• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 420
تعداد نظرات : 231
زمان آخرین مطلب : 4610روز قبل
ادبی هنری
بر گلستان ولایت تاختند، غنچه را با لاله پرپر ساختند، غنچه زیرخاروخس افتاده بود، باغبان هم از نفس افتاده بود، ظلم و طغیان و جنایت زاده شداین چنین مزد رسالت داده شد
 
شنبه 3/12/1387 - 1:23
شعر و قطعات ادبی

نازم آن آموزگاری را که در یک نصف روز
دانش‌آموزان عالم را همه دانا کند
ابتدا قانون آزادی نویسد بر زمین
بعد از آن با خون هفتاد و دو تن امضا کند
شنبه 3/12/1387 - 1:21
شهدا و دفاع مقدس

خلاف آنچه بسیاری می پندارند آخرین مقاتله ما - به مثابه سپاه عدالت - نه با دموکراسی غرب که با اسلام آمریکایی است . که اسلام امریکایی از خود امریکا دیرپاتر است .

شنبه 3/12/1387 - 1:19
دعا و زیارت
عایشه - همسر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم - اظهار می کند:فاطمه شبیه تر از هر کسی به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بود. هنگامی که به حضور پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم می رسید، حضرت با آغوش باز از او استقبال می کرد و دست هایش را می گرفت و در کنار خود می نشاند، و هرگاه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بر فاطمه علیهاالسلام وارد می شد، ایشان برمی خاست و دست های حضرت را با اشتیاق می بوسید.آن زمان که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در بستر مرگ آرمیده بود، فاطمه علیهاالسلام را به طور خصوصی پیش خود خواند، و آهسته با وی سخن گفت ، کمی بعد فاطمه علیهاالسلام را دیدم که گریه می کرد! سپس پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بار دیگر با او آهسته صحبت کرد. این بار، فاطمه علیهاالسلام خندید! با خود گفتم :این نیز یکی از برتری های فاطمه علیهاالسلام بر دیگران است که هنگام گریه و ناراحتی توانست بخندد.علت را از فاطمه علیهاالسلام پرسیدم ، فرمود:- در این صورت اسرار را فاش ساخته ام و فاش کردن اسرار ناپسند است .پس از آنکه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رحلت کرد، به فاطمه علیهاالسلام عرض کردم :- علت گریه و سبب خنده شما در آن روز چه بود؟در پاسخ فرمود:- آن روز، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نخست به من خبر داد که از دنیا می رود، گریه کردم ! سپس به من فرمود: تو اولین کسی هستی که از اهل بیتم به من می پیوندی ، لذا شاد شدم و خندیدم
جمعه 2/12/1387 - 16:5
دعا و زیارت
امام حسن علیه السلام می فرماید:مادرم زهرا علیهاالسلام را در شب جمعه دیدم تا سپیده صبح مشغول عبادت و رکوع و سجود بود و مؤ منین را یک یک نام می برد و دعا می کرد، اما برای خودش دعا نکرد عرض کردم :- مادر جان چرا برای خودتان دعا نمی کنید؟فرمودند:- فرزندم اول همسایه ، بعد خویشتن !
جمعه 2/12/1387 - 16:3
دعا و زیارت
زنی خدمت حضرت فاطمه علیهاالسلام رسید و گفت :- مادر ناتوانی دارم که در مسائل نمازش به مساءله مشکلی برخورد کرده و مرا خدمت شما فرستاد که سؤ ال کنم .حضرت فاطمه علیهاالسلام جواب آن مساءله را داد. آن زن همین طور مساءله دیگری پرسید تا ده مساءله شد. حضرت همه را پاسخ داد. سپس ‍ آن زن از کثرت سؤ ال خجالت کشید و عرض کرد:- ای دختر رسول خدا! دیگر مزاحم نمی شوم .حضرت فرمود: نگران نباش ! باز هم سؤ ال کن ! با کمال میل جواب می دهم ، زیرا اگر کسی اجیر شود که بار سنگینی را بر بام حمل کند و در عوض آن ، مبلغ صد هزار دینار اجرت بگیرد، آیا از حمل بار خسته می شود؟زن گفت :- نه ! خسته نمی شود، زیرا در برابر آن مزد زیادی دریافت می کند.حضرت فرمود:- خدا در برابر جواب هر مساءله ای بیشتر از اینکه بین زمین و آسمان پر از مروارید باشد، به من ثواب می دهد! با این حال ، چگونه از جواب دادن به مساءله خسته شوم ؟ از پدرم شنیدم که فرمود:((علمای شیعه من روز قیامت محشور می شوند، و خداوند به اندازه علوم آنان و درجات کوششان در راه هدایت مردم ، برایشان ثواب و پاداش در نظر می گیرد و به هر کدامشان تعداد یک میلیون حله از نور عطا می کند. سپس منادی حق تعالی ندا می کند: ای کسانی که یتیمان (پیروان ) آل محمد را سرپرستی نمودید، در آن وقت که دستشان به اجدادشان (پیشوایان دین ) نمی رسید، که در پرتو علوم شما ارشاد شدند و دیندار زندگی کردند. اکنون به اندازه ای که از علوم شما استفاده کرده اند، به ایشان خلعت بدهید!حتی به بعضی آنان صد هزار خلعت داده می شود. پس از تقسیم خلعت ها، خداوند فرمان می دهد: بار دیگر به علما خلعت بدهید. تا خلعتشان تکمیل گردد.سپس دستور می رسد دو برابرش کنید همچنین درباره شاگردان علما که خود شاگرد تربیت کرده اند چنین کنید...آنگاه حضرت فاطمه به آن زن فرمود:ای بنده خدا! یک نخ از این خلعتها هزار هزار مرتبه از آنچه خورشید بر آن می تابد بهتر است . زیرا امور دنیوی تواءم با رنج و مشقت است اما نعمتهای اخروی عیب و نقص ندارد
جمعه 2/12/1387 - 16:2
طنز و سرگرمی

 

                                     شاعر کم حرف

 

شخصی به شاعری گفت: شعری برایم بخوان

شاعر گفت: از متقدّمین یا از متأخرین؟

گفت: از متأخرین

گفت: از افکار خودم بخوانم یا از سایرین؟

گفت: فارسی باشد برای من فرقی نمی‌کند

گفت: قصیده بخوانم یا غزل؟

گفت: غزل باشد بشنیدنش راغب‌ترم

گفت: ادبی باشد یا عاشقانه؟

گفت: عاشقانه باشد بهتر است

گفت: اگر میخواهی رباعی یا مثنوی بخوانم

گفت: مثنوی را ترجیح می‌دهم

گفت: رزمی باشد یا بزمی؟

گفت: بزمی باشد

گفت: عارفانه باشد یا حکایت؟

گفت: اگر از دلدادگی و عشق باشد مناسبتر است

گفت: عشق حقیقی باشد یا مجازی؟

آن مرد بیچاره مستأصل شد و گفت:

برای من همین مقدار که خواندی کافیست، بقیه را برای پدرت بخوان ...

جمعه 2/12/1387 - 7:10
خانواده
بارالها
از من در گذر
از كجروی های گذشته و آینده ام
آشكار و نهانم
از اسرافی كه بر خویشتن كرده ام
از آنچه تو بهتر از من بدان آگاهی
خداوندا!
عقوبت را تو پیش می افكنی
و تو آن را وا پس می نهی
به دانشی كه از نهان داری
و نیرویی كه بر همه ی آفریدگان
كه جز تو، هیچ خدایی نیست ؛
خداوندا!
مادام كه می دانی زندگانی برای من نیك است
زنده ام بدار
و آن گاه كه دانستی مرگ برای من نیكوست
بمیرانم ؛
بار خدایا!
می خواهم كه در نهان وآشكار از تو بترسم
و در تنگدستی و بی نیازی،
خرسند و میانه رو باشم
از تو نعمتی می خواهم كه فنا نپذیرد
و چشم روشنی كه بریده نشود
از قضایت، خرسندی می خواهم
و از پی مرگ، زیستی گوارا
لذت دیدار روی تو
شوق دیدار و روبرو شدن با تو
بی داشتن رنجی زیان بار
و آزمونی گمراه كار.
جمعه 2/12/1387 - 7:8
ادبی هنری
هر انسانی باید قبری به اندازه مناسب داشته باشد كه خطاها و تقصیرات دوستش را در آن دفن كند
جمعه 2/12/1387 - 7:4
ادبی هنری
دیوانگی ادامه دادن همان رفتار همیشگی و انتظار داشتن نتیجه متفاوت است
جمعه 2/12/1387 - 7:1
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته