• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 639
تعداد نظرات : 863
زمان آخرین مطلب : 5363روز قبل
دعا و زیارت

مقالات

وصیت امام حسن علیه السلام

این وصیتى است كه از امالى شیخ طوسی (ره) نقل شده كه به برادرش امام حسین علیه السلام فرمود: " این است آنچه وصیت مى‏كند بدان حسن بن على به برادرش حسین بن على: وصیت مى‏كند كه گواهى دهد معبودى جز خداى یكتا نیست كه شریك ندارد ، پس پرستش مى‏كند او را بدان جهت كه شایسته ی پرستش است ، شریكى در سلطنت ندارد و سرپرستى از خوارى براى او نیست و به راستى كه او هر چیز را آفریده و اندازه ی آن را به خوبی مقدر ساخته و شایسته ‏ترین معبود و سزاوارترین كسى است كه او را ستایش كنند ، هر كه از او فرمانبردارى كند راه رشد را یافته ، و هر كس كه نافرمانیش را كند به گمراهى و سرگشتگى می افتد و هر كس به سوى او بازگردد هدایت گشته است. من تو را سفارش مى‏كنم ( اى حسین ) به بازماندگانم از خاندان و فرزندان و خانواده خودت كه از بدكارشان درگذرى و از نیكوكارشان بپذیرى ، و براى آنها جانشین و پدرى مهربان باشى ، و دیگر آن كه مرا کنار رسول خدا دفن نمایی كه من به او و خانه او شایسته ‏تر از دیگران هستم... و اگر از این كار مانع شدند و جلوگیرى كردند ، من تو را به حق قرابت و نزدیكى كه خدا براى تو قرار داده و قرابتى كه با رسول خدا دارى سوگند مى‏دهم كه اجازه ندهى در این راه به خاطر من خون ریخته شود تا آنگاه كه رسول خدا (ص)را دیدار كنیم و شكایت ‏خود به نزد او بریم ، و آنچه از این مردم پس از وى بر سر ما رفته ، به او گزارش كنیم ... " این را فرمود و از دنیا رفت . درود خدا بر او باد . و در روایت مفید (ره) این گونه است كه پس از جریان مسموم شدن خود فرمود: (چون من از دنیا رفتم ، چشم مرا بپوشان ، مرا غسل ده و كفن نما ، سوى قبر جدم رسول خدا (ص) ببر تا دیدارى با او تازه كنم ، سپس به سوى قبر جده ‏ام فاطمة بنت اسد رضى الله عنها ببر و در آنجا دفنم كن ، و ‏بدان اى برادر كه مردم گمان دارند شما مى‏خواهید مرا كنار رسول خدا (ص) به خاك بسپارید ، پس در این باره گرد آیند و از شما جلوگیرى كنند ، تو را به خدا سوگند دهم مبادا به خاطر من به اندازه ی ذره ای خون ریخته شود. ) (2) پى‏نوشتها: 1) بحار الانوار، ج 44، صص 152-151. 2) ارشاد شیخ مفید، ج 2، ص 14

يکشنبه 18/12/1387 - 14:59
دعا و زیارت
برگ‏هایى ازتاریخ روم مادر امام زمان علیه السلام / كمال السید / ترجمه: عبدالله امینى

میان امام مهدى علیه السلام و حضرت مسیح علیه السلام، از جهات متعددى ارتباط است. یكى از این موارد، مادر بزرگوار آن امام است.



در روایتى از پیامبر صلى الله علیه و آله این گونه آمده است:



مهدى ازفرزندان من است. صورتش مانند ماه منیر مى‏درخشد. رنگ رخسارش عربى و قد و قامتش اسرائیلى است. (1)



دراین حدیث، اشاره‏اى ضمنى هست كه مهدى علیه السلام ازمادرش، ویژگى‏هاى قد و امت‏بنى‏اسرائیل رابه ارث مى‏برد.



نگاشته‏هاى امامیه، تاكید دارد كه مادر امام مهدى علیه السلام، بانو «ملیكا» است كه نام حقیقى‏اش راپنهان كرد و به اسم «نرجس‏» شناخته وخوانده شد.اویكى ازشاهزادگان قصر امپراتورى قسطنطنیه در روم بود.



در این قسمت از بحث، آن چه را استاد سعید ایوب در كتاب ارزش‏مندش «عقیدة المسیح الدجال‏» نوشته و مربوط به موضوع است، بیان مى‏كنیم:



جبهه‏اى كه رو در روى دجال و پیروان و مردان مرتد كلیسا مى‏ایستد، اسلام است. فرمانده این جبهه، مهدى منتظر است.



پیامبر مى‏فرماید: «مهدى، همنام من است‏» . آیا صاحب این نام كه در انجیل كنونى است، با نشانه‏هایى كه برایش گفته‏اند، همخوان است؟



در سفر رؤیا آمده است: «نام فرمانده‏اى كه جنگ‏هاى آخر زمان را رهبرى مى‏كند، امین صادق است‏» . (2)



در منابع اسلامى است كه شیوه مهدى، بدان گونه است كه «پس از آن كه زمین پراز ستم و جور شد، آن را پراز عدل و داد مى‏كند» . در عرض و همسنگ این نشانه‏ها [در مصادر اسلامى] در سفر رؤیا است: «او، عادلانه حكم مى‏كند و براى برقرارى عدالت مى‏جنگد» . (3)



در منابع اسلامى درباره اصل و نسب مهدى آمده است: «مهدى، از خاندان من، از فرزندان فاطمه است...» . (4)



در این باره، در سفر رؤیا ذكر شده: «بانویى كه نور خورشید و ماه وجودش را فرا گرفته است و پایین پا و بر سر او تاجى از دوازده ستاره است. بانو، پسرى نیرومند زاییده كه با قدرتى آهنین، تمامى ملت‏ها را سرپرستى مى‏كند» . (5)



در تفسیر گفته‏اند: «او، بانویى فاضله وبا وقاراست و نسل [مهدى] از او به وجود مى‏آید» . (6)



نسل این بانو، با مخاطرات و مشكلاتى مواجه مى‏شود و نیروى‏هاى شیطانى با باقى‏مانده نسل او - كه به سفارش‏هاى خداوند عمل مى‏كنند - مى‏جنگد. تاجى كه بر سر بانو است، نشانه رهبرى است و دوازده ستاره، نام‏هاى رسولان است.



به نظرم اگر مهدى از فرزندان فاطمه، و آخرین رهبر باشد، طبیعى است كه تمامى برادرانش، نزد اهل كتاب شناخته شده باشند. اینان، شاخ و برگ یك درخت‏اند كه ازبانوى آفتاب و مهتاب به بار آمده‏اند. (7)



روایت تاجر بردگان بشربن سلیمان نخاس روایتى در كتاب‏هاى معتبر امامیه در «كمال الدین‏» شیخ صدوق و «الغیبة‏» شیخ طوسى است كه به مهم‏ترین مطالب آن اشاره مى‏كنیم:



بشربن سلیمان نخاس، از اصل و ریشه انصار مدینه و ساكن سامرا است. وى، همسایه امام هادى علیه السلام است و نزد ایشان، نیز مسائل فقهى تجارت بردگان را مى‏آموخت.



امام، مباشر خود «كافور» را هنگام پسین، به دنبال تاجر مى‏فرستد. او در وقت مناسب حاضر مى‏شود. امام، به وى ماموریت مى‏دهد كنیزى را با مشخصات معین بخرد.



روایاتى كه به این موضوع اشاره دارد، مى‏گوید، امام هادى كمى پس از پایان جنگ محلى بغداد (سال 251- 252) دست‏به این اقدام زد. كه احتمالا، اقدام حضرت، میان سال‏هاى 253- 254 هجرى است; یعنى، هنگامى كه بغداد فعالیت عادى‏اش را پس از جنگ خانمان برانداز داخلى، از سرگرفت.



خرید كنیز، در جایى نزدیك «معبر الصراة‏» كه نهرى منشعب از دجله در بغداد است، انجام شد. دخترك داستان هیجان انگیزش را براى «نخاس‏» چنین بازگو مى‏كند:



نام حقیقى اش، «ملیكه‏» دختر یشوعا فرزند قیصر روم است و مادرش از نسل حواریون و مشخصا از نسل شمعون، (وصى مسیح) است. جدش مى‏خواست او را به ازدواج یكى از شاهزادگان و امیران قصر درآورد كه پیشامدى مانع آن شد.



دخترك، در رؤیاى شگفتى مى‏بیند كه پیامبر عرب، (محمد صلى الله علیه و آله) او را نامزد یكى از فرزندانش از نسل مسیح مى‏كند. به سبب این رؤیاى هیجان‏آمیز و علاقه‏اش به جوان سبزه‏اى كه نامزد وى شده، دچار تب مى‏شود.



او، دخترى عاقل و آگاه است كه زبان عربى مى‏داند و با اسیران مسلمان، مهربان و خوش‏رفتار است.



دختر، براى سفر به بغداد نقشه مى‏كشد. وى، در جنگ شركت مى‏كند و جزء اسیران مى‏شود.



این است آن چه اتفاق افتاده. وقتى نامش راپرسیدند، گفت: «نرجس است‏» . این، نام كنیزان بود، و این گونه به بازار كنیزان - كه آن زمان رواج داشت - برده شد.



در این قسمت، برخى از تفاصیل و توضیحات را درباره جبهه نبرد شمالى و شمالى - شرقى، جایى كه ارتش اسلام و روم به كشمكش و نبرد پرداخته‏اند، ذكر مى‏كنیم. مى‏توان مجموعه هجوم‏ها و نبردها را از هنگام فتح «عموریه‏» پى گرفت كه به شكل سختى، در زمان امپراتریس تئودورا، در آمد. وى نائب السلطنه فرزند كوچكش، «میخائیل سوم‏» بود.



ما، بحث را بر درگیرى‏هاى سال‏هاى 249- 253 كه در تاریخ اسلامى و رومى ثبت است، متمركز مى‏كنیم. در سال 253 هجرى (867 میلادى) حادثه مهمى رخ داد كه از دیگر حوادث روشن‏تر است. كودتاى «باسیلیوس‏» با تلاشى سرنوشت‏ساز و انقلابى پیش آمد كه حكومت‏خاندان عموریه را برانداخت و خاندان جدید مقدونیه را برسركارآورد. این صفحات را از تاریخ روم مى‏خوانیم.



این چنین به «نیكفوروس‏اول‏» (802- 811) و جنگش با هارون الرشید بر مى‏خوریم و میخائیل اول (811- 813) كه به سبب شكست از بلغارها، تخت و تاجش سرنگون شد و سرش را تراشیدند و به زمره راهبانش درآوردند، و لئوى پنجم، مشهور به «ارمنى‏» (813- 820) كه بار دیگر تمثال پرستى را قدغن كرد و در حالى كه در كلیسا به ترنم سرودى مشغول بود، ترور شد و میخائیل دوم (820- 829) امپراتورى الكن بى‏سوادى كه عاشق راهبه‏اى شد و مجلس سنا را واداشت از وى خواهش كند كه آن زن را به ازدواج درآورد، و تئوفیلوس (829- 842) مصلح قوانین و سردار سازندگى و مدیر با وجدانى كه شیوه تمثال شكنى را زنده گرداند و بر اثر ابتلا به اسهال خونى در گذشت و بیوه‏اش «تئودورا» كه به عنوان نائب‏السطنه‏اى توانا بر شهرها حكومت مى‏كرد (842- 856) به آزار و اذیت مردم پایان داد، و میخائیل سوم، ملقب به دائم‏الخمر (842- 867) كه بر اثر بى كفایتى مقرون به مهربانى، امور حكومت را ابتدا به مادرش سپرد و چون وى فاضل و لایقش سزار بارداس واگذار كرد (9) . آن گاه ناگهان مردى بى مانند، غیر منتظرانه، بر صفحه ظاهر شد و به هر چیزى كه از پیشینیان مانده بود، به جز خشونت، پشت پا زد و سلسله نیرومند مقدونیان را بنیاد افكند.



باسیلیوس اول مقدونى در نزدیكى شهر آدریانوپل در دامان یك خانواده برزگر ارمنى، قدم به عرصه وجود نهاد (سال 862) . هنگام كودكى به دست‏بلغارها اسیر شد و ایام جوانى‏اش را در آن سوى دانوب، یعنى خطه‏اى كه در آن زمان به مقدونیه شهرت داشت، در میان بلغارها گذراند. در بیست و پنج‏سالگى گریخت و رو به قسطنطنیه نهاد. سر بزرگ و نیروى جسمانى وى نظر مردى را كه به خدمت‏سیاسى اشتغال داشت، جلب كرد. به همین سبب وى باسیلیوس را به مهترى خود اجیر كرد. باسیلیوس، به اتفاق ولى نعمت‏خویش - كه مامور یونان شده بود - ، به آن سرزمین رفت و در آن جا نظر زن بیوه‏اى به اسم دانیلیس، و نیز اندكى از ثروت او را به خود جلب كرد. چون به پایتخت‏بازگشت، اسب سركشى را براى میخائیل سوم رام كرد، پس به خدمت امپراتور اجیر شد، و هر چند مردى كاملا عامى بود، به مقام ریاست تشریفات دربار ارتقاء یافت.



باسیلیوس، همیشه مناسب و شایسته بود و هر كار را بدو مى‏سپردند، به خوبى از پس آن بر مى‏آمد و به شتاب آن را انجام مى‏داد. وقتى میخائیل در صدد پیدا كردن شوهرى براى همخوابه خویش بر آمد، باسیلیوس زن دهاتى خویش را طلاق گفت و او را با مهریه هنگفتى به تراكیا فرستاد و ائودوكیا، همخوابه امپراتور را به ازدواج درآورد، و آن زن همچنان به خدمت‏به امپراتور ادامه داد. میخائیل، همخوابه‏اى براى باسیلیوس معین كرد، اما باسیلیوس مقدونى فكر مى‏كرد كه پاداش عمل وى تاج و تخت است. وى میخائیل را قانع ساخت كه دایى‏اش (سزار بارداس) مشغول توطئه براى خلع او است، و سپس بارداس را با دست‏هاى بسیار بزرگ خود خفه كرد (866) . میخائیل سوم، كه سال‏هاى دراز عادت كرده بود سلطنت كند، نه حكومت، اینك باسیلیوس را در امپراتورى شریك خود كرد و تمامى امور حكومت را به دست وى سپرد. هنگامى كه میخائیل اورا به كنار گذاشتن تهدید كرد، باسیلیوس، نقشه قتل میخائیل را كشید و خودش در این امر نظارت كرد و سرانجام بدون رقیب، امپراتور شد (867) . (10)



ذكر برخى مطالب مفید دیگر «تئوفیلوس‏» در 227 هجرى (841 میلادى)، همان سالى كه معتصم عباسى مرد، در گذشت. وى، در عموریه كه در 223 هجرى (837 میلادى) به دست لشكر اسلام افتاد، زاده شد. فرزند كوچكش، میخائیل سوم، شش سال حكمرانى كرد و شوراى نائب السلطنه را به سرپرستى مادرش «تئودورا» و دایى‏اش قیصر بارداس تشكیل داد. مادرش، چهارده سال به تنهایى حكومت كرد و جنگ‏هاى سختى ضد دولت اسلامى، در این مدت به راه انداخت و دوازده هزار اسیر مسلمان را هولناك به قتل رساند (11) . در 856 میلادى، برادرش (قیصر بارداس) وى را كت‏بسته، مجبور به اقامت در دیرى كرد. تاریخ سال درگذشت وى را 867 م. ذكر مى‏كند، سالى كه كودتاى نظامى به رهبرى باسیلیوس رخ داد. تاریخ روم مختصرى از اخلاق و رفتار وى را ذكر كرده است. آیا مرگ تئودورا در همین سال، طبیعى و به طور اتفاقى بوده است؟ !



بارداس، پس از دستگیرى و اقامت اجبارى خواهرش در دیر، حاكم امپراتورى شد و قیصر گردید. نباید فراموش كرد كه تاریخ از وى با این لقب یاد مى‏كند.



مى‏توان این اطلاعات و محتواى سخنان بانو نرجس را باهم تطبیق داد. (12)



وجود شخصیتى به نام قیصر بارداس كه امپراتور كشور باشد، درگزارش بانو، به روشنى بیان مى‏شود. در سال 867 میلادى (253 هجرى) باسیلیوس مقدونى، قیصربارداس را مى‏كشد، سپس میخائیل سوم را به قتل مى‏رساند و خود را امپراتور جدید اعلام مى‏كند و به حكومت‏خاندان عموریه پایان مى‏دهد. آن گونه كه در تاریخ ثبت است، باسیلیوس، شخصى بى سواد و خشن و خون آشام بود.



تار و مار شدن خاندان عموریه، گزارش فرار و آوارگى شاهزادگان قصر را تقویت مى‏كند. پیدایش بانو نرجس در سال كودتاى نظامى و به هنگامى كه برخوردهاى آسیب‏زا رخ مى‏نماید و گزارش «بشربن سلیمان نخاس‏» بدان اشاره مى‏كند، نیز آشنایى امام حسن عسكرى علیه السلام با كنیزى در منزل عمه‏اش، شاهد و گواه ادعاى بانو نرجس است كه از بانوان و شاهزادگان قصر مى‏باشد و دست‏سرنوشت، او رابه بغداد رسانده است.



داستان امام مهدى علیه السلام عادى نیست، بلكه به اقتضاى ادبیات این مسئله، خلاصه داستان پیامبران، با تمامى معجزات و شورانگیزى آن است. حادیث‏بسیارى به همانندى امام مهدى و گروهى از انبیا اشاره دارد. رؤیاى بانو نرجس رابا قصه‏هاى بسیار جالبى كه در قرآن آمده و رؤیا، ركن مهم آن است، مى‏توان مقایسه كرد، كه گویاتر از سوره یوسف وجود ندارد و رؤیا، نقطه محورى تمام قصه بوده است. داستان، با رؤیایى از ستارگان شروع مى‏شود و با تفسیر و تعبیر آن پایان مى‏پذیرد و در میان رؤیا، خواب پادشاه بازگو مى‏شود كه وضع را جالب‏تر مى‏كند.



اگر رؤیاى بانو نرجس، در فضاى كلى چهارچوب حركت الهى رسالت قرار گیرد، روشن مى‏شود كه بسیار همخوانى و انسجام دارد. قرآن كریم، پر از شواهد درخشان در این باره است. موسى علیه السلام دروضعى هیجان آور به دنیا آمد و زیست و رشد كرد - كه از شرح آن بى نیازیم - و بانو مریم با لطف الهى به دنیا آمد و فرزندش عیسى علیه السلام با معجزه‏اى در آفرینش زیر شاخه درخت، زاده شد و سرورمان محمد صلى الله علیه و آله زاده دو ذبیح (ابن‏الذبیحین) است; زیرا، میان اسماعیل و ذبحش، لحظاتى فاصله نبود كه آسمان گشوده شد. نزدیك بود پدر پیامبر صلى الله علیه و آله ذبح شود و خود پیامبر صلى الله علیه و آله در هنگام هجرت به قتل برسد، در حالى كه میان او و شمشیرهاى قریش، جز چند تار عنكبوت نبود. پیش‏تر، ابراهیم (پدر پیامبران) در دل آتش افتاد، اما خدا آن را سرد وسلامت كردو خدا خواست ملیكه یا نرجس، مادر مصلح جهان شود... خداوند از وى مردى را كه نرجس بدو رغبت و میلى نداشت، راند و شوهرى دیگر در زمان دیگر تقدیر وى كرد. خدا مى‏خواست در حوادث كودتاى نظامى كه قربانیان آن، خاندان حاكمه عموریه بودند، وى از كشتن نجات یابد و در سفرى هیجان آور - كه تفصیلش را نمى‏دانیم - به بغداد، و سپس به سامرا برسد.



امام هادى علیه السلام براى فرزندش، دخترى خردمند از سلاله حواریون را برگزید، اما مى‏بایست فرزند موعود، دایى‏هاى نداشته باشد كه سراغ وى را بگیرند، از این رو، دختر، مانند هر كنیز بیگانه دیگرى، در هاله‏اى از گمنامى مى‏زیست، گرچه وى - همچنان كه در روایت گفته‏اند - سیدة الاماء (خاتون كنیزكان) بود.



پى‏نوشت‏ها:



1) البیان، گنجى، ص 118.



2) سفر رؤیا، 19/11، كتاب حیات، چ 1982.



3) همان.



4) سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1268.



5) سفر رؤیا، 12/1، 5 (كتاب مقدس، چ 1983) 6) یوم الدین، استیفنس، ص 87 و 109; تفسیر الرؤیا، ص 277; آخرالساعة، جین داكسون، 1984.



7) سعید ایوب، عقیدة المسیح الدجال، ص 98- 101.



8) در متن عربى، «عم‏» (عمو) آمده كه درست آن، «دایى‏» است، به دلیل چند سطر بعد.



9) در تاریخ طبرى، در حوادث سال 246 است: نصر بن الازهر شیعى، (فرستاده متوكل به روم براى پرداخت فدیه به منظور آزاد كردن اسیران) مى‏گوید: «وقتى به قسطنطنیه رسیدم، با همان لباس و شمشیر و خنجر و كلاهى كه داشتم، به سراى قیصر میخائیل رفتم. بین من و دایى قیصر كه سرپرست وى بود، مناظره‏اى در گرفت‏» .



10) تاریخ تمدن، ویل دورانت، ج 4 (عصرایمان) ص 550- 551 (فصل 18) .



11) شاید همین رخداد هول ناك، قیصر بارداس را واداشت چند ماه بعد، خواهرش را زندانى كند. طبرى، در حوادث سال 241 هجرى فاجعه كشتار اسیران را ذكر كرده است.



12) مستشرق «دونالدسون‏» ، بعید مى‏داند یكى از شاهزادگان روم دختر یشوع فرزند امپراتور روم همسر امام حسن عسكرى باشد، او، معتقد است كه این قصه از هر یث‏براى تاكید بر پاكى اصل و نسب امام مهدى علیه السلام بافته شد، اما همین مستشرق بعید نمى‏داند شاهزاده رومى در میان اسیران جنگى، از جبهه امپراتورى بیزانس باشد كه پس از فروش در بازار نخاسه، به عنوان كنیز به خانواده مسلمان والایى رفت. (موسوعة العتبات المقدسة: سامرا، ص 276).



نگاشته‏هاى شیعى در شرح حال مادران امامان كه اغلب كنیز بودند، مطلب فوق را جز براى امام سجاد علیه السلام و امام مهدى علیه السلام گزارش نكرده است. مادر امام زین العابدین علیه السلام، شهربانو دختر یزدگرد، آخرین كسراى ایران، و مادر امام مهدى علیه السلام، شاهزاده‏اى رومى بود. نوشته‏هاى شیعى بر آن نبوده كه ائمه را با اصل و نسب‏هاى ساختگى به شرافت و بزرگى برساند!
يکشنبه 18/12/1387 - 12:4
دعا و زیارت

جان و جانان: امام زمان(عج) از نگاه مقام معظم رهبرى / مرتضى نائینى

خورشید فروزان

امروز وجود مقدس حضرت حجت - ارواحنا فداه - در میان انسان‏هاى روى زمین، منبع بركت، منبع علم، منبع درخشندگى، زیبایى و همه خیرات است.



...براى انسانى كه داراى معرفت‏باشد، موهبتى از این برتر نیست كه احساس كند، ولى خدا، امام بر حق، عبد صالح، بنده برگزیده در میان همه بندگان عالم و مخاطب به خطاب خلافت الهى در زمین، با او و در كنار او است; او را مى‏بیند و با او مرتبط است. (1)



مهدى موعود (عج)، مظهر رحمت و قدرت حق و مظهر عدل الهى است و كسانى كه بتوانند با این كانون شعاع رحمت و تفضلات الهى، ارتباط روحى و معنوى برقرار كنند، در تقرب به خداوند، توفیق بیشترى مى‏یابند; زیرا نفس توسل و توجه و ارتباط قلبى با آن حضرت، موجب عروج و رشد روحى و معنوى انسان مى‏شود. (2)



... یكى از آن خورشیدهاى فروزان، به فضل و كمك پروردگار و به اراده الهى، امروز در زمان ما به عنوان «بقیة الله فى ارضه‏» ; به عنوان «حجة الله على عباده‏» ; به عنوان «صاحب زمان‏» و «ولى مطلق الهى در روى زمین‏» وجود دارد. بركات وجود او، [و] انوار ساطعه از وجود او، امروز هم به بشر مى‏رسد... این خورشید معنوى و الهى بازمانده اهل‏بیت علیهم السلام است. (3)



ولى عصر - صلوات الله علیه - میراث بر همه پیامبران الهى است. (4)



امام بزرگوار و عزیز و معصوم و قطب عالم امكان و ملجا همه خلایق، اگرچه غایب است و ظهور نكرده، اما حضور دارد. (5)



امام زمان (عج) امانت و گوهر درخشنده عظیم آفرینش در میان ما، امروز بى گمان بیش از هر زمان، متوجه و مراقب این ملت است. (6)



نقش مهدویت

امید

اعتقاد به مهدویت، به وجود مقدس مهدى موعود - ارواحنا فداه - امید را در دلها زنده مى‏كند. هیچ وقت انسانى كه معتقد به این اصل است، نا امید نمى‏شود; چرا؟ چون مى‏داند یك پایان روشن حتمى، وجود دارد... سعى مى‏كند كه خودش را به آن برساند. (7)



اعتقاد به قضیه مهدى (عج) و موضوع ظهور و فرج و انتظار، گنجینه عظیمى است كه ملت‏ها مى‏توانند از آن، بهره‏هاى فراوانى ببرند. شما كشتى‏اى را در یك دریاى طوفانى فرض كنید. اگر كسانى كه در این كشتى هستند، عقیده داشته باشند; كه اطراف آنها تا هزار فرسنگ، هیچ ساحلى وجود ندارد و آب و نان و وسایل حركت اندكى داشته باشند، كسانى كه در این كشتى هستند، چه كار مى‏كنند؟ آیا هیچ تصور مى‏شود كه اینها براى آن‏كه حركت كنند و كشتى را پیش ببرند، تلاشى بكنند ؟ نه، چون به نظر خودشان، مرگشان حتمى است. وقتى انسان مرگش حتمى است، دیگر چه حركت و تلاشى باید بكند؟ امید و افقى وجود ندارد. یكى از كارهایى كه مى‏توانند انجام دهند، این است كه در این مجموعه كوچك، هركس به كار خودش سرگرم شود. آن كسى كه اهل آرام مردن است، بخوابد تا بمیرد و آن‏كه اهل تجاوز به دیگران است، حق دیگران را بگیرد تا آن‏كه چند ساعتى بیشتر زنده بماند.



طور دیگر هم این است كه كسانى كه در همین كشتى هستند، یقین داشته باشند و بدانند كه در نزدیكى آنها، ساحلى وجود دارد. حالا اگر دور و یا نزدیك است و چقدر كار دارند تا به آن‏جا برسند، معلوم نیست. اما قطعا ساحلى كه در دسترس آنها است، وجود دارد. این افراد چه كار مى‏كنند؟ اینها تلاش مى‏كنند كه خود را به آن ساحل، برسانند و اگر یك ساعت هم به آنها وقت داده بشود; از آن یك ساعت‏براى حركت و تلاش صحیح و جهت دار استفاده خواهند كرد، و فكرشان را روى هم خواهند ریخت و تلاش‏شان را یكى خواهند كرد تا شاید بتوانند خود را به آن ساحل برسانند .



«امید» ، چنین نقشى دارد . همین قدر كه امیدى در دل انسان به وجود آمد، مرگ بال‏هاى خود را جمع مى‏كند و كنار مى‏رود. امید موجب مى‏شود، انسان تلاش و حركت كند; پیش ببرد; مبارزه كند و زنده بماند. فرض كنید ملتى در زیر سلطه ظالمانه قدرت مسلطى، قرار دارد و هیچ امیدى هم ندارد. این ملت مجبور است، تسلیم بشود. اگر تسلیم نشد، كارهاى كور و بى جهتى انجام مى‏دهد; اما اگر این ملت و جماعت، امیدى در دلشان باشد و بدانند كه عاقبت‏خوبى حتما وجود دارد، اینها چه مى‏كنند؟ طبیعى است كه مبارزه خواهند كرد و مبارزه را نظم خواهند داد و اگر مانعى در راه مبارزه وجود داشته باشد، او را برطرف خواهند كرد.



بشریت در طول تاریخ و در حیات اجتماعى، مثل همان سرنشینان یك كشتى طوفان زده، همیشه گرفتار مشكلاتى از سوى قدرتمندان، ستمگران، قوى دستان و مسلطین بر امور انسان‏هاى مظلوم بوده است. امید، موجب مى‏شود كه انسان، مبارزه كند و راه را باز نماید و پیش برود. وقتى به شما مى‏گویند انتظار بكشید; یعنى، این وضعیتى كه امروز شما را رنج مى‏دهد و دلتان را به درد مى‏آورد، ابدى نیست و تمام خواهد شد. ببینید چقدر انسان، حیات و نشاط پیدا مى‏كند. این، نقش اعتقاد به امام زمان - صلوات الله علیه و ارواحنا فداه - است. این نقش اعتقاد به مهدى موعود مى‏باشد. این عقیده است كه شیعه راتا امروز، از آن همه پیچ وخم‏هاى عجیب وغریبى كه در سرراهش قرار داده بودند ، عبور داده است. (8)



مجاهدت

ایمان و اعتقاد به امام زمان (عج)، مانع از تسلیم شدن است و ملت هاى با ایمانى كه حضور قطب عالم امكان را در میان خود احساس مى‏كنند، از حضور او امید و نشاط مى‏گیرند و براى مجد و عظمت اسلام، مبارزه و مجاهدت مى‏كنند و با تك
يکشنبه 18/12/1387 - 12:3
دعا و زیارت
مهدویت و فرقه‏هاى انحرافى (1) / جعفر خوشنویس / تدوین: على لارى

مدخل: اصالت مهدویت و ادعاهاى باطل

مساله‏ى حضرت بقیة الله الاعظم، مهدى موعود (عج)، یكى از بارزترین و بدیهى‏ترین مسایل اسلامى و مورد تایید و اعتقاد همه‏ى مسلمانان به ویژه شیعیان است، زیرا صدها آیات قرآنى و روایات نبوى این مساله‏ى با اهمیت را به طور گسترده و مبسوط عنوان و مطرح ساخته‏اند و جزئیات آن را با بیاناتى دقیق و روشن، ذكر كرده‏اند، به طورى كه ابهامى براى كسى باقى نگذاشته‏اند .



تمامى فرق اسلامى - تقریبا - این آیات و روایات و مفاد آن‏ها را به نحوى دركتب حدیثى و كلامى و تفسیرى و احیانا رجالى و تاریخى خود متعرض شده‏اند و درباره‏ى آن به شكل‏هاى مختلف سخن گفته‏اند، تا جایى كه مى‏توان ادعا كرد كه كم‏تر دانشمند و عالمى، بلكه مسلمانى یافت مى‏شود كه به این موضوع مهم و خطیر نپرداخته، یا این‏كه این مطلب به گوش او نرسیده باشد .



شاهد روشن و قوى این مدعا، صدها كتابى است كه در طول تاریخ، با استفاده از این نام شریف و مقدس به وجود آمده است . اما این مساله‏ى مقدس و بدیهى - بسان هر مساله‏ى دیگر دینى و اسلامى حتى مانند الوهیت و ربوبیت و نبوت و رسالت - گه‏گاهى مورد سوء استفاده‏ى افراد یا گروه‏هایى البته با انگیزه‏هاى شخصى یا سیاسى، قرار گرفته و مى‏گیرد و اهداف و اغراض خاصى از این عمل دنبال شده و مى‏شود .



مگر نه این‏كه جهان همیشه شاهد این مطلب است كه افرادى گستاخانه مدعى الوهیت‏یا ربوبیت‏شده و كوس خدایى زده‏اند و یا مدعى نبوت و رسالت‏شده و دعوى پیغمبرى نموده‏اند؟ ! ! بدیهى است كه این سوءاستفاده‏ها و این ادعاهاى مفتضح و رسوا، هرگز به اصل و اصالت این حقایق ضربه نمى‏زند و كسى نمى‏تواند با این بهانه كه گه‏گاهى این نوع مطالب واقعى و ریشه‏دار در فطرت و عقل و مؤید به صدها بلكه هزاران دلیل، مورد سوء استفاده قرار گرفته یا مى‏گیرد، آن‏ها را زیر سئوال ببرد و یا این‏كه به نحوى در صحت اصل آن‏ها، تشكیك كند .



از آن‏جا كه مساله‏ى حضرت بقیة الله الاعظم، مهدى موعود (عج)، كه در آیات و روایات فراوانى خصوصیات آن مطرح شده است، نزد مسلمانان، مساله‏اى مقدس و ظهور حضرتش همواره آرزوى آنان بوده است، از این قاعده مستثنا نبوده و نیست .



این مساله‏ى مهم از همان زمان ائمه‏ى اطهار علیهم السلام و حتى با وجود خود امامان - كه جزو مبشران و نویددهندگان به آن بوده‏اند - به نحوى مورد سوء برداشت قرار گرفت و با برخورد ائمه علیهم السلام، مواجه شد .



این روند خطرناك و انحرافى در عصر غیبت صغرى مخصوصا پس از آن، به شكل‏هایى مانند ادعاى دروغین (سفارت و نیابت‏خاصه) حضرت مهدى (عج) تجلى مى‏نمود، كه مورد تكذیب حضرت (عج) و هشدار آن وجود مقدس قرار مى‏گرفت و مؤمنان تنها به سفرا و نواب واقعى توجه داده مى‏شدند . البته این حركت در زمان‏هاى بعد، نه تنها در جوامع شیعى بلكه در جوامع سنى نیز ادامه پیدا كرد و از اعتقاد و علاقه‏ى مسلمانان به این مطلب مقدس و حساس و سرنوشت‏ساز، بى محابا و ناجوانمردانه بهره بردارى مى‏شد!



با این حال، خوشبختانه با هشدارهاى قوى و به موقع عالمان دین و صدور ده‏ها روایت كه شمایل و نشانه‏هاى آن حضرت، شرایط ظهور و نحوه كار آن ذخیره‏ى الهى را بیان مى‏كرد، ماهیت پلید آن حركت‏هاى شوم و مغرضانه آشكار مى‏شد و صاحبان آن مفتضح و رسوا مى‏گشتند .



این ماجرا سردرازى دارد كه از حوصله‏ى این مقاله‏ى مختصر بیرون است . لذا ما در این‏جا تنها به بخشى از آن‏چه در دو قرن اخیر واقع شد و مسلمانان بخصوص شیعیان هنوز از تبعات و پیامدهاى ناگوار آن رنج مى‏برند، مى‏پردازیم تا شاید گامى، در جهت تنویر اذهان باشد .



آن‏چه فعلا در این مقاله مطرح است، بررسى كوتاهى است درباره‏ى فرقه‏اى كه متاسفانه، زمینه ساز پیدایش فرقه‏ى ضاله‏ى بابیت و سپس بهائیت‏شد . لازم به تذكر است كه این مقاله یك مرور اجمالى بیش نیست، و تفصیل كلام به شماره‏هاى بعد موكول مى‏شود .



شیخیه; ریشه‏ى بهائیت

اگر بخواهیم تصویرى جامع و گویا از فرقه‏ى ضاله‏ى بهائیت داشته باشیم، لازم است ریشه‏ى پیدایش بهائیت را مورد بررسى و دقت قرار دهیم . در حقیقت، بهائیت زاییده‏ى بابى‏گرى است و بابى‏گرى از كشفیه، و كشفیه هم فرزند ناخلف شیخى‏گرى است . قهرا براى پى‏بردن به واقعیت‏بهائى‏گرى باید ریشه‏ها و دامنه‏هایى را كه در آن متولد شده و پرورش یافته است، بشناسیم . لذا قبل از ورود به بحث‏بهائیت، باید دو فرقه‏ى دیگر را مورد بررسى قرار بدهیم . ما در این‏جا اول فرقه‏ى شیخیه را مورد بحث قرار مى‏دهیم .



الف - شیخیه

1- شیخ احمد احسائى كیست؟

مؤسس فرقه‏ى شیخیه، شیخ احمد احسائى است . شیخ احمد احسائى فرزند زین‏الدین بن ابراهیم بن صفر بن راغب بن رمضان درسال 1160 ه . در قریه‏اى به نام مطیرفى از قراء احساء یا (لهسا) متولد شد . وى از اعراب صحرانشین بود، ولى به خاطر اختلافى كه بین جد دوم و سومش (دائر و رمضان) پیدا شد، به منطقه‏ى احساء رفتند . اجداد شیخ احمد از سنى‏هاى متعصب بودند، ولى آمدن آن‏ها به منطقه‏ى احساء كه شیعه‏نشین بود، باعث‏شد تحت تاثیر شیعه قرار گرفتند . با این حال، به دلیل سابقه‏ى تعصب و صحرانشینى، به نظر مى‏رسد تشیع آن‏ها از روى تحقیق و تعقل نبوده است و چه بسا از باب هم‏رنگ شدن با محیط جدید بوده است .



2- اوصاف احسائى

برخى از مریدان وى اوصاف عجیب و غریبى را به او نسبت داده‏اند و از وى فردى استثنایى و داراى الهامات و امدادهاى غیبى، ساخته‏اند، ولى بیشتر این اوصاف توسط پسرش به او الهام مى‏شد . بیشتر اوصافى كه به او نسبت داده شده، از ناحیه‏ى پسرش بوده كه كتابى هم در وصف او نوشته است . مثلا قبل از 5 سالگى، یادگیرى قرآن را تمام كرد . خود مى‏گوید: «در ایام طفولیت، جسمم با بچه‏ها در حال بازى بود، ولى روحم در عالم دیگر بود . همیشه فكر مى‏كردم و تدبیر مى‏نمودم و بر همه مقدم بودم . در سنین كودكى، بر این عادت بودم كه در خلوت‏هایم درباره‏ى اوضاع جهان و مردم مى‏اندیشیدم كه: كجایند ساكنین این عمارات كه این بناها و كاخ‏ها را ساخته‏اند و وقتى متذكر احوال‏شان مى‏شدم، مى‏گریستم . در مجالس لهو كه در آن زمان شایع بود، مى‏رفتم، ولى از آن كناره‏گیرى مى‏كردم . اگر هم جسمم با آن‏ها بود، ولى روحم در ملا اعلى بود» .



لازم به تذكر است كه در منطقه‏اى كه او سكونت داشت، موسیقى و غنا و امثال این‏ها خیلى رواج داشت تا آن‏جا كه دستگاه موسیقى را بر درب خانه‏هاى‏شان آویزان مى‏كردند . درباره‏ى حافظه و هوشمندى خویش نیز مى‏گوید: «دو ساله كه بودم، سیلى آمد و همه چیز را برد جز یك مسجد و خانه‏ى عمه‏ام; حبابه .» كه این سخن، حافظه‏ى قوى او را مى‏رساند .



گویند زمانى بر مقتولى گذر كرد، با عبارت فصیح به او خطاب نمود: «این ملكك، این شجاعتك، این قوتك؟ ملك و شجاعتت چه شد، نیرو و توانت كو؟» و بعد بر دگرگونى زمان، مى‏گریست . این فضایل مربوط به دوران طفولیت او است كه مقدمه‏اى است‏براى ادعاهایى دیگر . به هر حال، اوصافى براى او ذكر نموده‏اند كه لازمه‏اش، قداست و نبوغى خارق العاده است كه در اصلاب وى بى‏سابقه بوده و هدف از این كار، چیزى جز اغواء و فریفتن مردم نبود .



نكته‏ى قابل توجه این است كه: چنین اوصافى بعد از آن كه وى، رییس این گروه گردید، توسط پسرش، بیان مى‏شد تا مریدانش از او پیروى كنند .



3- علماء و احسائى

از علماى معاصر و غیر معاصر او، به خاطر عقاید باطله، چیزى جز تكفیر و تفسیق و نكوهش و ذم او نقل نشده است كه به اسامى بعضى از آن‏ها اشاره مى‏كنیم:



1- سید محمد مجاهد; نویسنده‏ى مناهل (متوفى 1242 ه .)



2- سید مهدى طباطبایى; فرزند نویسنده‏ى كتاب ریاض (متوفى 1260 ه .)



3- شیخ محمد حسین; نویسنده‏ى فصول (متوفى 1261 ه .)



4- سید ابراهیم قزوینى; مؤلف ضوابط (متوفى 1262 ه .)



5- شهید سوم شیخ محمد تقى قزوینى (متوفى 1264 ه .)



6- شیخ شریف العلماء (متوفى 1265 ه .)



7- شیخ محمد حسن مؤلف جواهر (متوفى 1266 ه .)



8- ملا آقا دربندى; مؤلف كتب خزائن الاصول و خزائن الاحكام (متوفى 1285 ه .)



9- میرزا محمد باقر خوانسارى; نویسنده‏ى روضات الجنات (متوفى 1313 ه .)



4- تحصیلات شیخ

شیخ بعضى علوم و بعضى از معارف را تحصیل نمود بى آن‏كه براى او شفاى قلبى حاصل شود و توشه‏اى معنوى برگیرد . خود مى‏گوید: «در 25 سالگى در خواب دیدم كه كتابى در مقابل من باز شد و این قول خداوند: «الذى خلق فسوى و الذى قدر فهدى‏» (2) را چنین تفسیر مى‏كرد: الذى خلق; یعنى اصل شى را كه هیولا باشد، خلق كرد . فسوى; یعنى صورت نوعیه‏ى آن . قدر; اسباب آن . فهدى; یعنى از این نوع به خیر و شر هدایت كرد . بر اثر این خواب، انقلابى عجیب در من ایجاد شد كه مرا از ادامه‏ى تحصیل علوم كه ظاهرى و غیرواقعى است، بازداشت‏» .



بنابراین ادعا، این مطلب برایش از این علوم و معارف كه آن‏ها را صرفا ظاهرى مى‏داند، بهتر است! زیرا گویى منادى غیبى، او را مورد خطاب قرار داده است، چیزى شبیه به وحى یا اشراق و الهام .



در ادامه مى‏گوید: «پس از عزلتى چند، و در نفس خود، امور دیگرى را احساس كردم‏» .



مریدان او ادعا كرده‏اند كه شیخ، علمش را از عالم اعلى گرفته است‏برخلاف دیگران كه با همه‏ى سعى و كوشش وافر خود از آن عاجز هستند، براى او در علوم مختلف، 300 تالیف ذكر كرده‏اند و تنها یك هزارم فضایل او مطرح شده است . در هر فن و علمى از تمام متخصصان بالاتر است .



گفته شده ایشان سفرهاى زیادى به بلاد مختلف داشته، خصوصا بلاد و شهرهایى كه داراى حوزه‏ى علمیه بوده و علماى بزرگ در آن زندگى مى‏كردند . شركت در درس آن علما باعث‏شد كه علوم زیادى فراگرفته و از او یك عالم بزرگ و شخصیتى مقدس و متقى بسازد . منتها این ادعا را امورى تكذیب و از اهمیت آن مى‏كاهد كه اینك آن‏ها را بر مى‏شماریم:



1- بنابر آن‏چه كه از ایشان نقل شده است‏یا به او نسبت داده‏اند، او نه براى آموختن، بلكه صرفا براى آزمایش علما در دروس شركت مى‏كرد .



2- بنابر تصریح خود یا نقلى كه از او شده است، با دیدن آن خواب، حقایق علوم را دریافت و به او الهام گشت .



3- ادعاى این‏كه علم او لدنى بود .



گویند: بعضى از علوم مانند فلسفه و تصوف و بعضى علوم غریبه را در سفرهایش آموخت و به دلیل همین علوم یا به خاطر اعتماد بر بعضى از روایات كه معناى آن را نفهمیده بود، دچار چنین سرانجامى شد .



شیخ احمد احسائى در اوایل امر به تقوى، زهد و ورع توصیف شده است و لذا بعضى او را مدح كرده‏اند . لیك با بیان اعتقادات غلوآمیز و ادعاهایش، انحراف او مشخص گشت . بدین سبب، علما به تكفیر او حكم دادند .



5- شیخ احمد احسائى و تشیع

شیخ احمد احسائى داراى مسلكى اخبارى بود . او به امورى غریب معتقد بود كه با اعتقادات شیعه‏ى امامیه كه در طول قرون متمادى در كتب كلامیه و اعتقادیه‏ى خود به صورت مختصر و مطول بیان كرده‏اند، فاصله‏ى زیادى دارد . مواردى از اعتقادات شیخ را بر مى‏شماریم:



1- ائمه را به عنوان علل اربع براى عالم ذكر كرده است (علل فاعلى، مادى، صورى، غایى .) این غلوى است كه عقل و شرع مقدس از آن ابا دارد .



2- اصول دین 4 تا است: معرفت الله، معرفت انبیاء، معرفت ائمه، معرفت ركن رابع; كه شیوخ و بزرگان شیخیه هستند .



3- قرآن، كلام نبى صلى الله علیه و آله است . شیخ با این كلام، منكر وحى بودن قرآن است .



4- اتحاد حق با خلق; یعنى الله تعالى با انبیاء، شى‏ء واحدى هستند .



5- تفسیر معاد به معناى غیرمتعارف و بیگانه از آن‏چه علماى كلام مى‏گویند .



6- تفسیر امام به شى‏ء غریب كه همراه با غلو، شرك و خرافه است كه قرآن و شرع مقدس، مخالف چنین امرى است .



7- اعتقاد به ركن رابع كه از مختصات این فرقه است .



دلیل اعتقاد به ركن رابع:

براى هر سلطانى، 4 وزیر است و اگر این چهار وزیر نباشند، ملك و سلطنت از بین مى‏رود و كم و زیاد كردن آن‏ها هم جایز نیست:



1- وزیر عدل;



2- وزیر انفاق;



3- وزیر جنگ;



4- وزیر دارایى و مالیات .



چون خداوند و نبى و امام از جنس بشر نیستند، لازم است‏بین آن‏ها و خلق، شیوخ آن‏ها واسطه و موضوع تجلى حق باشند . این‏ها این اصل را در مقابل سفارش ائمه‏ى معصومین علیهم السلام در رجوع به فقهاء كه قدرت استنباط احكام را از كتاب، سنت، عقل و اجماع دارند و حجت‏بر عوام هستند، قرار داده‏اند .



8- اعتقاد عجیب و غریب شیخ در مورد امام عصر (عج)، استهزاى آن حضرت است كه شبیه به كلام منكرین است و گفته است امام غایب در پشت پرده‏ى غیبت چه فایده‏اى دارد؟ وى گفته است: ان الامام الحجة خاف وفر الى العالم حور قلیائى; امام عصر به خاطر ترس به عالم حور قلیایى گریخت .



9- اعتقاد به حقانیت فرقه‏ى شیخیه و عقاید آن و تصریح به بطلان جمیع فرق شیعه حتى امامیه .



10- نفى عدل كه نزد شیعه از اصول دین است .



شیخ احمد احسائى در یكى از كتاب‏هایش به خلفا حمله كرد . به همین دلیل، حكومت عثمانى كه در آن وقت‏بر عراق، سیطره داشت، به كربلا حمله كرد، عده‏اى از اهالى آن‏جا را كشت، خانه‏ها را آتش زد و ویران كرد . در این میان، خانه‏اى جز خانه‏ى سید كاظم رشتى شاگرد شیخ احمد احسائى سالم نماند . شیخ كه مسبب این فتنه بود، خود در امان ماند . مدتى بعد به حجاز رفت و در آن‏جا مورد احترام قرار گرفت . این در حالى بود كه حكام آن دیار، سنى بود و زیر نظر حكومت عثمانى قرار داشتند .



به هر حال شیخ در 57 سالگى به سال 1241ه . از دنیا رفت و در بقیع به خاك سپرده شد .



شاگردان شیخ، مروجان عقاید او و مورد عنایت ناصرالدین شاه بودند، (او به دنبال معارضه و مقابله با قدرت علماى شیعه بود) و كارهاى آنان به اختلاف بین صفوف شیعیان انجامید، خصوصا در آن زمان كه شیعیان عراق تحت‏حكومت متعصب سنى عثمانى بوده و به اتحاد، نیاز شدید داشتند . سعى همیشگى استعمار بر این بود كه مراجع را كه ملجا و پناه شیعیان، بودند از میان بردارد .



سید كاظم رشتى كه در كلاس درس او شركت و عقاید او را ترویج مى‏داد، بعدها فرقه‏ى كشفیه را تاسیس كرد .



بعد از مرگ شیخ، فرقه‏ى او به شعب مختلف تقسیم شد مانند: كرامیه، احقاقیه، حجت الاسلامیه و باقریه كه هر یك از این‏ها افكار مخصوص به خود را داشتند .



ب - كشفیه

1- سید كاظم رشتى كیست؟

سید كاظم رشتى فرزند سید قاسم رشتى گیلانى حائرى، ایرانى الاصل بود و در سال 1212ه . متولد شد .



بعضى گفته‏اند نسبش از سادات حسینى بوده، ولى بعضى گفته‏اند كه اصلا سید نبوده، بلكه این یك اسم مستعارى است; زیرا در یزد با نام احمد احسائى به فعالیت مى‏پرداخت .



وى در 21 سالگى به كربلا رفت و تا آخر عمر در آنجا ماند و عقیده‏ى شیخ را ترویج مى‏كرد . بعد از وفات شیخ، از بین مشایخ شیخیه، وى چون جرات زیادى در اظهار عقاید سلف خود داشت‏یا به خاطر اسباب خارجى و سیاست‏مداران خارجى، به عنوان رییس انتخاب شد . او بر عقاید سلف خود، اوهامى جدید افزود و ادعاهاى شبیه به كشف داشت . شاید به همین خاطر، به آن‏ها كشفیه مى‏گویند .



سید كاظم 20 سال رییس فرقه بود و بین پیروانش در ایران و عراق، ركن رابع بود . او مى‏گفت: فقط ما شیعه‏ى كامل هستیم .



2- تالیفات

سید رشتى، كتب زیادى قریب به 120 كتاب، تالیف كرد كه در بردارنده‏ى امور غریبه و ادعاهایى عجیب است و از غلو و خرافه درباره‏ى ائمه‏ى معصومین علیهم السلام آكنده است . او غالبا كتاب‏هایش را با رمز مى‏نوشت .



