• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 723
تعداد نظرات : 303
زمان آخرین مطلب : 5180روز قبل
شعر و قطعات ادبی
صبح قیامت دمید سایه دستی اگر ضامن احوال ماست خاك ره بیكسی ست كز سرِ ما بر نخاست دل به هوی بسته ایم، از هوس ما مپرس با همه بیگانه است آن كه به ما آشناست داغ معاش خودیم، غفلتِ فاش خودیم غیرْ تراش خودیم، آینه از ما جداست آن سوی این انجمن نیست مگر وهْم و ظن چشم نپوشیده ای، عالم دیگر كجاست ؟ دعوی طاقت مكن تا نكشی ننگ عجز آبله پای شمع، در خور ناز عصاست گر نیی از اهل صدق، دامن پاكان مگیر آینه و روی زشت، كافر و روز جزاست صبح قیامت دمید، پرده امكان درید آینه ما هنوز شبنم باغ حیاست در پی حرص و هوس سوخت جهانی نفس لیك نپرسید كس : خانه عبرت كجاست ؟ بس كه تلاش جنون، جام طلب زد به خون آبله پا، كنون كاسه دست گداست هستی كلفَتْ قفس، نیست صفا بخش كس در سرِ راه نفس، آینه بختْ آزماست قافله حیرت ست موج گهر تا محیط ای املْ آوارگان ! صورت رفتن كجاست ؟ معبد حسن قبول، آینه زارست و بس عِرض اجابت مبر، بی نفسی ها دعاست كیست درین انجمن محرم عشق غیور؟ ما همه بیغیرتیم، آینه در كربلاست بیدل ! اگر محرمی رنگ تك و دو مبر در عرق سعی حرص خفَّت آب بقاست كـلیـّات بـیـدل دهـلوی، بـه اهـتـمـام حـسـیـن آهـی، بـه تـصحیح خال محمّد خسته، خلیل اللّه خلیلی، ص 289. ido.ir منبع وبلاگ ashoraye1430/
يکشنبه 3/3/1388 - 0:43
شعر و قطعات ادبی
یاران یاران چه غریبانه رفتند از این خانه هم سوخته شمع ما هم سوخته پروانه یاران چه غریبانه رفتند از این خانه هم سوخته شمع ما هم سوخته پروانه بشکسته سبوهامان خون است به دلهامان فریاد و فغان دارم دوردیکش میخانه هر سو نظر اندازی صد خاطره می سازی زآنها که سفر کردند دلشاد از این خانه تا سر به بدن باشد این جامه کفن باشد فریاد اباذرها ره بسته به بیگانه ای وای که یارانم گلهای بهارانند رفتند از این خانه رفتند غریبانه یاران چه غریبانه رفتند از این خانه هم سوخته شمع ما هم سوخته پروانه بشکسته سبوهامان خون است به دلهامان فریاد و فغان دارم دوردیکش میخانه هر سو نظر اندازی صد خاطره می سازی زآنها که سفر کردند دلشاد از این خانه تا سر به بدن باشد این جامه کفن باشد فریاد اباذرها ره بسته به بیگانه ای وای که یارانم گلهای بهارانند رفتند از این خانه رفتند غریبانه یاران چه غریبانه رفتند از این خانه هم سوخته شمع ما هم سوخته پروانه یاران چه غریبانه رفتند از این خانه هم سوخته شمع ما هم سوخته پروانه ido.ir بی نام ashoraye1430/ منبع از وبلاگ خودم:
يکشنبه 3/3/1388 - 0:42
شعر و قطعات ادبی
بشنو از نی چون حکایت ها کند بشنو از نی چون حکایت ها کند از سر ببریده ای هر دم حکایت ها می کند بشنو از نی چون شکایت ها کند وز لب خشکیده ای هر دم حکایت ها کند بشنو از نی در ره دلدادگی در زه دلدادگی فرزانگی بشنو از نی آن به غایت راستین حامل راس حسین اندر زمین بشنو از نی از زمین کربلا ناله و نفرین و آه و نینوا بشنو از نی چون حکایت ها کند از بدی های زمین هر دم شکایت ها کند بشنو از نی از زبان اهل دل راستگویان در سرای اهل دل بشنو از نی واقعه از کربلا کاروان کی میرسد در نینوا ؟ بشنو از نی ، آن زمان سلطان حسین بی بدن قرآن قرائت می کند راس الحسین ido.ir بی نام منبع وبلاگ خودم:ashoraye1430
يکشنبه 3/3/1388 - 0:41
شعر و قطعات ادبی
خزانِ محرم شرمنده شد بهار ، ز گلزار کربلا بلبل کند نوا که خزانِ محرم است ما عاشقانِ لاله ی سرخِ پیمبریم کز عطر او بهشتِ خداوند ، خرم است صد مرده زنده می شود از ذکرِ یا حسین مولای ما معلمِ عیسی بن مریم است عیسی اگر در آخرِ عمرش به عرش رفت قُنداقه حسین شرفِ عرشِ اعظم است با یوسفش مقایسه کردم نگار گفت او شاهِ مصر باشد و این شاهِ عالم است ما را نیازِ صید چمن نیست در بهار روی حسینیان ، گل و این اشک شبنم است ای صاحب عزا به عزا خانه ها بیا یاران سینه زن همه در زیر پرچم است گر وعده ی بهشت ، به ما می دهد بهار ما نیستیم طالبِ رضوان مسلم است بر عاشقان ، سیاحتِ گلشن حرام شد خاکم به سر ، که قامت سروِ علی خم است ای آب ، بس کن این همه جوش و خروش را در پیش چشم ما علی اصغر مجسم است سقا ز تشنگانِ حرم شرمسار شد شرمنده ی خجالت او نهرِ علقم است ساقی تشنه تا که برون آمد از فرات قربان غیرتش شود عالم ، اگر کم است چون محتشم بخوان به پیمبر ز سوز دل باز این چه شورش است که در خلق عالم است بی نام منبع وبلاگ خودم:ashoraye1430
يکشنبه 3/3/1388 - 0:40
شعر و قطعات ادبی
فصل عزا سلام بر تو و نیزه ای که حامل توست به محملی که درونش تمامی دل توست سلام بر تو بر زلف عنبر افشانت نگاه غم زده ی زینب پریشانت دشت پر از ناله و فریادبود سلسله بر گردن سجاد بود فصل عزا آمد و دل غم گرفت خیمه دل بوی محرم گرفت زهره منظومه زهرا حسین کشته افتاده به صحرا حسین دست صبا زلف تورا شانه کرد بر سر نی خنده مستانه کرد چیست لب خشک و ترک خورده ات چشمه ایاز زخم نمک خورده ات روشنی خلوت شبهای من بوسه بزن بر تب لبهای من تا زغم غربت تو تب کنم یاد پریشانی زینب کنم آه از آن لحظه که بر سینه ات بوسه نشاندند لب تیرها آه از آن لحظه که بر پیکرت زخم کشیدند به شمشیرها آه از آن لحظه که اصغر شکفت در هدف چشم کمانگیر ها آه از آن لحظه که سجاد شد همنفس ناله زنجیر ها قوم به حج رفته به حج رفته اند بی تو در این بادیه کج رفته اند کعبه تویی کعبه به جز سنگ نیست آینه ای مثل تو بی رنگ نیست آینه رهگذر صوفیان سنگ نصیب گذر کوفیان کوفه دم از مهر و وفا می زدند شام تو را سنگ جفا می زدند کوفه اگر آینه ات را شکست شام از این واقعه طرفی نبست کوفه اگر تیغ و تبرزین شود شام اگر یکسره آذین شود مرگ اگر اسب مرا زین کند خون مرا تیغ تو تضمینکند آتش پرهیز نبرد مرا تیغ اجل نیز نبرد مرا بی سر و سامان توام یاحسین دست به دامان تو ام یا حسین جان علی سلسله بندم مکن گردم از خاک بلندم مکن عاقبت این عشق هلاکم کند در گذر کوی تو خاکم کند تربت توبوی خدا می دهد بوی حضور شهدا می دهد مشعر حق عزم منا کرده ایکعبه ی ششگوشه بنا کرده ای تیر تنت را به مصاف آمدست تیغ سرت را به طواف آمدست چیست شفابخش دل ریش ما مرحم زخم و غم و تشویش ما چیست به جز یاد گلروی تو سجده به محراب دو ابروی تو بر سر نی زلف رها کرده ای با جگرشیعه چه ها کرده ای باز که هنگامه برانگیختی بر جگر شیعه نمک ریختی ..... ido.ir اشعاری از مرحوم محمد رضا آقاسی منبع وبلاگ خودم: hashoraye1430
يکشنبه 3/3/1388 - 0:38
شعر و قطعات ادبی
لب تشنگان خیمه خورشید شوری به اشك می دهد آوای یاحسین(ع) امشب شب دعا، شب پرواز تا حسین(ع) امشب كه میهمان گل و نور می كند لب تشنگان خیمه خورشید را حسین(ع) نجوای زینب است در آشوب اشك ها با پاره های آن تن تبدار با حسین(ع) می گفت نیزه ها مگر از یاد برده اند جاری است در وجود تو خون خدا، حسین(ع) این سو كبود می شود از درد، گونه ها آن سوی دشت زیر سم اسب ها حسین(ع) این سو كبوتران حرم، تشنه و اسیر آن سو وداع زینب بی یار، با حسین(ع) فردا، خراب خطبه تقدیر كوفه ها فردا، شكوه جاری فریادها، حسین(ع) فردا كه روح تازه به پرواز می دهند پروانه های سوخته در كربلا، حسین(ع) (شاهد نوید) محبوبه برزم آرا منبع وبلاگ خودم : ashoraye1430
يکشنبه 3/3/1388 - 0:37
شعر و قطعات ادبی
فراز عشق سلطان كربلا شه عاشق نواز عشق آن پادشاه كون و مكان، شاهباز عشق شاهی كه بوده طالب قرب وصال دوست ماهی كه خواند نزد خدایش نماز عشق مشتاِ دیدن رخ آن ماه پاره ام تا درد ما دوا بكند چاره ساز عشق از جام دوست شهد محبّت چشیده ام دارم امید آنكه بسوزم به ساز عشق آتش گرفت جان و دل من به بزم دوست جانم فدای شعله هستی گداز عشق پرواز مرغ جان «شریفی» به سوی اوست شاید به قرب او برسد برفراز عشق (شاهد نوید) شهید علیرضا شریفی حسینی منبع:وبلاگ خودم: ashoraye1430
يکشنبه 3/3/1388 - 0:36
شعر و قطعات ادبی
گلستان پیمبر می تپد در نبض خورشید اضطراب می خروشد العطش از نای آب باد می تازد خروشان رعدگون می برد صحرا به صحرا بوی خون تشنگی در جام دل ها ریخته بامی گلگلون عشق آمیخته گشته اسبان با سواران هم نفس رفته تا اوج فلك بانگ جرس باد گیسوی شرر را هشته است با نفس های زمین آغشته است سنگ تا سنگ زمین گریان شده مهر تا ماه آسمان افغان شده نخل ها گیسو پریشان كرده اند غنچه ها سر در گریبان كرده اند آسمان اینجا نمی بارد مگر نیستش از تشنگان آیا خبر عاشقان شمشیر بر تن سوده اند مرزهای مرگ را پیموده اند كوفیان بر بستر شب خفته اند شور بیداری زچشمان رفته اند اسب های جهل را زین كرده اند خویش را با خفت آزین كرده اند رایت شب بر زمین افراشته صبح را مقهور خویش انگاشته از سراب وهم می نوشند آب كیست آید در شكار آفتاب چشم شو ای آسمان ای آسمان دیده از هر سوی آور این كران كوفیان در جام می خون كرده اند گوی كفر از گبر و ترسا برده اند بر گلستان پیمبر تاخته خرمن از گل های پرپر ساخته آتش ظلمی چنان افروختند كز شرارش هفت دریا سوختند كیست این بر خاك و خون افتاده یل برده سر بر تیغ تا اوج زُهل تشنه تر از كام صحراهاست او پر تلاطم تر ز دریاهاست او پیكرش باغی است از گل های سرخ كیست این، صحراست یادریای سرخ سینه دریاگون و قامت كوهوار زخم ها دارد به تن چون لاله زار مرگ از او شور صحرایی گرفت عشق از او رنگ تنهایی گرفت آسمان دشت شیدایی است او آیتی در عشق، غوغایی است او بر ستیغ تیغ تا افراشت سر زآسمان خورشید پنهان داشت سر این حسین این شوكت ارض وسماست این امام باشكوه كـربلاست (شاهد نوید) صدیقه وسمقی httashoraye1430از وبلاگ خودم
يکشنبه 3/3/1388 - 0:33
شعر و قطعات ادبی
كشتی نجات ای آن كه در عزای تو آدم گریسته از داغ تو پیمبر خاتم گریسته بر پاره های پیكرت ای كشتی نجات ارواح انبیا همه با هم گریسته زینب به قتلگاه و ره كوفه تابه شام با قامت شكسته در این غم گریسته ترشد زمین ز اشك ملائك به سوگ تو در آسمان فرشته دمادم گریسته لب تشنه تا شهید شدی بر لب فرات شط فرات و كوثر و زمزم گریسته ای شیعه خون ببار كه بر جسم بی سرش شمشیر آب دیده و مرهم گریسته (شاهد نوید)شهید اسماعیل مؤذنی ashoraye1430
يکشنبه 3/3/1388 - 0:32
شعر و قطعات ادبی
كیست حسین؟ كیست حسین؟ آن كه با شجاعت و عزت گذشت از سر و جان نداد تن به مذلت كیست حسین؟ آن كه برگزیده احرار فروغ مشعل آزادگی و علم و فضیلت كیست حسین؟ آن كه از عدالت و تقوی به دست حاكم جابر ندارد دست به بیعت كیست حسین؟ آن كه می‌شود تلألوء همی به چهره زیبای خود به صحنه خلقت كیست حسین؟ آن كه فخر آدم وخاتم(ص) چراغ چشمان محبان خاندان نبوت كیست حسین؟ آن كه محوه جلوه معشوق شهید عشق خدا پاكباز نزد محبت كیست حسین؟ آن كه پا نهاد فراتر زعقل و فهم بشر در مقام صبر مصیبت كیست حسین؟ آن كه سر نهاده چو خامه به سرنوشت غم‌ انگیز خود به غایت رغبت كیست حسین؟ آنكه هر چه داشت به یك روز نثار كرد به راه بقای حق و حقیقت كیست حسین؟ آن كه سر به نوك سنان داد به سربلندی اسلام و اعتلای شریعت كیست حسین؟ آن كه در سجود به دشمن نموده جلوه انگشتری ز وجود و مروت كیست حسین؟ آن كه می‌نهد به اخلاص به آستانه قدسش شهنشهان سر خدمت كیست حسین؟ آن كه خاك درگه او را كنند سرمه به چشم علویان به رغبت و منت كیست حسین؟ آن كه قبله دل ناصر عزیز حضرت زهرا و مفخر بشریت (شاد نوید)سید جلال یاسینی از وبلاگ ashoraye1430
يکشنبه 3/3/1388 - 0:31
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته