• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 3430
تعداد نظرات : 958
زمان آخرین مطلب : 3288روز قبل
بیماری ها

 

کرم های روشن کننده

 

یكی از معضلات شایع که خصوصاً طی سالهای اخیر نمود بیشتری پیدا کرده است، بروز و پیدایش تیرگیها و لک های قهوه ای پوست می باشد، رنگ پوست ناشی از ایجاد رنگدانه هایی بنام ملانین می باشد که محصول نهایی سلولهای تمایز یافته ای بنام ملانوسیت ها بوده که درعمق اپیدرم یا لایه فوقانی پوست قرار دارد. طی فرآیندی که در این سلولها صورت می پذیرد، به کمک آنزیم تیروزینار اسید آمینه تیروزین تبدیل به رنگدانه ملانین می گردد.تعداد و اندازه ملانوسیت ها باعث ایجاد تنوع در رنگ پوست افراد می گردد بطوریکه در نژادهای اروپایی نسبت به نژادهای آسیایی و آفریقایی این قضیه نمود مشخصی دارد. رنگ پوست علاوه بر عامل ژنتیکی یاد شده، تحت تأثیر عوامل خارجی از قبیل:پرتو ماوراء بنفش نور خورشید، بارداری، مصرف قرص های ضدبارداری، استفاده از مواد آرایشی و عطرهای نامرغوب و غیره می باشد که در نهایت باعث بروز تیرگی ها و لک های متعدد می گردد. لابراتور پارس حیان تولید کننده محصولات آردن بعنوان واحد پیشرو در امر تولید فرآورده های آرایشی و بهداشتی، جهت رفع و کاهش لک ها و تیرگی های سطح پوست محصولات ذیل را معرفی می نماید:

*     کرم روشن کننده حاوی هیدروکینون 2%:

هیدروکینون بعنوان قدیمی ترین ماده روشن کننده از سالهای گذشته مورد استفاده قرار گرفته است.این ماده با مهار آنزیم تیروزینار، باعث وقفه در تولید ملانین می گردد. وجود ترکیباتی مانند ویتامین E و C عصاره گیاه بومادران در کنار هیدروکینون باعث تسریع در روند کاهش لک های پوستی می گردد. امروزه ترکیبات متنوعی جایگزین هیدروکینون شده که فاقد اثرات جانبی آن می باشند.

*     کرم روشن کننده شماره 2 حاوی اسیدکوژیک:

اسیدکوژیک برای اولین بار در ژاپن از تخمیر قند توسط نوعی قارچ بدست آمده است و در حال حاضر جایگاه ویژه ای در محصولات روشن کننده دارا می باشد. این ماده با مهار غیرقابل بازگشت آنزیم تیروزینار سبب توقف در تولید ملانین توسط ملانوسیت ها می گردد و این عمل به تدریج باعث روشن شدن پوست می گردد. وجود ملح پایدار این ماده به نام کوژیک دی پالمیتات که از پایداری بیشتری نسبت به اسیدکوژیک برخوردار است و اثراتی مشابه آن را دارد، باعث تسریع در فرآنید روشن کردن پوست می گردد. همچنین ویتامین C پایدار در این محصول باعث افزایش روشن کنندگی این فرآورده می گردد.

*     روشن کننده ویتامینه حاوی آربوتین:

آربوتین عصاره طبیعی گیاهی بنام Bearberry بوده و ترکیب ساختمانی آن مشابه هیدروکینون می باشد که نسبت به آن پایداری بیشتر و تأثیر بهرتی دارد و ضمناً فاقد اثرات جانبی هیدروکینون می باشد. آربوتین با مهار آنزیم تیروزینار باعث جلوگیری از تشکیل رنگدانه های پوستی شده و علاوه بر آن با جذب پرتوهای ماوراء بنفش نور خورشید مانند یک ضدآفتاب طبیعی از ایجاد و شکل گیری لک های ناشی از تابش آنها جلوگیری می کند. وجود مخلوطی از اسیدهای میوه (10%) که آلفاهیدورکسی اسید نامیده می شوند، باعث افزایش پوسته ریزی طبیعی سلولهای مرده و تیره سطح پوست شده و سلولهای جوان و زنده زیرین به راحتی جایگزین آنها می شوند. همچنین این ترکیبات باعث افزایش نفوذ آربوتین به داخل پوست می گردند. ترکیبی از ویتامینهای E,C,A نیز در فرآیند روشن تر شدن پوست مؤثر می باشد.

طریقه مصرف:

لابراتوار پارس حیان جهت رفع بهتر لک ها و تیرگی های سطح پوست این پروتکل درمانی را پیشنهاد می کند. شبها پس از تمیز کردن پوست، مقدار کافی از کرم روشن کننده ویتامینه حاوی آربوتین را روی نقاطی از پوست که دارای لک می باشد مالیده و سپس ماساژ داده تا جذب کامل پوست گردد. صبح پس از پاک کردن کرم حتماً از کرم ضد آفتاب آردن با عیار حفاظتی بالا و مناسب با پوست استفاده گردد. این عمل 2 تا 3 ماه انجام پذیرد. جهت جلوگیری از بروز مجدد لک ها، لازم است پس از طی دوره اول، برای مدت 3 ماه از کرم روشن کننده شماره 2 حاوی اسید کوژیک طبق دستورالعمل بالا استفاده گردد. در تمام مدتی که از کرم ضدلک استفاده می گردد، مصرف ضدآفتاب ضروری می باشد..

پنج شنبه 29/5/1388 - 12:19
طنز و سرگرمی

مقایسه دانشگاه با فیلمها

دوران قبل از دانشگاه = حسرت
قبول شدن در دانشگاه = صعود
كنكور = گذرگاه كاماندارا
دوران دانشجویی = سالهای دور از خانه
خوابگاه دانشجویی = آپارتمان شماره 13
بی نصیبان از خوابگاه = اجاره نشین ها
امتحان ریاضی = كشتار بیوجرسی
امتحان میان ترم = زنگ خطر
امتحان پایان ترم = آوار
لیست نمرات دانشجویی = دیدنیها
نمره امتحان = پرنده كوچك خوشبختی
استادان = این گروه خشن
اشپزخانه = خانه عنكبوت
رستوران دانشگاه = پایگاه جهنمی
پاسخ مسئولین = شاید وقتی دیگر
دانشجوی ا خراجی = مردی كه به زانو در امد
دانشجوی فارغ التحصیل = دیوانه از قفس پرید
دانشجوی سال اولی = هالوی خوش شانس
واحد گرفتن = جدال بر سر هیچ
مدرك گرفتن = پرواز بر فراز آشیانه فاخته
پاس كردن واحدها = آرزوهای بزرگ
استاد راهنما = مرد نامرئی
كمك هزینه = بر باد رفته
درخواست دانشجویان = بگذار زندگی كنم
دانشجوی دانشگاه صنعتی = بینوایان
برخورد استادان = زن بابا
شب امتحان = امشب اشكی میریزم
تقلب در امتحان = راز بقا
یادگیری = قله قاف
دانشجوی معترض = پسر شجاع
تربیت بدنی1 = راكی1
تربیت بدنی2 = راكی2
خاطرات استادها = اعترافات یك خلافكار
انصراف = فرار از كولاك
تصییح ورقه امتحان = انتقام
نمره گرفتن از استاد = دوئل مرگ
شاگرد اول = مرد 6 میلیون دلاری
آرزوی دانشجویان = زلزله بزرگ
برخورد مسئولین = كمیسر متهم میكند
از دانشگاه تا خوابگاه = از كرخه تا راین

پنج شنبه 29/5/1388 - 12:10
ایرانگردی

احمد شاه قاجار

 

احمدشاه آخرین پادشاه ایران از دودمان قاجار بود.

او پس از فتح تهران و خلع پدرش محمدعلیشاه، در 12 سالگی به سلطنت رسید. تا رسیدن او به سن بلوغ ابتدا عضدالملک و سپس ناصرالملک نایبالسلطنه بودند.

اندکی پس از کودتای اسفند ۱۲۹۹ و قدرت گرفتن سردار سپه به اروپا رفت. پس از آنکه سردار سپه به وفاداری به شاه سوگند خورد باز به ایران برگشت او بیش از هرچیز نگران وضع خود بود و به احوالات مملکت چندان وقعی نمینهاد. مهمترین دغدغهاش حفظ مقرریی بود که از انگلستان دریافت میکرد. سرانجام با قدرت گرفتن سردار سپه و تحمیل خود به احمد شاه به عنوان نخست وزیر و وخامت اوضاع احمد با شاه باز به اروپا رفت هنگامی که آنجا بود با رای مجلس موسسانی که سردار سپه ترتیب داده بود دودمان قاجار منقرض شد. در محله نوئی در پاریس در گذشت.

محمد شاه

نوهٔ فتحعلی شاه و فرزند عباس میرزا بود.وی سومین شاه از دودمان قاجار بود.فتحعلی شاه با اینکه فرزندان بسیاری داشت ولی برای مهر فراوانی که به عباس میرزا داشت پس از مرگش پسرش را ولیعهد خواند.محمد شاه در تاریخ قاجار شاه گمنام و کم اهمیتی است.پیشزمینه جدا شدن افغانستان از ایران در روزگار او رخ می نمود.پس از او پسرش اصرالدین میرزا و ناصرالدین شاه آینده بر تخت نشست.مهد علیا همسر محمد شاه و مادر ناصرالدین شاه در روزگار پادشاهی پسرش به توان دست اندازی بالایی در کارهای کشور دست یافت.مرگ محد شاه به بیماری نقرس بود.

پدران آقا محمد خان، شاه قاجار

آقامحمد خان فرزند محمدحسن خان فرزند لطفعلی خان فرزند شاهقلی خان فرزند جهانسوزخان میباشد. مازندران و بارفروش (بابل امروزی) مرکز حکم رانی محمدحسن خان بود؛ فتحعلی خان حاکم گرگان و در استرآباد حکومت می کرد. شیعه مذهب بودند. ندرقلی خان پس از کشتن فتح علی خان رقیب سرسخت خویش در خواجه ربیع طوس و با استفاده از احساسات مردمی به مقام شاهنشاهی رسید. در آن زمان بابل یکی از زیباترین شهرهای ایران و گرگان نیز یکی از شهرهای برجسته از لحاظ فنون شهرسازی آن زمان بود..

ریشه های قدرت یابی دودمان قاجار

قدرت یافتن دودمان قاجار به عهد صفوی و شاه عباس کبیر برمیگردد؛ ابتدا در شمال رود ارس ساکن بودند و در آن زمان بدلیل کمکهای بزرگی که به دربار صفوی مینمودند، قدرت بیشتری یافتند و سپس دستهای از آنان در غرب استرآباد و در دشت گرگان سکنی گزیدند. نادر شاه افشار در زمان حکومتش برای جلوگیری از به قدرت رسیدن محمد حسن خان که در هنگام قتل پدر ۱۲ سال بیش نداشت یوخاریباشها که ساکنین بالادست رود گرگان بودند را به حکمرانی منسوب کرد تا بدین ترتیب با ایجاد شکاف و اختلاف میان طوایف قاجار نگران ناآرامیهای داخلی نگردد و اشاقهباشها زیر نظر حکومت ایشان گردند.

ستارهای دنباله دار و زایش نوزادی بی دنباله

در شب بیست و دوم اسفند ماه آن سال تمامی مردمان اشاقه باش به نگاه ترس و وحشت به آسمان خیره شده بودند؛ ترس از وجود آنان بیرون نمی رفت چون به گفته فتحعلی بیک پیر در72 سال پیش نیز آن ستاره مایه نگون بختی آنان گردید (امروزه ما می فهمیم که آن ستاره هالی بوده است). پاسی از شب گذشت که جیران (شهزاده صفوی و شیرزن آن تاریخ که در زیبارویی نظیر نداشت و همین امر موجب افزایش دشمنان محمدحسنخان گشت) فرزندی به گیتی آورد که نام وی را محمد نهادند و چون بزرگ گشت و به سن 6 سال رسید لقب آقا بر پیشاپیش نامش نهادند و آقا کلمهای است مغولی به همان معنی سید عربی.

آقامحمد در آغاز نوجوانی

در 12 سالگی برای اولین بار واردمیدان جنگ گردید؛ آن موقع برابر زمانی بود که نادر و برادر زادهها و فرزندانش به قتل رسیده بودند و شاهرخ علی رغم میل باطنی اش برای به دست گرفتن قدرت تلاش می کرد. در آن جنگ مقابل قبیله یوخاری باشها بسیار مردانه جنگید و همین باعث گردید تا فرماندهی بخشی از قشون با وی باشد. پس از آن شاهرخ طرح دوستی با محمدحسن خان بست. با همکاری حاکم طبس ابراهیم خان را برکنار شدو شاهرخ به سلطنت رسید هرچند اندکی پس از ان شاهرخ شاه به دست پدرزن خود نابینا گشت .

کریمخان و دودمان قاجار

چندی بعد محمد حسن خان سپاهی مجهز و بانظم ترتیب داد و به جنگ با کریمخان پرداخت. در بیشتر جنگها پیروزی با قجریها گشت و گویند روزی کریم خان پس از شکست قشون خویش بروی قطعه سنگی نزدیکی تهران نشسته بود که ره گذری چشمان اشکینش را دید و آن رهگذر سبزعلی بیک حاکم بی اصل و نصب استرآباد در زمان نادر بود. و آن پیش زمینهای شد تا به وسیله نیرنگ محمدحسن خان را به قتل رساندند و پس از آن خواهرانش را به شیراز فرستادند و به عقد کریم خان درآوردند (البته کمی عجیب به نظر می رسد که دو خواهر هم زمان عقد مردی باشند)

پسران محمد حسنخان اسیر میشوند

آقا محمد خان با همیاری حسینقلی خان پس از درگذشت پدرشان دست به جنگهای پارتیزانی زدند ولی اینها برای کریمخان چندان ویژه نبود تا آن که خراج آن سال استرآباد مورد سرقت واقع گشت. گزارشها حاکی از آن بود که آقامحمدخان عامل این کار است و همین امر سبب جنگ میان فرستادگان کریمخانزند و او شد که در نهایت دستگیر گشت و به تهران بردند و کریم خان همینکه فهمید او دیگر خواجه است و بر اساس فرهنگ آن زمان هیچ کس برای یک خواجه ارزشی قایل تمی باشد امر کرد تا به تحصیل ذخیره آخرت بپردازد و از جاه طلبی دست بردارد.

آقا محمد خان دانشمندی بزرگ بود

پس از آن به شیراز منتقل شد ولی در آن جا نیز بی کار نبود و به تحصیل علم و دانش کوشش نهاد و آن چنان در مجالس بزم کریم خان زیبا مجلس آرایی می نمود که کریم خان از او پرسید: تو که تا چند وقت پیش با من سر جنگ داشتی چطور شد حالا این قدر به فکر ما افتادی؟ و آقامحمدخان پاسخ داد: به قول فردوسی شاعر ایران زمین گهی پشت به زین و گهی زین به پشت. در زمان اندکی از بیم جان خویش در حرم حضرت شاهچراغ بست نشست ولی کریم خان دریافت بدون وجود وی مجالس بزم وی در کنار افرادی بی اطلاع هست و برای همین تصمیم گرفت تا دهند مورد عفو کریم خان واقع گشته است آن چنان اطلاعات عمومی وی قوی بود که تحصین همگان و حسادت حسودان را برانگیخت. چند سال بعد که به مقام شهریاری ایران نایل گشت رعایای ایران را از علم خود بی بهره قرار نداد و در امر کشاورزی ورامین و شمیرانات پیشرفت قابل توجهی با استفاده از علم وی حاصل گشت؛ در آن زمان غذا را وزن می کرد تا مبادا بیشتر و یا کمتر بخورد و رژیم غذایی خود را تعیین می کرد و از فواید بسیاری از خوراک آگاه بود .

 

پنج شنبه 29/5/1388 - 12:3
شعر و قطعات ادبی

فرزدق شاعر شیعی گو در عصر امام سجاد علیه السلام

 

همام بن غالب بن صعصعه معروف به فرزدق حدود 20 هـ متولد شد و سال 110 هـ ق در بصره وفات کرد. او از بزرگان بنی تمیم بود و در کودکی همراه پدرش به خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام شرفیاب شد و پدرش او را به عنوان شاعر مضر معرفی نمود ، امام علی علیه السلام به او سفارش کردند که قرآن بخواند که بهتر است از شعر، پس او شروع به حفظ قرآن نمود.

فرزدق با دوستی با اهل بیت رشد و نمو کرد و معتقد به خلافت امیرالمؤمنین و اهل بیت بود اما بعضی موارد او تظاهر به غیر آنچه معتقد است می نماید، به همین سبب برخی از تاریخ نویسان گاهی او را وابسته به دولت اموی شمرده اند که خلافت واقع است.

شیخ طوسی در رجال خود او را از اصحاب امام علیه السلام دانسته و به خاطر قصیده اش از وی به نیکی یاد کرده است. فرزدق قصیده ای که به میمیه فرزدق مشهور است در وصف امام سجاد علیه السلام و خاندان عصمت و طهارت ائمه سروده است که کمتر کتاب ادبی و تاریخی وجود دارد که این قصیده را ذکر نکرده باشد، که این به دودلیل می باشد: اولا: زیرا این قصیده در وصف مقام بلند ولایت و امامت می باشد در نتیجه در بین مسلمین و شیعیان جایگاه رفیعی دارد. ثانیا دلالت بر جرأت و شهادت فرزدق در دفاع از اهل بیت علیه السلام دارد آن هم در حضور حاکم ظالم. (اعیان الشیعه ، ج 15، ص 202)

سبب سرودن این قصیده:

هنگام موسم حج هشام بن عبدالملک برادر ولید بن عبدالملک قصد حج نمودند و با جماعتی وارد مسجد الحرام شدند هشام قصد کرد که برای استلام حجرالاسود جلو رود و آن را ببوسد، اما بدلیل ازدحام مردم این است ممکن نشد، پس به ناچار به کناری رفت تا شاید از انبوه جمعیت کاسته شود، همین گونه که نظاره گر طواف مردم بود در این زمان امام سجاد علیه السلام نیز وارد شدند و قصد استسلام نمودند همین که ایشان تشریف آوردند انبوه جمعیت شکافته شد و مردم راه را برای امام سجاد علیه السلام باز نمودند تا ایشان با کمال احترام نزدیک حجرالاسود رسیدند در این شرایط یکی از همراهان هشام از او پرسید ایشان چه کسی است که مردم چنین به او احترام نمودند، هشام خود را به تجاهل زد و گفت: أنا لا أعرفه (من او را نمی شناسم ) در این هنگام فرزدق که حضور داشت ندا داد: أنا أعرفه (من او را می شناسم) و فی الداهه قصیده ای سرود در مدح آن حضرت که این قصیده ی بسیار زیبا اورا جاودان نمود. این قصیده حدود سی بیست دارد که ابیاتی از این را در زیر ذکر می کنیم.

هذا الذی تعرف الطحاء وطأته

والبیت یعرفه و الحل و الحرم

اوست که بطاء سرزمین وحی و نبوت گامهایش را می شناسد و خانه خدا نیز اورا می شناسد.

هذا ابن خیر عباد الله کلهم

هذا التقی التقی الطاهر العلم

او فرزند بهترین بندگان خداست او پرودگار، منزه پاکیزه و راهنمای هدایت است.

هذا ابن فاطمه ان کنت جاهله

بجده أنبیاء الله قد ختموا

اگر او را نمی شناسی او پسر و فرزند فاطمه است و در پرتو وجود او دفتر انبیای الهی مهر ختم خورده است.

ولیس قولک من هذا بضائره

العرب تعرف من أندک و العجم

این که به ادعای ناشناسی می پرسی او کیست حضوری به او نمی زند چرا که عرب و عجم او را نمی شناسند.

اذا رأئه قریش قال قائلها

الی مکارم هذا ینتهی الکرم

قریش چون به او بنگرد گویند همه ارزشها به فضائل او منتهی می شود.

یکاد یمیکه عرفان راحته

رکن الحطیم اذا ما جاء یستلم

چون به طرف حجرالاسود به مقام او معرفت دارد نزدیک است که سنگ دست امام را ببوسد
پیماهای قصیده فرزدق:

ما مقانی به نقل از خرائج و جرائج می نویسد: «فرزدق پس از سرودن این قصیده، مدتها زندانی شده و به فرمان هشام محکوم به مرگ گردید.» فرزدق شرایط دشوار خود را به امام علی بن الحسین علیه السلام رسانید و آن حضرت برای نجات او دعا کرد فرزدق پس از آزادی به حضور امام سجاد علیه السلام رسید امام سجاد علیه السلام فرمودند: ما اهل بیت چیزی را که دادیم پس نمی گیریم در نتیجه او قبول کرد و اما علیه السلام برای او دعا فرمود. قصیده فرزدق در منابع تاریخی و ادب بسیار مشهور شده است تا جائی که جامی شاعر قرن نهم که خود در زمره مفسران و فقیهان و ادیبان عصر خویش بود شعر فرزدق را به فارسی برگردانید و تمامی واقعه و نکات تاریخی پیرامون این قصیده را نیز به نظم کشیده است او چنین شروع می کند:

پور عبدالملک به نام هشام

در حرم بود با اهالی شام

می زد اندر طواف کعبه قدم

لیکن از ازدحام اهل حرم

استلام حجر ندادش دست

بهر نظاره گوشه ای بنشست

ناگهان نخبه بنی و ولی

زین عباد بن حسین علی

در کساء بها و حله نور

بر حریم حرم فکنده عبور

هر طرف می گذشت بهر طواف

در صف خلق می فتاد شکاف

شامی ای کرد از سؤال

کیست این با چنین جمال و جلال

از جهالت در آن تعلل کرد

وز شناسائیش تجاهل کرد

گفت نشناسمش ندانم کیست

مدنی، یا یمانی یا مکسیت

بو فراس آن سخنور نادر

بود در جمع شامیان حاضر

گفت من می شناسمش نیکو

زو چه پرسی به سوی من کن رو

آن کس است این که مکه و بطحاء

زمزم و بوقبیس و حنیف و منی

هر یک آمد به قدر او عارف

بر علو مقام او واقف

قره العین سیدالشهداست

زهره شاخ دوحه زهراست

میوه باغ احمد مختار

لاله راغ حیدر کرار

تا پایان قصیده و زندانی شدن او همه در این قصیده بدست جامی شاعر پارسی برگردان شده است. این قصیده از شاهکارهای شعری عربی است که فی البداهه سروده شده و رمز جاودانی آن ولائی بودن آن است که زمزمه بسیاری از خطیبان و مداحان گردیده است

 

پنج شنبه 29/5/1388 - 11:53
ایرانگردی

اولین موزه ایران

 

بعضی می گویند تهران جایی برای دیدن ندارد؛ شهری است آلوده، شلوغ، با معماری ناهنجار و لجام گسیخته که جذابیتی برای ساکنانش ندارد و بسیاری از شهروندان ۱۴ میلیونی این شهر، به هر بهانه، مثل یک مشت فراری سوار بر هر چیزی که گیرشان بیاید، راهی شهرها و دیارهای دیگر می شوند تا آرامش از دست رفته شان را آنجا جستجو کنند. اما تهران همیشه این شکل و شمایل را نداشته است.

در یکی از سفرنامه های سیاحان اروپایی دوران صفویه می خوانیم که آنها از زیبایی طبیعت تهران مدهوش می شدند و به علت کثرت درختان چنار و سپیدار آنجا را چنارستان می نامیدند.

امروز بسیاری از چنارهای سربه فلک کشیده تهران افتاده اند. اما هنوز هم شماری در خیابان ولیعصر و چند چنار کهن در محوطه های قدیمی کاخ موزه های تهران ازدسترس بساز و بفروش ها در امان مانده اند مثل کاخ/موزه کاخ گلستان.

محوطه کاخ گلستان پیش از این که به صورت کنونی یعنی باغی یکپارچه درآید، از حیاط و باغچه های متعددی تشکیل شده بود که هر کدام نامی ویژه چون نارنجستان و سروستان داشت.

حوض ها، حوضچه های کوچک با کاشی هایی به رنگ آبی در کف آنها و پاشویه، فواره ها و جویبارها، این محوطه را بسیار شاعرانه و خیال انگیز و زیبا جلوه گر می ساخت. در هر حیاط یا باغچه نیز یک یا چند عمارت ساخته شده بود.

اما امروزه این یادگار سال های نه چندان خوش تاریخ، در میان دود و همهمه و شلوغی و سایه ساختمان های چند ده طبقه همسایه اش گم شده است. درهای بسته، درختان خشکیده، خودروهایی که گه گاه در حیاط کاخ جولان می دهند، حوض های بی آب. گرد گذر زمان هیچ سوالی بر نمی انگیزد جز یک سوال: مشتی رنگ و چوب به چه می ارزد؟

مجموعه کاخ گلستان، یادگاری به جای مانده از ارگ تاریخی تهران محل اقامت شاهان سلسله قاجار است. سابقه تاریخی ارگ سلطنتی به روزگار صفویه باز می گردد.

شاه طهماسب اول صفوی (۹٨٤-۹٣٠) نخستین پادشاهی بود که دستور داد بارویی به دور قصبه تهران احداث شود. پس از او شاه عباس صفوی در قسمت شمالی حصار، چنارستانی احداث نمود که با ساخت عمارات سلطنتی آن را ارگ نامیدند. ولی امروز اثری از بناهای دوره صفوی باقی نمانده است .
کهن ترین بناهای موجود در مجموعه گلستان، ایوان تخت مرمر و خلوت کریمخانی متعلق به دوران کریمخان زند است.

در بیش از یک سوم فضای ارگ ، دارالحکومه و محل سکونت شاه قرار داشت . در شرق دارالحکومه و شمال باغ گلستان حرمسرا قرار داشت؛ که به جای آن ساختمان فعلی وزارت امور اقتصادی و دارایی ساخته شده .

 

در دوران پهلوی این کاخ مختص پذیرایی از میهمانان خارجی بود.

با این که بیشتر بخش های کاخ از بین رفته اما وجود اشیاء نفیس، تابلوهای نقاشی و مجموعه هدایای منحصر به فرد آن که عمدتاً متعلق به ناصرالدین و مظفرالدین شاه است، بر اهمیت این کاخ می افزاید.
ارزش این اشیاء چنان بالا بوده که در همان زمان برای نگهداری و بازدید از آنها تالارهایی مجزا انتخاب شدند که از آنها با عنوان موزه یاد می کردند. تالار سلام و تاجگذاری، کاخ ابیض (موزه مردم شناسی کنونی) و موزه مخصوص جزو این تالارها هستند.

 

تالار سلام اولین موزه ایران

ناصرالدین شاه پس از اولین سفر اروپا در سال ۱۲۹۰ هجری قمری و دیدن موزه ها و گالری های بزرگ کشورهای غربی تصمیم گرفت که موزه ای شبیه به موزه های اروپا در ارگ ایجاد كند. بدین منظور درجوار تالار عاج ، بناهای کاخ گلستان جدید، یعنی سرسرا و تالار آئینه گلستان و اتاق موزه را بنیاد نهاد.
ساخت اتاق موزه در سال ۱۲۹۱ ه.ق. آغاز و در سال ۱۲۹۴ ه.ق. پایان یافت. ولی به دلیل تزئینات زیاد و چیدن اشیاء که با نظارت مستقیم شاه صورت می گرفت بهره برداری از آن تا سال ۱۲۹۹ ه.ق. به طول انجامید.

پس از انتقال تخت طاووس از موزه های قدیم و تالار آئینه به این تالار و نیز برگزاری سلام های خاص و رسمی در آن؛ نام تالار سلام را به خود گرفت. در این تالار نفیس ترین اشیاء و آثار هنری اهدایی، به ویژه جواهرات سلطنتی نگهداری می شد.

اعتمادالسلطنه، در یکی از روزنامه هاى آن روزگار، مورخ نهم ربیع الثانی ۱۲۹۴ ه.ق. می نویسد: "یکی از تالارهای بزرگ این عمارت ۳۴ قدم طول و ۲۵ قدم عرض دارد. میز و صندلی های عمارت کلا از طلای خالص است و یک تخت مرصع بسیار بزرگ که جواهر نفیسه بسیار دارد و خیلی گرانبها است، در این عمارت گذاشته شده است که در اغلب اعیاد در سلام عام بندگان اعلیحضرت پادشاهی روی آن تخت جلوس می فرمایند."

در سال ۱۳۴۵ به دلیل برگزاری مراسم تاجگذاری محمدرضاشاه پهلوی در این تالار، موزه آرایی آن بطور کلی دگرگون شد و به شکل امروزی درآمد.

از اشیاء این کاخ می توان به ظروف زیبایی اشاره کرد که از جمله جالب ترین آنها سرویس چینی جنگ های ناپلئون بناپارت، سرویس اهدایی نیکلای اول، سرویس جواهر نشان اهدایی ملکه ویکتوریا و سرویس ساخته شده از سنگ گرانبها اهدایی الکساندر سوم است. در دوره پهلوی این ظروف به تالار ظروف انتقال یافت.

کاخ ابیض

در اواخر پادشاهی ناصرالدین شاه سلطان عبدالحمید، پادشاه عثمانى، چند دست مبل لویی شانزده، پرده های مخمل، آینه های بزرگ، مجسمه های برنزی و طلا و چند قطعه قالی بافت ترکیه برای ناصرالدین شاه هدیه فرستاد.

به همین خاطر شاه تصمیم گرفت که ساختمانی در گوشه جنوب غربی باغ گلستان برای این هدایا بنا کند. این بنا بین سال های ۱۳۰۶ و ۱۳۰۹ ه.ق. ساخته شد و به سبب سفیدی رنگ بنا و به کار بردن مرمر سفید در سرسرا و پله هایش کاخ ابیض نام گرفت.

این کاخ از آغاز، محل کار صدراعظم ها و سپس نخست وزیران و مقر تشکیل هیئت وزیران شد. پس از انتقال نخست وزیری به محل جدید، کاخ ابیض به محل موزه مردم شناسی اختصاص یافت.

موزه مخصوص

این عمارت که در شمال کاخ گلستان و در طبقه زیرین تالار سلام قرار گرفته است ، در حقیقت بخشی از ساختمان اولین موزه ایران است که به دست توانای محمد ابراهیم خان معمار باشی ساخته شده است.
در زمان شاهان قاجار این مکان انبار چینی آلات و نقره هایی بود که از کشورهای اروپایی به آنها هدیه می شد. از اشیاء ویژه ای که در موزه مخصوص نگاهداری می شود ، می توان زره شاه اسماعیل صفوی، تیر و کمان نادر شاه افشار، ساعد بند و مهر فتحعلی شاه، تاج آقا محمدخان، دسته مهرهای سلاطین قاجار، گوی غلتان عاج، تخم شترمرغ و غیره را نام برد.

تالارهای این موزه بعد از گذران سال ها بار دیگر قد راست کرده اند و درهای خود را برای اولین بار پس از ۴۰سال به روی مردم گشوده اند، تا شاید بتوانند با نشان دادن زیبایی و عظمت خود، بخشی از تاریخ ایران را دوباره زنده سازند.

 

پنج شنبه 29/5/1388 - 11:48
بیوگرافی و تصاویر بازیگران

  نگارگری سنتی، آبروی نقاشی ایران

 

با قبول این باور که آثار هنری آفریده دست بشر، زاییده اندیشه و آرزوها و خیال‌ها و آرمان‌های اوست و این آثار مبتنی بر جهان بینی و نوع نگره وی است، بنابراین آثار هنری صورتی دارد و نقشی که در این نقوش ظاهری و صوری، اندیشه‌هایی نهفته است.در ادوار مختلف و در اقصی نقاط کره خاکی، نگره‌های متفاوتی رخ نموده که هر کدام منشاء هنر و فرهنگی شده است که در تاریخ هنر مصادیق بسیاری یافت می‌شود، به طور مثال اندیشه ثنویت در دوران ایران باستان در میان اسطوره‌های ایران باستان منشاء نمایش خیر و شر شده است. در نقش‌های گوناگونی که در این جغرافیای فرهنگی رخ نموده، بازتاب این گونه باور را می‌توان مشاهده کرد و یا در مسیحیت باوربرتثلیث مقدس سبب آن شده تا ترکیب بندی آثارنقاشی و معماری چنین پنداری را بازتابد، اما دراندیشه ی اسلامی تأکید بر وحدانیت و توحید ربوبی است.

شعار لااله الا الله و قل هوالله احد، شاید اصلی‌ترین بیان نگره توحیدی است که درآثار نقاشان و مذهّبان و معماران مسلمان به شاخص‌ترین صورت خود، آثار بسیار متنوع را به وجود آورده است که در تمامی آن‌ها روح توحیدی و مفهوم صوری آن هنر اسلامی را از دیگر ملل جدا می‌سازد.هنرهای اسلامی یک پشتوانه ی عمیق حکمتی و فلسفی عالی دارد. اصلاٌ هدف هنرهای اسلامی مجسم کردن فضایل و نشر مکارم انسانی است.

حکمت حق در قضا و در قدر

کرده ما را عاشقان یکدگر

« مولوی»

نور در نقاشی ایران

نور و تاریکی از دیر بازدر فرهنگ ایران زمین به عنوان دو عنصر مهم و قابل تأمّل مطرح بوده است. در زمان زرتشتیان و مزدک‌ها و مانی‌ها، نور به عنوان عنصر هستی بخش مطرح می‌شود، که تمامی موجودات از آن افاضه فیض می‌کنند و به رشد و نمو و حرکت خود ادامه می‌دهند. در آیین مزدک، مهر به عنوان میانجی بین نیکی و بدی در‌هاله‌ای از نور قرار دارد.

ازنظرعلمی نیز درکتاب «انسان روح است، نه جسد» می‌خوانیم: هرموجود زنده‌ای دارای «‌هاله» و یا ارتعاش معیّنی به نام شعله ی حیات یا «‌هاله تندرستی» است. وقتی که یکی از اعضاء بدن بیمار می‌شود، امواج داخل درخلاء آن عضو، مختل می‌شوند. هدف معالجه روحی، از بین بردن اختلال موجود در آن امواج است. نتایجی که علم روحی جدید درباره ی مراکز نیروهای مغناطیسی در بدن انسان به دست آورده، تا حدود زیادی با گفته‌های حکمای قدیم هند موافقت دارد زیرا آن‌ها می‌گفتند: مراکز نیروی مغناطیسی یا بر حسب لغت «سانسکریت» (چاکرا) یعنی چرخ‌ها هستند، که به طور دائم از بدن انسان ساطع می‌شوند و محل این نیروها، جسم اثیری یا ماوراء مادّی است، که گاهی اوقات صاحبان «جلاء بصری» آن‌ها را می‌توانند ببینند. هندی‌ها معتقدند که این نیروهای مغناطیسی، نیروهای وجود هر شخص هستند و از حرکت همه این نیروها یک دایره موجی ثانوی به روی سطح جسم اثیری به وجود می‌آید و آن را به جسم مادّی منتقل می‌کند. این‌هاله، تمایلات، عواطف، خواسته‌ها، افکار و میزان رشد عقلی و اخلاقی و روحی انسان را ظاهر می‌سازد و دارای رنگ‌های متداخل با هم مانند قوس و قزح ظاهر می‌شود، ولی انسان‌هایی که‌هاله آن‌ها اغلب سبز، کبود و یا سفید رنگ است، میزان رشد عقلی و روحی بیشتری دارند.

دانشمندان از دستگاه کامیرایی که دارای سرعت حرکت زیاد بوده به نام High frequency در به دست آوردن تصویر‌هاله انسان و گیاهان موفق شدند.

این‌هاله نورانی درهنر نقاشی و نقوش برجسته کشورهای مختلف نمود داشته است. نور به عنوان یک عنصر معنوی در هنرمسیحیت و دراطراف سرقدّیسان به شکل حلقه نورانی ودرهنرهند نیزاین حلقه نورانی دور سر بود ا مشاهده می‌شود. در هنر ایران به خصوص در نگارگری هم به شکل شعله‌های نورانی به وفور مشاهده می‌شود. در «معراج» كه به دست سلطان محمّد كشیده شده است، شعله نورانی عظیمی دورسرحضرت محمّد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقاشی شده، تفاوت این شعله با شعله‌های دیگر، این است که شعله مذکور شعاع وسیعی دارد و نشانگر این است که نقّاش برای این شخص اهمّیّت و جایگاهی فراتر از یک قدّیس در نظر گرفته است.

عنصر طلایی در بـــاورهــای ایرانیان نمــود فرا مادّی داشته، چون نگارگران ایرانی به دنبال رنگی می‌گشتند که بتواند از خود پرتوهایی از معنویت را منتقل کند و هر کجا که از این عنصراستفاده شده، دارای استعداد پرتوافکنی نور را داشته و از خود نور ساطع می‌کرده است و همین طور فرشتگان و ملائک که طبق نمادپردازی سنتی ازنورخلق شده‌اند و هر کجا که نگارگران برای نمایش جایگاه معنوی آن‌ها اقدام کرده‌اند به ترسیم آن‌ها را از نور و جنس روشنایی پرداخته‌اند.

علاوه بر آن «وجود» نیز به عنوان نور نامرئی و تنها وقتی که با ظلمت آمیخته شود، قابل رؤیت می‌شود. «نور محض» مخصوص خداوند است و اگر تجلی پیدا کند همه چیز را نابود می‌کند و از این رو نور با حجاب‌هایی قابل دیدن است.

تقویت بعد روحانی نفس، حرکت به سوی وحدت است. وظیفه هنرمند تاباندن یا انعکاس همین نور به ظلمات قلب بشر است. نقاشی ایرانی ترکیبی شگفت از رمز‌های تصویری است و در ساحتی فرازمانی و غیرفانی بوجـــود‌آمده است. در هنر سنتی ایران حوادث و ماجراهــا بر روند شکل گیری تصاویر بی‌اثرند.

فضای ذهنی اثر برخاسته از ادراک و اندیشه‌های هنرمند است.

اندیشه‌های پنهانی ذهن و خیال، انعکاسی از دنیای ناشناخته ذهن اوست. در این آثار، رنگ‌ها از خلوص و زیبایی خیره کننده‌ای برخوردارند. فضای کیفی عناصر و اجزاء در نهایت زیبایی جلوه گرند، خلوص و پاکی و شفافیّت رنگ‌ها نشانگر شفافیّت روح و صداقت در گفتار و صراحت در بیان و غنا در عقاید و باورهای دینی است.

در «کتاب رنگ» اثر «ایتن» آمده است: در آثار پیشینیان رنگ طلایی در نقّاشی، بسیار به کار رفته و مفهوم آن مادّه‌ای فروزان و نور افشان است. هاله زرّین مقدّس نشانه تجلی آنهاست و نیل به این حالت به مفهوم استغراق در نور بوده و چیزی جز طلایی نمی‌توانست سمبل چنین نوری باشد. هنرمندان ایرانی از دیرباز از رنگ‌های شفاف و روشن استفاده می‌کردند، به طور مثال رنگ‌های روشن در زندگی روزمرّه و در فضای داخلی خانه‌ها در قالب در و پنجره قدیمی دیده می‌شود، هنرمندان ایرانی با عبور دادن نور از این شیشه‌ها رنگ‌های پرفروغ را به داخل اتاق‌ها و زندگی خود هدایت می‌کردند تا از رازو رمز و تأثیرات معنوی آن‌ها در زندگی خود نهایت استفاده را بکنند.

استفاده از رنگ‌های طلایی برای آسمان و نقره‌ای برای آب، استفاده از رنگ‌های غیر واقعی در جهت ذهنی کردن فضا است. در استفاده از عنصر پرسپکتیو هم چنین نظری را مشاهده می‌کنیم وعدم رعایت بعدنمایی نیز در نقاشی ایرانی از باور و عقاید آن‌ها سرچشمه می‌گیرد. هنرمند ایرانی سعی می‌کند از دو بعد مقرّر شده پا را فراتر نگذارد و به ساحت سه بعدی که ورود به محدوده دروغین و کاذب است، امتناع ورزد. هنرمند ایرانی ـ اسلامی با شناخت محدوده‌های خود از حدّ اختیاراتش عدول نمی‌کند. دین اسلام برای خود اصول و قوانین و ضوابط ثابت و متقنی دارد، این اصول حدود و وظایف هر نوع فعّالیّت انسانی را مشخّص می‌كند. مهم درک صحیح قوانین اسلامی است، قوانین الهی قرآن و توجّه به اخبار و احادیث نبوی، معیارها ارزشیابی را مشخّص می‌کند. این که نقاشی ایرانی از سال‌های بسیار دور تا دوره صفویّه از یک سنت استفاده کرده، اتفاقی یا تحمیلی و یا نداشتن خلاقیّت و نوآوری نزد آنان نیست، آنچه این هنرمندان را دور یک ارزش معنوی جمع کرده و سال‌ها در شعاع نورانی‌اش نگاه داشته است روشن بودن قوانین و ضوابطی است که هنرمند ایرانی آن‌ها را با جان و دل پذیرفته و نیازی نمی‌بیند که از حول محور این ارزش معنوی خود را دور کند و به سبک‌ها و (ایسم)‌های مختلف روی آورد. «ه.وجنسن» درباره خصوصیات هنر اسلامی می‌نویسد: «این آثار که نمونه شگفت از ترکیب عناصری مختلط در چهارچوبی از اصول منضبط صوری است، خواص راهی هزار خم و یا نقش در هم تابیده یک قالی ایرانی و یا حتّی خصوصیات پاره‌ای از نقاشی‌های عصر حاضر را در خود جمع دارد، مسلماً بیش از هر یادگاری باقیمانده دیگری جوهر هنر اسلامی را در خود خلاصه می‌کند

در چشم انداز اسلام، عقل بیش از هر چیز وسیله قبول حقایق وحی شده که نه غیر عقلانی‌اند و نه منحصراً عقلانی از جانب انسان است. پس قول به این که هنر از عقل یا از علم می‌تراود آن چنان که استادان هنر اسلامی گواهی می‌دهند، ابداً بدان معنی نیست که هنر عقلانی است و باید ریشه اتصال آن را با کشف و شهود روحانی قطع کرد، برعکس، نه تنها در این جا عقل، الهام را از کار نمی‌اندازد، بلکه درهای وجود خود را به زیبایی غیر فردی می‌گشاید. زینت در هنر اسلامی ایرانی بر خلاف نظر مستشرقین که فقط آن را وسیله زیباتر شدن دانسته‌اند، دارای هویت رمزی و نمادی است که حقیـقت را بر ملا می‌سازد و البته چون این حقیقت در اوج، آرمان گرایانه است واجد عنصر زیبایی شناختی نیز است.

نقش اسلیمی نوعی دیالکتیک در مقوله تزیین است که در آن منطق با پیوستگی زنده و جاندار وزن، همدست می‌شود و دارای دو عنصر اساسی است، نخستین عنصربه هم پیچیدگی و در هم تابیدگی نقوش و نقشمایه گیاهی، اساساً به نظربازی‌ها و یا تأمّلات نظری هندسی باز می‌گردد، عنصر دوم نمایشگر ترسیم نوعی وزن است، یعنی ترکیبی است از اشکال حلزونی و شاید حتی بیشتر از رمزپردازی منحصراً خطی نشــأت گرفته باشـــد تا الگوهای نبـاتی. اشکال در هنـــر ایران در ترکیب بندی‌های نقاشی و تذهیب و معماری و در اعمال و مناسک مذهبی نمود دارد که تجلی آن در کعبه، مظهر وحدت مسلمانان است. این حرکت حلزونی در اثر «معراج» سلطان محمّد به شکل بسیارزیبایی پرداخته شده است. این اثر آن‌چنان روان است كه گویی سلطان محمد تنها امواج تابناک و فروزان و برگ‌های لرزان از وزش باد را می‌نگرد، از متعلقات درونی اش، یـعنی از «اصنام» شهوت و هوا می‌رهد و با احتراز در خود در حالت نابِ بود و وجود، مستغرق می‌شود. دیوار‌های بعضی مساجد که پوشیده از کاشی‌های لعابی یا نسجی از اسلیمی‌های ظریف گچ‌بری است، یادآور رمزگری حجاب است.

برای ورود هنرمند به عرصه عرفان، قوای نفس ‌باید توسّط هنر پرورش پیدا کند، بنابراین نقش هنر تربیت نفس است. نقش هنر این است تا حقیقت را جان ببخشد و آن را متبلور سازد. هنرمند ایرانی اسلامی عارفی است که خیلی خوب بیان و اظهار می‌کند، بنابراین هنر با بیان و اظهار و نحوه بیان خارجی و بیرونی حقایق پدیدار می‌شود. هنرمند گاهی خیالش به درجه تجرّد و صفا رسیده و صوری که در نفس او متمثل و متجسّد می‌شود، تمثیل حقایق برتر و اعلاء است، گاهی نیز تحت تأثیر نفس است. در نقاشی ایرانی هنرمند همان عارف است، چون نشانه‌ها و علامت‌ها بیانگر آن هستند که هنرمند به حقایقی دست پیدا کرده و از فیوض حق بهره مند شده است، هنرمند ایرانی از کثرت به وحدت می‌رسد. چید مان عناصر و جزییات، مانند درختان یا حرکات در هم تنیده و عاشق و معشوق گونه‌شان که (یادآور ادبیات و داستان‌هایی نظیر لیلی و مجنون و خسرو و شیرین است) و یا اسلیمی‌ها و ختایی‌ها و نقوش هندسی به زبان دیگر همان سخن را تکرار می‌کنند. تمامی این عناصر با وجود کثرتشان به یک عشق معنوی و حقیقی اشاره می‌کنند که برای بارور کردن روح از مجرای عشق مجازی به وادی بی انتهای حقیقت دست پیدا می‌کند و در آن جا با سکوتی سُکرآور مخاطـــب را به نظاره طلب می‌کند و همانجاست که روح بارور می‌شود و همنوعانش را سیراب می‌کند.

در نقّاشی ایرانی ذهن هنرمند از همه موانع مادّی عبور می‌کند، دیوارها را می‌شکافد و عمق را به سطح می‌کشاند، رنگ‌ها را در نوری مطلق به نظاره می‌نشیند و سایه‌ها را حذف می‌کند و آسمان را به دلخواه رنگی معنوی می‌زند و آب را از جنس نقره خلق می‌کند و سبزه زار را فرشی زمرّدین می‌گستراند و ذهن همه چیز را در صلح و صفا می‌خواهد، پرندگان آزادانه روی درختان زندگی می‌کنند و مردم به زندگی معمولی خود ادامه می‌دهند بدون آزار رساندن به یکدیگر و بدون دغدغه‌های امروزی و بدون اضطراب در بیداری ابدی فرو رفته‌اند.

مورّخان هنر که واژه «هنر مقدّس» را درباره هر اثر هنری واجد موضوعی مذهبی به کار می‌برند، فراموش می‌کنند که هنر اساساً صورت است. برای این که بتوان هنری را مقدّس نامید کافی نیست که موضوع هنر از حقیقتی روحانی نشأت گرفته باشد، بلکه باید زبان صوری آن هنر نیز بر وجود همان منبع گواهی دهد. بینش روحانی ضرورتاً به صورت خاصّی بیان می‌شود. اگر این زبان نباشد، به نحوی هنر به اصطلاح «شبه مقدّس»، صورت‌های مورد نیاز خود را از هر قسم هنر غیردینی می‌‌گیرد. بی گمان روحانیت و معنویت، فی ذاته مستقل از صورت است، امّا این ابداً بدان معنی نیست که می‌تواند به هر شکلی و صورتی بیان و ابلاغ شود. صورت به لحاظ جوهر کیفی‌اش در مرتبه محسوسات همتای حقیقت در مرتبه معقولات است. هنر راستین زیباست، زیرا حقیقی است.

آنچه بینش مسیحی از امور به وساطت نوعی تمرکز عشق بر کلامی‌که در عیسی مسیح حلول کرده، درمی‌یابد بینش اسلامی در کلیات و هر آنچه غیر شخصی است می‌یابد. از نظر اسلام بینش هنرمند مصور از هر چیز تجلی وحدت الهی در جمال و نظم عالم است، وحدت در هماهنگی و انسجام عالم کثرت و در نظم و توازن انعکاس می‌یابد، استنتاج وحدت از جمال عالم عین حکمت است. بدین جهت تفکر اسلامی میان هنر و حکمت ضرورتاً پیوندی می‌بیند. هنر جهان را روشن و مصفّا می‌کند، به روح مدد می‌رساند، تا از کثرت تشویش انگیز امور برهد و به سوی وحدت بیکران بازگردد. هنرمند ایرانی هنر نقّاشی را ساخت و پرداخت اشیاء بر وفق طبیعت آنها که خود حاوی زیبایی بالقوّه است، می‌بیند زیرا زیبایی از خداوند نشأت می‌گیرد و هنرمند فقط باید بدین بسنده کند که زیبایی را بر آفتاب اندازد و عیان سازد. برای هنرمند ایرانی هنر به میزانی زیباست که بدون داشتن نشانی از الهام ذهنی و فردی، فقط «دلیل و گواهی بر وجود خداست» زیبایی‌اش باید غیر شخصی باشد، همانند آسمان پرستاره. در واقع هنر اسلامی به نوعی کمال می‌رسد که گویی از صانعش مستقل، افتخارات و نقائصش در برابر خصلت کلی اشکال محو می‌شوند.

 

پنج شنبه 29/5/1388 - 11:43
آموزش و تحقيقات

پنج نکته مهم درباره چادرهای مسافرتی

 

*  درهنگام انتخاب چادر مسافرتی باید به این موضوع توجه داشته باشید که به چه مناطقی و با چه وسیله ای سفر می کنید. اگر اهل سفرهای تک یا دو نفره هستید، بهتر است چادری سبک و کوچک انتخاب کنید که حداکثر 400 گرم وزن داشته باشد و در داخل کوله پشتی شما جا شود اما اگر بااهل خانه به شهرهای مختلف شمالی و جنوبی سفر می کنید، بهتر است چادرهای بزرگ 8 تا 10 نفره انتخاب کنید. توجه داشته باشید که درچادرهای 8 نفره 8 نفر ایستاده یا نشسته جا می شوند و این چادرها مناسب خواب 8 نفر نیست پس اگر4 نفر هستید، چادر 8 نفره بخرید.

*  از پخت و پز داخل چادرو روشن کردن پیکنیکی یا شمع خود داری کنید.چادرهای مسافرتی اغلب از جنس پارچه های پلاستیکی هستند که به سرعت آتش می گیرند.

*  به نحوه جمع شدن یک چادرتوجه کنید.برخی چادرها فنری هستند و بازو بسته کردن آنها آسان تر است. برخی دیگر میله ای هستند و بازو جمع کردن آنها کمی وقت می برد. پس هنگام خرید یک چادر حوصله خود را در نظر بگیرید و صرفاً به زیبایی یک چادر توجه نکنید.برخی از چادرها دولایه هستند، یعنی به غیراز خود چادر،لایه ای نیز مجدداً روی آن از بالا کشیده می شود. این نوع چادرها به ویژه برای مناطقی با آب و هوای بد مناسب تر است.

*  پیش ازهر بار مسافرت چادرخود را ابتدا در خانه یک مرتبه باز کرده و تمامی تجهیزات آن شامل میله ها و پارچه رویی و کف آن را چک کنید.

*  شب هنگام خواب حتماً یکی از پنجره های چادر را بازکنید یا اگر هوا خنک است و احساس سردی می کنید حداقل زیپ رویی پنجره ها را بکشید تا هوا وارد چادر شود. توجه داشته باشید که پشه بندها بسته باشند و تنها لایه رویی را جمع کنید.

پنج شنبه 29/5/1388 - 11:38
سينمای ایران و جهان

بزرگترین هنرپیشه مكتب «بازیگری روش‌مند »

 

 

مروری بر زندگی و آثار «مارلون براندو» بازیگر بزرگ سینما


مارلون براندو (Marlon Brando) در 3 آوریل سال 1924 در شهر «اوماها» واقع در ایالت «نبراسكا» كشور آمریكا به دنیا آمد. پدر او فروشندة متمول لوازم كشاورزی بود و مادرش عضو برجستة تماشاخانه منطقه «اوماها». براندو ابتدا به تشویق مادرش به بازیگری روی آورد، ولی پدرش كه از این حرفه بیزار بود، او را به دانشكدة نظام فرستاد. وی پس از اخراج شدن از این دانشكده، راهی نیویورك شدو در آنجا در كلاس‌های بازیگری «استلا آدلر» و «اروین پیسكاتور» شركت كرد و به عضویت «اكتورز استودیو» درآمد. در «اكتورز استودیو» كه یك مدرسه بازیگری با حضور استادانی برجسته همچون «لی استراسبرگ» بود، «الیا كازان» ـ كارگردان بزرگ سینمای آمریكا ـ مسئول اصلی بود و براندو در آنجا با این كارگردان تئاتر و سینما آشنا شد.

براندو در سال 1947 در نقش «استنلی كووالسكی» در نمایشنامه «اتوبوسی به نام هوس» اثر «تنسی ویلیامز» (1983 ـ 1914م) و به كارگردانی «الیا كازان» پا به عرصة تئاتر برادوی نهاد. بازی براندو در این تئاتر موجب شد تا به عنوان استعدادی خارق‌العاده در بازیگری تئاتر مورد تحسین قرار گیرد، امّا او به رغم ابراز تنفر علنی نسبت به بازیگری در فیلم، بی‌درنگ تئاتر را ترك كرد و برای همیشه به سینما روی آورد.
مارلون براندو به عنوان مشهورترین فارغ‌التحصیل مكتب بازیگری «متداكتینگ» (بازیگری روش‌مند) كه توسط استادانی همچون «لی استراسبرگ» و «استلا آدلر» از روی اندیشه‌های بازیگری «كنستانتین استانیسلاوسكی» به وجود آمده بود، اولین فیلم خود به نام «مردان»، را در سال 1950 بازی كرد. كارگردان این فیلم «فردزینه من» (1997ـ1907م) بود و موفقیت بزرگی را برای براندو به ارمغان آورد. او برای آماده شدن در نقش موردنظرش در «مردان»، خود را بیش از یك ماه در بیمارستان و در كنار مجروحان جنگی بستری كرد. این عمل براندو از سوی بازیگران معتبر آن دوران همچون «لارنس اولیویه» (1989ـ1907م) و «كلارك گیبل» (1960ـ1901م) نوعی رفتار احمقانه ارزیابی شد؛ امّا ماحصل این تمرینات، ارائة حساسیتی زجركشیده در زیر ظاهری پرخاشگر و تندخو بود.
فیلم بعدی براندو «اتوبوسی به نام هوس» (1951) نام داشت كه توسط «الیا كازان» ساخته شد. براندو در این فیلم كه قبلاً به صورت تئاتر توسط خود او و به كارگردانی كازان اجرا شده بود، یك بار دیگر بازی استادانة خود را تكرار كرد و این نقش را برای همیشه به نام خود ثبت نمود. نقش مقابل براندو در این فیلم را «ویوین لی» (1967 ـ 1913م) ـ بازیگر نقش ارسكارلت اوها را در فیلم معروف «بر باد رفته»(1939) ساخته «ویكتور فلمینگ» ـ برعهده داشت.
براندو در سال 1952 در فیلم دیگری از «الیا كازان» به ایفای نقش پرداخت كه «زنده باد زاپاتا» نام داشت. او در این فیلم، احساس و شور فروخوردة «امیلیا نوزاپاتا» را به عنوان یك رهبر انقلابی مكزیكی به نمایش گذاشت و عناصر پیش‌پا افتادة فیلمنامه «جان اشتاین بك» را جبران كرد.

پس از «زنده باد زاپاتا»، براندو برای اثبات توانایی‌های خود و در پاسخ به نیش و كنایه‌ها دربارة مكتب «خارش و مِن‌مِن»، به یك كار شكسپیری روی آورد و در نقش «مارك آنتونی» (ماركوس آنتونیوس» در فیلم «جولیوس سزار» (1953) ساخته «جوزف ال منكیه ویچ» (1993ـ1909م) ظاهر شد. بازی براندو در این فیلم به قدری خوب بود كه «جان گیلگاد» (2000 ـ 1904 م) ـ بازیگر نامدار تئاتر انگلستان ـ را به تحسین واداشت.

در سال 1954 براندو در فیلم «وحشی» بازی كرد كه اثری ارزان دربارة دسته‌های موتورسوار بود. او به این فیلم تشخّص بخشید و در نقش موتورسواری چرم‌پوش، موقعیّتی شمایل‌وار یافت و مظهر یك نسل شد. براندو دربارة این فیلم گفته است: «در فیلم وحشی، هرگز من و دیگر اعضای گروه سازنده تصورش را هم نمی‌كردیم كه مشوق شورش جوان‌ها و تحریكشان بشویم. بعد از نمایش این فیلم، از اینكه دیدم همه جا جوان‌ها تی‌شرت، ژاكت‌های چرمی و لباس جین به تن كرده‌اند، تعجّب كردم.»

فیلم بعدی براندو «دربارانداز» نام داشت كه در همان سال 1954 توسط «الیا كازان» ساخته شد. این فیلم كه سومین و آخرین بازی براندو برای كازان بود، نخستین نمونه از بازی‌های بزرگ خودآزارانة براندو را به نمایش گذاشت. براندو دربارة این فیلم گفته است: «جالب است بدانید روزی كه الیا كازان برای اولین بار فیلم تكمیل شدة دربارانداز را نشانم داد، چنان از بازی خود در فیلم افسرده شدم كه برخاستم و اتاق نمایش را ترك كردم. امّا بعد از نمایش عمومی این فیلم، من نامزد جایزة اسكار شدم.ـ»

شش فیلم اول براندو، همگی انتخاب‌هایی هوشمندانه بودند؛ به طوری كه او برای چهارتای آنها یعنی «اتوبوسی به نام هوس»، «زنده باد زاپاتا»، «جولیوس سزار» و «دربارانداز» نامزد جایزة اسكار شد و البته برای «دربارانداز» موفق به دریافت این جایزه هم گشت. در این زمان (اوایل دهة پنجاه میلادی)، براندو علی‌رغم ناسازگاری عمومی‌اش كه در پوشیدن لباس‌های جین و تی‌شرت، توهین به روزنامه‌نگاران و تحقیر ماشین تبلیغات استودیو نمود می‌یافت، به داغ‌ترین بازیگر هالیوود تبدیل شده بود. او به دلیل جذّابیت ظاهری (اگر بینی‌اش شكسته نبود، نیم‌رخش زیبایی زنانه می‌یافت)، كشش، خطرناك بودن و نكته‌گویی فوق‌العاده‌اش، بزرگ‌ترین بازیگر سینمای بعد از جنگ جهانی دوم تلقی می‌شد و هر تازه‌واردی باید خود را با او محك می‌زد. بنابه گفتة «رابرت رایان» (1974-1909م) بازیگر توانمند سینمای آمریكا: «براندو نسل كاملی از بازیگران را تباه كرد». بی‌تردیــــد تا سال‌ها بعد، بسیاری از بازیگران مشهور مكتب «متد اكتینگ» همچون «جیمزدین» (1955-1931م)، «پل نیومن» (2008-1925م)، «استیو مك‌كوئین» (1980-1930م)، «آل پاچینو» (متولد 1940م) و «رابرت دنیرو» (متولد 1943م) مجبور بودند تا به نوعی از زیر سایة براندو بگریزند.

براندو در سال 1954 در فیلم «دزیره» كه یك درام تاریخی ضعیف بود و از سوی شركت «فولك» به او تحمیل شد، در نقش «ناپلئون بناپارت» ظاهر شد. برخی از منتقدان معتقدند كه كارنامة درخشان براندو با بازی در این فیلم برای نخستین بار لكه‌دار شد.

پس از «دزیره»، براندو در نقش‌های عجیبی ظاهر شد كه از آن جمله «مردان و عروسك‌ها» (1955) و «قهوه‌خانة ماه اوت» (1956) بودند. اما «شیرهای جوان» (1958) نوعی حركت به جلو بود. وی در سال 1961 دست به ساخت یك وسترن زد و در آن به ایفای نقش اصلی هم پرداخت. این وسترن «سربازهای یك چشم» نام داشت. قرار بود این فیلم ابتدا توسط «استنلی كوبریك» (1999-1928م) ساخته شود، اما براندو او را اخراج كرد. سپس ساخت این فیلم به «سام پكین‌پا» (1984-1925م) سپرده شد، ولی براندو او را هم بیرون كرد و نهایتاً خودش فیلمی ساخت كه به نظر منتقدان، فراتر از یك اثر قابل‌قبول است.

هنگام ساخت «شورش در كشتی بونتی» (1962) كه براندو نقش اصلی فیلم (فلچر كریشن) را به عهده داشت، یك بار دیگر ماجرای فوق تكرار شد. «كارول رید» (1976-1906م) كه ابتدا این فیلم را می‌ساخت، كار را رها كرد و كارگردانی به «لوئیس مایلستون» سپرده شد؛ اما مایلستون هم كنار نشست و به براندو اجازه داد تا هر كاری كه می‌خواهد انجام دهد؛ البته در عنوان‌بندی فیلم «شورش در كشتی بونتی»، كارگردان «لوئیس مایلستون» است. به نظر اكثر منتقدان، بازی براندو در این فیلم، استادانه و بسیار عالی بود.

براندو در سال 1966 در فیلم «تعقیب» كه توسط «آرتورپن» ساخته شد، به ایفای نقش یك كلانتر شهر پرداخت و هم‌بازی «رابرت ردفورد» شد. فیلم بعدی براندو «انعكاس در چشمان طلایـــی» (1967) نام داشت كه توســط «جان هیـــوستن» (1987-1906م) ساخته شد. او در این فیلم با نمایش آزارندة سركوبی عاطفی، مایه‌های بالقوة ملودراماتیك فیلم را به خوبی مهار كرد.

مارلون براندو در سال 1972 در یكی از برترین فیلم‌های كل تاریخ سینمای جهان ظاهر شد كه «پدرخوانده» (ساخته فرانسیس فوردكاپولا) نام داشت. او با این فیلم به روزهای اوج خود بازگشت و امكان هرگونه زمزمة خصمانه را از مخالفانش سلب كرد. بازی براندو در نقش «دُن كورلئونه» در «پدرخوانده»، یك بازی كاملاً مقتدرانه و البته كمی اغراق‌آمیز بود كه دومین اسكار بازیگری او را برایش به ارمغان آورد. در زمان دریافت این جایزه، براندو به جای خودش یك دختر سرخپوست را (با لباس محلی سرخپوستان) به مراسم اسكار فرستاد تا جایزة بهترین بازیگر مرد را به نمایندگی از سوی وی بگیرد. این دختر، نامة براندو را هم برای حضار در مراسم خواند. براندو در این نامه به اعمال مسئولان كشور نسبت به ساكنان بومی و اصلی سرزمین مادری خود، شكایت و اعتراض كرد. این كار سمبولیك، سروصدای بسیار زیادی به پا كرد و تأثیر فراوانی از خود به جا گذاشت. تأثیر این كار براندو بر افكار عمومی به قدری زیاد بود كه مسئولان مراسم اسكار را وادار به موضع‌گیری كرد. آنها برای كم‌ارزش جلوه دادن كار براندو، آن را یك نمایش از سوی یك نمایشگر حرفه‌ای قلمداد نمودند و به او نصیحت كردند كه به جای این كارها، بخشی از دستمزد خویش را صرف امور مربوط به سرخپوستان كند. دستمزد براندو برای بازی در «پدرخوانده» 250هزار دلار بود كه به‌اضافة درصدی (10درصد) از سود فروش فیلم به او تعلق گرفت.

براندو در سال 1976 در «بركه‌های میسوری» ساخته «آرتورپن» ظاهر شد. او در این فیلم نقش یك ناظر سادیك را ایفا كرد كه سرانجام كشته می‌شود. نقش مقابل براندو در این وسترن نامتعارف را «جك نیكلسون» ایفا كرد. گفته می‌شود كه بازی براندو در «بركه‌های میسوری» به‌شدت ضعیف بود، اما برای فیلمی در این اندازه، كاملاً مناسب بود.
در سال 1979 براندو در فیلم دیگری از «فرانسیس فوردكاپولا» به نام «اینك آخرالزمان» به ایفای نقش پرداخت. بازی او در این فیلم در نقش كوتاه «سرهنگ كورتیس» بسیار درخشان بود. فیلم‌های بعدی براندو عبارتند از: «فورمول» (1980)، «فصل خشك سفید» (1989)، «تازه‌وارد» (1990)، «فتح بهشت» (1992)، «دُن ژوان دوماركو» (1995)، «جزیرة دكتر مورو» (1995). آخرین فیلم براندو كه به نمایش عمومی درآمد «امتیاز» نام داشت كه در آن «رابرت دنیرو» هم به ایفای نقش پرداخت.

در كارنامة هنری براندو مثل هر بازیگر دیگری، فیلم‌های معمولی و كم‌ارزش هم وجود دارد همچون «فورمول» و «سوپرمن» (1978). براندو یك بار در مصاحبه‌ای گفت كه علت حضورش در این فیلم‌ها، دستمزد خوب آنها بوده است. برای مثال، براندو در فیلم «سوپرمن» در نقش پدر سوپرمن ظاهر شد و به خاطر حضور در این نقش كوتاه (كه فقط چند دقیقه طول می‌كشد)، دستمزدی 4میلیون دلاری گرفت كه در مقایسه با دستمزدهای آن زمان، مبلغ كلانی بود. هیچ بازیگر دیگری در طول تاریخ سینما موفق به دریافت چنین دستمزدی نشده است.
براندو در زندگی خانوادگی‌اش چندان موفق نبود. او سه بار ازدواج كرد و هر بار نیز به دلایل مختلف از همسرانش جدا شده و متاركه نمود. وی از تمام همسران خود، بیشتر از 10فرزند داشت. یكی از پسران براندو به نام «كریستین» در سال 1990 در یك نزاع، نامزد خواهرش را به قتل رساند و از سوی دادگاه به 10سال حبس محكوم شد. یكی از دختران براندو هم در سال 1995 خودكشی كرد. خود براندو نیز در دو دهة آخر عمر خود به شدت چاق شده بود و به همین دلیل خودش را از انظار پنهان می‌كرد. براندو در مورد بازیگری گفته است: «من فكر می‌كنم تنها دینی كه هنرپیشه به مردم دارد، این است كه آنها را كسل نكند و حوصله‌شان را سر نبرد.»

مارلون براندو در بهار سال 2004 در سن 80سالگی درگذشت. او در زمان مرگ در حال بازی در فیلمی به نام «براندو و براندو» بود كه در واقع شرح‌حال خودش بود.

 

پنج شنبه 29/5/1388 - 11:34
دعا و زیارت

نام گذاری سوره های قرآن

 

سوره های قرآن به دست چه کسی و بر اساس چه معیاری ، نامگذاری شده است ؟

برخی از مفسران در رابطه با نام گذاری سوره های قرآنی ، معیارهای زیر را ارائه داده اند :
1
ـ نام سوره گاهی با عنوانی که در آن سوره واقع شده یا با موضوعی که در آن سوره از آن بحث شده ، انتخاب می شود . برای مثال : نام گذاری سوره «نساء » به اعتبار بیان احکام زنان ، سوره «مائده » به لحاظ سخن رفتن از مائده آسمانی ، سوره ی «انعام » به جهت سخن از چهارپایان ، سوره «نحل » به علت تکیه بر زنبور عسل و سوره «نمل » به جهت به میان آمدن نام مورچگان در آن است .در قرآن های قدیمی ، ابتدای سوره می نویسند :سوره تذکر فیها البقره ؛ سوره ای که در آن گاو ذکر می گردد و سوره یذکر فیها آل عمران ؛ سوره ای که در آن از آل عمران سخن به میان می آید .

2 ـ گاهی جمله ای از اول سوره را معرف و نام آن سوره قرار می دهند ، چنان که گفته می شود :سوره «اقرا باسم ربک » ، «انا انزلناه » ، « لم یکن » و نظایر آنها .

3 ـ گاهی با وصفی که سوره دارد ، به معرفی آن می پردازند . برای مثال سوره حمد به مناسبت اینکه در اول قرآن آمده « فاتحه الکتاب » و به مناسبت هفت آیه بودنش «سبع المثانی » نامیده می شود و یاسوره « قل هو الله » به لحاظ اینکه مشتمل بر توحید خالص است «سوره ی اخلاص » نامیده می شود .

4 ـ گاهی تسمیه سوره به لحاظ نوع و حروف مقطعه موجود در آن است مانند : سوره ی ق ، ص ، حم ، عسق و ..
حاصل سخن اینکه این عمل به صورت طبیعی ، شکل گرفته و نمی توان گفت به دستور رسول اکرم (ص) بوده است . به همین دلیل بسیاری از سوره ها ، بیش از یک اسم دارند ؛ مانند بقره، آل عمران ، نحل ، توبه ، غاشیه و ... (1)
اما بر اساس نظریه دیگر ـ که نام گذاری را توفیقی می داند ـ هر سوره ای در قرآن کریم ، همزمان با حیات رسول اکرم (ص) دارای نام و عنوان و یا نام ها و عناوینی است که از طریق وحی معین و مشخص شده بود .
در نظریه ی سومی ، علاوه برمعین بودن اسامی سوره ها در زمان حیات پیامبر (ص)پس از وفات آن حضرت نیز هر سوره ای دارای عناوین و اسامی دیگری از جانب علما گردید . حتی بسیاری از آیات نیز به جهت خصوصیات و مزایا یا به جهت مشتمل شدن شان بر موضوع خاصی دارای عناوین گردیدند . (2)

پی نوشت :

1 ـ ر . ک :الف . قرآن در اسلام ، ص 218 ؛ البرهان فی علوم القرآن ، ج 1 ، ص 339.

2 ـ ر .ک :پژوهشی در تاریخ قرآن کریم ، ص 98

 

پنج شنبه 29/5/1388 - 11:6
بیماری ها

 

عطسه و نکات اخلاقی آن



عطسه یک فرایند فیزیکی است که جهت دفع مواد محرک داخل بینی انجام می شود. این فرایند به دلایل و اهدافی شکل می گیرد و ما در اینجا روایاتی را که از ائمه معصومین علیهم السلام در این باره وارد شده است را بررسی می نماییم. امام رضا علیه السلام فرمودند: هرگاه خداوند متعال نعمتی را به بنده اش بدهد و او تشکر آن نعمت را فراموش کند خداوند بادی را در بدن او (قسمت ششها) ایجاد می کند و آن باد بر اثر عطسه از بینی او خارج می گردد و او پس از عطسه می گوید: الحمد لله و خداوند همین حمد را شکر نعمت برای آن بنده قرار می دهد. (1)
امام صادق علیه السلام فرمود: هر که عطسه کند، سپس دستش را بر استخوان تیغه بینی نهد و بگوید: الحمد لله رب العالمین سپاسی بی شمار به آن اندازه که خداوند شایسته آن است و صلوات خدا بر محمد و آلش باد از سوراخ چپ بینی او پرنده ای کوچکتر از ملخ و بزرگتر از مگس بیرون آید تا به زیر عرش بالا رود و تا روز قیامت در آنجا برای او استغفار کند. (2) ایشان همچنین فرمودند: هر که صدای عطسه ای را بشنود پس خدای را حمد گوید و بر پیغمبر و آل او صلوات بفرستد، به درد چشم و دندان مبتلا نشود سپس فرمود: اگر آن را شنیدی آن ذکر را بگو اگر چه میان تو و عطسه کننده دریائی فاصله باشد.
امام صادق علیه السلام از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله روایت فرمود: عطسه برای بیمار نشانه بهبودی و آسودگی بدن اوست. نسیم خدمتکار حضرت مهدی علیه السلام می گوید: آن حضرت به من فرمود: آیا تو را در مورد عطسه کردن بشارت دهم؟ گفتم آری. فرمود: عطسه علامت امان از مرگ تا سه روز است. (3)
از حضرت صادق علیه السلام ذکر شده که فرمود: التناوب من الشیطان و العطاس من الله عزوجل دهن دره از شیطان است ولی عطسه از ناحیه خداوند متعال می باشد.(4)
ایشان همچنین فرمودند: عطسه برای بدن سودمند است به شرط آنکه از سه تا بیشتر نشود و چون از سه بیشتر شد آن فرد بیمار و مریض است. از امام صادق علیه السلام همچنین نقل شده که فرمودند: «ان أنکر الاصوات الصوت الحمیر» لقمان / 19 فرمودند: منظور از آن صدای عطسه زشت است. (5)
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: هرگاه مردی سخنی بگوید و کسی عطسه کند آن عطسه گواه درستی آن سخن است. (6)

پی نوشت ها:

1- بحار الانوار، ج 76، ص 55.
2- اصول کافی، ج 2، ص 657.
3- بحار الانوار، ج 51، ص 5.
4- همان، ج 76، ص 52.
5- اصول کافی ج 2، ص 654.
6- همان، ج 2، ص 655.
پنج شنبه 29/5/1388 - 11:0
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته