• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 241
تعداد نظرات : 501
زمان آخرین مطلب : 4878روز قبل
شعر و قطعات ادبی

ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد

دل رمیده ما را انیس و مونس شد

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت

بغمزه مسئله آموز صد مدرس شد

ببوی او دل بیمار عاشقان چو صبا

فدای عارض نسرین و چشم نرگس شد

بصدر مصطبه ام می نشاند اکنون دوست

گدای شهر نگه کن که میر مجلس شد

طربسرای محبت کنون شود معمور

که طاق ابروی یار منش مهندس شد

لب از ترشح می پاک کن برای خدا

که خاطرم به هزاران گنه موسوس شد

کرشمه تو شرابی به عارفان پیمود

که علم بی خبر افتاد و عقل بی حس شد

چو زر عزیز وجودست شعر من آری

قبول دولتیان کیمیای این مس شد

خیال آب خضر بست و جام کیخسرو

بجرعه نوشی سلطان ابوالفوارس شد

زراه میکده یاران عنان بگردانید

 

ای عاشقان ، دل را چراغانی کنید ...
جمعه 18/4/1389 - 21:13
خانواده

 

یا اباصالح المهدی(عج)

 

 

 

داستان یوسف را گفتن وشنیدن به بهانه ی توست . شرمنده ایم... می دانیم گناهان ما همان چاه غیبت توست . می دانیم كوتاهیها ، نادانیها و سستیهای ما ، ستمهایی است كه در حق تو كرده ایم ...

یعقوب به پسران گفت : به جستجوی یوسف برخیزید ، و ما با روسیاهی و شرمندگی ، آمده ایم تا از تو نشانی بگیریم . به ما گفته اند اگر به جستجوی تو برخیزیم ، نشانی از تو می یابیم .

اما ای فرزند احمد ! آیا راهی به سوی تو هست تا به دیدارت آییم . اگر بگویند برای یافتن تو باید بیابانها را در نوردیم ، در می نوردیم . اگر بگویند برای دیدار تو باید سر به كوه و صحرا گذاریم ، می گذاریم .

ای یوسف زهرا !

خاندان یعقوب پریشان و گرفتار بودند ، ما و خاندانمان نیز گرفتاریم ، روی پریشان ما را بنگر . چهره زردمان را ببین . به ما ترحم كن كه بیچاره ایم و مضطرب

ای عزیزِ مصرِ وجود !

سراسر جهان را تیره روزی فرا گرفته است . نیازمندیم ! محتاجیم و در عین حال گناهكار ...از ما بگذر و پیمانه جانمان را از محبت پر كن .

یابن الحسن !

برادران یوسف وقتی به نزد او آمدند كالایی – هر چند اندك – آورده بودند ، سفارش نامه ای هم از یعقوب داشتند . اما ... ای آقا ! ای كریم ! ای سرور ! ما درماندگان ، دستمان خالی و رویمان سیاه است . آن كالای اندك را هم نداریم . اما... نه ، كالایی هر چند ناقابل و كم بها آورده ایم . دل شكسته داریم ... مقدورمان هم سری است كه در پایت افكنیم .

ناامیدیم و به امید آمده ایم. افسرده ایم و چشم به لطف و احسان تو دوخته ایم . سفارش نامه ای هم داریم ... پهلوی شكسته مادر مظلومه ات زهرا را به شفاعت آورده ایم ...

 

 

 

 

جمعه 18/4/1389 - 13:4
شعر و قطعات ادبی

 

 

 

باز باران با ترانه

با گوهرهای فراوان

می خورد بر بام خانه

یادم آرد روز باران

گردش یك روز دیرین

خوب و شیرین

توی جنگل های گیلان

كودكی ده ساله بودم

شاد و خرم

نرمو نازك

چست و چابك

با دو پای كودكانه

می دویدم همچو آهو


می پریدم ازلب جوی

دور میگشتم ز خانه

می شنیدم از پرنده

داستان های نهانی

از لب باد وزنده


رازهای زندگانی

بس گوارا بود باران


وه چه زیبا بود باران


می شنیدم اندر این گوهر فشانی

رازهای جاودانی, پندهای آسمانی

بشنو از من كودك من

پیش چشم مرد فردا

زندگانی خواه تیره خواه روشن

هست زیبا, هست زیبا, هست زیبا


قیصرامین پور- روحش شاد

 