افندى عبدالباقى عمرى فاروقى موصلى، در مدح سلطان عثمانى كه پرده‏اى از پرده‏هاى حرم نبوى را براى مرقد موسى بن جعفر علیه السلام به عراق فرستاد، قصیده‏اى دارد و در آن به یكى از فضائل امیرالمؤمنین على علیه السلام اشاره مى‏كند كه حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرمود: انا مدینه العلم و على بابها . افندى این كلام را به صورت شعر درآورد و گفت:



هذا رواق مدینه العلم الذى



من بابها قد ضل من لایدخل



سید كاظم رشتى این بیت را شرح كرد و گفت: این مدینه‏اى عظیم در آسمان است و ائمه علیهم السلام در آن ساكن هستند . بعد این مدینه را توصیف مى‏كند كه این مدینه، 21 محله دارد و 360 كوچه . سپس براى هر یك از آن‏ها نام عجیب و صاحبى با اسم عجیب ذكر مى‏كند . این‏ها مطالبى شبیه اساطیر و خرافات است كه دین و عقیده را به مسخره و استهزاء گرفته است .



وقتى این شرح اسطوره‏اى به شاعر رسید، گفت: چنین سخنى به ذهن من هم خطور نكرده بود .



سید محمود آلوسى مفتى بغداد كه در عناد با شیعه معروف است، سید كاظم را مورد احترام قرار داد . وى وصف عجیبى را براى او بیان مى‏كند و مى‏گوید: اگر سید رشتى در زمانى بود كه آمدن نبى امكان داشت، پیامبر بود و من نخستین كسى بودم كه به او ایمان مى‏آوردم; چون شرایط نبوت را از نظر اخلاقى و علم كثیر و عمل به سجایاى انسانى داراست .



آیا چنین ستایشى از طرف مخالفین، دلالت‏بر رضایت آن‏ها از این فرد فاسد العقیده ندارد و آیا دلیل بر این نیست كه آن‏چه رشتى گفته و نشر داده، مخالف راه و روش اهل بیت علیهم السلام بوده است؟



3- سید كاظم رشتى و مهدویت

سید كاظم رشتى، مهدویت را به صورتى موهوم مطرح مى‏كرد . براى مثال مى‏گفت: الآن مهدى در بین شماست . او حتى مبلغینش را به اطراف مى‏فرستاد كه: آماده باشید، آقا مى‏آید و گاهى مى‏گفت: آقا بین خود شماست . به خاطر همین افكار خرافاتى و موهوم، یكى از شاگردان بارزش به نام على محمد باب ادعا كرد كه من باب امام زمان هستم . بعد ادعا كرد كه خود مهدى هستم . مردم هم دور او را گرفتند و زیربناى بابیت‏شكل گرفت .



سید كاظم رشتى، شاگردانى را تربیت كرد كه متاسفانه بعضى از آن‏ها از اهل علم بودند . آنان عقاید و افكار او را در مناطقى از ایران از جمله; كرمان، آذربایجان و تبریز ترویج دادند .



احسائى و رشتى، نایبى را معرفى نكردند، ولى بعضى‏ها در بعضى مناطق ادعا كردند كه نایب سید هستند .



سید كاظم، قریب به 150 تالیف داشت كه برخى از آن‏ها شرح بعضى از ادعیه است . با تاویلاتى غریب شبیه به داستان .



سید كاظم در سال 1259 هجرى درگذشت و فرزندش سید احمد، رییس فرقه شد .



منابع:



1 . حیاة شیخ احمد احسائى; مؤلف: فرزند شیخ احمد احسائى .



2 . ارشاد و العلوم، كریم خان كرمانى .



3 . تاریخ نبیل، زرندى .



جهت مطالعه و تحقیق بیشتر به كتاب‏هاى زیر مراجعه شود:



1 . رد شیخیه، محمد مهدى بن سید صالح قزوینى موسوى (انتشار سال 1337 .)



2 . اسرار پیدایش شیخیه، بابیه و بهائیه، محمد كاظم خالصى .



3 . خرافات شیخیه و كفریات ارشاد العلوم، محمد كاظم خالصى .



4 . كشف المراد (بررسى عقاید شیخیه و رد اتهامات)، مؤلف و ناشر . الف حكیم هاشمى (تهران 1352ش .)



پى‏نوشت‏ها:



1. نوشته‏ى حاضر، تقریر سلسله درس‏هاى «مهدویت و فرقه‏هاى انحرافى‏» از استاد جعفر خوشنویس است كه در مركز تخصصى مهدویت وابسته به بنیاد حضرت مهدى موعود (عج) در قم، براى جمعى از طلاب و دانش پژوهان ارایه شده است . از تلاش حجت الاسلام لارى از دانش‏پژوهان كوشاى این دوره براى تدوین این درس‏ها، سپاس‏گزارى مى‏شود .



2. الاعلى، 2 و 3 .
يکشنبه 18/12/1387 - 12:2
دعا و زیارت
بررسى احادیث مهدویت و ولادت حضرت مهدى (عج) / على اصغر رضوانى

شبهه‏ى جهالت و ضعف راویان احادیث مهدویت

یكى از شبهاتى كه با عقیده‏ى مهدویت مطرح است، وجود روایت‏هاى ضعاف یا مجاهیلى است كه در تراث مهدویت‏به چشم مى‏خورد . گاه گفته مى‏شود كه مؤلفین این تراث با ذوق خود، هر حدیثى را جمع نموده‏اند، بى آن‏كه در صحت‏یا ضعف آن‏ها تاملى كرده باشند .



نویسنده‏ى معاصر «عبدالرسول لارى‏» معروف به (احمد الكاتب) در كتاب خود در این باره مى‏نویسد: «نزد قدماء اخباریین، این چنین معروف بوده كه هر روایتى را بدون بررسى در سند آن اخذ مى‏نمودند، ولى بعد از آن، حركت جدیدى پدید آمد و بین روایات تمیز داده مى‏شد تا زمانى كه حركت اصولیین پدیدار گشت و اخبار را به دسته‏هاى مختلف از قبیل: صحیح، حسن، قوى، ضعیف تقسیم نمودند . ولى این تطور و حركت، شامل روایت‏هاى تاریخى را كه حول موضوع ولادت امام دوازدهم هم مطرح بوده، نگردید» . (1)



وى در جاى دیگرى از كتاب خود مى‏نویسد: «من معتقدم كه خواننده‏ى عادى، احتیاجى ندارد كه خود را به زحمت انداخته و علم درایت و روایت را فراگرفته تا بتواند روایت‏هاى تاریخى را كه در رابطه با ولادت امام محمد بن الحسن العسكرى (عج) وارد شده، بررسى نماید و یا این كه از علماى متخصص در تاریخ بوده باشد; زیرا مؤلفین این كتب كه مجموعه‏ى این نوع روایت‏ها را جمع كرده‏اند، خود را از ابتدا راحت نموده و گفته‏اند كه ما اثبات وجود امام دوازدهم را از طرق فلسفى - نظرى مى‏نماییم و احتیاجى به روایت‏هاى تاریخى نداریم و اگر چنان چه توجهى به آن‏ها مى‏نماییم، از باب تایید است . . .» سپس مى‏گوید: «اعتقاد من بر این است كه اینان از باب این كه شخص غریق به هر شیئى دسترسى پیدا نمود اخذ مى‏كند، هر روایتى را جمع نموده‏اند و الا خود از هر كس دیگر آگاه‏تر به ضعف این روایاتند . . . .» . (2)



ما در این مقاله‏ى مختصر، اشكال مطرح شده را در دو بخش مورد بحث و مناقشه قرار مى‏دهیم:



1- بررسى منابع حدیثى و مصادرى كه عمدتا تراث مهدویت در آن‏ها وارد شده است و نیز بیان مبنا یا مبناهایى كه مؤلفین آن كتب در جمع‏آورى احادیث‏براى خود در نظر گرفته‏اند .



2- توجیه مجموعه‏ى احادیثى كه درباره‏ى ولادت امام مهدى (عج) در مجموعه‏هاى حدیثى وارد شده است‏با در نظر گرفتن این كه در میان آن‏ها، ضعاف و مجاهیل نیز وجود دارد .



بخش اول - بررسى منابع احادیث مهدویت

اما بخش اول كلام كاتب از جهاتى مورد مناقشه است كه به بعضى از آن‏ها اشاره مى‏كنیم:



1- كاتب ادعا مى‏كند نزد قدماء از اخباریین معروف، نبوده كه روایت‏ها را بررسى سندى كنند، بلكه تنها هدف آنان جمع روایت‏ها در مجموعه‏ى حدیثى خود بوده است . در حالى كه این كلام ادعایى بدون دلیل بوده، بلكه كذب محض است و نشان از بى‏اطلاعى و ناآگاهى و عدم تتبع و خبرویت، بلكه عناد گوینده‏ى آن دارد; زیرا آن‏چه از قدماء محدثین امامیه مى‏دانیم، این است كه آنان نهایت‏سعى و كوشش و احتیاط را در جمع و نقل روایت‏ها در كتب خود به كار مى‏بردند كه از آن جمله مى‏توان به شیخ كلینى رحمه الله اشاره كرد كه نزد اهل فن، معروف به دقت نظر و احتیاط شدید در نقل روایت‏ها در كتاب قیم خود (كافى) بوده است . هم‏چنین مى‏دانیم كه بزرگانى مانند شیخ و شاگردانش، چه اهتمام وافرى به شناخت‏شیوخ روایى و شاگردان خود داشته‏اند . لذا در حوزه‏هاى حدیثى، شخصا حضور مى‏یافتند و از نزدیك با شیوخ حدیث و شاگردان آشنا مى‏شدند و هر كه را نمى‏شناختند، احادیثش را رها مى‏ساختند و آن را نقل نمى‏كردند . به عبارت دیگر: ما مى‏دانیم كه قدماء از محدثین امثال شیخ صدوق و طوسى و نعمانى، رحمهم الله احادیث كتب خود را از اشخاص غیر معروف و واماندگان در راه و كسانى كه در كوچه و بازار نشسته‏اند، یا از قصه‏گوها نقل نكرده‏اند، بلكه امثال صدوق رحمه الله، عادتا شیوخ خود را به اسم و نسب مى‏شناخته و نیز حالات آنان را از ایمان و عدالت و فسق مى‏دانسته‏اند و از كسى كه او را به شخص و اسم و نسب و صفات اصلا نمى‏شناخته، نقل روایت نمى‏كرده‏اند . آنان قبل از نقل روایت، ابتدا به ظاهر حال و مذهب و نسبت و شانش در حدیث، معرفت مى‏یافتند و بعد از آن، بر حدیثش، اعتماد مى‏كردند .



2- باور كردنى نیست كه امثال شیخ صدوق و شیخ طوسى‏رحمهما الله با آن جلالت قدر، به روایت‏هایى اعتماد كرده باشند كه خود، راویان آن‏ها را نشناخته و به وثاقت آن‏ها پى نبرده باشند . آن هم در مساله‏ى مهم امامت و مهدویت كه مورد توجه و اعتناى عام و خاص بوده است . لذا ما قطع داریم كه این بزرگان به صحت این روایت‏ها و صدق راویان آن‏ها اطمینان داشته‏اند . اگر چنان‏چه از این دعوى تنزل كنیم، لااقل مى‏توانیم ادعا كنیم كه این بزرگان به جهت‏بعضى قرائن و امارات معتبره كه موجب جبران ضعف راوى و قطع به صحت‏حدیث مى‏شده است، به صدور این روایت‏ها از ائمه‏ى معصومین علیهم السلام اطمینان داشته‏اند و الا جاى این سؤال باقى است كه كسى مانند شیخ صدوق، از نقل این همه احادیث در ابواب مختلف، چه انگیزه‏اى داشته اگر قصد احتجاج به آن‏ها را نداشته و نزد او مورد اعتماد نبوده است، آیا شیخ صدوق كتابش را - طبق نقل خودش در مقدمه‏ى كمال الدین (3) براى رفع حیرت و شك و تردید و شبهه و استدلال بر وجود امام زمان (عج) تالیف نكرده است؟ آیا نقل روایتى كه خود مؤلف به آن ا
يکشنبه 18/12/1387 - 12:2
دعا و زیارت

مهدى منتظر (عج) و سیر تاریخى و نشانه‏هاى ظهور / نوشته: سامى بدرى / ترجمه: عبدالله امینى

ارتباط مهدى (عج) با پایان سیر تاریخ

بیشتر فلاسفه‏ى پوزیتیویسم به ویژه ماركسیست‏ها در سده‏ى نوزدهم و بیستم، درباره‏ى سنت‏ها و مرحله‏هاى تاریخ به بحث پرداخته‏اند .



بهترین دست آوردى كه ماركسیسم، به اندیشه‏ى بشرى تقدیم كرد، اصل جبر تاریخى (1) و كوشش براى كشف سنت‏ها و مراحل تاریخ، نیز اهمیت‏شناخت قوانین آن براى پیش‏بینى مسیر حركت تاریخ و پى‏آمدهاى آن بود . ماركسیسم درباره‏ى شناخت‏سنت‏هاى تاریخ و نقش آن در ارتقاى بینش و آگاهى انسان و تاثیر فعالیت‏هاى مثبت در رویكرد مرحله‏ى تاریخى كه انتظار آن مى‏رود، نیز كاوش مى‏كند .



اما ماركسیسم با انكار وجود خداى متعال و تحریف دین الهى در برخورد و تعامل با پیامبران، گرفتار لغزش شد، كه پى‏آمد آن، عدم موفقیت در كشف مراحل كلى حركت تاریخ و شناخت‏سنت‏هایى است كه مقطع كنونى و گذار را به مرحله‏ى آینده انتقال مى‏دهد و در پایان محتومى نگه مى‏دارد .



اندیشه‏ى بشرى از راه افكار ماركسیستى، در سده‏ى 19 میلادى، جبر تاریخى را درك كرد و به كشف مراحل و مقاطع جبرى تاریخ و قوانین كلى آن پرداخت، اما در كشف خود به راه اشتباهى رفت . (2) در مقابل، اندیشه‏ى نبوى، از آغاز پیدایش در بیش از هزار سال پیش، تصور خود از حركت جامعه‏ى بشرى را براساس جبر تاریخى نهاد و اندیشه‏اى روشن از سنت‏ها و مراحل تاریخ را تقدیم كرد .



میراث دینى یهودیان و مسیحیان و مسلمانان، نصوص مشتركى را درباره‏ى سنت‏هاى تاریخى به گزارش پیامبران، در بر دارد و پژوهشگران مى‏توانند بگویند باور دینى به سنت‏هاى تاریخى، از مهم‏ترین اعتقادات اساسى مشترك میان ادیان سه گانه‏ى اسلام، یهودیت و مسیحیت است .



مایلم تاكید كنم متون دینى كه میراث ادیان سه گانه‏ى مذكور است، اطلاعات یكسانى توسط شخصیت‏هاى تاریخى ارایه مى‏دهد كه حركت و نهایت تاریخ براساس آن پایه‏ریزى مى‏شود .



بنابراین، در برابر ما فقط اندیشه‏ى مشتركى درباره‏ى نهایت‏سیر تاریخ نیست، بلكه اندیشه‏هاى هم‏خوان شخصیت‏هاى تاریخى است كه از متون دینى به دست مى‏آید . به سبب وجود متونى كه از شخصیت‏هاى تاریخى سخن مى‏گوید، قرائت‏ها و تفسیرهاى گوناگونى یافته مى‏شود كه ما را در برابر مصداق‏هاى مختلفى از یك اندیشه قرار مى‏دهد . البته راه گفت و گوى آرام علمى براى ادیان سه گانه و گرایش‏ها و مذاهب، براى راه‏یابى و وصول به قرائتى یكسان از متون، باز است .



پس از این مقدمه مى‏توان گفت:



به اعتقاد شیعه، وجود مهدى موعود، حجت‏بن الحسن العسكرى، فرزند حسین مظلوم و شهید، با مراحل و سنت‏هاى سیر تاریخ مرتبط است، چنان كه این سخن را تمامى پیامبران توسط متون اساسى مانند قرآن و تورات و انجیل گفته‏اند .



سیر اعتقادات شیعى، به گواه میراث معتبرش، مدعى است كه مهدى موعود (عج)، قهرمان پایان تاریخ است . متون شیعى، مهدى موعود (عج) را «محمد بن الحسن العسكرى، فرزند حسین مظلوم شهید» مى‏داند . متون دینى مسیحى و یهودى نیز وى را مشخص كرده‏اند .



گواه اندیشه‏ى ما، تاكید قرآن است كه پایان درخشان تاریخ، به خواست‏خدا حتمى است و خداوند در قرآن و كتاب‏هایى كه بر پیامبران پیشین فرستاده، آن را بیان كرده است . قرآن تاكید دارد كه خبر بعثت پیامبر مكى، در تورات و انجیل هست . اهل بیت علیهم السلام در سخنان خود تاكید دارند كه كتاب‏هاى پیشین [تورات و انجیل] به محمد و اهل بیتش بشارت داده است . على و حسین و مهدى علیهم السلام در این كتاب‏ها نام برده شده‏اند، چنان كه از پیامبر صلى الله علیه و آله نام برده شده است .



اعتقاد مشترك ادیان سه گانه‏ى آسمانى درباره‏ى پایان تاریخ

پیروان ادیان سه گانه‏ى آسمانى (مسلمانان، مسیحیان و یهودیان) باور دارند آینده‏ى نهایى مسیر زندگى خاكى، پیروزى ایمان بر كفر، حاكمیت‏حق و علم و عدالت اجتماعى و عبادت خداى متعال، وراثت زمین به صالحان، پایان خرافات و گمراهى و ستم و تمامى گونه‏هاى انحراف است . نیز اتفاق نظر دارند شخصى كه خداوند عهد و پیمانش رابه دست او تحقق مى‏بخشد، از فرزندان ابراهیم بوده‏است و شریعتى كه بدان حكومت مى‏كند، آیین موسى نیست، بلكه دین پیامبرى است كه خداوند در آخر زمان، وى را مبعوث مى‏كند و امى‏ها [اهالى مكه (ام القرى) ] منتظر اویند . (3)



در قرآن كریم، سوره‏ى انبیا (21) آیه‏ى 105 آمده است:



و ما بعد از تورات، در زبور داوود نوشتیم [و در كتب انبیاى پیشین وعده دادیم ] كه بندگان نیكوكار من، ملك زمین را وارث و متصرف خواهند شد .



مزمور 37 كتاب مقدس خطاب به داوود چنین مى‏گوید:



كار اشرار تو را نگران نكند و بر گناه كاران حسرت مبر; زیرا مانند گیاه، زود پژمرده مى‏شوند و مثل علف سبز، تند خشك مى‏گردند . بر پروردگار توكل كن و كار خیر انجام بده . با خیال آسوده، در زمین سكناگزین و امانت‏دار باش . به پروردگار امیدوار باش تا آرزوى قلبى‏ات را برآورد . راهت را براى پروردگار خالص ساز و بر او توكل كن تا كارت را بر عهده گیرد و بى‏گناهى‏ات را مانند نور، آشكار كند و مثل خورشید تابان، حقت را ظاهر سازد . در پیشگاه پروردگار، آرام گیر و با شكیبایى، در انتظار [فرمان] وى باش و به آن‏كه به كمك نیرنگ، در تلاشش موفق مى‏شود، حسرت مبر . خود را از غضب نگه دار و خشم را ترك كن و براى انجام شر، متهور مباش; زیرا اشرار در مى‏مانند، اما منتظران [فرمان] پروردگار، وارثان خیرات زمین اند . به زودى ، شخص شریر نابود مى‏شود و اگر در پى وى باشى، او را نخواهى یافت . اما نیكوكاران، خیرات زمین را به ارث مى‏برند و به فیض صلح و سلامت مى‏رسند . . . خیر كمى كه راستگو داراست، بهتر از ثروت بسیار اشرار است; زیرا دستان اشرار به زودى مى‏شكند، اما پروردگار نیكوكاران را پشتیبانى خواهد كرد . پروردگار به روزگار افراد باكمال ، آگاه است و تا ابد، میراث‏شان پاینده خواهد بود . . . از شر دور باش و خوبى كن كه تا ابد آرام باشى; زیرا پروردگار عدالت را دوست دارد و از پارسایان حمایت و تا ابد آنان را حفظ مى‏كند . اما ذریه‏ى اشرار نابود مى‏شوند . درستكاران، خیرات زمین را به ارث مى‏برند و تا ابد در آن مى‏مانند . دهان راستگو، همیشه سخن حكمت‏آمیز مى‏گوید و به سخن حق، برترى مى‏یابد . آیین معبودش، در دلش ثابت است و گام‏هایش متزلزل نیست . شریر در كمین درستكار است و تلاش در كشتن وى دارد، اما پروردگار نمى‏گذارد او به چنگ شریر افتد و به وقت محاكمه، محكوم گردد . منتظر [فرمان ] پروردگار باش و همیشه در راهش رو، تا مقامت را رفیع كند و زمین را مالك شوى و شاهد نابودى اشرار باشى .



مى‏بینم شخص شریر [كه در دنیا به ظاهر] پرثمر و پرسایه مانند درختى سبز و ریشه‏دار در زمین اصلى خود است، پس از مدتى، دیده نمى‏شود . به دنبال آن هستى، ولى اثرى از آن نمى‏یابى .



كمال را در نظر گیر و مستقیم بنگر; كه پایان چنین انسانى، سلامت است . اما همگى عصیان‏گران هلاك مى‏شوند و نهایت اشرار، فناست، لیكن رهایى و رستگارى نیكوكاران، از جانب خداست و او به هنگام تنگى، دژ و امان آنان است . به حق، پروردگار كمك‏شان مى‏كند و از اشرار نجات‏شان مى‏دهد و رهایى مى‏بخشد; زیرا زیر حمایت پروردگارند .



اختلاف نظر مسلمانان و مسیحیان و یهود در هویت رهبر موعود الهى و

كتاب وى

در هویت‏شخصى كه خداى متعال به دست وى، رخداد بزرگى را كه انتظار مى‏رود، به اجرا مى‏گذارد، اختلاف نظر است . مسلمانان و یهود و مسیحیان، نظر گوناگونى در امتى كه رهبر بزرگ الهى، از آن است و شریعت الهى كه بدان عمل مى‏كند، دارند .



همگى مسلمانان معتقدند وى از ذریه‏ى اسماعیل و از فرزندان محمد صلى الله علیه و آله خاتم انبیا و از نوادگان فاطمه، دخت پیامبر است و امت این رهبر [موعود]، امت محمد است و آیینش، شریعت محمد مى‏باشد .



ابى داود و ابن ماجه و ابن حنبل و طبرانى و حاكم در مستدرك و دیگران از قول پیامبر روایت كرده‏اند:



اگر از دهر (دنیا) جز یك روز باقى نمانده باشد، خداوند مردى از اهل بیتم را برمى‏انگیزاند كه زمین را چنان كه پر از ستم شده‏است ، پر از عدل و داد خواهد كرد .



نیز فرمود:



مهدى از عترت من، از فرزندان فاطمه است .



اما یهود و مسیحیان معتقدند كه وى از ذریه‏ى اسحاق، از فرزندان یعقوب و از نوادگان داود است . مسیحیان مى‏گویند: این رهبر [موعود ] اسراییلى، مسیح عیسى بن مریم است كه به دست‏یهود كشته شد . خداى متعال، وى را زنده كرد و از میان مردگان برانگیزاند و به آسمانش برد و در آخر دنیا، وى را مى‏فرستد تا توسط وى، وعده‏اش را تحقق بخشد .



یهودیان مى‏گویند: وى [ رهبر موعود] هنوز زاده نشده است .



آیه‏ى 20 اصحاح [ سوره] 17 سفر تكوین [ پیدایش] به وعده‏ى خداى متعال به اسماعیل اشاره دارد:



«اى اسماعیل! سخنت را درباره‏ى وى [ رهبر موعود] شنیدم . منم آن‏كه مباركش مى‏گردانم و رشدش مى‏دهم و توانش را بسیار بسیار مى‏كنم و دوازده رهبر مى‏زاید و امت عظیمى قرارش مى‏دهم‏» .



«حنان ایل‏» ; مفسر یهودى در حاشیه بر این آیه مى‏گوید:



از پیش‏گویى این آیه، 2337 سال گذشت تا عرب (سلاله‏ى اسماعیل) [با ظهور اسلام در سال 624 م] امتى عظیم گردند . در این مدت، اسماعیل مشتاقانه منتظر بود وعده‏ى الهى محقق شود و عرب بر عالم چیره گردند . ولى ما كه ذریه‏ى اسحاق هستیم، تحقق وعده‏ى الهى كه به ما داده شده بود، به سبب گناهان‏مان، به تاخیر افتاد، اما حتما وعده‏ى الهى، در آینده محقق خواهد شد . پس نباید نومید شویم . (4)



در سفر اشعیا 111 آمده است:



از تنه‏ى «یسى‏» شكوفه مى‏روید و از ریشه‏اش، شاخه سبز مى‏شود . روح پروردگار، روح حكمت و هوشمندى، روح مشورت و توان، روح معرفت و ترس از پروردگار، بر «یسى‏» مستقر مى‏شود و شادى‏اش در تقواى پروردگار خواهد بود . به آن‏چه چشمانش مى‏بیند، قضاوت نخواهد كرد و به آن‏چه گوش‏هایش مى‏شنود، حكم نخواهد نمود . براى مسكینان، به عدل قضاوت مى‏كند و براى بینوایان زمین، به انصاف حكم مى‏نماید . با دهان و زبانش، زمین را مجازات خواهد كرد و به نفسى كه از میان لبانش بیرون مى‏شود، منافق را مى‏میراند . او لباس نیكى مى‏پوشد و كمربند امانت‏دارى مى‏بندد . در نتیجه [و در پرتو حكومت عادلانه‏اش] گرگ با میش خواهد زیست و پلنگ در كنار بره خواهد نشست و گوساله و شیر درنده همدم خواهند شد و همه‏ى حیوانات با هم چرا خواهند كرد و بچه‏ى خردسالى، همگى را خواهد راند . گاو و خرس با هم به مرتع خواهند رفت و كره‏هاى‏شان كنار هم خواهند بود . شیر درنده مثل گاو، علف خواهد خورد و كودك شیرخواره، در امنیت، كنار لانه‏ى مار، بازى خواهد كرد و بچه‏ى خردسال، دستش را داخل لانه‏ى افعى مى‏كند و بدو آسیبى نمى‏رسد . در هر كوه قدسى، آدمیان اذیت نمى‏شوند و بدى نخواهند كرد; زیرا زمین، از معرفت پروردگار پر خواهد شد، چنان كه دریا از آب پر است . در آن روز، اصل و نسب «یسى‏» پرچم‏دار [هدایت ] امت‏خواهد بود و همگى مردم، (Gentiles) زیر پرچم وى خواهند آمد و بدو نظر خواهند داشت و جایگاه «یسى‏» رفیع خواهد شد .



