تبیان، دستیار زندگی

(( گفتگوی ماه و نابینا))

نابینا گفت: دوستت دارم. ماه گفت: تو که مرا نمی بینی چطور میگویی مرا دوست داری؟

نابینا گفت: اگر می دیدمت عاشق زیبایی ات می شدم حال که تو را نمی بینم عاشق خودت هستم

برای خندیدن منتظر خوشبختی نشین شاید بمیری و هرگز نخندیده باشی (لابرویر)

وجدان صدای روح است و شهوت ندای جسم (ژان ژاک روسو)

دوستان حقیقی اگر از دیده بروند از دل نخواهند رفت (سیرون)

اگر آیینه نبود من خود را همیشه جوان می پنداشتم (پیکاسو)

خوشی های کوچک؛خوشبختی بزرگ می سازند (آلنوس کار)

بسیار نادرند کلماتی که ارزش آنها از سکوت بیشتر باشد (هانری)

شادی مومن در پیشانی اوست و اندوهش در دل (حضرت علی)

وجود فقر حرکت ایجاد نمی کند بلکه احساس فقر است که حرکت ایجاد می کند (دکتر شریعتی)

توانگری به قناعت است نه به بضاعت (سعدی)

آنقدر شکست خوردم که راه شکست دادن را آموختم (ناپلئون)

اگر عشق به زیبایی را از دلهای ما باز ستانند؛شور زندگی را از ما گرفته اند (ژان ژاک روسو)

زندگی خواب است و عشق رویای آن (آنرد روسوله)

منطق و عشق دشمن قسم خورده یکدیگرند (پیر کرانی)

شجاعت بزل جان و سخاوت بزل مال است (حضرت محمد)

بهترین چراغ زندگی نور امید است (شکسپیز)

عشقی که با تزویر آغاز شود با رسوایی پایان می پذیرد (کرلی)

دل آرام گیرد به یاد خدا (قرآن کریم)

عشق با روح شقایق زیباست.عشق در حسرت عاشق زیباست.عشق در نبض دقایق زیباست.عشق با زهر حقایق زیباست.عشق با در حسرت دیدار تو بودن زیباست

من که میدانم شبی عمرم به پایان میرسد نوبت خاموشی من سهل و آسان می رسد

من که می دانم که تا سرگرم بزم ومستی ام مرگ ویرانگر چه بی رحم و شایان می رسد

پس چرا عاشق نباشم؟

من که می دانم به دنیا اعتباری نیست نیست بین مرگ و آدمی قول و قراری نیست نیست

من که میدانم اجل نا خوانده و بیدادگر سرزده می آید و راه فراری نیست نیست

پس چرا عاشق نباشم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

: نیمه شب مست می گذشتم از در ویرانه ای تا که چشمم خیره شد بر چراغ خانه ای نرم نرمک پیش رفتم تا کنار پنجره تا که دیدم صحنه ی ویرانه ای پدرک پیر و فلج افتاده اندر گوشه ای مادرک مات و مبهوت همچو پروانه ای پسرک از سوز و سرما میزند دندان به لب دخترک .... از ان پس سوگند خوردم تا که مست نروم سوی ویرانه ای تا نبینم دختری عصمت فروشد بهر نان خانه ای