شعر و قطعات ادبی
********************************
* گرچه ای دوست،غروردلت احساس مرا درک نکرد*** ** ***** ** آفرین بر غم عشقت، که مرا ترک نکرد...*****
********************************
چهارشنبه 20/6/1387 - 19:17
خاطرات و روز نوشت
متولدین پاییز برام خیلی محترمند. می خواستم به تموم متولدین پاییز بگم دوستون دادم، دوستون دارم.......... اندازه ی یه دنیا، نمی دونم شاید هم بیشتر...بابا خیلی چاکریم....امیدوارم همیشه خوش باشید......
چهارشنبه 20/6/1387 - 19:4
شعر و قطعات ادبی
** ****************************** * ای بازیگر گریه نکن،ما هممون مثل همیم.* * صبحا که از خواب پا می شیم،نقاب به صورت می زنیم* * یکی معلم می شه و یکی می شه، خونه به دوش.* * یکی ترانه ساز می شه .یکی میشه غزل فروش.* * کهنه نقاب زندگی،تا شب رو صورتای ماست.* * گریه های پشت نقاب،مثل همیشه بی صداست.* * هرکسی هستی یه دفه، قد بکش از پشت نقاب.* * از رو نوشته حرف نزن،رها شو از پیله خواب.* * نقش یک دریچه رو،رو میله ی قفس بکش.* * برای یک بار که شده. جای خودت نفس بکش.* * کاشکی می شد تو زندگی،ما خودمون باشیم و بس.* * تنها برای یک نگاه،حتی برای یک نفس.* * تا کی بجای خودمون،نقابمون حرف بزنه.* * تا کی سکوت و رج زدن،نقش نمایش منه.* * هرکسی هستی یه دفه،قد بکش از پشت نقاب.* * از رو نوشته حرف نزن،رها شو از پیله خواب.* * نقش یک دریچه رو،رو میله ی قفس بکش.* * برای یک بار که شده،جای خودت نفس بکش.* * می خوام همین ترانه رو،رو صحنه فریاد بزنم.* * نقابمو پاره کنم،جای خودم داد بزنم.............* *********************************
چهارشنبه 20/6/1387 - 17:24
دعا و زیارت
هر صبح خورشید با کوله باری از نور در آسمان ظاهر می شود و سجاده اش را بر ابرها می گستراند و نماز صبحش را با عشق می خواند.آری! زلالی و درخشندگی خورشید به خاطر سلامی است که هر صبح به خدا می کند...
چهارشنبه 20/6/1387 - 16:29
شعر و قطعات ادبی
کجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی.؟ که من این واژه را تا صبح معنا کرده ام هر شب...
چهارشنبه 20/6/1387 - 15:2
شعر و قطعات ادبی
اونی که می خواستی تو غبارا گم شد. مرغی شد و پشت حصارا گم شد. اسم تو رو، رو بال مرغا نوشت. رو کنده ی سبز درختا نوشت. یه روز که بارون می اومد بهش گفت. یه روز دیگه رو موج دریا نوشت. دریا با موجاش اونو از خودش روند. مرغ هوا گم شد و اونو گریوند. اونی که می خواستی تو غبارا گم شد. مرغی شد و پشت حصارا گم شد. باد اومد و تو جنگلا قدم زد. اسم تو رو از همه جا قلم زد. ببین جدایی چه به روزش آورد. چه سرنوشتی که براش رقم زد.
چهارشنبه 20/6/1387 - 14:41
خاطرات و روز نوشت
گاهی اوقات که دلم می گیره مطالبی رو که به ذهنم خطور میکنه روی کاغذ میارم....... امروز هم یکی از همون روزهاست امیدوارم بد نباشه.....تا نظر شما چی باشه..... امروز باز هم دلم گرفته،...باز هم پاییز از راه خواهد رسید و باز هم روزهای شاد کودکی ام را برایم مرور می کند...من عاشق پاییزم،عاشق پاییز...فصل زیبای من باز هم "برگ ریزان"ش را آغاز کرده است،خاطراتش را دور می ریزد و بر بالین زمین خفته است...چشم به هم بزنی آذر از راه خواهد رسید و این بار دوباره به تو گوش زد خواهد کرد که...آره.،تو یک سال دیگه رو هم از دست دادی.،کجایی پسر.!؟داری 21 ساله می شی.ببین همه چیز داره تغییر می کنه.درختا،بیابونا، حتی کوهها.،بدون اینکه بخوان به گذشته فکر کنن و حتی چیزی در مورد اون بدونن،...اما تو چی.؟به چی فکر می کنی.؟به کی فکر می کنی.؟.به عشق پاکتون.؟به عشق پاک تو و آیلین...؟دنیا به شما ثابت کرد که عشق پاکی وجود نداره و اگه هم وجود داشته باشه دست سرنوشت اونو به هم می زنه...ببین سیاوش دو سال گذشت،.اما تو هنوز هم نمی خوای باور کنی...نمی خوای باور کنی که آیلین تو پر کشیده.،دیگه آیلینی وجود نداره پس منتظر کی نشستی.؟!............به فکر آینده باش، آینده........ نمی دانم،نمی دانم،...( سرزمین من،آیا "برگ ریزان" پاییز چهره ی تو را خزان کرده است..؟؟!! )
چهارشنبه 20/6/1387 - 14:21
خواستگاری و نامزدی
برای کسانی که عاشقند،عشق تا جاودان بی کلام می ماند. اما برای کسانی که عشق نمی ورزند،عشق شوخی بی رحمانه ایست. .......جبران خلیل جبران.......
چهارشنبه 20/6/1387 - 13:44
خانواده
مهربانم.!در سکوت شب و دور از غوغای روزهای شلوغ و پر از دغدغه این دنیا،راز دل گفتن برای تو چه آرامشی به دل می دهد تو تنها کسی هستی که از دلتنگی ها وحرفهای دلم خسته نمی شوی و به راستی که تو بهترین پناهی و امید هر دل خسته، دوستت دارم و شادم از اینکه تو را دارم، خدای من...........
چهارشنبه 20/6/1387 - 12:27
خواستگاری و نامزدی
نام:حسین
نام خانوادگی:پناهی
نام پدر:علی پناه
نام مادر:ماه کنیز
نام فرزندان:لیلا-آنا-سینا
نام همسر:شوکت
مدرک:سیکل(دوره قدیم)
تاریخ تولد:1335/6/6 مطابق با 28 آگوست 1956
محل تولد:روستای دژکوه از توابع استان کهگیلویه و بویراحمد
شغل:1351 طلبگی، 1354 رها کردن طلبگی، آموزگاری در شوشتر، کتابداری در اهواز، رفتن به جبهه و فعالیت در بخش فرهنگی، 1360 عضویت در گروه تئاتر آناهیتا و...
نوشته ها:یک گل وبهار، آسانسور، سروده هایی برای مادران، به سبک آمریکایی، دل شیر، دو مرغابی درمه، من ونازی، پیامبران بی کتاب، کابوسهای روسی، گوش بزرگ دیوار، خروسها وساعتها، بی بی یون، نمی دانم ها، سالهاست که مرده ام و....
بازی در سریالهای:محله بهشت، گرگها، بی بی یون، توقیف، دزدزان مادر بزرگ، یحیی و گلابتون، آژانس دوستی، آواز مه، روزگار قریب، تله تیاتر"در آینه خیال"، تله تیاتر"دو مرغایی درمه"،و...
بازی در فیلمهای سینمایی:گال، گذرگاه، تیرباران، درمسیر تندباد، هی جو، ارثیه، نار و نی، راز کوکب، چاوش، سایه خیال، اوینار، مرد ناتمام، مهاجر، هنرپیشه، آرزوی بزرگ، روز واقعه، کشتی یونانی و...
کارگردانی:نمایش"خوابگردها"، تله تئاتر"سروده هایی برای مادران"، ماجرای رونالد ومادرش، سریال "بی بی یون"، سریال"چیزی شبیه زندگی" و...
***1369 دیپلم افتخار بهترین بازیگر جشنواره فیلم فجر برای فیلم "سایه خیال"
***1372 انتشار کتاب من ونازی
***1374 انتشار دو مرغابی درمه
***1375 انتشار آلبومی از دکلمه هایش به نام ستاره ها
***1376 انتشار چیزی شبیه زندگی
***1376 انتشار بی بی یون
***1376 انتشار خروسها وساعتها
***1378 نوشتن دیالوگهای سریال امام علی
***1380-1383 جمع آوری تمام دکلمه ها وظبط شعرهایش
***1383/5/14 ساعت 9 شب آخرین تماس تلفنی با پسرش سینا
***1383/5/14 فوت...در خانه اش واقع در خیابان جهان آرا
*******روحش شاد و یادش گرامی باد*******
سه شنبه 19/6/1387 - 16:20