آیا رهبر موعود از فرزندان اسحاق یا اسماعیل است؟ تفصیل سخن در اختلاف مسلمانان و مسیحیان و یهود، با تحقیق در این مساله ممكن است: پیامبرى كه امى‏ها [ مردم یا اهالى ام‏القرى (مكه) ] منتظر اویند، عیسى است‏یا محمد صلى الله علیه و آله؟ وارث ابدى امامت ابراهیم كیست؟ آیا اسماعیل و ذریه‏ى برگزیده‏ى وى هستند یا اسحاق و فرزندان برگزیده‏ى او؟ و رهبر الهى كه بى‏آن‏كه گناهى كرده باشد، كشته مى‏شود و كشتن وى سبب هدایت‏بسیارى خواهد شد، كیست؟ چنان كه كشته شدن وى سبب حفظ و نشر دین مى‏شود و نسلى از ذریه‏ى او، روزگار درازى خواهند زیست و آینده‏ى روشن تاریخ بشریت، به دست آنان محقق خواهد شد .



علماى مسلمان و بسیارى از علماى یهودى و مسیحى، درباره‏ى «رهبر موعود از نسل كیست‏» و «پیامبر آخرالزمان كیست‏» بحث كرده و پیروى خود از پیامبر و اهل بیتش را اعلام نموده‏اند . (5)



درباره‏ى «كشته شدن رهبر موعود» ، مسیحیان پیرو «پولس‏» به تفسیر متونى پرداخته‏اند كه ازمرد دردها و رنج‏ها سخن مى‏گوید و چنان كه قوچ ذبح مى‏شود، كشته خواهد شد . اینان معتقدند وى عیسى بن مریم است . اما تطبیق متون، متناسب با او نیست; زیرا عیسى، ذریه و نسلى نداشت كه روزگار دراز یا كوتاهى زندگى كنند .



اختلاف شیعه و سنى در رهبر موعود

شیعه معتقد است رهبر موعود، محمد بن حسن عسكرى است كه سال 256 هجرى متولد شد و والدش [امام] حسن عسكرى بر امامت وى تصریح كرده است . سپس به اذن خدا، او غیبت صغرى و كبرى مانند عیسى نمود . غیبت صغرى هنگامى بود كه خدا، وى را از نیرنگ حكومت عباسى نجات داد . وى از هنگام تولد، مخفى مى‏زیست و پدرش او را [از دیده‏ها ] پنهان مى‏كرد . پس از وفات پدرش در 261، شیعیان را توسط وكیلانش (نواب اربعه) راهنمایى مى‏كرد . نیابت اینان 69 سال (261- 329) به طول انجامید .



غیبت كبرى، پس از وفات نایب چهارم (على بن محمد السمرى) آغاز شد . به هنگام وفات، وى به شیعه گفت: نایبى خاصى پس از او نخواهد بود تا خداى متعال، ولى‏اش را در آخر زمان ظاهر كند .



سنى‏ها معتقدند مهدى هنوز متولد نشده است و در آخرالزمان به دنیا مى‏آید .



تفصیل سخن در اختلاف شیعه و سنى درباره‏ى ولادت رهبر موعود و این‏كه وى فرزند [امام ] حسن عسكرى است‏یا در آینده متولد مى‏شود، با تحقیق در این مساله ممكن است . پیامبر جانشین و اوصیایى معصوم دارد و نقل سخن پیروان از امامان‏شان پذیرفته مى‏شود; زیرا مانند پیروان مذاهب دیگرند كه به نقل از رهبران مذهبى خود، مسایل فقهى و تاریخى را روایت مى‏كنند .



تمامى شیعه از زمان قدیم، اتفاق نظر دارند كه پیامبر از امامان نام برده، شمارشان را گفته و هر امام، امام بعدى را معرفى كرده‏است . [امام] حسن عسكرى خبر داده است فرزندى دارد كه وصى وى است و مهدى منتظر مى‏باشد .



گواه شیعه بر بیان امامت الهى اهل بیت توسط پیامبر، حدیث ثقلین [كتاب الله و عترتى ] و حدیث‏سفینه [مثل اهل بیتى كمثل سفینة نوح . . . ] است . دلیل شیعه بر شمار امامان، حدیث اثنى‏عشر [اثنى عشر نقیبا] است و گواه بر این‏كه نخستین امامان الهى، على سپس حسن، بعد حسین‏اند، حدیث غدیر [من كنت مولاه فعلى مولاه] و حدیث منزلت [انت منى بمنزلة هارون من موسى . . . ] و حدیث كسا و حدیث الحسن و الحسین سبط من الاسباط است كه همگى در احادیث معتبر سنى روایت‏شده‏اند .



گواه امامت نه فرزند [امام] حسین، احادیث وصیت در كتاب‏هاى معتبر شیعه است، مانند فرمایش امام باقر علیه السلام كه كلینى روایت كرده‏است:



یكون تسعة ائمة من ذریة الحسین بن على، تاسعهم قائمهم .



نه امام از فرزندان حسین بن على‏اند، كه نهمى قائم است .



امام صادق فرمود:



آیا مى‏پندارید اوصیاى ما هر كه را بخواهند وصى مى‏كنند؟ نه، والله! این عهد و گفته‏اى به جا مانده از رسول الله درباره‏ى امامى پس از امامى دیگر است تا به وى [ مهدى موعود (عج) ] پایان پذیرد .



در خبرى دیگر است:



تا به صاحب الامر ختم شود . (6)



مشخصه‏ى سیره‏ى ائمه‏ى نه گانه، در اختیار داشتن كتاب‏هاى جامعه و جفر است كه امام على به نقل از پیامبر، در دیدارهاى خصوصى كه داشتند، نوشت و اخبار غیبى و كراماتى كه از امامان دیده شد كه جز از برگزیدگان مورد تایید خداوند، ساخته نیست .



برادران اهل سنت كوشیده‏اند ادعاى نام بردن امامان و نخستین امام; على علیه السلام توسط پیامبر را رد كنند . اینان مى‏گویند: احادیث نبوى كه گواه ادعاى شیعه است، دلالت ندارد یا سند آن ضعیف است، اما علماى شیعى با سنى‏ها مناقشه كرده، اشتباه اهل سنت را بیان كرده‏اند .



برخى فرقه‏هاى شیعى به ویژه زیدیه، امامت دوازده امام را نپذیرفته‏اند، اما علماى شیعى بدانان پاسخ داده‏اند .



برخى نویسندگان معاصرنیز مى‏گویند: مهدى متولد نشده است; زیرا فقط یك فرقه از دوازده فرقه‏ى پیرو حسن عسكرى، معتقد به ولادت مهدى‏اند . «نوبختى‏» در كتاب «فرق الشیعه‏» و اشعرى شیعى در «المقالات و الفرق‏» چنین گفته‏اند .



جواب اینان را به تفصیل در كتاب «حول امامة اهل البیت و وجود المهدى‏» داده‏ام .



غیبت‏به معناى وا نهادن عمل به احكام اسلامى نیست

غیبت‏به معنى توقف عمل به احكام اسلام نیست . چگونه مى‏تواند چنین باشد، در حالى كه وجود اوصیاى پیامبر، براى حفظ اسلام است تا راهى صحیح براى كسانى باشد كه مى‏خواهند به دین عمل كنند . امامان این وظیفه را به بهترین صورت انجام داده‏اند، بدین سان كه گروهى امین را براى فراگیر علوم تربیت كرده‏اند .



پذیرش حكومت‏بر جامعه‏ى اسلامى توسط امامان، جزئى از فعالیت‏هاى اینان بود، اما شرط اساسى براى پذیرش حكومت ، كه وجود یاورانى شایسته و پیرو امامان است، فراهم نشد . چنان كه امیر مؤمنان فرمود:



اما والذى فلق الحبة و براالنسمة، لولا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر لالقیت‏حبلها على غاربها و لسقیت آخرها بكاس اولها .



سوگند به آن‏كه دانه را شكافت و بشر را آفرید! اگر بیعت كنندگان نبودند و یاران، حجت‏بر من تمام نمى‏نمودند، رشته‏ى كار را از دست مى‏گذاشتم و پایانش را چون آغازش مى‏انگاشتم .



غیبت امام، راه چاره‏اى الهى در برابر مكر عباسى‏ها بود كه خواستند امام را بكشند، اما خداى متعال مى‏خواست او را حفظ و براى روز موعود ذخیره كند . بارزترین حكمت غیبت و سر آشكارش در مورد امت ویژه (شیعه‏ى اهل بیت) دادن فرصتى به میراث داران ائمه بود كه مسؤولیت فكرى و علمى و سیاسى خود را بر اساس فهم بشر غیر معصوم، از قرآن اجرا كنند و میراث فكرى را كه تجربه‏ى معصومانه‏ى پیامبر و امامان برجا گذاشته بود، انجام دهند . اندیشه‏ى بازگشت معصوم غایب در آخر زمان و ظهور دوباره‏ى وى در صحنه‏ى اجتماعى و سیاسى، براى ارزیابى تجارب گذشته‏ى غیرمعصومانه‏ى بشر است . نیز كشف میزان تاثیر و صدق تعبیر و درستى تجربه‏هاى بشر و تحقق وعده‏ى الهى [در برقرارى عدالت كامل و حكومت صالحان] است . (7)



مفهوم انتظار فرج، مربوط به مهدى محمد بن حسن عسكرى است كه رانده شده و مخفیانه زیست و هنوز وجود شریفش در این حال است . خدایا! در فرج ولى‏ات; حجت‏بن الحسن، تعجیل فرما! و ارتباط فرج به امت از آن روست كه مهدى موعود (عج)، رهبر معصوم آنان است كه براى انجام وظیفه‏ى خاص الهى آماده شده است . تقدیر خداست كه پایان سرنوشت زمین، چنین باشد و حضرت عیسى علیه السلام او را كمك كند . بنابراین، حكمت وجود این اعتقاد در شیعه روشن مى‏شود، گرچه سنیان به مهدى موعود (عج) و غایب كه رانده شده و نگران [وضع امت ] است، ایمان ندارند .



نشانه‏هاى ظهور

احادیثى كه از نشانه‏هاى ظهور مهدى سخن مى‏گوید، چه در كتب شیعه و چه سنى، غالبا درباره‏ى دو موضوع بحث مى‏كند:



نخست: حوادث مستقل و جداگانه‏اى كه رخ خواهد داد .



دوم: وضع اجتماعى و سیاسى و تكنولوژى (فن‏آورى) كه جهان، پیش از ظهور دارد . به عبارت دیگر، وضع دنیاى سیاست و اجتماع و فن‏آورى پیش از ظهور را براى ما ترسیم مى‏كند .



در مورد رویكرد دوم، هر كه درباره‏ى نشانه‏هاى ظهور پژوهش كند، درمى‏یابد كه جهان كنونى، از هر وقت دیگرى، به زمان ظهور نزدیك‏تر است .



از جنبه‏ى تكنولوژى، احادیث از جهانى سخن مى‏گوید كه در آن هواپیماهایى است كه مسافران را از كشورى به كشور دیگر مى‏برند و ایستگاه‏هاى رادیویى به تعداد مردم دنیا وجود دارد كه مى‏تواند خبر را در آن واحد، براى تمامى دنیا پخش كند و تلفن‏هاى تصویرى هست و هر كه در مشرق است، صداى برادرش رادر مغرب مى‏شنود و چهره‏ى او را مى‏بیند و رایانه‏هاى دستى وجود دارد كه داراى برنامه‏هاى گوناگون است و دارنده‏اش را از همراه داشتن هزاران كتاب، بى‏نیاز مى‏كند .



از جنبه‏ى اجتماعى، احادیث از وضع اجتماعى سخن مى‏گوید كه زنان، لباس مدى پوشیده یا برهنه‏اند كه گویاى كشف حجاب یا آرایش‏هاى جاهلانه است و انواع منكرات به ظهور مى‏رسد كه پیش از پیدایش، آدمى تصورش را نمى‏كرد .



از جنبه‏ى سیاسى، سخن از كشف معبد هیكل‏سلیمان مى‏گوید كه لازمه‏ى بر پایى دولت اسراییل در دل جهان عرب و اسلام است . نیز وجود جنبش‏هاى اسلامى در جوامع مسلمان كه تلاش دارد حكومت اسلامى بر پا كند، اما بسیارى از افراد مجاهد زندانى مى‏شوند . هم‏چنین از تاسیس دولتى در مشرق سخن مى‏گوید كه زمینه ساز دولت
يکشنبه 18/12/1387 - 12:1
دعا و زیارت

سازمان رهبرى شیعه در عصر غیبت صغرى / محمد رضا جبارى

دوران غیبت صغرى با ویژگى‏هایى از ادوار پیشین و پسین خود، باز شناخته مى‏شود . از جمله مهم‏ترین وجوه تمایز این دوران با دوره‏هاى پیشین - یعنى عصر حضور ائمه علیهم السلام در راس جامعه‏ى شیعه - محروم ماندن شیعیان از فیض حضور آشكار امام علیه السلام در متن جامعه است .



تا سال 260 ه . ق . شیعیان، به جز در زمان‏هایى كه امامان شیعه علیهم السلام در زندان به سر مى‏بردند یا در خانه‏ى خود زیر نظر بودند، آزادانه با آنان ارتباط داشتند و به طور مستقیم از هدایت و فیض معنوى آنان بهره‏مند مى‏گشتند . دراین سال با شهادت امام حسن عسكرى علیه السلام، به ناگاه شیعیان با وضع پیش بینى نشده‏اى روبه‏رو شدند . آنان به یك باره، امام خویش را در پس پرده‏ى غیبت‏یافتند . به طور طبیعى، نخستین پرسش و چشم‏داشت‏شیعیان در شرایط جدید، این بود كه چگونه مى‏توانند با امام خویش، ارتباط برقرار كنند و چاره‏ى مشكل‏هاى خویش را از او بجویند .



این پرسش بى پاسخ نماند و در نخستین فرصت پس از آغاز غیبت صغرى، راه دست‏یابى به امام علیه السلام و چگونگى ارتباط با او در شرایط پدید آمده، به آگاهى گروهى از شیعیان رسید . یكى از روایت‏هاى تاریخى بر جا مانده از آن دوره كه بر مدعاى یاد شده، دلالت دارد، گفته‏ى شیخ صدوق درباره‏ى گروهى از شیعیان قم است . آنان مانند همیشه، براى دیدار با امام عسكرى علیه السلام و تقدیم هدیه‏هاى مالى و وجوه شرعى و نامه‏هاى حاوى سؤالات شیعیان قم، به سامراء رفته بودند . این گروه در سامراء با شهادت امام یازدهم علیه السلام و ادعاى دروغین امامت از سوى جعفر بن على الهادى - برادر امام عسكرى علیه السلام - روبه‏رو شدند . چون جعفر - كذاب - نتوانست نشانه‏هاى لازم براى اثبات امامت‏خویش را به آنان ارایه دهد، پس از سرگردانى و گذر از مشكلاتى، راه بازگشت در پیش گرفتند . همین كه به بیرون شهر سامراء رسیدند، پیك امام دوازدهم (عج) با آنان دیدار كرد . بدین ترتیب، آنان به درك فیض دیدار با آن بزرگوار موفق شدند . آن حضرت در همین دیدار به گروه قمى‏ها فرمود كه از آن پس براى دیدار یا انجام امور مربوط به امام علیه السلام، دیگر به سامراء نروند; زیرا ایشان براى انجام امور یاد شده، نماینده‏اى در بغداد خواهد گمارد . (1)



گذر زمان نشان داد كه نماینده‏ى گمارده شده در بغداد، همان «عثمان بن سعید عمرى‏» ; نخستین سفیر و نایب ناحیه‏ى مقدسه در دوران غیبت صغرى است كه جامعه‏ى شیعه را حتى در دورترین سرزمین‏هاى شیعه نشین جهان اسلام، رهبرى مى‏كرد . (2)



«عثمان بن سعید عمرى‏» ادامه دهنده‏ى راهى بود كه سال‏ها پیش از دوران غیبت صغرى و از سوى امام صادق علیه السلام آغاز شده بود . (3) «عثمان بن سعید عمرى‏» ، در راس آن قرار داشت، سازمانى پنهانى با هدف‏هاى مشخص بود كه از آن با نام «سازمان یا نهاد وكالت‏» و یا «نظام الاموال و الوكلاء» یاد مى‏شود . (4)



هدف اصلى و زمینه‏هاى پیدایش سازمان وكالت

بى تردید یكى از هدف‏هاى این سازمان، پدید آوردن مجموعه‏اى از وكیلان با برنامه‏اى حساب شده بود تا زیر نظر وكیلانى برتر (وكیل ارشد یا سر وكیل) (5) در گوشه و كنار جهان اسلام، به ویژه در سرزمین‏هایى كه شمار شیعیان بیشتر بود، به فعالیت‏بپردازند . این سازمان، نقش شبكه‏ى ارتباطى را بین شیعیان و مركز استقرار رهبرى شیعه ایفا مى‏كرد .



پیش زمینه‏هاى پیدایش و گسترش جریان وكالت پس از امام صادق علیه السلام را مى‏توان این‏گونه برشمرد: دورى مناطق شیعه نشین از مركز استقرار ائمه علیهم السلام، وجود جو خفقان، دشوار بودن ارتباط مستقیم امامان علیهم السلام با شیعیان، دسترسى نداشتن شیعیان به امامان به دلیل حبس، شهادت یا غیبت، و بالاخره آماده سازى شیعیان براى پذیرش شرایط ویژه‏ى دوران غیبت .



امامان شیعه علیهم السلام بسیار كوشیده بودند با تبیین جریان صحیح مهدویت، ذهن شیعیان را براى پذیرش اصل غیبت آماده‏تر سازند . با این حال، شیعیان پس از شهادت امام یازدهم علیه السلام، به دلیل غیبت فرزند ایشان و محروم ماندن از درك حضور مستقیم و آشكار امام، سرگردان شدند ; زیرا آنان نزدیك به دو و نیم قرن از نعمت امام حاضر بهره‏مند بودند، پس به طور طبیعى، آن‏گاه كه امام معصوم، در میان شیعه، حضورى آشكار ندارد، باید جانشینى برگزیند و شیعیان را به سوى او رهنمون شود .



این جاى‏گزین، همان سفیر، نایب یا باب حضرت حجت (عج) در دوران غیبت‏بود . نشانه‏هایى در دست است كه شیعیان هنگام رویارویى با شرایط جدید و پس از ناامیدى از درك حضور امام علیه السلام، در جست‏وجوى باب یا سفیر آن حضرت بوده و گاه براى شناسایى سفیر راستین و واقعى امام عصر علیه السلام، نماینده‏اى را به بغداد یا سامراء گسیل مى‏داشتند . البته در همه‏ى این موارد، امداد ناحیه‏ى مقدسه به یارى این نمایندگان آمده و آنان را به سوى مطلوب خویش راهنمایى مى‏كرد . براى نمونه، افزون بر جریان یاد شده درباره‏ى گروه قمى‏ها - وفد قمیین - به جریان‏هاى «حسن بن نضر قمى‏» ، (6) «محمدبن ابراهیم بن مهزیار اهوازى‏» (7) و «ابوالعباس احمد دینورى‏» (8) نیز مى‏توان اشاره كرد .



ادعاهاى دروغین نیابت

با آغاز دوران غیبت صغرى، برخى به دروغ و با انگیزه‏هاى خیانت كارانه، مدعى نیابت و بابیت‏حضرت حجت (عج) شدند . ازاین رو، شیعیانى كه در سرزمین‏هاى دور از بغداد (مركز استقرار سفیر ناحیه‏ى مقدسه) مى‏زیستند، براى شناسایى سفیر راستین از سفیران دروغین، به امداد ناحیه‏ى مقدسه نیازمند بودند .



از جمله كسانى كه در دوران غیبت صغرى، دعوى دروغین سفارت و بابیت را سر دادند به این افراد مى‏توان اشاره كرد: اسحاق احمر، (9) باقطانى، (10) ابومحمد شریعتى، (11) محمدبن نصیر نمیرى، (12) احمدبن هلال كرخى عبرتائى، (13) محمد بن على بن بلال، (14) ابوبكر بغدادى، (15) ابودلف مجنون، (16) حسین بن منصور حلاج (17) و ابوجعفر شلمغانى . (18)



البته امام و سفیران راستین او نیز براى مقابله با این مدعیان دروغین، شیوه‏هاى مناسبى را در پیش مى‏گرفتند . گاه مقایسه‏ى وضعیت ظاهرى مدعیان دروغین با سفیر راستین حضرت، سبب مى‏شد مردم به ادعاى دروغین آنان پى ببرند . براى نمونه، احمد دینورى هنگامى كه وارد بغداد شد، با ادعاى نیابت از سوى سه تن روبه‏رو گشت . یكى از آنان «ابوجعفر محمدبن عثمان بن سعید عمرى‏» و دو تن دیگر، «اسحاق احمر» و «باقطانى‏» بودند . او به منزل هر سه تن رفت . ابوجعفر عمرى، فردى فروتن بود كه منزلى كوچك و سلوكى همانند سلوك ائمه علیهم السلام داشت; اما، دو تن دیگر داراى خدمت كاران فراوان و خانه‏هاى گران قیمت‏بودند . دینورى با دیدن و مقایسه‏ى وضعیت این دو تن با وضعیت‏سفیر حضرت، در راستین بودن ادعاى آن دو، دچار تردید شد و سرانجام با ارشادهاى ناحیه‏ى مقدسه، به راستین بودن سخن ابوجعفر عمرى، یقین پیدا كرد . (19)



در مواردى نیز، سفیر ناحیه‏ى مقدسه در محفل مدعى سفارت حاضر مى‏شد و به شیوه‏اى، از وى نسبت‏به دروغ بودن ادعایش اقرار مى‏گرفت . براى نمونه، «ابوطاهر محمدبن على بن بلال‏» یكى از كسانى بود كه به دروغ، ادعاى بابیت كرد . روزى ابوجعفر عمرى به محفلى كه او و شمارى از پیروانش در آن حاضر بودند، رفت و خطاب به او گفت: «آیا صاحب الزمان به تو امر نكرد كه اموال را به من تحویل دهى؟» و او در حالى كه رنگ باخته بود، چاره‏اى جز اقرار ندید! و همین مساله، سبب بازگشتن برخى از پیروانش از پیروى او گردید . (20)



یكى دیگر از راه كارهاى مقابله‏ى ناحیه‏ى مقدسه با ادعاهاى دروغین نیابت و بابیت در دوران غیبت صغرى، اعلام لعن مدعى دروغین به وسیله‏ى توقیع‏هایى بود كه به واسطه‏ى سفیران و نایبان راستین حضرت به دست‏شیعیان مى‏رسید . گاه حضرت به دلیل جایگاه ویژه‏ى فرد مدعى، ناگزیر مى‏شد دو یا سه بار اعلام لعن و افشاى ماهیت مدعى دروغین را تكرار كند; دراین باره، به «احمدبن هلال كرخى عبرتائى‏» مى‏توان اشاره كرد; زیرا وى سابقه‏ى وكالت‏براى امام هادى علیه السلام و امام عسكرى علیه السلام را داشت و فردى صوفى مسلك و به ظاهر دین دار بود، و 54 سفر حج انجام داده بود كه بیست‏بار آن را با پاى پیاده بوده است! (21)



نقش ارتباطى محورهاى فعالیت نایبان چهارگانه و كارگزاران آنا

ن

شیعیان در دوران غیبت صغرى به دلایل گوناگون نزد نایبان یا وكیلان ناحیه‏ى مقدسه مراجعه مى‏كردند . متعارف‏ترین دلیل مراجعه به وكیل در طول دوران فعالیت‏سازمان وكالت از زمان امام صادق علیه السلام تا پایان دوران غیبت صغرى، پرداخت وجوه شرعى و هدیه‏ها و نذرهاى مردمى بود . البته كار وكیلان به این مورد، منحصر نمى‏شد . شواهد نشان مى‏دهد كه آنان «نقش ارتباطى‏» میان مردم و امام را داشته‏اند . آنان نامه‏ها، پیام‏ها، پرسش‏ها و مشكلات فردى یا عمومى شیعیان را به محضر امامان علیهم السلام مى‏رساندند و پس از دریافت پاسخ، آن را به افراد ابلاغ مى‏كردند . این نقش ارتباطى در دوران غیبت صغرى به دلیل غیبت امام علیه السلام، جایگاه مهم‏ترى یافت; زیرا سفیر ناحیه‏ى مقدسه در این دوران، تنها راه ارتباطى شیعیان با وجود شریف حضرت مهدى (عج) بود . البته در موارد نادرى، تماس‏ها به وسیله‏ى پیك‏هاى ویژه‏ى آن حضرت برقرار شده است كه به یك نمونه از آن در ماجراى «وفد قمیین‏» اشاره كردیم .



توقیع نویسى; معمول‏ترین شیوه‏ى ارتباطى رهبرى شیعه در دوران غیبت ص

غرى

یكى از معمول‏ترین راه‏هاى ارتباط با ناحیه‏ى مقدسه در دوران غیبت صغرى، «توقیع‏» هاى صادر شده از سوى ناحیه‏ى مقدسه براى شیعیان بود . «توقیع‏» ، نوشته‏اى بود كه در لابه لاى سطور یا در ذیل آن‏ها، در پاسخ به پرسش‏ها مى‏آمد . گاهى نیز توقیع بى آن‏كه پاسخ به پرسش پیشین باشند، از سوى ناحیه‏ى مقدسه صادر مى‏شد . البته صدور همین توقیع‏ها نیز در راستاى زدودن مشكلى در جامعه‏ى شیعى آن روزگار بوده است . توقیع‏هاى ناحیه‏ى مقدسه در بیشتر موارد از راه نایبان چهارگانه به دست‏شیعیان مى‏رسید . اما در برخى موارد، بعضى وكیلان برجسته نیز این صلاحیت را یافتند كه واسطه‏ى صدور توقیع باشند . از آن جمله به «محمدبن جعفر اسدى رازى‏» ; وكیل برجسته‏ى ناحیه‏ى مقدسه در منطقه‏ى رى (22) و «قاسم بن علاء آذربایجانى‏» ; وكیل ناحیه‏ى آذربایجان (23) مى‏توان اشاره كرد .



درون مایه‏ى توقیع، یكى از موارد زیر بود: رفع اختلاف‏ها، تردیدها و شبهه‏هاى موجود در جامعه‏ى شیعى، (24) اعلام نصب وكیلان به وكالت، (25) اعلام عزل وكیلان خیانت پیشه، (26) اعلام لعن مدعیان دروغین نیابت و بابیت، (27) پاسخ به پرسش‏هاى شرعى، (28) حل مشكلات خصوصى شیعیان مانند مشكلات خانوادگى، (29) دستور عمل به وكیلان . (30)



بى تردید، ساختار وكالت و نیابت در كنار دو نقش یاد شده، نقش ارشاد، هدایت و راهنمایى شیعیان را نیز برعهده داشته است . به عبارت دیگر، وظیفه‏ى اصلى سفیران و وكیلان ناحیه‏ى مقدسه، ارشاد شیعیان به سوى مسیر اصیل امامت و رهایى بخشیدن آنان از سردرگمى در غوغاى شیطنت‏هاى فرمان‏روایان عباسى، ادعاهاى مدعیان دروغین نیابت و خیانت‏برخى یاران پیشین ساختار نیابت‏بود .



خرق عادت در جریان هدایت

هدایت و ارشاد مردم، همواره به صورت عادى نبوده، بلكه در صورت نیاز، به امر و عنایت ناحیه‏ى مقدسه، برخى خرق عادت‏ها نیز به وسیله‏ى سفیران و نایبان ناحیه‏ى مقدسه انجام گرفته است . ابوجعفر عمرى در یك ماجرا، با خرق عادت، از محل پارچه‏ى گم شده‏اى به یكى از شیعیان خبر مى‏دهد! (31) هم‏چنین حسین بن روح نوبختى به نامه‏اى نانوشته، كه صفحه‏اى سفید بیش نبوده و پرسش تنها در ذهن صاحب نامه بوده است، پاسخ مى‏دهد! (32) على بن محمد سمرى نیز در بغداد از وفات على بن بابویه قمى در قم خبر مى‏دهد كه بعد آشكار مى‏شود كه ابن بابویه در همان تاریخى كه سفیر چهارم خبر داده بود، رحلت كرده است! (33) ده‏ها نمونه از این گونه خرق عادت‏ها را در لابه لاى متن‏هاى تاریخى مى‏توان جست .



نهان كارى; اصل حاكم بر ساختار رهبرى شیعه در دوران غیبت صغرى

هم‏چون دوره‏هاى پیشین، «اصل تقیه و نهان كارى‏» بر ساختار رهبرى كننده‏ى شیعه در دوران غیبت صغرى حاكم بود . از این رو، برخى پژوهش‏گران، نام «سازمان زیر زمینى‏» یا «التنظیم السرى‏» را براى این نهاد برگزیده‏اند . (34) این اصل در دوران غیبت صغرى با شدت هر چه تمام‏تر رعایت مى‏شد . به طور كلى، یكى از شرایط گزینش سفیر و باب از سوى ناحیه‏ى مقدسه، داشتن توانایى فراوان بر پرده‏پوشى و نهان كارى بود . این نهان كارى در برخى برهه‏هاى زمانى كه اختناق، شدیدتر و خطر محسوس‏تر مى‏شد، افزایش مى‏یافت . براى نمونه، نهان كارى سفیر دوم به گونه‏اى بود كه وى براى رساندن مضمون توقیع مبارك ناحیه‏ى مقدسه كه دربردارنده‏ى دستورهایى به یكى از دستیاران مشهور سفیر، یعنى «جعفربن محمدبن متیل قمى‏» بود، او را به خرابه‏ى عباسیه‏ى بغداد برد، آن گاه با نشان دادن توقیع مبارك، جعفر را از دستورهاى موجود در آن آگاه ساخت، سپس توقیع را پاره پاره كرد تا اثرى از آن باقى نماند! (35)



در همین راستا، شدت نهان كارى و تقیه‏ى سومین سفیر حضرت، زبانزد جامعه‏ى شیعه بوده است . (36) روزى یكى از شیعیان از ابوسهل نوبختى مى‏پرسد: چرا ناحیه‏ى مقدسه با وجود جایگاه رفیع علمى و اجتماعى تو، ابن روح را به نیابت‏برگزیده است؟ او در پاسخ مى‏گوید: درجه‏ى راز نگهدارى ابن روح چنان بالا است كه اگر او، حضرت حجت (عج) را پنهان كرده باشد، حتى در صورت قطعه قطعه كردن بدنش با قیچى، سخنى نمى‏گوید! (37)



در پیشبرد كار این سازمان پنهانى، گاه امدادهاى معجزه آساى حضرت حجت علیه السلام نیز بسیار گره گشا بوده است . براى نمونه، در دوران سفارت «محمدبن عثمان بن سعید عمرى‏» ، حكومت وقت از برخى از فعالیت‏هاى پنهانى این سازمان آگاه شد، بنابراین، كسانى را به عنوان شیعیانى كه قصد پرداخت وجوه شرعى دارند، نزد افرادى فرستاد كه در مظان اتهام وكالت قرار داشتند . یكى از وكیلانى كه با این جاسوسان روبه‏رو شد، «محمدبن احمد بن جعفر قطان قمى‏» بود . البته چون با آغاز این توطئه، ناحیه‏ى مقدسه در توقیعى، همه‏ى وكیلان را تا اطلاع بعدى از دریافت هرگونه وجهى منع كرده بود، وكیل یاد شده نیز منكر وكالت‏خود شد و هیچ وجهى از آن جاسوس دریافت نكرد! این وضعیت تا رفع كامل خطر برقرار بود . (38)



نقش امام عصر (عج) در گزینش نایبان و كارگزاران آنان

جریان گزینش نایبان چهارگانه به عنوان هدایت گران جامعه‏ى شیعه، و وكیلان سرزمین‏هاى شیعه نشین، به عنوان كارگزاران ساختار رهبرى كننده‏ى شیعه در دوران غیبت صغرى، به طور مستقیم از سوى ناحیه‏ى مقدسه، صورت مى‏گرفت (39) . پایدار ماندن این سازمان و ادامه‏ى منظم روند امور و حفظ جامعه‏ى شیعه و دستگاه رهبرى كننده‏ى آن دربرابر خطر دشمن، اقتضا مى‏كرد كه كارگزارانى زبده و مورد اطمینان براى این كار، برگزیده شوند .



گستره‏ى جغرافیایى نظارت و عملكرد سازمان نیابت

از مطالعه‏ى شواهد موجود براى شناسایى گستره‏ى جغرافیایى نظارت ساختار رهبرى كننده‏ى شیعه در دوران غیبت صغرى درمى‏یابیم كه گوشه و كنار سرزمین‏هاى شیعه‏نشین آن روز به وسیله‏ى این شبكه‏ى پنهانى با مركز رهبرى كننده‏ى آن در بغداد و سامراء ارتباط داشته‏اند . بنا بر شواهد موجود، فهرستى از سرزمین‏هاى زیر پوشش این سازمان، از این قرار است:



1) جزیرة العرب شامل: مدینه، مكه، یمن و بحرین .



2) عراق شامل: كوفه، بغداد، سامراء، مدائن، قراء سواد، واسط، بصره، نصیبین و موصل .



3) شمال آفریقا شامل: مصر و مغرب .



4) ایران شامل: قم، آوه (آبه)، رى، قزوین، همدان، دینور، قرمیسین، آذربایجان، اهواز .



5) خراسان و ماوراء النهر شامل: بیهق، نیشابور، مرو، بلخ، كابل، سمرقند، كش، بخارا و . . .



آن سان كه گذشت، نایبان چهارگانه با همكارى و همراهى شمارى دستیار و وكیل، جریان هدایت و رهبرى شیعه در دوران حیرت یا غیبت را به پیش مى‏بردند . نخستین سفیر ناحیه‏ى مقدسه با هم‏یارى سه وكیل برجسته در بغداد، كار خود را در دوران حساس و سرنوشت‏ساز آغاز غیبت صغرى، انجام داده است . نام سه تن دستیار او عبارت است از: «احمدبن اسحاق اشعرى قمى‏» ، «حاجزبن یزید وشاء» و «محمدبن احمدبن جعفر قطان قمى‏» . (40) البته فرزند وى; یعنى «محمدبن عثمان عمرى‏» نیز در كنار پدر به فعالیت مشغول بوده است . با مرگ سفیر اول و جانشینى پسرش، همان دستیاران پیشین در كنار دومین سفیر، به فعالیت‏خود، ادامه دادند . گویا این دستیاران در دوران بلند مدت نیابت‏سفیر دوم بدرود حیات گفته‏اند . سفیر دوم نیز براى پیشبرد امور، دستیاران دیگرى براى خود برگزید و با كمك آنان، كار نظارت بر سازمان و ارتباط با وكیلان سرزمین‏هاى دیگر را اداره مى‏كرد . بنا بر تصریح شیخ طوسى، در بغداد ده نفر وكیل زیر نظر سفیر دوم و براى انجام دستورهاى او مشغول به كار بودند . (41)



«حسین بن روح نوبختى‏» كه پس از درگذشت‏سفیر دوم، به فرمان ناحیه‏ى مقدسه، عهده دار مقام نیابت‏شد، خود یكى از كارگزاران سفیر دوم بوده است . در روزهاى پایانى زندگى سفیر دوم، براى این كه شیعیان با حسین بن روح بیشتر آشنا شوند، امور نیابت‏به ویژه دریافت وجوه شرعى، بیشتر به وى سپرده شده بود . (42)



با آغاز نیابت ابن روح، دستیاران سفیر دوم هم‏چنان در كنار سفیر سوم به فعالیت ادامه دادند . یكى از دستیاران برجسته‏ى ابن روح، كه حتى در دوران زندانى بودن وى، به عنوان اداره كننده‏ى امور، ایفاى نقش مى‏كرد، «ابوجعفر محمدبن ابى العزاقر» معروف به «شلمغانى‏» بود . وى بعدها به دلیل سوء استفاده از منصب و جایگاه خویش و بیان برخى عقیده‏هاى ناصواب مانند عقیده‏ى «حلول‏» ، از سمت‏خود عزل شد و به لعن ناحیه‏ى مقدسه، دچار گشت . (43)



نام دستیاران سفیر چهارم، به دست ما نرسیده است، ولى مى‏توان حدس زد كه برخى از دستیاران سومین سفیر، پس از درگذشت وى، هم‏چنان در پست‏خود به كار مشغول بوده‏اند .



افزون بر كارگزاران و معاونان برجسته‏ى سفیران كه معمولا در بغداد یا شهرهاى پیرامون آن زندگى مى‏كردند . وكیلان ساكن در دیگر سرزمین‏هاى شیعه نشین نیز در خدمت نایبان چهارگانه و زیر نظر آنان مشغول فعالیت‏بوده‏اند . ره‏آورد بررسى مفصل در منابع رجالى و روایى، یافتن نام چهل تن از این وكیلان بوده است . برخى از آنان عبارتند از: حسن بن نضر قمى، ابوصدام، ابوعلى محمدبن احمدبن حماد مروزى محمودى، جعفربن عبدالغفار، ابوالحسین محمدبن جعفر اسدى رازى، محمدبن شاذان بن نعیم نیشابورى، قاسم بن علاء آذربایجانى، حسن بن قاسم بن علاء آذربایجانى، على بن حسین بن على طبرى سمرقندى، ابومحمد جعفربن معروف كشى، بسامى، عاصمى، ابوجعفر محمدبن على شلمغانى، ابوالقاسم حسن بن احمد، ابوجعفر محمدبن احمد زجوزجى، ابوجعفر محمدبن على اسود، محمد بن عباس قمى، احمدبن متیل قمى، ابوعبدالله بزوفرى، ابو على محمدبن ابى‏بكر همام بن سهیل كاتب اسكافى، ابومحمد حسن بن على جناء نصیبى و . . . .



بدین ترتیب، نایبان چهار گانه با هدایت فعالیت‏هاى سازمان پر سابقه‏ى وكالت، در دوران غیبت صغرى، توانستند راه ارتباطى مطمئن و كارگشایى بین ناحیه‏ى مقدسه و شیعیان سرزمین‏هاى گوناگون باشند و از آن به بهترین روش براى حفظ سازمان رهبرى جهان تشیع در این دوره‏ى حساس و سرنوشت‏ساز، بهره جویند .



بنابراین، شناخت دقیق فعالیت‏هاى نایبان چهارگانه، گستره‏ى كار آنان و چگونگى رهبرى جامعه‏ى شیعه در دوران هفتاد ساله‏ى غیبت صغرى، بدون توجه به پیشینه‏ى پیدایش و فعالیت‏هاى شبكه‏ى ارتباطى وكالت در دوره‏هاى پیشین، ممكن نخواهد بود . سازمان نیابت، ادامه‏ى فعالیت‏شمار بسیارى وكیل و سروكیل بود كه پس از زمان امام صادق علیه السلام، با دقت و نظم فراوان، گردش امور را در سرزمین‏هاى شیعه نشین به دست گرفته و خط ارتباطى بین شیعیان و مراكز استقرار ائمه علیهم السلام را در مدینه، بغداد، مرو و سامراء حفظ كرده بودند .



با درگذشت‏سفیر چهارم و صدور توقیعى از سوى ناحیه‏ى مقدسه خطاب به وى - چند روز پیش از وفاتش - او موظف شد كه دیگر براى به دست‏گیرى جریان سفارت و نیابت، جانشینى برنگزیند و در همان توقیع، پایان دوران غیبت صغرى و آغاز دوران غیبت كبرا (غیبت تامه) اعلام گردید .



با پایان یافتن دوران غیبت صغرى و با درگذشت آخرین رهبر شبكه‏ى وكالت و نیابت (سفیر چهارم)، دوران فعالیت‏سازمان وكالت پس از دو قرن تلاش به پایان رسید و سازمان فقاهت در طول دوران غیبت كبرا، ادامه دهنده‏ى راه سازمان وكالت تا عصر حاضر گشت .



پى‏نوشت‏ها:



1. كمال الدین و تمام النعمة، محمدبن على بن بابویه قمى، ملقب به شیخ صدوق، به تصحیح: على اكبر غفارى، قم، انتشارات جامعه‏ى مدرسین، 1416 ه . ق، ص 476 .



2. الغیبة، ابوجعفر محمدبن حسن طوسى، ملقب به شیخ طوسى، بیروت، دارالكتاب الاسلامى، 1412 ه . ق ، ص 216 .



3. همان، ص 210 .



4. مكتب در فرآیند تكامل، سید حسین مدرسى طباطبایى، ترجمه: هاشم ایزد پناه، ایالات متحده، نیوجرسى، نشر داروین، 1374 ه . ش، ص‏15; تاریخ سیاسى غیبت امام دوازدهم (عج)، جاسم حسین ، ترجمه: سید محمد تقى آیت اللهى، تهران، امیر كبیر، 1367 ه . ش، ص 134;



"Die beiden ersten safire des zwolften imams" in Der Islam, D. r Javad Ali,xxv (1939),p 212.



5. تاریخ سیاسى غیبت امام دوازدهم (عج); ص 137; مكتب در فرآیند تكامل، ص 22; رجال نجاشى، ابوالعباس احمدبن على نجاشى، قم، داورى، بى تا، ص 243; رجال كشى، ابوعمرو محمدبن عمربن عبدالعزیز كشى، انتخاب و تلخیص: شیخ طوسى، به تصحیح: حسن مصطفوى، دانشگاه مشهد، 1348 ه . ش، ص 513، ح 991- 992، و ص 549، ح 1038 .



6. الكافى، ابوجعفر محمدبن یعقوب كلینى رازى، تصحیح: على اكبر غفارى، تهران، 1377 ه . ش، ج 1، ص 417، ح 4 .



7. الغیبة، ص 170; كمال الدین و تمام النعمة، ص 487 .



8. بحار الانوار، علامه محمدباقر مجلسى، تهران، 1376 ه . ق به بعد، ج 51، ص 300 .



9. همان .



10. همان .



11. الغیبة، ص 244 .



12. همان، ص 245; رجال كشى، ص 438; بحار الانوار، ج 51، ص 367 .



13. الغیبة، ص 214; مكتب در فرآیند تكامل، ص 96 .



14. الغیبة، ص 245 .



15. همان، ص 256 .



16. همان، ص 255 .



17. همان، صص 246- 247 .



18. همان، صص 187 و 251- 252 .



19. بحار الانوار، ج 51، ص 300 .



20. الغیبة، ص 245 .



21. همان، صص 214، 217، 228، 245; كمال الدین و تمام النعمة، ص 489 .



22. رجال شیخ طوسى، نجف، مكتبة الحیدریة، 1380 ه . ق، ص 496; الغیبة، ص 257; تنقیح المقال، علامه مامقانى، نجف، مكتبة المرتضویة، 1357 ه . ق، ج 2، ص 92، از ابواب فاء .



23. بحار الانوار، ج 51، ص 303 .



24. الغیبة، ص 178 .



25. همان، صص 170 و 192 .



26. همان، صص 174 و 187; رجال كشى، ص 450 .



27. همان .



28. كمال الدین و تمام النعمة، صص 382 و 407 .



29. الغیبة، صص 184، 185 و 197; الارشاد، شیخ مفید، بیروت، مؤسسة الاعلمى، 1410 ه . ق، ص 332 .



30. الغیبة، صص 241- 242 .



31. كمال الدین و تمام النعمة، ص 502; الغیبة، ص 179 .



32. الغیبة، ص 192 .



33. كمال الدین و تمام النعمة، ص 503 .



34. تاریخ سیاسى غیبت امام دوازدهم (عج)، ص 134 .



35. كمال الدین و تمام النعمة، ص 503 .



36. الغیبة، ص 236 .



37. همان، ص 240 .



38. بحار الانوار، ج 51، ص 310 .



39. براى نمونه ر . ك: جریان گزینش محمد بن ابراهیم بن مهزیار اهوازى به وكالت در الغیبة، ص 170جریان گزینش حسن بن قاسم بن علاء آذربایجانى به وكالت در الغیبة، ص 191 و الخرائج و الجرائح، قطب الدین راوندى، تحقیق: مؤسسة الامام المهدى (عج)، قم، ه . ق، ج 1، ص 467 .



40. تاریخ سیاسى غیبت امام دوازدهم (عج)، ص 149 .



41. الغیبة، ص 227 .



42. همان، صص 223 و 227 .



43. همان، صص 183 و 248 .
يکشنبه 18/12/1387 - 11:59
دعا و زیارت
تاریخ عصر غیبت كبرى (1) / سید منذر حكیم

پیش درآمد

1- تبیین موضوع، اهداف، قلمروها و ویژگى‏هاى بحث

بسیار منطقى است كه سؤال شود از این عنوان ذكر شده براى بحث چه منظورى دارید؟



آیا تاریخ یك فرد یا یك جامعه یا مجموعه‏اى از پدیده‏هاى از پیش تعیین شده مد نظر است؟



یا این‏كه تاریخ تمام پدیده‏هاى اجتماعى و انسانى در عصر غیبت كبرى مورد بحث قرار خواهد گرفت؟



پر واضح است كه این عنوان در مجموعه‏ى عناوین ویژه‏ى تاریخ اسلام مطرح مى‏شود . بنابراین، باید به مقطعى و دوره‏اى از تاریخ اسلام ناظر باشد، و نه به تمام پدیده‏هاى اجتماعى و انسانى در این دوران .



ولى از آن جایى كه دوران غیبت كبرى امام مهدى (عج) مطرح مى‏باشد و امام مهدى (عج)، امام تمام بشریت است و نه فقط مسلمین یا شیعیان و در این دوران، مقدمات ظهور او به عنوان مصلحى جهانى فراهم مى‏گردد، و رسالت‏بررسى تاریخ این دوران منهاى در نظر گرفتن نهایت این دوران و اهداف مطرح شده براى امامت او - كه امام جن و انس است - امكان‏پذیر نیست، بنابراین، چه بسا لازم باشد كه تاریخ جهان اسلام بلكه جهان بشریت در این دوران مورد مطالعه و دقت قرار گیرد، تا سیر تحولات اجتماعى و سیاسى و فرهنگى - كه به سمت فراهم شدن شرایط جهانى براى ظهور مصلح جهانى جهت مى‏یابد، با توجه به هدف‏مندى و قانون‏مند بودن حركت جهان و بشریت در این جهان - مورد دقت قرار گیرد، و مقدار تطابق پیش‏بینى‏هاى وحیانى براى آینده‏ى بشریت‏با حركت ارادى بشر و قانون‏مند بودن این حركت روشن گردد . و از بحث‏هاى تحلیلى تاریخ به ویژه تاریخ دوران غیبت‏بتوانیم با هدف‏گیرى‏هاى قرآنى براى بحث‏هاى تاریخى، هم سو شویم و از این بحث‏هاى تحلیلى براى رسیدن به اهداف والاى تاریخ‏شناسى و تاریخ‏نگرى بهره‏مند گردیم .



بنابراین، جا دارد براى كسانى كه در بحث‏هاى تخصصى تاریخ وارد نشده‏اند، اهداف و رسالت كلان بحث‏هاى تاریخى را روشن نماییم تا این‏كه در چنین بحث‏هایى، بى‏راهه نرویم و حداكثر استفاده را از تحلیل و نقد در بحث‏هاى تاریخى داشته باشیم .



نتیجه‏ى این مسیر چنین خواهد بود:



1- تبیین و تعیین موضع بحث‏به طور دقیق .



2- ترسیم اهداف و انگیزه‏هاى بحث درباره تاریخ عصر غیبت كبرى .



3- تبیین قلمروهاى بحث در تاریخ این عصر .



چهارمین بحث مقدماتى براى این سلسله بحث‏ها باید پرداختن به ضرورت بحث از تاریخ دوران غیبت كبرى در قلمروهاى یاد شده باشد; زیرا دلایل نیاز به این مباحث، چراغ ما براى تعیین برد و افق بحث‏هاى این مجموعه خواهد بود، چون به اندازه‏ى نیاز فعلى و آینده‏ى خود باید حركت كنیم .



پنجمین بحث مقدماتى در این مجموعه مشكلات و چالش‏هاى موجود در زمینه‏ى بحث‏هاى تاریخى دوران غیبت كبرى مى‏باشد . و آخرین بحث مقدماتى باید تعیین سرفصل‏هاى مناسب در هر یك از قلمروهاى تعیین شده براى بحث‏هاى تاریخى دوران غیبت كبرى باشد .



2- اهداف و رسالت‏بحث‏هاى تاریخى

دومین بخش را با تعیین اهداف تاریخ‏نگارى قرآن كریم; شروع مى‏كنیم زیرا قرآن كریم، راهنما و هدایت‏گر ما در تمام مراحل و ابعاد زندگى باید باشد .



براى رسیدن یك پژوهش‏گر به مجموعه‏ى اهدافى كه قرآن كریم براى تاریخ‏نگارى خود درنظر گرفته است، لازم است، دقتى ویژه در آیات تاریخى قرآن بنماید .



در حالى كه حوادث و جریانات تاریخى كه همراه با تحلیل و نتیجه‏گیرى مى‏باشد، در حدود ثلث مساحت آیات قرآن را فرا گرفته است، بسیار بجا است كه به چند مجموعه از آیات قرآن در این زمینه مراجعه نماییم .



مجموعه‏ى اول:

آیاتى كه مخاطبان قرآن به ویژه مخاطبان قصص قرآنى را ذكر نموده و طبقات گوناگونى را اشاره كرده است .



این مخاطبان عبارتند از: عموم مردم، جهانیان، پرسشگران، شنوندگان، دانایان و كسانى كه مى‏خواهند بدانند، یا كسانى كه مى‏خواهند ایمان بیاورند، سپاسگزار باشند، یا بفهمند، یا تعقل كنند، یا یادآورى شوند، یا به یقین برسند، یا به یقین رسیده باشند، یا در حال برگشت‏به خدا باشند، یا با فراست و زیرك باشند، یا دانا و بینا باشند .



مجموعه‏ى دوم:

آیاتى كه مردم را به نظر و مطالعه و دقت در حال گذشتگان یا سیر در زمین یا عبرت گرفتن از سرگذشت دیگران دعوت مى‏نماید، كه نشان دهنده‏ى جهت‏گیرى قرآن به سمت تفكر و تحقیق و نتیجه‏گیرى مى‏باشد .



مجموعه‏ى سوم:

آیاتى كه حوادث تاریخى را آیه خوانده باشد . آیه، نشانه است و آیه‏هاى تاریخى گویا مطالبى است كه چون آینه، حقایق را به خوبى نشان مى‏دهد یا كد مى‏دهد و انسان را به صاحب نشانه مى‏رساند .



مجموعه‏ى چهارم:

آیاتى كه به طور صریح و روشن، اهداف تاریخ‏نگارى و بیان قصص انبیاء و امت‏ها را ذكر كرده باشد . مانند: آیه‏ى 120 سوره‏ى هود و آیه‏ى 111 سوره‏ى یوسف كه در بیان حق دادن و موعظه و یادآورى و تقویت قلب (تثبیت فؤاد) و عبرت گرفتن خلاصه مى‏شوند .



بدین سان مى‏توانیم مجموعه‏ى اهدافى را كه براى تاریخ‏نگارى در قرآن كریم آمده است، در شش امر خلاصه مى‏كنیم:



1- فراهم نمودن زمینه‏ى تفكر و ایجاد انگیزه براى پرسش و تحقیق كه انسان را به گونه‏اى بهتر و سریع‏تر به حقیقت مى‏رساند و عطش و نیاز انسان حقیقت‏جو را با رساندن او به حقایق تامین مى‏نماید .



2- تاریخ نمایان‏گر تجربیات بسیار با ارزش گذشتگان است كه در اختیار آیندگان قرار مى‏گیرد و خردمندان و افراد بینا و تیزبین و عاقبت‏اندیش و فهیم از این تجربیات توشه برمى‏دارند و تحولات آینده‏ى خود و جهان بشریت را مى‏بینند و مى‏سازند، و بر آن‏چه مى‏سازند آگاهى دارند، و با تحقیق و تفكر هم به یقین مى‏رسند و هم سپاسگزار مى‏شوند و راه صحیح و مسیر مطلوب براى بازگشت‏به حق را پیدا مى‏كنند و طى مى‏نمایند .



3- با تذكر و یادآورى حوادث تاریخى، حجاب غفلت و فراموشى دریده مى‏شود و انسان، موجودى هشیار و بیدار مى‏گردد، و به گونه‏اى مطلوب به سوى اهداف تعیین شده براى او حركت مى‏كند و با این بیدارى از خاك‏ریزهاى دشمن به خوبى عبور مى‏كند و تمام موانع سر راه خود را برمى‏دارد، و اجازه نمى‏دهد كه كسى او را فریب دهد، یا تجربیات گران‏بهاى دیگران را به قیمتى گران‏تر تكرار كند .



4- و در نهایت، آرامش و اطمینان خاطر و قوت قلب پیدا مى‏كند و با صبر و مقاومت و پایدارى و امیدوارى به سرنوشت روشن خود، مسیر صحیح زندگى را طى مى‏كند و از هیچ دشمنى و خطرى در هراس نخواهد بود .



5- آیات الهى در تاریخ هم‏چون آیات الهى در طبیعت، همیشه پرفروغ بوده و انسان را با دلایل متقن به علم نامحدود و قدرت لایزال الهى آشنا نموده و او را به خداى خود ربط مى‏دهد، تا وجود كوچك خود را در پرتو این وجود لایزال و نامحدود ببیند و هیچ‏گاه خود را بى نیاز و مستقل و افسار گسیخته نبیند .



6- مسیر حق، مسیرى روشن و پویا و تكامل‏بخش است كه انسان‏هاى مؤمن، خود را به اهداف نهایى‏شان نزدیك مى‏بینند و هیچ گاه یاس و ناامیدى، آنان را از پا در نمى‏آورد . بلكه براى خود وجودى مستمر و ریشه دار در عمق تاریخ احساس مى‏كنند و با برنامه‏اى حساب شده و دقیق مى‏توانند آینده‏ى روشنى براى خود ترسیم نمایند و رسیدن خود را به آن اهداف تضمین كنند .



نتیجه

بنابراین، بحث‏هاى تاریخى باید بحث‏هایى تحلیلى و مفید باشند، تا تمام اهداف یاد شده تامین گردد . صرف اطلاع از حوادث تاریخ، یا صرف رسیدن به یك تحلیل، به تنهایى براى انسان مفید فایده نخواهد بود یا لااقل، فایده‏اى اندك خواهد داشت .



البته قرآن كریم در تاریخ‏نگارى خود به قلمروهاى گوناگون و مقاطع مختلف حیات بشر پرداخته و براى خود، روشى ویژه و منحصر به فرد انتخاب كرده است، و انسان را از گم شدن در مسیرهاى انحرافى و پر پیچ و خم مباحث علمى تاریخى و غیر تاریخى برحذر نموده، و روش صحیح سلوك راه را در تاریخ‏نگارى بیان كرده است .



در بحث‏هاى ویژه‏ى تاریخ دوران غیبت كبرى نیز نباید از این اهداف و روش قرآنى فاصله بگیریم و تاریخ این دوران را براى محض اطلاع فرا نگیریم، بلكه براى رسیدن به مقاصدى مهم و هدف‏هایى بزرگ، به آشنایى با حوادث تاریخى این دوران و تحلیل صحیح این رویدادهاى تاریخى بپردازیم .



3- قلمروهاى بحث‏هاى تاریخى عصر غیبت كبرى

سومین بحث مقدماتى، تبیین قلمروهاى بحث‏هاى تاریخى دوران غیبت كبرى امام مهدى (عج) مى‏باشد .



بسیار طبیعى است كه اولین قلمرو این بحث همان تاریخ شخص امام مهدى (عج) مى‏باشد . در این قلمرو شایسته است - على‏رغم محدودیت منابع گویا و روشن در این زمینه - حوادث زندگانى ویژه‏ى آن حضرت پس از انقضاى دوران غیبت صغرى، و سیره‏ى حضرت مهدى (عج) در دوران غیبت كبرى، و هم‏چنین ملاقات‏هاى حضرت مهدى (عج) با طبقات مختلف در طول دوران غیبت كبرى مورد بحث و بررسى قرار گیرد .



2- از آن جا كه حضرت مهدى (عج) براى رسیدگى به شؤون دینى، فرهنگى و سیاسى شیعیان خود، فقهاى جامع‏الشرایط را به عنوان نایبان عام خود و مراجع تقلید مسلمین منصوب نموده است، تاریخ مرجعیت و مراجع تقلید، باید دومین قلمروى بحث‏هاى ویژه عصر غیبت كبرى باشد .



3- حوزه‏هاى علمیه به عنوان نهاد ریشه‏دارى كه پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام، آن را تاسیس كرده‏اند تا در آن نهاد، متخصصانى در شناخت دین، تربیت‏یافته و نیازهاى فرهنگى جامعه اسلامى را در دوران غیبت تامین كنند و وظیفه‏ى پاسدارى از فرهنگ اسلامى را بر دوش بگیرند . بنابراین، تاریخ این نهاد بسیار مهم كه پرتویى از نهاد امامت است، باید به گونه‏اى تحلیلى، و نقش آن در ترویج فرهنگ اسلامى و فرهنگ امامت و مهدویت در طول دوران غیبت كبرى، در كنار نقش سیاسى آن، مورد مطالعه و تحقیق قرار گیرد .



4- شیعه و تشیع و فرهنگ شیعى، جنبش‏ها و دولت‏هاى شیعى در دوران غیبت كبرى به عنوان چهارمین قلمرو نیز باید مورد مطالعه قرار گیرد .



5- با توجه به این‏كه تاریخ دوران غیبت كبرى، مقطعى از تاریخ اسلام و تاریخ جهان اسلام بوده، و در فضاى عام و گستره‏ى جهان اسلام، تمام تحولات مربوط به شیعه و تشیع و حوزه‏هاى علمیه و مرجعیت و غیبت‏شخص امام مهدى (عج) انجام گرفته، و بحث‏هاى ویژه‏ى هر قلمرو با قلمروهاى دیگر بى ارتباط نبوده است، بنابراین در یك نگاه تاریخى - تحلیلى، تمام این قلمروها باید با هم دیده شوند .



تاریخ جهان اسلام در ابعاد مختلف (فرهنگى، دینى، اجتماعى، سیاسى، اقتصادى، نظامى و در تمام ابعاد جغرافیایى) باید ملاحظه گردد . بنابراین، شرق جهان اسلام و شمال و جنوب خاورمیانه و غرب آن، همگى به هم پیوسته است و باید مورد توجه قرار گیرد .



6- و در صورت لزوم، سیر تحولات عمده در جهان بشریت نیز نباید از چشم یك مورخ محقق به دور باشد; زیرا رسالت امام مهدى (عج)، رسالتى جهانى است و جهان در انتظار این مصلح الهى به سر مى‏برد . پس تمام تحولات جهانى كه جهان را به سمت آن روز موعود حركت مى‏دهند، باید مورد مطالعه‏ى جدى قرار گیرند .



4- ضرورت بحث و اهمیت تاریخ عصر غیبت كبرى

چهارمین بحث مقدماتى، تبیین ضرورت‏هاى بحث از تاریخ دوران غیبت كبرى مى‏باشد .



با توجه به این‏كه، گذشته چراغ راه آینده است، ضرورت بحث از تاریخ و سیر تحولات عصر غیبت كبرى، روشن خواهد بود .



تاریخ‏نگرى - البته آن طور كه قرآن كریم آن را مطرح كرده است - انسان را چشمى بینا و دركى عمیق مى‏بخشد و بر خلاف آن‏چه برخى تصور مى‏كنند، انسان در زندان گذشته‏ها، زندانى نمى‏شود، بلكه وضعیت فعلى خود را با توجه به گذشته بهتر درك مى‏كند و خود را براى آینده‏اى قابل پیش‏بینى و قابل تحقق آماده مى‏سازد; به گونه‏اى كه مى‏توانیم بگوییم: یك انسان تاریخ‏نگر، یك انسان آینده‏نگر مى‏باشد . با آگاهى ویژه‏اى به سوى آینده حركت مى‏كند و چنان‏چه لازم ببیند، مى‏تواند در ساختن آینده‏ى خود، نقش به‏سزایى داشته باشد .



بنابراین، دانستن تاریخ صدر اسلام و پیچیدگى‏هاى دوران امامان معصوم پس از پیامبر صلى الله علیه و آله و سپس دوران غیبت تا حال حاضر، به ما امكان برنامه‏ریزى بهترى براى آینده مى‏دهد .



از این گذشته، براى رشته‏ى تخصصى تاریخ و رشته‏هاى تخصصى فقه و حدیث و تفسیر، آگاهى از دوران غیبت كبرى تا حال حاضر، امرى حیاتى و ضرورى است; زیرا بدون دانستن این تحولات، بسیارى از مسایل تخصصى این رشته‏ها، قابل درك و فهم علمى نخواهد بود، تا جایى كه مى‏توان گفت: چنان‏چه كسى در تاریخ اسلام و مسلمین، آن هم در تمام دوران‏هاى گذشته، سیر تاریخى نداشته باشد و صاحب تحقیق نباشد، نمى‏تواند به تمام منابع استنباط و تفقه در دین، اشراف داشته باشد و دعوى اجتهاد مطلق كند . هر چند افراد غیر مطلع از تاریخ، چنین ادعایى را سنگین مى‏دانند و شاید چنین مطلبى را مبالغه‏اى بیش ندانند، اما در حد اشاره باید گفت: حدیث و رجال ما، كه بخش عمده‏اى از منابع و اطلاعات مهم این رشته را تشكیل مى‏دهند، بدون آگاهى از تحولات دوران غیبت كبرى، ناقص و ناتمام بوده، و نظرات اجتهادى ما قابل اعتماد نخواهد بود .



5- چالش‏هاى بحث در تاریخ عصر غیبت كبرى:

پنجمین بحث مقدماتى، چالش‏ها و مشكلات ویژه‏ى تاریخ عصر غیبت كبرى مى‏باشد .



در سومین بحث مقدماتى روشن شد كه اولین قلمرو براى بحث در تاریخ دوران غیبت كبرى، تاریخ شخص امام مهدى (عج) است كه مهم‏ترین بحث و نزدیك‏ترین موضوع نسبت‏به عنوان بحث مى‏باشد . ولى بحث در این قلمرو، بسیار محدود و فاقد منابع مناسب مى‏باشد; زیرا پیش‏فرض ما در بحث، غیبت تام امام مهدى (عج) مى‏باشد . و با غیبت تام، چه اطلاعى از او مى‏توانیم داشته باشیم؟



مكان زندگى و تحركات امام مهدى (عج)، نحوه‏ى زندگى او، نحوه‏ى ارتباط با مردم و سیره‏ى عام و خاص او در این دوران، زندگى خصوصى او و بسیارى از مسایل ویژه‏ى امام مهدى (عج) كه براى یك بحث تاریخى مطرح مى‏باشند، شاید بدون جواب بمانند .



بنابراین مى‏توانیم بگوییم: اولین چالش در بحث‏هاى تاریخ عصر غیبت كبرى، مشخص نبودن قلمروهاى بحث در این برهه‏ى تاریخى است كه به تناسب اهداف مورد نظر و افق‏هاى دید تاریخ‏نگاران، مى‏تواند بسیار متفاوت باشد . آن چه را در سومین بحث مقدماتى بیان داشتیم، در حقیقت مى‏تواند یك نظر تاسیسى باشد; زیرا آن‏چه تاكنون با این عنوان آمده است; یا منهاى تاریخ شخص امام مهدى (عج) بوده (1) یا این‏كه فقط به تاریخ شخص امام مهدى (عج) بسنده كرده است . (2)



دومین چالش، كمبود منابع در زمینه‏ى اولین قلمرو براى بحث‏هاى دوران غیبت كبرى است .



چالش سوم، پراكنده بودن اطلاعات تاریخى است . آن‏هم در منابعى كه هر كدام با دیدگاه‏هاى ویژه‏اى به رشته‏ى تحریر درآمده است .



البته منابعى كه توسط مستشرقین عرضه شده است، نمى‏تواند منابعى مطمئن و گویاى واقعیت‏باشد .



براى منابع عمومى تاریخ اسلام نیز باید بگوییم كه تاریخ شیعه و تشیع و حوزه‏هاى علمیه و مراجع بزرگ تقلید در این منابع نیز كم‏رنگ بوده یا این‏كه صددرصد مورد تجاهل قرار گرفته است .



بنابراین، باید تلاشى اساسى و همه جانبه، همراه با حساسیت‏هاى لازم براى یك محقق، انجام پذیرد، تا این‏كه مجموعه‏اى منسجم و علمى و فراگیر در مورد تاریخ عصر غیبت كبرى فراهم آید . چنین كار بزرگى را باید یك گروه توانمند یا مؤسسه‏اى متخصص در تاریخ بر عهده گیرد، تا تاریخى مستند و تحلیلى، عرضه گردد و مورد استفاده‏ى رشته‏هاى تخصصى و عمومى قرار گیرد .



پى‏نوشت‏ها:



1. مانند: درسنامه و تاریخ عصر غیبت (آقایان آقایى، جبارى، عاشورى، حكیم .)



2. مانند: تاریخ الغیبة الكبرى از سید محمد صدر .

يکشنبه 18/12/1387 - 11:58
دعا و زیارت
تاریخ عصر غیبت كبرى (1) / سید منذر حكیم

پیش درآمد

1- تبیین موضوع، اهداف، قلمروها و ویژگى‏هاى بحث

بسیار منطقى است كه سؤال شود از این عنوان ذكر شده براى بحث چه منظورى دارید؟



آیا تاریخ یك فرد یا یك جامعه یا مجموعه‏اى از پدیده‏هاى از پیش تعیین شده مد نظر است؟



یا این‏كه تاریخ تمام پدیده‏هاى اجتماعى و انسانى در عصر غیبت كبرى مورد بحث قرار خواهد گرفت؟



پر واضح است كه این عنوان در مجموعه‏ى عناوین ویژه‏ى تاریخ اسلام مطرح مى‏شود . بنابراین، باید به مقطعى و دوره‏اى از تاریخ اسلام ناظر باشد، و نه به تمام پدیده‏هاى اجتماعى و انسانى در این دوران .



ولى از آن جایى كه دوران غیبت كبرى امام مهدى (عج) مطرح مى‏باشد و امام مهدى (عج)، امام تمام بشریت است و نه فقط مسلمین یا شیعیان و در این دوران، مقدمات ظهور او به عنوان مصلحى جهانى فراهم مى‏گردد، و رسالت‏بررسى تاریخ این دوران منهاى در نظر گرفتن نهایت این دوران و اهداف مطرح شده براى امامت او - كه امام جن و انس است - امكان‏پذیر نیست، بنابراین، چه بسا لازم باشد كه تاریخ جهان اسلام بلكه جهان بشریت در این دوران مورد مطالعه و دقت قرار گیرد، تا سیر تحولات اجتماعى و سیاسى و فرهنگى - كه به سمت فراهم شدن شرایط جهانى براى ظهور مصلح جهانى جهت مى‏یابد، با توجه به هدف‏مندى و قانون‏مند بودن حركت جهان و بشریت در این جهان - مورد دقت قرار گیرد، و مقدار تطابق پیش‏بینى‏هاى وحیانى براى آینده‏ى بشریت‏با حركت ارادى بشر و قانون‏مند بودن این حركت روشن گردد . و از بحث‏هاى تحلیلى تاریخ به ویژه تاریخ دوران غیبت‏بتوانیم با هدف‏گیرى‏هاى قرآنى براى بحث‏هاى تاریخى، هم سو شویم و از این بحث‏هاى تحلیلى براى رسیدن به اهداف والاى تاریخ‏شناسى و تاریخ‏نگرى بهره‏مند گردیم .



بنابراین، جا دارد براى كسانى كه در بحث‏هاى تخصصى تاریخ وارد نشده‏اند، اهداف و رسالت كلان بحث‏هاى تاریخى را روشن نماییم تا این‏كه در چنین بحث‏هایى، بى‏راهه نرویم و حداكثر استفاده را از تحلیل و نقد در بحث‏هاى تاریخى داشته باشیم .



نتیجه‏ى این مسیر چنین خواهد بود:



1- تبیین و تعیین موضع بحث‏به طور دقیق .



2- ترسیم اهداف و انگیزه‏هاى بحث درباره تاریخ عصر غیبت كبرى .



3- تبیین قلمروهاى بحث در تاریخ این عصر .



چهارمین بحث مقدماتى براى این سلسله بحث‏ها باید پرداختن به ضرورت بحث از تاریخ دوران غیبت كبرى در قلمروهاى یاد شده باشد; زیرا دلایل نیاز به این مباحث، چراغ ما براى تعیین برد و افق بحث‏هاى این مجموعه خواهد بود، چون به اندازه‏ى نیاز فعلى و آینده‏ى خود باید حركت كنیم .



پنجمین بحث مقدماتى در این مجموعه مشكلات و چالش‏هاى موجود در زمینه‏ى بحث‏هاى تاریخى دوران غیبت كبرى مى‏باشد . و آخرین بحث مقدماتى باید تعیین سرفصل‏هاى مناسب در هر یك از قلمروهاى تعیین شده براى بحث‏هاى تاریخى دوران غیبت كبرى باشد .



2- اهداف و رسالت‏بحث‏هاى تاریخى

دومین بخش را با تعیین اهداف تاریخ‏نگارى قرآن كریم; شروع مى‏كنیم زیرا قرآن كریم، راهنما و هدایت‏گر ما در تمام مراحل و ابعاد زندگى باید باشد .



براى رسیدن یك پژوهش‏گر به مجموعه‏ى اهدافى كه قرآن كریم براى تاریخ‏نگارى خود درنظر گرفته است، لازم است، دقتى ویژه در آیات تاریخى قرآن بنماید .



در حالى كه حوادث و جریانات تاریخى كه همراه با تحلیل و نتیجه‏گیرى مى‏باشد، در حدود ثلث مساحت آیات قرآن را فرا گرفته است، بسیار بجا است كه به چند مجموعه از آیات قرآن در این زمینه مراجعه نماییم .



مجموعه‏ى اول:

آیاتى كه مخاطبان قرآن به ویژه مخاطبان قصص قرآنى را ذكر نموده و طبقات گوناگونى را اشاره كرده است .



این مخاطبان عبارتند از: عموم مردم، جهانیان، پرسشگران، شنوندگان، دانایان و كسانى كه مى‏خواهند بدانند، یا كسانى كه مى‏خواهند ایمان بیاورند، سپاسگزار باشند، یا بفهمند، یا تعقل كنند، یا یادآورى شوند، یا به یقین برسند، یا به یقین رسیده باشند، یا در حال برگشت‏به خدا باشند، یا با فراست و زیرك باشند، یا دانا و بینا باشند .



مجموعه‏ى دوم:

آیاتى كه مردم را به نظر و مطالعه و دقت در حال گذشتگان یا سیر در زمین یا عبرت گرفتن از سرگذشت دیگران دعوت مى‏نماید، كه نشان دهنده‏ى جهت‏گیرى قرآن به سمت تفكر و تحقیق و نتیجه‏گیرى مى‏باشد .



مجموعه‏ى سوم:

آیاتى كه حوادث تاریخى را آیه خوانده باشد . آیه، نشانه است و آیه‏هاى تاریخى گویا مطالبى است كه چون آینه، حقایق را به خوبى نشان مى‏دهد یا كد مى‏دهد و انسان را به صاحب نشانه مى‏رساند .



مجموعه‏ى چهارم:

آیاتى كه به طور صریح و روشن، اهداف تاریخ‏نگارى و بیان قصص انبیاء و امت‏ها را ذكر كرده باشد . مانند: آیه‏ى 120 سوره‏ى هود و آیه‏ى 111 سوره‏ى یوسف كه در بیان حق دادن و موعظه و یادآورى و تقویت قلب (تثبیت فؤاد) و عبرت گرفتن خلاصه مى‏شوند .



بدین سان مى‏توانیم مجموعه‏ى اهدافى را كه براى تاریخ‏نگارى در قرآن كریم آمده است، در شش امر خلاصه مى‏كنیم:



1- فراهم نمودن زمینه‏ى تفكر و ایجاد انگیزه براى پرسش و تحقیق كه انسان را به گونه‏اى بهتر و سریع‏تر به حقیقت مى‏رساند و عطش و نیاز انسان حقیقت‏جو را با رساندن او به حقایق تامین مى‏نماید .



2- تاریخ نمایان‏گر تجربیات بسیار با ارزش گذشتگان است كه در اختیار آیندگان قرار مى‏گیرد و خردمندان و افراد بینا و تیزبین و عاقبت‏اندیش و فهیم از این تجربیات توشه برمى‏دارند و تحولات آینده‏ى خود و جهان بشریت را مى‏بینند و مى‏سازند، و بر آن‏چه مى‏سازند آگاهى دارند، و با تحقیق و تفكر هم به یقین مى‏رسند و هم سپاسگزار مى‏شوند و راه صحیح و مسیر مطلوب براى بازگشت‏به حق را پیدا مى‏كنند و طى مى‏نمایند .



3- با تذكر و یادآورى حوادث تاریخى، حجاب غفلت و فراموشى دریده مى‏شود و انسان، موجودى هشیار و بیدار مى‏گردد، و به گونه‏اى مطلوب به سوى اهداف تعیین شده براى او حركت مى‏كند و با این بیدارى از خاك‏ریزهاى دشمن به خوبى عبور مى‏كند و تمام موانع سر راه خود را برمى‏دارد، و اجازه نمى‏دهد كه كسى او را فریب دهد، یا تجربیات گران‏بهاى دیگران را به قیمتى گران‏تر تكرار كند .



4- و در نهایت، آرامش و اطمینان خاطر و قوت قلب پیدا مى‏كند و با صبر و مقاومت و پایدارى و امیدوارى به سرنوشت روشن خود، مسیر صحیح زندگى را طى مى‏كند و از هیچ دشمنى و خطرى در هراس نخواهد بود .



5- آیات الهى در تاریخ هم‏چون آیات الهى در طبیعت، همیشه پرفروغ بوده و انسان را با دلایل متقن به علم نامحدود و قدرت لایزال الهى آشنا نموده و او را به خداى خود ربط مى‏دهد، تا وجود كوچك خود را در پرتو این وجود لایزال و نامحدود ببیند و هیچ‏گاه خود را بى نیاز و مستقل و افسار گسیخته نبیند .



6- مسیر حق، مسیرى روشن و پویا و تكامل‏بخش است كه انسان‏هاى مؤمن، خود را به اهداف نهایى‏شان نزدیك مى‏بینند و هیچ گاه یاس و ناامیدى، آنان را از پا در نمى‏آورد . بلكه براى خود وجودى مستمر و ریشه دار در عمق تاریخ احساس مى‏كنند و با برنامه‏اى حساب شده و دقیق مى‏توانند آینده‏ى روشنى براى خود ترسیم نمایند و رسیدن خود را به آن اهداف تضمین كنند .



نتیجه

بنابراین، بحث‏هاى تاریخى باید بحث‏هایى تحلیلى و مفید باشند، تا تمام اهداف یاد شده تامین گردد . صرف اطلاع از حوادث تاریخ، یا صرف رسیدن به یك تحلیل، به تنهایى براى انسان مفید فایده نخواهد بود یا لااقل، فایده‏اى اندك خواهد داشت .



البته قرآن كریم در تاریخ‏نگارى خود به قلمروهاى گوناگون و مقاطع مختلف حیات بشر پرداخته و براى خود، روشى ویژه و منحصر به فرد انتخاب كرده است، و انسان را از گم شدن در مسیرهاى انحرافى و پر پیچ و خم مباحث علمى تاریخى و غیر تاریخى برحذر نموده، و روش صحیح سلوك راه را در تاریخ‏نگارى بیان كرده است .



در بحث‏هاى ویژه‏ى تاریخ دوران غیبت كبرى نیز نباید از این اهداف و روش قرآنى فاصله بگیریم و تاریخ این دوران را براى محض اطلاع فرا نگیریم، بلكه براى رسیدن به مقاصدى مهم و هدف‏هایى بزرگ، به آشنایى با حوادث تاریخى این دوران و تحلیل صحیح این رویدادهاى تاریخى بپردازیم .



3- قلمروهاى بحث‏هاى تاریخى عصر غیبت كبرى

سومین بحث مقدماتى، تبیین قلمروهاى بحث‏هاى تاریخى دوران غیبت كبرى امام مهدى (عج) مى‏باشد .



بسیار طبیعى است كه اولین قلمرو این بحث همان تاریخ شخص امام مهدى (عج) مى‏باشد . در این قلمرو شایسته است - على‏رغم محدودیت منابع گویا و روشن در این زمینه - حوادث زندگانى ویژه‏ى آن حضرت پس از انقضاى دوران غیبت صغرى، و سیره‏ى حضرت مهدى (عج) در دوران غیبت كبرى، و هم‏چنین ملاقات‏هاى حضرت مهدى (عج) با طبقات مختلف در طول دوران غیبت كبرى مورد بحث و بررسى قرار گیرد .



2- از آن جا كه حضرت مهدى (عج) براى رسیدگى به شؤون دینى، فرهنگى و سیاسى شیعیان خود، فقهاى جامع‏الشرایط را به عنوان نایبان عام خود و مراجع تقلید مسلمین منصوب نموده است، تاریخ مرجعیت و مراجع تقلید، باید دومین قلمروى بحث‏هاى ویژه عصر غیبت كبرى باشد .



3- حوزه‏هاى علمیه به عنوان نهاد ریشه‏دارى كه پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام، آن را تاسیس كرده‏اند تا در آن نهاد، متخصصانى در شناخت دین، تربیت‏یافته و نیازهاى فرهنگى جامعه اسلامى را در دوران غیبت تامین كنند و وظیفه‏ى پاسدارى از فرهنگ اسلامى را بر دوش بگیرند . بنابراین، تاریخ این نهاد بسیار مهم كه پرتویى از نهاد امامت است، باید به گونه‏اى تحلیلى، و نقش آن در ترویج فرهنگ اسلامى و فرهنگ امامت و مهدویت در طول دوران غیبت كبرى، در كنار نقش سیاسى آن، مورد مطالعه و تحقیق قرار گیرد .



4- شیعه و تشیع و فرهنگ شیعى، جنبش‏ها و دولت‏هاى شیعى در دوران غیبت كبرى به عنوان چهارمین قلمرو نیز باید مورد مطالعه قرار گیرد .



5- با توجه به این‏كه تاریخ دوران غیبت كبرى، مقطعى از تاریخ اسلام و تاریخ جهان اسلام بوده، و در فضاى عام و گستره‏ى جهان اسلام، تمام تحولات مربوط به شیعه و تشیع و حوزه‏هاى علمیه و مرجعیت و غیبت‏شخص امام مهدى (عج) انجام گرفته، و بحث‏هاى ویژه‏ى هر قلمرو با قلمروهاى دیگر بى ارتباط نبوده است، بنابراین در یك نگاه تاریخى - تحلیلى، تمام این قلمروها باید با هم دیده شوند .



تاریخ جهان اسلام در ابعاد مختلف (فرهنگى، دینى، اجتماعى، سیاسى، اقتصادى، نظامى و در تمام ابعاد جغرافیایى) باید ملاحظه گردد . بنابراین، شرق جهان اسلام و شمال و جنوب خاورمیانه و غرب آن، همگى به هم پیوسته است و باید مورد توجه قرار گیرد .



6- و در صورت لزوم، سیر تحولات عمده در جهان بشریت نیز نباید از چشم یك مورخ محقق به دور باشد; زیرا رسالت امام مهدى (عج)، رسالتى جهانى است و جهان در انتظار این مصلح الهى به سر مى‏برد . پس تمام تحولات جهانى كه جهان را به سمت آن روز موعود حركت مى‏دهند، باید مورد مطالعه‏ى جدى قرار گیرند .



4- ضرورت بحث و اهمیت تاریخ عصر غیبت كبرى

چهارمین بحث مقدماتى، تبیین ضرورت‏هاى بحث از تاریخ دوران غیبت كبرى مى‏باشد .



با توجه به این‏كه، گذشته چراغ راه آینده است، ضرورت بحث از تاریخ و سیر تحولات عصر غیبت كبرى، روشن خواهد بود .



تاریخ‏نگرى - البته آن طور كه قرآن كریم آن را مطرح كرده است - انسان را چشمى بینا و دركى عمیق مى‏بخشد و بر خلاف آن‏چه برخى تصور مى‏كنند، انسان در زندان گذشته‏ها، زندانى نمى‏شود، بلكه وضعیت فعلى خود را با توجه به گذشته بهتر درك مى‏كند و خود را براى آینده‏اى قابل پیش‏بینى و قابل تحقق آماده مى‏سازد; به گونه‏اى كه مى‏توانیم بگوییم: یك انسان تاریخ‏نگر، یك انسان آینده‏نگر مى‏باشد . با آگاهى ویژه‏اى به سوى آینده حركت مى‏كند و چنان‏چه لازم ببیند، مى‏تواند در ساختن آینده‏ى خود، نقش به‏سزایى داشته باشد .



بنابراین، دانستن تاریخ صدر اسلام و پیچیدگى‏هاى دوران امامان معصوم پس از پیامبر صلى الله علیه و آله و سپس دوران غیبت تا حال حاضر، به ما امكان برنامه‏ریزى بهترى براى آینده مى‏دهد .



از این گذشته، براى رشته‏ى تخصصى تاریخ و رشته‏هاى تخصصى فقه و حدیث و تفسیر، آگاهى از دوران غیبت كبرى تا حال حاضر، امرى حیاتى و ضرورى است; زیرا بدون دانستن این تحولات، بسیارى از مسایل تخصصى این رشته‏ها، قابل درك و فهم علمى نخواهد بود، تا جایى كه مى‏توان گفت: چنان‏چه كسى در تاریخ اسلام و مسلمین، آن هم در تمام دوران‏هاى گذشته، سیر تاریخى نداشته باشد و صاحب تحقیق نباشد، نمى‏تواند به تمام منابع استنباط و تفقه در دین، اشراف داشته باشد و دعوى اجتهاد مطلق كند . هر چند افراد غیر مطلع از تاریخ، چنین ادعایى را سنگین مى‏دانند و شاید چنین مطلبى را مبالغه‏اى بیش ندانند، اما در حد اشاره باید گفت: حدیث و رجال ما، كه بخش عمده‏اى از منابع و اطلاعات مهم این رشته را تشكیل مى‏دهند، بدون آگاهى از تحولات دوران غیبت كبرى، ناقص و ناتمام بوده، و نظرات اجتهادى ما قابل اعتماد نخواهد بود .



5- چالش‏هاى بحث در تاریخ عصر غیبت كبرى:

پنجمین بحث مقدماتى، چالش‏ها و مشكلات ویژه‏ى تاریخ عصر غیبت كبرى مى‏باشد .



در سومین بحث مقدماتى روشن شد كه اولین قلمرو براى بحث در تاریخ دوران غیبت كبرى، تاریخ شخص امام مهدى (عج) است كه مهم‏ترین بحث و نزدیك‏ترین موضوع نسبت‏به عنوان بحث مى‏باشد . ولى بحث در این قلمرو، بسیار محدود و فاقد منابع مناسب مى‏باشد; زیرا پیش‏فرض ما در بحث، غیبت تام امام مهدى (عج) مى‏باشد . و با غیبت تام، چه اطلاعى از او مى‏توانیم داشته باشیم؟



مكان زندگى و تحركات امام مهدى (عج)، نحوه‏ى زندگى او، نحوه‏ى ارتباط با مردم و سیره‏ى عام و خاص او در این دوران، زندگى خصوصى او و بسیارى از مسایل ویژه‏ى امام مهدى (عج) كه براى یك بحث تاریخى مطرح مى‏باشند، شاید بدون جواب بمانند .



بنابراین مى‏توانیم بگوییم: اولین چالش در بحث‏هاى تاریخ عصر غیبت كبرى، مشخص نبودن قلمروهاى بحث در این برهه‏ى تاریخى است كه به تناسب اهداف مورد نظر و افق‏هاى دید تاریخ‏نگاران، مى‏تواند بسیار متفاوت باشد . آن چه را در سومین بحث مقدماتى بیان داشتیم، در حقیقت مى‏تواند یك نظر تاسیسى باشد; زیرا آن‏چه تاكنون با این عنوان آمده است; یا منهاى تاریخ شخص امام مهدى (عج) بوده (1) یا این‏كه فقط به تاریخ شخص امام مهدى (عج) بسنده كرده است . (2)



دومین چالش، كمبود منابع در زمینه‏ى اولین قلمرو براى بحث‏هاى دوران غیبت كبرى است .



چالش سوم، پراكنده بودن اطلاعات تاریخى است . آن‏هم در منابعى كه هر كدام با دیدگاه‏هاى ویژه‏اى به رشته‏ى تحریر درآمده است .



البته منابعى كه توسط مستشرقین عرضه شده است، نمى‏تواند منابعى مطمئن و گویاى واقعیت‏باشد .



براى منابع عمومى تاریخ اسلام نیز باید بگوییم كه تاریخ شیعه و تشیع و حوزه‏هاى علمیه و مراجع بزرگ تقلید در این منابع نیز كم‏رنگ بوده یا این‏كه صددرصد مورد تجاهل قرار گرفته است .



بنابراین، باید تلاشى اساسى و همه جانبه، همراه با حساسیت‏هاى لازم براى یك محقق، انجام پذیرد، تا این‏كه مجموعه‏اى منسجم و علمى و فراگیر در مورد تاریخ عصر غیبت كبرى فراهم آید . چنین كار بزرگى را باید یك گروه توانمند یا مؤسسه‏اى متخصص در تاریخ بر عهده گیرد، تا تاریخى مستند و تحلیلى، عرضه گردد و مورد استفاده‏ى رشته‏هاى تخصصى و عمومى قرار گیرد .



پى‏نوشت‏ها:



1. مانند: درسنامه و تاریخ عصر غیبت (آقایان آقایى، جبارى، عاشورى، حكیم .)



2. مانند: تاریخ الغیبة الكبرى از سید محمد صدر .

يکشنبه 18/12/1387 - 11:57
دعا و زیارت
مبانى كلامى مهدویت / آیت الله جعفر سبحانى

الحمدلله رب العالمین و الصلوة و السلام على خیر خلقه و آله الطاهرین و لعنة الله على اعدائهم اجمعین الى یوم الدین و ارسل رسوله بالهدى و دین الحق لیظهره على الدین كله و لوكره المشركون .



از تاسیس چنین گروه و مؤسسه‏اى براى شناخت امام زمان (عج) بسیار خوشحال و مسرورم . خداوند به آن كسى كه این اندیشه را مطرح و این جمع را دعوت و مقدمات كار را فراهم كرده، در دو جهان توفیق دهد . شما مى‏دانید كه امروز هجوم بر مساله‏ى امام زمان (عج) بیش از هر زمانى است; چون انقلاب به نام ولایت فقیه انجام شده و ولایت فقیه هم شعبه‏اى از ولایت امام زمان (عج) است . پس دشمنان به فكر افتادند به جاى این كه با ولایت فقیه مبارزه كنند و این شاخه را بزنند، ریشه را بزنند . به هر حال، اگرچه این هجوم‏ها ضرر دارد، ولى داراى فوایدى نیز خواهد بود; زیرا سبب مى‏شود ما در اصول عقاید خودمان بیشتر كار كنیم . یعنى همین طور كه در فقه بیشتر كار كرده‏ایم و تا حدى فقه را شسته و رفته مطرح مى‏كنیم، مى‏توانیم عقاید را هم به صورت شسته و رفته مطرح كنیم . در میان پرانتز بد نیست این تاریخچه‏ها را از ما بشنوید . ما مى‏میریم و این‏ها شنیده نمى‏شود . شیخ مهدى حكمى یكى از علماى پایین شهر قم بود . او پسرى داشت كه طلبه بود كه هم بحث آقاى بدلا بود . بالاخره از بیوت علم هم كسانى مصداق این آیه مى‏شوند كه:



یخرج المیت من الحى .



او در سال 1322 شمسى كتابى به نام اسرار هزار ساله نوشت . این كتاب در آن زمان خیلى صدا كرد و علماى تهران و شهرستان خواهان جواب دادن به آن شدند . چند نفر جواب نوشتند . در میان آن‏ها، جواب امام مرغوب بود و آن را انتخاب كردند . بعد آن طرف، به امام پیغام داده بود . خود حضرت امام خمینى‏قدس سره به من فرمود، كه وى به من پیغام داد كه من به این شبهات معتقد نبودم، ولى جوان‏ها این‏ها را مطرح مى‏كردند . من هم دیدم كه شما [روحانیت] عكس العملى نشان نمى‏دهید، این‏ها را نوشتم و چاپ كردم تا شما حركتى كنید و جواب این‏ها را تهیه كنید . [حالا این عذر بوده یا نبوده، معلوم نیست]، همین سبب شد كه كشف الاسرار مقدارى از شبهات را حل كرد . یعنى اگر آن كتاب نبود، كشف اسرار نبود . بالاخره آفرینش شیطان، مایه‏ى تكامل ماست . دشمن، مایه‏ى تكامل است . اگر در شهر یك داروخانه باشد، پیشرفتى در آن نیست . اما اگر دو داروخانه باشد، رقابت هست . بالاخره این كتاب‏ها سبب مى‏شود كه ما در مسایل عقیدتى بیشتر كار كنیم و فكر و مطالعه داشته باشیم . استادى داشتم به نام مرحوم آیت‏الله حاج محمد حسین خیابانى . ایشان به نقل از استادش، مرحوم شریعت اصفهانى (كه استاد مرحوم آقاى بروجردى هم بود) گفت:



«ما باید بكوشیم همان گونه كه اخبار فقه منقح شده است، اخبار عقاید را هم منقح كنیم، زیرا در میان این‏ها اسرائیلیات، مسیحیات، مجوسیات و روایات غلات هست‏».



این مساله یكى از آرزوهاى آن مرد بزرگ بود . بنابراین از این‏كه آقایان در میان عقاید، این بخش مهم را به عهده گرفته‏اند، تشكر مى‏كنم . این جلسه هم یك نوع تقدیرى است از آقایان . برگردیم به مبانى كلامى مهدویت . ما همه را نمى‏گوییم . مقدارى را مى‏گوییم، بقیه هم براى فرصتى دیگر بماند .



مبانى كلامى مهدویت گاهى مبانى نقلى و گاهى مبانى عقلى است . مبانى نقلى به دو قسم از روایات برمى‏گردد; یك قسم احادیثى است كه روى اثنى عشر تكیه مى‏كند . اهل سنت این روایات را خیلى خوب نقل كرده‏اند . نمى‏گوییم بهتر از ما ولى خیلى خوب نقل كرده‏اند . مسلم نیشابورى در جلد پنجم صحیح خودش; باب الامارة این روایات را به خوبى آورده است . البته بخارى هم آورده است . من این روایات را در كتاب اضواء على عقاید الشیعة الامامیة آورده‏ام .



پیغمبر اكرم صلى الله علیه و آله از وجود دوازده خلیفه خبر مى‏دهد و تعبیراتش این است: لا یزال الاسلام عزیزا (1) در جاى دیگر دارد: لا یزال هذا الدین عزیزا منیعا . (2) در جاى دیگر دارد: لا یزال الدین قائما (3) . در جاى دیگر مى‏گوید: لا یزال امر امتى صالحا: (4) یا: لا یزال امر هذه الامة ظاهرا حتى یمضى فیهم اثنى عشر امیرا من قریش (5) حتى در جایى دیگر مى‏گوید: یلیهم اثنى عشر خلیفة كلهم من قریش و ان عددهم كعدد نقباء بنى اسرائیل . (6) دوازده خلیفه، صفات و علایمى دارند . علایمشان این است كه: لایزال الاسلام عزیزا، منیعا، قائما، صالحا . این دوازده خلیفه چه كسانى‏اند؟ ظاهر این است كه دوازده خلیفه بعد از پیغمبر باید پشت‏سرهم بیاید . در «تاریخ الخلفا» این ها نقل شده است .



پرسش: روایت نمى‏گوید آنان پشت‏سر هم هستند؟



پاسخ: برعكس، در روایت آمده‏است: كم یملك من هذه الامة من خلیفة؟ فقال عبدالله بن مسعود . ما سئلنى عنها احد منذ قدمت العراق قبلك . ثم قال: نعم و قد سئلنا رسول‏الله، فقال: اثنى عشر كعدة نقباء بنى اسرائیل (7) . نقباى بنى اسراییل مسلسل و پشت‏سر هم بودند. علاوه بر این تشبیه، اگر بین این خلفا فاصله‏ى زمانى بود، حضرت به آن اشاره مى‏كرد . ظاهر این است كه ایشان گفته است: من دوازده نفر را براى دوازده نسل وضع كرده‏ام . یعنى نسل متصل مثل نقباى بنى اسراییل . منفصل بودن، یك چیز غیر عادى است . اگر چنین بود، حضرت به آن اشاره مى‏كرد مى‏فرمود . همه قبول دارند كه متصل است، ولى متحیرند كه این ها را چگونه تطبیق كنند . [مثلا]، زمان خلافت معتصم عباسى خلفا از دوازده نفر بیشتر بودند . عجیب این‏كه سیوطى چهار نفر را مى‏گوید و بعد به یزید مى‏رسد و مى‏گوید نمى‏شود . بعد در معاویه هم تردید مى‏كند . بعد بچه‏هاى عبدالملك و دو سه نفر از بنى عباس را مى‏آورد . در حالى كه ما مى‏دانیم هیچ كدام از این صفات در آن ها نبوده است . اساسا آن ها این صفات را نداشتند . ما باید دوازده نفرى را پیدا كنیم كه پشت‏سر هم بیایند به عدد نقباى بنى اسراییل و عزت و مناعت و عظمت داشته باشند . در تاریخ، جز این دوازده نفر پشت‏سر هم و مسلسل، كسى نبوده است . ما باید این دوازده نفر را از غیر این ها بشناسیم . این یكى از مبانى كلامى نقلى است . مبناى كلامى نقلى دیگر روایاتى است كه به طور مشخص درباره‏ى خود حضرت مهدى (عج) مطرح شده است . بنابراین، در مبانى كلامى منقول دو قسم روایات است; یك قسم اثنى عشر است‏با این صفاتى كه گفتیم . این در روایات اهل سنت‏بود . اما در روایات شیعه، نام حضرت را هم برده است . از جمله در حدیث جابر . اكنون بهترین كتاب درباره‏ى ائمه‏ى اثنى عشر، توسط اخوى آقاى آل طه نوشته شده و جامعه‏ى مدرسین چاپ كرده است . قبل از ایشان، شیخ حر عاملى كتابى به نام المعجزات و اثبات الهداة دارد كه در آن جا هم ائمه‏ى اثنى عشر موجود است . ولى ایشان خیلى بهتر جمع كرده است . این مجموعه، روایات متواتر است . محال است كه مردم بنشینند و به دروغ چنین روایاتى را جمع كنند . بنابراین، یك مبناى كار، كتب حدیثى اهل سنت و روایات ما است . از نظر اهل سنت، اسمش نیست ولى از نظر اهل شیعه هست . چنان‏كه در این باب، روایات متعددى است فقط روایت مشهورى كه از جابر نقل شده، یك مشكل تاریخى دارد كه باید حل كنیم چون جابر در سال 76 ه . ق فوت كرده و امام باقر علیه السلام بعد از سال 94 ه . ق به امامت رسیده است . باید گفت ظاهرا در ذكر دوران روایت، اشتباه شده است . آن‏جا على بن حسین علیه السلام است و اسمش امام باقر علیه السلام آمده است . یا این‏كه حضرت باقر علیه السلام است، ولى در زمان امامتش نیست .



پرسش: كدام حدیث را مى‏فرمایید؟



پاسخ: همان حدیثى كه مى‏گوید جابر در كوچه‏هاى مدینه مى‏گذشت و به امام باقر علیه السلام برخورد كرد و به آن حضرت گفت: یا محمد بن على! پیغمبر صلى الله علیه و آله گفته است كه به شما سلام برسانم و لوحى را به آن حضرت داد . این مساله مقدارى، مشكل تاریخى دارد . نمى‏گویم این قابل حل نیست; چون شما كه در این وادى هستید، باید این را حل كنید، چون این ماجرا در دوران امام على بن حسین علیه السلام است و شایسته است كه جابر این مساله را با على بن حسین علیه السلام در میان بگذارد نه با امام باقر علیه السلام . این لوح را باید به امام زمانش نشان دهد نه به فرزند امامى كه بعدها امام خواهد شد . پس، نه رؤیت را منكریم، نه سلامش را، ولى این لوح را باید به على بن حسین علیه السلام نشان مى‏داد . حالا این با تحقیق به دست مى‏آید .



یك سرى روایات به طور مشخص درباره‏ى حضرت مهدى (عج) آمده است: «لولم یبق من الدنیا» . (8) مجموعه‏ى روایت‏هاى مربوط به حضرت مهدى (عج) یا به نام است‏یا به صفات است . ولى در روایات اثنى عشر، كلى است . اما مبانى كلامى عقلانى، شما مى‏دانید كه عقل نمى‏تواند هیچ وقت فرد مشخصى را برساند . ما نمى‏توانیم، روى فرد برهان عقلى اقامه كنیم . برهان عقلى روى كلى اقامه مى‏شود . پس قهرا باید فرد آن را پیدا كرد . یكى از مبانى برهان عقلى این است كه نبوت و امامت، یك فیض معنوى است . از نظر كلیمیان، با مرگ موسى این فیض و ارتباط بشر با عالم بالا قطع شده است . بعد از فوت موسى وحى‏اى نیست . در جامعه فردى نیست كه بین خدا و بشر مستقیما رابط باشد . در مقابل، مسیحى‏ها گفته‏اند كه این فیض تا زمان حضرت مسیح علیه السلام باقى است . البته منظور ما از مسیحیان، پروتستان‏ها هستند; چون كاتولیك‏ها، مسیح را خدا مى‏دانند . پروتستان‏ها مى‏گویند این ارتباط بشر از نظر وحى باقى بوده، ولى با به دار آویختن مسیح قطع شده است . مسلمانان هم مى‏گویند كه این فیض تا وجود پیغمبر اكرم صلى الله علیه و آله باقى است . اهل سنت مى‏گویند كه این فیض معنوى كه در لباس نبوت و امامت‏بود، با فوت پیغمبر صلى الله علیه و آله قطع شد . پس ارتباط بشر با عالم بالا قطع شد .



حال سؤال این است كه مگر خلف بدتر از سلف است؟ آیا خلف از نظر كمالات، از سلف، كم‏تر است؟ چرا خدا چنین فیضى را به آن‏ها داده، اما این فیض را به ما نداده است؟ مگر ما از آن‏ها كم‏تر هستیم؟ شیعه‏ى امامیه این مشكل را حل كرده است . ارتباط به صورت نبوت نیست، كه رسالت، تكالیف و دین جدیدى باشد . بلكه فیض الهى به واسطه‏ى انسان كاملى بر قرار است و از طریق این انسان كامل به بشر مى‏رسد، و امروزه آن واسطه حضرت حجت (عج) است . مرحوم علامه طباطبایى‏قدس سره این برهان را از فرد مسیحى به نام پروفسور كربن نقل كرده است كه با ایشان مناظره مى‏كرد و هر پانزده روز به تهران مى‏رفت . این مطلب یادم نیست در نوشته‏ها باشد، ولى به طور شفاهى از ایشان براى ما نقل كردند و خیلى از این بیان لذت مى‏برد . البته در این‏جا شلوغ نشود كه بگویند: پس شما مى‏گویید كه خاتمیت نیست . نه خاتمیت هست، ولى نبوت مختومه است . بلكه جامع امامت در نبوت هم وجود دارد . منتها باید انسان كاملى، رابط باشد كه بتواند بشرهایى را تربیت كند، به عقیده‏ى شیعه، رابطه به وسیله‏ى او باقى است، ولى به عقیده‏ى آن‏ها، مختومه است . اهل سنت و كسانى كه منكر وجود چنین امامى هستند، در مقابل این سؤال مانده‏اند: كه چرا خلف، باید از این فیض محروم باشد، در حالى‏كه خلف از سلف كم‏تر نیست؟ مسلما كمالاتى كه الان خلف دارد، هیچ وقت‏بنى اسراییل و قوم شعیب و نوح و هود نداشته‏اند . ما مى‏گوییم این كمالى كه در امت اسلامى هست، باقى است، لیك نه در لباس نبوت و رسالت، بلكه در لباس امامت .



برهان عقلى، شخص امام زمان علیه السلام را ثابت نمى‏كند، بلكه روى كلى كار مى‏كند . بنابراین، امامت‏بعد از حضرت مهدى علیه السلام، دوره‏ى جدیدى دارد . این بناى خوبى است، ولى به شرط این‏كه انسان عارفى باشد كه این‏ها را بچشد . خیلى‏ها عرفان و فلسفه را مى‏خوانند و مى‏گویند، اما نچشیده‏اند . اگر انسانى باشد كه این‏ها را چشیده باشد و ارتباط انسان با خدا را بداند و مقام امام را در جامعه درك كند، خیلى حرف است .



پرسش: حضرت ادریس و عیسى علیهم السلام كه نمرده‏اند، آیا واسطه‏ى فیض نیستند؟



درباره‏ى حضرت ادریس علیه السلام، ما هیچ دلیلى براى حیاتش نداریم . حضرت مسیح علیه السلام هم در جامعه نیست: رفعه الله الیه . (9) ما كسى را مى‏خواهیم كه در جامعه باشد . خضر، نبى نبود، ولى انسان صالحى بود . اما این‏كه خضر هم الان زنده است، قطعى نیست . البته منافاتى ندارد دو تا باشد، ولى بر وجودشان، قطع نداریم . شما این متن را در المیزان مطالعه بفرمایید: در تفسیر آیه‏ى قال انى جاعلك لناس اماما . (10) مى‏گوید: این طور نیست كه امام زمان علیه السلام فقط به درد آن زمان بخورد و الآن لازم نباشد . در حالى كه الآن هم فیض امام از نظر افاضه‏ى قلوب و هدایت رساندن كمتر از آن زمان نیست . پس منظور این نیست كه ایشان را فقط براى آن زمان نگاه داشته‏ایم . الآن از او استفاده نمى‏كنیم . در روایات واژه‏اى به نام ابدال هست . به آن‏ها كه تربیت‏یافته‏ى همین امام هستند، ابدال مى‏گوییم . آن‏ها كسانى هستند كه تحت تربیت‏حضرت هستند . حضرت در قلوب‏شان، تصرف مى‏كند و ارواح‏شان را تكامل مى‏بخشد . آن‏ها با امام در ارتباط هستند . البته هر كسى كه بگوید من با امام مربوطم، دروغ است . ارتباط با امام زمان علیه السلام به این آسانى نیست كه در این كتاب‏ها به عنوان ملاقات با امام زمان علیه السلام مى‏نویسند . این‏ها درست نیست . اما ابدال درست است; شخصیت‏هایى كه تحت تصرف و هدایتند .



در روایت دارد كه كمیل در عراق بود، ولى حضرت در او تصرف مى‏كرد . ام سلمه مى‏گوید: پیغمبر اكرم صلى الله علیه و آله درباره‏ى كمیل با على علیه السلام بسیار سخن مى‏گفت كه ما چنین صحابه‏اى در آینده خواهیم داشت . البته باید بگویم نباید فریب هر مدعى را خورد . كسانى كه به این مقام برسند، كتوم هستند و به كسى نمى‏گویند . این كارها كه جلسه‏اى تشكیل دهیم و جایى را براى آقا امام زمان علیه السلام خالى بگذاریم و . . . درویشى است . این‏ها را باور نكنید . شما برهانى و عقلانى باشید . چند نفر به جماران آمده بودند كه: آقا! ما با حضرت ارتباطى داریم و اجازه بدهید كه ما با امام ملاقات بكنیم . ایشان گفته بود: من كتابى دارم كه گم شده است . جاى آن را از ایشان بپرسید . آن‏ها هم رفتند و دیگر نیامدند . من فكر مى‏كنم كه دیوان ایشان بوده است . امام دیوانى داشت . حال چه كسى برده بود، معلوم نیست . پس به این زودى باور نكنید . البته پاكدامن‏هاى بسیارى هستند كه ملاقات مى‏كنند .



در هر حال، چرا خدا این فیض را به سلف داد، ولى به خلف نداد تا انسان كاملى در میان جامعه باشد و این جامعه را تربیت الهى و معنوى كند . آیا بودن در چنین فیضى بهتر است‏یا خیر، نبودنش بهتر است؟ مسلما بودنش بهتر است . چرا آن را به آل موسى دادى، به آل فرعون دادى، ولى به ما ندادى؟ حال آن‏كه در میان ما، شیخ الرئیس است . شیخ اشراق است . میرداماد است . فقها و بزرگان هستند .



پرسش: آیا با تكامل علم، ما به چنین چیزى نیاز داریم؟



پاسخ: علم در مسایل صنعتى پیشرفت كرده، ولى علم در الهیات عقب رفته‏است . اگر الهیات مسیحى را ببینید، مى‏فهمید كه با الهیات ما قابل قیاس نیست . شما فكر مى‏كنید الهیات در فرانسه پیش رفته است؟ بله، از نظر فرش‏بافى، صنعت، هواپیما و . . . پیشرفت كردند، ولى از نظر معنویت پیشرفت نكردند .



برهان دوم درباره‏ى امام زمان علیه السلام، قاعده‏ى لطف است . این غیر از اولى‏است . اولى این بود كه وجود امام زمان علیه السلام فیضى است كه در میان سلف بوده است، پس چرا در خلف نباشد؟ چه شد كه براى آن چنان موجوداتى، چنان كمالى بفرستد، ولى براى ما نفرستد شما چه‏طور آن گل خوش‏بو را به آن‏ها دادید، ولى به ما ندادید .



در واقع، این منع فیض است . علت مى‏خواهد . آیا ما نالایقیم؟ نالایق نیستیم؟ شایستگى ما اگر بیشتر نباشد، كمتر نیست . پس بفرمایید این با عدل الهى یا با لطف الهى سازگار نیست .



پرسش: آیا نمى‏شود گفت كه ما الآن از هدایت الهى بى نیازیم؟



پاسخ: اگر از هدایت‏هاى الهى بى‏نیاز بودیم، پس این همه اختلاف چیست؟ بعد از پیغمبر اكرم صلى الله علیه و آله هیچ فرعى وجود ندارد كه در آن، اختلاف نباشد . اگر نیازى نبود، باید وحدت كلمه بود . در حالى كه روز به روز دایره‏ى اختلافات بیشتر مى‏شود . این معنا باید طورى باشد كه بشر بگوید من آن‏قدر به تكامل رسیده‏ام كه به هدایت الهى نیازى ندارم . بقیه‏اش را با عقل مى‏روم . البته ما نمى‏گوییم كه وجود امام، علت تامه‏ى رفع اختلاف است . طرف هم باید قابلیت داشته باشد . آن‏ها كه نادان و متعصبند و امام را زندانى مى‏كردند، در این میان، تقصیر صاحب خانه چیست؟ آن‏چه از نظر عقل باید در اختیار بشر بگذارد، گذاشته‏است . مثل این است كه من دبیرستانى، بیمارستانى، طبیبى، معلمى ساخته‏ام ولى بچه‏ها از آن بهره‏اى نمى‏برند . هر چه هست از قامت ناساز بى‏اندام ماست .



و اما برهان لطف از زمان مرحوم كلینى قدس سره و صدوق قدس سره به این طرف نقل است . مرحوم شیخ اسدالله تسترى كتابى به نام كشف القناع عن حجیة الاجماع دارد كه سنگى چاپ شده‏است . در آن‏جا برهان لطف را مفصل بحث مى‏كند . عصاره‏ى آن را در جلد سوم كتاب المحصول آورده‏ام . دیگر كتاب‏ها مانند بحار و كتاب‏هاى كلامى هم این بحث را دارند . ولى تسترى دقیق و جامع بحث كرده است، به گونه‏اى كه قبل و بعد از آن، چنین جامع ندیده‏ام .



قاعده‏ى لطف ایجاب مى‏كند كه در میان جامعه‏ى ما، امامى باشد كه محور حق و باطل بوده و جامعه را از خطاى مطلق باز بدارد . از همین رو، مى‏گوییم اجماع حجت است . قاعده‏ى لطف به این معناست كه رییسى در میان مردم باشد و رییسى كه نمى‏تواند نسبت‏به جامعه، بى‏تفاوت باشد . اگر همه‏ى آن‏ها بر بت‏پرستى جمع شوند و او حرف نزند یا براى شرك جمع شوند و حرف نزند، مى‏گویند قاعده‏ى لطف تمام نیست . اصل معنا این است كه باید در میان جامعه، یك انسان كامل و رییس مطلقى باشد و مراقب جمعیت، باشد كه این‏ها به طور مطلق، گمراه نشوند . همین اندازه كه بر گناه و خلاف و باطل، اجماع نكنند، براى ما كافى است . اگر تفصیل آن را بخواهید، در كشف القناع عن حجتیة الاجماع است كه دوازده برهان براى قاعده‏ى لطف آورده است . اگر مختصر آن‏ها را مى‏خواهید، در جلد سوم المحصول است .



عقل مى‏گوید: امكان این براى خدا هست و هیچ مانعى هم ندارد . از همین طریق، اجماع را حجت دانسته است . راه مبانى كلامى مهدویت از این طریق و این معنا ایجاب مى‏كند كه در هر زمانى باید امامى وجود داشته باشد; چون اختلاف بشر همیشگى است . حال كه اختلاف بشر همیشگى است، باید یك میزان الحق و الباطل باشد كه دست كم اجماع بر باطل نكنند . و اگر پیغمبر اكرم فرموده: لا تجتمع امتى على الضلال، اگر صحیح باشد براى همین است . در واقع یك نفر كاملى در میان ما هست كه نگذارد .



حال به یك مبناى كلامى منقول (11) دیگر مى‏پردازیم كه مى‏تواند در مهدویت نوعى، مفید واقع شود . گرچه مهدویت نوعى از نظر ما باطل است و ما معتقدیم مهدویت در شخص حضرت مهدى (عج) مجسم است . آن مبنا این است كه ما در قرآن مى‏بینیم كه خدا، دو نوع ولى در میان مردم دارد; ولى ظاهر و ولى مخفى . چنان این ولى، مخفى بوده كه حتى نبى رسمى، آن را نمى‏شناخته است . داستان سوره كهف را بنگرید . البته ما خضر را نمى‏گوییم; چون خضر در قرآن نیست . مصاحب موسى را مى‏گوییم . آن‏جا مى‏بینیم كه حضرت موسى عرض مى‏كند: پروردگارا! یك نفر براى من برسان كه من از او بهره بگیرم . وقتى موسى خدمت او مى‏رسد، مى‏گوید: من آمده‏ام، على ان تعلمن مما علمت رشدا (12) بى‏كار هم نبوده است . فقط براى بعد هم ذخیره نشده است، در همان زمان هم فعالیت داشته است . شاید او دو سه ساعت‏بیشتر با حضرت موسى نبوده، ولى در همین دو سه ساعت، خدمات عظیمى براى جامعه كرده است . كشتى را نجات داد . البته جورى سوراخ كرد كه صاحب كشتى ندید . اگر دیده بود كه نمى‏گذاشت تصرفى كند . این كشتى هم خالى نبود; چون كشتى‏اى كه مى‏خواهد راه بیافتد، خالى نیست . زورق‏هایى بود كه مى‏رفت . او به گونه‏اى سوراخ مى‏كند كه آب مى‏گیرد، ولى غرق نمى‏كند . بین سوراخ كردن تا این‏كه ملك ببیند، چند كیلومتر بعد فاصله داشته است . مى‏خواسته آب بالا بیاید و ملك كشتى را ببیند كه پر از آب است و بگوید: این به چه درد مى‏خورد، ولش كن . این چه ولى غایبى است كه موسى هم نمى‏شناسد . مساله‏ى كشتن آن پسر كه از حیطه‏ى فكر ما بیرون است . آخر چگونه قصاص قبل از جنایت ممكن است؟ البته ما به همه‏ى این‏ها جواب گفته‏ایم . در این هم تصرفى كرد و موسى هم متحیر شد كه: شما آدم مى‏كشى؟



اقتلت نفسا زكیة بغیر نفس لقد جئت‏شیئا نكرا . (13)



از نظر موسى كه آن مقام را نداشته، مشكل است . دیوار را ساخت:



تحته كنز فاراد ربك ان یبلغ اشدهما . . . الى آخر . (14)



در تاریخ انبیا، دو نوع ولى بوده; ولى ظاهر و ولى غایب . ما ندیدیم یك سنى به این ولایت اشكال كند . و حالا آیا این مساله دلیل بر افضلیت مصاحب موسى بر موسى ست‏یا این‏كه موسى افضل است، اما آن ولى یك ولایت‏خاص داشته است؟ كلمه‏اى امام امیرالمومنین على علیه السلام در نهج البلاغه دارد به این مضمون:



اللهم لا تخلوا الارض من قائم لله بحجة اما ظاهرا مشهودا او خائفا مغمورا . (15)



كلام حضرت معلوم مى‏كند كه این یك چیز استمرارى بوده است . حالا قرآن یكى را براى ما خبر داده است كه همان داستان مصاحب موسى باشد . چه مانعى دارد كه الآن حضرت مهدى جزء اولیاء باشد مانند مصاحب موسى . بى‏كار هم نیست، بلكه شب و روز كار مى‏كند .



در آخر، یك قصه‏ى كوچكى براى شما بگویم . ما در تهران مركزى به نام دارالتحفیظ القرآن الكریم داریم . من دیدم در شیعه، یك نقیصه‏اى هست . آمدیم در سال 1350، این دارالتحفیظ را در خیابان ایران، پشت مجلس فعلى تاسیس كردیم . 18 تا قارى را تربیت كرده بودم كه الان قارى‏هاى معروفى شده‏اند . سال 1356 گفتیم كه این‏ها را براى عمره به مكه ببریم . حدود دو یا سه جزء قرآن را حفظ كرده بودند . از عبدالباسط و منشاوى، تقلید مى‏كردند . من هم گفتم حالا كه مى‏روم عمره یك مقدار كتاب ببرم . كتاب‏هایى با قطع كوچك را در چمدانم جمع كردم . این 18 نفر را هم همراه خود برده بودم كه این‏ها را ببریم تا در مكه و مدینه و مدرسه و تلویزیون و رادیو، قرآن بخوانند . زمان شاه بود و روابط هم آن موقع بد نبود . به جده رسیدیم و هواپیما بالا بود . گفتم: من بروم پایین، این كتاب‏ها را از ما مى‏گیرند . همان جا گفتم: یا رب المهدى! خودت كتاب‏هاى ما را نجات بده . آمدیم و من به هر كدام از این بچه‏ها گفتم: چمدانها را ببرید از آن گمرك رد شوید . همه رد شدند و من این طرف مانده بودم . همه تعجب مى‏كردند كه چرا آقا نمى‏آید ما را سوار ماشین كند و ببرد؟ من دیدم كه دیگر باید این چمدان‏ها را ببرم . كشیدم و آوردم روى سكو گذاشتم . مى‏خواستم باز كنم كه مامور كه گچى در دست داشت (براى ضربدر زدن به عنوان علامت كنترل) گفت: این دیده شده است . ضربدر را ببین . دیدم روى چمدان، ضربدر خورده است . این را كس دیگر دیده، دو سه نفر مامور كنترل بودند . این تصرفات هست، چه از جانب خود حضرت یا ابدال و دوستان حضرت .



این‏ها همان مبانى است كه تا این‏جا عرض كردیم . بله، ممكن است‏یك امام ظاهرى باشد، ولى غایبى هم باشد . مانعى ندارد . من این را فقط براى این آوردم كه گاهى، نبى هم ولى غایب را نمى‏شناسد و در جامعه اثر مى‏گذارد . پس مبانى نقلى ما دو تا شد، با این تكمله‏اى كه در آخر گفتیم تا یك مقدار براى آقایان شیرین‏تر باشد .



نكته‏اى در پایان عرض كنیم و بحث مبانى در این مجلس تمام شود، مساله‏ى غایت است . جهان براى چه خلق شده است؟ فعل خدا بى‏غایت نیست . این را به آن مبانى عقلانى امام زمان (عج) اضافه مى‏كنیم كه در واقع بیان سوم خواهد شد . اشاعره معتقدند كه افعال خدا غایت ندارد; چون اگر غایت داشته باشد، محتاج مى‏شود كه براى غایت، آن كار را انجام دهد . ولى معتزله و امامیه معتقدند كه فعل خدا بدون غایت نمى‏تواند باشد . اگر بدون غایت‏باشد، عبث لازم مى‏آید . افحسبتم انما خلقناكم عبثا . (16) اشتباه اشاعره این است كه خیال مى‏كنند غرض به فاعل بر مى‏گردد . ولى نمى‏دانند كه گاهى غرض عاید بر فاعل نیست . غرض، غرض خود فعل است . فعلش بى‏غرض نیست، نه این‏كه خود خدا غرضى داشته باشد . فرق است‏بین این‏كه بگوییم خدا غرض دارد; چون آن وقت تكامل لازم مى‏آید و نقص دارد . یك موقع مى‏گوییم: فعلش عبث نیست . بشر را آفریده است تا از نطفه به كمال برساند و این كمال، غرض فعل است نه غرض فاعل . آقایان چون فلسفه خوانده‏اند، مى‏دانند كه اگر غرض به فاعل برگردد، نشانه‏ى نقص فاعل است . اما اگر به فعل برگردد این نقص نیست . ما كه در خدا قائل به اغراض هستیم، مى‏گوییم: غرض، غرض فعل است نه فاعل . لیخرج الفعل من العبثیة . این جهان براى كه آفریده شده؟ این جهان براى حیوانات درنده، كمالى نیست . مسلما كمال باید یك كمال عقلانى باشد كه فاعل آن فعل، خدا باشد و آن را درك كند . خلاصه، یك موجود كاملى باشد . فعلا این موجود كامل در روى زمین، بشر است . البته همه‏ى بشر نمى‏توانند غرض خدا باشند; چون بین این بشر، افراد غاصب و درنده خیلى است . مثلا صدام . آیا مى‏توانیم بگوییم كه غرض از فعل خدا، صدام است؟ ناچار باید بگوییم جهان براى انسان كامل خلق شده‏است . انسان كامل هم مراتب دارد . هم ممكن است مرتبه‏ى ضعیفه‏اش، هدف باشد . هم ممكن است مرتبه‏ى قویه‏اش . ولى اگر مرتبه‏ى قویه‏اش ممكن است، چرا خلق نكند؟ منتها اگر دنیا با غایت‏باشد و فعل خدا غایتى باشد، باید این جهان در دامن خود، انسان كاملى را پرورش دهد; چون جهان براى او خلق شده است . اگر مى‏گوید:



سخرلكم ما فى السموات و ما فى الارض . (17)



مانع ندارد لكم بگوید . مثل این است كه درباره‏ى بنى‏اسراییل مى‏گویید:



و جعلكم ملوكا . (18)



بنى اسراییل كى ملوك شدند؟ بنى اسراییل دو سه تا ملوك شدند، ولى به همه‏شان مى‏گوید: و جعلكم ملوكا . فعل را به همه نسبت مى‏دهد . این و سخرلكم هم انسان‏هاى پاكدامن و كامل‏اند كه بقیه در پرتو آن‏ها نان مى‏خورند . انسان كامل، مراتب دارد . مرتبه‏ى كاملش، مرتبه‏ى امامت است . اگر معصوم این‏گونه نباشد، فعل یا غایت ندارد یا این‏كه غایت كامل ندارد؟ لقد كرمنا بنى آدم و حملناهم فى البر و البحر . (19) طبیعت آدم را تكریم بخشید، ولى گاهى بشر از این تكریم بهره نگرفت . خودش را در اسفل سافلین قرار داد . چكیده‏ى سخن این‏كه در این مجلس، سه برهان عقلانى را براى هدویت‏بیان كردیم . اول این‏كه فیض معنوى است و محرومیت ما ظلمى بر ماست . دوم، قاعده‏ى لطف . سوم، انسان كامل غرض آفرینش است. (البته غرض از فعل است، نه غرض از فاعل .)



پرسش: آیا هر خلقتى كه صورت مى‏گیرد، لازم است انسان كاملى باشد؟



پاسخ: بله . خلقت ادامه دارد، خلقت انتها ندارد . مسلما هر خلقتى كه صورت مى‏گیرد، بدون غایت نیست، مگر این‏كه عالم منظومه‏ى شمسى فرو نشیند . سه بیان هم درباره‏ى مبانى كلامى نقلى طرح شد . یكى، روایات اثنى عشر با آن شرایط كه گفتیم . دوم، روایاتى كه درباره‏ى خود حضرت مهدى (عج) است . سوم، وقتى به قرآن و كلام حضرت مهدى (عج) مراجعه مى‏كنیم، مى‏بینیم كه همیشه اولیاء ظاهر نبودند . گاهى ظاهر و گاهى مخفى بوده‏اند . هیچ مانعى ندارد كه امام زمان (عج) جزو اولیاى مخفى باشد .



به هر حال ما باید خیزش علمى بیشترى درباره‏ى حضرت ولى‏عصر (عج) داشته باشیم . هم از نظر تاریخ، هم از نظر آیات و روایات و بیشتر از نظر تاریخ . این نه به معناى این است كه گذشتگان ما كوتاهى كرده‏اند . بینى و بین الله، در قرن چهارم كه شیخ صدوق‏قدس سره، كمال الدین را نوشته، پاسخ همه‏ى این شبهات در آن‏جا هست . بعدها هر كسى، هر چه نوشته، از او گرفته است . شیخ طوسى هم كتاب الغیبة خود را از او گرفته است . او اساس را آورده‏است . اخیرا هم كتاب منتخب الاثر در آمده كه كتاب خوبى است .



پرسش: آیا ما به امام، اضطرار داریم؟



پاسخ: اگر گفتیم امام، غایت فعل است، قطعا اضطرار است . فعل بدون غایت، لغو است و كار لغو از خدا سر نمى‏زند .



پرسش: مى‏توان گفت; امامى هست مثلا آبى وجود دارد، اما من تشنه‏ام نیست؟



پاسخ: چنین خیال نمى‏كنم، امروزه نه تنها ما، كه جهان هم تشنه است . به جهت این‏كه غایت این جهان، امام زمان (عج) است و اگر این غایت نباشد، جهانى نیست . آن روایات كه مى‏گوید: بیمنه رزق الورى، (20) به این معناست كه این‏ها غایت فعل‏اند . جهان تشنه هست‏یا نیست، دلیل نمى‏شود . جهان، تشنه‏ى پیغمبر اكرم صلى الله علیه و آله هم نبود . عرب‏ها مى‏گفتند: برو، ما تشنه نیستیم، با این حال، خدا او را فرستاد . گاهى شما خود را نمى‏شناسید و اشتهاى كاذب را با اشتهاى صادق مخلوط مى‏كنید . عرب‏ها مى‏گفتند: ما نیازى نداریم . شما جایى دیگر بروید . كما این‏كه به حضرت لوط گفتند: اگر این كار را نكنى، ما تو را از این كشور بیرون مى‏كنیم یا تو را رجم مى‏كنیم . اشتها نداشتن، دلیل بر بطلان نیست . ما نیازهاى خودمان را نشناخته‏ایم .



السلام علیكم و رحمة‏الله و بركاته .



پى‏نوشت‏ها:



1. صحیح مسلم، ج 6 ص 3 .



2. همان .



3. همان صص 3- 4 .



4. مستدرك صحیحین، كتاب معرفة الصحابه، ج 3، صص 617- 618 .



5. همان .



6. اضواء على عقائد الشیعة الامامیة و . . ، جعفر سبحانى، ص 106 .



7. تاریخ الخلفاء، ص 10 .



8. لو لم یبق من الدنیا الا یوم واحد لطول الله ذلك الیوم حتى یخرج رجل من ولدى فیملاها عدلا كما ملئت جورا . . .» ، منتخب الاثر، باب 25، ج 1 .



9. نساء، 158 .



10. بقره، 124 .



11. مطلب ذكر شده صرفا براى رفع استبعاد غیبت‏حضرت مهدى (عج) است .



12. كهف، 82 .



13. همان .



14. همان .



15. نهج البلاغه، عبده، ج 3، ص 186، كلمات قصار، شماره 147 .



16. مؤمنون، 23 .



17. جاثیه، 13 .



18. مائده، 20 .



19. اسراء، 70 .



20. دعاى عدیله، مفاتیح الجنان .
يکشنبه 18/12/1387 - 11:56
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته