• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 681
تعداد نظرات : 69
زمان آخرین مطلب : 5714روز قبل
بیماری ها
به نظر من ما ایرانی ها هنوزهم بدون تجویز پزشك سرخود دارو میخوریم واین خیلی خطرناكه چونكه امكانژ داره كه بعدا برا خودمون یه اتفاقاتی بیفته كه جبران ناپذیر باشه به امید روزی كه دیگه همچنین اتفاقی نیفته.
شنبه 29/4/1387 - 12:58
دعا و زیارت
یکی از قدیمی ترین خاطرات دوران کودکی من این بود که ناقوس کلیسا برای عبادت بامدادی شنبه ها در شهر کوچک و روستا مانندی که من در آن بزرگ شده ام به صدا در می آمد. کلیسای شهر ما که تابع فرقه متدیست بود ساختمانی چوبی و قدیمی با یک برج ناقوس و دو کلاس برای مدرسه یکشنبه ها برای کودکان که در یک دخمه پشت مرغدانی با درهای چوبی که آن را از جایگاه مقدس جدا می کند و نیز یک سن برای اجرای سرود که در کنار کلاسهای یکشنبه برای بچه های بزرگتر قرار دارد. کلیسا کمتر از دو بلوک با منزل ما فاصله داشت. همین که صدای ناقوس بلند می شد ما به طور خانوادگی می آمدیم و مراسم زیارت هفتگی کلیسا را به جا می آوردیم.در آن منطقه غیر شهری در حوالی دهه 1950، سه کلیسا در شهری با حدود 500 نفر جمعیت، مرکز تجمع اهالی به شمار می آمدند، کلیسای متدیست، که خانواده من با آن مرتبط بودند نیز چنین بود.
شنبه 29/4/1387 - 12:55
دانستنی های علمی

سلام بنظرتون مطالب امروز چه جورین؟

شنبه 29/4/1387 - 12:53
دعا و زیارت

بزرگترین دختر امیرمؤمنان، على بن ابى طالب علیه السلام، یعنى حضرت زینب كبرى سلام الله علیهما درسال ششم و بروایتى سال هفتم هجرى دیده به جهان گشودند .

هنگام ولادت نوزاد، جد بزرگوارش رسول خدا، حضرت محمد مصطفى (ص) مسافرت بودند، از این رو على (ع) منتظر تشریف فرمایى آن حضرت شدند تا ایشان نامى براى كودك برگزینند .

پس از بازگشت پیامبر خدا (ص)، جبرئیل بر حضرتش نازل شد و نام زینب را از جانب خداوند تعالى براى این كودك برگزید .

پیك وحى همچنین حوادث تأسف آورى را كه مقدر شده بود در آینده براى این بانوى گرامى در كربلا اتفاق بیفتد به اطلاع رسول خدا رساند .

بدین ترتیب بین زینب كبرى و برادرش حسین بن على (ع) از همان كودكى پیوندى عمیق و پیمانى ناگسستنى منعقد گردید .

این دو یار وفادار هیچ گاه از یكدیگر جدا نشدند و هیچ حادثه و مصیبتى نتوانست رشته رابطه معنوى بین آنان را پاره كند .

سالها گذشت و عبدالله بن جعفر طیار پسر عموى زینب (س) براى خواستگارى نزد امیرمؤمنان، على (ع) آمد .

مولاى متقیان به دو شرط با این ازدواج موافقت كردند: نخست آن كه عبدالله مانع دیدار زینب از برادرش، حسین (ع) نشود و دیگر آنكه اگر حسین (ع) تصمیم گرفت خواهر را با خود به مسافرت ببرد عبدالله مانع سفر زینب (س) نشود و عبدالله نیز هر دو شرط را پذیرفت .

این شرط از طرفى حكایت از رشته محكم رابطه معنوى بین این خواهر و برادر مى كند و از طرفى زمینه ساز حضور آن بانوى مطهر در سرزمین كربلاست تا بتواند رسالت تاریخى خویش را ایفا نماید و نهضت خونین برادر را استمرار بخشد .

زینب (س) دست پرورده دامان مادرى چون فاطمه زهرا (س) و خوشه چین علم و دانش پدرى چون على مرتضى سلام الله علیه است، هموكه رسول حق او را دوازه شهر علم مى نامید .

از این رو زینب كبرى (س) را همواره به فضل و دانش و كمال ستوده اند، بطورى كه امام زین العابدین (ع) خطاب به عمه گرامیش مى فرماید:خدا را سپاس كه تو دانشمندى استاد ندیده و دانایى هستى كه از كسى دانش نیاموخته اى! و بى جهت نیست كه نام زینب كبرى (س) را در زمره راویان حدیث مى بینیم .

آن مخدره شخصیتى است كه خطبه معروف مادرش، فاطمه زهرا (س) را در مسجد پیامبر و در مقام احتجاج با خلیفه اول روایت كرده است و این در حالى بود كه بیش از چهار سال از عمر شریف عقیله بنى هاشم، زینب كبرى (س) نمى گذشت .

و باز شگفت آور نیست كه پس از انتخاب شهر كوفه به عنوان پایتخت خلافت على (ع) و حضور آن حضرت در شهر، زینب (س) حلقه درسى براى بانوان تشكیل مى دهد و به آنان تفسیر قرآن مى آموزد

مهمترین برهه عمر شریف زینب (س) را سفر آن بانوى مقدس به كربلا و حضور آن حضرت در كاروان اسرا و حوادث بعدى آن دوران تشكیل مى دهد .

از زمانى كه حسین بن على (ع) مدینه را به مقصد مكه ترك فرمود، زینب (س) همراه برادر بود و در طول نبرد نیز این خواهر وفادار دو فرزند خود به نامهاى محمد و عون را به جبهه نبرد فرستاد تا در ركاب سرور و سالارشان بجنگند و سرانجام نیز آنان به شهادت رسیدند .

گرچه این مصیبت براى یك مادر، مصیبتى سخت است، اما زینب (س) در برابر آن كمر خم نكرد و به هیچ وجه ابراز تأسف ننمود .

تنها مصیبتى كه توان این كوه استقامت را از او گرفت و دل او را سخت به درد آورد، غم از دست دادن شخصیتهایى چون على اكبر و ابوالفضل العباس (عهما) و مهمتر از همه داغ برادر و مشاهده پیكر صدپاره و حلقوم بریده حسین عزیزش بود .

از این پس او وظیفه داشت از این خونهاى بناحق ریخته شده پاسدارى كند تا موج خروشانش كاخ بیداد بنى امیه را از بیخ و بن بر كند .

كاروان اسراى اهل بیت پیامبر (ص) وارد شهر كوفه شد و طى مراسمى آنان را نزد عبید الله بن زیاد والى شهر بردند .

حضور بانوان گرامى اسلام در مجلس ابن زیاد و سخنان كوبنده و افشاگر ایشان بخوبى نشان داد كه نهضت سرخ حسین همچنان زنده است: ابن زیاد: خدا را شكر كه شما را رسوا كرد و مردانتان را كشت و دروغهایتان را آشكار نمود! زینب (س): آنان كه رسوا مى شوند مردم فاسق و دروغگو هستند و آنها دیگران هستند، نه ما! - دیدى خدا با برادرت چه كرد؟ - من جز زیبایى و نیكویى چیزى ندیدم! این كشتگان، مردمى بودند كه خداوند شهادت را براى آنان مقدر فرموده بود و آنان نیز به سوى قتلگاههایشان شتافتند .

اما بزودى خداوند تو و ایشان را براى حساب جمع مى كند و آنان با تو به احتجاج بر مى خیزند .

آن وقت خواهى دید كه چه كسى رستگار است .

مادرت بر تو بگرید اى پسر مرجانه! این پاسخ كوبنده و قاطع به جبار سركشى كه هرگز تصور نمى كرد اینچنین تحقیر شود، براى ابن زیاد بسیار سنگین بود، لذا تصمیم گرفت حضرت را به قتل برساند .

اما اطرافیانش او را از این تصمیم منصرف كردند .

دستگاه بنى امیه از دیرباز سعى مى كرد با حفظ ظاهر اسلام، ریشه این دین الهى را بخشكاند و نیك دریافته بود كه براى رسیدن به این مقصود راهى جز منحرف كردن اذهان عمومى از خاندان پیامبر خدا (ص) ندارد، چرا كه آنان عالمان وحى الهى و تنها كسانى بودند كه مى توانستند با اجراى دقیق تعالیم آسمانى، جامعه را از انحطاط برهانند .

تبلیغات معاویه چشم و دل مردم شام را كور كرده بود .

اهل كوفه نیز گرچه بحسب ظاهر دم از دوستى اهل بیت مى زدند، اما در باطن مردمى سست عنصر بودند كه حاضر نمى شدند براى به حكومت رسیدن خاندان وحى، دنیاى خود را از دست بدهند .

آنان كسانى بودند كه وقتى نداى پلید:یا خیل الله اركبى و أبشرى بالجنة: اى سپاهیان خدا سوار شوید و به حسین حمله كنید، بهشت گواراى شما باد! را از حلقوم عمر سعد فرمانده سپاه كفر در كربلا شنیدند، دعوت خود و نامه هاى فراوانى را كه نوشته بودند، فراموش كردند و براستى گمان كردند كه اصحاب خدا و برگزیدگان بهشتند این ترفند، یعنى خدایى نشان دادن مقام خلافت براى بنى امیه و خارج از دین جلوه دادن دینداران واقعى، شیوه دیرین و همیشگى دستگاه بنى امیه بود و اكنون نیز عبیدالله بن زیاد از همین ترفند استفاده مى كند تا خود را بى تقصیر نشان دهد .

او چنین وانمود مى كند كه مخالفان حكومت جابرانه یزید، مردمى دروغگو هستند و این دست انتقام الهى بود كه حسین (ع) و یارانش را دچار این سرنوشت كرد و جا دارد كه خداوند را به خاطر كشتن آنان سپاس گفت! ابن زیاد ادعا مى كرد على بن الحسین (یعنى على اكبر علیه السلام) را خدا كشته است نه او و اصحابش! بیقین مقصود او از این تحلیل دروغ و این سخنان گزاف، چیزى جز تحریف واقیعت و مبرا نمودن دامان خود از اتهامات و تازه كردن داغ دل بازماندگان شهدا نبوده است .

اما بانوى فقیه دانشمند اسلام، زینب كبرى (س) واقعه را بگونه اى دیگر تحلیل و تفسیر مى كنند: آنچه بر اهل بیت گذشته است رسوایى نبود، بلكه سراسر زیبایى و خیر و نیكى بود .

فسق و دروغ نیز شایسته كسانى است كه اكنون بر مصدر ریاست تكیه زده اند و به دروغ ادعاى صدق و صلاح مى كنند و پس از آن نیز امام سجاد (ع) مصرانه اعلام مى دارند كه قاتل على اكبر دستگاه ظلم و ستم بنى امیه است تا كسى نپندارد كه این ادعا مى تواند لكه ننگ دامان ابن زیاد را بشوید و خود او نیز گمان نكند كه توانسته است اسراى اهل بیت را به تسلیم و خضوع و تغییر عقیده وادارد .

پس از ورود اسرا به شام نیز زینب كبرى (س) به افشاگرى مى پردازد و این بار شخص یزید را كه به كرسى خلافت تكیه زده است زیر سؤال مى برد و او را كافرى مى خواند كه چند روزى در این دنیا باقى مى ماند تا بار گناهانش سنگین تر شود .

در اینجا جا دارد كه ترجمه این خطبه شریف را بنا به روایت دانشمند شهیر عالم اسلام، سید بن طاوس رضوان الله تعالى علیه ذكر كنیم: زینب، دختر على بن ابى طالب (ع) برخاست و چنین گفت: حمد و سپاس مخصوص خداوندى است كه پروردگار جهانیان است و درود خدا بر رسول و خاندانش باد! خداوند راست گفته است آنجا كه مى فرماید:ثم كان عاقبة الذین اساؤا السوأى أن كذبوا بایات الله و كانوا بها یستهزؤن: سپس سرانجام كسانى كه در گناهان فرو رفتند این است كه آیات خدا را تكذیب كردند و آنها را به مسخره گرفتند .

اى یزید! آیا گمان كردى چون جهان وسیع و فضاى آسمان را بر ما تنگ كردى و ما را مانند اسیران به شهرها كشاندى، ما نزد خداوند خوار و بى مقدار شدیم و بر بزگوارى و مقام تو افزوده شده و این پیشامدها از مقام ارجمند تو است؟ بدین جهت برخود مى بالى و ناز مى كنى و بسى خرم و شادى كه دنیایت آباد شده و كار تو بر وفق مراد پیش مى رود و سلطنت و پادشاهى براى همیشه در اختیار تو قرار گرفته است! آهسته باش و تند نرو! مگر سخن خداوند را فراموش كرده اى كه مى فرماید: و لایحسبن الذین كفروا أنما نملى لهم خیر لانفسهم إنما نملى لهم لیزدادوا إثما و لهم عذاب مهین: آنان كه كافر شدند گمان نكنند كه این مهلتى كه به آنان دادیم مقدمه سعادت آنان است! نه، بلكه این مهلت براى آن است كه بر گناهان خود بیفزایند و براى آنان عذابى خوار كننده مهیا شده است! اى پسر آزادشدگان )1

(! آیا این از دادگرى و عدالت است كه زنان و كنیزان خویش را در پناه پرده جاى دهى و دختران پیامبر را با صورتهاى باز و بى چادر و پوشش، به همراه دشمنانشان در شهرها بگردانى تا اهل منازل آنان را ببینند و دور و نزدیك و پست و شریف بر آنان بنگرند، در حالى كه از مردان و حامیان آنان كسى باقى نمانده است؟! آرى، چگونه مى توان امید رحم و مهربانى از كسى داشت كه جگر آزاد مردان را در دهان بمكد و بیرون اندازد و گوشتش از خون شهیدان بروید )2

( و چرا باید كسى كه همواره با دیده اعتراض و دشمنى و كینه و عداوت به ما مى نگرد در اظهار دشمنى با ما كوتاهى كند! اكنون نیز مست و مغرور و بدون آن كه تصور كنى گناهى انجام داده اى، با چوب به دندانهاى ابى عبد الله، آقاى جوانان بهشت مى كوبى و شعر مى خوانى و مى گویى :اى كاش بزرگان طایفه من كه در جنگ بدر كشته شده اند، بودند و مى دیدند تا از دیدن این منظره فریاد خوشحالیشان بلند شود و بگویند: اى یزید! دست مریزاد! چرا این سخنان را نگویى و چرا این شعرها را نخوانى، در صورتیكه دست خود را در خون فرزندان محمد (ص) فرو برده اى و ستارگان درخشان زمین را كه دودمان عبدالمطلب بودند، خاموش كرده اى! اما تو با این كار موجبات مرگ و بدبختى خودت را فراهم كردى! اكنون هم پیران طایفه خودت را صدا مى زنى و خیال مى كنى آنان حرفهایت را مى شنوند .

ولى زود است كه خودت نیز به آنان بپیوندى و در آن هنگام آرزو مى كنى اى كاش دستهایم شل و زبانم لال مى بود و این سخنان را بر زبان نمى آوردم و این عمل زشت را مرتكب نمى شدم! خداوندا! انتقام ما را از كسانى كه به ما ظلم كردند بگیر و حق ما را از آنان بستان و ایشان را در آتش غضب بسوزان! اى یزید! تو با این كارها تنها پوست خود را پاره كردى و گوشت خودت را قطعه قطعه نمودى و طولى نمى كشد كه با این بار سنگینى كه از ریختن خون فرزندان پیامبر و هتك حرمت اهل بیتش به گردن گرفته اى بر آن حضرت وارد شوى و در آن روز خداوند آنان را گرد یكدیگر جمع مى كند و حق آنان را مى گیرد .

و لاتحسبن الذین قتلوا فى سبیل الله أمواتا بل أحیاء عند ربهم یرزقون: و مپندار كسانى كه در راه خدا كشته شده اند، مرده اند، بلكه آنان زندگانى هستند كه نزد پروردگارشان روزى مى خورند .

و همین كه خداوند حاكم باشد و محمد (ص) با تو مخاصمه كند و جبرئیل یاوریش نماید براى تو كافى خواهد بود! بزودى كسانى كه تو را بر این مسند نشاندند و بر گروه مسلمانان سوارت كردند خواهند فهمید كه چه جانشین بدى را انتخاب كردند و متوجه خواهند شد كه كدام یك از شما بدبخت تر و بدفرجام تر خواهید بود .

اكنون فشارهاى روزگار مرا به سخن گفتن با تو وادار كرده است .

با این حال تو را بى مقدار و حقیر و سرزنش تو را بزرگ و سزاوار مى شمرم و تو را مستحق توبیخ مى دانم اما چشمها اشك مى بارد و سینه ها از آتش غم مى سوزد! آه چه شگفت آور است كه سپاه خداوند به دست لشكر شیطان كشته شوند! خون ما از این دستها مى ریزد و گوشت ما در این دهانها جویده و مكیده مى شود و آن بدنهاى پاك روى زمین مانده اند و گرگهاى بیابان بنوبت آنان را زیارت مى كنند و درندگان بر خاكشان مى مالند! اى یزید! اگر امروز مى پندارى كه ما غنیمت جنگى هستیم، بزودى مجبور به پرداخت غرامت خواهى شد و آن، زمانى است كه جز آنچه انجام داده اى، چیزى نداشته باشى و خداوند هرگز به بندگانش ستم نمى كند .

ما به او شكایت مى كنیم و او پناهگاه ماست .

تو نیز - اى یزید!- به كار خودت مشغول باش و كید و مكر خودت را به كار ببر و منتهاى تلاشت را بكن، اما به خدا سوگند نمى توانى نام ما را محو كنى و وحى ما را خاموش گردانى و این ننگ و عار را از دامان خودت بشویى، زیرا عقلت ناتوان و ایام زندگانیت كوتاه است و توانت از دست رفته است روزى كه منادى فریاد بزند: ألا لعنة الله على الظالمین! خدا را سپاس كه ابتداى كار ما را با سعادت و مغفرت و پایان آن را به شهادت و رحمت ختم فرمود! ما از خداوند درخواست مى كنیم نعمتش را بر شهیدان ما تكمیل فرماید و بر اجر و مزد آنان بیفزاید و جانشینان نیكویى براى ما قرار دهد، چرا كه او خداوند رحیم و مهربان است و حسبنا الله و نعم الوكیل! این سخنان و خطبه هایى نظیر اینكه زینب كبرى (س) و امام زین العابدین (ع) در برابر مردم كوفه و شام قرائت كردند، پرده از چهره پلید خاندان ابوسفیان برداشت و واقعیت قضایا را روشن ساخت .

سرانجام این بانوى داغدار، پس از 56 سال عمر پر بركت و توأم با درد و رنج، در ماه رجب سال 62 هجرى دیده از جهان فروبست و در شام، در محلى كه اكنون نیز معروف است مدفون گردید .

و السلام علیها یوم ولدت و یوم ماتت و یوم تبعث حیا! --

1- حضرت اشاره به واقعه فتح مكه مى كنند و این كه ابوسفیان، جد یزید بن معاویه به اسارت گرفته شد و سپس بدستور پیامبر آزاد گردید .

از این رو به یزید و خاندان بنى امیه، فرزندان آزاد شدگان لقب داده اند .

2- حضرت با این جملات نیز اشاره به واقعه اسف بار جنگ احد نموده اند .

پس از پیروزى ظاهرى بنى امیه بر سپاه اسلام، هند همسر ابوسفیان كه جد یزید بود، سینه حمزة بن عبد المطلب عموى پیامبر (ص) را شكافت و جگر او را از شكم در آورد و جوید ولى نتوانست آن را بخورد و بیرون انداخت و بدین وسیله نهایت دشمنى خود با آل پیامبر نشان داد .

ماخذ: زندگانى زینب كبرى، مجموع سخنرانیهاى شهید؛ محراب، آیت الله دستغیب

شنبه 29/4/1387 - 12:51
خواستگاری و نامزدی

مولودی از سلاله ی عصمت و طهارت در 20 جمادی الاخر 1320 ه. ق مصادف با میلاد دخت گرامی پیامبر اسلام صلی الله علیه و اله گام به عرصه وجود نهاد . نام پدرش آیت الله شهید سید مصطفی موسوی و نام مادرش هاجر احمدی بود . وی را روح الله نامگذاری كردند. مرحوم سید مصطفی كه تحصیلات خود را در زادگاهش شروع و در نجف و سامرا با كسب معارف الهیه ادامه داده بود ، زمان میرزای شیرازی در زمره علما و مجتهدین آن عصر قرار داشت  و از نجف كه بازگشت ، زعامت اهالی خمین را عهده دار شد و به رفع تجاوزات و تعدیات دستگاه ظالم  پرداخت . او در خمین ، با ایجاد جلسات معارف اسلامی به آگاه ساختن توده مردم ، اقدام كرد؛ و سرانجام در راه خمین و اراك به دست طاغوتیان  و اصحاب شقاوت شهید شد. امام ( ره ) در پنج ماهگی یتیم شد و بعد از شهادت پدر،  تحت سرپرستی مادر ، عمه و دائی مهربانش پرورش یافت. امام تحصیلات مقدماتی را در خمین نزد میرزا محمود شروع كرد و سپس آن را در مكتب ملاابوالقاسم در مدرسه جدید التأسیس احمدیه ی آن دیار ادامه داد. در سن پانزده سالگی ، تحصیلات فارسی آن روز را به اتمام رسانید و نزد برادر بزرگش مرحوم آیت الله پسندیده ، صرف ، نحو و منطق را شروع كرد و تا سال 1338 ه. ق از محضر ایشان بهره كافی برد .

در سن 19 سالگی هنگامی كه چهار سال از وفات مادرش می گذشت ، به واسطه روح تشنه و جستجوگرش راهی حوزه علمیه اراك  شد كه ازحوزه های بزرگ دینی به شمار می رفت و تحت  زعامت و سرپرستی مؤسس حوزه علمیه ی  قم مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالكریم حائری یزدی ، از مجتهدین حوزه علمیه نجف اشرف واز شاگردان برجسته حوزه درس مرحوم میرزای شیرازی ، اداره می شد. در سال 1340 ه.ق آیت الله حائری یزدی به درخواست علمای بزرگ شهر مذهبی قم از اراك مهاجرت و تحت الطاف الهی موفق شد حوزه علمیه قم را تأسیس كند  .  امام ره در پی استاد، حوزه اراك را ترك كرد و در حوزه علمیه ی قم به تحصیل پرداخت و درمحضر آیت الله حائری یزدی پایه های علمی و مبانی فقهی و اصولی را تكمیل كرد و در محضر مرحوم آیت الله شیخ علی اكبر یزدی ( معروف به حكیم) درعلم هیئت مهارت یافت. امام ( ره ) از استاد و مراد خود مرحوم آیت الله شاه آبادی  متون مختلف عرفان، حكمت و فلسفه را فراگرفت و خود را در دریای علوم اسلامی غرق كرد .  در سال 1345 ه. ق سطوح را به پایان رسانید و به درجه اجتهاد نایل آمد و بدون نیاز علمی و فلسفی به حوزه های علمیه نجف در زمره ی مجتهدین و نوابغ فقهی قرار گرفت. در سال 1348 ه.ق با دخت مكرمه مرحوم آیت الله آقای حاج میرزا محمد ثـقفی تهرانی ازدواج كرد و ثمره این ازدواج دو پسر و سه دختر بود . امام ( ره )  در سال 1347 ه.ق در حالی كه فقط 27 سال داشت، تدریس فلسفه را آغاز كرد. سپس در سال1364 ه. ق همزمان با ورود آیت الله بروجردی به قم به تدریس علوم منقول ،  خارج فقه و اصول پرداخت .  قبل از آن ، مدتی به تدریس " سطوح" اشتغال داشت و كتاب های فقه و اصول را با بیانی شیوا و رسا برای طلاب و فضلا شرح و بسط می داد .

ایشان از همان اوان جوانی ، مبارزات سیاسی خویش را علیه ظلم و جور آغاز نمود و چندین بار تبعید و زندانی شد.

امام در پیروزی انقلاب اسلامی ، نقش بزرگی را در رهبری  مردم  برعهده داشت و بالاخره در12 بهمن 1357 پس از سال ها تبعید به وطن بازگشت و تا سال 1368 ، هدایت جامعه را بر عهده داشت و بالاخره در 14/ خرداد/1368 ، دنیای خاكی را وداع گفت و به عرش الهی هجرت نمود.

شنبه 29/4/1387 - 12:49
سياست

شصت و چهار سال پیش ، در نهم شهریور ماه 1318 هنگامی كه نیروهای رایش سوم با حمله ناگهانی به لهستان جنگ جهانی دوم را آغاز كردند، ایرانیان هیجان زده شدند اما نگران نبودند ، چون میهن ما هزاران كیلومتر از جبهه های جنگ اروپا فاصله داشت و بر خلاف جنگ جهانی اول كه نیروهای روسیه تزاری و امپراتوری عثمانی بلافاصله بعد از شروع جنگ در آذربایجان وارد یك درگیری تمام عیار شدند، در آن شرایط هیچ خطری ایران را تهدید نمی كرد ، زیرا جنگ جهانی دور از مرزهای ما و مساله اروپایی ها بود و تنها پی آمدهای اقتصادی آن می توانست دامنگیر میهن ما شود كه آن هم منحصر به ملت و مملكت ایران نبود. یك جنگ جهانی پی آمدهایی دارد كه تا دوردست ها در همه جای دنیا تأثیرگذار می شود.

دولت ایران در شهریور ماه 1318، به محض شروع جنگ ، اعلام بی طرفی نمود ، همچنان كه در جنگ جهانی اول در نخستین روزهای جنگ اعلام شد كه ایران بی طرف است. لكن موقعیت میهن ما در شهریورماه 1318 با موقعیت سیاسی – جغرافیایی آن در جنگ جهانی اول تفاوت بسیار داشت.

در جنگ جهانی اول به هنگام آغاز درگیریهای نظامی ، احمدشاه قاجار چند هفته ای بیشتر از تاجگذاریش نمی گذشت ، او در كار سلطنت بی تجربه و مملكت دستخوش رقابت گروههای سیاسی گوناگون بود و ارتش قابلی هم در اختیار دولت نبود تا از حدود و ثغور مملكت حراست كند.

در جنگ جهانی دوم 19 سال از كودتای 1299و به قدرت رسیدن رضاخان سواد كوهی می گذشت و او با عنوان رضا شاه پهلوی ، كاملا زمام امور مملكت را در دست داشت. با گذشت 19 سال از كودتا ، گروههای سیاسی مختلف صحنه را ترك كرده ، رجال مخالف شاه ، معدوم یا خانه نشین شده بودند. دربار ، كانون قدرت و مرجع كارهای مملكت از كوچك و بزرگ بود و امور كشور توسط شخص شاه حل و فصل می شد. از سوی دیگر ارتشی كه تحت فرمان او بود علاوه بر برقراری امنیت ، توانسته بود ایلات و عشایر را سركوب كند.

در جنگ جهانی دوم ایران از ثبات و رونق اقتصادی قابل قبولی بهره مند بود و ذخایر مالی قابل توجهی در اختیار داشت.

در جنگ جهانی اول از آغاز جنگ ، ایران به اشغال نیروهای روس ، انگلیس و عثمانی درآمد و جاسوسان آلمانی برای سرگرم كردن نیروهای دشمن در این منطقه از جهان كه دور از جبهه های اصلی نبرد بود به یاری مأموران و جاسوسان زبردستی چون " واسموس" با دست خالی یك جنگ تمام عیار علیه روسیه و انگلستان به راه انداخته بودند و حضور و مداخله نیروهای خارجی در ایران به آنجا رسیده بود كه سربازان روسی در شكارگاههای « ورداورد» كرج شیخ السفرا عاصم بیك سفیر كبیر امپراتوری عثمانی را به عنوان اسیر جنگی ربودند و با خود به روسیه بردند ، در حالی كه ایران یك كشور مستقل بی طرف بود و به هیچ دولتی اعلان جنگ نداده بود و این گونه مداخلات در قاموس قوانین بین المللی تجاوز محض به حقوق یك ملت مظلوم به شمار می رفت اما در جنگ دوم جهانی تا لحظه یی كه نیروهای روس از شمال و شمال شرق و قوای انگلیس از جنوب و جنوب غرب میهن ما را مورد تهاجم قرار دادند ، حتی یك سرباز خارجی در ایران حضور نداشت و بیگانگان مقیم ایران حتی آن دسته از نازی هایی كه ستون پنجم آلمان به شمار می رفتند به شدت تحت نظر بودند و پلیس ایران از لحظه به لحظه زندگی و رفت و آمد آنها باخبر بود.

در جنگ جهانی اول رجال ودولتمردان ایران دو دسته بودند ، دسته اول طرفداران آلمان و دسته دیگر حامیان و هواداران روسیه و انگلستان.

دسته اول در پی تغییر پایتخت و بردن شاه به اصفهان بودند و تلاش دسته دوم معطوف بر جلوگیری از تغییر پایتخت و استقرار شاه در پایتخت و حمایت از سیاستگذاری های روسیه وانگلستان بود.

در جنگ جهانی دوم نیز رجال ایران دو دسته شدند ، یك دسته كه شاه و ولیعهد را كنار خود داشتند ، معتقد به پیروزی نهایی آلمان بودند. دكتر متین دفتری نخست وزیر وقت بنا به اظهارات خودش هر وقت كه شاه به تحلیل مسائل جنگ می پرداخت و از او اظهار نظر می خواست در پاسخ شاه می گفت : "خاطر مبارك آسوده باشد ، آلمان پیروز است" در آغاز جنگ شاه از وزرای كابینه خواسته بود تا هر یك تحلیل خود را بنویسند و تقدیم كنند ، دكتر متین دفتری وزیر جوان كابینه كه در مدرسه آلمانی درس خوانده و یك « آلما نوفیل » به حساب می آمد ، در تحلیل خود پیروزی همه  جانبه آلمان را پیش بینی كرد و این تحلیل آنقدر به مذاق شاه خوش آمد كه چندی بعد با وجود سن و سال كم و جوانی و كم تجربگی او ، وی را بر خلاف عرف به نخست وزیری برگزید . در ضمن این انتخاب چراغ سبزی بود برای آلمان ها كه علاقمندی شاه ایران را به رایش سوم به ثبوت برساند.

رجال استخوان دار، پایان جنگ را به سود آلمان ها نمی دانستند ، اما جرات دم زدن نداشتند.

متقابلاً گروهی از رجال استخوان دارو وارد به سیاست، نتیجه جنگ را به درستی ارزیابی كرده ، هیتلر و آلمان را به خصوص پس از حمله آن كشور به اتحاد جماهیر شوروی پاك باخته می دانستند اما از ترس شاه جرات دم زدن نداشتند و با توجه به سرنوشت عبرت انگیز یاران قدیم شاه مانند "تیمورتاش "و "فیروز" و "اسعد" لب فرو بسته از ترس جان حتی در محافل خصوصی اظهار نظری نمی كردند ، زیرا به تجربه پی برده بودند كه در حكومت پلیسی شاه ، دیوار هم گوش دارد ...

آن روزها شایع بود كه تیمورتاش شبی در حال مستی در محفلی كاملاً خصوصی و دوستانه با اشاره به خدمات خود به رضاشاه گفته بود :

كه رستم یلی بود در سیستان

منش كرده ام رستم داستان !

شنود این خودستایی را به گوش شاه رسانده و آن بدفرجام را به آن روزگار سیاه نشانده بودند...

اما مردم ایران چه در جنگ جهانی اول كه ویلهلم امپراتور آلمان بود و چه در جنگ جهانی دوم كه هیتلر مقام پیشوایی و رهبری آن كشور را داشت اكثراً طرفدار آلمان ها بودند و پیروزی آن كشور را آرزو می كردند برای مردم ایران پیروزی آلمان و شكست روس و انگلیس مطرح بود و تفاوتی نمی كرد كه "ویلهلم" و "هیندنبورك" در رأس حكومت باشند یا هیتلر و گورینگ و گوبلز .... این محبت و عشق یك سویه و احساس عمیق عمومی ناشی از دو انگیزه مهم و اساسی بود ؛ اول این كه مردم ایران تحت تأثیر فرهنگ حماسی باستانی خود پهلوان پرست بودند، از این جهت ارتش توانمند آلمان را كه با رقیبان قویتر از خود پنجه در پنجه افكنده بود ، از صمیم قلب دوست می داشتند و دیگر اینكه از روس ها و انگلیس ها نظر به سوابق تاریخی منزجر و متنفر بودند . سالدات های روسیه تزاری بارها دست به كشتار ایرانیان زده بودند. عموم مردم ایران به ویژه آذربایجانی ها فاجعه عاشورای 1330 قمری ( 1312 میلادی ) را به خاطر داشتند كه نظامیان روس چگونه با قساوت و بی رحمی در این روز مقدس آزادیخواهان ایرانی را كه گناهی جز وطن دوستی و دفاع از آب و خاك و ناموس خود نداشتند ، به دار آویخته بودند ...

از سیاست مزورانه دولت انگلستان هم كه در این منطقه از جهان كه جز به منافع خود نمی اندیشید و هر زمان كه مصالحش ایجاب می كرد ، با دشمنان ایران دست به یك می شد مردم ایران یكسره منزجر و متنفر بودند. مردم ایران به یاد داشتند كه در وقایع عاشورای 1330 و قتل عام مردم تبریز ، انگلستان نه تنها كوچكترین حمایتی از مردم مظلوم ایران نكرد بلكه تمامی توان و امكانات تبلیغاتی خود را به كار گرفت تا تبریزیان را متهم به قتل عام روسها كند و به خاطر زدو بند با روسها ، وجهه جهانی آنها را حفظ كند تا آنجا كه مردم انگلیس و روزنامه های بی طرف به صدا درآمدند و با خطوط درشت، تیتر اول خود را به مسائل ایران اختصاص داده ، نوشتند : « هیچ كس به داد ایران نمی رسد»

دولت انگلستان كه جاسوسان او در سراسر این مملكت حتی در زمان قدرت رضاخان دست اندركار كسب خبر و دسیسه چینی بودند به منفور بودن انگلیسی ها پی برده بودند و می دانستند كه آب رفته به آسانی به جوی باز نخواهد آمد و این نكته برای مقامات انگلیسی روشن بود كه موقعیت و محبوبیت انگلستان كه در وقایع مشروطیت به نقطه اوج رسیده بود ، به بی آبرویی انجامیده و دیگر از انگلیس و انگلیسیها یك چهره محبوب نمی توان ساخت. لذا با اطلاع از طرز تفكر ایرانیان ، پس از اشغال ایران ، تمام قوای خود را صرف تخریب شخصیت صدراعظم آلمان كردند و بدین منظور با استفاده از حافظه تاریخی و ملی ایرانیان هیتلر را با ضحاك ماردوش مقایسه نموده پوسترهای تبلیغاتی فراوانی را در شمارگان بسیار وسیع چاپ و توزیع كرده به در و دیوار چسباندند. با این امید كه چهره هیتلر طرفدار ملت های مشرق زمین مخدوش شود. اما این كارها بی فایده بود زیرا مردم ایران حتی بچه ها تحت تأثیر تبلیغات آلمان ها بودند. « سر ریدر بولارد » سفیر كبیر انگلستان در ایران در یادداشت مورخ 25/ 12/ 1319 ( 16 مارس 1941) خود می نویسد: "ایرانی ها در مجموع طرفدار آلمان هستند و انسان گه گاه مجبور است  این دشمنانش را ملاقات كند."

در جنگ جهانی اول مردم ایران از پادشاه خود تنفر و انزجاری نداشتند و كارهای خلاف پدر را به حساب پسر كه در هنگام رسیدن به سلطنت كودك ده دوازده ساله یی بیش نبود نمی گذاشتند و به خاطر داشتند كه این كودك كلاه بر زمین می كوفت و با گریه و زاری پدر و مادرش را می خواست و می گفت : من نمی خواهم پادشاه باشم ، از جان من چه می خواهید؟ به یاد داشتند كه آن طفل به بهانه سواری از كاخ صاحبقرانیه فرار كرده و نایب السلطنه و گارد سلطنتی با هزار زحمت او را پیدا كرده بودند و نایب السلطنه ( عضدالملك قاجار ) به زور و با تشر ، شاه را به قصر بازگردانیده بود....

اما در جنگ جهانی دوم ، همه از شاه می ترسیدند و به دلیل سختگیری های بیش از اندازه مأمورین دولت به ویژه شهربانی ، از شاه دل پری داشتند. مردم ایران هنوز به گلوله بستن مردم را در حرم مطهر حضرت رضا (ع)  از یاد نبرده بودند . روحانیان و پیشوایان دینی به دلیل مواضع ضد مذهبی شاه سقوط او را آرزو داشتند . خانه ها و مالكین بزرگ و روسای ایلات و عشایر هم كه بر جان ومال خود ایمن نبودند از رفتن شاه خوشحال بودند خرده مالكین به ویژه  روستاییان شمال كه املاكشان  به زور ضبط  و به بهای نازلی خریداری  می شد  سقوط شاه را تفضل الهی می دانستند . رجال كشوری و لشكری  هم كه مورد سوء ظن شاه بودند  و بیم جان داشتند ، برای رفتن شاه لحظه شماری می كردند .

در جنگ اول جهانی سرنوشت مملكت در دست یك نفر نبود ، لذا  می بینیم كه در پایان جنگ به رغم تلاشی كه انگلستان برای تحت الحمایه كردن ایران به خرج دادند ، در برابر تنی چند از رجال خود فروخته كه دست اندر كار بند و بست با انگلستان بودند ، همان رجال قدیمی و همان افكار عمومی در برابر روزنامه های خود فروخته و مدافع قراداد، صف آرایی كرده  ، نقشه های شوم انگلستان را با عزم ملی نقش بر آب دادند .

 اما در جنگ جهانی دوم مقدرات كشور تنها در دست یك نفر بود ـــ شاه بود و دیگر هیچ !

شاهی كه بهترین دوستان و مشاورانش را معدوم كرده یاران بازمانده را خانه نشین نموده و خود سرانجام تك و تنها مانده بود .  شاهی كه به زمین و آسمان مشكوك و مظنون بود و حتی ولیعهد خودش را كه عزیزترین  فرزند او بود ، عامل بیگانه می پنداشت . در چنین اوضاع و احوالی وقتی كه ایران به ناگهان مورد هجوم نیروهای متفقین قرار گرفت ، شاه  در كار خود درمانده و تردیدها و دودلی های او در آن روزهای سخت بحرانی سرا پا به زیان ملت و مملكت تمام شد .

در جنگ جهانی اول  با آن كه روسها  تا دروازه های تهران پیش آمده بودند ، با وجود این در سایه تدبیر رجال با ایمان و وطن خواه  و آگاه از سقوط پایتخت پیشگیری  شد .

اما در جنگ جهانی دوم  با آن كه قرار بر این نبود كه تهران به اشغال  نیروهای متفقین درآید و رسماٌ اعلام كرده بودند كه  در فاصله  بسیار دوری از پایتخت متمركز خواهند شد بر اثر سوء مدیریت و ادامه تكروی های شاه بهانه هایی به دست متفقین افتاد تا تهران را اشغال كنند .

با سقوط  پایتخت و استعفای شاه كار به آنجا كشید كه سربازان روسی  یكی از وزرای كابینه  فروغی را در خیابان ونك لخت كردند .

در  جنگ جهانی اول آگاهی عمومی نسبت به مسائل داخلی و سیاست بین المللی در سطح بسیار بالایی قرارداشت زیرا مطبوعات آن دوره وظیفه اطلاع رسانی خود را به نحو بسیار  شایسته ای انجام دادند و به خوبی از عهده بر آمدند .

ملت  ایران از همه جا بی خبر بود .

اما در جنگ دوم  مردم ایران از همه جا بی خبر بودند و حتی مسوولان  دولت و نمایندگان مجلس  تا روز سوم شهریور نمی دانستند  در پس پرده  چه می گذرد . این بی خبری  زیانهای بی شماری  به بار آورد  و مردم غفلت  زده در برخورد با مصائب و مشكلات بعد از جنگ با دشواریهای فراوان روبرو شدند . كوتاه سخن آن كه فاجعه سوم شهریور هنگامی  به وقوع  پیوست كه ارگانهای مملكتی و مردم از همه جا بی خبر ایران هیچ گونه آمادگی قبلی برای روبرو شدن با چنین بحران بزرگی را نداشتند .

واقعه سوم شهریور  1320 اگر چه حادثه یی ناگهانی بود ، اما بی مقدمه نبود . زیرا كودتای  ضد انگلیسی عراق به رهبری "رشید عالی" وزیر دربار پیشین و فعالیتهای گسترده عوامل نفوذی آلمان  در ارتش عراق و نقشه های پنهانی نازی ها برای خرابكاری  در پالایشگاه آبادان  و مناطق نفتی ایران متفقین را نسبت به موقعیت سوق الجیشی  ایران حساس تر كرد و از همان زمان تذكراتی به زبان دیپلماسی پیرامون  خطر بالقوه كارشناسان آلمانی در ایران  به دولت داده شد كه مورد اعتنا قرار نگرفت .

واقعه مهم دیگری كه بعد از جریان كودتای  عراق به وقوع پیوست  و اوضاع جبهه های  جنگ و موقعیت ایران را به كلی  دگرگون نمود . حمله ناگهانی قوای آلمان به اتحاد جماهیر شوروی و پیشروی سریع این نیروها به سوی قفقاز  و چاههای نفت  بود كه متفقین را نسبت به مسائل ایران حساس تر كرد . از آن تاریخ به بعد از یك سو تذكرات جدی درمورد آلمانی های مقیم ایران آغاز می شود و از سوی دیگر  نقشه های پنهانی  برای اشغال احتمالی ایران تحت بررسی قرارمی گیرد .

شنبه 29/4/1387 - 12:47
سياست

روز بیست وهشتم ژوئن 1914 " آرشیدوك فرانسوا فردیناند" ولیعهد اتریش ومجارستان وفرمانده كل نیروهای مسلح دو كشور ، به همراه همسرش هنگام دیدارازشهر( سارایوو) در یوگسلاوی  فعلی به قتل رسید و همین موضوع باعث بروز جنگ بین الملل اول گردید. نام قاتل( كارویلوپرینسیپ) ، دانشجویی نوزده ساله بود. او عمل خود را انتقامی برای اعمال زور و فشار به صربستان قلمداد كرد و چون كمتر از بیست سال داشت محكوم به مرگ نشد، لیكن در 28 آوریل 1918 بر اثر بیماری سل با همسرش در زندان درگذشت.

جنگ جهانی اول از سال 1914 تا 1918 به طول انجامید. در این جنگ طرفین متخاصم عبارت بودند از متحدین یعنی: آلمان ،  اتریش و هنگری ( مجارها) كه بعدها تركیه عثمانی و بلغارستان نیز بدانها پیوستند و متفقین یعنی : فرانسه ، انگلیس ،  روسیه ، بلژیك ، صربستان و ژاپن سپس ایتالیا، رومانی، پرتغال، یونان و ممالك متحده آمریكا.

در سوم آگوست 1914 ، دولت آلمان از بلژیك درخواست كرد تا نیروهای جنگی خود را علیه فرانسه از این كشور عبور دهد ،  لیكن دولت بلژیك این تقاضا را رد كرد. بنابراین نیروهای آلمان از مرزهای بلژیك عبور كرده و وارد این كشور شدند. لذا انگلستان برای نقض بی طرفی بلژیك به آلمان و در دوازدهم همین ماه به اتریش و مجارستان نیز اعلام جنگ نمود . به دنبال آن در ششم آگوست ، دولت صربستان نیز به آلمان اعلام جنگ كرد.

همچنین در اول ماه آگوست، آلمان به روسیه و تركیه عثمانی اعلام جنگ نمود. نیروهای آلمان در همین روز به كشور لوكزامبورگ در اروپای باختری حمله كرده آن را اشغال كردند و در پی آن فرانسه نیز به اطریش و مجارستان اعلام جنگ نمود. در سی ام ماه آگوست قسمتی از ارتش روسیه توسط آلمان ها نابود شد كه نود هزار روسی اسیر گردیدند. در این جنگ فرمانده قشون آلمان ، ژنرال هیندنبورگ بود.

درماه سپتامبرنیروهای آلمان به فرماندهی " اریش فون فالكن هاین" تا مرز پاریس پیشروی كردند و ( جوزف جفری) فرمانده ارتش فرانسه فرمان حمله عمومی داد. در 28 اكتبر همین سال دولت تركیه عثمانی به روسیه حمله كرد و در پی آن فرانسه و انگلستان به این دولت اعلام جنگ نمودند.

در بیست و دوم آوریل 1915 در جبهه غربی ، آلمان ها برای اولین بار از سلاح شیمیایی استفاده كردند. این سلاح یك گاز كلر بود و بسیاری از سربازان فرانسوی از پا در آمدند.

در سیزدهم ماه مه ، كشتی مسافری انگلیسی به نام ( لوستیانا) توسط آلمان ها غرق شد.

در این حادثه 1198 نفر كشته شدند كه در میان آنان 128 نفر آمریكایی بودند. به همین دلیل دولت آمریكا اعتراض شدید اللحنی برای دولت آلمان فرستاد. دولت آلمان معتقد بود كه در این كشتی ، تجهیزات جنگی برای انگلستان حمل می شده است. رئیس جمهوری آمریكا ( تئودور روزولت) خواهان جنگ علیه آلمان شد.

درسیزدهم ماه جولای ، حملات تهاجمی آلمان و اتریش به لهستان آغاز گشت. همچنین در بیست و یكم آگوست، ایتالیا به تركیه عثمانی اعلام جنگ نمود و درچهاردهم سپتامبرآلمان، اتریش، مجارستان ، بلغارستان و تركیه عثمانی پیمان چند جانبه ای را منعقد ساختند.

درنهم مارس 1916 ، آلمان به كشور پرتغال اعلام جنگ نمود. در ماه مه ، آلمان ها به میزان 115000 عدد از كشتی های جنگی انگلیسی را منهدم كردند و 6900 سرباز انگلیسی كشته شدند. در مقابل آلمان نیز 62000 تن كشتی از دست داد و 2900 سرباز آلمانی كشته شدند.

در بیستم جولای " هیندنبورك "  فرمانده ارتش آلمان درجبهه شرق گردید. به همین دلیل قسمت اعظم نیروهای اتریشی تحت فرماندهی هیندنبورك و ( لودندورف) ژنرال دیگر آلمانی درآمدند.

همچنین دربیست و هشتم جولای ، ایتالیا به آلمان اعلام جنگ نمود. در ضمن رومانی به اتریش و مجارستان و نیزآلمان به رومانی و دراول سپتامبر بلغارستان به رومانی و در بیست و ششم نوامبر كشور یونان به آلمان اعلام جنگ نمودند.

در سی ام دسامبر ، كاپیتان آلمانی" فلیكس گراف فون لوكنر" كه به او شیطان دریا لقب داده بودند توسط كشتی جنگی خود بیست وسه كشتی متفقین را در دریاهای آتلانتیك و پاسیفیك غرق نمود.

درششم آوریل 1917 آمریكا به آلمان اعلام جنگ نمود و در هشتم دسامبر همین سال به اتریش و مجارستان نیز اعلام جنگ كرد.

درماه آگوست سال 1918حدود 54 هزار نفر سرباز آمریكایی به نفع متفقین وارد جنگ شدند. دراین زمان آلمانها درتمام جبهه ها می جنگیدند و چون اتریش و متحدانش نیز متحمل خسارات سنگین  شده و از ادامه جنگ ناتوان بودند، آلمان ناچار تقاضای صلح كرد.

بنابراین دربیست و دوم اكتبر سال 1918 ، رسماً جنگ جهانی اول با شكست آلمان پایان یافت و ویلهلم دوم امپراتور آلمان به هلند متواری شد و دولت هلند به او حق پناهندگی داد.

سلاح جنگی ( تانك) در بحبوحه جنگ توسط (سرارنست سونتین) اختراع شد.

امضاء قرارداد آتش بس

در یازدهم نوامبر 1918 در یك واگن راه آهن در جنگ های ( گومپیگنه) مارشال فرانسوی( فردیناند فوش) مذاكرات برقراری آتش بس و شرایط متفقین را به شرح زیر به هیئت ویژه آلمانی دیكته كرد:

1- آلمانی ها باید نواحی اشغال شده در فرانسه به علاوه الزاس – لوترینگن(Lothringen Elsass) ، بلژیك و لوكزامبورگ را ظرف مدت چهارده روز ترك نماید.

2- نیروهای آلمانی باید ظرف مدت یك ماه قسمت چپ ناحیه راین (Rhein) را تخلیه كنند . نیروهای متفقین پل های ماینز (Mainz)، كوبلنز(koblenz)، و كلن(Koln) را اشغال نمایند.

3- ارتش آلمان 5000 قبضه توپ، 25000 قبضه اسلحه و 1700 هواپیمای شكاری بمب افكن را به متفقین واگذار نماید.

4-  آلمان ها باید حداكثر ظرف مدت یك ماه5000 لوكوموتیو، 150000 واگن راه آهن و 5000 كامیون را به متفقین واگذار نمایند.

5- آلمان تمام اسرای جنگی متفقین را باید بلافاصله آزاد كند. زمان بازگشت اسرای آلمانی به میهن خود، ابتدا در جریان مذاكرات صلح معین خواهد شد.

6-  آلمانی ها باید در شرق، نیروهای خود را تا پشت مرزهای موجود در سال 1914 عقب بكشند. زمان عقب نشینی نیروها را متفقین بعداً اعلام خواهند كرد.

7- متفقین دارای حق ورود به شهرهای دانزیگ (Danzing) و وایكسل(Weichscl) می باشند تا بتوانند نظم را درشرق اروپای مركزی حفظ نمایند.

8- كل نیروی دریائی آلمان باید با نظارت متفقین خلع سلاح گردد.

9- بلوكه بندرهای آلمانی همچنان پابرجای باقی خواهد ماند. بدین ترتیب جلوگیری از حمل مواد غذائی به آلمان توسط نیروهای متفقین، همچنان پس از مذاكرات برای پایان جنگ باقی خواهد ماند.

سرانجام این عهدنامه با عهدنامه " ورسای "  ، تلفیق شد و به پیروزی دولت های متفق  مهر تایید زد .  این جنگ ، خسارات بسیار زیاد جانی ومالی بر جای نهاد و مدت 1565 روز طول كشید . در طول این مدت  حدود 65 میلیون نفر بسیج شده بودند ؛ از این عده حدود 9 میلیون نفر كشته شدند ، حدود 22 میلیون نفر ( به نسبت یك سوم ) معلول و از كار افتاده  و 7 میلیون نفر برای همیشه معلول و ناقص شدند . این جنگ حدود 5 میلیون نفر مفقود نیز بر جای گذاشت .

شنبه 29/4/1387 - 12:46
بیماری ها
عصب دندان از سطح دندان فاصله بیشتری دارد تا از کناره های دندان . این بدان معنی است که پوسیدگی هائی که از کنار دندان صورت میگیرد زودتر به عصب میرسد تا اینکه از شیار های دندان پوسیدگی رشد کند. تا پوسیدگی به عصب نرسد میشود دندان را بدون عصب کشی پر کرد و این ربطی به عمق پوسیدگی ندارد یعنی حفره چه یک میلیمتر باشد و چه 7 میلیمتر اگر حفره پوسیدگی به عصب دندان نرسد پر کردن احتیاج به عصب کسی نخواهد داشت و در ضمن اگر حتی به اندازه سر سوزن هم پوسیدگی روی عصب دندان را باز کند این دندان نیاز به عصب کشی خواهد داشت .البته برای دندانهای که به طور تصادفی عصب دندان باز میشود (نه به خاطر پوسیدگی ) راههای درمانهایی مثل دایرکت پالپ کپ و .... وجود دارد ولی در مجموع پوسیدگی به عصب برسه باید عصب کشی بکنیم بعد دندان را پر کنیم حال چه درد داشته باشیم و چه درد نداشته باشیم . در حالی که اکثر مردم فکر میکنند که دندان را فقط وقتی عصب کشی میکنیم که درد داشته باشیم .

دندانی که پوسیدگی تا کنار ه های عصب دندان رسیده ولی هنوز به عصب دندان نرسیده باشد در چنین حالتی معمولا دندان به سرما و گرما حساس میشود و با خوردن چیز های شیرین ممکن است درد خفیفی روی دندان احساس کنیم نکته دوم این است که پوسیدگی وقتی از شیار های دندان شروع میشود دیگر از سطح گسترش پیدا نمیکند بلکه از عمق گسترش پیدا کرده و مثل یک کوزه ای که دهنه بسیار تنگی دارد دارای دهنه تنگ و بدنی وسیع باشد پوسیدگی ها را نباید از ظاهر آن قضاوت کرد در ظاهر ممکن است کم به نظر برسند ولی حتی تا مرحله رسیدن به عصب دندان هم پیشرفت داشته باشد. پس مرتب برای چک کردن دندانها به پیش دندانپزشک خود بروید تا در مراحل اولیه تشخیص داده شود.

اولین کاری که برای پر کردن انجام میگردد برداشت پوسیدگی های دندان است مقدار برداشت پوسیدگی بیشتر از خود فضای پوسیده است علت آن است که مینائی که در بالای فضای پوسیدگی قرار دارد un support بوده و باید برداشته شود . علت دوم این است که برای دسترسی به عمق پوسیدگی مجبورمیشوند به اصطلاح دهنه این پوسیدگی کوزه مانند را باز کنند. تهیه حفره های دندانپزشکی قوانین خاصی دارد که کلیه دندانپزشکان در مورد آن آموزش کامل دیده اند و نترسید دندانتان را اضافی بر نمیدارند.
بعد از برداشت کامل پوسیدگی ته حفره را چک میکنیند که روی عصب دندان باز نشده باشد و در صورتی که مطمئن شدند که عصب دندان باز نیست از موادی برای حفاظت عصب دندان روی قسمت هائی که نزدیک عصب است بکار میبرند. این مواد به دو علت استفاده میشود اول اینکه عصب دندان را از تحریکات مختلف حرارتی حفاظت میکنند و علت دوم این است که این مواد کف بندی حاوی یو نهائی است که عصب دندان را برای ساخته شدن مجدد تحریک میکنند و این برای استحکام عاج باقی مانده زیر پر کرد گی موثر است.

در مرحله آخر دندان را با آمالگام پر میکنند . آمالگام ماده ای است که ساختمان اصلی آن را نقره و جیوه تشکیل میدهد . یک زمان شایع کرده بودند که این جیوه موجود در آمالگام برای بدن مضر است در حالی که اصلا اینطور نیست و بیشتر تبلیغاتی است . برای دندانهای خلفی هنوز هم بعد از یکصد سال ماده ای مناسب تر از آمالگام ساخته نشده .البته تلاشهائی برای استحکام بخشیدن به مواد همرنگ در حال صورت گرفتن است ولی هنوز در رقابت با آمالگام عقب هستند .
شنبه 29/4/1387 - 12:42
کنکور
1. برای خودتان برنامه هفتگی داشته باشید به گونه ای که اگر کسی از شما پرسید مثلاً روز دوشنبه ساعت 10 صبح یا پنجشنبه ساعت 5 بعد از ظهر قرار است چه کنید، برای آن پاسخ دقیقی داشته باشید. برنامه شما باید کاملا متعادل و به دور از هر گونه افراط و تفریط باشد. یک نوجوان دانش آموز و یا یک جوان دانشجو برای پیشرفت خود، غیر از فعالیتهای عمیق علمی متناسب با رشته خود، احتیاج به استراحت و خواب مناسب (حداقل 7 ساعت)، ورزش، دیدار دوستان و آشنایان، شرکت در فعالیتهای عبادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی، دیدن برنامه های تلوزیونی، مطالعات غیر درسی مانند مطالعه روزنامه ها، مجلات، رمان و ... دارد. برنامه را به گونه ای طراحی کنید که اولا همه فعالیتهای لازم (حتی خواب و بیداری و غذا خوردن) شما را پوشش دهد و ثانیا شما را خسته نکند. در ضمن در لا به لای آن جایی برای سنجش و اصلاح برنامه ها وجود داشته باشد.
2. متن درس را مانند کسی بخوانید که می خواهد آنرا تدریس کند. حال ببینیم یک معلم خوب قبل از تدریس چه می کند: او با استفاده از تجربیات قبلی خود، ابتدا درس را کاملا و به طور عمیق مطالعه و سپس از مطالب آن خلاصه برداری می کند. به مطالب و تمرینات کتاب بسنده نمی کند و به وسیله کتب معتبر، مطالب و مسائل جدید و جالبی به طرح درس خود می افزاید. گاهی هم برای اینکه بهتر و راحت تر تدریس کند، جداولی تهیه می کند و یا وسایلی با دست خود می سازد. بنابر این «اگر می خواهید خوب بخوانید، همانند یک معلم بخوانید». اگر برایتان امکان دارد درس را برای دیگری تدریس کنید و به او اجازه دهید از شما سوالاتی درباره همان درس بپرسد. اگر چنین امکانی برایتان نیست، بعد از مطالعه و خلاصه برداری، کتاب را کنار بگذارید و همانند یک معلم همان درس را برای خودتان تدریس کنید. دقت کنید که میزان مهارت شما در تدریس یک درس معمولا برابر است با میزان فهم مطالب آن درس توسط شما.
3. همین که در یک جای نسبتاً ساکت پشت میز بنشینید و یک کتاب درسی را دست بگیرید و یک بخش آن را بخوانید و مطالب آن را خلاصه کنید (حتماً حتماً حتماً خلاصه کنید)، آن وقت می شود درس خواندن. بعد این کار را ادامه دهید و آرام آرام زمان این کار را زیاد کنید. با این روش اوضاع بهتر می شود. اصلاً لازم نیست که فکر کنید چه کار کنم؟ شروع کنید و شروع کنید و شروع کنید و شروع کنید. همین یعنی بهترین کار.
خدانگهدار
شنبه 29/4/1387 - 12:41
خواستگاری و نامزدی
. برای افزایش و پرورش اعتماد به نفس خود تلاش کنید. یعنی سعی کنید تصویر قابل اعتماد تر و بهتری از "خویش" پدید آورید. یکی از بهترین و کوتاه ترین گام ها برای افزایش اعتماد به نفس این است که توانایی های خود را افزایش دهید؛ مثلاً توانایی های علمی، هنری، ورزشی، فنی و ... بدیهی است هر چه کاری را که انجام می دهید احتمال پیشرفت و موفقیت شما در آن بیشتر باشد، تجربه های دلپذیر و خوشایندی از خود خواهید داشت. فکر می کنید برای چه کارهایی استعداد و آمادگی بهتری دارید؟
2. سعی کنید به اندازه ی لازم نگران نظر و ارزیابی دیگران باشید نه بیشتر. یعنی اگر این هراس را داشته باشید که چنانچه نتوانم در حضور دیگران به خوبی صحبت کنم اتفاق خیلی بدی می افتد، این هراس و دلهره ی منطقی نیست و بسا که موجب تشدید مشکل شما شود. شاید بد نباشد که فکر کنیم همیشه نمی توان در همه چیز کاملاً خوب و موفق بود و اینکه در برخی موارد با دیگران تفاوت داریم؛ مانند نوشتن، گفتن، راه رفتن و ... وجود این تفاوت ها طبیعی و عادی است.
3. تمرین های بسیار خوب و مؤثری برای کمک به شما وجود دارد؛ مانند تمرین مقابل آینه، تنظیم تنفس هنگام گفتار، انجام تمرینات شل سازی عضلات، واتنش یا RELAXANT (که در انتهای پاسخ می توانید آن را بخوانید)، جایگزین کردن واژه های مترادف در مواقعی که لازم است و ...
امیدواریم روزهای خوبی داشته باشید.

تمرینات شل سازی عضلات، واتنش یا RELAXANT:
در یك اتاق آرام كه هوا به خوبی در آن جریان دارد، با یك لباس راحت دراز بكشید و بدون آنكه به چیز خاصی فكر كنید خود را رها سازید و هر چه می توانید عضلات خود را شل و راحت سازید. سپس سعی كنید عضلات بدن خود را، از پایین به بالا، برای مدتی كاملاْ سفت و منقبض كنید و چند ثانیه ای آنها را به این حالت نگه دارید (مثلاْ از عضلات ساق پا شروع كنید و تا گردن ادامه دهید). سپس در حالی كه نفس خود را به آرامی بیرون می دهید عضلات سفت شده را شل كنید و مدتی آرام بمانید.
تجربه ی ما و گزارش كسانی كه این تمرینات را انجام داده اند این است كه این تمرین ها بر روی اعتماد به نفس خیلی اثر دارد –اگر مایل بودید شما هم ما را از اثرداشتن یا نداشتن آن باخبر كنید. البته بهتر است یك هفته این تمرینات را انجام دهید.
خدانگهدار
       
شنبه 29/4/1387 - 12:39
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته