• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 518
تعداد نظرات : 242
زمان آخرین مطلب : 4193روز قبل
دعا و زیارت
مراد از "اسباط" تیره‌های بنی‌اسرائیل است كه هر كدام از یك فرزند حضرت یعقوب‌، منشعب شده بودند(نمونه‌، ج 1، ص 272 و ص 6، ص 411.) و دوازده نفر بودند.
نام اسباط دوازده‌گانه عبارتند از: 1. بنی‌رؤبین‌; 2.بنی‌شمعون‌; 3. بنی‌جاد; 4. بنی‌یهودا; 5. بنی‌یساكار; 6. بنی‌زبولون‌; 7. بنی‌یوسف‌; 8. بنی‌بنیامین‌; 9. بنی‌اشیر; 10. بنی‌دان‌; 11. بنی‌نفتالی‌; 12. لاویان‌.(اعلام قرآن‌، خزائلی‌، ص 121.)
سه شنبه 15/11/1387 - 1:51
خواستگاری و نامزدی

 


 

انقلاب نسبیت

آلبرت انیشتیندر چهاردهم مارس 1879 در شهر اولم که شهر متوسطی از ناحیه وورتمبرگ آلمان بود متولّد شد . امّا شهر مزبور در زندگی او اهمیتی نداشته است. زیرا یکسال بعد ازتولّد او خانواده وی از اولم عازم مونیخ گردید.

مادر انیشتین که قبل از ازدواج پائولین کوخ نام داشت بیش از پدر زندگی راجدی می‌گرفت و زنی بود از اهل هنر و صاحب احساساتی که خاصّ هنرمندان است و بزرگترینعامل خوشی او در زندگی و وسیله تسلای وی از علم روزگار موسیقی بود.

آلبرت کوچولو به هیچ مفهوم کودک عجوبه‌ای نبود و حتّی مدّت زیادی طول کشید تا سخن گفتن آموخت بطوری که پدر و مادرش وحشت زده شدند که مبادا فرزندشان ناقص و غیرعادی باشد امّا بالاخره شروع به حرف زدن کرد ولی غالباً ساکت و خاموش بود و هرگز بازیهای عادیرا که ما بین کودکان انجام می‌گرفت و موجب سرگرمی کودک و محبّت فی ما بین می شود را دوست نداشت.

انیشتین جوان در ده سالگی مدرسه ابتدائی را ترک کرد و در شهر مونیخ به مدرسه متوسطه «لوئیت پول» وارد شد . در مدرسه متوسطه اگر مرتکب خطایی می شدند راه و رسم تنبیه ایشان آن بود که می بایست بعد از اتمام درس ، تحت نظر یکی از معلّمان ، در کلاس توقیف شوند و با درنظر گرفتن وضع نابهنجار و نفرت انگیز کلاسهای درس ، این اضافه ماندن شکنجه ای واقعی محسوب می شد.


ذوق هنری


دوران دانشجویی

در این دوران مشهورترین مؤسسه فنی در اروپا مرکزی به استثنای آلمان ،مدرسه ی دارالفنون سوئیس در شهر زوریخ بوده است. آلبرت در امتحان داوطلبان شرکت کردولی بخاطر اینکه درعلوم طبیعی اطلاّعاتی وسیع نداشت در امتحان پذیرفته نشد. با اینحال مدیر دارالفنون زوریخ تحت تأثیر اطلاّعات وسیع او در ریاضیات واقع شد و از او درخواست کرد که دیپلم متوسطه ای را که برای ورود به دارالفنون لازم است در یک مدرسه سوئیسی بدست آورد و او را به مدرسه ممتاز شهر کوچک «آآرائو»که با روش جدیدی اداره می شد معرفی کرد. بعد از یک سال اقامت در مدرسه مذبور دیپلم لازم را بدست آورد و در نتیجه بدون امتحان در دارالفنون زوریخ پذیرفته شد. با این که درس هایفیزیک دارالفنون آمیخته با هیچ گونه عمق فکری نبود باز هم حضور در آنها آلبرت را تحریک کرد که کتب جستجو کنندگان بزرگ این را مورد مطالعه قرار دهد. او، آثار استادان کلاسیک فیزیک نظری ازقبیل: بولترمان،ماکسول و هوتز را با حرص عجیبی مطالعه کرد. شب و روز اوقات او بامطالعه این کتابها می گذشت و ضمن مطالعه آنها با هنر استادانه ای آشنا شد که چگونه بنیان ریاضی مستحکمی ساخت. او درست در خاتمه قرن 19 تحصیلات خود راپایان داد و به مسأله مهم تهیه شغل مواجه شد.

از آنجا که نتوانست مقام تدریسی در مدرسه پولی تکنیک بدست آورد تنها راهی باقی ماند و آن این بود که چنین شغل و مقامی درمدرسه ی متوسطه ای جستجو کند.

شاید تمرین در همین کار موجب شده بود که وی با قدرت خارق العاده و بی مانند بتواند همواره نتایج اصلی و اساسی هر فرض و نظریه جدیدی را با سرعت درک و استخراج کند. چون انیشتین به خصوص به قوانین کلی فیزیک علاقه داشت و به حقیقت در صدد بود که با کمک محدودی میدان وسیع تجارت را به وجهی منطقی استنتاج کند.در اواخر سال 1910 کرسی فیزیک نظری در دانشگاه آلمانی پراگ خالی شد. انتصاب استادان این قبیل دانشگاهها طبق پیشنهاددانشکده بوسیله ی امپراتور اتریش انجام می گرفت که معمولاً حقّ انتخاب خویش را بهوزیر فرهنگ وا می گذاشت. تصمیم قطعی برای انتخاب داوطلب ، قبل از همه ، بر عهده ی فیزیکدانی بهنام« آنتون لامپا » بود و او برای انتخاب استاد دو نفر را مدّ نظر داشت که یکی ازآنها «کوستاویائومان» و دیگری«انیشتین» بود. «یائومان» آن را نپذیرفت و پس از کش و قوسها فراوان انیشتین این مقام را پذیرفت.

وی صاحب دو ویژگی بود که موجبگردید وی استاد زبردستی گررد. اوّلین آنها این بود که علاقه ی فراوان داشت تا برایعدّه ی بیشتری از همنوعان خود وبخصوص کسانیکه در حول وحوش او می زیسته اند مفیدباشد. ویژگی دوّم او ذوق هنریش بود که انیشتین را وا می داشت که نه فقط افکار عمومیخود را به نحوی روشن و منطقی مرتّب سازد بلکه روش تنظیم و بیهن آنها به نحوی باشدکه چه خود او و چه مستهعان از نظر جهان شناسی نیز لذّت می برند. هدف انیشتین اینبود که فضای مطلق را ازفیزیک براندازدنظریه نسبیتسال 1905 که در آن انیشتین فقط بهحرکت مستقیم الخط متشابه پرداخته بود انیشتین با کمک ازاصلتعادل پدیده های جدیدی را در مبحث نور پیش بینی کندکه قابل مشاهده بوده اند و می توانست صحت نظریه جدید اورا از لحاظ تجربی تأیید کرد.


عزیمت از پراگ

در مدّتی که انیشتین درپراگ تدریس می کرد نه فقط نظریه جدید خودرا درباره غیر وی بنا نهاد بلکه با شدّت بیشتری نظریه ی خود را درباره یکوآنتوم نو را که در شهر برن شروعکرده بود ، توسعه داد. با همه ی این تفاصیل انیشتین به دانشگاه پراگ اطّلاع دادکهدر خاتمه دوره تابستانی سال 1912 خدمت این دانشگاه را ترک کرد. عزیمت ناگهانی انیشتین از شهر پراگ موجب سر وصدای بسیار در این شهر شد در سر مقاله بزرگترین روزنامه ی آلمانی شهر پراگ نوشته شد:«که نبوغ و شهرت فوق العاده انیشیتن باعث شد که همکارانش او را مورد شکنجه و آزار قرار دهند و به ناچار شهر پراگ ترک کرد.» انیشتین عازم شهر زوریخ گردید و در پایان سال 1912 با سمت استادی مدرسه ی پولی تکنیک زوریخ مشغول به کار شد شهرت انیشتین به تدریج تا آنجا رسیده بود که بسیاری از مؤسسات و سازمانهای علمی جهان علاقه داشتند که وی بعنوان عضو وابسته با مؤسسه ایشان در ارتباط یابد. سالها بود که مقامات رسمی آلمان کوشش می کردند که شهر برلن نه فقط مرکز قدرت سیاسی و اقتصادی باشد بلکه در عین حال کانون فعّالیّت هنری و علمی نیز محسوب گردد به همین جهت از انیشتین دعوت بعمل آوردند. مدّت کمی بعد از ورود انیشتینبه برلن ، انیشتین از زوجه ی خویش هیلوا که از جنبه های مختلف با او عدم توافق داشت جدا گردید و زندگی را با تجرد می گذارند. هنگامیکه به عضویت آکادمی پاشاهی انتخابشد سی و چهار سال سن داشت و نسبت به همکاران خود که از او مسن تر بودند بیش از حدجوان می نمود. در این حال همه انیشتین را در وهله ی اوّل مردی مؤدب ودوست داشتنی بهنظر می آوردند.فعّالیّت اصلی انیشتین در برلن این بود که با همکاران خویش و یادانشجویان رشته یi فیزیک درباره یکارهای علمی مصاحبه و مذاکره کند وآنها را در تهیه برنامه ی جستجوی علمی راهنمایی کند. هنوز یکسال از اقامت انیشتین در برلن نگذشته بود که ماه اوت 1914 جنگ جهانی شروع شد.

آخرین سالهای زندگی انیشتین

 

اکنون می توانیم بصورت شایسته تری همه ی آنچه را که گهگاه موجب تیره شدن پایان زندگی وی می شد مشاهده کنیم و سرانجام روز هجدهم آوریل 1955بزرگترین

دانشمند و متفکر قرن بیستم، پیغمبر صلح و حامی و مدافع محنت دیدگان جهان، مردی که احتمالأ همراه با ناپلئون و بتهوون مشهورتر از همه‌ی مردان جهان بوده است، در شهر پرنیستون واقع در ممالک متحده آمریکای شمالی از زندگی و تفکر و مبارزه دست کشید و از دار دنیا رفت و در گذشت

انقلاب نسبیت
در دهه اول قرن بیستم انقلابی در فلسفه
طبیعی پیش آمد که بسیاری آن را از حیث عمق معنا و درهم ریزی احکام جزمی پذیرفته شده ، نسبت به انقلاب کوپرنیکی _گالیله ای ،برتر به شمار می آورند . در این فاصله زمانی دو نظریه بسیار مهمی پا به عرصه رقابت نهادند ، نظریه نسبیت و کوانتمی که نسبت به کار های دانشمندان پیشین از جمله ماکسول ،سارین کلوین و کلازیوس به نحو چشمگیری متفاوت بودند .این نظریه های جدید نیز ،با میکانیک نیوتونی در بعضی از اصول و فرضهای بنیادی اختلاف شدیدی داشتند . این نظریه علاوه بر اینکه در بر گیرنده پیچیدگی های ریاضیست،تصور ذهنی و فهم آن ،بسیار دشوار است .

البته شایان ذکر است که انیشتین در مقاله 1905 خود که برای اولین بار به نسبیت خاص خود پرداخت از معادلات ریاضی ساده استفاده کرد اما در مقاله 1919 که به نسبیت عام پرداخت ،بر خلاف مقاله بیشین از فرمول های پیجیده ی ریاضی استفاده کرد .

نسبیت از ریشه نسبی گرفته شده است ، یعنی هر کدام از واحد های فیزیکی شناخته شده برای توصیف پدیده های طبیعی ،نسبی هستند . یعنی وزن ،سرعت ،شتاب و حتی زمان که برای ما تعریف می شوند ، نسبیهستند . برای درک این بهتر است چند مثالی بزنم . در میکانیک نیوتنی ،نیروی وزن شیءدر کره زمین را مقدار نیرویی که از زمین بر شیء وارد می شود و آن را با شتابgبه سمت خود می کشاند ، تعریف کرده اند . اگر از شخصی بپرسید که وزنتان چقدر است ؟ او احتمالاً می گوید : در کجا ؟ . وزن شخص در آسانسوری که با شتاب به سمت پایین می رود در مقایسه با هنگامی که آن آسانسور با همان شتاب به سمت بالا می رود ، فرق می کند .

حال به مثال دیگری می پردازیم :

مجید و فرهاد دو دوست هستند که سوار بر اتومبیل پراید ، با سرعت ثابتVدر حال حرکت هستند و مقصد آن ها ، منزل احمد ، است . در این هنگام احمد از پشت بام منزلشان ، اتومبیل مجید را مشاهده می کند . وی در آنجا ، با انجام محاسباتی توسط دستگاهش ، سرعت مجید و فرهاد راVبدست می آورد (معادل سرعت اتومبیل) . در این لحظه ، اتومبیل پدر احمد ، با سرعت ثابتPاز کنار اتومبیل مجید می گذرد ، در آن لحظه ی عبور ، دستگاه تعبئه شده در اتومبیل پدر احمد ، سرعت مجیدوفرهاد را U=V+Pنشان می دهد . در آن لحظه عبور ، احمد با مجید تماس می گیرد و از او می پرسد که سرعت فرهاد را اندازه گیری کند . مجید با شنیدن سخنان احمد ، تعجب می کند و می گوید :" این دیگرچه سوال بی خودی است . می بینی که فرهاد در کنار من ساکن نشسته است ، پس باید سرعت او صفر باشد ". احمد گوشی را می بندد و به پدرش زنگ می زند و از او می پرسد که دستگاه محاسبه گر تو ، سرعت مجید و فرهاد را چند بدست آورده است ؟ پدر می گوید : "سرعت مجید و فرهادU=V+Pاست " .

احمد در این هنگام با خود فکر میکند که چگونه فردی در درون اتومبیل با سرعت ثابت ، بنشیند و در حالی که خود دارایسه سرعت کاملاً متفاوتی باشد . احمد با مبنای سینماتیک آشنایی زیادی ندارد.پس سرعت هم نسبی است .

مسئله نسبی بودن سرعت ، از نظر انیشتین ، آن قدر که به اعتبار اصل نسبیت مربوط می شد به اتر و حرکت سوقی ربطی نداشت .

طبق اصل نسبیت : قوانین طبیعتدر تمام چارچوب های مرجع لخت یکسان اند .

انیشتین پس از مطرح کردن اصل نسبیت ، به دو موضوع بنیادی پرداخت :

1) اصل نسبیت در تمام رویداد های طبیعی صحیح و صادقاست.

2) سرعت نور در خلاء ،در هر چارچوب لختی که اندازه گیری می شود با صرفه نظر از حرکت منبع نور ، معادل c است .

اصل موضوعی دوم انیشتین ، در واقع اندیشه میکانیکی نیوتنی و سینماتیکی گالیله ای را زیر پا می گذارد . طبق اصول سینماتیک ، اگر دو جسم متحرک با سرعت ثابت ، در حال حرکت به سمت یکدیگر باشند ،سرعت هر یک از آن ها در نقطه بر خورد ، برابر با مجموع سرعتشان است .

اما درنسبیت انیشتین اینگونه نیست . اگر در نقطه ای نوری را گسیل کنیم ، ناظر ساکن و ناظر متحرک که با سرعت v درحال حرکت به سمت منبع است ، سرعت نور را c محاسبه می کنند .

این دواصل سه نتیجه ی حیر

سه شنبه 15/11/1387 - 1:50
دعا و زیارت

پوشش هوایى حافظ زمین

و جعلنا السماء سقفا محفوظا و هم عن آیاتها معرضون (51) ،و آسمان را سقفى محفوظ[بر فراز زمین]قرار دادیم،كه اینان از نشانه‏هاى آن روى گردانند».

گرد زمین را پوشش هوایى ضخیمى فرا گرفته،كه عمق آن به 350 كیلومترمى‏رسد.هوا از گازهاى‏«نیتروژن‏»-به نسبت 03/78 درصد و«اكسیژن‏»به نسبت‏99/20 درصد و اكسید كربن به نسبت 04/0 درصد و بخار آب و گازهاى دیگر به‏نسبت 94/0 درصد تركیب یافته است.این پوشش هوایى با این حجم ضخیم و بااین نسبت‏هاى گازى فراهم شده در آن،هم چون سپرى آسیب ناپذیر،زمین را دربر گرفته و آن را از گزند سنگ‏هاى آسمانى كه به حد وفور (52) به سوى زمین مى‏آیند و ازهمه اطراف،تهدیدى هول ناك براى ساكنان زمین به شمار مى‏روند،حفظ كرده‏زندگى را بر ایشان امكان پذیر مى‏سازد.

فضا انباشته از سنگ‏هاى پراكنده‏اى است كه بر اثر از هم پاشیدگى ستاره‏هاى‏متلاشى شده به وجود آمده‏اند.از این سنگ‏ها به صورت مجموعه‏هاى بزرگ وفراوانى پیرامون خورشید در گردشند و روزانه تعداد زیادى از این سنگ‏ها موقع‏نزدیك شدن به كره زمین به وسیله نیروى جاذبه به سمت زمین كشیده مى‏شوند.این‏سنگ‏ها برخى بزرگ و برخى كوچك و با سرعتى حدود(60-50) كیلومتر در ثانیه‏به سوى زمین فرود مى‏آیند،كه سرعتى فوق العاده است.ولى هنگامى كه وارد لایه‏هوایى مى‏شوند در اثر سرعت زیاد و اصطكاك فوق العاده با ذرات هوا،داغ شده شعله‏ور مى‏شوند و در حال سوختن یك خط نورى ممتد به دنبال خود ترسیم‏مى‏كنند و به سرعت محو و نابود مى‏شوند كه به نام شهاب سنگ شناخته شده‏اند.

برخى از این سنگ پرتاب‏ها آن اندازه بزرگ‏اند،كه از لایه هوایى گذشته،مقدارى ازآن به صورت سنگ‏هاى سوخته با صداى هول ناكى به زمین اصابت مى‏كند.

این خود از آثار رحمت الهى است كه ساكنان زمین را از آسیب پرتاب‏هاى‏آسمانى فراوان در امان داشته و پوششى بس ضخیم آنان را از گزند آفات‏گرداگردشان محفوظ داشته است كه اگر چنین نبود،امكان حیات بر روى كره زمین‏میسر نبود.علاوه در مورد پوشش اطراف زمین وجود لایه ازن از اهمیت‏بالایى‏برخوردار است.این لایه كه در اثر رعد و برق به وجود مى‏آید،زمین را در برابرپرتوهاى مضر كیهانى محافظت مى‏كند.اگر این لایه نبود حیات روى زمین ممكن‏نمى‏شد.كه تفصیل آن در جاى خود آورده شده است.پس هم واره باید گفت:

سبحان الذی سخر لنا هذا و ما كنا له مقرنین (53) .

پى‏نوشتها:

1- نحل 16:89.

2- انعام 6:38.

3- انعام 6:59.

4- غزالى،احیاء العلوم باب 4،آداب تلاوة قرآن،ج 1،ص 296.

5- مانند ابو الفضل مرسمى(متوفاى 655).و ابو بكر معروف به ابن العربى معافرى(متوفاى 544).و شایدظاهر كلام ابو حامد غزالى و زركشى و سیوطى نیز همین باشد،البته قابل تاویل نیز مى‏باشد.كه در مقدمه ج 6 التمهید آورده‏ایم.

6- نحل 16:89.

7- انعام 6:38.

8- همان.

9- انعام 6:59.

10- ر.ك:دكتر احمد ابو حجر،التفسیر العلمی للقرآن فی المیزان،ص 131.

يکشنبه 13/11/1387 - 0:5
دعا و زیارت

دشوارى تنفس با افزایش ارتفاع

و من یرد ان یضله یجعل صدره ضیقا حرجا كانما یصعد فی السماء (31) .

در این آیه از سختى و دشوارى زندگى گم راهان سخن مى‏گوید و آنان را به كسى‏تشبیه مى‏كند كه در حال صعود به لایه‏هاى بالایى جو است و در اثر این صعوددچار تنگى نفس و فشار سخت‏بر سینه خود مى‏گردد.

مفسران پیشین در وجه تشبیه،در آیه فوق اختلاف نظر دارند.برخى بر این باوربوده‏اند كه مقصود تشبیه به كسى است كه بیهوده مى‏كوشد تا پرواز كند و مانندپرندگان در آسمان به پرواز در آید،چون این كار برایش مقدور نیست ناراحت‏مى‏شود و از شدت ناراحتى نفس كشیدن بر او دشوار مى‏گردد.

برخى گفته‏اند كه این تشبیه همانند حالتى است كه درختان نو نهال بخواهند درجنگل‏هاى انبوه رشد یابند،اما درختان كهن سر درهم كرده راه سر بر افراشتن رامسدود مى‏كنند و این درختان تازه رشد به سختى و دشوارى راه خود را به فضاى‏آزاد باز مى‏كنند. مطالبى از این قبیل گفته شده كه هیچ كدام مفهوم آیه را به خوبى‏روشن نمى‏سازد.

ولى امروزه با پى بردن به پدیده فشار هوا در سطح زمین و تناسب آن با فشاردرجه خون از داخل بدن،كه موجب تعادل فشار بیرونى و درونى است،وجه تشبیه‏در آیه بهتر روشن شده و تا حدودى از ابهامات تفاسیر پیشین كاسته شده است.

اشتباه مفسران پیشین در این بوده كه از تعبیر«یصعد فی السماء»با تشدید صاد وعین و به كار بردن‏«فى‏»-كوشش براى صعود به آسمان فهمیده‏اند.در صورتى كه اگراین معنا مقصود بود،بایستى واژه‏«الى‏»را به جاى‏«فى‏»به كار مى‏برد.دیگر آن كه‏«یصعد»-از نظر لغت-مفهوم‏«صعود»و بالا رفتن را نمى‏دهد،بلكه كاربرد این لفظ‏از باب تفعل‏«تصعد»-براى افاده معناى به دشوارى افتادن مى‏باشد به گونه‏اى كه ازشدت احساس سختى،نفس در سینه تنگ شود.در لغت‏«تصعد نفسه‏»به معناى به‏دشوارى نفس كشیدن و تنگى سینه و احساس درد و رنج است.واژه‏هاى‏«صعود»و«صعد»بر دامنه‏هاى صعب العبور اطلاق مى‏شود و براى هر امر دشوار بسیارسختى به كار مى‏رود.در سوره جن آمده: و من یعرض عن ذكر ربه یسلكه عذاباصعدا (32) ،و هر كه از یاد پروردگار خود روى گرداند،او را در عقوبت دشوارى درمى‏آورد».در سوره مدثر نیز آمده: سارهقه صعودا (33) ،او را به سخت‏ترین عقوبتى‏دچار مى‏سازم‏».

از این رو معناى‏«كانما یصعد فی السماء»چنین مى‏شود:او مانند كسى است كه درلایه‏هاى مرتفع جو،دچار تنگى نفس و سختى و دشوارى فراوان گشته است.درواقع كسى كه خدا را از یاد برده-در زندگى-مانند كسى است كه در لایه‏هاى بالایى‏جو قرار دارد و دست‏خوش درد و رنج و سختى تنفس است.لذا از این تعبیر(اعجازگونه)به خوبى به دست مى‏آید كه اگر كسى در لایه‏هاى فوقانى جو فاقد وسیله‏حفاظتى باشد،دچار چنین دشوارى و تنگى نفس مى‏گردد.این جز با اكتشافات‏علمى روز قابل فهم نیست،كه در آن روزگار براى بشریت پوشیده بوده است.

پیشینیان بر این عقیده بوده‏اند كه هوا فاقد وزن است،تا سال 1643 م كه وسیله‏هوا سنجى بر دست‏«توریچلى‏»(1608-1647)اتراع گردید (34) و بدین وسیله پى‏بردند كه هوا داراى وزن است.هم چنین پى بردند كه هوا تركیبى از گازهاى‏مخصوصى است كه هر یك وزن مشخصى دارد و مى‏توان وزن هوا را در هر كجا بامقدار فشارى كه وارد مى‏آورد،سنجید و هر چه از سطح دریا بالا رویم از این فشاركاسته مى‏شود.اكنون به دست آمده كه فشار هوا در سطح دریا،معادل ثقل لوله‏عمودى جیوه به ارتفاع 76 سانتى‏متر است. همین فشار در سطح دریا بر بدن انسان‏وارد مى‏شود.ولى در ارتفاع 5 كیلومتر از سطح دریا،این فشار به نصف كاهش‏مى‏یابد.پس هر چه بالاتر رود،این فشار به طور معكوس پایین مى‏آید،به ویژه درلایه‏هاى بالاى هوا كه تراكم هوا به گونه فاحشى پایین مى‏آید و رقیق مى‏گردد.

در واقع نیمى از گازهاى هوایى،یعنى تراكم پوشش هوایى چه از لحاظ وزن وچه از لحاظ فشار،در میان از سطح دریا تا ارتفاع 5 كیلومتر واقع گردیده و سه چهارم‏آن تا ارتفاع 12 كیلومتر مى‏باشد.ولى موقعهى كه به ارتفاع 80 كیلومتر برسیم،وزن‏هوا تقریبا به 20000/1 پایین مى‏آید.به وسیله شهاب‏هاى آسمانى به دست آمده كه‏تراكم هوا تقریبا تا حدود ارتفاع 350 كیلومتر است،زیرا از فاصله 350 كیلومترى‏سنگ‏هاى آسمانى بر اثر اصطكاك و بر خورد با ذرات هوا ملتهب و شعله‏ورمى‏گردند (35) .

هوا سنگینى و فشار خود را از تمامى جوانب بر بدن ما وارد مى‏سازد،ولى مافشار و سنگینى آن را احساس نمى‏كنیم،زیرا فشار خون عروق بدن ما معادل فشارهوا است و هر دو فشار خارج و داخل بدن متعادل مى‏باشند.لیكن موقعى كه انسان‏بر كوه‏هاى بلند بالا مى‏رود و فشار هوا كم مى‏شود،این تعادل بر هم خورده،فشارداخلى از فشار خارجى بیش‏تر مى‏شود.اگر رفته رفته فشار هوا كاهش یابد،گاه خون‏از منافذ بدن بیرون مى‏زند.اولین احساسى كه به انسان در آن هنگام رخ مى‏دهد،سنگینى بر دستگاه تنفسى است كه بر اثر فشار خون بر عروق تنفسى تحمیل‏مى‏شود و مجراى تنفس را تنگ كرده و موجب دشوارى تنفس مى‏گردد (36) .

آب منشا حیات

و جعلنا من الماء كل شی‏ء حی (37) .پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله فرموده:«كل شی‏ء خلق من‏الماء» (38) .

طبق آیه فوق و فرموده پیامبر،همه موجودات منشا هستى خود را از آب‏گرفته‏اند.مرحوم صدوق از جابر بن یزید جعفى-كه از بزرگان تابعین (39) به شمارمى‏رود-از امام باقر علیه السلام پرسش‏هایى دارد،از جمله در رابطه با آغاز آفرینش جهان‏مى‏پرسد.امام در جواب مى‏فرماید:«اول شی‏ء خلقه من خلقه،الشی‏ء الذی جمیع‏الاشیاء منه،و هو الماء (40) ،نخستین آفریده‏اى كه خدا خلق كرد،چیزى است كه‏تمامى اشیا از آن است و آن آب است‏».

مرحوم كلینى در روضه كافى روایتى از امام باقر علیه السلام آورده كه در جواب مرد شامى‏فرموده:«نخست آن چیزى را آفرید كه همه چیزها از آن است و آن چیز كه همه اشیااز آن آفریده شده،آب است.در نتیجه خدا نسب هر چیزى را به آب مى‏رساند،ولى‏براى آب نسبى كه بدان منسوب شود قرار نداد» (41) .

هم چنین محمد بن مسلم-كه شخصیتى عالى قدر به شمار مى‏رود-ازامام صادق علیه السلام چنین روایت كرده است:«كان كل شی‏ء ماء،و كان عرشه على‏الماء» (42) .

آیه شریفه: و هو الذی خلق السماوات و الارض فی ستة ایام و كان عرشه على الماء (43) ،و او است كه آسمان‏ها و زمین را در شش هنگام آفرید و عرش[تدبیر]او[پیش ازآن]بر آب بود»،دلالت دارد كه پیش از پیدایش جهان هستى،از آسمان‏ها گرفته تازمین،آب پدید آمده است،زیرا در تعبیر«و كان عرشه على الماء»واژه‏«عرش‏»كنایه ازعرش تدبیر و منظور،علم خداى متعال است‏به همه مصالح و شایستگى‏ها وبایستگى‏هاى هستى،در برهه‏اى كه جز آب چیزى نبوده است.در نتیجه آیه كنایه ازآن است كه خداى تعالى بود و هیچ چیز با او نبود،و خداوند پیش از آفرینش جهان‏ابتدا آب،سپس همه مخلوقات را از آب آفرید.

قرآن كریم در چند جا اشاره دارد كه ریشه زندگى،هم در منشا و پیدایش و هم درصحنه هستى و تداوم حیات،همه از آب است. مى‏فرماید:

و جعلنا من الماء كل شی‏ء حی (44) ،هر چیز زنده‏اى را از آب پدید آوردیم‏».

و الله خلق كل دابة من ماء (45) ،خدا هر جنبنده‏اى را از آب آفرید».

درباره انسان مى‏گوید:

و هو الذی خلق من الماء بشرا (46) ،و او است كه از آب بشرى آفرید».

مقصود از این آب همان آبى است كه سر منشا همه موجودات است چنان چه درآیات فوق آمده،یا منظور از آب،نطفه است چنان چه در آیه خلق من ماء دافق (47) ،[آدمى]از آبى جهنده آفریده شد». الم نخلقكم من ماء مهین (48) ،مگر شما را از آبى‏پست نیافریدیم؟». مقصود از«پست‏»بد بو و نفرت آور،بر حسب ظاهر است.ولى‏بیش‏تر مفسرین بر این عقیده‏اند كه منظور از«ماء»همان پدیده نخستین است‏«اول‏ما خلق الله الماء (49) ،نخستین چیزى كه خدا آفرید آب بود»،كه تمامى پدیده‏ها از آن‏ریشه گرفته‏اند،زیرا بذر نخستین موجود زنده تنها از آب پاشیده شد،همان بذراولیه‏اى كه به صورت حیوان ساده تك سلولى(آمیپ)شكل گرفت و به سوى‏جان دارانى كه اعضاى پیچیده با بیش از یك میلیون سلول پیش رفت كرد.

اما چگونگى پیدایش حیات-در آب اقیانوس‏ها،دریاها و باتلاق‏ها-از نكات‏مبهمى است كه هنوز علم تجربى بدان دست نیافته است. از این رو است كه تئورى‏تكامل جان داران-به هر شكل و فرضیه‏اى كه تا كنون مطرح شده-به بررسى مرحله‏پس از پیدایش نخستین سلول زنده پرداخته است،اما برهه پیش از آن هنوز مجهول‏مانده است.همین اندازه معلوم گشته كه حیات به اراده الهى-كه بر تمامى مقدرات‏هستى چیره است-به وجود آمده است و این امر مسلمى است كه از پذیرش آن‏گریزى نیست،زیرا كه هم تسلسل باطل است و هم خود آفرینى محال.دانش تجربى‏روز هم خود آفرینى را باطل مى‏شناسد (50) .

يکشنبه 13/11/1387 - 0:5
دعا و زیارت

نقش كوه‏ها در استوارى زمین

در نه جاى قرآن از كوه‏ها با تعبیر«رواسى‏»یاد شده است (24) و جعلنا فی الارض‏رواسی ان تمید بهم (25) ،و كوه‏ها را در زمین پا بر جا و استوار نهادیم تا مبادا[زمین]آنان[مردم]را تكان دهد و بلرزاند».

اساسا تعبیر از كوه‏ها به‏«رواسى‏»بدان جهت است كه‏«ثابت‏هایى‏»هستند كه برریشه‏هاى مستحكم استوار مى‏باشند و از ماده‏«رست السفینة‏»گرفته شده،به معناى‏لنگر انداختن كشتى است كه به وسیله این لنگرها در تلاطم آب‏هاى دریا استوار وپا بر جا مى‏ماند.از این رو،كوه‏ها هم چون لنگرهایى هستند كه زمین را در گردش‏ها وچرخش‏هاى خود،از لرزش و تكان باز مى‏دارد.

هم چنین از كوه‏ها به‏«اوتاد»تعبیر شده،به معناى میخ‏ها،كه زمین را از هم پاشى‏و فرو ریزى نگاه مى‏دارد و الجبال اوتادا (26) .

مولا امیر مؤمنان در این زمینه گفتارى دارد،كه به خوبى تعابیر اعجاز گونه قرآن راروشن مى‏سازد.مى‏فرماید:

«و جبل جلا میدها،و نشوز متونها و اطوادها،فارساها فی مراسیها،و الزمهامقراراتها.فمضت رؤوسها فی الهواء،و رست اصولها فی الماء.فانهد جبالها عن‏سهولها،و اساخ قواعدها فی متون اقطارها و مواضع انصابها.فاشهق قلالها،و اطال‏انشازها،و جعلها للارض عمادا، و ارزها فیها اوتادا.فسكنت على حركتها من ان‏تمید باهلها،او تسیخ بحملها،او تزول عن مواضعها.فسبحان من امسكها بعدموجان میاهها (27) ،هم راه با سرشتن صخره‏هاى بزرگ زمین و بر آمدن دل این صخره‏هاو قله‏هاى بلند سر به فلك كشیده،در جاى گاه‏هاى خود استواریشان بخشید.پس‏قله‏ها را در هوا به بلندا برد و ریشه‏هاى شان را در آب فرو كشید.بدین سان خداوندكوه‏ها را با بلنداشان از دشت‏ها جدا ساخت و پایه‏هاى شان را چونان ریشه درختان‏در زمین‏هاى پیرامون و مواضع نصبشان،در اعماق زمین نفوذشان داد.كوه‏ها را باقله‏هایى بس بلند و سلسله‏هایى به هم پیوسته و دراز،تكیه‏گاه زمین ساخت وچونان میخ‏ها بر آن بكوفت. چنین است كه زمین به رغم حركات گوناگونى كه دارد،براى ساكنانش از لرزش و تكان نگاه داشته شد و از فرو در كشیدن بار خود، بازداشته شد و از لغزش از جاى گاه خود در امان ماند.پس بزرگ است‏خداوندى كه‏زمین را به رغم تلاطم امواج خروشان آب‏هاى آن،چنین استوار نگاه داشت‏».

در بخشى از این گفتار درربار آمده:«زمین به رغم حركت‏هاى خود از لغزش ولرزش و فرو پاشیدگى نگاه داشته شد.»از این گفتار سه نكته به دست مى‏آید:

1- زمین داراى حركت‏هاى گوناگون است،ولى به رغم این حركت‏ها آرامش وتعادل خود را حفظ كرده است.

2- پوسته زمین مستحكم است و از هم نمى‏گسلد و لایه‏هایش گسسته نمى‏شود،تا ساكنان و بارهایش را در درون خود فرو نكشد.

3- زمین در حركت وضعى و انتقالى و برخى حركت‏هاى دیگر،آرام و استواراست و از مدارهایى كه به طور منظم در آن مى‏گردد، بیرون نمى‏افتد.

این گونه نكته‏ها امروزه مورد تایید اكتشافات و پژوهش‏هاى علمى قرارگرفته است.این اثر بزرگ كوه‏ها-كه حیات را بر پهناى زمین میسر ساخته است‏به دلیل آن است كه سلسله كوه‏هاى پراكنده در پوسته سخت زمین،همانند كمربندزنجیره‏اى اطراف زمین را در بر گرفته‏اند.

اكنون بهتر مى‏توانیم به ظرافت و دقت فرموده امام علیه السلام در خطبه یكم نهج البلاغه‏پى ببریم،كه به جاى كلمه جبال(كوه‏ها) واژه صخور(صخره‏ها)را به كار برده‏«و وتدبالصخور میدان ارضه،و به كوه‏هاى گران،زمین را میخ كوب نموده به آن استوارى‏بخشیده است‏».این گفتار،تفسیر آیه فوق الذكر است و جعلنا فی الارض رواسى ان‏تمید بهم (28) .امام علیه السلام جنبه‏«صخره‏اى‏»بودن كوه‏ها را در جهت استحكام و استوارى‏مرتبط مى‏داند.

سلسله كوه‏هاى سنگى-با پستى و بلندى‏هایى كه دارند-نقش بزرگى در تعادل‏زمین و ثبات اجزا و استوارى پوسته آن دارند تا این كوه‏ها با وجود شعله‏ور بودن‏درون و التهاب گداخته‏هاى آن،درهم شكسته و لرزان نشوند.

آشنایان با علوم طبیعى مى‏دانند كه زمین با حلقه‏هایى از سلسله كوه‏ها،محاصره‏شده است و این امر عامل حفظ بیش‏تر ثبات زمین مى‏باشد.حكمت و چگونگى‏ارتباط این سلسله كوه‏ها با یك دیگر و جهت امتداد آن‏ها نیز بر طبیعى دانان پوشیده‏نیست.این سلسله كوه‏ها بر اساس نظمى بدیع و محكم و توجه بر انگیز،زمین را به‏شكل حلقه‏هایى كوهستانى در آورده است كه از چهار طرف آن را در بر گرفته‏اند.

وقتى به نقشه طبیعى زمین نظر مى‏افكنیم،ناهم وارى‏هاى زمین را به روشنى‏مشاهده مى‏كنیم و مى‏بینیم سلسله كوه‏ها به طور عموم در طول هر قاره امتدادمى‏یابد.گویا این كوه‏ها ستون فقرات قاره‏ها هستند.

هنگامى كه به شبه جزیره‏هاى هر قاره مى‏نگریم سلسله كوه‏ها را در طولانى‏ترین‏شكل ممكن امتداد یافته مى‏یابیم.در طول جزایر كوهستانى-بزرگ یا كوچك-نیزسلسله كوه‏هایى یافت مى‏شود.

امروزه با سیر و مطالعه در بستر دریاها و اقیانوس‏ها به طور یقین ثابت‏شده است‏كه بیش‏تر جزیره‏ها و ارتفاعات آن‏ها در حقیقت دامنه و امتداد سلسله كوه‏ها وجزئى از آن‏ها هستند،به این صورت كه قسمتى از آن كوه‏ها در آب دریاها فرو رفته وپوشیده شده و بخشى دیگر همانند جزیره‏ها،بر سطح آب آشكار است.

بنابر این تمام قاره‏ها به وسیله سلسله كوه‏ها و از طریق خشكى یا دریا به یك دیگرمتصل‏اند.جالب توجه است‏بدانیم،حلقه‏اى از سلسله كوه‏ها در زیر دریا و درنزدیكى ساحل شمالى قاره‏هاى سه گانه شمالى قرار دارد كه كاملا اقیانوس منجمدشمالى را در بر گرفته است و بسیارى از جزیره‏هاى حاشیه این ساحل‏برجستگى‏هاى آن سلسله كوه‏ها هستند.

یعنى در قطب جنوب نیز حلقه دیگرى از سلسله كوه‏ها قرار دارد كه قطب‏منجمد جنوب را در بر گرفته است.بین دو حلقه یاد شده حلقه‏هاى دیگر سلسله‏كوه‏ها كه در طول قاره‏ها و اقیانوس‏ها از شمال تا جنوب امتداد دارد پیوندى محكم‏ایجاد كرده است.گویى این سلسله كوه‏ها،چار چوب‏هایى مشبك هستند كه پنجه‏در دست آویز زمین زده‏اند و از متلاشى شدن و تجزیه و پراكندگى ذرات زمین درفضا جلوگیرى مى‏كنند.

از جهت دیگر،درون زمین شعله‏ور است.آتش بر افروخته و زبانه‏دار وخشمگینى در درون زمین شعله‏ور است،گویى نزدیك است از خشم به جوش وخروش آید و اگر ضخامت و سختى پوسته زمین نبود،این آتش بر افروخته زمین رادرهم مى‏ریخت.زمین لرزه‏ها و آتش فشان‏هایى كه گه گاه مشاهده مى‏شود بخشى‏ناچیز از التهاب و فوران آتش درونى زمین است.

سختى و ضخامت پوسته روى زمین-كه از دیر باز سرد مانده است-از فوران‏درون بر افروخته زمین مانع مى‏شود و اگر سختى و صلابت پوسته زمین نبود،لرزش‏هاى شدید و مستمر تمام زمین را فرا مى‏گرفت.اگر خداوند زمین را نگه‏نمى‏داشت و آرامش نمى‏بخشید،زمین ساكنانش را در خود فرو مى‏كشید واطرافش شكافته مى‏شد و همه چیز در هم فرو مى‏ریخت.اما خداوند آسمان وزمین را نگاه مى‏دارد تا از استوارى كه دارند نلغزند ان الله یمسك السماوات و الارض ان تزولا (29) .

ملاحظه مى‏شود كه كوه‏ها صخره‏هاى كوهستانى سلسله وارى هستند كه زمین رااحاطه كرده اثر مستقیمى بر توازن زمین دارد و جلوى لرزش آن را مى‏گیرد،به علاوه‏سختى این پوسته در بر گیرنده زمین جلوى اشتعال درونى زمین را نیز مى‏گیرد،كه دركلام مولا امیر مؤمنان علیه السلام به این حقایق آشكار(از دیدگاه علم روز)اشارت فرموده‏است (30) .
يکشنبه 13/11/1387 - 0:5
دعا و زیارت

برخى برهمین عقیده‏اند،كه این گونه اشارات علمى دلیل اعجاز مى‏تواند باشد.

ولى تحدى به آن صورت نگرفته است،چون روى سخن در آیات تحدى با كسانى‏است كه هرگز با این گونه علوم آشنایى نداشته‏اند. بر این مبنا قرآن در جهت علمى‏همانند دیگر كتب آسمانى است،كه صورت تحدى به خود نگرفته‏اند،گرچه‏اشارات علمى دلیل اعجاز مى‏توانند باشند (11) .

ولى این طرز تفكر از آن جا نشات گرفته كه گمان برده‏اند روى سخن در آیات‏تحدى تنها با عرب معاصر نزول قرآن بوده است،در حالى كه قرآن مرحله به مرحله‏از محدوده زمانى عصر خویش فراتر رفته و دامنه تحدى را گسترش داده است،نه‏تنها عرب بلكه تمامى بشریت را براى ابدیت‏به هم آوردى فرا خوانده است.

یكى از آیات تحدى كه در سوره بقره است و پس از ظهور و گسترش اسلام درمدینه نازل گشته،تمامى مردم را مورد خطاب قرار داده است،پس از خطاب یا ایهاالناس اعبدوا ربكم الذی خلقكم و الذین من قبلكم لعلكم تتقون -با فاصله یك آیه‏مى‏فرماید: و ان كنتم فی ریب مما نزلنا على عبدنا فاتوا بسورة من مثله و ادعوا شهداءكم‏من دون الله ان كنتم صادقین.فان لم تفعلوا و لن تفعلوا... (12) همه مردم مخاطب قرارگرفته‏اند،تا چنان چه تردیدى در رابطه با صحت وحى قرآنى در دل‏هاى شان راه‏یافته،آزمایش كنند آیا مى‏توانند حتى یك سوره همانند قرآن بیاورند؟هرگزنتوانسته و نخواهند توانست.

آیه قل لئن اجتمعت الانس و الجن على ان یاتوا بمثل هذا القرآن لا یاتون بمثله و لو كان‏بعضهم لبعض ظهیرا (13) آب پاكى را بر دست همه ریخته،تمامى انس و جن را به نحوجمعى-كه عموم افرادى و ازمانى هر دو را شامل مى‏شود (14) -مورد تحدى قرارداده است و اعلام كرده كه اگر همه انسان‏ها و پریان پشت در پشت هم بكوشند تاهم چون قرآنى بیاورند نخواهند توانست.

اكنون مى‏پرسیم كه این گونه گسترش در دامنه تحدى-كه همه انسان‏ها را در همه‏سطوح و در طول زمان شامل گردیده است-آیا نمى‏تواند دلیل آن باشد كه همه‏جوانب اعجاز قرآنى،هر كدام به فراخور حال مخاطب خاص خود،مورد تحدى‏قرار گرفته باشند؟به سادگى نمى‏توان از كنار این احتمال گذشت‏یا آن رانادیده گرفت!

نمونه‏هایى از اشارات علمى

در قرآن از این گونه اشارات علمى و گذرا بسیار است.برخى از این اشارات از دیرزمان و برخى در سالیان اخیر با ابزار علم روشن شده و شاید بسیارى دیگر را گذشت‏زمان آشكار سازد.دانش مندان-به ویژه در عصر حاضر-در این باره بسیاركوشیده‏اند،گرچه افرادى به خطا رفته ولى بسیارى نیز موفق گردیده‏اند.نمونه‏هایى‏از این گونه اشارات در بخش اعجاز علمى قرآن در كتاب‏«التمهید»ج 6 آمده است،در این جا به جهت اختصار به چند نمونه بسنده مى‏كنیم:

رتق و فتق آسمان‏ها و زمین

او لم یر الذین كفروا ان السماوات و الارض كانتا رتقا ففتقناهما (15) «رتق‏»به معناى‏«به‏هم پیوسته‏»و«فتق‏»به معناى‏«از هم گسسته‏»است.در این آیه آمده است كه‏آسمان‏ها و زمین به هم پیوسته بوده‏اند و سپس از هم گسسته شدند.

مفسران در این پیوسته بودن و گسسته شدن زمین و آسمان‏ها اختلاف نظرداشته‏اند.بیش‏تر بر این نظر بوده‏اند كه مقصود از به هم پیوستگى و گسسته شدن،همان گشوده شدن درهاى آسمان و ریزش باران است، ففتحنا ابواب السماء بماءمنهمر (16) ،پس درهاى آسمان را با آبى ریزان گشودیم‏».و نیز شكافتن زمین و روییدن‏گیاه،چنان چه مى‏فرماید: ثم شققنا الارض شقا فانبتنا فیها حبا (17) ،زمین را شكافتیم وپس در آن،دانه رویانیدیم‏».علامه طبرسى گوید:«و این معنا از دو امام(ابو جعفرباقر و ابو عبد الله صادق علیهما السلام روایت‏شده است (18) ،در«روضه كافى‏»روایتى ضعیف‏السند از امام باقر علیه السلام است (19) و در تفسیر قمى روایتى كه اتصال سندى ندارد ازامام صادق علیه السلام روایت‏شده است (20) .

تفسیر دیگرى در این باره شده كه آسمان‏ها و زمین ابتدا به هم پیوسته بودندسپس از هم جدا گشته و به این صورت در آمده‏اند. چنان چه در سوره‏«فصلت‏»

مى‏خوانیم: ثم استوى الى السماء و هی دخان فقال لها و للارض ائتیا طوعا او كرها قالتااتینا طائعین.فقضاهن سبع سماوات (21) ، [خداوند]هنگامى كه به آفرینش آسمان روى‏آورد،آسمان‏ها به صورت دودى-توده گازى-بودند.آن گاه به زمین و آسمان فرمان‏داد كه به صورت جدا از هم حضور یابند-چه بخواهند و چه بخواهند-(یعنى یك‏فرمان تكوینى بود)،آن‏ها[به زبان حال]گفتند:فرمان پذیر آمدیم.سپس هفت‏آسمان را این چنین استوار ساخت‏».

مطلب مذكور در آیه فوق مبین یك حقیقت علمى است كه دانش روز،كم و بیش‏به آن پى برده است و آن این است كه منشا جهان مادى به صورت یك توده گازى‏بوده است.بدین ترتیب واژه‏«دخان‏»در كلمات عرب،دقیق‏ترین تعبیر از ماده‏نخستین ساختار جهان است.

مولا امیر مؤمنان-مكررا-در نهج البلاغه به همین حقیقت علمى كه آیه كریمه به‏آن اشارت دارد،تصریح فرموده است.در اولین خطبه نهج البلاغه-كه درباره‏آفرینش جهان است-مى‏خوانیم:«ثم انشا سبحانه فتق الاجواء و شق الارجاء وسكائك الهواء...ثم فتق ما بین السماوات العلى فملاهن اطوارا من ملائكته،سپس‏خداوند فضاهاى شكافته و كرانه‏هاى كافته و هواى به آسمان و زمین راه یافته راپدید آورد...آن گاه میان آسمان‏هاى زبرین را بگشود و از گونه گون فرشتگان پرنمود».در خطبه 211 مى‏فرماید:«ففتقها سبع سماوات بعد ارتتاقها،آن‏ها را از هم‏شكافت پس از آن كه به هم پیوسته بودند».

علامه مجلسى-در شرح روضه كافى-پس از نقل دو روایت‏سابق الذكرمى‏فرماید:«این دو روایت،بر خلاف آن چیزى است كه از مولا امیر مؤمنان علیه السلام‏رسیده است‏» (22) .در این باره تفصیلا سخن گفته‏ایم (23) .

يکشنبه 13/11/1387 - 0:4
دعا و زیارت

«اعجاز علمى قرآن‏»مربوط به اشاراتى است كه ازگوشه‏هاى سخن حق تعالى نمودار گشته و هدف اصلى نبوده است،زیرا قرآن كتاب‏هدایت است و هدف اصلى آن جهت‏بخشیدن به زندگى انسان و آموختن راه‏سعادت به او است.از این‏رو اگر گاه در قرآن به برخى اشارات علمى بر مى‏خوریم،از آن جهت است كه این سخن از منبع سرشار علم و حكمت الهى نشات گرفته و ازسرچشمه علم بى‏پایان حكایت دارد. قل انزله الذی یعلم السر فی السماوات والارض (1) ،بگو:آن را كسى نازل ساخته است كه راز نهان‏ها را در آسمان‏ها و زمین‏مى‏داند»و این یك امر طبیعى است كه هر دانش‏مندى هر چند در غیر رشته‏تخصصى خود سخن گوید،از لا به لاى گفته‏هایش گاه تعابیرى ادا مى‏شود كه حاكى‏از دانش و رشته تخصص وى مى‏باشد.همانند آن كه فقیهى درباره یك موضوع‏معمولى سخن گوید،كسانى كه با فقاهت آشنایى دارند از تعابیر وى در مى‏یابند كه‏صاحب سخن،فقیه مى‏باشد،گرچه آن فقیه نخواسته تا فقاهت‏خود را در سخنان‏خود بنمایاند.هم چنین است اشارات علمى قرآن كه تراوش گونه است و هدف‏اصلى كلام را تشكیل نمى‏دهد.

چند تذكر:پیش از آن كه نمونه‏هایى از این اشارات علمى ارائه گردد،ضرورت‏است كه چند نكته تذكر داده شود:

1- برخى را گمان بر آن است كه قرآن مشتمل بر تمامى اصول و مبانى علوم‏طبیعى و ریاضى و فلكى و حتى رشته‏هاى صنعتى و اكتشافات علمى و غیره‏مى‏باشد و چیزى از علوم و دانستنى‏ها را فرو گذار نكرده است.خلاصه قرآن علاوه‏بر یك كتاب تشریعى كتاب علمى نیز به شمار مى‏رود.براى اثبات این پندارافسانه‏وار،خواسته‏اند دلایلى از خود قرآن ارائه دهند،از جمله آیه و نزلنا علیك‏الكتاب تبیانا لكل شی‏ء (2) ،قرآن را بر تو فرستادیم تا بیان‏گر همه چیز باشد». ما فرطنا فی‏الكتاب من شی‏ء (3) ،در كتاب-قرآن-چیزى فرو گذار نكردیم‏». و لا رطب و لا یابس الافی كتاب مبین (4) ،هیچ خشك و ترى نیست مگر آن كه در كتابى آشكار[ثبت]است‏».

در حدیثى از عبد الله بن مسعود آمده:«من اراد علم الاولین و الآخرین فلیتدبرالقرآن (5) ،هر كه علوم گذشتگان و آیندگان را خواهان باشد،همانا در قرآن تعمق‏نماید».

اگر این گمان از جانب برخى سرشناسان (6) مطرح نگردیده یا به آنان نسبت داده‏نشده بود،متعرض آن نگردیده در صدد نقد آن بر نمى‏آمدیم،زیرا سستى دلایل آن‏آشكار است.

اولین سؤال كه متوجه صاحبان این پندار مى‏شود آن است كه از كجا و چگونه‏این همه علوم و صنایع و اكتشافات روز افزون از قرآن استنباط شده،چرا پیشینیان به‏آن پى نبرده و متاخرین نیز به آن توجهى ندارند؟!

دیگر آن كه آیات مورد استناد با مطلب مورد ادعا بى گانه است.زیرا آیه سوره‏نحل در رابطه با بیان فراگیر احكام شریعت است.آیه در صدد اتمام حجت‏بركافران است كه روز رستاخیز هر پیامبرى با عنوان شاهد بر رفتار امت‏هاى خودبر انگیخته مى‏شود و پیامبر اسلام نیز شاهد بر این امت مى‏باشد،زیرا كتاب وشریعتى كه بر دست او فرستاده شده كامل بوده و همه چیز در آن بیان شده است وجئنا بك شهیدا على هؤلاء.و نزلنا علیك الكتاب تبیانا لكل شی‏ء و هدى و رحمة و بشرى‏للمسلمین (7) .یعنى جاى نقص و كاستى در بیان وظایف و تكالیف شرعى باقى‏نگذاردیم،تا هدایت و رحمت و بشارتى باشد براى مسلمانان.لذا با ملاحظه شان‏نزول و مخاطبین مورد نظر آیه و نیز صدر و ذیل آیه،به خوبى روشن است كه‏مقصود از«تبیانا لكل شى‏ء»همان فراگیرى و جامعیت احكام شرع است.

اصولا شعاع دائره مفهوم هر كلام،با ملاحظه جاى گاهى كه گوینده در آن قرارگرفته،مشخص مى‏گردد.مثلا محمد بن زكریا كه كتاب‏«من لا یحضره الطبیب‏»رانگاشت و یاد آور شد كه تمامى آن چه مورد نیاز است در این كتاب فراهم ساخته‏است،از جاى گاه یك پزشك عالى مقام سخن گفته است،لذا مقصود وى از تمامى‏نیازها،در چار چوب نیازهاى پزشكى است.بر همین شیوه مرحوم صدوق كتاب‏«من لا یحضره الفقیه‏»را تالیف نمود،تا مجموع نیازهاى در محدوده فقاهت راعرضه كند.هم چنین است آن گاه كه خداوند بر كرسى تشریع نشسته،در رابطه باكتب و شرایع نازل شده بر پیامبران،چنین تعبیرى ایفا كند كه صرفا به جامعیت‏جنبه‏هاى تشریعى نظر دارد!

همین گونه است آیه ما فرطنا فی الكتاب من شی‏ء (8) اگر مقصود از«كتاب‏»قرآن‏باشد.در صورتى كه ظاهر آیه چیز دیگر است و مقصود از كتاب،كتاب تكوین و دررابطه با علم ازلى الهى است.آیه چنین است: و ما من دابة فی الارض و لا طائر یطیربجناحیه الا امم امثالكم.ما فرطنا فی الكتاب من شی‏ء ثم الى ربهم یحشرون (9) .یعنى ماهمه موجودات و آفریده‏ها را زیر نظر داریم و هیچ چیز بیرون از علم ازلى ما نیست‏و سرانجام همه موجودات به سوى خدا است.

آیه و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها الا هو و یعلم ما فی البر و البحر و ما تسقط من ورقة الا یعلمها و لا حبة فی ظلمات الارض و لا رطب و لا یابس الا فی كتاب مبین (10) ،در این‏جهت روشن‏تر است،كه همه موجودات و رفتار و كردارشان در علم ازلى الهى ثبت‏و ضبط است و حضور بالفعل دارد.

و اما حدیث ابن مسعود،صرفا در رابطه با علومى است كه وى با آن آشنایى‏داشته و آن،علوم و معارف دینى است و مقصود از اولین و آخرین،سابقین ولا حقین انبیا و شرایع آنان مى‏باشد،كه تمام آن چه در آن‏ها آمده در قرآن فراهم‏است.

2- دومین نكته آن كه به كارگیرى ابزار علمى براى فهم معانى قرآنى،كارى بس‏دشوار و ظریف است،زیرا علم حالت ثبات ندارد و با پیش رفت زمان گسترش ودگرگونى پیدا مى‏كند و چه بسا یك نظریه علمى-چه رسد به فرضیه-كه روزگارى‏حالت قطعیت‏به خود گرفته باشد،روز دیگر هم چون سرابى نقش بر آب،محو ونابود گردد.لذا اگر مفاهیم قرآنى را با ابزار ناپایدار علمى تفسیر و توجیه كنیم،به‏معانى قرآن كه حالت ثبات و واقعیتى استوار دارند،تزلزل بخشیده و آن را نااستوارمى‏سازیم.خلاصه،گره زدن فرآورده‏هاى دانش با قرآن،كار صحیحى به نظرنمى‏رسد.

آرى اگر دانش مندى با ابزار علمى كه در اختیار دارد و قطعیت آن برایش روشن‏است،توانست از برخى ابهامات قرآنى-كه در همین اشاره‏ها نمودار است-پرده‏بردارد،كارى پسندیده است.مشروط بر آن كه با كلمه‏«شاید»نظر خود را آغاز كند وبگوید:شاید-یا به احتمال قوى-مقصود آیه چنین باشد،تا اگر در آن نظریه علمى‏تحولى ایجاد گردد،به قرآن صدمه‏اى وارد نشود،صرفا گفته شود كه تفسیر او اشتباه‏بوده است.

ما در این بخش از اعجاز قرآنى،با استفاده از برخى نظریه‏هاى قطعى علم منقول‏از دانش‏مندان مورد اعتماد،سعى در تفسیر برخى اشارات علمى قرآن نموده‏ایم.

اما به این نكته باید توجه داشت كه هرگز نباید میان دیدگاه‏هاى استوار دین وفراورده‏هاى ناپایدار علم،پیوند ناگسستنى ایجاد نمود.

3- نكته سوم،آیا تحدى-كه نمایان‏گر اعجاز قرآن است-جنبه علمى قرآن را نیزشامل مى‏شود؟بدین معنا كه قرآن آن گاه كه تحدى نموده و هم آورد طلبیده،آیا به‏این گونه اشارات علمى نیز نظر داشته است؟یا آن كه بر اثر پیش رفت علم و پى بردن‏به برخى از اسرار علمى كه قرآن به آنها اشارتى دارد،گوشه‏اى از اعجاز این كتاب‏آسمانى روشن شده است.به عبارتى دیگر پس از آن كه دانش مندان با ابزار علمى كه‏در اختیار داشتند توانستند از این گونه اشارات علمى كه تا كنون حالت ابهام داشته،پرده بردارند و در نتیجه به گوشه‏اى از احاطه صاحب سخن(پروردگار)پى ببرند ودریابند كه چنین سخنى یا اشارتى در آن روزگار،جز از پروردگار جهان امكان صدورنداشته و بدین جهت مساله اعجاز علمى قرآن مطرح گردیده است!

يکشنبه 13/11/1387 - 0:3
اخبار

جان بولتون سفیر سابق آمریکا در سازمان ملل متحد که بارها خواستار جنگ با ایران یا تغییر حکومت آن شده بود در مصاحبه اختصاصی به بی بی سی فارسی گفت ایالات متحده آمریکا در مسابقه هسته ای بازی را به ایران باخته است.

در شرایطی که دولت باراک اوباما مشغول تدوین سیاست تازه ای در قبال ایران است، گروههای مختلفی در این کشور می کوشند بر جهتگیری های تازه کابینه او تاثیر بگذارند.

آقای بولتون از آن جمله است.

او به آقای اوباما توصیه کرده که سه ماه با ایران با حسن نیت مذاکره کند، بعد اگر به نتیجه ای نرسید، سراغ اقدام نظامی یا تغییر حکومت برود.

مهرنوش پورضیاییخبرنگار ما در واشنگتن، در گفتگویی از او ابتدا پرسیده با چنین تهدیدی مذاکره با حسن نیت چه معنی می دهد؟


فرمول پیشنهادی من بر این اساس طراحی شده بود که اوباما در هر حال مسیری را که انتخاب کرده خواهد رفت، با این تفاوت که برای مذاکره محدودیت زمانی پیشنهاد کردم تا از مشکل 5 سال گذشته پرهیز بشود.

مشکل سیاست بوش این بود که اجازه داد اروپا مذاکرات برسر برنامه هسته ای ایران را برای مدت نامحدود ادامه بدهند. با این همه فکر نمی کنم اوباما به توصیه من توجهی بکند. او بدون محدودیت زمانی مذاکره خواهد کرد و شاید حتی در پایان دوره اول اوباما همچنان شاهد ادامه مذاکرات هسته ای با ایران باشیم.

اگر آمریکا از همان 5 سال پیش سیاست متفاوتی را پیش گرفته بود و خودش مستقیما واد عمل می شد الان شرایط متفاوت نبود؟

فکر نمی کنم در وضع تغییری ایجاد می کرد چون ایرانی ها می دانستند هرگونه پیشرفت در مذاکره با اروپا مثل پیشرفت در مذاکره با آمریکاست.

اما مذاکرات با ایران درباره افغانستان و عراق موفقیت های خودش را داشته است

اینکه مذاکرات عراق دقیقا چه دستاوردی داشت و نیت ایران که چشم انداز خروج سربازان آمریکایی را از این کشور پیش رو دارد چیست جای سئوال دارد.

این مذاکرات از نظر من نشانه دیپلماسی سازنده نبود، نشانه این بود که ایران در پیشبرد منافع ملی خودش از آمریکا بهتر عمل کرده است.

جان بولتون "پایان انقلاب اسلامی" را راه تغییر شرایط میان ایران و آمریکا می داند

آیا بازکردن دفتر حفاظت منافع آمریکا در تهران و فرستادن یک دیپلمات آمریکایی به تهران می تواند نشانه خوبی از حسن نیت آمریکا باشد؟

اعزام آمریکایی ها به ایران اعطای مشروعیت به دولتی است که دست کم بدون پرداخت هزینه برای این مشروعیت نباید به آن دست پیدا کند. و این یک دلایلی است که اروپایی ها اینقدر از این طرح حمایت می کنند چون این یک امتیاز دیگر است که اروپایی ها بابت آن بهایی پرداخت نمی کنند.

من مخالف این کارم چون دولت ایران نه مشروعیت دارد و نه قابل اعتماد است. اگر دولت دیگری روی کار بود -منظورم یک رییس جمهوری دیگر نیست منظورم پایان انقلاب اسلامیست- در آن صورت دنیای دیگری پیش رو باز بود اما من چنین چشم اندازی را ممکن نمی بینم.

وقتی که مشاوران نظامی آمریکا معتقدند که حمله نظامی به تاسیسات هسته ای ایران برنامه هسته ای این کشور را متوقف نخواهد کرد، در عین حال ممکن است ایران را به مقابله به مثل وادارد و منطقه را به خطر بیندازد، آمریکا چه سودی از چنین کاری خواهد برد؟

واضح است که هرگونه استفاده از نیروی نظامی نمی تواند مسئله برنامه هسته ای ایران را برای همیشه حل کند با این همه می تواند زمان را به نفع ما تغییر بدهد.

بی شک این یک انتخاب نامطلوب است اما نکته اینجاست که ایرانی با دولت فعلی و تسلیحات هسته ای انتخاب نامطلوب تریست.

با این همه بگذارید بگویم که ما مسابقه را باخته ایم. آمریکا از نیروی نظامی علیه ایران استفاده نخواهد کرد و ما به سوی ایرانی می رویم که دارای تسلیحات هسته ایست و این تبعات منفی بسیاری برای منطقه و دنیا خواهد داشت.

چرا فکر نمی کنید که باید این مسئله را به مردم ایران واگذار کرد؟

تا الان که هیچ کار نکرده اند. حتی تلاشی هم برای این کار نکرده اند و هر روز که می گذرد مقابله با این موضوع برای آنها، دست کم بدون کمک خارجی دشوارتر می شود.

در مقابل تهدیدی که از سوی برنامه هسته ای ایران وجود دارد، اگر مردم این کشور کاری نکنند، باید فکر کنیم که آیا نیروهای خارجی کاری خواهند کرد یا نه.

منتها بگذارید صریح بگویم من فکر نمی کنم آمریکا از نیروی نظامی استفاده کند، و خبر هم ندارم که اسراییل چه قصدی دارد.

به نظر من اساسا ایران در این مسابقه برنده شده و به تسلیحات هسته ای دست پیدا خواهد کرد. دنیا در شرایط بدتری خواهد بود اما در هر حال این راهیست که ما در آن پیش می رویم.

شنبه 12/11/1387 - 2:25
اخبار
فرمانده نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران از آغاز ساخت نمونه اولیه هواپیمای رادار گریز در این نیرو خبر داد.
به گزارش روز جمعه ایرنا به نقل از روابط عمومی نیروی هوایی ارتش ، امیر سرتیپ خلبان شاه‌صفی گفت: با توجه به فرمان مقام معظم رهبری مبنی بر سال نوآوری و شکوفایی، ما در مرحله پایان طراحی هواپیماهای رادارگریز در ایران و همچنین آزمایش موشک جدید هوا به هوا در ارتش هستیم که تاکنون مرحله طراحی هواپیمای رادارگریز ایران به پایان رسیده و این هواپیماها اکنون در مرحله ساخت نمونه اولیه، البته در حجم کوچک‌تر می‌باشند.
وی افزود: این هواپیماها پس از انجام آزمایش‌های لازم وارد بخش واقعی‌تر خواهند شد و امیدواریم بخش تحقیقاتی این کار تا پایان امسال انجام شود و سپس وارد بخش تولید شویم. تلاشگران جهادخودکفایی نیروی هوایی ارتش هم‌اکنون در حال ساخت نمونه کوچک این هواپیماهای رادار گریز هستند.
وی همچنین درباره موشک حرارتی هوا به هوای جدید که ساخت ایران است و مورد آزمایش قرار گرفته نیز گفت: یکی از موشک‌های هوا به هوای حرارتی که ساخت آن در نیروی هوایی انجام شده،آزمایش شده و تست گرم این موشک در یکی از میادین نظامی ما صورت گرفته است. پرتاب این موشک به این صورت است که از طریق یکی از هواپیماها به سمت هدفی شلیک می‌شود و موشک هدف را تعقیب می‌کند.
شاه صفی ادامه داد: این موشک در رزمایش اخیر در شمال غرب کشور به گونه دیگری آزمایش شد و اکنون تست گرم آن انجام شده است، کار ما در بخش تحقیقات انجام شده و تولید انبوه این موشک به بخش صنایع داخلی وزارت دفاع سپرده خواهد شد. برد نهایی این موشک حرارتی هوا به هوا بیش از 100 کیلومتر است، برد این موشک حرارتی در این پرتاب بیش از 40 کیلومتر است که با توجه به ارتفاع، تا برد کیلومتر 100 هم ارتقا پیدا می‌کند.
فرمانده نیروی هوایی ارتش درباره این‌که نوع و شکل جنگ‌ها به ویژه با حمله آمریکا به عراق، عوض شده است، در پاسخ به این سوال که نیروی هوایی چه تمهیداتی برای رویارویی احتمالی با این نوع جنگ‌ها اندیشیده است، گفت: نیروی هوایی یک نیروی واکنش سریع است و ارتباطی با نوع و شکل جدید جنگ‌ها در عصر حاضر ندارد. در دوران جنگ تحمیلی نیز از این بعد و ویژگی نیروی هوایی، بارها استفاده شد. در جنگ‌های امروزی هم قدرت و مزیت‌های نیروی هوایی موجب توجه بیشتری است.
وی خاطرنشان کرد: نیروی هوایی ارتش به دلیل سوق‌الجیشی بودن و حساسیتی که منطقه خاورمیانه دارد و وجود منافع ما در این منطقه، به ویژه در خلیج فارس و نیز نیاز دنیای غرب به انرژی موجود در این منطقه و همچنین حضور ایران در این منطقه حساس و سیاست مستقلی که در پیش گرفته و الگوی جهانی از یک کشور مستقل ارائه کرده، سعی دارد با تکیه بر خودکفایی و خوداتکایی، خود را در حد امکان به بهترین سامانه‌های آفندی و پدافندی روز دنیا مجهز کند.
شاه صفی افزود: معتقدیم به دلیل حساسیت‌هایی که گفته شد، نه تنها نیروی هوایی بلکه کل آحاد کشور و قسمت‌های گوناگون فنی، دفاعی و حتی سیاسی ما باید خود را با شکل و نوع جدید جنگ‌ها و تحولات روز دنیا آشنا و هماهنگ کنند.
وی درباره وضعیت گذشته، حال و آینده این نیرو نیز گفت: امروز با انجام 120سورتی پرواز در یک دوران کوتاه ، آزمایش‌های بی‌سابقه، محول کردن ماموریت‌های جدید به انواع مختلف هواپیما و انجام پروازهای بلند مدت به مسافت 2هزار کیلومتر نشان می‌دهد که آمادگی نیروی هوایی ارتش بالاست، هم‌اکنون در شرایط بسیار حساسی قرار داریم واز بعد نظامی باید آمادگی ما صدچندان شود.
شاه‌صفی افزود: روند گذشته نیروی هوایی یک روند درخشان و پربار، چه در زمان انقلاب و چه در زمان جنگ تحمیلی بوده و این بر کسی پوشیده نیست. شهامت، شجاعت، ایثار و از خودگذشتگی که کارکنان شریف نیروی هوایی در زمان انقلاب از خود نشان دادند، درواقع باعث کسب افتخار برای این نیرو شد.
وی خاطرنشان کرد: نیروی هوایی در دوران دفاع مقدس نیز با رشادت‌های فراوانی که از خود نشان دادند، به افتخارات خود که در زمان پیروزی انقلاب کسب کرده بودند، افزودند. همچنین در جریان جنگ تحمیلی و بعد از آن نیز شاهد بودیم، کارکنان نیروی هوایی با تعمیر، نگهداری و به روز نگه‌داشتن ادوات و تجهیزات خود و سازماندهی مجدد آن‌ها و همچنین در بعد آموزشی، تلاش بسیار وسیعی انجام دادند. در بعد سازندگی، کارکنان شریف این نیرو، خودشان، فکر و خلاقیت را باور کردند و با عملکرد خود این امر را به منصه ظهور رساندند که علی‌رغم تحریم، می‌توان روی پای خود ایستاد و نیازها را برآورده کرد.
وی افزود: به نظر بنده در طول مدت بعد از پیروزی انقلاب و با وجود جنگ تحمیلی هشت ساله، عزیزان‌مان در نیروی هوایی توانسته‌اند رسالت بزرگ خود را به نحو احسن به اجرا برسانند. این کار با وجود کمبودهایی که در این زمینه وجود داشته انجام شده و ارزش کار را بیشتر کرده است.
وی ادامه داد: نیروی هوایی در گذشته پرونده درخشانی داشته و مدارک و اسناد موجود بیانگر این موضوع است. اما امروز تمامی ساخت و سازها و آموزش‌های نیروی هوایی در داخل کشور انجام می‌شود و این روند ادامه دارد. با این مزیت که در حال حاضر برنامه‌ریزی و سازندگی در نیروی هوایی به صورت کاملا علمی و نهادینه در حال انجام می‌باشد و کارها همگی بر روی اصول علمی و عملی استوار شده و نتیجه‌اش نیز خوب و راضی کننده بوده است. ما امروز دانشگاه هوایی شهید ستاری را داریم که کار دانش آموزان جوان و آینده ساز نیروی هوایی در آن ، با کمک سایر دانشگاه‌ها و الگوگیری علمی از آن‌ها به نحو احسن در حال اجراست.
فرمانده نیروی هوایی ارتش خاطرنشان کرد: ما در این دانشگاه با انجام کار علمی و بر اساس نیاز نیروی هوایی به تربیت افراد در ابعاد مختلف خلبانی، فنی ، مدیریتی و ... می‌پردازیم. همچنین فرماندهی آموزش‌های هوایی شهید خضرایی نیز با استفاده از امکانات موجود واساتید مجرب ، تلاش وافری در جهت تامین و آموزش کارکنان جوان در سطوح مختلف که مورد نیاز نیروی هوایی است، انجام می‌دهد؛ بنابراین در حال حاضر، آموزش و بازسازی با روند خیلی خوبی در حال اجراست.
وی ادامه داد: برای آینده هم با توجه به این‌که نیروی جوان، پر انرژی و تحصیل کرده فارغ التحصیل از دانشگاه هوایی شهید ستاری و آموزش‌های هوایی شهید خضرایی به بدنه نیروی هوایی اضافه خواهد شد، من آینده بسیار خوبی را برای نیروی هوایی پیش‌بینی می‌کنم. جوانان تحصیل کرده عزیز ما پس از ورود به نیروی هوایی، در کنار پیشکسوتان این نیرو قرار گرفته و از تجربه آن‌ها در کنار تحصیلات علمی و آکادمیک خود استفاده کرده و ما به این عزیزان بسیار امیدوار هستیم.
وی افزود: آینده نیروی هوایی متعلق به جوانان این نیرو است و با تلفیق علم و تجربه، آینده نیروی هوایی، آینده‌ای روشن خواهد بود.
شاه‌صفی در پاسخ به این سوال که یکی ازعوامل مهم افزایش بهره‌وری در یک نیرو یا سازمان نیروی انسانی است، شما به عنوان فرمانده نیروی هوایی چه راهکارهایی برای جایگزینی کارکنان بازنشسته و استفاده از تجارب نیروهای کیفی که در حال انجام خدمت هستند، دارید، اظهار کرد: در این زمینه معتقدم که نیروهای جوانی که به بدنه نیروی هوایی اضافه می‌شوند، نیروهای کیفی و قابل اتکایی هستند.
وی افزود: در کنار آن‌ها نیز متخصصین پیشکسوت که انسان‌هایی خوشفکر و زحمتکش بوده و دوران دفاع مقدس را نیز پشت سرگذاشته‌اند، وجود دارند. قبل از پیروزی انقلاب، به دلایل خاص در یک برهه از زمان استخدام‌های زیادی انجام شد و حالا که سی سال از آن زمان گذشته، کارکنان آن سال‌ها در حال بازنشستگی هستند. البته نیروهای جوان کیفی ما جای خالی آن‌ها را پر خواهند کرد و ما از نیروهای کیفی قدیمی که به وجود آنان نیاز است خواهیم خواست که در کنار جوان‌ها بمانند و تجربیات خود را به آن‌ها منتقل کنند. در حال حاضر، تدبیری اندیشیده شده است مبنی بر این‌که جوانان در کنار افراد قدیمی، در قسمت‌های مختلف نیروی هوایی قرار داده شوند تا از تجربیات افراد قدیمی‌تر در کارهای‌شان استفاده کنند.
وی در ادامه سخنان خود گفت: جوانان فارغ التحصیل در نیروی هوایی جوان‌هایی بسیار فکور و دارای پشتکار و لایق هستند که علم خود را با تجربه قدیمی‌ها تلفیق کرده و نتیجه و بازده خوبی از آن به دست خواهند آورد. همچنین برای جبران کمبود احتمالی نیرو از بحث خرید خدمت نیروهای کیفی بازنشسته یا خارج از بدنه نیروی هوایی نیز می‌توانیم استفاده کنیم. در ضمن از توانمندی‌های صنعتی و علمی دانشگاه‌های خارج از ارتش نیز برای جبران کمبودهای احتمالی و افزایش سطح بهره‌وری در نیروی هوایی استفاده خواهیم کرد.
این فرمانده ارشد نیروی هوایی ارتش افزود: در این زمینه، یک مثلث علمی از کارکنان ورزیده و خوش‌فکر و مبتکر نیروی هوایی، علم و دانش اساتید و دانشگاه‌ها و ظرفیت صنعتی موجود در صنایع کشور به وجود آمده و الحمدلله امروز با استفاده از تعامل میان اضلاع این مثلث ما پیچیده‌ترین سامانه‌ها را در داخل خود نیرو طراحی کرده و از آن‌ها در جهت اهداف عالی نیروی هوایی استفاده می‌کنیم.
وی در پایان سخنان خود با بیان این‌که " دشمن در حال حاضر نگاه دزدانه به کشور دارد" گفت: در صورتی که آمادگی خود را حفظ نکرده و تساهل کنیم، دشمن کار خود را انجام خواهد داد، دشمنان پرواز هواپیماهای ما را زیرنظر دارند تا ببینند چه ماموریت‌هایی به آن‌ها محول می‌شود.
وی اظهار داشت: نشاندن هواپیماهای بیگانه وهواپیماهای دیگری که در یکی از یگان‌های جنوبی ما نشست، باعث شد حساب دیگری روی نیروی هوایی باز شود، نیروی مسلح قوی باعث می‌شود انرژی هسته‌یی و سایر پروژه‌های بزرگ کشور به سرانجام برسد. نیروی هوایی ارتش با همسویی کامل با راهبرد دفاعی کشور از جمله تفکیک پدافند از آفند، در کنار سایر نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران آماده‌تر از هر زمان ممکن، از اصول خود که دفاع از اسلام و تمامیت ارضی ایران است، کوتاه نخواهد آمد.
فرمانده نیروی هوایی ارتش تاکید کرد: این نیرو با قدرت هرچه تمام‌تر از این اصول دفاع و حمایت می‌کند و ما به عنوان بخشی ازنیروهای مسلح بدون توجه به شعارها و تهدیدات، باید از آمادگی کامل برخوردار بوده تا بتوانیم با توانایی‌های تجهیزاتی و تاکتیکی خود در مقابل هرگونه تهدیدی که امنیت کشور را به خطر می‌انداز مقابله کنیم.
شنبه 12/11/1387 - 2:16
فلسفه و عرفان

پرنده بر شانه‌های انسان نشست. انسان با تعجب رو به پرنده کرد و گفت: «اما من درخت نیستم، تو نمی‌توانی روی شانه‌ی‌ من آشیانه بسازی.»

 پرنده گفت: «من فرق درخت‌ها و آدم‌ها را خوب می‌دانم. اما گاهی پرنده‌ها و آدم‌ها را اشتباه می‌گیرم.»

 انسان خندید و به نظرش این خنده‌دارترین اشتباه ممکن بود.

 پرنده گفت، «راستی، چرا پر زدن را کنار گذاشتی؟» انسان منظور پرنده را نفهمید: اما باز هم خندید.

 پرنده گفـت: «نمی‌دانی، تو آسمان چه‌قدر جای تو خالیست.» انسان دیگر نخیدید.

 انگار ته خاطراتش چیزی را به یاد آورد. چیزی که نمی‌دانست چیست. شاید یک آبی دور. یک اوج دوست داشتنی.

 پرنده گفت: «غیراز تو، پرنده‌های دیگری را هم می‌شناسم که پر زدن از یادشان رفته است. درست است که پرواز برای یک پرنده ضروری است، اما اگر تمرین نکند. فراموش می‌شود.»

 پرنده این را گفت و پر زد. انسان رد پرنده را دنبال کرد تا این که چشمش به یک آبی بزرگ افتاد و به یاد آورد روزی نام این آبی بزرگ بالای سرش، آسمان بود و چیزی شبیه دلتنگی توی دلش موج زد.

 آن وقت خدا بر شانه‌های کوچک انسان دست گذاشت و گفت: «یادت می‌آید، تو را با دو بال و دو پا آفریده بودم؟ زمین و آسمان هر دو برای تو بود. اما تو آسمان را ندیدی. راستی، عزیزم، بال‌هایت را کجا جا گذاشتی؟»

 انسان دست بر شانه‌هایش گذاشت و جای خالی چیزی را احساس کرد.

 آن وقت رو به خدا کرد و گریست.

پنج شنبه 10/11/1387 - 19:12
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته