• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 743
تعداد نظرات : 108
زمان آخرین مطلب : 3385روز قبل
دانستنی های علمی


توجه : در این روش به دلیل وجود نداشتن حروف "گ.پ.چ.ژ"باید به جای این حروف معادل فارسی آنما را قرار دهید .مثال : (ژچ گ)=ج (پ)=ب.

الف: خوش اخلاق و خوش رفتار و در باطن میانه رو و با همه ملاحظه کند و خونگرم میباشد و با همه کس زود صمیمی میشود ودر زندگی در جنگ و جدال و گفتگو به سر میبرد و پیراهن سیاه بر او نامبارک می باشد و محنت بسیار می کشد و هر چه را طلب کند زود بیابد و مریضی وی همیشه در باد قولنج گردن وپهلو می باشد.

ب : فردی خوش قیافه و زیبا وبا محبت و رفیق باز و همیشه مغرور و جیب او خالی و قدر مال دنیا را نداند.

ج : فردی باشد زیبا و خوش اخلاق وبا محبت و او همیشه از مریضی شکم رنج میبرد و این مریضی هر چند وقت یکبار اشکار میشود و دو وجه دارد یا سیاه چهره و قوی استخوان یا سفید پوست و بزرگ اندام و همیشه سرگردان واشفته می باشد و از کار خود حیران است.

د: او فردی با دیانت و پر فکر وبشاش و زیبا چهره و جنگجو است و قدر مال دنیا را نمی داند و همیشه در حال ترقی می باشد.

ه : او فردی است که همیشه اطرافیان را امر و نهی کند و زیبا چهره وتند خو و اتشی مزاج و طبع او گرم میباشد.

و: فردی است که همیشه به دیگران کمک می کند و گاهی مغرور میشود و زبان بد پشت سر او باشد و دیگران بدی او را میگویند.

ز: زیبا و خوش اخلاق و با محبت و خونگرم و در هر کاری مقرراتی است و در زندگی برای او سحری می کنند و در زندگی شکست بزرگی می خورد و همیشه از درد سر و زانو در عذاب میباشد و نسبت به زندگی دلسرد می گردد و حیران و سر گردان میشود.

ت: او فردی است خوش جهره و خوش اخلاق کم خواب و هرگاه مرتکب گناه میشود سریع توبه میکند و اگر دل کسی را برنجاند بسیار نگران و در پی ان است که دلجویی کند و همیشه احساس تنهایی عجیبی در خود دارد.

ث: فردی است ثابت قدم و پر اراده و در هر کاری ثابت قدم می باشد خوش اخلاق و پر عقل است و پیشانی او پهن میباشد و در زندگی هرگز محتاج نخواهد شد.

ح: او فردی زیبا و خوش اخلاق و حق گو و کینه ای و حرف را در دل نگه دارد و همیشه در بحث و جدل وجنگ به سر میبرد.

خ: فردی است زیبا چهره با چشمانی درشت با محبت و مقرراتی و هر چه سعی میکند رزقش بسیار شود موفق نمی شود و او فردی است عشقی و تنبل و کاهل در کارها و باید این کار را ترک کند تا در زندگی موفق و سر بلند شود.

ر: او فردی است خوش اخلاق میانه رو و اتشی و همیشه اطرافیان در پشت سر او بد گویی کنند و او فردی است طمعکار و زیبا چهره وخوش گذران و اگر ایمان خود را حفظ کند به هر مقام و منزلتی که بخواهد میرسد و دست او همیشه از پول دنیا تهی است.

س : او فردی میباشد پر استعداد و با ذوق و سلیقه و همیشه بهترین اجناس را انتخاب می کند و بسیار مغرور ومتکبر میباشد و هر کاری که میل داشت انجام میدهد و با اطرافیان خود در نزاع و لجبازی بسر میبرد فردی باشد اتشی مزاج و همیشه در چشم اهل واعیان پر هیبت به چشم میاید.

ش: او فردی است مشفق ومهربان و جنگجو و عصبانی و خونگرم و زبان او تلخ است و هر چه در دنیا به او ضرر برسد از دست و زبان خود میخورد و اگر زبان خود را نگه دارد از بلا محفوظ میماند و بسیار لجباز است.

ص : فردی است حرف شنو و دهن بین و هرکس هر حرفی را با او در میان بگذارد سریع باور میکند نترس و خشن و خوش اخلاق و با محبت و همیشه در حال ترقی و فکر میباشد.

ض : او فردی است خوش اخلاق و زیرک ودانا وکینه توز و همیشه نگرانی خود را در ظاهر بروز نمیدهد و پیشانی او پهن است و کمان ابرو دارد و در کارها بسیار دقیق میباشد و هرگز یاد خدا را فراموش نمی کند و به دنبال هر کار زشتی توبه می کند و فردی زرنگ است.

ط :او فردی است پاک و خوش اخلاق و عشقی و خوش گذران و خو نگرم و پیراهن سیاه براو خوشایند نیست و دوستی بسیار میکند.

ظ : او فردی است که ظاهر و باطنش یکی است و خشک ومقرراتی میباشد و اطرافیان پشت سر او بد گویی کنند و قدر مال دنیا را نداند و در سینه و اعضا خالی دارد که نشان اقبال است و دنبال دوست رود و خواهان ان است که با دوستان تفریح کند.

ع : او فردی باشد بلند مرتبه و پر گذشت و خوش اخلاق و بخشنده و مقرراتی وخشک و او هرگز قدر مال دنیا را نمیداند و در دوستی با دیگران پاینده و متعصب و در اول زندگی رنج بسیار کشد و قدر مال دنیا را نداند.

غ: زیبا چهره با گذشت و خشک و مقرراتی و احساس نا امیدی کند در فکر میرود و به گذشته واینده خود می اندیشد دانا وعالم است و زندگی را با صلح وصداقت دوست دارد.

ف : او فردی است اتش مزاج و تند خو و جاهل و زیبا چهره و جنگ جو و خون گرم و نترس از ناحیه هر چند وقت یک بار مریض و رنج میکشد و در زندگی چند بار شکست میخورد ولی در اینده به مقام و منزلت خوبی میرسد.

ق: فردی است قادر وتوانا و زیرک و دانا و در هر کاری نقشه بسیار میکشد و موفق میشود هم زیباست و هم خوش اخلاق و فردی است خوش گذران و قدر مال دنیا را نداند و گاه گاهی با ملایمت و یا خصومت برخورد میکند.

ک: او فردی است زیبا وخوش اخلاق و زیرک و دانا و زیرک و خشک و مقرراتی و زبان او تلخ است و همیشه دیگران از زبان او در عذاب میباشند با یک کلمه حرف دیگران را برنجاند و همیشه در حال ترقی و فعالیت باشد.

ل: فردی است زیبا چهره و خوش اخلاق و یکدنده و همیشه جدایی اختیار کند و غرور خاصی دارد قدر مال دنیا را نمی داند و همیشه متعصب اطرا فیان نزدیک خود میباشد.

م : خوش اخلاق و با محبت و خون گرم ونترس و همیشه اطرافیان پشت سرش بد گویی کنند و در روبرو از او تعریف و تمجید کنند او فردی باشد خوش چهره و چشمان درشتی دارد و در کارهای خود همیشه کاهلی دارد و زود عصبانی میشود و سریع خاموش میشود عشقی میباشد و در تمام کارها تقاضای کمک کند.

ن: او فردی است زیبا و خوش اخلاق و کینه توز و دم دمی مزاج میباشد گاهی اوقات بسیار خوب و گاهی اوقات بسیار بد و مقرراتی وخشک میشود همچون قاضی میباشد ودر حقوق خود ودیگران به میزان برخورد کند.

ی :او فردی است پر فکر وزیبا و با هر کس در افتد بر او غالب گردد دم دمی مزاج میباشد و گاهی بسیار خوب و گاهی بسیار خشک و مقرراتی است او فردی است چهار شانه و از مریضی شکم گاه گاهی رنج میبرد
سه شنبه 18/4/1387 - 22:42
دانستنی های علمی
  To tell the story of how great a love can be
برای گفتن داستانی که نهایت بزرگی عشق را نشان میدهد

The sweet love story that is older than the sea
داستانی شیرین از عشق که عمرش از دریاها نیز بیشتر است


The simple truth about the love she brings to me
حقیقتی ساده درباره عشقی که او به من هدیه کرد

Where do I start
از کجا شروع کنم ؟
With her first hello

با اولین سلامش
She gave a meaning to this empty world of mine
معنای جدیدی به جهان پوچ من داد

There will never be another love ، another time
که در آن هیچ تکرار و علاقه دیگری نبود

She came into my life and made the living fine

او به زندگی من پا گذاشت و آن را شیرین کرد

... She fills my heart
او قلب مرا پر کرد ...

With very special things
او قلب مرا با چیزهای خاص پر کرد

With angle songs ، with wild imaginings
با آواز فرشته ها ، با تصوراتی حاصل از اشتیاق و علاقه زیاد

She fills my soul with so much love
و روح مرا با انبوهی از عشق پر کرد

That anywhere I go ، I am never lonely with her along
برای همین هر کجا که بروم تنها نخواهم ماند


?! Who can be lonely
با وجود همراهی او چه کسی تنها خواهد ماند ؟!

I reach for her hand It is always there
و هر وقت در جستجوی دستان او باشم او در کنار من است

How long does it last
چه مدت ممکن است از این عشق گذشته باشد ؟


? Can love be measured by the hours in a day
آیا می توان عشق را اندازه ساعات روز اندازه گرفت ؟

I have no answer now But this much I can say
من هم اکنون هیچ جوابی ندارم اما همین قدر می توانم بگویم که ...

I know I will need her till the stars all burn away
می دانم به او احتیاج دارم تا زمانی که ستاره ها می درخشند


And she will be there
و او آنجاست

دوشنبه 17/4/1387 - 23:9
دانستنی های علمی
زیر درخت مدرسه...  می نشینم زیر درخت مدرسهروی برگهایی که زیر درخت ریخته شده می نویسم*خزان*خ: خدایاز: زندگیموا: ازمن: نگیراشکهای حلقه زده در چشمانم دیگر مجالی برای ماندن پیدا نمی کنند اولین قطره که بر گونه هایم می نشیند دوست داشتن تو را فریاد می زند آرام با دستهایم اشک را بر می دارمو آن را در آغوشم می فشارمچشمهایم را می بندمروز های بد و خوب در ذهنم طلاقی پیدا می کندحرفهایی که هیچگاه به حقیقت نپیوستآرزوهایی که محال بودو شبهایی که بعد از تو بر سر سجاده عشق می نشستم و هزاران قطره مثل همین قطره اشککه در آغوشم هست از چشمانم سرازیر می شد.آری...من تمام این مدت را با یاد تو زیر درخت مدرسه می گذراندمکه ناگهان خود را در دفتر مدرسه یافتمدستهایم را باز کردم تا آن قطره اشک را نشان دهمکه ثابت کنم عاشقم و بی جا زیر درخت ننشستم که ناگهانبه جای قطره اشک خودکار را در آغوشم یافتم و همزمان مدیر مدرسه فریاد زد:تعهد نامه را امضاء کن 
يکشنبه 16/4/1387 - 22:58
دانستنی های علمی
روزها می گذشت و گنجشک با خدا هیچ نگفت. فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت:« می آید. من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی ام که دردهایش را در خود نگه می دارد.» و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست. فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود: « با من بگو از آنچه سنگینی ی سینه ی توست.» گنجشک گفت: « لانه ی کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام. تو همان را هم از من گرفتی. این توفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی از لانه ی محقرم، کجای دنیا را گرفته بود؟» و سنگینی بغضی راه بر کلامش بست. سکوتی در عرش طنین انداز شد. فرشتگان همه سر به زیر انداختند. خدا گفت:« ماری در راه لانه ات بود. خواب بودی. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آنگاه تو از کمین مار پر گشودی.» گنجشک خیره در خدایی خدا مانده بود. خدا گفت:« و چه بسیار بلاها که به واسطه ی محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی...»اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چیزی در درونش فرو ریخت.ملکوت خدار را پر کرد های های گریه هایش...! 
يکشنبه 16/4/1387 - 0:18
دانستنی های علمی
Still drunken of spring"s shining meadows and the myriads of flowers,
we shut our eyes to the beauty and fell asleep
هنوز مست از تلالوی چمنزارهای بهاری و گل های بسیارکه چشمان خویش را بر زیبایی بستیم و احساس خفتن کردیم ...
...and oblivion erased our memories of fall and blinded our eyes.
Overwhelming were the days, as autumn embraced
the land of zephyr kissed the sky with passion...
و نسیان خاطرات سقوطمان را محو کرد و چشمهایمان را کورروزها جانفرسای بودند ، آن هنگام که خزان سرزمین باد صبا را در آغوش کشید ...
But more seldom we remembered the perfume
of a long withered spring and summer"s caress
faded like a candle in the wind, leaving a legacy of gold...
ولی ما بسیار کم عطر یک بهار پژمرده را بخاطر آوردیم و دست نوازش تابستان بسان شمعی در باد محو شد در حالیکه میراثی از طلا را رها می کرد ... ...and still we slumbered - dreamless and forlorn...و هنوز ما در خوابی سبک بودیم – بی رویا و سرگردان - ...
But for the sleepless who perceive, a blossom"s tearwill be a monument of those long faded summers
and bears the seed of a new spring…
اما برای خواب زدگانی که در می یابند ، اشک یک شکوفه یادگاری از آن تابستان های از میان رفته است و بذر یک بهار تازه را دربر دارد ...
  and those will feel no mourning as fall
grands them a farewell kiss in the orchid-fileds
because their gardens will gleam everlasting...
و آنها دیگر احساس ماتمی ندارند که سقوطی باشکوه در زمین های ارغوانی بوسه وداع را بر آنان زد ، زانرو که باغ هاشان تا همیشه خواهد درخشید ... 
شنبه 15/4/1387 - 3:7
دانستنی های علمی
 
 Are you there? آیا تو آنجایی؟ the wondeful to knowواقعا جالبه که بدونی  All like ghosts All the ghostsهمه ی ارواح Freak my selfish outوسواس خودپسندی ام را آشکار می کند  my) mind is happy )مرا شاد می کند Need to learn to let it goباید یاد بگیرم تا بذارم برود I know you"d do no harm to meمن می دانم تو نمی خواهی به من آسیب برسانیSince you"ve been gone I"ve been lost insideدر آن هنگام که تو داشتی می رفتی ، من داشتم درونم را از دست می دادم!  Tried and failed as we walked by the riversideخسته و ناتوان بود مثل ما راه می رفت در کنار رودخانه oh I wish you could see the love in her eyesاوه ، من آرزو داشتم تو می توانستی عشق را درون چشم های او می دیدی the best friend that eluded you lost in timeبهترین دوست را در این زمان از دست دادی Burned alive in the heat of a grieving mindزنده سوخت درون گرمای یک سوگواری ذهنیoh what can I say now?اوه ، حالا چه می توانم بگویم؟And it couldn"t be more wrong cos there"s no one thereو نمی تواند بیشتر از این بخش اشتباه باشد اینجا یک نفر هم نیست Unmistakebly least and without a careبی چون وچرا ناچیزترین و بدون یک پرستار oh (did we) lose all the love that we could have sharedاوه ، آیا ما  از دست می دهیم تمام عشقی که می توانستیم قسمتش کنیمAnd its wearing me downو این خستگی ها مرا پایین می کشند  And its turning me roundو این مرا بر می گردانند به زمین And I can"t find a way nowو حالا من نمی توانم یک راه to find it outبه بیرون پیدا کنم oh where are you when I need you?اوه ، تو کجایی زمانی که به تو احتیاج دارم؟ Are you there?آیا تو آنجایی؟         
پنج شنبه 13/4/1387 - 23:57
دانستنی های علمی
کفشهایم کو  چه کسی بود صدا زد : سهراب؟آشنا بود صدا مثل هوا با تن برگشب خرداد به آرامی یک مرثیه از روی سر ثانیه ها می گذردبوی هجرت می آید: بال من پر آواز پر چلچله هاست باید امشب برومباید امشب چمدانی را که به اندازه ی پیراهن تنهایی من جا دارد بردارمو به سمتی برومکه درختان حماسی پیداسترو به آن وسعت بی واژه که همواره مرا می خواندیک نفر باز صدا زد:سهراب!
چهارشنبه 12/4/1387 - 22:10
دانستنی های علمی
دیشب در خواب او را او دیدم...آنقدر بی صدا آمد که از حضورش جا خوردم...آرام نشست و به سادگی نگاهم کرد......سکوت...ثانیه ها از آبشار زمان به پایین می غلتیدندو با مرگ هر ثانیه فاصله ی ما کم می شد...کم تر و کم تر... و نزدیک تر و نزدیک تر... سکوت ما را به هم پیوند می داد...و سرانجام دستانم توانستند دستانش را در آغوش گیرند...نگاهش کردم.. چشمانش مرا به خود می خواند...صدایی آشنا... در پی نگاهش دویدم.. بی صدا و حتی بدون حرکت...تنها دویدم...فقط برای یک کنجکاوی کودکانه... فقط برای اینکه  صدایش خیلی آشنا بود...دویدم...و سر انجام نگاهم نگاهش را یافت...قطره ای شدم...معلق در دریایی بی کران...و باز هم سکوت...   سکونی ابدی... و تولد امواج... در عمق چشمان او در مرز افق چیزی بود...در آسمان بود یا دریا؟  نمی دانم...اما بود...من در عمق چشمان او   ,او را می دیدم ... و تصویر من در دریای چشمان او انعکاس می یافت...تصویر من تصویر او بود...چقدر شبیه او بودم و چقدر شبیه من بود......سکوت...با تردید نگاهش کردم... با اندوه لبخند می زد...و یک آگاهی تکان دهنده...سرانجام خود را یافته بودم...پایان سال ها انتظار...   
چهارشنبه 12/4/1387 - 22:9
دانستنی های علمی
نشانه و مشخصه عاقل ترین مردم، خوش اخلاق ترین آنهاست. (امام صادق«ع»)
سه شنبه 4/4/1387 - 23:1
دانستنی های علمی
اگر هر یک از ما کارهایی را که قابلیت انجام آن را داریم انجام می دادیم جدا شگفت زده می شدیم.(ادیسون)
سه شنبه 4/4/1387 - 23:0
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته