسی (علیه السلام) خلف وعده کرده و این مسأله زمینه ساز فتنه سامری و گوساله پرستی قوم یهود گردید. (الأعراف/142)

با توجه به پیامها و عبرتهای موجود در آیه یاد شده باید گفت یکی از آفتها و آسیبهایی که می تواند به منزله یک تهدید برای نهضت انسان ساز و امید آفرین مهدویت به شمار رود مسأله "توقیت" یا تعیین وقت واقعه ظهور است.

 

به فراست می توان دریافت که مسأله "توقیت" اساسا بر خلاف فلسفه و مفهوم واقعی انتظار فرج است و ای بسا منتظران را سرخورده، دلسرد و ناامید سازد و یا اینکه در اصل اعتقاد ایشان به پدیده ظهور خدشه وارد آورد. چه آنکه وقتی گفته می شود ظهور در فلان زمان مشخص حتما واقع خواهد شد ولی در زمان وعده شده ظهور تحقق نپذیرد آنگاه فرد منتظر افزون بر اینکه ممکن است ایمان خویش را نسبت به اصل ظهور منجی از دست دهد سرشکسته، مأیوس و ناامید نیز خواهد شد. از سوی دیگر چنانچه گفته شود ظهور تا فلان زمان خاص به وقوع نخواهد پیوست آنگاه فرد منتظر به خیال اینکه هنوز تا زمان ظهور فرصت کافی در اختیار دارد تلاش خویش را برای دستیابی به آمادگی لازم برای واقعه ظهور فروخواهد گذاشت.

 این روزها در برخی از محافل دینی به نقل از مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی بهجت، (دامت برکاته) گفته می شود که ایشان در قبال سوالی مبنی بر بشارتهایی درباره ظهور فرموده اند که ظهور نزدیک است؛ آنقدر نزدیک که حتی افراد سالخورده نیز می توانند به درک واقعه ظهور حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه) امیدوار باشند.

بدینسان می توان گفت کارکرد حقیقی انتظار در عصر غیبت در گرو عدم تعیین وقت خاص برای واقعه ظهور می باشد.

از همین روست که در کثیری از روایات منقول از اهل بیت علیهم السلام، ادعای تعیین وقت ظهور برابر با "کذب" خوانده شده و شیعیان مأمور به تکذیب این مدعیان گردیده اند. چنانکه در توقیع مبارک امام زمان علیه السلام به "اسحاق بن یعقوب" آمده است:

 "... و اما ظهور الفرج فإنه إلی الله تعالی ذکره و کذب الوقّاتون"(3)

 (و اما آشکار شدن فرج وابسته به اراده حق تعالی است و وقت گزاران دروغزنانی بیش نیستند)

البته نهی از "توقیت" نباید منجر به این شود که شیعیان و منتظران، امر ظهور را پدیده ای دور از دسترس و مستقل از اراده خویش،که در آینده ای محتمل و نامعلوم به وقوع خواهد پیوست، بیانگارند. بلکه  باید با حفظ روحیه نشاط و امید، همواره ظهور را در چند قدمی خویش ببینند و این همان چیزی است که در برخی مجامع روایی و پاره ای از متون دینی بدان تصریح شده است چنانکه در دعای "عهد" آمده است:

"... اللهم اكشف هذه الغمة عن هذه الامة بحضوره و عجل لنا ظهوره انهم یرونه بعیدا و نریه قریبا"(4)

(پروردگارا! با حضور ولی و دوست خود اندوه را از دلهای این امت بزدای ودر ظهور وی شتاب کن (هرچند) دیگران ظهور حضرتش را دور می انگارند و لی ما آن را نزدیک می بینیم)

 

بنا بر آنچه گذشت گفتنی است این روزها در برخی از محافل دینی به نقل از مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی بهجت، (دامت برکاته) گفته می شود که ایشان در قبال سوالی مبنی بر بشارتهایی درباره ظهور فرموده اند که ظهور نزدیک است؛ آنقدر نزدیک که حتی افراد سالخورده نیز می توانند به درک واقعه ظهور حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه) امیدوار باشند. (این نقل قول را از زبان آیت الله ناصری از اینجا دریافت کنید).

 

 

راقم این سطور از یک سو در امین و ثقه بودن این علمای فرزانه ذره ای تردید ندارد. از سویی دیگر ظاهر این سخن ممکن است با پاره ای از احادیث منقول از اهل بیت علیهم السلام(روایتهایی که با عنوان "توقیت" شهرت یافته‌اند(5)) سازگار نیفتد بنابراین دیدگاه معقول و روی آورد منطقی در قبال مساله یاد شده چیست؟

 

به عقیده ما نمی توان و نباید از سر شتابزدگی و با اخذ موضع عجولانه، شأن و منزلت برخی از سرمایه ها و ذخیره های علمی و معنوی این کشور را زیر سوال برده آنها را در عداد وقت گزاران امر ظهور و مصادیقی برای این گونه روایتها به شمار آورد بلکه می بایست آنجا که سخنی چنین تامل برانگیز( آنهم به نقل از عالمی فرهیخته و دانشمند که خود بیش و پیش از ما بر اینگونه روایات اطلاع و اشراف کامل دارد) مطرح می شود تمام سعی و دقت خویش را در فهم صحیح مراد و مقصود گوینده به کار بندیم.

به فراست می توان دریافت که مسأله "توقیت" اساسا بر خلاف فلسفه و مفهوم واقعی انتظار فرج است و ای بسا منتظران را سرخورده، دلسرد و ناامید سازد و یا اینکه در اصل اعتقاد ایشان به پدیده ظهور خدشه وارد آورد.

و اما رهیافت معقول و پاسخ به سوال مزبور در گرو تقدیم چند مقدمه است:

یکم:

 همانگونه که غیبت بر دو گونه است: غبیت صغری و غیبت کبری؛ ظهور نیز بر دو گونه است: ظهور اصغر و ظهور اکبر.

منظور از ظهور اکبر همان فرج حقیقی و تحقق حکومت عدالت محور آخرین حجت خدا در دوران آخر الزمان است اما مراد از ظهور اصغر، تحقق پاره ای از نشانه های آخر الزمان نظیر رویدادهای اجتماعی همانند قیامها و جنگها، وبرخی حوادث طبیعی همچون زلزله، سیلابها، خسوف و کسوف غیر عادی، و نیز برخی نشانه های خاص می باشد که در برخی کتب مانند کتاب"عصر ظهور" تألیف عالم فرزانه آیت الله کوران به تفصیل تبیین و بررسی شده است.

دوم:

وقوع برخی از نشانه های یاد شده حتمی است بدین معنا که تا این نشانه ها تحقق نپذیرد ظهور واقع نخواهد شد. برخی نشانه ها نیز محتمل الوقوعند.

سوم:

هر یک از نشانه های یاد شده به تنهایی در حکم معدّات (6) و به منزله علت ناقصه (7) برای تحقق ظهور اکبر انگاشته می شوند اما اراده و فعل انسانها به عنوان جزء اخیر علت تامه (8)در تحقق ظهور اکبر نقشی سرنوشت ساز و تعیین کننده دارد لذا در شماری از روایات، یکی از وظایف خطیر منتظران در عصر غیبت دعا و استغاثه به محضر ربوبی به منظور تعجیل در امر فرج معرفی شده است؛ و حضرت حجت علیه السلام خود راز گشایش این مسأله را به ما آموخته اند آنجا که درتوقیع صادر شده از ناحیه حضرتش می فرمایند:

"... و اکثرو الدعا لتعجیل الفرج فإن ذلک فرجکم" (9)

(... تا می توانید برای تعجیل در فرج دعا کنید چرا که فرج شما همان است.)

 

نتیجه گیری:

قدر مسلم پاره ای از نشانه های ظهور در عصر حاضر تحقق یافته است. ظهور این نشانه ها(ظهور اصغر) نوید بخش قریب الوقوع بودن ظهور اکبر است لکن اراده و فعل آدمیان می تواند در کنار سایر اسباب، موجب تسریع و یا تاخیر آن گردد.

 

پایان بخش نوشتار حاضر تذکار این نکته است که:

توقیت یاد شده از ناحیه علمای اعلام آن توقیت معهود در روایات نیست چرا که آن توقیت، تعیین زمان خاص الخاص و وقت دقیق برای امر ظهور است و این نحوه توقیت از کلام این بزرگان استنباط نمی شود.

 

                                                                                                                                         شکوری 

                                                                                                           سایت تبیان

 


 

 

پی نوشت ها:

1- بقره/214

2- با استفاده از مقاله"زمزمه های ظهور" نوشته شفیعی سروستانی

3- صدوق، محمدبن على بن الحسین، كمال‌‌الدین و تمام‌‌النعمة، ج‌‌2، ص‌‌483، ح‌‌4; طوسى، محمد بن الحسن، همان، ص‌‌176.

4- مفاتیح الجنان، دعای عهد

5- منظور روایتهایی است که مفاد کلی آنها این است که هر کس برای امر ظهور حضرت حجت عج الله تعالی فرجه الشریف وقتی تعیین کند دروغزنی بیش نیست از جمله : حضرت مهدی حجت بن الحسن (ع) به سفیر خود نوشتند: خدایت ارشاد کناد و ثابت دارد و نگهداریت فرماید: سئوال از منکرانی که از خاندان وپسرعموهای من می باشند کرده بودی بدانکه میان خدای عزوجل و میان کسی قرابتی نیست و هر کس مرا انکار کند از من نیست و راه او راه پسر نوح (ع) خواهد بود و اما راه عمویم جعفر و فرزندش راه برادران یوسف (ع) است و اما مالهای شما را ما نمی پذیریم مگر برای آنکه پاک شوید و هر که خواهد برساند و هر که خواهد ببرد و قطع کند و آنچه خدا به ما داده بهتر از آن چیزی است که به شما داده و اما ظهور فرج آن امرش با خدا است و وقت گذاران دروغ می گویند. (بحار ج 53 ص 3، یوم الخلاص ص 204). و یا روایت های دیگری چون:""کذب الوقاتون، انا اهل بیت لانوقت " و " کذب الوقاتون، کذب الوقاتون، کذب الوقاتون " در جای دیگری فرموده اند:خداوند  اراده کرده است که با وقت تعیین کنندگان، مخالفت ورزد: " والی اللهِ اَن یخالفَ وقتَ الموقّتین"  (اصول کافی جلد 1 صفحه 368 )  

6- اموری که زمینه ساز ظهور پدیده ای خاص می باشند.

7- در اصطلاح اهل فلسفه علت ناقصه، به شیء مؤثر در پیدایش معلول اطلاق می شود به عنوان مثال در پیدایش یک نهال مجموعه ای از عوامل با یکدیگر همکاری می کنند نظیر آب، خاک، نور خورشید، کود، باغبان و... هر یک از این عوامل به تنهایی در حکم علت ناقصه(علت تأثیر گذار) برای پیدایش معلول(نهال) به شمار می روند.

8-   اگر تحقق یک شیء مشروط به شرایطی چند باشد؛ در صورت تحقق مجموع آن شرایط اصطلاحا گفته می شود که علت "تامه" شد ه است و در این صورت پیدایش معلول ضروری و اجتناب ناپذیر خواهد بود. حکیمان بر این باورند که اراده در افعال آدمیان آخرین شرط ظهور فعل(جزء اخیر علت تامه) به شمار می رود. 

9-  مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، ج‌‌53، ص‌‌177.منبع  .تبیان.درخواست دوست  عزیز  علی

يکشنبه 18/12/1387 - 11:30
خاطرات و روز نوشت

دوست  عزیز  کلیه  ی مباحث  مرموطه  از  منابعی  معتبری  گرفته  شده  است  اگر  واقعا  شک دارید   تحقیق  کنید..حالا   من هم  از  یکی  از  روحانیون هم  سوال  می کنم.

يکشنبه 18/12/1387 - 11:17
خاطرات و روز نوشت
دوستان  عزیز  هر  سوال  یا  مقاله  یا  تحقیقی     در   رابطه  با  امام  زمان  دارید درخواست  بدهید.
شنبه 17/12/1387 - 22:22
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته