• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1083
تعداد نظرات : 4769
زمان آخرین مطلب : 4856روز قبل
محبت و عاطفه

 

 

 

http://85.185.152.2/Blog/23l1v9z.gifتو ای جان دل من , هستی منhttp://85.185.152.2/Blog/23l1v9z.gif

http://85.185.152.2/Blog/23l1v9z.gifتو ای در شام غم ها مستی من http://85.185.152.2/Blog/23l1v9z.gif

http://85.185.152.2/Blog/23l1v9z.gifتو در چشم منی هر جا كه هستمhttp://85.185.152.2/Blog/23l1v9z.gif

http://85.185.152.2/Blog/23l1v9z.gifتو را هر جا كه هستی میپرستمhttp://85.185.152.2/Blog/23l1v9z.gif

http://85.185.152.2/Blog/23l1v9z.gifشرابی, شعر نابی, هر چه هستیhttp://85.185.152.2/Blog/23l1v9z.gif

http://85.185.152.2/Blog/23l1v9z.gifمرا از هر چه غیر از خود گسستیhttp://85.185.152.2/Blog/23l1v9z.gif

http://85.185.152.2/Blog/23l1v9z.gifدل درد اشنــــا را در تو دیدمhttp://85.185.152.2/Blog/23l1v9z.gif

http://85.185.152.2/Blog/23l1v9z.gifتــو میدانی خدا را در تو دیدمhttp://85.185.152.2/Blog/23l1v9z.gif

http://85.185.152.2/Blog/23l1v9z.gifنمیدانم كه بی تو چیستم منhttp://85.185.152.2/Blog/23l1v9z.gif

http://85.185.152.2/Blog/23l1v9z.gifاگر روزی نباشی نیستم منhttp://85.185.152.2/Blog/23l1v9z.gif

http://85.185.152.2/Blog/23l1v9z.gifدر این سینه دل دیوانه دارم http://85.185.152.2/Blog/23l1v9z.gif

http://85.185.152.2/Blog/23l1v9z.gifچه گویم دشمنی در خانه دارمhttp://85.185.152.2/Blog/23l1v9z.gif

 

 

 


http://85.185.152.2/Blog/23l1v9z.gifمحبت میشكد سوی جنونشhttp://85.185.152.2/Blog/23l1v9z.gif

http://85.185.152.2/Blog/23l1v9z.gifحسادت میكند دریای خونشhttp://85.185.152.2/Blog/23l1v9z.gif

http://85.185.152.2/Blog/23l1v9z.gifبه خود هر لحظه میلرزد مبادا http://85.185.152.2/Blog/23l1v9z.gif

http://85.185.152.2/Blog/23l1v9z.gifجدا سازد ز من روزی دلش راhttp://85.185.152.2/Blog/23l1v9z.gif

http://85.185.152.2/Blog/23l1v9z.gifمبادا لب نهد بــر جام دیگر http://85.185.152.2/Blog/23l1v9z.gif

http://85.185.152.2/Blog/23l1v9z.gifنشیند بــر لبانش نــام دیگرhttp://85.185.152.2/Blog/23l1v9z.gif

http://85.185.152.2/Blog/23l1v9z.gifمن واو نیست ما یك روح وجانیمhttp://85.185.152.2/Blog/23l1v9z.gif

http://85.185.152.2/Blog/23l1v9z.gifبــه دنیای محبت جــاودانیمhttp://85.185.152.2/Blog/23l1v9z.gif

http://85.185.152.2/Blog/23l1v9z.gifحسد با خون بود نقش وجودشhttp://85.185.152.2/Blog/23l1v9z.gif

http://85.185.152.2/Blog/23l1v9z.gifهمین است گر بسوزی تار وپودشhttp://85.185.152.2/Blog/23l1v9z.gif

http://85.185.152.2/Blog/23l1v9z.gifبه دل ها گر وفا همچون سراب است http://85.185.152.2/Blog/23l1v9z.gif

http://85.185.152.2/Blog/23l1v9z.gifدل او در محبت یك كتاب استhttp://85.185.152.2/Blog/23l1v9z.gif



http://85.185.152.2/Blog/23l1v9z.gifاگر اسوده هم ماند كه دل نیستhttp://85.185.152.2/Blog/23l1v9z.gif

http://85.185.152.2/Blog/23l1v9z.gifدل است ای نازنینم سنگ وگل نیستhttp://85.185.152.2/Blog/23l1v9z.gif

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

http://i29.tinypic.com/35k5yxx.gif

mostafa2_gh

 

http://i29.tinypic.com/35k5yxx.gif

جمعه 25/11/1387 - 7:20
محبت و عاطفه

 

 

در جستجوی باران، در بحری پر تلاطم

با قایقی شکسته، راهی شدم زیارت

 

لبهای بسته ام را با شکوه ای گشودم

نـالان و دلشکـسته، خواندم دعـا برایت

 

پژواک گریه هایم، در صحن عشق پیچید

آن لحظه که گشودم، قرآنی در فراغـت

 

جان دادن است از تو، دل کندنُ گذشتن

لیکن گذشتـم از تـو، جان میکنـم فدایـت

 

بـر تــارک وجـودت، چــون پـیـچکـی قــُنـودم

وقت است بشکنم من، این ساقه در سرایت

 

اشـکم روان ز دیده، خون میـچکد ز قلبـم

افـسانه رسیـدن، دور اسـت و بـی نهایت

 

امشب به پیش آقا، وصـلت تقاضا کردم

جـانم برون شد از تن، در آخـرین زیـارت

 

 


در آرزی رسیدن به مُلک الا

 

http://i29.tinypic.com/35k5yxx.gif

mostafa2_gh

http://i29.tinypic.com/35k5yxx.gif

 

جمعه 25/11/1387 - 7:11
محبت و عاطفه

واسه لمس حس بودن دیگه فرصتی ندارم

با هجوم نا رفیقا ن تو رفا قت کم میارم

 

بوده هر لحظه عمرم پی یک رفاقتی پست

میونِ جاده ها موندم اون رفیق نا رفیق رفت

 

من نفهمیدم در آخر رسم این رفاقتا رو

بعد رد شدن ز هر پل دلیل شکستنا رو

 

هر کسی تو سرنوشتم دو سه روزی ادعا کرد

توی استخاره دل یه دفعه منو رها کرد

 

توی رسم نا رفیقی ساقه رازقی خم شد

میون گلدون حسرت گرمای عاشقی کم شد

 

حس سوزشی قدیمی روی پشت هر چی دلدار

شرح این قصه ها سخته دست از این گلایه بردار

 

 

 

 

http://i29.tinypic.com/35k5yxx.gif

mostafa2_gh

 

http://i29.tinypic.com/35k5yxx.gif

 

جمعه 25/11/1387 - 7:2
محبت و عاطفه

وقتی كه قصه های من بغض نجیب گریه بود

وقتی كه دلتنگی هامو هیچ كی تو شعرش نسرود

وقتی چراغ دست من تو باغ شب خاموش می شه

وقتی كه هر خاطره ای تو ذهن من شب پوش می شه

می خوام به قصه كوچ كنم حرف صدامو پر بدم

نفس بدم به مرغ عشق آواز عشق و سر بدم

با تو می خوام كه عاشقی جونی دوباره بگیره

تو جشن پر شكوه عشق غربت قلبا بمیره

با تو می خوام طوطی عشق تو آیینه ها داد بزنه

خوش اومدی به جشن عشق اینجا غریبی می شكنه

اینجا تموم لحظه ها عزیز و دوست داشتنین

حتی گلای خشك عشق تو پاییزم كاشتنین

وقتی تو با من نباشی باید كه دل شكسته موند

شعرهای عاشقی نخوند تو آیینه ها دربسته موند

می خوام به قصه كوچ كنم حرف صدامو پر بدم

نفس بدم به مرغ عشق آواز عشق و سر بدم

با تو می خوام كه عاشقی جونی دوباره بگیره

تو جشن پر شكوه عشق غربت قلبا بمیره

با تو می خوام طوطی عشق تو آیینه ها داد بزنه

خوش اومدی به جشن عشق اینجا غریبی می شكنه

اینجا تموم لحظه ها عزیز و دوست داشتنین

حتی گلای خشك عشق تو پاییزم كاشتنین

با تو تموم عقده هام تو سینه ام بیرون می شه

دست كبود عاشم دوباره گل بارون می شه

می خوام به قصه كوچ كنم حرف صدامو پر بدم

نفس بدم به مرغ عشق آواز عشق   روسربدم

 

 

 

http://i29.tinypic.com/35k5yxx.gif

mostafa2_gh

 

http://i29.tinypic.com/35k5yxx.gif

 

جمعه 25/11/1387 - 6:55
دانستنی های علمی

با چند نفر از دوستان همدل، خلق و خوی مشترك داشتیم و بیشتر اوقات با هم نشست و برخاست می‌كردیم.
یكی از بزرگان شهر، اخلاق و رفتار دوستان ما را بسیار می‌پسندید و گروه ما را بسیار دوست داشت.
از همین رو، برای تك تك این دوستان، حقوق ماهیانه تعیین كرده بود و با اشتیاق همه را حمایت می‌كرد.
روزی یكی از همین دوستان، رفتار ناشایستی كرد و موجب ناخرسندی و بدگمانی آن مرد بزرگ شد و حقوق ماهیانه همه را قطع كرد...

تصمیم گرفتم، پیش او بروم و هر گونه‌ای كه باشد او را راضی كنم تا  دوباره لطف خود را از سر گیرد و مشكل یاران را حل كند. به دربار او رفتم اما دربانان جلوگیری كردند و مرا از رفتن به نزد او باز داشتند. خود را معرفی كردم و بعد از آن كه نزدیكان او مرا شناختند، عذرخواهی كردند و مرا با احترام و عزت به درون دربار دعوت و جایگاهی بلند برایم معین كردند. فروتنی كردم و در همان جایگاه پایین نشستم و گفتم:

تا در صف بندگان نشینم بگذار كه بنده كمینم

آن مرد بزرگ با لطف فراوان خود مرا نواخت و گفت:

بارت بكشم كه نازنینی گر بر سر و چشم من نشینی

نشستیم و از هر دری سخن گفتیم تا این كه به موضوع مشكلات و گرفتاری‌های دوستان رسیدیم.
به او گفتم: مگر از سوی دوستان ما چه خطای بزرگی صورت پذیرفته كه سایه لطف خود را از سر آنان باز گرفتی و محبت خود را از آنان دریغ می‌داری؟
خداوند بزرگ را ببین چگونه جرم پی‌ در پی بندگان را می‌بیند و هرگز روزی آن‌ها را قطع نمی‌كند!
سخنان گرم من در دل او اثر كرد، آن‌ها را پسندید و دوباره كمك‌های ماهیانه خود را به دوستان از سر گرفت.
خالصانه از او سپاس‌گزاری كردم و گفتم:

چو كعبه قبله حاجت شد از دیار بعید

روند خلق به دیـدارش از بسی فرسنگ

تـو را تـحـمـل امثـال مـا بـبـایـد كـرد

كه هیچ‌‌كس نزند بر درخت بی‌بر سنگ

 

 

گزیده شده و بازنویسی از گلستان سعدی

 

http://i29.tinypic.com/35k5yxx.gif

mostafa2_gh

 

http://i29.tinypic.com/35k5yxx.gif

 
پنج شنبه 17/11/1387 - 18:21
دانستنی های علمی

زندگی فرصت بس کوتاهیست

تا بدانیم که مرگ آخرین نقطه  پرواز پرستوها نیست

مرگ هم حادثه است مثل افتادن برگ

که بدانیم پس از خواب زمستانی خاک

نفس سبز بهاری جاریست

photo (32).jpg

 

 

 

http://i29.tinypic.com/35k5yxx.gif

mostafa2_gh

 

http://i29.tinypic.com/35k5yxx.gif

 

پنج شنبه 17/11/1387 - 18:16
دانستنی های علمی

روزی مرد کوری روی پله‌های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد:من کور هستم لطفا کمک کنید

 

 . روزنامه نگارخلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه د ر داخل کلاه بود.او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت ان را برگرداند و اعلان دیگری روی ان نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و انجا را ترک کرد. عصر انروز روز نامه نگار به ان محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است مرد کور از صدای قدمهای او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که ان تابلو را نوشته بگوید ،که بر روی ان چه نوشته است؟روزنامه نگار جواب داد:چیز خاض و مهمی نبود،من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده میشد:

 
 
 امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم  !!!!!

 

http://i29.tinypic.com/35k5yxx.gif

mostafa2_gh

 

http://i29.tinypic.com/35k5yxx.gif

شنبه 12/11/1387 - 17:3
خانواده

http://i29.tinypic.com/35k5yxx.gif

http://i29.tinypic.com/35k5yxx.gif

گم شدم توی شبی که خودمم

 شبی که حتی یه فانوس نداره 

 منو با خودت ببر به روشنی 

 آخه هیچکی مث تو منو دوست نداره 

 هی لک زده دلم واسه یه هم زبون 

 ،شیشه دل همه سنگ شده 

 می دونی دلیل گریه هام چیه ؟؟؟ 

 آی خدا دلم واست تنگ شده

http://i29.tinypic.com/35k5yxx.gif

mostafa2_gh 

http://i29.tinypic.com/35k5yxx.gif

پنج شنبه 3/11/1387 - 11:55
محبت و عاطفه

 

 

 

دارم سبد، نان، آب، بابا، می نویسم


این گونه تكلیف شبم را می نویسم


یك شاخه پایین تر، كنار سیب سارا

 

از لرزش دستان دارا می نویسم


مال كدامین دوره؟ مال كودكی هاست


این مشق هایی را كه اما می نویسم


خط می زنم این مشق را، یك جور دیگر


می خوانم و از عشق انشاء می نویسم


نقاشی خود را درختی می نشانم


نام تو را بر شاخه، بالا می نویسم


مثل گلابی می رسی، شیرین و روشن


قد می كشم «دست» خودم را می نویسم


می افتی و در شیب دفتر می گریزی


رد تو را می گیرم و «پا» می نویسم


طرح زنی با ترس می ریزم به دفتر


با لرز نام لی...ل...لی...لا می نویسم


حالا تو تكلیف منی ای مشق تازه!


متن تو را بارها، ها! می نویسم

هر كی میخواد با این قایق با هم بریم گردش دستش بالا

تا ببرمش!

 

تو میای ؟؟!

 

 

mostafa2_gh

شنبه 28/10/1387 - 17:50
محبت و عاطفه

ای همه دلشدگان

حال مرا می بینید

من در این لحظه آخر هم باز

موقع رفتن و دل کندن از این عالم خاک

باز  هم محتاجم

باز هم می خواهم

که فروغ قلبم

خود او شیشه عمرم شکند

ولی ای یار بدان

که در آن دنیا هم

تک فروغ دل بیمار منی

 

 

 

 mostafa2_gh

 

شنبه 28/10/1387 - 17:37
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته