• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1267
تعداد نظرات : 1077
زمان آخرین مطلب : 5417روز قبل
دعا و زیارت
لايُحِبُّني‌ الاّ مومن‌ٌ وَلا يُبْغِضُني‌ الاّ مُنافِق‌ٌ
مرا جز مومن‌ دوست‌ ندارد و به‌ من‌ جز منافق‌ بُغض‌ و كينه‌ نمي‌ورزد.
 
بدون‌ ترديد يكي‌ از شاخص‌هاي‌ ايمان‌ِ راستين‌، جهت‌گيري‌ و انگيزة‌دوستي‌ و محبت‌ و عشق‌ است‌. اينكه‌ چه‌ كسي‌ را يا چه‌ چيزي‌ را و چرا دوست‌داريم‌، و از چه‌ كسي‌ يا چه‌ چيزي‌ و چرا نفرت‌ داريم‌، مشخص‌كنندة‌ عمق‌ وريشه‌داري‌ِ ايمان‌ِ ما است‌. محبت‌ و نفرت‌، امري‌ دروني‌، قلبي‌ و نامشهود است‌كه‌ آثار و نشانه‌هاي‌ آن‌ در رفتارها و برخوردهاي‌ انسان‌ ظهور و بروز خارجي‌پيدا مي‌كند. هرگز نمي‌توان‌ كسي‌ را مجبور ساخت‌ كه‌ چيزي‌ را يا شخصي‌ رادوست‌ بدارد يا از آن‌ متنفر باشد، زيرا دوستي‌ و نفرت‌، بر اساس‌ِ معرفت‌ وشناختي‌ كه‌ نسبت‌ به‌ كسي‌ يا چيزي‌ ايجاد مي‌شود و ميزان‌ِ قرب‌ و نزديكي‌ كه‌ باآن‌ مقوله‌ احساس‌ مي‌گردد و نيز درك‌ و تصديق‌ِ سودمندي‌ِ آن‌، در دل‌ ايجادمي‌شود. تبديل‌ و تغيير آن‌ يا شدت‌ و ضعف‌ آن‌ نيز به‌ همين‌ عوامل‌ بستگي‌دارد. كشش‌ و جاذبه‌اي‌ كه‌ بين‌ مُحب‌ّ و محبوب‌ ايجاد مي‌شود يا فاصله‌ ودافعه‌اي‌ كه‌ بين‌ مُبْغِض‌ْ و مبغوض‌ بوجود مي‌آيد، حاصل‌ِ شناخت‌ و احساس‌ِسنخيّت‌ اين‌ دو و ظرفيت‌ و توان‌ِ محبوب‌ براي‌ برآوردن‌ آرمان‌ها و نيازهاي‌محب‌ّ است‌. البته‌ همة‌ اموري‌ كه‌ «محبوب‌ِ» يك‌ شخص‌ است‌، در يك‌ سطح‌نيستند بلكه‌ با توجه‌ به‌ مراتب‌ و درجات‌ِ سنخيت‌ محب‌ و محبوب‌، سودمندي‌محبوب‌ و نيازها و آرمان‌ها و آرزوهاي‌ محب‌ّ، سطح‌ و ميزان‌ محبت‌ها هم‌متفاوت‌ مي‌شود: گاهي‌ چيزي‌ يا كسي‌ محبوب‌ِ بالذات‌ و اصيل‌ است‌ و گاهي‌محبوب‌ بالعرض‌ و بالواسطه‌. اگر كساني‌ ثروت‌ را دوست‌ دارند، بخاطر اين‌است‌ كه‌ آن‌ را وسيلة‌ رفاه‌ و لذت‌ مي‌دانند و رفاه‌ و لذت‌ را تامين‌كنندة‌خوشبختي‌، اگر كساني‌ هم‌ عاشق‌ علم‌ و دانش‌اند بدان‌ جهت‌ است‌ كه‌ با آن‌احساس‌ سنخيّت‌ و نزديكي‌ مي‌كنند و آن‌ را برآورده‌ كنندة‌ آرمان‌ها وغايت‌هاي‌ خود مي‌دانند. اما همة‌ محبت‌ها و دوستي‌ها به‌ «حب‌ّ كمال‌ وسعادت‌» منتهي‌ مي‌شود و همة‌ نفرت‌ها و كينه‌ها از «تنفر از انحطاط‌ و سقوط‌ وبدبختي‌» سرچشمه‌ مي‌گيرد.
انسان‌ ذاتاً كمال‌جو و تعالي‌ طلب‌ است‌ گرچه‌ مصداق‌ها و موردها را غلط‌انتخاب‌ كند. به‌ همين‌ جهت‌ در مكتب‌ وحي‌، همه‌ سعي‌ اولياء الهي‌ بر اين‌ است‌كه‌ بشر را به‌ محبوب‌ لايق‌ و معشوق‌ حقيقي‌ برسانند و مصداق‌ درست‌ِ كمال‌ وتعالي‌ را به‌ انسان‌ معرفي‌ كنند.
آري‌! محبوب‌ و معشوق‌ حقيقي‌ انسان‌، تعالي‌ و رشد و جمال‌ و كمال‌ِ مطلق‌است‌ كه‌ هر كس‌ هر چه‌ را و هر كه‌ را دوست‌ دارد جمال‌ و كمالي‌ در او سراغ‌دارد يا آن‌ را موجب‌ رشد و تعالي‌ مي‌شمارد. و چون‌ خداوند متعال‌ ـجل‌جلاله‌ ـ منشا و  مخزن‌ و مبدا همة‌ زيبايي‌ها و كمالات‌ است‌، پس‌ اومحبوب‌ِ اصيل‌ و بالذات‌ است‌ و براي‌ يك‌ انسان‌ِ مومن‌ راستين‌ و عارف‌ِ حقيقي‌ـ كه‌ با شناخت‌ و درك‌ِ حقيقت‌ هستي‌ و كسب‌ جهان‌ بيني‌ الهي‌، به‌ ايمان‌ رسيده‌است‌ ـ جز «خدا» هيچ‌ محبوب‌ِ مستقلي‌ وجود ندارد. همة‌ صفات‌ و جلوه‌هاي‌زيبايي‌ از آن‌ خدا است‌، پس‌ همة‌ سپاس‌ها و ستايش‌ها هم‌ از آن‌ او است‌،همينطور همة‌ محبت‌ها و عشق‌ها نيز به‌ او تعلق‌ دارد، و انسان‌ِ راه‌ يافتة‌ هدايت‌شده‌، اين‌ حقيقت‌ را دريافته‌ است‌ و آنچه‌ را از خدا مي‌خواهد و مي‌جويدهمين‌ است‌ كه‌: «خدايا! من‌ از تو دوستي‌ِ تو و عشق‌ِ تو را مي‌خواهم‌، و دوستي‌هر كه‌ تو را دوست‌ دارد، و دوستي‌ِ هر عملي‌ را كه‌ موجب‌ قرب‌ من‌ به‌ تومي‌گردد!»
كساني‌ كه‌ مجذوب‌ و عاشق‌ جلوه‌هاي‌ دنيا شده‌اند و دوستي‌ و عشق‌ مطلق‌خود را به‌ مطلوب‌ها و محبوب‌هاي‌ مادي‌ و حيواني‌ محدود ساخته‌اند، درحقيقت‌ بدين‌ علت‌ است‌ كه‌ تنها ظواهر و مظاهرِ هستي‌ را درك‌ كرده‌ و ازمعرفت‌ عمق‌ و غايت‌ِ هستي‌ محروم‌اند، و چون‌ انسان‌ موجودي‌ است‌ كه‌ به‌مطلق‌ و بينهايت‌ گرايش‌ دارد، و از طرفي‌ يافته‌ها و جلوه‌هاي‌ِ دنيوي‌ محدود ونازل‌ مي‌باشند، بنابراين‌ نمي‌تواند نياز فطري‌ و متعالي‌ِ انسان‌ را ارضاء كند و اورا به‌ آرامش‌ و اطمينان‌ برساند. آنچه‌ انسان‌ را به‌ آرامش‌ و امنيت‌ و ايمان‌مي‌رساند محبت‌ و ياد خدا و انسان‌هاي‌ الهي‌ است‌.
بيان‌ اين‌ حقيقت‌ در كلام‌ِ پيشواي‌ِ مومنان‌ امام‌ علي‌(ع)، هرگز از سرِشخص‌پرستي‌ و خودخواهي‌ نيست‌، كه‌ ساحت‌ مقدس‌ آن‌ بزرگوار از اين‌امور، منزه‌ و پاك‌ است‌، بلكه‌ حقيقتي‌ است‌ كه‌ پيامبر اكرم‌(ص) آن‌ را به‌ عنوان‌عهد و پيمان‌ خود اعلام‌ كرده‌اند و دوستي‌ علي‌(ع) را، ملاك‌ و شاخص‌ ايمان‌و نفاق‌ دانسته‌اند.
آري‌! مدعيان‌ دوستي‌ِ خدا بسيارند. اما دوستي‌ِ حقيقي‌ خدا، شاخص‌ وعلامت‌ِ صادقي‌ مي‌خواهد كه‌ مدعيان‌ لاف‌زن‌ را از محبّان‌ صادق‌ و واقعي‌ جداسازد. و آن‌ دوستي‌ِ علي‌(ع) است‌. زيرا علي‌بن‌ ابيطالب‌(ع) آيينة‌ تمام‌ نماي‌جمال‌ و جلال‌ حق‌ است‌. او است‌ كه‌ پيشواي‌ عاشقان‌ و امام‌ عارفان‌ است‌. اواست‌ كه‌ پيامبر اكرم‌(ص) او را صديق‌ اكبر و فاروق‌ اعظم‌ دانسته‌ است‌. علي‌(ع)بزرگ‌ترين‌ دوست‌ِ صادق‌ و عاشق‌ پاكباختة‌ خدا و پيامبر او بوده‌ كه‌ در عقيده‌و عمل‌، آن‌ را نشان‌ داده‌ است‌. علي‌(ع) بزرگترين‌ ميزان‌ و شاخص‌ تشخيص‌حق‌ از باطل‌ و سره‌ از ناسره‌ بوده‌ است‌. او كه‌ خود را بنده‌اي‌ از بندگان‌ رسول‌اكرم‌(ص) مي‌داند و نفس‌ِ پيامبر(ص) است‌.
آيا ممكن‌ است‌ كسي‌ مومن‌ واقعي‌ باشد امّا بدون‌ عشق‌ و محبت‌ علي‌(ع)؟و آيا ممكن‌ است‌ كسي‌ بغض‌ و نفرت‌ و كينه‌ علي‌(ع) را به‌ دل‌ داشته‌ باشد اما درادعاي‌ دوستي‌ِ خدا و ايمان‌ به‌ او، صادق‌ باشد؟ علي‌(ع) كه‌ رفتارش‌ وگفتارش‌، ميزان‌ حق‌ است‌ و صراط‌ مستقيم‌، و در عرصه‌ها و صحنه‌ها و شرايط‌مختلف‌ و در فراز و نشيب‌هاي‌ زندگي‌، ذرّه‌اي‌ از حق‌ و عدالت‌ و ايمان‌ عدول‌نكرده‌ و الگوي‌ جامع‌ِ انسان‌ كامل‌ و نمونة‌ عالي‌ قرآن‌ِ ناطق‌ است‌، بهترين‌ ملاك‌و معرّف‌ براي‌ جداكردن‌ مومن‌ و منافق‌ است‌ و هم‌ او است‌ كه‌ در كنار كوثر ودر عالم‌ محشر، مومن‌ و منافق‌ را جدا مي‌سازد و بهشت‌ و جهنم‌ را به‌ عدالت‌تقسيم‌ مي‌نمايد.
آري‌! علي‌(ع) را جز مومن‌ دوست‌ نمي‌دارد و با او جز منافق‌ دشمني‌نمي‌ورزد، زيرا دوستي‌ِ علي‌بن‌ ابيطالب‌(ع) كيميايي‌ است‌ كه‌ جوهر وجودانسان‌ را «علوي‌» مي‌سازد و او را به‌ تعالي‌ مي‌رساند. دوستي‌اي‌ كه‌ در جان‌ ودل‌ ريشه‌ دوانده‌ و بر معرفت‌ و سنخيّت‌ با آن‌ درّ يگانة‌ هستي‌، استوار باشد.دوستي‌اي‌ كه‌ بدون‌ آن‌ پيوند با علي‌(ع) و خداي‌ علي‌(ع) هرگز ميسّر نتواندشد. دوستي‌اي‌ كه‌ خداوند آن‌ را در كلام‌ حكيمش‌ بر هر مسلماني‌ واجب‌ساخته‌ و اجر رسالت‌ پيامبراكرم‌(ص) دانسته‌ است‌. دوستي‌اي‌ كه‌ با پيروي‌ ازعلي‌(ع) به‌ عشق‌ و محبّت‌ متعالي‌، رشد يا بنده‌ و رشددهنده‌ تبديل‌ مي‌شود وراه‌ِ نجات‌ و سعادت‌ انسان‌ مي‌گردد. و همين‌ محبّت‌ و عشق‌ است‌ كه‌ مي‌تواندانسان‌ را تا مرز عصمت‌ بركشَد و بالا بَرَد، بگونه‌اي‌ كه‌ هيچ‌ گناه‌ و زشتي‌اي‌دامنگير انسان‌ نشود و به‌ سير معنوي‌ و سلوك‌ روحاني‌ وي‌، زيان‌ نرسانَد...چنان‌ باد كه‌ جرعه‌اي‌ از اين‌ عشق‌ نصيب‌ ما گردد. ان‌شاءالله‌.
 
2. دوستي‌ امام‌ علي‌(ع)
لايُحِبُّني‌ الاّ مومن‌ٌ وَلا يُبْغِضُني‌ الاّ مُنافِق‌ٌ
مرا جز مومن‌ دوست‌ ندارد و به‌ من‌ جز منافق‌ بُغض‌ و كينه‌ نمي‌ورزد.
 
بدون‌ ترديد يكي‌ از شاخص‌هاي‌ ايمان‌ِ راستين‌، جهت‌گيري‌ و انگيزة‌دوستي‌ و محبت‌ و عشق‌ است‌. اينكه‌ چه‌ كسي‌ را يا چه‌ چيزي‌ را و چرا دوست‌داريم‌، و از چه‌ كسي‌ يا چه‌ چيزي‌ و چرا نفرت‌ داريم‌، مشخص‌كنندة‌ عمق‌ وريشه‌داري‌ِ ايمان‌ِ ما است‌. محبت‌ و نفرت‌، امري‌ دروني‌، قلبي‌ و نامشهود است‌كه‌ آثار و نشانه‌هاي‌ آن‌ در رفتارها و برخوردهاي‌ انسان‌ ظهور و بروز خارجي‌پيدا مي‌كند. هرگز نمي‌توان‌ كسي‌ را مجبور ساخت‌ كه‌ چيزي‌ را يا شخصي‌ رادوست‌ بدارد يا از آن‌ متنفر باشد، زيرا دوستي‌ و نفرت‌، بر اساس‌ِ معرفت‌ وشناختي‌ كه‌ نسبت‌ به‌ كسي‌ يا چيزي‌ ايجاد مي‌شود و ميزان‌ِ قرب‌ و نزديكي‌ كه‌ باآن‌ مقوله‌ احساس‌ مي‌گردد و نيز درك‌ و تصديق‌ِ سودمندي‌ِ آن‌، در دل‌ ايجادمي‌شود. تبديل‌ و تغيير آن‌ يا شدت‌ و ضعف‌ آن‌ نيز به‌ همين‌ عوامل‌ بستگي‌دارد. كشش‌ و جاذبه‌اي‌ كه‌ بين‌ مُحب‌ّ و محبوب‌ ايجاد مي‌شود يا فاصله‌ ودافعه‌اي‌ كه‌ بين‌ مُبْغِض‌ْ و مبغوض‌ بوجود مي‌آيد، حاصل‌ِ شناخت‌ و احساس‌ِسنخيّت‌ اين‌ دو و ظرفيت‌ و توان‌ِ محبوب‌ براي‌ برآوردن‌ آرمان‌ها و نيازهاي‌محب‌ّ است‌. البته‌ همة‌ اموري‌ كه‌ «محبوب‌ِ» يك‌ شخص‌ است‌، در يك‌ سطح‌نيستند بلكه‌ با توجه‌ به‌ مراتب‌ و درجات‌ِ سنخيت‌ محب‌ و محبوب‌، سودمندي‌محبوب‌ و نيازها و آرمان‌ها و آرزوهاي‌ محب‌ّ، سطح‌ و ميزان‌ محبت‌ها هم‌متفاوت‌ مي‌شود: گاهي‌ چيزي‌ يا كسي‌ محبوب‌ِ بالذات‌ و اصيل‌ است‌ و گاهي‌محبوب‌ بالعرض‌ و بالواسطه‌. اگر كساني‌ ثروت‌ را دوست‌ دارند، بخاطر اين‌است‌ كه‌ آن‌ را وسيلة‌ رفاه‌ و لذت‌ مي‌دانند و رفاه‌ و لذت‌ را تامين‌كنندة‌خوشبختي‌، اگر كساني‌ هم‌ عاشق‌ علم‌ و دانش‌اند بدان‌ جهت‌ است‌ كه‌ با آن‌احساس‌ سنخيّت‌ و نزديكي‌ مي‌كنند و آن‌ را برآورده‌ كنندة‌ آرمان‌ها وغايت‌هاي‌ خود مي‌دانند. اما همة‌ محبت‌ها و دوستي‌ها به‌ «حب‌ّ كمال‌ وسعادت‌» منتهي‌ مي‌شود و همة‌ نفرت‌ها و كينه‌ها از «تنفر از انحطاط‌ و سقوط‌ وبدبختي‌» سرچشمه‌ مي‌گيرد.
انسان‌ ذاتاً كمال‌جو و تعالي‌ طلب‌ است‌ گرچه‌ مصداق‌ها و موردها را غلط‌انتخاب‌ كند. به‌ همين‌ جهت‌ در مكتب‌ وحي‌، همه‌ سعي‌ اولياء الهي‌ بر اين‌ است‌كه‌ بشر را به‌ محبوب‌ لايق‌ و معشوق‌ حقيقي‌ برسانند و مصداق‌ درست‌ِ كمال‌ وتعالي‌ را به‌ انسان‌ معرفي‌ كنند.
آري‌! محبوب‌ و معشوق‌ حقيقي‌ انسان‌، تعالي‌ و رشد و جمال‌ و كمال‌ِ مطلق‌است‌ كه‌ هر كس‌ هر چه‌ را و هر كه‌ را دوست‌ دارد جمال‌ و كمالي‌ در او سراغ‌دارد يا آن‌ را موجب‌ رشد و تعالي‌ مي‌شمارد. و چون‌ خداوند متعال‌ ـجل‌جلاله‌ ـ منشا و  مخزن‌ و مبدا همة‌ زيبايي‌ها و كمالات‌ است‌، پس‌ اومحبوب‌ِ اصيل‌ و بالذات‌ است‌ و براي‌ يك‌ انسان‌ِ مومن‌ راستين‌ و عارف‌ِ حقيقي‌ـ كه‌ با شناخت‌ و درك‌ِ حقيقت‌ هستي‌ و كسب‌ جهان‌ بيني‌ الهي‌، به‌ ايمان‌ رسيده‌است‌ ـ جز «خدا» هيچ‌ محبوب‌ِ مستقلي‌ وجود ندارد. همة‌ صفات‌ و جلوه‌هاي‌زيبايي‌ از آن‌ خدا است‌، پس‌ همة‌ سپاس‌ها و ستايش‌ها هم‌ از آن‌ او است‌،همينطور همة‌ محبت‌ها و عشق‌ها نيز به‌ او تعلق‌ دارد، و انسان‌ِ راه‌ يافتة‌ هدايت‌شده‌، اين‌ حقيقت‌ را دريافته‌ است‌ و آنچه‌ را از خدا مي‌خواهد و مي‌جويدهمين‌ است‌ كه‌: «خدايا! من‌ از تو دوستي‌ِ تو و عشق‌ِ تو را مي‌خواهم‌، و دوستي‌هر كه‌ تو را دوست‌ دارد، و دوستي‌ِ هر عملي‌ را كه‌ موجب‌ قرب‌ من‌ به‌ تومي‌گردد!»
كساني‌ كه‌ مجذوب‌ و عاشق‌ جلوه‌هاي‌ دنيا شده‌اند و دوستي‌ و عشق‌ مطلق‌خود را به‌ مطلوب‌ها و محبوب‌هاي‌ مادي‌ و حيواني‌ محدود ساخته‌اند، درحقيقت‌ بدين‌ علت‌ است‌ كه‌ تنها ظواهر و مظاهرِ هستي‌ را درك‌ كرده‌ و ازمعرفت‌ عمق‌ و غايت‌ِ هستي‌ محروم‌اند، و چون‌ انسان‌ موجودي‌ است‌ كه‌ به‌مطلق‌ و بينهايت‌ گرايش‌ دارد، و از طرفي‌ يافته‌ها و جلوه‌هاي‌ِ دنيوي‌ محدود ونازل‌ مي‌باشند، بنابراين‌ نمي‌تواند نياز فطري‌ و متعالي‌ِ انسان‌ را ارضاء كند و اورا به‌ آرامش‌ و اطمينان‌ برساند. آنچه‌ انسان‌ را به‌ آرامش‌ و امنيت‌ و ايمان‌مي‌رساند محبت‌ و ياد خدا و انسان‌هاي‌ الهي‌ است‌.
بيان‌ اين‌ حقيقت‌ در كلام‌ِ پيشواي‌ِ مومنان‌ امام‌ علي‌(ع)، هرگز از سرِشخص‌پرستي‌ و خودخواهي‌ نيست‌، كه‌ ساحت‌ مقدس‌ آن‌ بزرگوار از اين‌امور، منزه‌ و پاك‌ است‌، بلكه‌ حقيقتي‌ است‌ كه‌ پيامبر اكرم‌(ص) آن‌ را به‌ عنوان‌عهد و پيمان‌ خود اعلام‌ كرده‌اند و دوستي‌ علي‌(ع) را، ملاك‌ و شاخص‌ ايمان‌و نفاق‌ دانسته‌اند.
آري‌! مدعيان‌ دوستي‌ِ خدا بسيارند. اما دوستي‌ِ حقيقي‌ خدا، شاخص‌ وعلامت‌ِ صادقي‌ مي‌خواهد كه‌ مدعيان‌ لاف‌زن‌ را از محبّان‌ صادق‌ و واقعي‌ جداسازد. و آن‌ دوستي‌ِ علي‌(ع) است‌. زيرا علي‌بن‌ ابيطالب‌(ع) آيينة‌ تمام‌ نماي‌جمال‌ و جلال‌ حق‌ است‌. او است‌ كه‌ پيشواي‌ عاشقان‌ و امام‌ عارفان‌ است‌. اواست‌ كه‌ پيامبر اكرم‌(ص) او را صديق‌ اكبر و فاروق‌ اعظم‌ دانسته‌ است‌. علي‌(ع)بزرگ‌ترين‌ دوست‌ِ صادق‌ و عاشق‌ پاكباختة‌ خدا و پيامبر او بوده‌ كه‌ در عقيده‌و عمل‌، آن‌ را نشان‌ داده‌ است‌. علي‌(ع) بزرگترين‌ ميزان‌ و شاخص‌ تشخيص‌حق‌ از باطل‌ و سره‌ از ناسره‌ بوده‌ است‌. او كه‌ خود را بنده‌اي‌ از بندگان‌ رسول‌اكرم‌(ص) مي‌داند و نفس‌ِ پيامبر(ص) است‌.
آيا ممكن‌ است‌ كسي‌ مومن‌ واقعي‌ باشد امّا بدون‌ عشق‌ و محبت‌ علي‌(ع)؟و آيا ممكن‌ است‌ كسي‌ بغض‌ و نفرت‌ و كينه‌ علي‌(ع) را به‌ دل‌ داشته‌ باشد اما درادعاي‌ دوستي‌ِ خدا و ايمان‌ به‌ او، صادق‌ باشد؟ علي‌(ع) كه‌ رفتارش‌ وگفتارش‌، ميزان‌ حق‌ است‌ و صراط‌ مستقيم‌، و در عرصه‌ها و صحنه‌ها و شرايط‌مختلف‌ و در فراز و نشيب‌هاي‌ زندگي‌، ذرّه‌اي‌ از حق‌ و عدالت‌ و ايمان‌ عدول‌نكرده‌ و الگوي‌ جامع‌ِ انسان‌ كامل‌ و نمونة‌ عالي‌ قرآن‌ِ ناطق‌ است‌، بهترين‌ ملاك‌و معرّف‌ براي‌ جداكردن‌ مومن‌ و منافق‌ است‌ و هم‌ او است‌ كه‌ در كنار كوثر ودر عالم‌ محشر، مومن‌ و منافق‌ را جدا مي‌سازد و بهشت‌ و جهنم‌ را به‌ عدالت‌تقسيم‌ مي‌نمايد.
آري‌! علي‌(ع) را جز مومن‌ دوست‌ نمي‌دارد و با او جز منافق‌ دشمني‌نمي‌ورزد، زيرا دوستي‌ِ علي‌بن‌ ابيطالب‌(ع) كيميايي‌ است‌ كه‌ جوهر وجودانسان‌ را «علوي‌» مي‌سازد و او را به‌ تعالي‌ مي‌رساند. دوستي‌اي‌ كه‌ در جان‌ ودل‌ ريشه‌ دوانده‌ و بر معرفت‌ و سنخيّت‌ با آن‌ درّ يگانة‌ هستي‌، استوار باشد.دوستي‌اي‌ كه‌ بدون‌ آن‌ پيوند با علي‌(ع) و خداي‌ علي‌(ع) هرگز ميسّر نتواندشد. دوستي‌اي‌ كه‌ خداوند آن‌ را در كلام‌ حكيمش‌ بر هر مسلماني‌ واجب‌ساخته‌ و اجر رسالت‌ پيامبراكرم‌(ص) دانسته‌ است‌. دوستي‌اي‌ كه‌ با پيروي‌ ازعلي‌(ع) به‌ عشق‌ و محبّت‌ متعالي‌، رشد يا بنده‌ و رشددهنده‌ تبديل‌ مي‌شود وراه‌ِ نجات‌ و سعادت‌ انسان‌ مي‌گردد. و همين‌ محبّت‌ و عشق‌ است‌ كه‌ مي‌تواندانسان‌ را تا مرز عصمت‌ بركشَد و بالا بَرَد، بگونه‌اي‌ كه‌ هيچ‌ گناه‌ و زشتي‌اي‌دامنگير انسان‌ نشود و به‌ سير معنوي‌ و سلوك‌ روحاني‌ وي‌، زيان‌ نرسانَد...چنان‌ باد كه‌ جرعه‌اي‌ از اين‌ عشق‌ نصيب‌ ما گردد. ان‌شاءالله‌.
 
جمعه 6/7/1386 - 21:19
رمضان
پانزدهم ماه رمضان (بنا به نقل شيخ مفيد و شيخ بهائى در توضيح المقاصد) روز ولادت موفور السعادت حضرت سبط اكبر، امام حسن مجتبى (عليه السلام) است، و اين در سال سوم هجرت واقع شده است، وقتى مژده ولادت اين نور پاك را به پيامبر(صلى الله عليه و آله) دادند، امواج سرور و شادمانى دل مبارك حضرت را فرا گرفت و مشتاقانه و با شتاب به خانه دخترش و محبوبه‏اش سيده زنان عالم رفت، فرمود: «يا اسماء هاتينى ابنى‏»، پسرم را به من بده اسماء نوزاد مبارك را به جد بزرگوارش داد، رسول خدا (صلى الله عليه و آله) در گوش راستش اذان، و در گوش چپش اقامه فرمود: (كه نخستين صدائى كه گوش نوزاد با او آشنا شد، صداق حق جدش خاتم الانبياء (صلى الله عليه و آله) بود، صداى توحيد، صداى تكبير، صداى تهليل، و صداى تصديق به نبوت پيامبر( صلى الله عليه و آله) جد گرامش. كه خداى توفيق اين سنت‏سنيه را به امتش و به شيعيان حضرت مجتبى (عليه السلام) در مورد نوزادان عنايت فرمايد. پيامبر (صلى الله عليه و آله) فرمود: «يا على هل سميت الوليد المبارك؟» آيا اين نوزاد مبارك را نام گذارده‏اى؟ عرض كرد: «ما كنت لا سبقك يا رسول الله؟» بر شما سبقت نمى‏گيرم، هنوز لحظاتى نگذشته بود كه بشير وحى جبرئيل نازل شد، و فرمان خدا را به پيامبر (صلى الله عليه و آله) رسانيد، يا رسول الله «سميه حسنا» او را حسن نام گذار، پيامبر (صلى الله عليه و آله) شخصا براى حسن (عليه السلام) عقيقه كرد، و بسم الله گفت و دعا كرد.
چهارشنبه 4/7/1386 - 21:44
دانستنی های علمی
اِن‌ْ لَم‌ْ تَكُن‌ْ حَليماً فَتَحَلَّم‌ْ، فَاِنَّه‌ُ قَل‌َّ مَن‌ْ تَشَبَّه‌َ بِقَوم‌ٍ اِلاّ اَوشَك‌َ اَن‌ْيَكُون‌َ مِنْهُم‌ْ
اگر بردبار نيستي‌، در ظاهر بردباري‌ از خود نشان‌ بده‌، زيرا كم‌اند كساني‌كه‌ به‌ گروهي‌ شباهت‌ وَرزند مگر اينكه‌ بزودي‌ جزء آن‌ گروه‌ شوند.
 
حلم‌ و بردباري‌، از بزرگ‌ترين‌ فضايل‌ اخلاقي‌ است‌ كه‌ نقطة‌ مقابل‌ خشم‌ وغضب‌ است‌. بردباري‌ يعني‌ قدرت‌ تحمّل‌ در برابر رويدادها و جريانات‌ِنامطلوب‌ كه‌ انسان‌ را به‌ خشم‌ در برابر آن‌ وامي‌دارد و به‌ عكس‌العمل‌ شديد وسريع‌ برمي‌انگيزد؛ هنگامي‌ كه‌ سخن‌ ناروايي‌ دربارة‌ خود مي‌شنويم‌، اقدام‌ِغيرمنصفانه‌ و ناصحيحي‌ را در مورد خودمان‌ مشاهده‌ مي‌كنيم‌، و در هرموردي‌ كه‌ دربارة‌ ما برخورد سفيهانه‌ و جاهلانه‌اي‌ مي‌شود كه‌ بطور طبيعي‌برانگيزندة‌ خشم‌ و غضب‌ ما است‌، با نيروي‌ حلم‌ و بردباري‌ بايد با آن‌ برخوردكنيم‌.
انسان‌ِ عاقل‌ در برخورد با اينگونه‌ ناملايمات‌، عنان‌ از كف‌ نمي‌دهد و به‌برخورد شديد و سريع‌ با جاهلان‌ و كم‌خردان‌ نمي‌پردازد، و اين‌ به‌ معني‌تسليم‌شدن‌ يا صرفنظركردن‌ از حق‌ّ خويش‌ نمي‌باشد، بلكه‌ حلم‌، قدرت‌اخلاقي‌اي‌ است‌ كه‌ به‌ انسان‌ مجال‌ مي‌دهد كه‌ با تدبير و انديشه‌، اينگونه‌ مسائل‌را حل‌ كند. در برابرِ انسان‌ حليم‌، كساني‌ كه‌ با خشم‌ و غضب‌، با هر مسئله‌اي‌برخورد مي‌كنند، كمكي‌ به‌ حل‌ّ اساسي‌ِ مشكل‌ نمي‌كنند و گاهي‌ جاهلان‌ وكم‌خردان‌ را نيز به‌ كار زشت‌شان‌ تشويق‌ و ترغيب‌ مي‌كنند. به‌ همين‌ جهت‌ درتوصيه‌هاي‌ امام‌ علي‌(ع) دربارة‌ حلم‌، به‌ اين‌ نكته‌ اشاره‌ شده‌ كه‌ انسان‌ِ حليم‌،گاهي‌ با حلم‌ و بردباري‌ خود، طرف‌ِ مقابل‌ خود را شكست‌ مي‌دهد و او رانسبت‌ به‌ كردة‌ خود پشيمان‌ مي‌سازد.
حليم‌، يعني‌ كسي‌ كه‌ به‌ فضيلت‌ حلم‌، آراسته‌ است‌ و بطور طبيعي‌، در برابرمسائل‌ و ناملايمات‌، حلم‌ و بردباري‌ مي‌ورزد، ولي‌ كسي‌ كه‌ هنوز به‌ چنين‌مرحله‌اي‌ نرسيده‌ است‌، از چه‌ راهي‌ مي‌تواند به‌ اين‌ فضيلت‌ اخلاقي‌ دست‌يابد؟ اين‌ پرسش‌، در كلام‌ اميرمومنان‌ و پيشواي‌ پرهيزگاران‌، پاسخ‌ داده‌ شده‌كه‌ نكتة‌ بسيار مهمي‌ را براي‌ تمرين‌ در كسب‌ فضايل‌ اخلاقي‌ مطرح‌ مي‌كند. به‌نظر امام‌ علي‌(ع)، كسي‌ كه‌ دوست‌ دارد بردبار باشد ولي‌ هنوز نتوانسته‌ به‌ اين‌فضيلت‌ اخلاقي‌ برسد، بايد با تظاهر به‌ بردباري‌ يعني‌ با بردباري‌ نشان‌ دادن‌ دربرابرِ برخوردهاي‌ جاهلانه‌ و سفيهانه‌، به‌ تدريج‌ خُلق‌ بردباري‌ را در جان‌ ونفس‌ِ خود، بنشاند و به‌ حلم‌ برسد. تحلُّم‌ يعني‌ در رفتار و عمل‌، كار حليمان‌ وبردباران‌ را انجام‌ دادن‌ و با دشواري‌، غضب‌ و خشم‌ خود را فرونشاندن‌ ورفتاري‌ حليمانه‌ داشتن‌. اين‌ تظاهر، البته‌ با تظاهرِ ريائي‌ كه‌ امر مذمومي‌ است‌،كاملاً متفاوت‌ است‌، زيرا هر تظاهري‌، ريا نمي‌باشد. رياكار، براي‌ فريب‌دادن‌ِمردمان‌، كار نيكي‌ را به‌ ظاهر انجام‌ مي‌دهد كه‌ هيچ‌ باور و اعتقادي‌ بدان‌ ندارد.شخص‌ رياكار، براي‌ جلب‌ توجه‌ و محبت‌ ديگران‌، به‌ كار نيك‌ اقدام‌ مي‌كندولي‌ كسي‌ كه‌ صفت‌ بردباري‌ را دوست‌ دارد و در پي‌ِ راهي‌ براي‌ تحقق‌ اين‌فضيلت‌ در خويشتن‌ است‌، نه‌ براي‌ فريب‌ ديگران‌ و بهره‌برداري‌ِ دنيوي‌ و مادي‌از اين‌ فضيلت‌ِ اخلاقي‌، بلكه‌ به‌ قصد تربيت‌ خويش‌، به‌ رفتار حليمان‌ در هنگام‌خشمگين‌ شدن‌ مي‌پردازد و با اين‌ تمرين‌، در مسير خودسازي‌ گام‌ برمي‌دارد.
سپس‌ امام‌ علي‌(ع) مطلب‌ كلي‌تري‌ را بيان‌ مي‌كنند كه‌ در توجه‌ به‌ رفتارهاي‌اجتماعي‌ نيز اهميت‌ فراوان‌ دارد، و آن‌، نقش‌ تشبّه‌ به‌ ديگران‌ در پيوستن‌ به‌آنان‌ است‌. كساني‌ كه‌ رفتارِ يك‌ گروه‌ يا قوم‌ يا جماعتي‌ را تقليد مي‌كنند وسعي‌ مي‌نمايند خود را شبيه‌ و مانند آنان‌ بنمايانند، بتدريج‌ جزء همان‌ گروه‌ ياقوم‌ و جماعت‌ خواهند شد. اين‌ يك‌ مسئله‌ كلي‌ در رفتارشناسي‌ انسان‌ها است‌كه‌ چه‌ در جهت‌ مثبت‌ يا منفي‌، تاثيرگذار است‌. كسي‌ كه‌ رفتار و گفتار خود رابا جماعت‌ مومنان‌ و متقيان‌ همسان‌ و شبيه‌ سازد، حتي‌ اگر در حال‌ حاضر هم‌فرد مومن‌ و باتقوايي‌ نباشد، بتدريج‌ به‌ آنان‌ مي‌پيوندد و كسي‌ كه‌ رفتار وبرخوردهاي‌ خود را با انسان‌هاي‌ لاابالي‌ و بي‌تفاوت‌ و بي‌تقوي‌ همانند سازد واز آنان‌ تقليد و تبعيت‌ كند، اگرچه‌ در حال‌ حاضر لاابالي‌ و بي‌تقوي‌ نباشد،بتدريج‌ به‌ جمع‌ آنان‌ خواهد پيوست‌. آري‌! كم‌اند كساني‌ كه‌ خود را شبيه‌ وهمسان‌ِ جمعي‌ بكنند ولي‌ بتدريج‌ و به‌ زودي‌ جزء آنان‌ نشوند و به‌ آنان‌نپيوندند.
سرّ اينكه‌ در برخي‌ از روايات‌، در مورد تشبّه‌ به‌ كفّار هشدار داده‌ شده‌ ومومنان‌ را از تقليد آنان‌ برحذر داشته‌، همين‌ نكته‌ است‌. اگر كسي‌ در لباس‌ وپوشش‌ و شيوة‌ زندگي‌ و آداب‌ معاشرت‌، خود و خانواده‌ و محيط‌ زندگي‌ خودرا همسان‌ِ كافران‌ بسازد، بتدريج‌ در ساير امور هم‌ همچون‌ آنان‌ خواهدشد واصالت‌ و هويت‌ فرهنگي‌ و ديني‌ خود را از دست‌ خواهد داد. از طرف‌ ديگر،توصيه‌هاي‌ فراوان‌ در مورد تشبّه‌ به‌ مومنان‌ و متقيان‌، براي‌ همين‌ است‌ كه‌بتدريج‌ انسان‌ را به‌ سوي‌ كمال‌ ايمان‌ و تقوي‌ سوق‌ دهد. كسي‌ كه‌ به‌ قوم‌ وگروهي‌ تشبّه‌ جويد، جزء آن‌ قوم‌ و گروه‌ خواهد شد، زيرا تشبّه‌ نمايانگرگرايش‌ و كشش‌ دروني‌ انسان‌ است‌ كه‌ بتدريج‌ تقويت‌ شده‌ و فرد را به‌ آن‌ سو،جذب‌ مي‌كند. چه‌ خوب‌ است‌ ما در جهت‌ مثبت‌ و براي‌ كمك‌ به‌ خودسازي‌ وارتقاء تربيتي‌ و اخلاقي‌ خودمان‌، از اين‌ راه‌ ـ كه‌ امام‌ علي‌(ع) توصيه‌ مي‌كند ـاستفاده‌ كنيم‌.
سه شنبه 3/7/1386 - 21:28
دعا و زیارت
اَفْضَل‌ُ الاَعْمال‌ِ ما اَكْرَهْت‌َ نَفْسَك‌َ عَليه‌ِ
برترين‌ اعمال‌، آن‌ است‌ كه‌ خود را براي‌ آن‌ به‌ دشواري‌ بيافكني‌.
 
اهميت‌ و نقش‌ «عمل‌» در سرنوشت‌ انسان‌، موضوعي‌ است‌ كه‌ در قرآن‌كريم‌ و كلمات‌ معصومين‌(ع) مورد تاكيد فراوان‌ قرار گرفته‌ است‌. سيرت‌ وسنت‌ آن‌ بزرگواران‌ نيز حاكي‌ از اهتمام‌ و اعتناي‌ آن‌ پيشوايان‌ِ نور و كمال‌ به‌مقولة‌ عمل‌، تلاش‌ و مجاهدت‌ است‌. انسان‌ چيزي‌ بدست‌ نمي‌آورد و بهره‌اي‌نخواهد داشت‌ جز به‌ سعي‌ و تلاش‌ خود. ارزش‌ يك‌ انسان‌ِ مومن‌، به‌ عمل‌ اواست‌ و ايمان‌ و عمل‌ دو برادر و رفيق‌ همراه‌اند كه‌ هرگز از هم‌ جدا نمي‌شوند وخداوند هيچكدام‌ را بدون‌ ديگري‌ نمي‌پذيرد: نه‌ عمل‌ِ بدون‌ِ ريشه‌ و انگيزة‌ايماني‌ و نه‌ ايمان‌ِ بدون‌ عمل‌ و كار.
بسياري‌ از انسان‌ها به‌ جاي‌ پرداختن‌ به‌ «عمل‌»، خود را به‌ «امل‌» (يعني‌آرزو) سرگرم‌ مي‌كنند، بنابراين‌ حضرت‌ علي‌(ع) توصيه‌ مي‌كنند كه‌ عمل‌ رارفيق‌ و همراه‌ خود قرار دهيد و امل‌ را دشمن‌ خود بدانيد. آرزوها و آمال‌ِبي‌پايان‌ دنيوي‌، انسان‌ را از تلاش‌ و بهره‌برداري‌ از امكانات‌ و فرصت‌ها بازمي‌دارد و با سرگرم‌ ساختن‌ انسان‌، او را از كمال‌ مطلوب‌ دور مي‌كند.
اما همة‌ عمل‌ها و تلاش‌ها، ارزش‌ يكسان‌ و مساوي‌ ندارند، به‌ همين‌ دليل‌تاكيد قرآن‌ كريم‌ بر «عمل‌ صالح‌» است‌. هر كاري‌ كه‌ به‌ تناسب‌ موقعيت‌، نيازهاو شرايط‌ جامعه‌ و امكانات‌ و محدوديت‌هاي‌ِ انسان‌، بهترين‌، مناسب‌ترين‌،لازم‌ترين‌ و مفيدترين‌ كار باشد، آن‌ عمل‌، شايسته‌ و «عمل‌ صالح‌» است‌.مهمترين‌ و اصلي‌ترين‌ شرط‌ «عمل‌ صالح‌» ـ كه‌ بدون‌ آن‌، عمل‌ انسان‌ ازتاثيرگذاري‌ در رسيدن‌ِ انسان‌ به‌ سعادت‌ِ جاودان‌ ساقط‌ مي‌شود و ارزش‌نخواهد داشت‌ ـ مبتني‌بودن‌ِ آن‌ عمل‌ بر «تقوي‌ و خلوص‌» است‌. «هماناخداوند تنها كارِ پرهيزگاران‌ را مي‌پذيرد». عملي‌ كه‌ مبتني‌ و برخاسته‌ ازخلوص‌ و تقوي‌ باشد، ارزشمند است‌ حتي‌ اگر از نظر كميت‌، اندك‌ باشد وعملي‌ كه‌ با انگيزه‌هاي‌ نفساني‌، دنيوي‌ و غير الهي‌ باشد، هر چند از نظر كميت‌ وبُرد مادي‌ و دنيوي‌، بزرگ‌ و مهم‌ تلقي‌ شود، ناچيز و بي‌ارزش‌ است‌. به‌ همين‌جهت‌، اِخلاص‌، خود بهترين‌ عمل‌ است‌. اينكه‌ كسي‌ تلاش‌ كند كه‌ با تمرين‌ وتذكر مستمر، عمل‌ و گفتار خود را از شائبه‌ها و انگيزه‌هاي‌ مادي‌ و نفساني‌پاك‌ سازد و خالص‌ نمايد، بهترين‌ كار محسوب‌ مي‌شود. به‌ وسيلة‌ اخلاص‌،عمل‌ِ انسان‌ ارزش‌ پيدا مي‌كند و بالا مي‌رود، و تقوي‌ و اخلاص‌، ملاك‌ وميزان‌ اصلي‌ِ سنجش‌ عمل‌ مي‌باشد.
علاوه‌ بر آن‌، علم‌ و معرفت‌ نيز يكي‌ از شاخص‌هاي‌ ارزش‌ عمل‌ انسان‌است‌. هر چه‌ تلاش‌ و عمل‌ انسان‌، مبتني‌ بر آگاهي‌ و معرفت‌ عميق‌تري‌ باشد،آن‌ عمل‌ ارزش‌ بيشتري‌ خواهد داشت‌. اساساً بندگان‌ عالِم‌ و دانشمند به‌ عظمت‌خداوند پي‌ مي‌برند و به‌ عبادت‌ و خشيت‌ حقيقي‌ مي‌پردازند...
و اما يكي‌ از شاخص‌هاي‌ ارزش‌ عمل‌، دشواري‌ و سختي‌ آن‌ عمل‌ است‌.كاري‌ كه‌ لازم‌ است‌ انجام‌ شود، هر چه‌ دشوارتر و پرزحمت‌تر باشد، برتر وبهتر است‌. پيامبر اكرم‌(ص) اينگونه‌ بود كه‌ اگر در يك‌ فعاليت‌ِ دسته‌جمعي‌ بين‌چند كار، يكي‌ را مي‌خواست‌ انتخاب‌ كند، سراغ‌ دشوارترين‌ و پرزحمت‌ترين‌كار مي‌رفت‌. از اين‌ ديدگاه‌، كساني‌ كه‌ در جامعه‌، فعاليت‌هاي‌ مشكل‌تر وسخت‌تر را برمي‌گزينند و با خلوص‌ و درستي‌ آن‌ كار را به‌ انجام‌ مي‌رسانند،از ارزش‌ بيشتري‌ برخوردارند. آموزگاري‌ كه‌ تدريس‌ در شرايط‌ و مناطق‌محروم‌ را مي‌پذيرد، پزشكي‌ كه‌ كارهاي‌ سخت‌ را قبول‌ مي‌كند، صنعتگر وكارگري‌ كه‌ كار در بخش‌هاي‌ مشكل‌ را برمي‌گزيند، روحاني‌اي‌ كه‌ كار علمي‌ وتبليغي‌ پرزحمتي‌ را انتخاب‌ مي‌كند، مديري‌ كه‌ از پذيرفتن‌ كارهاي‌ پيچيده‌ ودشوار شانه‌ خالي‌ نمي‌كند، كسي‌ كه‌ مسووليت‌هاي‌ دشوار اجتماعي‌ و سياسي‌را به‌ دوش‌ مي‌كشد، كشاورزي‌ كه‌ در شرايط‌ سخت‌ و جانكاه‌ به‌ كار كشاورزي‌مي‌پردازد، كسي‌ كه‌ اشتغال‌ در نيروهاي‌ مسلح‌ يا بخش‌هاي‌ انتظامي‌ و امنيتي‌ رامي‌پذيرد... و بالاخره‌ هر زن‌ و مرد و پير و جواني‌ كه‌ به‌ سراغ‌ كارهاي‌پرزحمت‌ و پرخطر و در شرايط‌ نامناسب‌ و دشوار مي‌رود و بخاطر نياز جامعة‌اسلامي‌ و با خلوص‌ و تقوي‌، وظيفة‌ خود را به‌ انجام‌ مي‌رساند، هرگز اين‌دشواري‌ و سختي‌ را نامطلوب‌ تلقي‌ نمي‌كند، بلكه‌ آن‌ را فضيلت‌ و ارزشي‌مي‌داند كه‌ توفيق‌ بدست‌آوردن‌ِ آن‌ را پيدا كرده‌ و اين‌ فرصت‌ را براي‌ خودمغتنم‌ و با ارزش‌ مي‌شمارد.
چنين‌ افرادي‌ بخاطر تشويق‌ اين‌ و آن‌ يا حقوق‌ و دستمزد بيشتر يا ارتقاي‌درجه‌ و مقام‌ و ... كار نمي‌كنند كه‌ اگر بي‌اعتنايي‌ يا كم‌ توجهي‌ به‌ تلاش‌ و كارآنان‌ شد، در كار خود سست‌ شوند يا از تلاش‌ خود پشيمان‌ گردند.
آري‌! پيروان‌ و دوستان‌ حضرت‌ علي‌(ع) كساني‌ هستند كه‌ هرگز اززيربارهاي‌ سنگين‌ و كارهاي‌ سخت‌ ـ در جايي‌ كه‌ لازم‌ باشد ـ شانه‌ خالي‌نمي‌كنند و عمل‌ و كار خود را ـ چه‌ در اعمال‌ عبادي‌ و فردي‌ و چه‌ اعمال‌ِاجتماعي‌ و اقتصادي‌ و سياسي‌ ـ با خلوص‌ و تقوي‌ و به‌ عنوان‌ «عبادت‌» انجام‌مي‌دهند و بنابراين‌ دشواري‌ آن‌ را با آغوش‌ باز مي‌پذيرند، زيرا از پيشوايشان‌آموخته‌اند كه‌ بهترين‌ اعمال‌، عملي‌ است‌ كه‌ براي‌ انسان‌ دشوار باشد و نفس‌ِآدمي‌ آن‌ را نپسندد. رسيدن‌ به‌ چنين‌ ديدگاهي‌ دربارة‌ عمل‌، گامي‌ است‌ براي‌نزديك‌شدن‌ به‌ مقتدا و پيشواي‌ پرهيزگاران‌.
دوشنبه 2/7/1386 - 17:39
دانستنی های علمی
لاتكن‌ مِمَّن‌ْ يرجوا الا´خرة‌َ بغيرالعمل‌ و يُرَجِّي‌ التَّوبة‌َ بطول‌ِ الاَمَل‌ِ
از كساني‌ مباش‌ كه‌ آخرت‌ را بدون‌ عمل‌ اميد مي‌برند و توبه‌ و بازگشت‌به‌ راه‌ خدا را با آرزوهاي‌ درازشان‌ به‌ تاخير مي‌افكنند.
 
همة‌ معتقدان‌ِ به‌ اديان‌ آسماني‌، به‌ عالَم‌ِ آخرت‌ نيز اعتقاد دارند. نه‌تنهامسلمانان‌، كه‌ پيروان‌ ساير اديان‌ِ الهي‌ نيز اعتقاد به‌ جهان‌ِ پس‌ از مرگ‌ و روزرستاخيز را به‌ عنوان‌ يكي‌ از پايه‌هاي‌ سه‌گانة‌ اعتقادي‌ خود، مطرح‌ مي‌كنند.اعتقاد به‌ توحيد، معاد و نبوت‌، سه‌ اصل‌ِ مهم‌ و مشترك‌ اعتقادي‌ِ همة‌ اديان‌الهي‌ است‌ و همواره‌ در فراخوان‌ِ پيامبران‌ِ خدا، اين‌ اصول‌ تاكيد مي‌شده‌ است‌.
... اما در واقعيت‌ زندگي‌ِ اين‌ معتقدان‌، عقيدة‌ به‌ قيامت‌ و آخرت‌ چقدرنقش‌ و حضور دارد؟ تا چه‌ حدّي‌ براي‌ آن‌ سرمايه‌گذاري‌ مي‌شود؟ آنان‌ براي‌آباداني‌ و ساختن‌ِ آخرت‌ِ خود، چقدر تلاش‌ مي‌كنند؟ اينجا است‌ كه‌ يكي‌ ازمشكلات‌ِ بزرگ‌ِ ما آشكار مي‌شود: آخرت‌ را مي‌خواهيم‌، اما بدون‌ عمل‌!بهشت‌ را دوست‌ داريم‌ ولي‌ بدون‌ اينكه‌ براي‌ ساختن‌ِ آن‌، با تلاش‌ ومجاهدت‌، كاري‌ انجام‌ دهيم‌! اميد به‌ سعادت‌ و بهروزي‌ِ اُخروي‌ داريم‌، امابدون‌ پيش‌بيني‌ توشه‌اي‌ كه‌ براي‌ آن‌ بايد تهيه‌ كرد!
ترديدي‌ نيست‌ كه‌ بدون‌ كار و تلاش‌، بهشت‌ را به‌ كسي‌ نمي‌دهند! آري‌!«بهشت‌ را به‌ بها دهند نه‌ به‌ بهانه‌» و بهاي‌ آن‌ هم‌ در آيات‌ كريمة‌ قرآن‌ مشخص‌شده‌ است‌: كساني‌ كه‌ ايمان‌ راستين‌ بدست‌ آورند و در راه‌ خدا به‌ تلاش‌ ومجاهدت‌ بپردازند و از مال‌ و هستي‌ِ خود براي‌ استقرار راه‌ خدا و انبياءسرمايه‌گذاري‌ كنند، خداوند بهشت‌ و رضوان‌ِ خود را به‌ آنان‌ دهد، و اين‌حقيقت‌ نه‌ فقط‌ در قرآن‌، كه‌ در همة‌ كتاب‌هاي‌ آسماني‌ِ پيشين‌ نيز مطرح‌ شده‌است‌. البته‌ كار و تلاشي‌ كه‌ براي‌ كسب‌ بهشت‌ و سعادت‌ اخروي‌ و ابدي‌ بايدانجام‌ شود، خارج‌ از چارچوب‌ امكانات‌ و توانمندي‌ِ ما در جهان‌ طبيعت‌نيست‌ و هرگز با تلاش‌ براي‌ معاش‌ منافات‌ ندارد. همين‌ كارهاي‌ِ معمولي‌ ما، ازقبيل‌ كسب‌ و كار، تحصيل‌، ازدواج‌، رسيدگي‌ به‌ امور زندگي‌، و... مي‌تواند باهمراه‌ شدن‌ با احسان‌ِ به‌ ديگران‌، تعاون‌ و ياري‌ به‌ نيازمندان‌، تلاش‌ براي‌ حل‌ّمشكلات‌ِ ساير همنوعان‌، و نيز اهميت‌ دادن‌ به‌ عبادات‌ و تقويت‌ رابطة‌ خود باعالم‌ الوهيت‌ و كسب‌ ولايت‌ الهي‌، توشة‌ لازم‌ را براي‌ آخرت‌، فراهم‌ سازد، والبته‌ همة‌ اين‌ كارها هنگامي‌ كه‌ «رنگ‌ الهي‌» بگيرد و با تقوي‌ و پرهيزگاري‌همراه‌ باشد، همان‌ كار و عمل‌ِ مورد نياز براي‌ آخرت‌ خواهد شد: «براي‌آخرت‌ خود توشه‌ برگيريد، و البته‌ كه‌ بهترين‌ توشه‌ براي‌ آخرت‌ تقواي‌ الهي‌است‌.»
... افسوس‌ كه‌ بسياري‌ از مردم‌، آخرت‌ را بدون‌ عمل‌ اميد مي‌برند و بدون‌اينكه‌ در انديشة‌ بازگشت‌ به‌ راه‌ خدا و اصلاح‌ خويش‌ باشند، با سرگرم‌ ساختن‌خود به‌ «آرزوهاي‌ دراز»، واقعيت‌هاي‌ مهم‌ امروز و آيندة‌ خود را فراموش‌مي‌كنند و آنگاه‌ هم‌ كه‌ به‌ فكر چاره‌ مي‌افتند، چاره‌ را به‌ «فردا» موكول‌مي‌سازند! فردايي‌ كه‌ ممكن‌ است‌ هرگز فرا نرسد، و چاره‌اي‌ كه‌ هيچگاه‌انديشيده‌ نشود!! آينده‌نگري‌، لازم‌ و ضروري‌ است‌، آينده‌نگري‌ِ واقع‌بينانه‌ ونه‌ آينده‌نگري‌ خيال‌پردازانه‌ و دست‌نيافتني‌!! «طول‌الامل‌» يعني‌ آرزوهاي‌درازِ غيرقابل‌ دسترس‌، كه‌ ممكن‌ است‌ انسان‌ عمري‌ را براي‌ آن‌ سپري‌ كند، وبدان‌ نرسد، حال‌ آنكه‌ آيندة‌ واقعي‌اش‌ را فراموش‌ كرده‌ و همة‌ امكانات‌ وسرمايه‌هاي‌ خود را صرف‌ِ همان‌ آرزوهاي‌ دست‌نيافتني‌ ساخته‌ باشد!!
آري‌! سعادت‌ ابدي‌، نيكبختي‌ جاودانه‌، بهشت‌ موعود، و آيندة‌ روشن‌فقط‌ با «عمل‌» به‌ دست‌ مي‌آيد، نه‌ «امل‌»! آمال‌ و آرزوهاي‌ دنيوي‌، ما را ازعمل‌ و تلاش‌ِ مفيد براي‌ آيندة‌ قطعي‌اي‌ كه‌ به‌ سراغ‌ ما خواهد آمد بازمي‌دارد،همين‌ امروز و همين‌ لحظه‌، بايد به‌ فكر عمل‌ باشيم‌، كه‌ لحظه‌اي‌ ديگر و روزي‌ديگر، ممكن‌ است‌ دير باشد!
پيشواي‌ نور و ايمان‌، هم‌ او كه‌ راه‌هاي‌ آسمان‌ را نيز مي‌داند و بدان‌ نگاهي‌عميق‌ دارد، هم‌ او كه‌ خدا را با بصيرت‌ و ديدن‌ِ قلبي‌ عبادت‌ مي‌كند، و هم‌ او كه‌پيشواي‌ مسير هدايت‌ و نجات‌ است‌،به‌ ما هشدار مي‌دهد كه‌ :
«مبادا از كساني‌ باشيد كه‌ به‌ سعادت‌ اخروي‌ اميد دارند، اما بدون‌ عمل‌ وتلاش‌! مبادا از كساني‌ باشيد كه‌ آرزوهاي‌ دراز و خيال‌ پردازانة‌ آنان‌ براي‌زندگي‌ دنيوي‌، آنان‌ را از اصلاح‌ خويش‌ و بازگشت‌ به‌ راه‌ خدا و تدبير و كاربراي‌ آيندة‌ نزديكي‌ كه‌ به‌ سراغ‌ آنان‌ خواهد آمد، باز مي‌دارد! مبادا از كساني‌باشيد كه‌ «توبه‌» را به‌ تاخير مي‌افكنند! مبادا از كساني‌ باشيد كه‌ در دنيا«زاهدانه‌» سخن‌ مي‌گويند ولي‌ در عمل‌، دلبسته‌ و وابسته‌ به‌ دنيا شده‌اند! مبادا ازكساني‌ باشيد كه‌ فقط‌ سخن‌ مي‌گويند و اهل‌ عمل‌ نيستند! مبادا از كساني‌ باشيدكه‌ از «مرگ‌» بخاطر گناهان‌ و اشتباهات‌ و انحراف‌هاي‌ عملي‌ كه‌ در زندگي‌داشته‌اند، گريزان‌اند! مبادا از كساني‌ باشيد كه‌ اگر مشكلي‌ بر آنان‌ وارد شود وصحنة‌ آزمون‌ و بلايي‌ براي‌ آنان‌ فرا رسد، خدا را مي‌خوانند ولي‌ هنگامي‌ كه‌رفاه‌ و آسايش‌ به‌ آنان‌ روي‌ آوَرَد، دچار فريب‌ و فراموشي‌ مي‌شوند! مبادا ازكساني‌ باشيد كه‌ اگر زمينه‌ و امكان‌ شهوت‌ راني‌ برايشان‌ آماده‌ شود، مرتكب‌گناه‌ مي‌شوند و توبه‌ را براي‌ آينده‌ وامي‌نهند! مبادا از كساني‌ باشيد كه‌ براي‌آنچه‌ «گذشتني‌» است‌ تلاش‌ و تدبير مي‌كنند ولي‌ براي‌ آنچه‌ «ماندني‌» است‌ به‌مسامحه‌ و بي‌تفاوتي‌ برخورد مي‌كنند! مبادا از كساني‌ باشيد كه‌ «زيان‌» را«سود» مي‌پندارند و «سود» را «زيان‌»! مبادا از كساني‌ باشيد كه‌ ديگران‌ راسرزنش‌ مي‌كنند ولي‌ خود را مي‌ستايند و از خودشان‌ غافل‌ مي‌شوند! مبادا ازكساني‌ باشيد كه‌ گذران‌ عمر خود را با ثروتمندان‌ و مرفهان‌ در حال‌ِ بي‌خبري‌ وغفلت‌ و سرگرمي‌، بيش‌ از ذكر و ياد خدا با فقرا و تهيدستان‌ دوست‌ دارند!مبادا از كساني‌ باشيد كه‌ ديگران‌ را راهنمايي‌ و ارشاد مي‌كنند ولي‌ خود راگمراه‌ مي‌سازند! مبادا از كساني‌ باشيد كه‌ در كارهاي‌ غيرالهي‌ و غيرضروري‌،از مردمان‌ پروا دارند ولي‌ در مورد خلق‌ خدا و نحوة‌ رفتار با ديگران‌، از خداپروا و هراسي‌ ندارند! مبادا .... مبادا....!!»
... آري‌! اين‌ هشدارهاي‌ امام‌ علي‌(ع) است‌. خدا درودش‌ را بر او فرستد وهشدارهايش‌ را بيدار باشي‌ براي‌ ما قرار دهد!
دوشنبه 2/7/1386 - 17:34
دعا و زیارت
 
اَلحِكْمَة‌ُ ضالَّة‌ُ الْمُوْمِن‌ِ فَخُذِالحِكْمَة‌َ وَلَومِن‌ْ اَهْل‌ِ النِّفاق‌
حكمت‌ و دانايي‌، گمشدة‌ مومن‌ است‌. پس‌ حكمت‌ را درياب‌، اگرچه‌ ازاهل‌ دو رويي‌ و نفاق
 
حكمت‌، كلام‌ و دانش‌ِ استوار و محكمي‌ است‌ كه‌ سلوك‌ و روش‌ و رفتارِشايسته‌ و منطقي‌ را ايجاب‌ مي‌كند و حكيم‌، كسي‌ است‌ كه‌ در نظر و عمل‌، درانديشه‌ و رفتار، در مسلك‌ و سلوك‌ از ريشه‌داري‌، استحكام‌، استواري‌، اتقان‌و دانايي‌ برخوردار است‌ و بينش‌ و روش‌ِ خود را چنان‌ تنظيم‌ و تدبير كرده‌است‌ كه‌ با بهره‌برداري‌ از همة‌ امكانات‌ و توانايي‌ها، راه‌ كمال‌ و سعادت‌جاودان‌ را براي‌ خود رقم‌ زده‌، واله‌ و شيدا رو به‌ سوي‌ آيندة‌ روشن‌ و تابناك‌در حركت‌ است‌.
كسي‌ كه‌ به‌ منزلت‌ حكمت‌ دست‌ يابد جويندگان‌ِ راه‌ سعادت‌ را سيراب‌مي‌كند، فضيلت‌ها و ارزش‌ها را به‌ ديگران‌ منتقل‌ مي‌سازد، از استقامت‌ واستواري‌ برخوردار است‌، داراي‌ سعة‌ صدر و بردباري‌ است‌، بدي‌ها را به‌نيكي‌ پاسخ‌ مي‌دهد، و بالاتر از همه‌ اينكه‌ هيچگاه‌ «حق‌» را رها نمي‌كند وهمواره‌ در گفتار و كردار، بر مرز حق‌ حركت‌ مي‌كند و اهل‌ اطاعت‌ِ حضرت‌حق‌ّ ـ جل‌ّ و علا ـ است‌.
تعليم‌ حكمت‌، يكي‌ از رسالت‌هاي‌ اصلي‌ پيامبران‌ الهي‌ بوده‌ است‌. اولياي‌حق‌، خود حكيم‌ بودند و به‌ مردمان‌ حكمت‌ مي‌آموختند، امّا گاه‌، حكمت‌ نزدغيرحكيم‌ هم‌ يافت‌ مي‌شود. اميرمومنان‌(ع)، حكمت‌ را گمشدة‌ مومن‌ مي‌داندكه‌ همواره‌ در پي‌ بدست‌ آوردن‌ آن‌ است‌، نه‌ اينكه‌ اگر در جايي‌ و توسط‌حكيمي‌، مطلب‌ حكيمانه‌اي‌ ارائه‌ شد، مومن‌ از آن‌ بهره‌ مي‌برد! نه‌! بلكه‌ مومن‌در جستجوي‌ حكمت‌ است‌. همانگونه‌ كه‌ اگر كسي‌ شي‌ء ارزشمندي‌ را گم‌كرده‌ باشد، در پي‌ آن‌ است‌ و براي‌ يافتن‌ِ گمشدة‌ خود، تلاش‌ و كوشش‌مي‌كند، مومن‌ نيز براي‌ كسب‌ حكمت‌ در تلاش‌ و اجتهاد است‌، و چون‌حكمت‌ نزد غيرحكيمان‌ نيز يافت‌ مي‌شود، بنابراين‌ حكمت‌ را در هر جا و نزدهر كسي‌ باشد از او فرا مي‌گيرد و بهره‌ مي‌بَرَد.
اگر دُرّ گرانبهايي‌ در زباله‌دان‌ افتاده‌ باشد و يا در دست‌ِ حيوان‌ كثيفي‌ باشد،آيا آن‌ را برنمي‌داريد تا پس‌ از شستشو از آن‌ استفاده‌ كنيد؟! حكمتي‌ كه‌ نزدمنافق‌، كافر يا فاسق‌ باشد، درّ گرانبهايي‌ است‌ كه‌ اگرچه‌ دارندة‌ آن‌ از آن‌استفاده‌ نكرده‌ است‌ ـ كه‌ اگر استفاده‌ مي‌كرد از نفاق‌ و كفر و فسق‌ نجات‌مي‌يافت‌ ـ ولي‌ مومن‌ آن‌ را مغتنم‌ مي‌شمارد و هيچگاه‌ بخاطر اينكه‌ دارندة‌آن‌، منافق‌ و كافر و فاسق‌ است‌ آن‌ حكمت‌ را رها نمي‌كند، از او مي‌گيرد واستفاده‌ مي‌كند. همين‌ است‌ كه‌ در ارزيابي‌ِ كلام‌ و سخن‌ به‌ خودِ كلام‌ بايدانديشيد و نه‌ به‌ گويندة‌ آن‌. چه‌ كلمات‌ و حكمت‌ها و علوم‌ِ مفيد و گرانسنگي‌ كه‌گوينده‌ و دارندة‌ آن‌ انسان‌هاي‌ فاسق‌ و فاجرند ولي‌ هرگز نبايد از اين‌ حقايق‌صرفنظر كرد. بين‌ «گفتار» و «گوينده‌» بايد فرِ نهاد. چه‌ بسا گويندة‌ پاك‌ نهاد وشايسته‌ و ارزشمندي‌ كه‌ گفتاري‌ از او نابخردانه‌ باشد، و چه‌ بسا گويندة‌ خبيث‌و ناصالحي‌ كه‌ گفتاري‌ حكيمانه‌ و عالمانه‌ نيز بگويد! البته‌ حكمت‌ اگر هم‌ از«زبان‌» منافق‌ خارج‌ شود، ولي‌ هيچگاه‌ از آن‌ فراتر نخواهد رفت‌ و در «دل‌» اووارد نمي‌گردد، زيرا اگر حكمت‌ به‌ درون‌ِ جان‌ و دل‌ِ منافق‌، نفوذ مي‌كرد، او رااز نفاق‌ ـ كه‌ بدترين‌ رذالت‌ اعتقادي‌ و اخلاقي‌ است‌ ـ نجات‌ مي‌داد. منافق‌ اگرحكمتي‌ را دارا باشد، در دهان‌ و بر سر زبان‌ خود دارد، نه‌ در دل‌ خويش‌! زيراحكمت‌ در دلي‌ كه‌ شهوت‌ در آن‌ جاي‌ گرفته‌ باشد هرگز سكونت‌ نخواهدگزيد.
ايمان‌ حقيقي‌ با حكمت‌ پيوند محكمي‌ دارد. مومن‌ بايد به‌ دنبال‌ حكمت‌ ودانايي‌ باشد زيرا بدون‌ حكمت‌، پايه‌هاي‌ معرفتي‌ِ ايمان‌ استوار نخواهد شد. ازسوي‌ ديگر با ريشه‌دار شدن‌ ايمان‌ و انجام‌ِ عمل‌ِ صالح‌ درهاي‌ حكمت‌ به‌ دل‌ِانسان‌ باز مي‌شود. كسي‌ كه‌ براي‌ خدا خود را خالص‌ سازد و همواره‌ مراقب‌باشد، زُلال‌ِ حكمت‌ از دل‌ِ او سرچشمه‌ مي‌گيرد و به‌ زبان‌ او جاري‌ مي‌شود. اين‌مرتبة‌ از حكمت‌ هرگز نزد غيرمومن‌ يافت‌ نمي‌شود. اين‌ درجة‌ از حكمت‌عطيّه‌اي‌ الهي‌ است‌ كه‌ خداوند به‌ هر كه‌ خواهد، دهد و هر كه‌ به‌ آن‌ دست‌ يافت‌،به‌ «خير كثير» رسيده‌ است‌. و البته‌ خداوند چنين‌ اراده‌ كرده‌ كه‌ انسان‌هاي‌وارسته‌ و خالص‌ يعني‌ كساني‌ كه‌ لذت‌هاي‌ زودگذر را رها كرده‌ و از امور فاني‌روي‌ برگردانده‌اند، به‌ چنين‌ درجه‌اي‌ واصل‌ شوند.
     حكمتي‌ كه‌ مومن‌ آن‌ را گمشدة‌ خود مي‌داند، دانستن‌ِ صِرف‌ و تنها به‌ زبان‌آوردن‌ِ سخنان‌ حكيمانه‌ نيست‌. بلكه‌ گوهري‌ است‌ كه‌ در دل‌ِ او جاي‌ گزيند و بابرانگيختن‌ او به‌ رفتار حكيمانه‌ و استوار، خُلق‌ نيكو و الهي‌ و نيّتي‌ خالص‌ وپاك‌، راه‌ِ او را به‌ سوي‌ كمال‌      مطلق‌ باز كند و او را به‌ سوي‌ «حكيم‌علي‌الاطلاق‌» بركشد، و جستجوي‌ چنين‌ حكمتي‌ گامي‌ است‌ لازم‌ براي‌نزديك‌ شدن‌ به‌ آينة‌    تمام‌نماي‌ حضرت‌ حق‌ّ ـ جل‌ّ و علا ـ امام‌ المتقين‌ واميرالمومنين‌ عليه‌الصلوة‌ والسلام‌
يکشنبه 1/7/1386 - 21:44
کامپیوتر و اینترنت
برای انجام این كار به  control panel بروید و power option را باز کنید. در این پنجره به تب Hibrnate رفته و گزبنه Enable Hibernating را تيك بزنيد.
حالا از منوي Start گزينه ي Turn offcomputer رو انتخاب كنيد.
وقتی پنجره Turn off باز شد کلید shift را بگیرید. می بینید که گزینه Standby به Hibernate تبديل ميشود.
 در همین حالت بر روی Hibernate کلیک کنید. كامپيوتر خاموش مي شود. البته اين خاموش شدن فرق دارد.
فرق آن این است كه موقع خاموش كردن به اين روش هر برنامه اي كه در حال اجرا است بسته نمي شود و هنگام روشن كردن مجدد كامپيوتر همان برنامه ها بالا می باشند و به فعالیت خود ادامه می دهند.
اصطلاحا به این حالت خواب زمستانی نیز می گویند
شنبه 31/6/1386 - 17:50
دعا و زیارت
اَلدُّنْيا تَغُرُّ و تَضُرُّ و تَمُرُّ
دنيا انسان‌ را فريب‌ مي‌دهد، زيان‌ مي‌رساند و مي‌گذرد.
 
پيوند با علي‌بن‌ ابيطالب‌(ع)، بدون‌ يافتن‌ و رسيدن‌ به‌ نگرش‌ و جهان‌بيني‌آن‌ حضرت‌، ناممكن‌ است‌. گرچه‌ دستيابي‌ به‌ قلة‌ معرفت‌ و درك‌ عميق‌ و الهي‌آن‌ ولي‌ّ خدا براي‌ ما ـ كه‌ فرسنگ‌ها با آن‌ حضرت‌ فاصله‌ داريم‌ ـ امري‌ مُحال‌بنظر مي‌رسد، ولي‌ گام‌زدن‌ براي‌ رسيدن‌ به‌ دامنه‌هاي‌ قابل‌ِ دسترس‌ از آن‌مكتب‌ الهي‌، كاملاً ممكن‌ و ميسور است‌. قطعاً يكي‌ از موضوعات‌ِ مهم‌ ومحوري‌ در نگرش‌ مولاي‌ موحدان‌ به‌ جهان‌ هستي‌ و حقايق‌ عالم‌، ديدگاه‌ آن‌حضرت‌ دربارة‌ دنيا است‌. بدون‌ درك‌ صحيح‌ از نگرش‌ حضرت‌ علي‌(ع)دربارة‌ دنيا و ارزش‌ و جايگاه‌ و واقعيت‌ آن‌، نمي‌توان‌ به‌ آن‌ حضرت‌ از نظرفكري‌ و قلبي‌ و رفتاري‌ نزديك‌ شد. شايد از هيچ‌ مقوله‌اي‌ به‌ اندازة‌ «دنيا» درنهج‌البلاغه‌، سرزنش‌ نشده‌ باشد. خطبه‌هاي‌ متعدد و صدها عبارت‌ كوتاه‌دربارة‌ دنيا از امام‌ علي‌(ع) به‌ ما رسيده‌ است‌، كه‌ يكي‌ از آن‌ها اين‌ عبارت‌است‌: «دنيا فريب‌ مي‌دهد، و زيان‌ مي‌رساند و عبور مي‌كند.» چه‌ كلام‌ كوتاهي‌و چه‌ معناي‌ بلندي‌! كاري‌ را كه‌ مظاهر فريبنده‌ و پرزرِ و برِ دنيا با عاشقان‌ ومريدانش‌ انجام‌ مي‌دهد در همين‌ عبارت‌ كوتاه‌ بيان‌ شده‌ است‌.
1. دنيا فريب‌ مي‌دهد : آري‌! آرزوهاي‌ دنيايي‌، خيال‌پردازي‌هاي‌ دور ودراز براي‌ رسيدن‌ به‌ شهوات‌، دستيابي‌ به‌ ثروت‌ و مال‌ و منال‌، دسترسي‌ به‌قدرت‌ و مناصب‌ دنيوي‌، و همة‌ اين‌ها براي‌ خوشي‌ و راحتي‌ و لذت‌، ... اينهاهمه‌ انسان‌ را فريب‌ مي‌دهد. زيرا از دور، زيبا است‌ و آرام‌بخش‌، ولي‌ كساني‌كه‌ به‌ اندكي‌ از آن‌ مي‌رسند درمي‌يابند كه‌ دچار خيال‌ باطل‌ و توهمات‌ غلط‌شده‌ بودند و آنچه‌ را مي‌پنداشتند بدست‌ نياورده‌اند!
البته‌ كساني‌ كه‌ مواهب‌ طبيعي‌ را در چارچوب‌ انديشة‌ تنگ‌ و محصور«دنياطلبي‌» نمي‌بينند و آن‌ را مقدمه‌اي‌ براي‌ حيات‌ آخرت‌ مي‌شناسند، هرگزدچار چنين‌ فريب‌ و نيرنگي‌ نمي‌شوند. كساني‌ دچار فريب‌ دنيا مي‌شوند كه‌حقيقت‌ و واقعيت‌ اصلي‌ِ دنيا را نشناخته‌اند و آنچه‌ را «مقدمه‌» است‌، «نتيجه‌»مي‌پندارند و آنچه‌ را «ظاهر» است‌، «باطن‌» تصور مي‌كنند! فريب‌ دنيا سهم‌ِدنيادوستان‌ و دنياطلبان‌ است‌، نه‌ كساني‌ كه‌ زندگي‌ دنيوي‌ را از ابتدا موقت‌ وگذرا مي‌دانند و آن‌ را صرفاً به‌ عنوان‌ِ فرصتي‌ براي‌ جلب‌ رضاي‌ الهي‌ و رسيدن‌به‌ كمال‌ِ حقيقي‌ شناخته‌اند. ولي‌ چه‌ بايد كرد كه‌ همواره‌ اكثريت‌ مردمان‌،زندگي‌ دنيوي‌ را «همه‌ چيز» پنداشته‌اند و بدست‌آوردن‌ آن‌ را وجهة‌ همت‌خود قرار داده‌اند و بنابراين‌ دچار فريب‌ دنيا شده‌اند.
آنان‌ ندانستند كه‌ دنيا عرصة‌ امتحان‌ و آزمايش‌ است‌. مرحلة‌ خودسازي‌ وتلاش‌ است‌، جاي‌ سختي‌ها و دشواري‌ها است‌، نه‌ هدف‌ نهايي‌ زندگي‌ و نه‌مرحله‌اي‌ كه‌ ثمرة‌ تلاش‌ و كوشش‌ آدمي‌ را برآورده‌ سازد و نه‌ عرصه‌اي‌ كه‌ظرفيت‌ تامين‌ همة‌ خواست‌ها و آرزوها را داشته‌ باشد! كساني‌ كه‌ محدودة‌حيات‌ را به‌ «دنيا» محدود ساختند و بردگي‌ آن‌ را پيشة‌ خود نمودند جز فريب‌و نيرنگ‌ سهمي‌ دريافت‌ نخواهند كرد. آري‌! «الدنيا تغرّ»
2. دنيا پس‌ از فريب‌ دادن‌، به‌ انسان‌ زيان‌ و ضرر وارد مي‌كند: انسان‌هايي‌كه‌ در خسران‌ و ضرر مي‌باشند، همين‌ها هستند كه‌ نيرنگ‌ دنيا، آنان‌ را وادار به‌صرف‌ِ سرماية‌ هستي‌شان‌ در راه‌ بدست‌ آوردن‌ دنيا مي‌كند و از آخرت‌ وآيندة‌ حتمي‌ِ خويش‌ غافل‌ مي‌شوند. آنان‌ همة‌ توان‌ و همّت‌ و عمر خود را درراه‌ «دنيا» مصرف‌ مي‌كنند، دنيايي‌ كه‌ «گذرا» است‌ ولي‌ آنان‌ به‌ غلط‌ آن‌ را نقطة‌پايان‌ و هدف‌ اساسي‌ تصور كردند!
3. و بالاخره‌ اين‌ دنيا پس‌ از زيان‌ زدن‌ به‌ انسان‌ِ فريفته‌، مي‌گذرد و حتي‌براي‌ پاسخگويي‌ و يا عذرخواهي‌ از زيان‌ ديدگان‌، توقفي‌ كوتاه‌ هم‌ ندارد!كساني‌ كه‌ عمري‌ را به‌ جستجوي‌ ظواهر فريبندة‌ دنيا سپري‌ كردند و عاقبت‌فريب‌ خورده‌ و حسرت‌ زده‌ در حالي‌ كه‌ سرماية‌ اصلي‌شان‌ را از كف‌ داده‌اند،به‌ عالَم‌ آخرت‌ منتقل‌ شدند، آيا توانستند «دنيا» را براي‌ جبران‌ خسارت‌خودشان‌ به‌ محكمه‌اي‌ بكشند؟! هرگز! زيرا دنيا پس‌ از فريب‌ و زيان‌،مي‌گذرد.
البته‌ فريب‌خوردگان‌ دنيا و زيان‌ديدگان‌، خود مقصرند. آنان‌ نبايد كسي‌جز خود را سرزنش‌ كنند! آنان‌ پيش‌ چشم‌ خود، گذر ايّام‌ را مشاهده‌ مي‌كردند،مرگ‌ خويشان‌ و نزديكانشان‌ را مي‌ديدند، در مراسم‌ خاكسپاري‌ آنان‌ نيزشركت‌ مي‌كردند، و دعوت‌ عقل‌ و وحي‌ را هم‌ پيش‌ِ روي‌ خود داشتند كه‌ دنياگذرا و فاني‌ است‌ و انسان‌ نبايد به‌ آنچه‌ فاني‌ است‌، دل‌ ببندد و بايد به‌ دنبال‌تامين‌ حيات‌ ابدي‌اي‌ باشد كه‌ در اين‌ دنياي‌ فاني‌، زاد و توشة‌ آن‌ بايد تامين‌شود!
از ديدگاه‌ امام‌ علي‌(ع) در دنيا بايد كار و تلاش‌ كرد، چاره‌اي‌ جز اين‌نيست‌ كه‌ براي‌ بدست‌آوردن‌ سعادت‌ ابدي‌، از همين‌ سرماية‌ عمر و امكانات‌اين‌ جهان‌ بايد بهره‌ بُرد، در اين‌ عالم‌ طبيعت‌ بايد زندگي‌ كرد و به‌ آباداني‌ آن‌هم‌ بايد پرداخت‌، امّا نه‌ «براي‌ دنيا»، بلكه‌ براي‌ بدست‌آوردن‌ كمال‌ ابدي‌ درحيات‌ اخروي‌. آنچه‌ دنياي‌ هر كسي‌ است‌، همان‌ وابستگي‌ها و فريب‌ِ ظواهردنيا را خوردن‌ است‌، نه‌ صِرف‌ِ كار و تلاش‌ و تحصيل‌ و زندگي‌! سيرة‌ مولاي‌موحدان‌ در زندگي‌ خود، براي‌ ما روشن‌ مي‌كند كه‌ «دنياي‌ فريبنده‌ و زيان‌زننده‌ و گذرا» نه‌ استفاده‌ از نعمت‌هاي‌ طبيعي‌ است‌ و نه‌ كار و تلاش‌ براي‌بهبود زندگي‌ مردمان‌ و نه‌ مجاهدت‌ براي‌ تامين‌ معاش‌، كه‌ اينها همه‌ اگر باروش‌ و نيّت‌ الهي‌ باشد، عين‌ آخرت‌طلبي‌ است‌.
آنچه‌ را امام‌ علي‌(ع) سرزنش‌ مي‌كند، كاركردن‌ «براي‌ دنيا» است‌،اما كار وتلاش‌ «در دنيا» ولي‌ «براي‌ آخرت‌» عين‌ صواب‌ و موجب‌ ثواب‌ است‌، و جزآن‌، راهي‌ براي‌ تعالي‌ و سعادت‌ انسان‌ وجود ندارد.
آري‌! براي‌ اينكه‌ گامي‌ به‌ مسير امام‌ علي‌(ع) نزديك‌ شويم‌، بايد به‌ چنين‌برداشت‌ و بينشي‌ از دنيا برسيم‌ كه‌ : «دنيا فريب‌ مي‌دهد، زيان‌ مي‌رساند وبالاخره‌ هم‌ مي‌گذرد.» تا بتوانيم‌ تلاش‌ و كوشش‌ خودمان‌ را فراتر ازچارچوب‌هاي‌ تنگ‌ دنيوي‌ تنظيم‌ كنيم‌ و به‌ زندگي‌ هدفدار و معني‌دار دست‌يابيم‌. ان‌شاءالله‌. 
شنبه 31/6/1386 - 17:47
کامپیوتر و اینترنت
هر فايل فلش و  يا بقيه ي فايلهايي ( از جمله عكس ها و صفحات اينترنتي و ... )  را كه در اينترنت به صورت كامل ديده ايد خود به خود در هارد شما ذخيره مي شود  نكته اينجاست كه اين فايلها در چه مکانی از ويندوز ذخيره مي شوند. براي پيدا كردن اين فايل ها به آدرس زير مراجعه کنید:
control panel / Internet Options / Settings / View Files...
فايل هاي فلشي كه شما در اينترنت ديده ايد همه در اين پوشه هستند . مي توانيدآن ها را از بين ديگر فايل ها پيدا كنيد و به مكان ديگري در هارد خود كپي كنيد زيرا اين فايل ها بعد از عوض كردن ويندوز پاك مي شوند
شنبه 31/6/1386 - 17:46
دعا و زیارت
اللّه‌َ اللّه‌َ فِي‌القُرآن‌، لايَسْبِقُكُم‌ بِالعَمَل‌ِ بِه‌ِ غَيرُكُم‌
خدا را، خدا را در نظر بگيريد در مورد قرآن‌! مبادا ديگران‌ در عمل‌ به‌آن‌ از شما پيشي‌ گيرند!
هنگامي‌ كه‌ امام‌ اميرالمومنين‌ علي‌بن‌ ابيطالب‌(ع) در بستر شهادت‌سفارش‌هاي‌ مهم‌ و پاياني‌ را به‌ فرزندان‌ گرانقدرش‌ امام‌ حسن‌ و امام‌حسين‌(ع) مطرح‌ مي‌فرمايد، به‌ جايگاه‌ و نقش‌ قرآن‌ كريم‌ اشاره‌ مي‌كند و بايك‌ كلام‌ كوتاه‌ نتيجة‌ همة‌ آنچه‌ را در طول‌ عمر پربركتش‌ دربارة‌ قرآن‌ مطرح‌كرده‌ است‌، يادآوري‌ مي‌نمايد. قرآن‌ از ديدگاه‌ امام‌ علي‌(ع) اقيانوس‌ عميق‌ وخروشاني‌ از معرفت‌ و حكمت‌ است‌ كه‌ براي‌ دعوت‌ و فراخوان‌ انسان‌ به‌هدايت‌ كافي‌ است‌. قرآن‌ نوري‌ است‌ براي‌ كسي‌ كه‌ هدايت‌جو باشد، راهنمايي‌است‌ كه‌ راهنمايي‌ خود را با هوس‌ و شبهه‌ و آراء باطل‌ نمي‌آميزد، ريسمان‌محكم‌ پيوند انسان‌ با خالق‌ است‌، بهار دل‌ها است‌ و سرچشمه‌هاي‌ علم‌ وآگاهي‌، راه‌ راست‌ است‌ و برترين‌ هدايت‌كننده‌، از دو هدايت‌ كننده‌ بزرگ‌.قرآن‌، «ثقل‌اكبر» است‌ كه‌ هرگز از «اهل‌بيت‌» جداشدني‌ نيست‌، اگر كسي‌ به‌«اهل‌بيت‌» تمسك‌ جويد، آنان‌ او را به‌ «قرآن‌» دعوت‌ مي‌كنند و اگر به‌ «قرآن‌»تمسك‌ جويد، قرآن‌ وي‌ را به‌ اطاعت‌ و پيروي‌ از «اهل‌بيت‌» ارجاع‌ مي‌دهد.هيچ‌ كسي‌ لحظه‌اي‌ را با قرآن‌ سپري‌ نمي‌كند مگر آنكه‌ يك‌ گام‌ در هدايت‌،پيشتر رفته‌ و يك‌ گام‌ از نقصان‌ و كمبودش‌ جبران‌ شده‌ است‌.
از منظر امام‌ علي‌(ع) قرآن‌ كتابي‌ نيست‌ همچون‌ كتاب‌هاي‌ ديگر، بلكه‌كتابي‌ است‌ كه‌ كسي‌ با تمسك‌ بدان‌ و اُنس‌ با آن‌، نيازمند به‌ هدايت‌ ديگري‌نيست‌ و كس‌ بدون‌ قرآن‌، بي‌نياز از آن‌ نمي‌باشد. كساني‌ كه‌ «اهل‌ قرآن‌»اند، درحقيقت‌ «اهل‌اللّه‌»اند و بندگان‌ خالص‌ خداي‌اند. قرآن‌، كلام‌ خدا است‌ و هيچ‌كلامي‌، با آن‌ همانند نيست‌: تنها مجموعة‌ وحي‌ِ الهي‌ كه‌ كلام‌ و سخن‌ مستقيم‌خداوند متعال‌ است‌ و رشتة‌ پيوندِ معرفتي‌ و هدايتي‌ِ مستقيم‌ بين‌ انسان‌ و خدا!
قرآن‌ را بايد خواند، و خوب‌ و زياد هم‌ بايد خواند، قرآن‌ را بايد فهميد، وبا تدبّر و تامل‌ هم‌ بايد فهميد، اما برتر از همه‌ و فراتر از خواندن‌ و فهميدن‌،قرآن‌ را بايد عمل‌ كرد: قرآن‌، نسخة‌ شفابخش‌ همة‌ دردهاي‌ دروني‌ و بيروني‌انسان‌ است‌، درمان‌ همة‌ دردهاي‌ بي‌درمان‌ِ فردي‌ و اجتماعي‌ است‌، راه‌گشاي‌همة‌ بن‌بست‌هاي‌ فرهنگي‌، اجتماعي‌، اقتصادي‌، تربيتي‌ و اخلاقي‌ است‌،راهنماي‌ سير و سلوك‌ در عوالم‌ هستي‌ و راهبر انسان‌ به‌ سوي‌ مبدا عالم‌ وجوداست‌...
آري‌! قرآن‌ اين‌ همه‌ هست‌ و برتر از همه‌، سخن‌ خدا است‌ با انسان‌! چه‌گفته‌اي‌ و چه‌ كلامي‌ شيرين‌تر و دوست‌داشتني‌تر از كلامي‌ كه‌ معشوق‌ با عاشق‌در ميان‌ نهد؟ كلام‌ِ محبوب‌، خود داروي‌ دردهاي‌ حبيب‌ است‌! و قرآن‌ كريم‌،«حبل‌الله‌» است‌ و ريسمان‌ محكم‌ الهي‌! بايد بدان‌ تمسك‌ جُست‌، و «تمسك‌»يعني‌ چنگ‌زدن‌ و گرفتن‌ و خود را به‌ آن‌ متصل‌كردن‌. و اگر پيوند انسان‌ با خداـ از طريق‌ كلام‌ وحي‌ِ او ـ محكم‌ شود، بديهي‌ است‌ كه‌ بادهاي‌ مخالف‌ و گرد وخاك‌هاي‌ شبهه‌ و انحراف‌، نمي‌تواند انسان‌ را از راه‌ راست‌ و صراط‌ مستقيم‌باز دارد. بدون‌ تمسك‌ و اتّكاي‌ به‌ قرآن‌، چه‌ ثبات‌ و قراري‌ براي‌ انسان‌ حاصل‌مي‌شود؟ به‌ كدامين‌ معرفت‌ و كلامي‌ ميتوان‌ اعتماد كرد؟ از چه‌ راهي‌ ميتوان‌طريق‌ سعادت‌ را بازيافت‌؟ آري‌! قرآن‌ داور عادل‌ بين‌ انسان‌ها است‌، راهنماي‌ِهدايت‌ بشريت‌ است‌ و چراغ‌ فروزان‌ِ سعادت‌.
امام‌ علي‌(ع)، كه‌ خود پيشواي‌ «اهل‌القرآن‌» است‌ و مجسمة‌ تمام‌نماي‌حقيقت‌ قرآن‌، در آخرين‌ كلمات‌ و سفارش‌هاي‌ خود به‌ امام‌ حسن‌(ع) و امام‌حسين‌(ع) ـ اين‌ دو درّ گرانبهاي‌ خاندان‌ رسالت‌ و ولايت‌ ـ به‌ «عمل‌ به‌ قرآن‌»توصيه‌ مي‌كند و چون‌ با نگاه‌ الهي‌ِ خود آيندة‌ فلاكت‌ بار مسلمانان‌ را ـ كه‌ ناشي‌از جداشدن‌ و فاصله‌گرفتن‌ با قرآن‌ است‌ ـ مشاهده‌ مي‌كند، هشدار مي‌دهد كه‌«مبادا ديگران‌ در عمل‌ به‌ قرآن‌ بر شما پيشي‌ گيرند». «ديگران‌» يعني‌ غيرمسلمانان‌! و امام‌ علي‌(ع) مي‌بيند كه‌ زماني‌ فرا مي‌رسد كه‌ از قرآن‌ جز نوشتة‌آن‌ و از اسلام‌ جز نام‌ آن‌ و از مساجد جز بناي‌ زيباي‌ آن‌، باقي‌ نمي‌ماند!!
قرآني‌ كه‌ بايد برنامة‌ زندگي‌ باشد، اسلامي‌ كه‌ بايد روح‌ فرد و جامعة‌اسلامي‌ باشد و مساجدي‌ كه‌ بايد مراكز هدايت‌ و تزكيه‌ باشند، از محتواي‌اصلي‌ خود دور مي‌شود و ريشة‌ همة‌ اشكالات‌ و مشكلات‌ مسلمانان‌، در همين‌نكته‌ است‌! شگفتا كه‌ امام‌ علي‌(ع) چنين‌ زماني‌ را از فاصلة‌ سده‌ها و هزاره‌هامي‌بيند و در بستر شهادت‌، دغدغة‌ هدايت‌ و سعادت‌ مسلمانان‌، او راوامي‌دارد كه‌ خدا را شاهد بگيرد و قرآن‌ِ او را مورد سفارش‌ قرار دهد.
از نگاه‌ علي‌(ع)، قرآن‌ براي‌ «عمل‌» است‌، گرچه‌ تلاوت‌ و تدبر آن‌ را هم‌بارها و بارها سفارش‌ كرده‌ است‌، ولي‌ معلوم‌ است‌ كه‌ بدون‌ خواندن‌، و بدون‌فهميدن‌، نميتوان‌ به‌ قرآن‌ عمل‌ كرد. چه‌ كساني‌ بايد به‌ قرآن‌ عمل‌ كنند؟ آيافقط‌ رهبران‌ جامعة‌ اسلامي‌؟ آيا فقط‌ دانشمندان‌ و انديشمندان‌ مسلمان‌؟ يا همة‌مسلمانان‌ مخاطب‌ِ اين‌ كلام‌ علي‌(ع) هستند؟ برخي‌ گمان‌ مي‌كنند كه‌ دانش‌ وفرهنگ‌ِ قرآن‌، به‌ قشر و طبقة‌ خاصي‌ اختصاص‌ دارد، شايد اين‌ را هم‌ بهانة‌شانه‌خالي‌كردن‌ از وظيفه‌اي‌ كه‌ برعهده‌ دارند، قرار دهند! حال‌ آنكه‌ هرمسلماني‌ وظيفه‌ دارد كه‌ قرآن‌ را بخواند، بفهمد و عمل‌ كند. كلام‌ خدا فرودآمده‌ است‌ تا هر كسي‌ بتواند به‌ فراخور سطح‌ درك‌ و معرفت‌ خود، از آن‌ بهره‌بَرَد، متذكر شود و در مسير زندگي‌ بكار بندند. البته‌ كساني‌ كه‌ از دانش‌ ومعرفت‌ بيشتري‌ برخوردارند، وظيفه‌ و رسالت‌ سنگين‌تري‌ برعهده‌ دارند.
امام‌ علي‌(ع) راه‌ حل‌ مشكل‌ جامعة‌ ما ـ و همة‌ جوامع‌ اسلامي‌ ـ را در «عمل‌به‌ قرآن‌» مي‌داند، و هشدار داده‌ است‌ كه‌ مبادا ديگران‌ با عمل‌ به‌ مضمون‌ ومحتواي‌ قرآن‌، بر شما پيشي‌ گيرند. آيا پيشي‌گرفتن‌ ديگران‌ را در بكاربستن‌اصول‌ِ كلّي‌ و راهبردي‌ قرآن‌ كريم‌ ـ حداقل‌ در عرصة‌ مسائل‌ و موضوعات‌اجتماعي‌ ـ نمي‌بينيم‌؟ آيا به‌ اين‌ باور رسيده‌ايم‌ كه‌ جز «عمل‌ به‌ قرآن‌» عامل‌ديگري‌ نمي‌تواند سعادت‌ و خير فردي‌ و اجتماعي‌ ما را تامين‌ كند؟ آيا تجربه‌نكرده‌ايم‌ كه‌ نسيمي‌ از قرآن‌، توانست‌ راه‌ِ سعادت‌ جامعة‌ ما را باز كند و موانع‌بزرگي‌ را از سر راه‌ بردارد؟ پس‌ چرا هنوز با قرآن‌، عمل‌ به‌ قرآن‌ و فرهنگ‌قرآني‌، فاصلة‌ زيادي‌ داريم‌؟
قطعاً گام‌ نهادن‌ در مسير پيوند با علي‌بن‌ ابيطالب‌(ع)، بدون‌ نزديك‌شدن‌همزمان‌ به‌ قرآن‌ كريم‌ و بكاربستن‌ِ آن‌ در عرصة‌ زندگي‌ و عمل‌، ميسرنمي‌باشد.
     باشد كه‌ هشدار امام‌ علي‌(ع) ما را به‌ هوش‌ آوَرد! ان‌شاءاللّه‌
شنبه 31/6/1386 - 17:43
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته