• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 2429
تعداد نظرات : 346
زمان آخرین مطلب : 2904روز قبل
دعا و زیارت
- جمجمه انوشیروان سخن مى گوید

به امام على علیه السلام خبر رسید معاویه تصمیم دارد با لشكر مجهز به سرزمین هاى اسلامى حمله كند.
على علیه السلام براى سركوبى دشمنان از كوفه بیرون آمد و با سپاه مجهز به سوى صفین حركت كردند در سر راه به شهر مدائن (پایتخت پادشاهان ساسانى ) رسیدند و وارد كاخ كسرى شدند.
حضرت پس از اداى نماز با گروهى از یارانش مشغول گشت ویرانه هاى كاخ انوشیروان شدند و به هر قسمت كاخ كه مى رسیدند كارهایى را كه در آنجا انجام شده بود به یارانش توضیح مى دادند به طورى كه باعث تعجب اصحاب مى شد و عاقبت یكى از آنان گفت :
یا امیرالمؤ منین ! آنچنان وضع كاخ را توضیح مى دهید گویا شما مدتها اینجا زندگى كرده اید!
در آن لحظات كه ویرانه هاى كاخها و تالارها را تماشا مى كرند، ناگاه على علیه السلام جمجمه اى پوسیده را در گوشه خرابه دید، به یكى از یارانش ‍ فرمود:
او را برداشته همراه من بیا!
سپس على علیه السلام بر ایوان كاخ مدائن آمد و در آنجا نشست و دستور داد طشتى آوردند و مقدارى آب در طشت ریختند و به آوردند جمجمه فرمود: آن را در طشت بگذار. وى هم جمجمه را در میان طشت گذاشت .
آنگاه على علیه السلام خطاب به جمجمه فرمود:
اى جمجمه ! تو را قسم مى دهم ! بگو من كیستم تو كیستى ؟
جمجمه با بیان رسا گفت :
تو امیرالمؤ منین ، سرور جانشینان و رهبر پرهیزگاران هستى و من بنده اى از بندگان خدا هستم .
على علیه السلام پرسید:
حالت چگونه است ؟
جواب داد:
یا امیر المومنین ! من پادشاه عادل بودم ، نسبت به زیردستان مهر و محبت داشتم ، راضى نبودم كسى در حكومت من ستم ببیند. ولى در دین مجوسى (آتش پرست ) به سر مى بردم . هنگامى كه پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله به دنیا آمد كاخ من شكافى برداشت . آنگاه به رسالت مبعوث شد من خواستم اسلام را بپذیرم ویل زرق و برق سلطنت مرا از ایمان و اسلام باز داشت و اكنون پشیمانم .
اى كاش كه من هم ایمان مى آوردم و اینك از بهشت محروم هستم و در عین حال به خاطر عدالت از آتش دوزخ هم در امانم .
واى به حالم ! اگر ایمان مى آوردم من هم با تو بودم . اى امیرالمؤ منین و اى بزرگ خاندان پیغمبر!
سخنان جمجمه پوسیده انوشیروان به قدرى دل سوز بود كه همه حاضران تحت تاءثیر قرار گرفته با صداى بلند گریستند.(25)
امید است ما نیز پیش از فرا رسیدن مرگ در فكر نجات خویشتن باشیم .

چهارشنبه 4/6/1388 - 10:26
دعا و زیارت
23- میانه روى در زندگى

علاء بن زیاد یكى از ارادتمندان ثروتمند على علیه السلام در بصره ، بیمار بود امیرالمؤ منین به عیادت او رفت ، زندگى وسیع و اتاقهاى مجلل و بزرگ توجه امام را به خود جلب كرد، معلوم بود علاء در زندگى زیاده روى كرده است .
فرمود:
اى علاء! تو خانه اى به این بزرگى را در دنیا براى چه مى خواهى در صورتى كه تو در آخرت به چنین خانه اى محتاج ترى (زیرا كه در این خانه بیش از چند روز نمى مانى ولى در آن خانه همیشه خواهى بود.)
آرى ! اگر بخواهى در آخرت نیز چنین خانه وسیع داشته باشى در این خانه مهمان نوازى كن ، صله رحم بجا آور و حقوق الهى و برادران دینى را بپرداز! اگر این كارها را انجام دهى خداوند به شما در جهان دیگر مانند همین خانه را مى دهد.
علاء: دستور شما را اطاعت خواهم كرد.
سپس عرض كرد:
یا امیرالمؤ منین ! من از برادرم عاصم شكایت دارم !
حضرت فرمود:
- براى چه ؟ مگر چه كرده است ؟
علاء در پاسخ گفت :
- لباس خشن پوشیده ، از دنیا كناره گیرى نموده است . به طورى كه زندگى را بر خود و خانواده اش تلخ كرده .
فرمود:
او را نزد من بیاورید!
عاصم را آورند.
امیرالمؤ منین چون او را دید چهره در هم كشید و فرمود:
اى دشمن جان خویشتن ! شیطان عقلت را برده و تو را به این راه كشانده است ، از اهل و عیالت خجالت نمى كشى ؟ چرا به فرزندت رحم نمى كنى ؟ گمان مى كنى خدایى كه نعمت هاى پاكیزه را بر تو حلال كرده نمى خواهد از آن ها استفاده كنى ؟ تو در پیشگاه خداوند كوچك تر از آنى كه چنین اندیشه را داشته باشى .
عاصم گفت :
یا امیرالمؤ منین ! چرا شما به خوراك سخت و لباس خشن اكتفا نموده اى ؟ من از تو پیروى مى كنم .
فرمود:
واى بر تو! من مانند تو نیستم ، من وظیفه دیگر دارم ، زیرا من پیشواى مسلمانان هستم ، من باید خوراك و پوشاك خود را تا آن حد پایین بیاورم كه فقیرترین مردم در دورترین نقاط حكومت اسلامى تلخى زندگى را تحمل كند. با این اندیشه كه بگوید:
رهبر و پیشواى من هم مانند من مى خورد و مانند من مى پوشد، این وظیفه زمامدارى من است تو هرگز چنین تكلیفى ندارى .
پس از سخنان حضرت ، عاصم لباس معمولى پوشید و به كار و زندگى پرداخت .(24)

چهارشنبه 4/6/1388 - 10:25
دعا و زیارت
 - از من بپرسید

امیر المومنین علیه السلام براى مردم سخنرانى مى كرد، در ضمن سخنرانى فرمود:
مردم از من بپرسید پیش از آن كه در بین شما نباشم ، به خدا سوگند! از هر چیز بپرسید پاسخ خواهم گفت .
سعد بن وقاص به پا خاست و گفت :
اى امیرالمؤ منین ! چند تار مو در سر و ریش من است !
حضرت فرمود:
به خدا قسم ! دوستم رسول خدا به من فرموده بود تو همین سوال را از من خواهى كرد!
آنگاه فرمود:
اگر حقیقت را بگویم از من نمى پذیرى ، همین قدر بدان در بن هر موى سر و ریش تو شیطانى لانه كرده و در خانه تو گوساله اى (عمر بن سعد) است كه فرزندم حسین را مى كشد. عمر سعد در آن وقت كودكى بود كه بر سر چهار دست و پا راه مى رفت .(23)


چهارشنبه 4/6/1388 - 10:24
دعا و زیارت
 -1- حكومتى بى ارزش تر از كفش وصله دار

على علیه السلام با سپاهیان اسلام براى سركوبى پیمان شكنان به سوى بصره حركت مى كردند. در نزدیكى بصره به محل (ذى قار) رسیدند. در آنجا براى رفع خستگى و آماده سازى سپاه توقف نمودند. عبد الله بن عباس ‍ مى گوید:
من در آنجا به حضور امیر المومنین على رسیدم ، دیدم (رئیس مسلمانان ، فرمانده كل قوا) خود كفش خویش را وصله مى زند.
حضرت روى به من كرد و فرمود:
ابن عباس ! این كفش چه قدر مى ارزد؟ قیمت آن چه قدر است ؟
گفتم :
ارزشى ندارد.
فرمود:
سوگند به خدا! همین كفش بى ارزش از ریاست و حكومت شما براى من محبوب تر است . مگر این كه بتوانم با این حكومت و ریاست حق را زنده كنم و باطل را براندازم .(22)
آرى ! ارزش یك حكومت ، بسته به آن است كه در سایه اش حق زنده و باطل نابود گردد و گرنه چه ارزشى دارد؟


چهارشنبه 4/6/1388 - 10:24
دعا و زیارت
 - رعایت آداب اسلامى در اوج قدرت

روزى امیر المؤ منین على علیه السلام در دوران خلافتش در خارج كوفه با یك نفر ذمى (یهودى یا مسیحى ) كه در پناه اسلام بود، همراه شدند.
مرد ذمى گفت :
بنده خدا كجا مى روى ؟
امام فرمود: به كوفه .
هر دو ره راه ادامه دادند تا سر دو راهى رسیدند، هنگامى كه ذمى جدا شد و راه خود را پیش گرفت برود، دید كه رفیق مسلمانش از راه كوفه نرفت ، همراه او مى آید.
مرد ذمى گفت :
مگر شما نفرمودى به كوفه مى روم ؟
فرمود: چرا.
شما از راه كوفه نرفتى ، راه كوفه آن یكى است .
مى دانم ولى پایان خوش رفاقتى آنست كه مرد، رفیق راهش را در هنگام جدایى چند قدم بدرقه كند و دستور پیغمبر ما همین است ، بدین جهت مى خواهم چند گام تو را بدرقه كنم . آنگاه به راه خود بر مى گردم .
ذمى گفت :
پیغمبر شما چنین دستور داده ؟
امام فرمود: بلى .
- این كه آیین پیغمبر شما با سرعت در جهان پیش رفت كرد و چنین پیروان زیاد پیدا نمود، حتما به خاطر همین اخلاق بزرگوارانه او بوده است .
مرد ذمى با امیر المومنین سوى كوفه برگشت هنگامى كه شناخت همراه او خلیفه مسلمانان بوده است ، مسلمان شد و اظهار داشت :
من شما را گواه مى گیرم كه پیرو دین و آیین شما مى باشم .(21)

چهارشنبه 4/6/1388 - 10:24
دعا و زیارت
- على (ع ) در اوج عطوفت و بزرگوارى

امیرالمؤ منین على علیه السلام پس از آن كه به دست ابن ملجم ضربت خورد، از شدت زخم بى حال شده بود.
وقتى كه به حال آمد، امام حسن در ظرفى ، شیر به حضرت داد. امام كمى از شیر خورد بقیه را به حسن داد و فرمود:
این شیر را به اسیرتان (ابن ملجم ) بدهید!
سپس فرمود:
فرزندم ! به آن حقى كه در گردن تو دارم ، بهترین خوردنیها و نوشیدنى ها را به او بدهید و تا هنگام مرگم با ایشان مدارا كنید و از آنچه مى خورید به او بخورانید و از آنچه مى نوشید به ایشان بنوشانید تا نزد شما گرامى شود!(20)


چهارشنبه 4/6/1388 - 10:23
دعا و زیارت
- 18 - چاره فراق

مردى از انصار خدمت پیغمبر اسلام صلى الله علیه و آله آمد و عرض كرد: یا رسول الله ! من طاقت فراق شما را ندارم . هنگامى كه به خانه مى روم به یاد شما مى افتم ، از روى محبت و علاقه اى كه به شما دارم ، دست از كار و زندگى برداشته ، به دیدارتان مى آیم ، تا شما را از نزدیك ببینم ، آن گاه به یاد روز قیامت مى افتم كه شما وارد بهشت مى شوید در والاترین جایگاه آن قرار مى گیرید و من آن روز از جدایى شما اى رسول خدا چه كنم ؟
بعد از صحبت هاى مرد انصارى ، این آیه شریفه نازل شد:
آنان كه از خدا و رسولش اطاعت كنند، در زمره كسانى هستند كه خدا برایشان نعمتها عنایت كرده : از پیغمبران ، راستگویان ، صادقان ، شهیدان و صالحان و اینان خوب رفیقانى هستند.(18)
رسول خدا صلى الله علیه و آله آن مرد را خواست و این آیه را برایش خواند و این مژده را به او داد كه پیروان راستین پیامبر صلى الله علیه و آله در بهشت ، كنار آن حضرت خواهند بود.(19)


چهارشنبه 4/6/1388 - 10:23
دعا و زیارت
- پرهیز از غضب

مردى خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله رسید و عرض كرد:
یا رسول الله ! مرا چیزى بیاموز كه باعث سعادت و خوشبختى من باشد.
حضرت فرمود:
برو و غضب نكن و عصبانى مباش !
مرد گفت :
همین نصیحت برایم كافى است .
سپس نزد خانواده و قبیله اش بازگشت . دید پس از او حادثه ناگوارى رخ داده است ، قبیله او با قبیله دیگر اختلاف پیدا كرده ، مقدمه جنگ میان آن دو آماده است و كار به جایى رسیده كه هر دو قبیله در برابر یكدیگر صف آرایى كرده ، اسلحه به دست گرفته اند و آماده یك جنگ خونین هستند. در این حال ، مرد برانگیخته شد و بى درنگ لباس جنگى پوشید و در صف بستگان خود قرار گرفت .
ناگاه ! اندرز پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله وسلم كه فرموده بود ((غضب نكن )) به خاطرش آمد. فورى سلاح جنگ را بر زمین گذاشت و به سوى قبیله اى كه با خویشان او آماده به جنگ بودند، شتافت و به آنان گفت :
مردم ! هرگونه (ضرر و زیان ) مثل زخم و قتل ... از جانب ما به شما وارد شده و علامت ندارد (ضارب و قاتلى معلوم نیست ) به عهده من است و من آن را به طور كامل از مال خود مى پردازم و هرگونه زخم و قتل كه ضارب و قاتلش ‍ معلوم است از آنها بگیرید.
بزرگان قبیله پیشنهاد عاقلانه او را شنیدند، دلشان نرم شده و شعله غضبشان فرو نشست و از او تشكر كردند و گفتند:
ما هیچ گونه نیازى به این چیزها نداریم و خودمان به پرداخت جریمه و عفو و گذشت سزاوار هستیم .
بدین گونه با ترك غضب هر دو قبیله با یكدیگر صلح و آشتى كرده ، آتش ‍ كینه و عدوات در میانشان خاموش گردید.(17)


چهارشنبه 4/6/1388 - 10:22
دعا و زیارت
 - حدود همسایه

مردى از انصار خدمت پیامبر خدا صلى الله علیه و آله آمد و عرض كرد:
من خانه اى در فلان محل خریده ام و نزدیكترین همسایه ام آدمى است كه امید خیرى از او ندارم و از شرش نیز خاطر جمع نیستم .
رسول خدا صلى الله علیه و آله به على علیه السلام ، سلمان ، اباذر و (راوى مى گوید: چهارمى شاید مقداد باشد) دستور فرمود كه با صداى بلند در مسجد فریاد زنند كه هركس همسایه اش از آزار او آسوده نباشد، ایمان ندارد، آنان نیز در مسجد سه بار فرمایش حضرت را با صداى بلند به مردم اعلان كردند. سپس حضرت با دست اشاره كرد و فرمود:
چهل خانه از چپ و راست و جلو و عقب همسایه محسوب مى شود.(16)


چهارشنبه 4/6/1388 - 10:22
دعا و زیارت
15 - محبوب ترین اسمها

جابر انصارى مى گوید:
به پیغمبر خدا صلى الله علیه و آله وسلم عرض كردم :
در شاءن على بن ابى طالب علیه السلام چه مى فرمایید؟
فرمود:
او جان من است !
عرض كردم :
در شاءن حسن و حسین علیه السلام چه مى فرمایید؟
حضرت پاسخ داد: آن دو، روح منند و فاطمه ، مادر ایشان ، دختر من است . هر كه او را غمگین كند مرا غمگین كرده است و هر كه او را شاد كند، مرا شاد گردانیده است و خدا را گواه مى گیرم ، من در جنگم با هر كس كه با ایشان در جنگ است و در صلحم با هر كس كه با ایشان در صلح است .
اى جابر! هرگاه خواستى دعا كنى و مستجاب گردد، خدا را به اسمهاى ایشان بخوان ، زیرا كه اسمهاى آنان نزد خداوند محبوب ترین اسمها است .(15)


چهارشنبه 4/6/1388 - 10:21
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته