• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 808
تعداد نظرات : 320
زمان آخرین مطلب : 3843روز قبل
موفقیت و مدیریت

آیا دنیای موفقیت فقط به افراد برون‌گرا اختصاص دارد؟ مطمئناً خیر. درواقع، برون‌گراترین افراد معمولاً در خطر عدم آگاهی از آنچه که بر اطرافیانشان می‌گذرد هستند. افراد برون‌گرا و خودخواه، به حرف‌های هیچ‌کس گوش نمی‌دهند مگراینکه از آنها تعریف و تمجید کند یا ضمیرشان را ارضاء کنند. به‌همین‌خاطر احتمال موفقیت آنها کم است چراکه توانایی کسب علم آنها به‌ویژه درمورد اطرافیانشان محدود است. واقعیت امر این است که غلبه بر کم‌رویی بسیار راحت‌‌تر از برون‌گرا بودن با ضمیری خودستا و گمراه  است.

 

از طرف‌ دیگر افراد خجالتی خیلی آرام با یک مشاهده ساده که خارج از درک فرد برو‌گرایی است که مسحور نفس خود می‌باشد، دستاورد شگرفی کسب می‌کند. البته در شرایط ایدآل فرد موفق باید بتواند برحسب شرایط و نیاز، هم درون‌گرا و هم برون‌گرا باشد. یک فرد برون‌گرای قدرتمند که می‌داند چه زمان باید گوش کند و چه زمان حرف بزند، و چطور از فرد ساکت کنارش چیز یاد بگیرد، در هر چه که بخواهد موفق خواهد شد. اگر کمی محجوبیت به شخصیتش اضافه کند فردی خواهد بود که نیاز به اثبات هیچ‌چیز ندارد چون خودبه‌خود موفقیت را به سمت خودش خواهد کشاند.

 

افراد خجالتی هم می‌توانند در زمینه موردنظرشان موفق شوند و در بسیاری زمینه‌ها از افراد برون‌گرا پیش بیفتند.

 

اگر فردی درون‌گرا یا کم‌رو هستید، به سمت موفقیت پیش بروید

 

درست است که کم‌رویی و خجالتی بودن موجب عقب ماندن فرد می‌شود. منظور من خجالتی بودن واقعی است نه کسی که فقط شخصیت آرامی دارد. اینکه کسی آرام و کم‌حرف باشد به این معنی نیست که خجالتی است. البته ممکن هم هست که اینطور باشد اما ممکن هم هست که آن فرد درحال گوش دادن یا نگاه کردن به شما باشد چون هنوز به شما یا کسی دیگر در جمع اطمینان ندارد. شاید هم فردی برون‌گرا و اجتماعی باشد اما در این جمع خاص ساکت است.

 این را از تجربه شخصی‌ام می‌گویم چون خود من می‌توانم کاملاً درون‌گرا و ساکت باشم و گاهی هم اگر موقعیت اقتضاء کند برون‌گرا، اجتماعی و بسیار خوش‌ مشرب شوم. در مورد من، چون آدم‌ها، طبیعت و بقیه چیزهای اطرافم را دوست دارم، دوست دارم نگاه کنم و یاد بگیرم. اما به‌‌خاطر خجالتی بودنم سالها پیش به‌عنوان مدیر پروژه انتخاب نشدم، از مسابقات ورزشی و اجتماعی باخبر نشدم و باز هم به همین دلیل نمی‌توانستم به دختر مورد علاقه ام نزدیک شوم.

وقتی با کسی آشنا می‌شدم، آنها سریع درموردم نتیجه‌گیری می‌کردند که چون معمولاً ساکت و آرام هستم، پس فردی خجالتیم. اشتباه می‌کردند اما ممکن است در برخی موارد هم حق با آنها باشد.

 

یک چیزی که از آن تجربیات یاد گرفتم این بود که آنهایی که بیشتر نگاه می‌کنند و گوش می‌دهند و کمتر حرف می‌زنند می‌توانند صاحب مقام‌ و قدرت شوند. این یعنی حتی کسی که واقعاً خجالتی است، آنهایی که زود از خجالت قرمز می‌شوند و درجمع اصلاً حرف نمی‌زنند، می‌توانند در هر چه که بخواهند افرادی قدرتمند شوند. یادتان باشد، توانا بود هر که دانا بود و فرد درون‌گرای خجالتی خیلی بهتر از فرد برون‌گرا می‌تواند کسب علم و دانش کند.

 

نظر عموم است که افراد خجالتی  خیلی درمورد شخصیت انسان می‌دانند، گرچه شهامت این را ندارند که با افراد زیادی ارتباط برقرار کنند. حتی اگر این افراد خیلی خجالتی کمی زندگی اجتماعی داشته باشند، می‌توانند مدیران بخش منابع انسانی و روانشناسانی فوق‌العاده شوند فقط به این خاطر که خیلی بهتر از افراد برون‌گرا می‌توانند انسان‌ها را تحلیل کنند. همچنین می‌توانند کارهایی را انتخاب کنند که نیاز به روابط‌عمومی زیاد دارد چون نیاز دارند به خودشان ثابت کنند  که می‌توانند آنکار را انجام دهند.

 

افراد درون‌گرا می‌توانند توجه فوق‌العاده‌ای به یادگیری نشان دهند و  چون شنونده‌هایی عالی هستند می‌توانند خیلی به دیگران کمک کنند. به مرور زمان، مردم خیلی بیشتر از افراد برون‌گرا که کاری نمی‌کنند جز خودستایی، به آنها احترام می‌گذارند.

 تنها چیزی که این افراد به آن نیاز دارند کمی جرات و شهامت برای برداشتن قدم اول  است و وقتی این قدم را برداشتند، همه دانشی که طی سالها کسب کرده‌اند به آنها در پیش رفتن در مسیری که انتخاب کرده‌اند کمک خواهد کرد.
يکشنبه 10/11/1389 - 13:51
آموزش و تحقيقات

 برخی از مطالب خوانده‌شده یک نمودار یا نقشه درست می‌کنند، برخی به زبان خودشان مطالب را خلاصه می‌نویسند و برخی دیگر هم چندین بار متن را می‌خوانند و با خود مرور می‌کنند. کدام روش‌ برای یادگیری بهتر است؟

بهنوش خرم‌روز:‌ درس خواندن، به خاطر سپردن و بعد یادآوری و بازپس دادن اطلاعات خوانده شده،‌ تجربه‌ای آشنا برای همه کسانی است که میزانی از تحصیلات را گذرانده باشند. بسیاری، هنوز محصلند یا به خاطر شغل یا سبک زندگی خود،‌ باید اطلاعات را به خاطر بسپارند. اما این کار برای همه ساده نیست و خیلی‌ها خاطرات خوبی در این زمینه ندارند! اما بهترین راه برای به خاطرسپاری آموخته‌ها چیست؟

به گزارش وایرد، محققان برای پی بردن به پاسخ این سوال، از 200 دانشجو خواستند یک متن کوتاه را بخوانند. همه آن‌ها برای مطالعه 5 دقیقه وقت داشتند و موضوع مورد مطالعه هم علمی بود. سپس دانشجویان به سه دسته تقسیم شدند. از گروه اول خواسته شد که متن را چندین بار بخوانند و با خود مرور کنند،‌ انگار که برای یک امتحان آماده می‌شوند. از گروه دوم خواسته شد نقشه‌های مفهومی در مورد مطلبی که خواندند تهیه کنند و گروه سوم، 10 دقیقه وقت داشتند یک متن بدون چارچوب در مورد آن‌چه خوانده بودند بنویسند.

یک هفته بعد، به همه دانشجویان شرکت‌کننده در مطالعه سوالات کوتاه‌پاسخی داده شد تا ببینند چه قدر از متنی که هفته گذشته خوانده‌اند را به خاطر می‌آورند. همچنین از آن‌ها خواسته شد نتیجه‌گیری‌های منطقی خود از واقعیت‌های علمی خوانده شده را به تصویر بکشند. فکر می‌کنید کدام گروه عملکرد بهتری داشتند؟

نتیجه این مطالعه نشان داد دانشجویانی که در مرحله اول مطالب خوانده شده را به صورت یک انشای بدون چارچوب بازنویسی کرده بودند، بهترین عملکرد را داشتند. بعد از آن‌ها کسانی بودند که با خود مانند آماده شدن برای امتحان، مطالب را مرور کرده بودند و در آخر گروهی قرار گرفتند که نقشه‌های مفهومی کشیده بودند.

همچنین از دانشجویان خواسته شد که بعد از گذشت یک هفته، از حفظ، نقشه‌های مفهومی بکشند و باز هم کسانی که متن کوتاه و بی‌ساختاری را بعد از مطالعه در مورد اطلاعات خوانده‌شده نوشته بودند، بهتر از بقیه بودند،‌ حتی از دانشجویانی که در همان هفته اول،‌ نقشه مفهومی کشیده بودند هم بهتر توانستند از عهده این تکلیف بربیایند!

با این حال نمی‌توان گفت که مرور کردن یا نقشه مفهومی کشیدن کارکردی نداشته،‌ چون دست‌کم در یک زمینه تاثیر خوبی داشته است؛ وقتی از هر سه گروه خواستند میزان یادگیری خود را ارزیابی کنند، دانشجویانی که متن را مرور کرده بودند و یا نقشه مفهومی کشیده بودند، نمره بیشتری به خود دادند. درست است که در حقیقت آن‌ها کم‌تر آموخته بودند، اما احساس‌ می‌کردند که بهتر یاد گرفته‌اند!

يکشنبه 10/11/1389 - 13:49
دانستنی های علمی

معیارهای زیبایی در ایران و مقایسه آن با کشورهای دیگر جالب است که برخی از آنها در ادامه آمده است.

ایران

آمار جراحی بینی در کشور ما آنچنان بالا رفته است که می‌توان گفت در تهران سالانه
۳۰ هزار جراحی بینی انجام می‌شود بنابراین با کمی‌اغماض می‌توان گفت در ایران داشتن یک بینی زیبا معیار زیبایی است.

آسیای جنوبی
ساکنان جنوب شرقی آسیا داشتن پوست سفید را نشان دهنده زیبایی می‌دانند به همین دلیل استفاده از لوازم آرایشی وبهداشتی در این منطقه بسیار زیاد است.

 

غرب آفریقا
در این مناطق هر چه وزن بیشتر وخط های کششی بیشتری داشته باشید جذاب ترید به همین دلیل خانواده‌ها دختران دم بخت را به مراکز افزایش وزن می‌فرستند.

 

کره جنوبی
در کره آنهایی که دارای پلک‌های زیبا باشند جذاب ترند به همین دلیل جراحی پلک در این کشور دارای طرفداران بسیار زیادی است زیرا کره‌ای ها خواهان چشم‌های درشت و پلک های زیبا هستند.

 

فرانسه
فرانسوی‌ها علارغم اینکه در معدن لوازم آرایش به سر می‌برند معتقد هستند که همان چهره واقعی خودشان زیبااست و نباید تغییری بر روی ان ایجاد کنند.

 

نیوزلند
نیوزلندی‌ها برای زیبا کردن خود سعی می‌کنند سر وصورت خود را با لوازم خالکوبی خالکوبی کنند.

 چین
چینی‌ها معتقد هستند بلند قدترین آنها خوشگل تر است اما متاسفانه نمی‌توانند کار زیادی برروی قد و قواره خود انجام دهند.
يکشنبه 10/11/1389 - 13:42
سخنان ماندگار
اول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی،
و اگر هستی، کسی هم به تو عشق بورزد،
و اگر اینگونه نیست، تنهائیت کوتاه باشد،
و پس از تنهائیت، نفرت از کسی نیابی.
آرزومندم که اینگونه پیش نیاید، اما اگر پیش آمد،
بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کنی.
برایت همچنان آرزو دارم دوستانی داشته باشی،
از جمله دوستان بد و ناپایدار،
برخی نادوست، و برخی دوستدار
که دست کم یکی در میانشان
بی تردید مورد اعتمادت باشد.
و چون زندگی بدین گونه است،
برایت آرزومندم که دشمن نیز داشته باشی،
نه کم و نه زیاد، درست به اندازه،
تا گاهی باورهایت را مورد پرسش قرار دهد،
که دست کم یکی از آنها اعتراضش به حق باشد،
تا که زیاده به خودت غرّه نشوی.
و نیز آرزومندم مفیدِ فایده باشی
نه خیلی غیرضروری،
تا در لحظات سخت
وقتی دیگر چیزی باقی نمانده است
همین مفید بودن کافی باشد تا تو را سرِ پا نگهدارد
 همچنین، برایت آرزومندم صبور باشی
نه با کسانی که اشتباهات کوچک میکنند
چون این کارِ ساده ای است،
بلکه با کسانی که اشتباهات بزرگ و جبران ناپذیر میکنند
و با کاربردِ درست صبوری ات برای دیگران نمونه شوی.
و امیدوام اگر جوان كه هستی
خیلی به تعجیل، رسیده نشوی
و اگر رسیده ای، به جوان نمائی اصرار نورزی
و اگر پیری، تسلیم ناامیدی نشوی
چرا که هر سنّی خوشی و ناخوشی خودش را دارد
و لازم است بگذاریم در ما جریان یابند.
امیدوارم سگی را نوازش کنی
به پرنده ای دانه بدهی، و به آواز یک سَهره گوش کنی
وقتی که آوای سحرگاهیش را سر می دهد.
چرا که به این طریق
احساس زیبائی خواهی یافت، به رایگان.
امیدوارم که دانه ای هم بر خاک بفشانی
هرچند خُرد بوده باشد
و با روئیدنش همراه شوی
تا دریابی چقدر زندگی در یک درخت وجود دارد.
بعلاوه، آرزومندم پول داشته باشی
زیرا در عمل به آن نیازمندی
و برای اینکه سالی یک بار
پولت را جلو رویت بگذاری و بگوئی: این مالِ من است.
فقط برای اینکه روشن کنی کدامتان اربابِ دیگری است!
و در پایان، اگر مرد باشی، آرزومندم زن خوبی داشته باشی
و اگر زنی، شوهر خوبی داشته باشی
که اگر فردا خسته باشید، یا پس فردا شادمان
باز هم از عشق حرف برانید تا از نو بیاغازید.
اگر همه ی اینها که گفتم فراهم شد
دیگر چیزی ندارم برایت آرزو کنم
يکشنبه 10/11/1389 - 13:40
سخنان ماندگار

 خوشبختی ما در سه جمله است

تجربه از دیروز، استفاده از امروز، امید به فردا

ولی ما با سه جمله دیگر زندگی مان را تباه می کنیم

حسرت دیروز، اتلاف امروز، ترس از فردا

يکشنبه 10/11/1389 - 13:36
طنز و سرگرمی

 روزی از دانشمندی ریاضیدان  نظرش را درباره زن و مرد  پرسیدند.

جواب داد:.... 
اگر زن یا مرد دارای ( اخلاق) باشند پس مساوی هستند با عدد یک =1

اگر دارای (زیبایی) هم باشند پس یک صفر جلوی عدد یک میگذاریم =10....
اگر (پول) هم داشته باشند دوتا صفر جلوی عدد یک میگذاریم =100
اگر دارای (اصل و نصب) هم باشند پس سه تا صفر  جلوی عدد یک میگذاریم =1000
                                          
ولی اگر زمانی عدد یک رفت (اخلاق) چیزی به جز صفر باقی نمی ماند و صفر هم به تنهایی هیچ نیست ، پس آن انسان هیچ ارزشی نخواهد داشت.

يکشنبه 10/11/1389 - 13:35
داستان و حکایت
مردی جوان در راهروی بیمارستان ایستاده، نگران و مضطرب. در انتهای کادر در بزرگی دیده می شود با تابلوی "اتاق عمل".
چند لحظه بعد در اتاق باز و دکتر جراح – با لباس سبز رنگ – از آن خارج می شود. مرد نفسش را در سینه حبس می کند. دکتر به سمت او می رود. مرد با چهره ای آشفته به او نگاه می کند...
دکتر: واقعاً متاسفم، ما تمام تلاش خودمون رو کردیم تا همسرتون رو نجات بدیم. اما به علت شدت ضربه نخاع قطع شده و همسرتون برای همیشه فلج شده. ما ناچار شدیم هر دو پا رو قطع کنیم، چشم چپ رو هم تخلیه کردیم... باید تا آخر عمر ازش پرستاری کنی، با لوله مخصوص بهش غذا بدی، روی تخت جابجاش کنی، حمومش کنی، زیرش رو تمیز کنی و باهاش صحبت کنی... اون حتی نمی تونه حرف بزنه، چون حنجره اش آسیب دیده...
با شنیدن صحبت های دکتر به تدریج بدن مرد شل می شود، به دیوار تکیه می دهد. سرش گیج می رود و چشمانش سیاهی می رود.
با دیدن این عکس العمل، دکتر لبخندی می زند و دستش را روی شانه مرد می گذارد.
!!!!!!دکتر: هه! شوخی کردم... زنت همون اولش مُرد
يکشنبه 10/11/1389 - 13:33
داستان و حکایت
 مردی که سوار بر بالن در حال حرکت بود ناگهان به یاد آورد قرار مهمّی دارد؛ ارتفاعش را کم کرد و از مردی که روی زمین بود پرسید: "ببخشید آقا ؛ من قرار مهمّی دارم ، ممکنه به من بگویید کجا هستم تا ببینم به موقع به قرارم می رسم یا نه؟"
 
 

مرد روی زمین : بله، شما در ارتفاع حدودا ً
۶ متری در طول جغرافیایی "۱٨"۲۴ ۸۷ و عرض جغرافیایی "۴۱"۲۱ ۳۷ هستید.
مرد بالن سوار : شما باید مهندس باشید

مرد روی زمین : بله، از کجا فهمیدید؟؟"

مرد بالن سوار : چون اطلاعاتی که شما به من دادید اگر چه کاملا ً دقیق بود به درد من نمی خورد و من هنوز نمی دانم کجا هستم و به موقع به قرارم می رسم یا نه؟"

مرد روی زمین : شما باید مدیر باشید.

مرد بالن سوار : بله، از کجا فهمیدید؟؟؟"

مرد روی زمین : چون شما نمی دانید کجا هستید و به کجا می خواهید بروید. قولی داده اید و نمی دانید چگونه به آن عمل کنید و انتظار دارید مسئولیت آن را دیگران بپذیرند. اطلاعات دقیق هم به دردتان نمیخورد!
يکشنبه 10/11/1389 - 13:32
داستان و حکایت
کشیشى یک پسر نوجوان داشت و کم‌کم وقتش رسیده بود که فکرى در مورد شغل آینده‌اش بکند. پسر هم مثل تقریباً بقیه هم‌سن و سالانش واقعاً نمی‌دانست که چه چیزى از زندگى می‌خواهد و ظاهراً خیلى هم این موضوع برایش اهمیت نداشت .یک روز که پسر به مدرسه رفته بود ، پدرش تصمیم گرفت آزمایشى براى او ترتیب دهد . به اتاق پسرش رفت و سه چیز را روى میز او قرار داد : یک کتاب مقدس، یک سکه طلا و یک بطرى مشروب .
 
کشیش پیش خود گفت : « من پشت در پنهان می‌شوم تا پسرم از مدرسه برگردد و به اتاقش بیاید . آنگاه خواهم دید کدامیک از این سه چیز را از روى میز بر می‌دارد . اگر کتاب مقدس را بردارد معنیش این است که مثل خودم کشیش خواهد شد که این خیلى عالیست . اگر سکه را بردارد یعنى دنبال کسب و کار خواهد رفت که آنهم بد نیست . امّا اگر بطرى مشروب را بردارد یعنى آدم دائم‌الخمر و به درد نخوری خواهد شد که جاى شرمسارى دارد .»
مدتى نگذشت که پسر از مدرسه بازگشت . در خانه را باز کرد و در حالى که سوت می‌زد کاپشن و کفشش را به گوشه‌اى پرت کرد و یک راست راهى اتاقش شد . کیفش را روى تخت انداخت و در حالى که می‌خواست از اتاق خارج شود چشمش به اشیاء روى میز افتاد . با کنجکاوى به میز نزدیک شد و آن‌ها را از نظر گذراند .
 
کارى که نهایتاً کرد این بود که کتاب مقدس را برداشت و آن را زیر بغل زد . سکه طلا را توى جیبش انداخت و در بطرى مشروب را باز کرد و یک جرعه بزرگ از آن خورد . . .
 
کشیش که از پشت در ناظر این ماجرا بود زیر لب گفت : « خداى من! چه فاجعه بزرگی ! پسرم سیاستمدار خواهد شد
يکشنبه 10/11/1389 - 13:27
لطیفه و پیامک

یارو ساعت نه شب که می شه سطل آشغال ویندوزش رو خالی می کنه

به یارو می گن: اسم دکترت چیه؟ می گه: ترابی
می گن: اسم کوچیکش چیه؟ می گه: فیزیو

یه روز یارو با نیسانش می ره تو یه مغازه!

وقتی افسر میاد تا کروکی تصادف رو بکشه،

 اونو می کشه یه گوشه و بهش می گه:
25000 تومن می دم، توی کروکی بنویس مقصر مغازه بوده!

اگه اجازه بدی یه زن وارد زندگیت بشه
جیبها تو
Search می‌كنه
پولاتو
Delete می‌كنه
خانوادتو
Edit می‌كنه
ارتباط با دوستاتو
Cut می‌كنه
موبایل‌تو
Scan می‌كنه
خوشی‌هاتو
Cancel می‌كنه
آخرش هم ، مخت رو
Hang می‌كنه

میدونی آمار ازدواج در چه حیوانی بیشتر است؟
در حلزون... چون هم خونه داره هم ماشین

به پیرزنه میگن : ننه ؛ شوهرت بدیم یا بفرستیمت مکه؟؟
میگه: ننه ؛ مکه که فرار نمیکنه

يکشنبه 10/11/1389 - 13:20
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته