گفتی: چگونه میگذرد ماه و سال تو؟
چون روز روشن است جواب سؤال تو:
من نیز از عبور خزان زخم دیدهام
من هم شکستهبال و پَرَم، مثل بال تو
باید بشویم اینهمه زخم کبود را
در بارشِ صمیمیِ شعرِ زلال تو
گفتی برایم از شب و غربت غزل بخوان
غمگینترین ترانة شبهام مال تو
دلگیرم از کدورت این میلههای سرد
کی میرسم به آبیِ چشم زلال تو؟
اینم یکی از شعرای خودم
بگذرید زحرفهای خاص وعام
بشوید بی خیال ننگ و نام
بی خیال شوید زبه به و چه چه
که گویند تو را خلق گه گه
تو نون فکر خود خور؛ پسرک
حرف های دیگران به درک!
من که بی حد کرده ام خوش بیانی
بهتر است کم کنم بلبل زبانی!!
به عمرى سنگ صحراها كشیدن
سحرگه روى صاحبخانه دیدن
به دنیا روى شادى را ندیدن
به اقیانوس با موشك فتادن
به دوزخ منزل و مأوا گزیدن
هزاران بار، ما را هست خوشتر
ز نطق و حرف توخالى شنیدن!
پسته خندان چو دیدى، نیش خود را باز كن
مالیاتى كه ندارد، خنده را آغاز كن
گر كه اعصابت خراب از این همه آشفتگى است
تـــــا خرمن مـــو به دوش می اندازد
بین همـه جنب و جـوش می اندازد
گفتیم نصیحتش کـنید از ســر مهر
گفتند بــه پشت گــوش می اندازد
هرچیز زیبایی خوب نیست٬
ولی خوبی همیشه زیباست!
دل از پی دل زیرو زبر می گـــردد
رفتی ، اما سرت بیــــاید بـر سنگ
چون موج به صخره خورد بر می گردد
(برای رفیقم میترا شاید خوندش!!)
از ته شـــوش بگیر برو تـــــــا جــــردن
دروغ شــــــده عینهــــو آب خـــــوردن