• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 420
تعداد نظرات : 231
زمان آخرین مطلب : 4610روز قبل
شعر و قطعات ادبی
 

سراپا اگر زرد وپژمرده‌ایم

ولى دل به پاییز نسپرده‌ایم

چو گلدان خالى لب پنجره

پر از خاطرات ترک خورده‌ایم

اگر داغ دل بود ما دیده‌ایم

اگر خون دل بود ما خورده‌ایم

اگر دل دلیل است آورده‌ایم

اگر داغ شرط است ما برده‌ایم

اگر دشنه‌ی دشمنان، گردنیم!

اگر خنجر دوستان، گرده‌ایم!

گواهی بخواهید اینک گواه:

همین زخم‌هایی که نشمرده‌ایم

دلی سربلند و سری سر‌به‌زیر

از این دست عمری به سر برده‌ایم

 زنده یاد قیصر امین پور 
پنج شنبه 1/12/1387 - 3:45
دعا و زیارت
 آغاز ترویج وهّابیّت و برخورد مردم با آن
دكتر منیر العجلانى مى نویسد:
محمّد بن عبد الوهّاب در آغاز كارش به بصره آمد، و عقایدش را اظهار نمود، كه با مخالفت شدید بزرگان بصره مواجه شد، كه در نتیجه مردم علیه او قیام نموده و او را از شهر بیرون كردند.

او سپس به بغداد و كردستان وهمدان واصفهان روانه شد و سر انجام به زادگاه خویش برگشت.

او در زمان حیات پدرش جرأت اظهار عقائد خویش را نداشت ولى پس از آن كه پدر او در سال 1153 در گذشت محیط را براى اظهار عقاید خویش مساعد یافت و مردم را به آیین جدید خود فرا خواند

ولى اعتراض عمومى مردم كه نزدیك بود خونش را بریزند، او را ناگزیر كرد تا به زادگاه خویش عُیَیْنه باز گردد، و بر اساس پیمانى كه با امیر آنجا «عثمان بن مَعْمَر» بست كه هر دو بازوى یكدیگر باشند، عقاید خود را تحت حمایت او بى پرده مطرح ساخت، ولى طولى نكشید كه حاكم عیینه به دستور فرمانرواى احساء، وى را از شهر عیینه اخراج كرد.

محمد بن عبد الوهاب به نا چار شهر دِرْعِیّه را براى اقامت برگزید و با پیمان جدیدى كه با محمد بن سعود حاكم درعیه بست كه حكومت از آن محمد بن سعود و تبلیغ به دست محمد بن عبد الوهاب باشد.

او در آغاز كار به مطالعه زندگى نامه مدّعیان دروغین نبوّت مانند «مُسَیْلمه كذّاب»، «سَجاج» «أسود عَنْبسى» و «طلیحه أسدى» علاقه خاصّى داشت، برخى از اساتید و علماء و حتّى پدرش وى را گمراه دانسته و مردم را از اطاعت وى منع مى كردند

اوّلین كتابى كه بر ردّ عقاید باطل وى نوشته شد توسّط برادرش «سلیمان بن عبد الوهّاب» به نام «الصواعق الإلهیّة فی الردّ على الوهّابیّة» بود.

اوّلین كارى كه «محمّد بن عبد الوهّاب» انجام داد، ویران كردن زیارتگاههاى صحابه، و اولیاء در اطراف عُیَیْنه بود، كه از جمله آنان تخریب قبر «زید بن خطّاب» برادر خلیفه دوّم بود، كه با واكنش شدید علماء و بزرگان مواجه گردید، به دنبال آن امیر عُیَیْنه به ناچار، شیخ را از این شهر بیرون كرد.
پنج شنبه 1/12/1387 - 3:42
دعا و زیارت
نگاهى گذرا به زندگى محمّد بن عبد الوهّاب»

«محمّد بن عبد الوهّاب» در سال 1115، در شهر عُیَینه، از توابع نجد عربستان به دنیا آمد، او فقه حنبلى را در زادگاه خود آموخت و آنگاه براى ادامه تحصیل رهسپار مدینه منوره شد.

او در دوران تحصیل مطالبى به زبان مى آورد كه نشانگر انحراف فكرى او بود به طورى كه برخى از اساتید او نسبت به آینده او اظهار نگرانى مى كردند.

گفتنى است كه وى مبتكر و بنیانگذار فرقه وهّابیّت نبود، بلكه قرنها پیش از او این عقاید یا بخشى از آن توسّط برخى از عالمان كج اندیش حنبلى مانند «ابن تیمیّه»، و شاگردان او اظهار شده بود، ولى باتوجّه به مخالفتهاى صریح علماى اهل سنّت و شیعه در بوته فراموشى سپرده شده بود، و مهمترین كارى كه «محمّد بن عبد الوهّاب» انجام داد این بود كه عقاید ابن تیمیه را به صورت یك فرقه و یا مذهب جدیدى در آورد كه با تمام مذاهب چهارگانه اهل سنّت و مذهب شیعه تفاوت داشت.
پنج شنبه 1/12/1387 - 3:40
دعا و زیارت
انتقادات بزرگان اهل سنّت از «ابن تیمیّه»

برخى از شخصیّتهاى بزرگ اهل سنّت و معاصر «ابن تیمیّه»، مطالب وى را به نقد كشیده، و برخى كتابهایى مستقلّ در بطلان آراى او تألیف كردند، مانند: «تقى الدین سُبكى» كه دو كتاب به نامهاى «شفاء السقام فی زیارة خیر الأنام» و «الدرّة المضیّة فی الردّ على ابن تیمیّة» نوشت.
1 ـ انتقاد تند ذهبى از ابن تیمیّه:
«ذهبى» دانشمند بلند آوازه عصر «ابن تیمیّه» در نامه اى خطاب به وى مى نویسد:

اى بى چاره، آنان كه از تو متابعت مى كنند در پرتگاه زندقه و كفر و نابودى قرار دارند، نه این است كه عمده پیروان تو عقب مانده، گوشه گیر، سبك عقل، عوام، دروغگو، كودن، بیگانه، فرومایه، مكّار، خشك، ظاهر الصلاح، و فاقد فهم هستند. اگر چنانچه سخن مرا قبول ندارى آنان را امتحان كن، و با مقیاس عدالت بسنج.

تا كى سخنان نا شایست خود را بالاتر از احادیث صحیح بخارى، و صحیح مسلم مى شمارى؟ اى كاش احادیث آن دو كتاب از اعتراض تو در امان مانده بود، تو بعضى اوقات آنها را تضعیف كرده و بى ارزش مى كنى و یا توجیه نموده و انكار مى كنى!!

آیا وقت آن نرسیده است كه از جهل و نادانى دست بردارى و توبه كنى؟ بدان كه مرگت نزدیك شده است، بخدا قسم گمان نمى كنم تو به یاد مرگ باشى، بلكه كسانى را كه به یاد مرگ هستند تحقیر مى كنى! ... تو با من كه دوستت هستم این چنین برخورد مى كنى پس با دشمنانت چه خواهى كرد.

به خدا سوگند درمیان دشمنانت، افراد صالح و شایسته و عاقل و دانشور فراوان هستند، چنان كه در بین دوستان تو افراد آلوده، دروغگو، نادان و بى عار زیاد به چشم مى خورند.


2 ـ ابن حجر عسقلانى و نسبت نفاق به ابن تیمیّه:
بزرگان اهل سنّت در رابطه با «ابن تیمیّه» نظریّه هاى مختلفى دارند، بعضى معتقدند كه وى قائل به تجسیم است، زیرا او در كتاب «العقیدة الحمویّة» براى خداوند تعالى دست و پا، ساق پا و صورت، تصوّر كرده است.

و بعضى به سبب مخالفت او با توسّل و استغاثه به رسول اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم)، كه این نیز تنقیص مقام نبوّت، و مخالفت با عظمت حضرت به حساب مى آید، وى را زندیق و بى دین دانسته اند.

و بعضى بجهت سخنان زشتى كه در باره امیر مؤمنان(علیه السلام) بیان داشته وى را منافق دانسته اند.

چون وى گفته است: على بن أبی طالب بارها براى به دست آوردن خلافت تلاش كرد، ولى كسى او را یارى نكرد، جنگهاى او براى دیانت خواهى نبود، بلكه براى ریاست طلبى بود، اسلام ابوبكر، از اسلام على كه در دوران طفولیّت صورت گرفته با ارزشتر است، و همچنین خواستگارى على از دختر أبو جهل نقص بزرگى براى وى بشمار مى رود.

تمامى این سخنان نشانه نفاق اوست، چون پیامبر گرامى(صلى الله علیه وآله وسلم)به على (علیه السلام)فرموده است: جز منافق كسى تو را دشمن نمى دارد.


3 ـ سُبْكى، ابن تیمیّه را بدعت گزار مى داند:

سُبكى متوفّاى سال 756 هجرى، از دانشمندان بلند آوازه اهل سنّت و معاصر «ابن تیمیّه» مى نویسد:

«لمّا أحدث ابن تیمیّة ما أحدث فی أصول العقائد، ونقض من دعائم الإسلام الأركان والمعاقد، بعد أن كان مستتراً بتبعیّة الكتاب والسنّة، مظهراً أنّه داع إلى الحقّ، هاد إلى الجنّة، فخرج عن الاتّباع إلى الابتداع، وشذّ عن جماعة المسلمین بمخالفة الإجماع، وقال بما یقتضی الجسمیّة والتركیب فی الذات المقدّسة، وأنّ الافتقار إلى الجزء لیس بمحال، وقال بحلول الحوادث بذات اللّه تعالى ... فلم یدخل فی فرقة من الفرق الثلاثة والسبعین التی افترقت علیها الأمّة، ولا وقفت به مع أمّة من الأمم همّة»(الدرّة المضیئة: 5.).

او در پوشش پیروى از كتاب و سنّت، در عقاید اسلامى بدعت گذاشت، و اركان اسلام را درهم شكست، او با اتّفاق مسلمانان به مخالفت بر خاست، و سخنى گفت كه لازمه آن جسمانى بودن خدا و مركّب بودن ذات اوست، تا آنجا كه ازلى بودن عالم را ملتزم شد و با این سخنان حتى از 73 فرقه نیز بیرون رفت.

4 ـ ابن حجر مكّى، ابن تیمیّه را گمراه و گمراه گر مى شمارد:

«ابن حجر مكّى» از دانشمندان بزرگ اهل سنّت و مورد قبول وهّابیّت در باره «ابن تیمیّه» مى نویسد:

« خدا اورا خوار و گمراه و كور و كر كرده است، و پیشوایان اهل سنّت و معاصرین وى از شافعیها، و مالكیها، و حنفیها، بر فساد افكار واقوال او تصریح دارند، اعتراض وى حتى عمر بن خطاب و على بن أبی طالب (علیه السلام) را نیز در بر گرفته است ... سخنان «ابن تیمیّه» فاقد ارزش بوده، واو فردى بدعت گذار، گمراه، و گمراهگر و غیر معتدل است، خداوند با او به عدالت خود رفتار نماید، و ما را از شرّ عقیده و راه و رسم وى حفظ نماید.

5 ـ اطلاق شیخ الإسلام به ابن تیمیّه كفر است:

«شَوكانى» از علماء بزرگ اهل سنّت مى گوید:
 
محمّد بخارى حنفى متوفّاى سال 841 در بدعت گذارى و تكفیر «ابن تیمیّه» بى پرده سخن گفته است، تا آنجا كه در مجلس خود تصریح نموده است، كه اگر كسى «ابن تیمیّه» را «شیخ الاسلام» بداند، كافر است.


پنج شنبه 1/12/1387 - 3:39
دعا و زیارت
ابن تیمیّه بنیانگذار فكرى وهّابیّت

أحمد بن تیمیّه در سال 665 ق، پنج سال پس از سقوط خلافت بغداد در حرّان از توابع شام به دنیا آمد، و تحصیلات اولیّه را در آن سر زمین به پایان برد. پس از حمله مغول به اطراف شام و همراه خانواده اش به دمشق رفت و در آنجا اقامت گزید.

در سال 698 هـ ق، به تدریج آثار انحراف در وى ظاهر شد، خصوصاً به هنگام تفسیر آیه شریفه (الرَّحْمَـنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى )( طه: 5.)، در شهر حماة(یكصدو پنجاه كیلومترى شهر دمشق.) براى خداوند تبارك وتعالى جایگاهى در فراز آسمانها كه بر تخت سلطنت تكیه زده است، تعیین كرد.

این تفسیر مخالف آیات قرآن چون: (لَیْسَ كَمِثْلِهِى شَىْءٌ )( شورى/ 11.) و (وَ لَمْ یَكُن لَّهُو كُفُوًا أَحَدُم )( إخلاص: 4.) مى باشد كه خداوند را از هر گونه تشبیه به صفات مخلوقات باز داشته است.

انتشار افكار باطل «ابن تیمیّه» در دمشق و اطراف آن غوغایى به پا كرد، گروهى از فقهاء علیه او قیام كرده و از جلال الدین حنفى قاضى وقت محاكمه وى را خواستار شدند، ولى وى از حضور در دادگاه امتناع ورزید.

«ابن تیمیّه» همواره با آراء خلاف خود افكار عمومى را متشنّج، و معتقدات عمومى را جریحه دار مى كرد، تا اینكه هشتم رجب سال 705 هـ ق، قضات شهر همراه با وى در قصر نائب السلطنه حاضر شدند، و كتاب «الواسطیّة» وى قرائت شد، پس از دو جلسه مناظره با «كمال الدین زملكانى» و اثبات انحراف فكرى و عقیدتى «ابن تیمیّه» او را به مصر تبعید كردند.

در آنجا نیز بخاطر نشر اندیشه هاى انحرافی توسّط «ابن محلوف مالكى» قاضى وقت به زندان محكوم گشت، و سپس در 23 ربیع الأوّل سال 707 هـ ق، از زندان آزاد شد، ولى بخاطر پافشارى بر نشر عقاید باطلش، قاضى «بدر الدین» وى را محاكمه كرد و احساس نمود كه وى در قضیّه توسل به پیامبر گرامى(صلى الله علیه وآله وسلم) ادب را نسبت به حضرت رعایت نمى كند، بنابر این او را روانه زندان كرد.

عاقبت در سال 708 هـ ق، از زندان آزاد شد، ولى فعّالیّت مجدّد وى باعث شد كه آخر ماه صفر سال 709 هـ ق، به اسكندریّه مصر تبعید شود، و پس از هشت ماه به قاهره بازگردد.

ابن كثیر مى نویسد: در 22 رجب سال 720 هـ ق، به خاطر فتاواى دور از مذاهب اسلامى به دار السعاده احضار شد، و قضات هر چهار مذهب (حنفى، مالكى، شافعى و حنبلى) او را مذمّت و به زندان محكوم كردند، تا اینكه در دوّم محرّم سال 721 هـ ق، از زندان آزاد گردید.

ابن حجر عسقلانى و شوكانى از علماء بزرگ اهل سنّت مى نویسند: قاضى شافعى دمشق دستور داد كه در دمشق اعلان كنند كه: «من اعتقد عقیدة ابن تیمیّة حلّ دمه وماله»

هر كس معتقد به عقاید «ابن تیمیّه» باشد، خون و مالش حلال است
پنج شنبه 1/12/1387 - 3:35
دعا و زیارت
 

پى ریزى مبانى فكرى وهابیت:

تبلیغ وهّابیّت مبتنى بر انحرافات شدید در امور اعتقادى، و اثبات شرك و كفر فرق اسلامى توسط ابن تیمیّه در سال 698 هـ ق، در منطقه شام آغاز گردید، كه با مخالفت صریح دانشمندان بزرگ اهل سنّت و شیعه روبرو شد.

او در سال 728 در زندان قلعه دمشق جان سپرد، كه بامرگش افكار وى نیز به فراموشى سپرده شد.

ترویج مجدّد افكار باطل ابن تیمیّه توسّط محمّد بن عبد الوهّاب در سرزمین نجد و هماهنگى با محمّد بن سعود حاكم «دِرعیّة»، در سال 1157 آغاز گردید، كه با نبردهاى خونین بر سواحل خلیج فارس و تمامى منطقه حجاز سلطه یافتند.

خاندان سعود به ترتیب یك دوره 75 ساله، قدرت را در اختیار داشتند، كه تا سال 1233 طول كشید، این افراد عبارت اند از: محمّد بن سعود، عبد العزیز بن محمّد، سعود بن عبد العزیز و عبد اللّه بن سعود.

با قلع و قمع دولت نجد به دست إبراهیم پاشاى عثمانى و قتل عبد اللّه بن سعود در اسلامبول، خاندان سعودى از قدرت ساقط شد، و براى مدتى قریب 80 سال در عزلت گذراندند.

نخستین دولت سعودى:

محمّد بن سعود: حاكم وامام وهّابیّت بین سالهاى 1157 ـ 1179.

عبد العزیز بن محمّد: (متولّد 1133، و متوفّاى 1218) رهبر وهّابیّت بعد از پدرش.

سعود بن عبد العزیز: (متوفّاى 1229).

عبد اللّه بن سعود: كه در 1233، در استامبول كشته شد.

رهبران دینى وهّابیّت پس از فروپاشى:

تركى بن عبد اللّه بن محمّد بن سعود، كه در سال 1249 به قتل رسید.

فیصل بن تركى بن عبد اللّه (متولّد 1213، و متوفّاى 1282).

عبد الرحمن بن فیصل بن تركی (متوفّاى 1346).

دوّمین دولت سعودى:

عبد العزیز بن عبد الرحمان در سال 1391 از كویت به نجد آمد، و با كمك بازماندگانى از پیروان مسلك وهّابیّت و با تكیه بر كمكهاى بى دریغ انگلیسى ها و فرانسوى ها، و در مدّت 20 سال مبارزه و تلاش در تقسیم كشورهاى عربى، كشور عربستان سعودى را تأسیس كرد، كه هم اكنون فرزندان وى بر این كشور حكومت مى كنند.

ملك عبد العزیز بن عبد الرحمن (متوفّاى 1373) در سال 1319 از كویت به ریاض برگشت ودر طىّ 20 سال مبارزه، دوباره بر حجاز مسلط شد، و سلطنت آل سعود را پى ریزى كرد.

ملك سعود بن عبد العزیز: (متولّد 1319، متوفّاى 1388) .

ملك فیصل بن عبد العزیز: (متولّد 1324، متوفّاى 1395) در سال 1387 زمام دولت را به دست گرفت و به توسعه حرمین پرداخت.

ملك خالد بن عبد العزیز: (متولّد 1331، متوفّاى 1402) در سال 1395 زمام كشور را به دست گرفت.

ملك فهد بن عبد العزیز: (متولّد 1340)
 

 
پنج شنبه 1/12/1387 - 3:34
دعا و زیارت
روزی حضرت علی علیه السلام مشاهده نمود زنی مشک آبی به دوش ‍ گرفته و می رود. مشک آب را از او گرفت و به مقصد رساند؛ ضمنا از وضع او پرسش نمود.زن گفت :علی بن ابی طالب همسرم را به ماءموریت فرستاد و او کشته شد و حال چند کودک یتیم برایم مانده و قدرت اداره زندگی آنان را ندارم . احتیاج وادارم کرده که برای مردم خدمتکاری کنم .علی علیه السلام برگشت و آن شب را با ناراحتی گذراند. صبح زنبیل طعامی با خود برداشت و به طرف خانه زن روان شد. بین راه ، کسانی از علی علیه السلام درخواست می کردند زنبیل را بدهید ما حمل کنیم .حضرت می فرمود:- روز قیامت اعمال مرا چه کسی به دوش می گیرد؟به خانه آن زن رسید و در زد. زن پرسید:- کیست ؟حضرت جواب دادند:- کسی که دیروز تو را کمک کرد و مشک آب را به خانه تو رساند، برای کودکانت طعامی آورده ، در را باز کن !زن در را باز کرد و گفت :- خداوند از تو راضی شود و بین من و علی بن ابی طالب خودش حکم کند.حضرت وارد شد، به زن فرمود:- نان می پزی یا از کودکانت نگهداری می کنی ؟زن گفت :- من در پختن نان تواناترم ، شما کودکان مرا نگهدار!زن آرد را خمیر نمود. علی علیه السلام گوشتی را که همراه آورده بود کباب می کرد و با خرما به دهان بچه ها می گذاشت .با مهر و محبت پدرانه ای لقمه بر دهان کودکان می گذاشت و هر بار می فرمود:فرزندم ! علی را حلال کن ! اگر در کار شما کوتاهی کرده است .خمیر که حاضر شد، علی علیه السلام تنور را روشن کرد. در این حال ، صورت خویش را به آتش تنور نزدیک می کرد و می فرمود:- ای علی ! بچش طعم آتش را! این جزای آن کسی است که از وضع یتیم ها و بیوه زنان بی خبر باشد.اتفاقا زنی که علی علیه السلام را می شناخت به آن منزل وارد شد.به محض اینکه حضرت را دید، با عجله خود را به زن صاحب خانه رساند و گفت :وای بر تو! این پیشوای مسلمین و زمامدار کشور، علی بن ابی طالب علیه السلام است .زن که از گفتار خود شرمنده بود با شتاب زدگی گفت :- یا امیرالمؤ منین ! از شما خجالت می کشم ، مرا ببخش !حضرت فرمود:- از اینکه در کار تو و کودکانت کوتاهی شده است ، من از تو شرمنده ام
چهارشنبه 30/11/1387 - 11:31
دعا و زیارت
زاذان نقل می کند:من با قنبر غلام امام علی علیه السلام محضر امیرالمؤ منین وارد شدیم قنبر گفت :یا امیرالمؤ منین چیزی برای شما ذخیره کرده ام ! حضرت فرمود:- آن چیست ؟عرض کرد: تعدادی ظرف طلا و نقره ! چون دیدم تمام اموال غنائم را تقسیم کردی و از آنها برای خود بر نداشتی ! من این ظرف ها را برای شما ذخیره کرده ام .حضرت علی علیه السلام شمشیر خود را کشید و به قنبر فرمود:- وای بر تو! دوست داری که به خانه ام آتش بیاوری ! خانه ام را بسوزانی ! سپس آن ظرف ها را قطعه قطعه کرد و نمایندگان قبایل را طلبید، و آنها را به آنان داد، تا عادلانه بین مردم تقسیم کنند.
چهارشنبه 30/11/1387 - 11:30
دعا و زیارت
شخصی محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید تا چیزی درخواست کند. شنید که پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید:هر که از ما بخواهد به او می دهیم و هر که بی نیازی پیشه کند خدایش ‍ بی نیاز کند. مرد بدون آنکه خواسته اش را اظهار کند، از محضر پیغمبر صلی الله علیه و آله بیرون آمد. بار دوم نزد پیامبر گرامی آمد و بی پرسش ‍ برگشت . تا سه بار چنین کرد. روز سوم رفت و تیشه ای به عاریت گرفت ، بالای کوه رفت و هیزم گرد آورد و در بازار به نیم صاع جو (تقریبا یک کیلو و نیم ) فروخت و آن را خود با خانواده اش خوردند و این کار را ادامه داد تا توانست تبر بخرد، سپس دو شتر جوان و یک برده هم خرید و توانگر شد. بعد، نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و به آن حضرت گزارش داد. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:- نگفتم هر که از ما خواهشی کند به او می دهیم و اگر بی نیازی پیشه کند، خدایش توانگر سازد!
چهارشنبه 30/11/1387 - 11:28
دعا و زیارت
شخصی محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله وارد شد و از ایشان درخواست نمود تا به او توصیه ای بنمایند.حضرت این گونه توصیه فرمودند:- من به تو سفارش می کنم برای خدا شریک قرار ندهی ، اگر چه در آتش ‍ بسوزی و شکنجه ببینی !پدر و مادرت را نیز اذیت مکن و به آنان نیکی کن ، زنده باشند یا مرده . اگر دستور دهند که از خانواده و زندگیت دست برداری چنین کن ! و این نشانه ایمان است . آنچه که اضافه داری در اختیار برادر دینی ات بگذار!در برخورد با برادر مسلمانت گشاده رو باش !به مردم اهانت مکن و باران رحمتت را بر آنان ببار!هر کدام از مسلمانان را دیدار کردی سلام برسان !مردم را به سوی اسلام دعوت کن !بدان که هر کارگشایی تو ثواب بنده آزاد کردن را دارد، بنده ای که از فرزندان یعقوب است .بدان که شراب و تمام مست کننده ها حرامند
چهارشنبه 30/11/1387 - 11:27
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته