• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1610
تعداد نظرات : 122
زمان آخرین مطلب : 4959روز قبل
دانستنی های علمی
دکتر عبدالحسین زرین کوب دكتر عبدالحسین زرین كوب در سال 1301 هجری شمسی در بروجرد دیده به جهان گشود. دكتر زرین كوب تحصیلات ابتدایی را در زادگاه خویش به پایان برد. سپس در كنار تحصیل در دوره متوسطه به تشویق و ترغیب پدر كه مردی متشرع و دیندار بود، اوقات فراغت را صرف فراگیری علوم دینی و حوزه ای نمود و ضمن تحصیل فقه و تفسیر و ادبیات عرب، به شعر عربی هم علاقمند شد. گرچه تا پایان سال پنجم متوسطه در رشته علمی تحصیل می كرد با این حال كمتر كتاب تاریخ و فلسفه و ادبیاتی بود كه به زبان فارسی منتشر شده باشد و او آن را در مطالعه نگرفته باشد. به دنبال تعطیلی كلاس ششم متوسطه در تنها دبیرستان شهر برای ادامه تحصیل به تهران رفت. اما این رشته ادبی را برگزید و در سال 1319 تحصیلات دبیرستانی را به پایان برد و با وجود آنكه كتابهای سالهای چهارم و پنجم متوسطه ادبی را قبلاً نخوانده بود در میان دانش آموزان رشته ادبی سراسر كشور، رتبه دوم را به دست آورد. با بازگشایی مجدد دانشگاهها در سال 1320، دكتر عبدالحسین زرین كوب در امتحان ورودی دانشكده حقوق شركت كرد. با آنكه پس از كسب رتبه اول ،در دانشكده ثبت نام هم كرده بود، اما به الزام پدر، ناچار به ترك تهران شد. در همان ایام، علی اكبر دهخدا كه ریاست دانشكده حقوق را به عهده داشت، از اینكه چنین دانشجوی فاضلی را از دست می داد، اظهار تأسف كرده بود. سرانجام اشتیاق به تحصیل بار دیگر او را به دانشگاه كشاند. در سال 1324، پس از آنكه در امتحان ورودی دانشكده علوم معقول و منقول و دانشكده ادبیات حایز رتبه اول شده بود، وارد رشته ادبیات فارسی دانشگاه تهران شد. به هر تقدیر، عبدالحسین زرین كوب در سال 1327 به عنوان دانشجوی رتبه اول از دانشگاه فارغ التحصیل شد و سال بعد وارد دوره دكترای رشته ادبیات دانشگاه تهران گردید و در سال 1334 از رساله دكترای خود با عنوان (نقد الشعر، تاریخ و اصول آن) كه زیر نظر بدیع الزمان فروزانفر تألیف شده بود با موفقیت دفاع كرد. دكتر زرین كوب در سال 1330 در كنار عده ایی از فضلای عصر همچون عباس اقبال آشتیانی، سعید نفیسی، محمد معین، پرویز ناتل خانلری، غلامحسین صدیقی و عباس زریاب، برای مشاركت در طرح ترجمه مقالات دایرة المعارف اسلام (E1) طبع هلند، دعوت شد. دكتر زرین كوب در ایام تحصیل در تهران، چندی نزد حاج شیخ ابوالحسن شعرانی بپرداخت و با مباحث حكمت و فلسفه، آشنایی بیشتر یافت. از همان روزگار با فلسفه های معاصر غربی نیز آشنا شد و بعد به مطالعه در باب تصوف نیز علاقمند گردید. استاد كه از قبل با زبانهای عربی، فرانسوی و انگلیسی آشنا شده بود در سالهای جنگ دوم جهانی، با كمك بعضی از صاحب منصبان ایتالیایی و آلمانی كه در آن ایام در ایران به سر می بردند، به آموزش این دو زبان پراخت. در سال 1323 نخستین كتاب او به نام (فلسفه، شعر یا تاریخ تطور شعر و شاعری در ایران) در بروجرد منتشر شد، در حالی كه در این هنگام، حدود چهار سال یا كمی بیشتر از تاریخ تاألیف كتاب می گذشت. دكتر زرین كوب پس از آنكه به الزام پدر دانشكده حقوق را ترك گفت، به زادگاه خود بازگشت و در خرم آباد و بعد در بروجرد به كار معلمی پرداخت، كاری كه به تدریج علاقه جدی بدان پیدا كرد.در دوران معلمی، از تاریخ و جغرافیا و ادبیات فارسی گرفته تا عربی و فلسفه و زبان خارجی و حتی ریاضی و فیزیك و علم الهیات، همه را تدریس كرد. دكتر زرین كوب پس از اخذ درجه دكترا، از سوی استاد فروزانفر، برای تدریس در دانشكده علوم معقول و منقول دعوت شد و در سال 1335 یا رتبه دانشیاری، كار خود را دانشگاه تهران آغاز كرد و به تدریس تاریخ اسلام، تاریخ ادیان، تاریخ كلام و مجادلات فرق، تاریخ تصوف اسلامی و تاریخ علوم پرداخت. پس از دریافت رتبه استادی دانشگاه تهران (1339 ش) دكتر زرین كوب چندی نیز در دانشسرای عالی تهران و دوره دكترای ادبیات فارسی دانشگاه تهران و در دانشكده هنرهای درماتیك به افاضه پرداخت. در سالهای 1347 تا سال 1349 در آمریكا به عنوان استاد میهمان در دانشگاههای كالیفرنیا و پرنیستون به تدریس علوم انسانی دانشگاه تهران انتقال یافت و در دو گروه تاریخ و ادبیات مشغول به كار شد. دكتر زرین كوب در 24شهریور 1378 به دلیل بیماریهای قلب و چشم و پروستات درگذشت. آثار دکتر عبدالحسین زرین کوب 1- دو قرن سكوت 2- تاریخ مردم ایران پیش از اسلام 3- تاریخ مردم ایران بعد از اسلام 4- بامداد اسلام 5- كارنامه اسلام 6- ارزش میراث صوفیه 7- پله پله تا ملاقات خدا 8- سّر نی 9- با كاروان حله 10- پیر گنجه در جستجوی ناكجا آباد ...
چهارشنبه 27/3/1388 - 12:35
ادبی هنری
نیما یوشیج زندگینامه نیما یوشیج كه نام اصلی اش علی اسفندیاری بود در سال 1276 شمسی در روستای یوش مازندران چشم به جهان گشود. پدرش ابراهیم خان نوری از راه كشاورزی و گله داری روزگار می گذرانید. ایام كودكی اش را در روستای خود به تحصیل پرداخت و از آنجا به تهران آمد تا در دبیرستان سن لویی كه یك مؤسسه متعلق به هیات كاتولیك رمی بود به تحصیل ادامه دهد. در این مدرسه یكی از معلمین وی نظام وفا بود كه در اثر تشویقهای او به سرودن شعر روی آورد. او زبان فرانسه را به خوبی فرا گرفت و با ادبیات اروپا آشنا شد. محمدرضا عشقی در روزنامه قرن بیستم بخشی از شعر افسانه نیما را منتشر كرد. نیما در سال 1317 شمسی جزو گروه كاركنان مجله موسیقی، مجله ماهانه وزارت فرهنگ در آمد. وی یك سلسله مقاله در این مجله نوشت و در آنها نظرات فیلسوفان را در خصوص هنر و تأثیر آثار اروپایی را در ادبیات بعضی از ممالك شرقی مورد بررسی قرار داد. او در سال 1328 ه.ش. در روابط عمومی و اداره تبلیغات وزارت فرهنگ مشغول به كار شد و بالاخره در سال 1338 شمسی در تجریش تهران دار فانی را وداع گفت. ویژگی سخن نیما در نتیجه آشنایی با زبان فرانسه، با ادبیات اروپایی آشنا شد و ابتكار و نو آفرینی را از این رهگذر كسب كرد. او یكی از پایه های رهبری سبك نوین گردید و در این راه تلاش و سعی زیادی نمود. اشعار نخستین او با اینكه در قالب اوزان عروضی ساخته شده از مضامین نو و تخیلات شاعرانه برخوردار است كه در زمان خود موجب تحولی در شعر گردید. نیما در آثار بعدی خود اوزان شعر عروضی را می شكند و شعرش را از چارچوب وزن و قافیه آزاد می سازد و راهی تازه و نو در شعر می آفریند كه به سبك نیمایی مشهور می گردد. معرفی آثار از آثار او عبارت است از: شعر من، ماخ لولا، ناقوس، شهر صبح شهر شب، آهو و پرنده ها، دنیا خانه من است، قلم انداز، نامه های نیما به همسرش، عنكبوت، فریادهای دیگر، كندوهای شبانه، حكایات و خانواده سرباز، آب در خوابگه مورچگان، در سال 1364 مجموعه ای كامل از آثارش منتشر شد. گزیده ای از اشعار قو صبح چون روی می گشاید مهر روی دریا سركش و خاموش می كشد موجهای نیلی چهر جبه ای از طلای ناب به دوش صبحگه سرد و تر در آن دمها كه ز دریا نسیم راست گذر گل مریم به زیر شبنمها شستشو می دهد بر و پیكر صبحگه، كانزوای وقت و مكان دلرباینده است و شوق افزاست بر كنار جزیره های نهان آن چنان كه از گلی دسته پیش نجوای آبها تنها وسط سبزه خزه بسته تنش از سبزه بیشتر زیبا می دهد پای خود تكان، شاید كه كند خستگی ز تن بیرون بالهای سفید بگشاید بپرد در برابر هامون بپرد تا بدان سوی دریا در نشیب فضای مثل سحر برود از جهان خیره ما بزند در میان ظلمت پر برود در نشیمن تاریك با خیالی كه آن مصاحب اوست در خط روشنی چو مو باریك بیند آن چیزها كه در خور قوست لك ابری كه دور می ماند موجهایی كه می كنند صدا وندر آنجا كسی نمی داند كه چه اشكال می شوند جدا لیك مرغ جزیره های كبود در همین دم كه او به تنهایی سینه خالی ز فكر بود و نبود می كند فكرهای دریایی نظر انداخته سوی خورشید نظری سوی رنگهای رقیق با تكانی به بالهای سفید بجهیده است روی آب عمیق بر خلاف تصور همه او شاد و خرم به دیدن آب است گر كسی هست یا نه ناظر تو قو در آغوش موجها خواب است می تراود مهتاب می تراود مهتاب می درخشد شبتاب نیست یك دم شكند خواب به چشم كس و لیك غم این خفته چند خواب در چشم ترم می شكند نگران با من ایستاده سحر صبح می خواهد از من كز مبارك دم او آورم این قوم به جان باخته را بلكه خبر در جگر لیكن خاری از ره این سفرم می شكند نازك آرای تن ساق گلی كه به جانش كشتم و به جان دادمش آب ای دریغا به برم می شكند دستها می سایم تا دری بگشایم بر عبث می پایم كه به در كس آید در و دیوار به هم ریخته شان بر سرم می شكند می تراود مهتاب می درخشد شبتاب مانده پای ابله از راه دور بر دم دهكده مردی تنها كوله بارش بر دوش دست او بر در می گوید با خود غم این خفته چند خواب در چشم ترم می شكند خانه ام ابری است خانه ام ابری است یكسره روی زمین ابری است با آن از فراز گردنه، خرد وخراب و مست باد می پیچد یكسره دنیا خراب از اوست و حواس من آی نی زن، كه تو را آوای نی برده است دور از ر، كجایی؟ خانه ام ابری است اما ابر بارانش گرفته است در خیال روزهای روشنم كز دست رفتندم من رو به آفتابم می برم در ساحت ذریا نظاره و همه دنیا خراب و خرد از باد است و به ره، نی زن كه دایم می نوازد نی، در این دنیای ابر اندود راه خود را دارد اندر پیش
چهارشنبه 27/3/1388 - 12:35
ورزش و تحرک
غلامرضا تختی غلامرضا تختی در روز پنجم شهریور ماه ۱۳٠۹در خانواده‌ای متوسط و مذهبی در محله‌ خانی آباد تهران به دنیا آمد. "رجب خان" - پدر تختی - غیر از وی دو پسر و دو دختر دیگر نیز داشت كه همه‌ آنها از غلامرضا بزرگتر بودند. "حاج قلی"، پدر بزرگ غلامرضا، فروشنده‌ خوار و بار و بنشن بود. از قول رجب خان، تعریف می‌كنند كه حاج قلی در دكانش بر روی تخت بلندی می‌نشست و به همین سبب در میان اهالی خانی آباد به حاج قلی تختی شهرت یافته بود. همین نام بعدها به خانواده‌های رجب خان منتقل شد و به "نام خانوادگی" تبدیل شد. رجب خان با پولی كه از ماترك پدرش به دست آورده بود، در محل سابق انبار راه‌آهن زمینی خریده و یك یخچال طبیعی احداث كرده بود و از همین راه، مخارج زندگی خانواده‌ پرجمعیت خود را تأمین می‌كرد. نخستین واقعه‌ای كه در كودكی غلامرضا روی داد و ضربه‌ای بزرگ و فراموش نشدنی بر روح او وارد كرد، آن بود كه مرحوم پدرش برای تأمین معاش خانواده‌ ناچار شد خانه‌ مسكونی خود را گرو بگذارد. تختی سالها بعد در آخرین مصاحبه‌ خود با یادآوری این ماجرای تلخ می‌گوید: "یك روز طلبكاران به خانه‌ ما آمدند و اثاثیه‌ خانه و ساكنینش را به كوچه ریختند، ما مجبور شدیم كه دو شب را توی كوچه بخوابیم. شب سوم اثاثیه را بردیم به خانه‌ همسایه‌ها و دو اتاق اجاره كردیم. چندی بعد روزگار، عرصه را بیشتر بر پدرم تنگ كرد تا این كه مجبور شد یخچال طبیعی‌اش را نیز بفروشد. این حوادث تأثیر فراوانی در روحیه‌ پدرم گذاشت و باعث اختلال روحی او در سالهای آخر عمر شد." در چنان شرایطی، غلامرضا تنها ۹سال به تحصیل پرداخت. وی خود می‌گوید: "مدت ۹سال در دبستان و دبیرستان منوچهری كه در همان خانی آباد قرار داشت، درس خواندم، ولی تنها خاطره‌ای كه از دوران تحصیل به یاد دارم، این است كه هیچوقت شاگرد اول نشدم، اما زندگی در میان مردم و برای مردم درسهایی به من آموخت كه فكر می‌كنم هرگز نمی توانستم در معتبرترین دانشگاهها كسب كنم. زندگی همچنین به من آموخت كه مردم را دوست بدارم و تا آنجا كه در حد توانایی من است، به آنان كمك كنم. حال، این كمك از چه طریقی و از چه راهی باشد، مهم نیست. هر كس به قدر تواناییش ..." غلامرضا، ورزش را از نوجوانی آغاز كرد. ورزش ابتدا برای او نوعی تفنن و سرگرمی بود. در همان اوان، خیال قهرمان شدن، مدتی او را به وسوسه انداخت اما از همان نوجوانی كه تازه به فكر باشگاه رفتن افتاده بود، اعتقاد داشت كه ورزش برای تندرستی و سلامت جان و تن هر دو لازم است. شادروان تختی در مصاحبه‌ای با اشاره به فقر و مشقت زمان نوجوانی‌اش می‌گوید: "با آن كه علاقه‌ی فراوانی به ورزش داشتم، مجبور بودم كه در جستجوی كاری برآیم. زندگی، نان و آب، لازم داشت. برای مدتی به خوزستان رفتم و در ازای روزی هفت یا هشت تومان، كار كردم. دنیا در حال جنگ (جنگ جهانی دوم) بود، زندگی به سختی می‌گذشت." آشنایی حقیقی تختی با ورزش و كشتی در باشگاه "پولاد" آغاز شد. وی كه پیش از این گودها و زورخانه‌های فراوانی دیده بود و شیفته‌ تواضع و افتادگی پهلوانانی كشتی و ورزشی باستانی شده بود، برای نخستین بار در سال هزار و سیصد و سی و نُه به باشگاه پولاد (واقع در خیابان شاهپور سابق) رفت و به دلیل علاقه و استعداد وافری كه نسبت به كشتی نشان داد مورد توجه مرحوم "حسین رضی زاده" مدیر آن باشگاه قرار گرفت. تختی، خود می گوید: "رضی خان آدم خوبی بود، اگر كسی را نشان می‌كرد و می‌دید كه استعداد كشتی دارد، دست از سرش بر نمی‌داشت. در گرمای تابستان لخت می‌شدیم و هر روز از ساعت دو بعد از ظهر تا چندین ساعت كشتی می‌گرفتیم، از دوش آب گرم و حمام خبری نبود. كشتی گیران برای وزن كم كردن، به خزینه می‌رفتند تشكهای كشتی را با پنبه پر می‌كردند، اما خاك و خاشاك آن، بیش از پنبه بود." تختی كه پس از بازگشت از خوزستان (مسجد سلیمان) روانه‌ خدمت سربازی شده بود، در سربازخانه با استفاده از فرصتها و توجهات فراهم شده، به ‌ویژه تشویق و حمایت دبیر وقت فدراسیون كشتی كه در دژبان ارتش فعالیت داشت، تمرینات كشتی خود را بار دیگر آغاز كرد. تختی خود در این باره می‌گوید: "وقتی در سال ۱۳۲۸در مسابقه‌ بزرگ ورزشی (كاپ فرانسه) شركت كردم، در همان اولین دوره ضربه فنی شدم. اما تمرینهای جدی و سختی كه در پیش گرفتم، مرا یاری كرد تا حقیقت مبارزه را درك كنم؛ اگر چه شور پیروزی در سر داشتم، اما كار و كوشش را سرآغاز پیروزی می‌دانستم." به این ترتیب تختی با تمرین و پشتكار مثال زدنی رفته رفته خود را از میان بازنده‌ها بیرون كشید و سرانجام در سال هزار و سیصد و سی در وزن هفتاد و نه کیلوگرم به عضویت تیم ملی درآمد. وی در نخستین دوره‌ مسابقه‌های كشتی آزاد قهرمانی جهان (هلسینكی، ۱۹۵۱) با وجود آن كه هنوز ۲۱سال داشت، نایب قهرمان جهان شد. درخشش خیره‌ كننده‌ی تختی در رقابتهای كشتی هلسینكی كه در نخستین حضور او در مسابقه‌های قهرمانی جهان و در فاصله‌ كمتر از دو سال از ورودش به میادین ورزشی داخلی اتفاق افتاد، بیش از هرچیز نمایانگر ایمان و تلاش و اراده‌ كم نظیر تختی و همچنین استعداد و مهارت فوق‌ العاده‌ او در زمینه‌ كشتی بود. گفتنی است در اولین دوره مسابقات قهرمانی كشتی آزاد جهان كه از لحاظ تاریخی میدان معتبر و تعیین كننده‌ای برای كشتی ایران و جهان بود، تیم ملی كشتی آزاد ایران با تركیب كامل و در هر هشت وزن آن زمان حضور پیدا كرد و با كسب دو نشان نقره (محمود ملاقاسمی و غلامرضا تختی) و دو نشان برنز (عبدالله مجتبوی و مهدی یعقوبی) در نتیجه‌ ای درخشان و غیر قابل تصور پس از تیمهای ملی تركیه و سوئد عنوان سوم جهان را به دست آورد. مسابقات سال ۱۹۵۱هلسینكی (فنلاند) برای تختی آغاز راهی بود كه طی ۱۵سال آینده با كسب دهها پیروزی و فتح سكوهای متعدد قهرمانی در بزرگترین میادین بین‌المللی كشتی ادامه یافت. شادروان غلامرضا تختی در سال ۱۳۳۱(۱۹۵۲) در نخستین حضور خود در رقابتهای المپیك با كسب شش پیروزی و قبول یك شكست در برابر "دیوید جیما كوریدزه" از شوروی صاحب نشان نقره شد. وی در این مسابقه‌ها توانست حیدر ظفر ترك را كه سال پیش با غلبه بر تختی قهرمان جهان شده بود را شكست دهد. تختی در دومین دوره‌ مسابقات جهانی كه در خرداد ماه هزار و سیصد و سی و سه (1954) که در توکیو برگزار شد، در وزن هفتم (هفتاد و هشت کیلو) به رقابت پرداخت كه با وجود پیروزیهای درخشان و شایستگی فراوانی كه از خود بروز داد با قبول یك شكست غیر منتظره در برابر "وایكینگ پالم" سوئدی از راهیابی به فینال بازماند و در نهایت عنوان چهارمی این وزن را به دست آورد. تختی شش ماه بعد در یك دیدار دوستانه در سوئد، «پالم» را با ضربه‌ فنی شكست داد و باخت غافلگیرانه توكیو را به خوبی جبران كرد. شادروان تختی همچنین در سال ۱۹۵۵ در جشنواره‌ بین‌المللی ورشو موفق به كسب نشان نقره شد. اما سومین دوره‌ مسابقه‌های قهرمانی جهان (استانبول، ۱۹۵۷) تجربه‌ تلخی برای مرحوم تختی بود. وی كه در این دوره از رقابتها، برای اولین و آخرین بار در وزن فوق سنگین آن زمان (۸۷+ كیلوگرم) كشتی می‌گرفت، به دلیل وزن بسیار كمتر نسبت به رقیبان با دو باخت حذف شد. پهلوان ایران با وجود حذف شدن در استانبول آبرومندانه كشتی گرفت و نتایجی كه به دست آورد با توجه به آن كه با وزن ۹۲كیلوگرم به مصاف كشتی گیران فوق سنگین رفته بود، در مجموع غیر قابل قبول نبود. به عنوان نمونه «دیتریش» آلمان و «ایوان ویخریستیوك» روس، حریفان اصلی تختی در این رقابتها صد و ده كیلوگرم وزن داشتند و علاوه بر آن در وزن خود نیز از تجربه‌ خوبی برخوردار بودند. در بازیهای المپیك ملبورن (استرالیا) كه در آذرماه ۱۳۳۵(۱۹۵۶) برگزار شد تختی یك بار دیگر در وزن هفتم (۸۷ كیلوگرم) به مصاف رقبایی از شوروی، آمریكا، ژاپن آفریقای جنوبی، كانادا و استرالیا رفت و با شكست تمامی حریفان اولین نشان طلای خود را به گردن آویخت. این برای نخستین بار بود كه دو قهرمان از آمریكا و شوروی در یك سكوی معتبر جهانی پایین تر از حریف ایرانی قرار می‌گرفتند. جهان پهلوان تختی در اسفند ماه همان سال با غلبه به مرحوم حسین نوری به مقام پهلوانی ایران دست یافت و صاحب بازوبند شد و در سالهای سی و شش و سی و هفت نیز این عنوان را تکرار کرد. جهان پهلوان تختی در سال ۱۹۵۸در بازیهای آسیایی توكیو و مسابقات قهرمانی جهان در صوفیه به ترتیب نشانهای طلا و نقره‌ این رقابتها را به گردن آویخت و در مهر ماه سال سی و هشت (هزار و نهصد و پنجاه و نه) در چهارمین دوره‌ مسابقات كشتی آزاد قهرمانی جهان كه در تهران برگزار شد سومین عنوان قهرمانی جهان خود را كسب كرد. "بوریس كولایف" از شوروی تنها كشتی گیری بود كه با امتیاز به تختی باخت و در ۵ كشتی دیگر رقبای مجارستانی، لهستانی، فرانسوی، بلغار و ترك تختی با ضربه‌ فنی مغلوب پهلوان ایران شدند. تیم ملی كشتی آزاد ایران كه در رقابتهای تهران با اكتفا به دو مدال طلای غلامرضا تختی و امامعلی حبیبی با وجود برخوردی از امتیاز میزبانی در حفظ عنوان سومی سالهای قبل نیز ناموفق بود در هفدمین دوره‌ی بازیهای المپیك (ایتالیا، هزار و نهصد و شصت) تا مكان پنجم رده بندی سقوط كرد. تختی كاپیتان تیم ملی و پر تجربه ‌ترین كشتی‌گیر ایران كه در این رقابتها در وزن هفتم به میدان رفته بود، پس از پیروزی در پنج دیدار با در مسابقه‌ نهایی با قبول شكست در برابر "عصمت آتلی" از تركیه به گردن آویز نقره دست یافت. مسابقه‌های قهرمانی جهان در یوكوهامای ژاپن میدانی فراموش نشدنی برای كشتی ایران بود. تیم ملی كشتی آزاد كشورمان پس از حضور در ۸دوره مسابقات المپیك و جام جهانی در رقابتهای جهانی ۱۹۵۹ژاپن، پر افتخار‌ترین حضور خود در تاریخ كشتی را رقم زد و با دریافت پنج نشان طلا، یك نشان نقره، یك نشان برنز و یك عنوان پنجمی به مقام قهرمانی كشتی آزاد جهان دست یافت. جهان پهلوان تختی كه در این مسابقات در وزن ۸۷ كیلوگرم به مصاف حریفان رفته بود با حضوری مقتدرانه آخرین مدال طلای خود را به گردن آویخت. كشتی‌گیران آزاد ایران در ششمین دوره‌ی رقابتهای قهرمانی جهان در تولیدوی آمریكا (۱۹۶۲) نیز حضوری شایسته داشتند. تیم ملی ایران اگرچه نتوانست مقام قهرمانی خود را در این مسابقات حفظ كند ولی كسب مقام سوم جهان نیز با توجه به كارشكنیها و ناداوریهایی كه در حق تختی و سایر كشتی‌گیران ایران روا شد نتیجه‌ قابل قبولی تلقی می‌شود. جهان پهلوان تختی در این مسابقات با حضور مقتدرانه در برابر «وان براند» آمریكایی، «مروید» روسی و «عصمت آتلی» كه از قهرمانان صاحب نام وزن هفتم بودند از حیثیت كشتی ایران به خوبی دفاع كرد و در نهایت پس از تساوی با «مروید» جوان تنها به دلیل ۲۰۰گرم اضافه وزن نسبت به حریف از دریافت نشان طلا محروم شد و به گردن آویز نقره رضایت داد. قهرمان ارزشمند ایران در شرایطی در این دیدارها شركت كرد كه از بیماری خطرناكی رنج می‌برد با این حال عشق به ملت ایران او را به مصاف با بزرگترین قهرمانان جهان كشاند. شدت بیماری تختی به حدی بود كه پس از دیدار فینال سریعاً به نیویورك منتقل و روز بعد در بیمارستان بزرگ نیویورك تحت عمل جراحی قرار گرفت. در فاصله سالهای هزار و نهصد و شصت و دو تا هزار و نهصد و شصت و شش، جهان پهلوان تختی با وجود سن بالا همچنان عضو تیم ملی ایران بود. اما تنها در بازیهای المپیك هزار و نهصد و شصت و چهار توکیو شركت كرد كه در این دیدار با بد ‌اقبالی از كسب چهارمین نشان المپیك خود بازماند و به عنوان چهارمی جهان اكتفا كرد. البته جانشینان تختی در مسابقات جهانی صوفیه (هزار و نهصد و شصت و سه) و منچستر (هزار و نهصد و شصت و پنج) ‌از دریافت حتی یك امتیاز در وزن هفتم ناموفق بودند، این امر در كنار عشق وافری كه ملت ایران به جهان پهلوان داشتند، موجی از درخواستهای مردمی و مطبوعاتی برای حضور مجدد تختی در رقابتهای جهانی را برانگیخته بود. پهلوان سی و شش ساله ایران با وجود عدم آمادگی كافی و گذشتن از مرز بازنشستگی شركت در مسابقه های جهانی هزار و نهصد و شصت و شش (تیر ماه هزار و سیصد و چهل و پنج) تولیدو را پذیرفت. تختی در مسابقات انتخابی مسابقات جهانی هزار و نهصد و شصت و شش از نظر نتایج فنی و پیروزی با ضربه‌ فنی، بهترین چهره شناخته شده و به عنوان بهترین كشتی گیر وزن هفتم ایران راهی آمریكا شده بود با این حال كارشكنیها و برخوردهای سوئی كه از سوی برخی افراد و مقامات نسبت به او روا می‌شد روحیه‌ او را تضعیف كرده بود. جهان پهلوان به هنگام عزیمت به آخرین سفر خود، در میان خیل عظیم مردمی كه برای بدرقه او و همراهانش آمده بودند در گفت‌ و گو با خبرنگار "كیهان ورزشی" گفت: "هیچ چیز نمی‌تواند مرا خوشحال كند، پول، مدال طلا، عشق و حتی عشق. نسبت به این مردمی كه به فرودگاه آمده‌اند، احساس شرمندگی می‌كنم. راستی چقدر محبت بدهكارم؟ من چرا باید كشتی بگیرم؟ چرا باید همراه تیم، مسافرت كنم، تا سبب این همه مراجعت باشم؟ اگر پاسخ به این پرسش را می‌دانستم من هم می‌توانستم ادعا كنم چون دیگران هستم ... وقتی كسی نداند چه عاملی سبب خوشحالی‌اش خواهد شد، یقیناً نخواهد توانست بگوید چرا كشتی می‌گیرد و چرا همراه تیم مسافرت می‌كند." تختی كه بی‌امید به مصاف تازه نفسی ها و جوانان جویای نام رفته بود، متأسفانه با بدترین قرعه‌ ممكن نیز مواجه شد به طوری كه پس از پیروزی پنج بر صفر در مقابل حریفی از مجارستان به مصاف «الكساندر مدوید» و «احمد آئیك» (نفرات اول و دوم این دوره از رقابتها) رفت و با قبول شكست در برابر آنها برای همیشه با صحنه‌ كشتی خداحافظی كرد. یادش گرامی باد!
چهارشنبه 27/3/1388 - 12:31
آموزش و تحقيقات
نامگذاری كمپانی های بزرگ چه طور اتفاق افتاده است؟؟ تاکنون نام چند کمپانی به گوش شما خورده است؟ شاید برایتان جالب باشد که بدانید اسامی کمپانی های بزرگ از کجا آمده و چه ریشه ای دارد. Yahoo؛ در کتابی که Jerry Yang و David Filo موسسان یاهو خوانده بودند (کتاب سفرهای گالیور نوشته Jonathan Swift) انسان های عریان اولیه و زشت را «یاهو» معرفی کرده بود و موسسان یاهو نیز چون خود را همانند یاهوهای یاد شده در آن کتاب می دانستند این اسم را انتخاب کردند. :Google گوگل در ریاضی نام عدد بزرگی است، به معنی عدد 1 که 100صفر جلوی آن باشد. موسسان گوگل به خاطر نشان دادن گستردگی صفحاتی که گوگل آنها را جست و جو می کند این نام را انتخاب کردند. Hotmail؛ این سایت یکی از سرویس دهندگان پست الکترونیکی به وسیله صفحات وب است. هنگامی که مدیر پروژه برنامه می خواست نامی برای این سایت انتخاب کند، علاقه مند بود نام انتخاب شده اولاً مانند سایر سرویس دهندگان پست الکترونیک به mail ختم شده و دوماً روی وبی بودن آن نیز تاکید شود. بنابراین نام Hotmail را انتخاب کرد. در کلمه Hotmail حروف Html به ترتیب پشت سرهم قرار گرفته اند. :CocaCola برای طعم دادن به نوشیدنی های این شرکت از برگ هایی به نام coca و میوه یی به نام Kola استفاده می شود که موسس آن Kola را به Cola تغییر داد تا شکل نوشتاری نام شرکتش زیبا تر باشد. DAEWOO؛ به معنی «جهان بی همتا» در زبان کره یی. :Hp شرکت HP توسط دو نفر به نام های بیل هیولت و دیو پاکارد تاسیس شد. این دو نفر برای اینکه شرکت هیولت پاکارد یا پاکارد هیولت نامیده شود، مجبور به استفاده از روش قدیمی شیر یا خط شدند و نتیجه هیولت پاکارد از آب در آمد. :Microsoft برگرفته از اول دو کلمه Microcomputer Software که ابتدا Micro-Soft بود و خط فاصله آن بعداً حذف شد. SAMSUNG ؛ سامسونگ در زبان کره یی به معنی «3 ستاره» است. :SONY از لغت لاتین Sonus به معنی صدا گرفته شده و Sonny یک اصطلاح خیابانی امریکایی به معنی «جوان باهوش» است. شرکت سونی این کلمه را به Sony تغییر داد تا راحت تر و زیباتر تلفظ شود. SUN؛ این شرکت بزرگ توسط چهار تن از فارغ التحصیلان دانشگاه استنفورد تاسیس شد. Sun مخفف عبارت Standford Univercity Network است. :RedHat پدربزرگ Marc Ewing موسس RedHat یک کلاه قرمز با خط های سفید به او یادگاری داده بود ولی او گمش کرد و هر چقدر هم گشت پیدا نشد. به همین دلیل اسم این پروژه را RedHat گذاشت و در قسمتی از راهنمای آن نیز از کاربرانش خواسته اگر کلاه قرمز او را پیدا کردند به او برگردانند. :Adidas برگرفته از نام موسس آن Adolf(Adi)Dassler :Adobe اسم رودخانه یی که از پشت منزل موسس آن جان وارناک عبور می کند. Altavista ؛ در اسپانیایی به معنی «دید وسیع» است. :AMD نام AMD به عنوان یکی از تولیدکنندگان پردازنده برای کامپیوترهای شخصی، از عبارت Advanced Micro Devices به معنای «ریز تجهیزات پیشرفته» گرفته شده است. :Apple میوه مورد علاقه استیو جابز موسس و بنیانگذار شرکت اپل سیب بود و بنابراین اسم شرکتش را نیز اپل (به معنی سیب) گذاشت. BenQ؛ برگرفته از عبارت Bringing ENjoyment and Quality to life به معنی «آوردن شادی و کیفیت در زندگی». :Motorola شرکت موتورولا با هدف درست کردن بی سیم و رادیوی خودرو کار خود را آغاز کرد. از آنجایی که مشهورترین سازنده بی سیم و رادیو های اتومبیل در آن زمان شرکت Victrola بود، موسس این شرکت یعنی آقای پال کالوین نیز اسم شرکتش را موتورولا گذاشت تا علاوه بر داشتن مشابهت اسمی کلمه موتور نیز به نوعی در اسم شرکتش وجود داشته باشد. NIKE؛ خدای پیروزی یونانیان باستان. :Oracle موسس شرکت اوراکل یعنی لری الیسون و باب اوتس قبل از تاسیس شرکت روی پروژه یی برای CIA کار می کردند. این پروژه که اوراکل نام داشت بنا بود با داشتن مقادیر زیادی اطلاعات بتواند جواب تمام سوال های پرسیده شده توسط اپراتور را با مراجعه به مخزن اطلاعات بدهد (اوراکل در اساطیر یونانی الهه الهام است). این دو نفر پس از پایان این پروژه شرکتی تاسیس کرده و آن را به همین اسم نامگذاری کردند. :XEROX کلمه Xer در زبان یونانی به معنای خشک است و این برای تکنولوژی کپی کردن خشک در زمانی که اکثراً کپی کردن به روش های فتوشیمیایی انجام می گرفت فوق العاده حائز اهمیت بود.
چهارشنبه 27/3/1388 - 12:30
دانستنی های علمی
عجیب ترین قوانین جهان!!! 1. جویدن آدامس در سنگاپور ممنوع است. 2. تقلب کردن در مدارس بنگلادش غیر قانونی است و افراد بالای 15 برای تقلب به زندان فرستاده می شوند. 4. مشاهده فیلم های کاراته ای تا سال 79 در عراق ممنوع بود. 5. در ایسلند زمانی داشتن سگ خانگی ممنوع بود. 6. در آریزونای آمریکا، کشتن و شکار شتر ممنوع است. 7. در تایلند همه در سینما مجبورند هنگام پخش سرود ملی قبل از شروع فیلم قیام کنند. 8. در دانمارک روشن کردن ماشین قبل از چک کردن اینکه بچه ای زیر آن خوابیده است یا نه، ممنوع است. 9. در تایلند انداختن آدامس جویده شده 500 دلار جریمه دارد و قبل از خارج شدن ازخانه حتما باید لباس زیر پوشیده باشید. 10. در سال 1888 در بریتانیا قانونی تصویب شده که دوچرخه سواران را موظف می کرد تا زمان رد شدن ماشین از کنارشان، زنگ دوچرخه هایشان را بطور پیوسته به صدا درآورند. 11. در قرن 16 و 17 میلادی نوشیدن قهوه در ترکیه ممنوع بود و اگر کسی در حین خوردن قهوه دستگیر می شدن، به اعدام محکوم می شد. 12. در فنلاند زمانی پخش کارتون دونالد داک به علت شلوار نپوشیدن شخصیت اصلیت سریال ممنوع بود. 13. تا سال 1984، بلژیکی ها مجبور بودند نام فرزندشان را از یک لیست 1500 نفری در روزهای ناپلئون بطور رندوم انتخاب کنند. 14. در برمه دسترسی به اینترنت غیر قانونی است. اگر فردی با اتهام داشتن مودم دستگیر شود، به زندان محکوم می شود. 15. اتریش اولین کشوری بود که مجازات مرگ را در سال 1787 حذف کرد. 16. صدها سال پیش هر فردی که قصد داشت از کشور خارج شود، به سرعت اعدام می شد. 17.در میامی آمریکا، تقلید کردن رفتار جانواران ممنوع است.   18. در زمان حکومت طالبان در افعانستان، پوشیدن جوراب سفید برای زنان به علت تحریک آمیز بودن آن برای مردان ممنوع بود. در ضمن ماموران پلیس دستور داشتند پنجره خانه ها را با رنگ سیاه بپوشانند تا زنان حاضر در خانه ها دیده نشوند. 19. در لینوئیس آمریکا دادن سیگار روشن به حیوانات ممنوع است. 20. در ایالت میسوری بخش سنت لوئیس، هنوز هم نجات دادن زنان با لباس خواب، برای ماموران آتش نشانی ممنوع است. 21. در انگلستان، سر لاشه هر نهنگی که پیدا شود متعلق به پادشاه اشت و دم آن متعلق به ملکه. 22. در فرانسه صدا زدن خوک با نام ناپلئون ممنوع است. 23. در ویکتوریای استرالیا پوشیدن شلوارک های صورتی تحریک آمیز در غروب های شنبه ممنوع است. 24. در ویکتوریای استرالیا، تنها متخصصان برق اجازه تعویض لامپ برق را دارند. 25. در انگلستان چسباندن برعکس تمبر حاوی عکس ملکه، نشانگر خیانت و پیمان شکنی با سلطنت است. 26. در ورمونت، زنان تنها با اجازه کتبی همسرانشان حق استفاده از دندان مصنوعی را دارند. 27. در واشنگتن، وانمود کردن به داشتن خانواده پولدار ممنوع است. 28. در سوئیس داشتن یک پناهگاه برای شهروند الزامی است. 29. در اوهایو آمریکا, ماهیگیری در زمان مستی ممنوع است. 30. در روآتای ایتالیا، عبور افراد غیر مسیحی از 20 متری کلیسا ممنوع است. اما عبور بزرگراهی از فاصله 15 متری کلیسای آن منطقه موجب دردسر پلیس شده بود، زیرا امکان توقف خودرو ها در آن منطقه بزرگراه برای چک کردن مسیحی بودن یا نبودن شان وجود نداشت.
چهارشنبه 27/3/1388 - 12:29
دانستنی های علمی
ادیسون ادیسون در سنین پیری پس از كشف چراغ برق یكی از ثروتمندان آمریكا به شمار می رفت و درآمد سرشارش را تمام و كمال در آزمایشگاه مجهزش كه ساختمان بزرگی بود هزینه می كرد. این آزمایشگاه بزرگترین عشق پیرمرد بود. هر روز اختراعی جدید در آن شكل می گرفت تا آماده بهینه سازی و ورود به بازار شود. در همین روزها بود كه نیمه های شب از اداره آتش نشانی به پسر ادیسون اطلاع دادند، آزمایشگاه پدرش در آتش می سوزد و حقیقتا كاری از دست كسی بر نمی آید و تمام تلاش ماموران فقط جلو گیری از گسترش آتش به سایر ساختمانها است آنها تقاضا داشتند كه موضوع به نحو قابل قبولی به اطلاع پیرمرد رسانده شود. پسر با خود اندیشید كه احتمالا پیرمرد با شنیدن این خبر سكته می كند و لذا از بیدار كردن پیرمرد منصرف شد و خودش را به محل حادثه رساند و با تعجب دید كه پیر مرد در مقابل ساختمان آزمایشگاه روی یك صندلی نشسته است و سوختن حاصل تمام عمرش را نظاره می كند. پسر تصمیم گرفت جلو نرود و پدر را آزار ندهد. او می اندیشید كه پدر در بدترین شرایط عمرش به سر میبرد ناگهان پدر سرش را برگرداند و پسر را دید و با صدای بلند و سر شار از شادی گفت: پسر تو اینجایی می بینی چقدر زیباست! رنگ آمیزی شعله ها را می بینی؟ حیرت آور است! من فكر می كنم كه آن شعله های بنفش به علت سوختن گوگرد در كنار فسفر به وجود آمده است! وای ! خدای من، خیلی زیباست! كاش مادرت هم اینجا بود و این منظره زیبا را می دید. كمتر كسی در طول عمرش امكان دیدن چنین منظره زیبایی را خواهد داشت. نظر تو چیه پسرم؟ پسر حیران و گیج جواب داد: پدر تمام زندگیت در آتش می سوزد و تو از زیبایی رنگ شعله ها صحبت می كنی؟ چطـور می توانی؟ من تمام بدنم می لرزد و تو خونسرد نشسته ای؟ پدر گفت: پسرم از دست من و تو كه كاری بر نمی آید. مامورین هم كه تمام تلاششان را می كنند. در این لحظه بهترین كار لذت بردن از منظره ایست كه دیگر تكرار نخواهد شد در مورد آزمایشگاه و باز سازی یا نو سازی آن فردا فكــر می كنیم. الان موقع این كار نیست به شعله های زیبا نگاه كن كه دیگر چنین امكانی را نخواهی داشت! توماس آلوا ادیسون سال بعد مجددا در آزمایشگاه جدیدش مشغول كار بود و همان سال یكی از بزرگترین اختراع بشریت یعنی ضبط صدا را تقدیم جهانیان نمود. آری او گرامافون را درست یك سال پس از آن واقعه اختراع نمود.
چهارشنبه 27/3/1388 - 12:24
دانستنی های علمی
خواندنی های جالب آیا میدانستید که یک نوع موش هست که قلبش در یک دقیقه بین هزار و دویست تا هزار و پانصد مرتبه می تپد و بدین ترتیب رکورد ضربان قلب را در بین موجودات زنده را دارا ست؟ آیا میدانستید که مغز بیشترین انرژی را در بدن مصرف میکند و بدین دلیل است که گرمتر از سایر نقاط بدن میباشد؟ آیا میدانستید کانال سوئس در سال ۱۸۶۹ میلادی ساخته شده است و طول آن به ۱۶۲ کلیومتر میرسد؟ آیا میدانستید که در فصل تابستان در کشورهای اسکاندیناوی چون سوئد و نروژ فقط یک ساعت خورشید غروب میکند و حتی در بعضی نقاط حتی یک ساعت هم غروب نمیکند؟ آیا میدانستید ده کشور پهناور جهان بترتیب از این قرار میباشد : روسیه، کانادا، چین، آمریکا، برزیل، استرالیا، هند، آرژانتین، قزاقستان، سودان؟ آیا میدانستید که داغ ترین نقطه كره زمین در دالول اتیوپی است د در این منطقه در یك روز عادی دمای هوا در سایه به ۹۴ درجه فارنهایت میرسد؟ آیا میدانستید که قد انسان تا ۲۰ الی ۲۵ و گاها" تا ۴۰ سالگی بلند میشود و از چهل سالگی به بعد قد انسان هر دو سال حدود شش میلی متر کوتاه میشود؟ آیا میدانستید سریعترین هواپیمای مسافربری، هواپیماهای کنکورد میباشد که با سرعتی معادل ۲۲۰۰ کیلومتر در ساعت پرواز میکنند؟ آیا میدانستید که بزرگترین تخم، متعلق به پرنده ای به نام «كیوی» است كه در استرالیا زندگی می كند. در مقـــــــایسه با اندازه بـــــــدن، جثه كیوی، تقریبا" به اندازه یك مرغ است، اما تخمی كه می گذارد، یك چهارم بدنش وزن دارد؟ آیا میدانستید که مردها از 100 هزار سال پیش شروع به اصلاح کردن صورتهای خود کرده اند، آنها به کمک گوش ماهی و صدفها این کار را انجام میدادند؟ آیا میدانستید مردم فیلیپین به بیش از هزار لهجه سخن میگویند؟ آیا میدانستید که خواب كمتر از 6 ساعت و بیشتر از 8 ساعت، خطر ابتلا به دیابت را افزایش میدهد؟ آیا میدانستید که نوعی كوسه دارای 3500 دندان می بـــاشد كه از هیچ یك از آنها استفاده نمیکند؟
چهارشنبه 27/3/1388 - 12:22
اخبار
معرفی 7 خیابان گران جهان نشریه فورچون در تازه ترین شماره خود طی گزارشی به معرفی هفت خیابان گران جهان پرداخته است. این خیابانها گران ترین خانه ها و با ارزش ترین و استثنایی ترین مغازه های جهان را در اختیار دارند . ارزش املاك و مستغلات واقع در این خیابانها فارغ از نوسانات قیمت های جهانی ، همواره در حال افزایش و رونق است . خیابان وال استریت نیویورك رتبه نخست را در فهرست گران ترین خیابانهای جهان در اختیار دارد . اجاره هر فوت مربع از زمینهای این خیابان بیش از 1500 دلار است . هزینه اجاره املاك و مستغلات در این خیابان امسال ركوردهای جدیدی را بر جای گذاشته است . خیابان بوند لندن دومین خیابان گران جهان به شمار می رود . هزینه اجاره هر فوت مربع از زمینهای این خیابان بیش از 860 دلار است . این خیابان متشكل از دو خیابان نیو بوند و اولد بوند است . اولد بوند از قرن 18 مكانی برای زندگی قشر ثروتمند و مرفه لندن بوده است ولی امروز تقریبا از تمامی نقاط انگلیس در این خیابان زندگی می كنند . قیمت اجاره در این خیابان طی چهار سال اخیر 50 درصد افزایش داشته است . خیابان مونتیژه پاریس جایگاه سوم را در این فهرست به خود اختصاص داده است . هزینه اجاره هر فوت مربع از زمینهای آن به بیش از 660 دلار می رسد . خیابان ردئو درایو لوس آنجلس نیز چهارمین خیابان گران قیمت جهان به شمار می رود . هزینه اجاره هر فوت مربع از زمینهای این خیابان به بیش از 540 تا 850 دلار می رسد . روسیه و به عبارت بهتر شهر مسكو نیز جایگاهی در این رتبه بندی دارد . خیابان تورسكایای مسكو پنجمین خیابان گران جهان است . قیمت اجاره هر فوت مربع از زمینهای این خیابان نیز به بیش از 500 دلار می رسد . اكثر فروشگاههای لوكس و مجلل مسكو در این خیابان وجود دارد . شركتهای معتبر ایتالیایی مثل اسكادا و ویچینی در این خیابان به عرضه محصولات خود مشغول هستند . فروشگاه طلا و جواهرات كاررا وای كاررا نیز هر فوت مربع از زمینهای این خیابان را بیش از 650 دلار اجاره كرده است . ششمین خیابان گران قیمت جهان در این فهرست ، خیابان چو در شهر توكیوی ژاپن است . هزینه اجاره هر فوت مربع از زمینهای این خیابان بیش از 600 دلار است . نرخ اجاره بهای زمین در این خیابان طی 5 سال اخیر روندی تصاعدی داشته است . كانادا نیز در این فهرست جای دارد . خیابان بلور واقع در شهر تورنتو ، هفتمین نام در این فهرست است . هزینه اجاره هر فوت مربع از زمینهای این خیابان بیش از 300 دلار است . قیمت مسكن و مغازه در این خیابان طی 5 سال اخیر 50 درصد رشد داشته است .
چهارشنبه 27/3/1388 - 12:16
دانستنی های علمی
ماجرای شگفت انگیز استقامت یك كوهنورد دهم می سال 2003 ، محل اتفاق، تقاطع بزرگ كوه های كولورادو در آمریكا. ساعات اولیه صبح است كه آقای رالستون، كوهنورد معروف امریكایی طبق معمول همیشه با دوچرخه و كوله پشتی مخصوص كوهنوردی خودش از خانه خارج می شود . مساحت زیادی را با دوچرخه طی می كند تا به دره معروفی كه همیشه برای كوهنوردی به آنجا می رفته است برسد . این همان تقاطع بزرگ كوه های كولورادو است . محلی كه هر كوهنوردی از شنیدن نام آن به خود می لرزد . رالتسون تا رسیدن به دامنه كوه فقط با دو خانم جوان كه به قصد تفریح به دامه كوه آمده بودند برخورد می كند و سپس به مقصد همیشگی اش می رسد و برای كوهنوردی از دامنه كوه بالا می رود. چندین ساعت بعد كه ورزش همیشگی رالستون به پایان می رسد ، قصد بازگشت می كند ، اما در حال برگشت به سطح زمین سنگ های كوه بر اثر اتفاق كاملاً طبیعی جابجا می شوند و یك سنگ بسیار بزرگ پرتاپ شده و با سرعت تمام به طرف او می آید . آرون تعریف می كند كه در آن لحظه تنها كاری كه توانستم انجام دهم این بود كه بدنم را با سرعت هر چه تمامتر از زیر سنگ بیرون كشیده و با سرعت حركت كنم . اما در نهایت بازوی راستم به سنگ گرفت و آن تخته سنگ وحشتناك با وزنی در حدود 700 پوند ( چیزی در حدود 350 كیلوگرم ) بر روی بازوی راستم افتاد و تا كف دست راستم را گرفت . اینجا بود كه دیگر از حركت باز ماندم و نتوانستم بازو تا مچ دستم را از زیر سنگ ماندن نجات بدهم . آرون كه هنگام تعریف این واقعه ، عرق سردی بر روی پیشانی اش نشسته است ادامه می دهد كه با تمام توان سعی كردم سنگ را حركت بدهم اما مگر سنگ حركت می كرد ؟ وزن سنگ بسیار بالا بود و من فقط با یك دست ، نمی توانستم آن را حركت بدهم و دستم را بیرون بیاورم ، تمام سعی من بر این بود كه آرام باشم و در خونسردی كامل به اوضاع فكر كنم . می دانستم كه امكانش نیست با یك دست این غول سنگی راحركت داده و خودم را نجات بدهم . آرون به خوبی می دانست كه چندین كیلومتر راطی كرده تا به این نقطه برسد و آن زنان را هم مدت ها پیش در بین راه دیده است پس هیچ كس از حضور او در این مكان خبری ندارد و به همین دلیل كمكی هم از دست كسی ساخته نیست . دره بسیار عمیق بود و ساكت، هیچ حركتی دیده نمی شد و هیچ جانداری در آن مكان حضور نداشت . همه آنچه را كه به عنوان تغذیه با خود برده بودم شامل یك بطری آب ، چند عدد شكلات و یك ساندویچ خیلی كوچك می شد . آرون چندین روز در همان حالت در آن دره وحشتناك می ماند ، بعد از گذشت پنج روز بطری آب خالی شد و هیچ چیزی برای خوردن باقی نمانده بود . پنج شنبه صبح بود و پنجمین روزی كه دستش در زیر آن تخته سنگ بزرگ گیر كرده بود در این چند روز ، چندین سناریوی مختلف از ذهن آرون گذشت و افكار مختلفی برای نجات به فكرش رسید . متاسفانه جایی كه مانده بود داخل گودی دره بود و از دید همه كس پنهان شده بود و هیچ امیدی به نجاتش نمی رفت . حتی اگر كشته هم می شد ، معلوم نبود كه جسدش را بعد از چند روز پیدا می كردند و آیا اصلا ً كسی موفق به انجام این كار می شد یا نه ؟ آرون تصمیم خودش را گرفت . او می گوید اكنون بعد از بیست روز می توانم از آن واقعه و زجری كه كشیدم برای روزنامه ها سخن بگویم . هیچ راه دیگری وجود نداشت به جز اینكه بازویم را قطع كنم . نمی دانستم قادر هستم این كار را انجام بدهم یا نه ؟ اصلاً تصمیم درستی گرفته بودم ؟ جیبهایم را گشتم و تنها چیزی كه پیدا كردم یك چاقوی سویسی بسیار كند و كوچك بود مجبور بودم مشغول شوم . اول یك شریان بند درست كردم و بالای بازویم را سفت بستم . نقشه ام را به اجرا گذاشتم و باهمان چاقوی كوچك شروع كردم به بریدن بازوی خودم . آرون عرق صورتش را پاك می كند و ادامه می دهد : وقتی چاقو به استخوان رسید متوجه شدم كه چاقو قادر به شكستن استخوان نیست و تنها راهی كه وجود داشت شكستن استخوان بازو بود . دو تا از استخوانهای بازویم را شكستم . درد امانم را بریده بود اما در ان لحظه فقط سعی می گردم به چیزهای خوب در زندگیم فكر كنم . به خوشبختی های گذشته به روزهای خوب ، به خانواده ام و به كوهنوردی های خوبی كه داشتم. درد كشنده بود اما تمام فكرم را به مسائل خوب مشغول كرده بودم . وقتی كار بریدن بازو به اتمام می رسد . آرون شروع كرد به خارج شدن از دره و سیزده كیلومتر پیاده روی. خون ریزی اجازه فكر كردن درست به آرون نمی داد و فقط می توانست از روی رد پای كوهنوردهای دیگر حركت كند تا به جاده برسد. آنجا بود كه با یك زن و شوهر هلندی برخورد كرد و درجا غش كرد تمام نیروئی كه اندوخته بود به پایان رسیده بود و دیگر توانی برای ادامه دادن نداشت. زن و شوهر هلندی كمی آب و شیرینی به آرون می دهند تا احساس ضعف را از او دور كنند و سپس وی را با یك هلیكوپتر به اولین مركز درمانی منتقل كردند . آزمایش های اولیه نشان می داد كه آرون حالت عادی ندارد و خون زیادی از وی رفته است . خلبان هلیكوپتر تعریف میكند كه تمام تلاش ما بر این بود كه جلوی خواب رفتن او را بگیریم ولی روحیه او مثال زدنی و واقعاً عجیب بود ، باور نمی كنید اگر بگوئیم كه آرون با پای خودش وارد بیمارستان شد و تحت مداوای پزشكان بخش قرار گرفت . آرون رالستون كوهنورد با تجربه ای است كه واقعاً می توان گفت ، كه قهرمانانه خودش را نجات داده است . او اكنون با یك دست به زندگی خودش ادامه می دهد و هنوز هم به كوهنوردی ادامه می دهد . روحیه مثال زدنی دارد و مشاور خوبی در مشكلات كوهنوردی دیگران به شمار می رود . جالبترین و تكان دهنده ترین بخش مصاحبه و گفتگوی آرون ، قسمتی بود كه وی از بریدن استخوان بازویش حرف می زند. "نمی دانستم چگونه باید این كار را به اتمام برسانم ؟ چاقوی كوچك قادر به بریدن استخوان نبود و راهی به جز شكستن استخوان به ذهنم نمی رسید. با تكه سنگی كه پیدا كرده بودم سعی كردم استخوانها را بشكنم و دستم را از بدنم جدا سازم." آرون در پایان این گفتگو با شهامت و افتخار تمام به خبرنگاران حاضر گفت من برای مقابله كردن با هر پیش آمدی آماده هستم . در زندگی لحظاتی وجود داردكه انسان مجبور است تصمیمی را بگیردكه شاید انجام آن در لحظه اول غیر ممكن به نظر برسد ولی هیچ كاری از اراده آدمی خارج نیست من كوهنوردی قدیمی هستم و به تجربه ای كه دارم افتخار می كنم .
چهارشنبه 27/3/1388 - 12:15
دانستنی های علمی
هشت موضوع شگفت انگیز از زندگی آلبرت انیشتین هشت موضوع شگفت انگیز از زندگی آلبرت انیشتین که شما آنان را نمی دانستید. بله، همگی ما می دانیم که انیشتین این فرمول (e=mc2) را کشف کرد. اما واقعیت آن است که چیز های کمی در مورد زندگی خصوصیش می دانیم، خودتان را با این هشت مورد، شگفت زده کنید! 1- او با سر بزرگ متولد شد وقتی انیشتین به دنیا آمد او خیلی چاق بود و سرش خیلی بزرگ تا آنجایی که مادر وی تصور می کرد، فرزندش ناقص است، اما بعد از چند ماه سر و بدن او به اندازه طبیعی باز گشت. 2- حافظه اش به خوبی آنچه تصور می شود، نبود مطمئناً انیشتین می توانسته کتاب های مملو از فرمول و قوانین را حفظ کند، اما برای به یاد آوری چیز های معمولی واقعاً حافظه ضعیفی داشته است. او یکی از بدترین اشخاص در به یاد آوردن سالروز تولد عزیزان بود و عذر و بهانه اش برای این فراموشکاری، مختص دانستن آن ( تولد ) برای بچه های کوچک بود. 3- او از داستان های علمی- تخیلی متنفر بود انیشتین از داستان های تخیلی بیزار بود. زیرا که احساس می کرد، آنها باعث تغییر درک عامه مردم از علم می شوند و در عوض به آنها توهم باطلی از چیزهایی که حقیقتاً نمی توانند اتفاق بیفتند می دهد. به بیان او "من هرگز در مورد آینده فکر نمی کنم، زیرا که آن به زودی می آید." به این دلیل او احساس می کرد کسانی که به طور مثال بشقاب پرنده ها را می بینند باید تجربه هایشان را برای خود نگه دارند. 4- او در آزمون ورودی دانشگاه اش رد شد در سال 1895 در سن 17 سالگی، انیشتین که قطعاً یکی از بزرگترین نوابغی است که تاکنون متولد شده، در آزمون ورودی دانشگاه فدرال پلی تکنیک سوئیس رد شد. در واقع او بخش علوم و ریاضیات را پشت سر گذاشت ولی در بخش های باقیمانده، مثل تاریخ و جغرافی رد شد. وقتی که بعد ها در این رابطه از او سوال شد؛ او گفت: آنها بینهایت کسل کننده بودند، و او تمایلی برای پاسخ دادن به این سوالات را در خود احساس نمی کرد. 5- علاقه ای به پوشیدن جوراب نداشت انیشتین در سنین جوانی یافته بود که شصت پا باعث ایجاد سوراخ در جوراب می شود. سپس تصمیم گرفت که دیگر جوراب به پا نکند و این عادت تا زمان مرگش ادامه داشت. علاوه بر این او هرگز برای خوشایند و عدم خوشایند دیگران لباس نمی پوشید، او عقیده داشت یا مردم او را می شناسند یا نمی شناسند. پس این مورد قبول واقع شدن ( آن هم از روی پوشش ) چه اهمیتی می تواند داشته باشد؟ 6- او فقط یک بار رانندگی کرد انیشتین برای رفتن به سخنرانی ها و تدریس در دانشگاه ، از راننده مورد اطمینانش کمک می گرفت. راننده وی نه تنها ماشین او را هدایت می کرد، بلکه همیشه در طول سخنرانی ها در میان شنوندگان حضور داشت. انیشتین، سخنرانی مخصوص به خود را انجام می داد و بیشتر اوقات راننده اش، به طور دقیقی آنها را حفظ می کرد. یک روز انیشتین در حالی که در راه دانشگاه بود، با صدای بلند در ماشین پرسید: چه کسی احساس خستگی می کند؟ راننده اش پیشنهاد داد که آنها جایشان را عوض کنند و او جای انیشتین سخنرانی کند، سپس انیشتین به عنوان راننده او را به خانه بازگرداند. (عدم شباهت آنها مسئله خاصی نبود. انیشتین تنها در یک دانشگاه استاد بود، و در دانشگاهی که وقتی برای سخنرانی داشت، کسی او را نمی شناخت و طبعاً نمی توانست او را از راننده اصلی تمیز دهد.) او قبول کرد ، اما کمی تردید در مورد اینکه اگر پس از سخنرانی سوالات سختی از راننده اش پرسیده شود ، او چه پاسخی خواهد داد، در درونش داشت. به هر حال سخنرانی به نحوی عالی انجام شد، ولی تصور انیشتین درست از آب در آمد. دانشجویان در پآیان سخنرانی انیشتین جعلی شروع به مطرح کردن سوالات خود کردند. در این حین راننده باهوش گفت:"سوالات به قدری ساده هستند که حتی راننده من نیز می تواند به آنها پاسخ گوید" سپس انیشتین از میان حضار برخواست و به راحتی به سوالات پاسخ داد به حدی که باعث شگفتی حضار شد. 7- الهام گر او یک قطب نما بود انیشتین در سنین نوجوانی یک قطب نما به عنوان هدیه تولد از پدرش دریافت کرده بود. وقتی که او طرز کار قطب نما را مشاهده می نمود، سعی می کرد طرز کار آن را درک کند. او بعد از انجام این کار بسیار شگفت زده شد. بنابراین تصمیم گرفت علت نیروهای مختلف در طبیعت را درک کند. 8- راز نهفته در نبوغ او بعد از مرگ انیشتین در 1955 مغز او توسط توماس تولتز هاروی برای تحقیقات برداشته شد. اما این کار به صورت غیر قانونی انجام شد. بعدها پسر انیشتین به او اجازه تحقیقات، در مورد هوش فوق العاده پدرش را داد. هاروی تکه هایی از مغز انیشتین را برای دانشمندان مختلف در سراسر جهان فرستاد. از این مطالعات دریافت می شود که مغز انیشتین در مقایسه با میانگین متوسط انسان ها، مقدار بسیار زیادی سلول های گلیال که مسئول ساخت اطلاعات هستند داشته است. همچنین مغز انیشتین مقدار کمی چین خوردگی حقیقی موسوم به شیار سیلویوس داشته، که این مسئله امکان ارتباط آسان تر سلول های عصبی را با یکدیگر فراهم می سازد. علاوه بر این ها مغز او دارای تراکم و چگالی زیادی بوده است و همینطور قطعه آهیانه پایینی دارای توانایی همکاری بشتر با بخش تجزیه و تحلیل ریاضیات است.
چهارشنبه 27/3/1388 - 12:15
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته