ملكزاده
(
Malek-zāde
)
شاهزاده
ملكه
(
Malake
)
منسوب به ملك ، پري
ملكوت
(
Malakoot
)
بزرگي ، عظمت ، پادشاهي ، عالم فرشتگان
ملودي
(
Melodi
)
نغمه ، آهنگ
ملوس
(
Maloos
)
قشنگ ، دلربا ، مطبوع و دلپذير
ملوسك
(
Maloosak
)
ملوس كوچك ، زيباي كوچك
مليح
(
Malih
)
بانمك ، نمكين ، زيبا
مليح الزمان
(
Malih-oz-zamān
)
بانمك روزگار
مليحه
(
Malihe
)
زن بانمك و زيبا
مليكا
(
Melikā
)
پادشاه ، مادر حضرت مهدي (عج )
مَلِیّ
(
Malii
)
روزگار دراز،اندک اندک
ممتاز
(
Mom-tāz
)
برگزيده ، منتخب ، برجسته ، جداشده
ممدوح
(
Mam-dooh
)
مورد مدح قرار گرفته
منادا
(
Monādā
)
ندا داده شده ،خوانده شده
منتخب
(
Montakhab
)
برگزيده
منتصر
(
Montaser
)
پيروز و غالب و چيره بر دشمن
منتظر
(
Montazer
)
در انتظار
مَنثور
(
Mansoor
)
افشانده شده ،کلام نثر
منجم
(
Monaj-jem
)
ستاره شناس ، اختر شناس
منذر
(
Monzer
)
هشدار دهنده به بيم
منزلت
(
Manzelat
)
مقام ، مرتبه ، احترام
منزه
(
Monaz-zah
)
پاك و پاكيزه
مَنسَک
(
Mansak
)
راه و روش عبادت، عبادتگاه
منش
(
Manesh
)
خوي ، صفت ، سرشت
منشور
(
Man-shoor
)
فرمان
منصف
(
Mon-sef
)
داد دهنده
منصور
(
Man-soor
)
پيروز ، غالب ، نصرت يافته
منصوره
(
Mansoore
)
مؤنث منصور ، زن پيروز و مظفر
منظر
(
Manzar
)
چشم انداز، دور نما ، محل نظر
مُنظَر
(
Monzar
)
مهلت داده شده
منعم
(
Mon-`em
)
احسان كننده ، بخشنده ، غني ، انعام داده
مُنفِق
(
Monfegh
)
انفاق کننده ،دهنده ی مال
منقوش
(
Man-ghoosh
)
نقش شده ، نگاشته
منهاج
(
Men-hāj
)
راه روشن ، جاده معلوم و مستقيم ، راه فراخ
منهاج الدین
(
Menhāj-od-din
)
راه روشن دین
منوچهر
(
Manoo-chehr
)
بهشت روي ، يكي از پادشاهان پيشدادي
منور
(
Monav-var
)
روشن و درخشان ، نوراني ، پرتو افكن
منوره
(
Monav-vare
)
مؤنث منور ، زن روشن و نوراني
منوش
(
Manoosh
)
نام كوهي كه منوچهر بالاي آن متولد شد
منوشان
(
Manooshān
)
حاكم فارس از جانب كيخسرو
منوشنگ
(
Manooshang
)
نام پدر هما در داستان هماي و همايون
منير
(
Monir
)
نوراني ، درخشان
منيرالدين
(
Monired-din
)
سبب روشنايي دين
منيره
(
Monire
)
زن نوراني و درخشان
منيژه
(
Mani-zhe
)
نام دختر افراسياب و معشوقه بيژن
منيع
(
Mani`
)
بلند و استوار
مُنیب
(
Monib
)
نایب گیرنده ، بهار سرسبز ، باران زیاد
منیبه
(
Moniba
)
زیبایی بهار ، باران بسیار
مه آسا
(
Mah-āsā
)
مانند ماه ، زيباروي
مه پري
(
Mah-pari
)
پري ، همچون ماه زيبارو
مه سيما
(
Mah-simā
)
مهرو ، مهرخ
مهاباد
(
Mah-ābād
)
از نام هاي باستاني و نام شهري در غرب ايران
مهاجر
(
Mohājer
)
هجرت كننده ، دوري کننده از شهر و ديار
مِهاد
(
Mehad
)
زمین هموار، آرامشگاه
مهان
(
Mehān
)
بزرگان ، مهتران
مهاندخت
(
Mahān-dokht
)
ماه دخت ، زيبارو
مهبار
(
Mah-bār
)
بارنده ماه
مهبان
(
Mah-bān
)
نگهبان ماه
مهبانو
(
Mah-bānoo
)
زني كه مانند ماه زيباست ، سرور بانوان
مهبد
(
Mah-bod
)
نگهبان ماه ، كنايه از زن زيبا ، ناموزير انوشيروان
مهبوش
(
Mah-boosh
)
ورزيده و كسب كرده
مهپاره
(
Mah-pāre
)
ماه پاره ، كنايه از زيباروي
مهتاب
(
Mah-tāb
)
تابش ماه ، پرتو نور
مهتابان
(
Mah-tābān
)
ماه درخشان ، ماه تابان
مهتاج
(
Mah-tāj
)
دارنده تاجي چون ماه
مهتاز
(
Mah-tāz
)
كنايه از تندرو و سريع السير
مهتاش
(
Mah-tāsh
)
ماه وش ، زيباروي
مهتدي
(
Moh-tadi
)
هدايت شده
مهتر
(
Meh-tar
)
بزرگتر ، سرور ، رئيس
مهجور
(
Mah-joor
)
سخن پريشان ، جدامانده
مهداد
(
Mah-dād
)
داده وبخشنده ماه
مهدار
(
Mah-dār
)
ماه دارنده
مهدخت
(
Mah-dokht
)
دختر ماه ، سرور دختران
مهدعليا
(
Mahde-oliā
)
لقبي كه به مادر شاهان مي دادند
مهدي
(
Mahdi
)
هدايت شده ، ارشاد شده ، نام منجي عالم بشريت
مهديس
(
Mah-dis
)
مانند ماه زيبا ، زيباروي
مهديه
(
Mah-die
)
عطا و بخشش ، عروس فرستاده شده به خانه شوهر
مهذب
(
Mohaz-zab
)
پاكيزه ، پيراسته ، تربيت شده
مهذب الدين
(
Mohaz-zab-od-din
)
تربيت شده در دين
مهذبه
(
Mohaz-zabe
)
پيراسته ، تربيت شده
مهر
(
Mehr
)
محبت ، دوستي ، خورشيد
مهرآذر
(
Mehr-āzar
)
فروغ خورشيد ، يكي از موبدان پارس درزمان انوشيروان
مهرآذين
(
Mehr-āzin
)
خورشيد آراي
مهرآذين
(
Mehr-āzin
)
نام روستايي در بخش شهريار
مهرآرا
(
Mehr-ārā
)
آرائيده مهر و محبت
مهرآزاد
(
Mehr-āzād
)
خورشيد روي آزاده
مهرآزما
(
Mehr-āzmā
)
آزماينده مهر و محبت
مهرآسا
(
Mehr-āsā
)
مانند خورشيد زيبا ، خورشيدوش
مهرآفاق
(
Mehr-āfāgh
)
خورشيد جهان
مهرآگين
(
Mehr-āgin
)
آكنده از مهر و محبت
مهرآور
(
Mehr-āvar
)
دوستي ورزنده ، ابراز محبت كننده
مهرآيين
(
Mehr-āyin
)
داراي راه و روش خورشيد ، بخشنده ، باشكوه
مهراب
(
Mahrāb
)
داراي فروغ خورشيد ، نام پدر رودابه همسر رستم
مهراج
(
Mehrāj
)
مهاراجه ، راجه بزرگ
مهراد
(
Mehrād
)
آزاده بزرگ