 

جمعه 18/4/1389 - 12:57
دعا و زیارت

جمعه یعنی شوق یعنی انتظار

 

جمعه یعنی طاق ابروی نگار

 

جمعه یعنی یک غروب غصه دار

 

جمعه یعنی مهدی چشم انتظار

 

جمعه ها بر ما دعا دارد حبیب

 

در قنوتش یاد ما دارد حبیب

 

کاش یک روزی به دست دلبرم

 

سایه پرچم بیافتد بر سرم

 

 

 

 

پس کجایی آقا دنیا و اهل دنیا خیلی بهت نیاز دارن

 

 

 


جمعه 18/4/1389 - 12:52
آلبوم تصاویر

 

جمعه 18/4/1389 - 12:46
شعر و قطعات ادبی

چه روزها که به شب نگاه می کردم. تو دور بودی و من اشتباه می کردم

همیشه کلبه ی چشمان بی ریایم را. برای آمدنت روبه راه می کردم

چقدر مثل تو بودم ولی نفهمیدم. مرا ببخش که عمری گناه می کردم


تو می گذشتی و من داد می زدم برگرد. چه سود ناله در اعماق چاه می کردم


تو رفته بودی و با مداد دلتنگی. ورق ورق دل خود را سیاه می کردم

جمعه 18/4/1389 - 12:35
شعر و قطعات ادبی

عشق یعنی غصه و دلواپسی

 

عشق یعنی بی کسی در بی کسی

 

عشق یعنی از بدی عاری شدن

 

اشک از چشم دلت جاری شدن

 

عشق یعنی روزو شب در جستجو

 

عشق یعنی با مرادت گفتگو

 

عشق یعنی نفس خود را هی کنی

 

راه دشوار جنون را طی کنی

 

عشق یعنی سر فدای راه دوست

 

عشق یعنی هر چه داری مال اوست

 

جمعه 18/4/1389 - 12:30
خاطرات و روز نوشت

سلام دوستان عزیز

 

نمیدونم من و یادتون هست یا نه ؟؟؟

 

من هم چند ماه پیش در قسمت مطالب اعضا مطلب میگذاشتم ولی چون کنکور داشتم گفتم

 برم تا بعد از کنکور

 

کنکور که تموم شد گفتم  تا برگردم و در این جاده با شما هم قدم بشم .

 

 

 

 

مسافری دارم به راه شاید بیاید

اگر امروز نشد فردا بیاید

اگر فردا روی او را نبینم

بر او نامه نویسم تا بیاید

 

 این ابتدای راه است...در گذراین راه باماباشید

 

موفق و موید باشید

 

arezoom

جمعه 18/4/1389 - 11:39
خانواده

 

 

خداحافظ  ... همین حالا همین حالا که من تنهام
خداحافظ ...به شرطی که بفهمی تر شده چشمام

خداحافظ کمی غمگین به یاد اون همه تردید
به یاد آسمونی که منو از چشم تو می‌دید

اگه گفتم خداحافظ نه اینکه رفتنت ساده است
نه اینکه میشه باور کرد دوباره آخر جاده است

خداحافظ واسه اینکه نبندی دل به رویاها
بدونی بی تو و با تو همینه رسم این دنیا خداحافظ
خداحافظ... خداحافظ ... همین حالا ...

يکشنبه 23/12/1388 - 21:56
خانواده

دوست.................ان عزیز تبیانی

راستش من امسال كنكور دارم ودیگه كه دارم خیلی بهش نزدیك میشم باید كم كم خیلی از فعالیتهام را تعطیل كنم برای همین دیگه حداقل تا 4 ماه دیگه نمیتونم مطلبی برای دوستان عزیزم بگزارم

از همه ی شما خواهش دارم كه برام دعا كنید تا در آزمون سراسری رتبه خوبی كسب كنم

از همتون ممنونم و اگه مطلبی نوشتم كه باعث ناراحتی شما شد ... معذرت میخوام

سال خوبی داشته باشید

خدا به همراهتون

يکشنبه 23/12/1388 - 21:51
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته