• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 344
تعداد نظرات : 34
زمان آخرین مطلب : 4476روز قبل
دعا و زیارت
سوره كهف الكلینى عن الحسین بن محمّد، عن معلىّ بن محمّد، عن علىّ بن أسباط قال: سمعت أبا الحسن الرضا علیه السلام یقول: كان فى الكنز الّذى قال الله عزّوجلّ (و كان تحته كنز لهما) كان فیه: بسم الله الرحمن الرحیم عجبت لمن أیقن بالموت كیف یفرح؟ و عجبت لمن أیقن بالقدر كیف یحزن؟ و عجبت لمن رأى الدّنیا و تقلّبها بأهلها كیف یركن إلیها؟ و ینبغى لمن عقل عن الله أن لایتّهم الله فى قضائه و لایستبطئه فى رزقه، فقلت: جعلت فداك أرید أن أكتبه، قال: فضرب والله یده إلی الدواة لیضعها بین یدی، فتناولت یده، فقبّلتها و أخذت الدواة فكتبته . كهف 18 / 82. اصول كافى 2 / 59. كلینی از حسین بن محمد، از معلی بن محمد، از علی بن اسباط روایت كرده‌ است كه گفت: از ابوالحسن الرضا(ع‌) شنیدم كه می‌فرماید: در آن گنجی كه خداوند عزّوجلّ فرموده است (و زیر آن دیوار گنجی متعلق به آن دو بود)، این عبارات نوشته‌ شده بود: به نام خداوند بخشنده مهربان‌ در شگفتم از كسی كه یقین به مردن دارد چگونه می‌خندد؟ و در شگفتم از كسی كه به تقدیر یقین دارد چگونه اندوهگین‌ می‌شود؟ و در شگفتم از كسی كه دنیا و ناپایداری آن را نسبت به مردم دنیا می‌بیند چگونه به آن دل می‌بندد و اعتماد می‌كند؟ سزاوار است كسی كه خدا را شناخته و خدایی می‌اندیشد خدا را در قضا و قدرش متهم نسازد، و در روزی رساندنش او را به‌ كندی نسبت ندهد. راوی گوید: عرض كردم: قربانت گردم، مایلم این مطلب را بنویسم‌، به خدا قسم‌ حضرت دست به سوی دوات برد تا آن را پیش من بگذارد، ولی من دست ایشان را گرفتم و بوسیدم و خودم دوات را برداشتم و این مطالب را نوشتم‌ . -------------------------------------------------------------------------------- علىّ بن إبراهیم قال: حدّثنى محمّد بن علىّ بن بلال عن یونس قال: اختلف یونس و هشام بن إبراهیم فى العالِم الّذى أتاه موسی علیه السلام‏ أیّهما كان أعلم، و هل یجوز أن یكون علی موسی حجّة فى وقته و هو حجّة الله علی خلقه؟ فقال قاسم الصیقل: فكتبوا ذلك إلی أبى الحسن الرضا علیه السلام یسألونه عن ذلك، فكتب فى الجواب: أتى موسی العالِم، فأصابه و هو فى جزیرة من جزائر البحر إمّا جالساً و إمّا متّكئاً، فسلّم علیه موسی، فأنكر السّلام إذ كان بأرض لیس فیها سلام، قال: من أنت؟ قال: أنا موسی بن عمران، قال: أنت موسی بن عمران الّذى كلّمه الله تكلیماً؟ قال : نعم، قال: فما حاجتك؟ قال: جئتك لتعلّمنى ممّا علّمت رشداً. قال: إنّى وكّلتُ بأمر لاتطیقه، و وكّلتَ أنت بأمر لاأُطیقه، ثمّ حدّثه العالِم بمایصیب آل محمّد من البلاء و كید الأعداء حتّی اشتدّ بكاؤهما، ثمّ حدّثه عن فضل آل محمّد حتّی جعل موسی علیه السلام یقول: یا لیتنى كنت من آل محمّد، و حتّی ذكر فلاناً و فلاناً و فلاناً، و مبعث رسول الله صلّی الله علیه و آله إلی قومه و ما یلقى منهم، و من تكذیبهم إیّاه و ذكر له من تأویل هذه الآیة (و نقلّب أفئدتهم و أبصارهم كما لم یؤمنوا به أوّل مرّة) حین أخذ المیثاق علیهم. فقال له موسی: (هل أتّبعك علی أن تعلّمن ممّا علّمت رشداً)؟ فقال الخضر: (إنّك لن تستطیع معى صبراً*و كیف تصبر علی ما لم تُحِطْ به خُبراً) فقال موسی: (ستجدنى إن شاء الله صابراً و لاأعصى لك أمراً) قال الخضر : ( فإن اتّبعتنى فلاتسئلنى عن شى‏ء حتّی أحدث لك منه ذكرا) یقول: لاتسألنى عن شى‏ء أفعله و لاتنكره علىّ حتّی أنا أخبرك بخبره. قال: نعم، فمرّوا ثلاثتهم حتّی انتهوا إلی ساحل البحر و قد شحنت سفینة و هى ترید أن تعبر فقال لأرباب السفینة: تحملوا هؤلاء الثلاثة نفر فإنّهم قوم صالحون، فحملوهم فلمّا جنحت السفینة فى البحر قام الخضر إلی جوانب السفینة، فكسرها و أحشاها بالخرق و الطّین، فغضب موسی غضباً شدیداً، وقال علیه السلام للخضر: (أخرقتها لتغرق أهلها لقد جئت شیئاً إمراً). فقال له الخضر: (ألم أقل لك إنّك لن تستطیع معى صبراً) قال موسی: (لا تؤاخذنى بما نسیت و لاترهقنى من أمرى عسراً) فخرجوا من السفینة، فمرّوا فنظر الخضر إلی غلام یلعب بین الصبیان حسن الوجه كأنّه قطعة قمر، و فى اُذنیه درّتان، فتأمّله الخضر ثمّ أخذه فقتله، فوثب موسی علی الخضر و جلد به الأرض فقال: (أقتلت نفساً زكیّة بغیر نفس لقد جئت شیئاً نكراً) فقال الخضر: (ألم أقل لك إنّك لن تستطیع معى صبراً). قال موسی : ( إن سألتك عن شى‏ء بعدها فلاتصاحبنى قد بلغت من لدنّى عذراً*فانطلقا حتّی إذا أتیا أهل قریة) بالعشى تسمّی الناصرة و إلیها ینتسب النصاری‏، و لم یضیّفوا أحداً قطّ و لم یطعموا غریباً فاستطعموهم فلم یطعموهم، و لم یضیّفوهم، فنظر الخضر إلی حائط قدزال لینهدم، فوضع الخضر یده علیه و قال: قُم بإذن الله تعالی، فقام. فقال موسی : لم ینبغ لك أن تقیم الجدار حتّی یطعمونا و یأوونا و هو قوله: (لوشئت لاتّخذت علیه أجراً) فقال له الخضر: (هذا فراق بینى و بینك سأنبّئك بتأویل ما لم تستطع علیه صبراً أمّا السفینة) الّتى فعلت بها مافعلت فإنّها كانت لقوم (مساكین، یعملون فى البحر فأردت أن أعیبها و كان وراء هم) أى وراء السفینة (ملك یأخذ كلّ سفینة) صالحة ( غصباً) كذا نزلت و إذا كانت السفینة معیوبة لم یأخذ منها شیئاً. (و أمّا الغلام فكان أبواه مؤمنین) و طبع كافراً كذا نزلت فنظرت إلی جبینه و علیه مكتوب: طبع كافراً (فخشینا أن یرهقهما طغیاناً*و كفراً فأردنا أن یبدلهما ربّهما خیراً منه زكوة و أقرب رُحْما) فأبدل الله لوالدیه بنتاً فولدت سبعین نبیّاً. (و أمّا الجدار ) الّذى أقمته (فكان لغلامین یتیمین فى المدینة و كان تحته كنز لهما و كان أبوهما صالحاً فأراد ربّك أن یبلغا أشدّهما - إلی قوله- ذلك تأویل ما لم تسطع علیه صبراً ). انعام /110. كهف / 66-70. كهف / 71-73. كهف / 74-77. كهف / 77-79. كهف /80-82.تفسیر قمی2 / 38-40 . علی بن ابراهیم از محمد بن علی بن بلال، از یوسف نقل كرده است كه گفت: میان‌ یونس و هشام بن ابراهیم بر سر این موضوع اختلاف نظر پیش آمد كه: آیا موسی‌(ع‌) داناتر بود یا آن عالمی كه موسی نزد او رفت، و آیا رواست كه عالِم در آن زمان‌ حجت بر موسی باشد در حالی كه موسی، خود، حجت خدا بر خلق او بود؟ قاسم صیقل‌گوید: به حضرت ابوالحسن الرضا(ع) نامه نوشتند و در این باره سؤال كردند، حضرت در جواب مرقوم فرمود: موسی در جستجوی آن عالم بر آمد و در جزیره‌ای از جزایر دریا به او كه نشسته یا تكیه كرده بود، رسید و سلام كرد، عالم معنای سلام را نفهمید، چون در سرزمینی كه او به سر می‌برد سلام معمول نبود، پرسید: تو كیستی؟ گفت: من موسی بن عمران هستم‌، عالم گفت: تو همان موسی بن عمرانی كه خداوند با او سخن گفت؟ جواب داد : آری‌. گفت: چه كار داری؟ گفت: آمده‌ام تا از آنچه به تو آموخته‌ شده است به من حكمتی بیاموزی‌. خضر گفت: من مأمور به كاری هستم كه تو تاب‌ تحملش را نداری و به تو هم كاری واگذار شده است كه من تاب تحملش را ندارم‌، سپس آن عالم از مصائب و ستمی كه از دشمنان به خاندان محمد می‌رسد برای موسی‌گفت، چندان كه هر دو بشدت گریستند، آن‌گاه از فضایل آل محمد برایش نقل كرد تا جایی كه موسی مرتبا می‌گفت: كاش من هم از خانواده محمد بودم‌، همچنین از فلان و فلان و فلان و نیز از فرستاده شدن رسول خدا(ص‌) به سوی قومش و گرفتاریهایی كه از آنها می‌بیند و مخالفتهایی كه با او می‌كنند برای موسی گفت، و تأویل این آیه را برایش توضیح داد كه (و دلها و بینشهایشان را دگرگون می‌سازیم همان گونه كه در بار اول به او ایمان نیاوردند)، یعنی در زمانی كه میثاق از آنان گرفته شد. موسی گفت: (آیا دنبال تو بیایم تا از آنچه به تو آموخته شده است حكمتی به من‌ بیاموزی‌، (خضر) گفت: تو هرگز تحمل همراهی با من را نداری‌، چگونه در برابر چیزی‌ كه از آن آگاهی نداری صبر و تحمل خواهی كرد ( موسی) گفت: به خواست خدا مرا شكیبا خواهی یافت و در هیچ كاری از تو نافرمانی نخواهم كرد (خضر) گفت: پس اگر از پی من می‌آیی نباید از من راجع به چیزی سؤال كنی تا آن گاه كه خودم تو را از آن‌ آگاه سازم)، یعنی هر كاری كه كردم راجع به آن از من سؤال نكنی و درباره‌اش بر من‌ خرده نگیری تا این كه من خودم علتش را برایت بگویم‌. موسی گفت: قبول است‌. پس دو نفری به راه افتادند تا این كه به ساحل دریا رسیدند در آن جا كشتیی را دیدند كه مسافران خود را سوار كرده و می‌خواست حركت كند، صاحبان كشتی گفتند: این دو نفر آدمهای خوبی هستند آنها را هم سوار كنید، آنان را سوار كردند. چون كشتی در دریا به گل نشست، خضر به طرف دیواره كشتی رفت و آن‌ را شكست و با پارچه كهنه و گل پر كرد، موسی بشدت عصبانی شد و به خضر گفت: (آیا كشتی را سوراخ كردی تا مسافرانش را غرق سازی؟ كاری بس زشت كردی‌ (خضر) گفت: نگفتم كه تو هرگز تحمل همراهی با من را نداری؟ (موسی) گفت: فراموشیم را بر من‌ مگیر و بر من سختگیری مكن‌ . . .، پس از كشتی خارج شدند و رفتند، خضر پسر بچه‌ای‌ را دید كه با بچه‌ها مشغول بازی بود و از زیبایی به ماه پاره‌ای می‌مانست و در دو گوش‌ او دو مروارید بود، خضر قدری به او نگریست و آن‌ گاه وی را گرفت و كشت‌، موسی به ‌خضر پرید و او را به زمین زد و گفت: (آیا كودك بی گناهی را بدون آن كه قتلی مرتكب‌ شده باشد كشتی؟ چه كار زشتی كردی‌ (خضر) گفت: نگفتم كه تو طاقت همراهی با من‌ را نداری‌ ( موسی) گفت: اگر از این پس راجع به چیزی از تو پرسیدم دیگر با من‌ همراهی مكن كه از جانب من معذور باشی، پس برفتند تا به آبادی رسیدند)، هنگام‌ غروب بود و آن آبادی ناصره نام داشت یعنی همان جایی كه نصارا به آن منسوبند. مردم این آبادی هرگز در عمر خود میهمانی را پذیرایی نكرده و غریبی را غذا نداده‌ بودند. آن سه نفر از مردم ناصره غذا خواستند اما آنان به ایشان غذایی ندادند و پذیرایی‌شان نكردند، خضر چشمش به دیواری افتاد كه كج شده و در شرف فرو ریختن‌ بود، خضر دستش را روی آن گذاشت و گفت: به اذن خدا راست شو، دیوار راست شد، موسی گفت: نباید این دیوار را راست می‌كردی تا آن گاه كه به ما غذا و پناه بدهند. و این است معنای آیه شریفه (كاش برای این كار مزدی می‌خواستی‌ (خضر به موسی) ‌گفت: اكنون زمان جدایی میان من و توست‌، و اینك تو را از راز آن كارهایی كه‌ تحملشان را نداشتی آگاه می‌سازم‌، اما آن كشتی‌ ( كه آن بلا را سرش آوردم) از عده‌ای‌ بینوا بود كه در دریا كار می‌كردند، خواستم معیوبش كنم چون در آن سوی آنها (یعنی‌ در آن سوی كشتی) پادشاهی بود كه هر كشتی سالمی را غصب می‌كرد) - آیه‌ این‌ گونه نازل شده است‌- اما اگر كشتی معیوب بود كاری به آن نداشت‌. (و اما آن پسر بچه، پدر و مادرش مؤمن بودند (ولی او كافر سرشت بود - آیه‌ این‌ گونه نازل شده است - به پیشانی‌اش نگاه كردم دیدم نوشته است: كافر سرشت است‌) پس، ترسیدم كه والدین خود را به عصیان و كفر در اندازد، لذا خواستم تا پروردگارشان در عوض او فرزندی پاكتر و مهربانتر نصیبشان كند)، پس خداوند به‌ جای او دختری به پدر و مادرش بخشید كه هفتاد پیامبر از او به دنیا آمد. (و اما آن دیوار ( كه راستش كردم) از آنِ دو پسر بچه یتیم از مردم این‌ شهر بود و در زیر دیوار گنجی متعلق به آنان قرار داشت‌، پدر آن دو مردی نیك بود، و پروردگار تو می‌خواست كه آن دو به حد رشد رسند... این است راز كارهایی كه تو تحمل آنها را نداشتی) -------------------------------------------------------------------------------- ابن شهر آشوب مرسلاً عن الرضا علیه السلام فى قوله (لینذر بأساً شدیداً من لدنه) البأس الشدید، علىّ بن أبى طالب علیه السلام و هو لدن رسول الله صلّی الله علیه و آله یقاتل معه عدوّه . كهف / 2. ناقب ابن شهر آشوب2 / 95. ابن شهر آشوب مرسلا، از حضرت رضا(ع) درباره آیه (تا از سوی او از عذابی سخت بیم دهد)، فرمود: بأس شدید علی بن ابی‌طالب است و او نزد رسول خداست و همراه آن حضرت با دشمنانش می‌جنگد
پنج شنبه 21/9/1387 - 14:11
دعا و زیارت
سوره قیامة الصدوق قال: حدّثنا علىّ بن أحمد بن محمد بن عمران الدقاق، قال: حدّثنا محمّد بن هارون الصوفی، قال: حدّثنا عبیدالله بن موسی الرویانى، قال: حدّثنا عبدالعظیم ابن عبدالله بن علىّ بن الحسن بن زید بن الحسن بن علىّ بن أبى طالب علیه السلام، عن إبراهیم بن أبى محمود، قال: قال علىّ بن موسی الرضا علیه السلام فى قول الله عزّوجلّ: (وجوه یومئذ ناضرة إلی ربّها ناظرة) قال: یعنى مشرقة تنتظر ثواب ربّها . قیامت / 22-23. عیون اخبار الرضا1 / 114-115. صدوق از علی بن احمد بن محمد بن عمران دقّاق(رض) از محمد بن هارون صوفی، از عبیداللّه بن موسی رویانی، از عبدالعظیم بن عبداللّه بن علی بن حسن بن زید بن حسن بن علی بن ابی‏طالب(ع) از ابراهیم بن ابی محمود روایت كرده است كه گفت: علی بن موسی الرضا(ع) درباره قول خدای تعالی (صورتها در آن روز برافروخته، بسوی پروردگارشان نظر كننده) فرمود: یعنی‏ چهره‏های تابناكی كه چشم به راه ثواب و پاداش پروردگار خویش هستند
پنج شنبه 21/9/1387 - 14:10
دعا و زیارت
سوره قلم الصدوق قال: حدّثنا الحسین بن إبراهیم بن أحمد بن هشام المكتّب رضى الله عنه قال : حدّثنا أبوالحسین محمّد بن جعفر الكوفى الأسدىّ، قال: حدّثنا محمّد بن إسماعیل البرمكى قال: حدّثنا الحسین بن الحسن، عن بكر بن صالح عن الحسن بن سعید، عن أبى الحسن الرضا علیه السلام فى قوله عزّوجلّ (یوم یكشف عن ساق و یدعون إلی السجود ) قال: حجاب من نور یكشف فیقع المؤمنون سجّداً و تدمج أصلاب المنافقین فلایستطیعون السجود . قلم / 42. عیون اخبار الرضا 1 / 120-121. صدوق از حسین بن ابراهیم بن احمد بن هشام مكتّب(رض)، از ابوالحسین محمد بن جعفر كوفی اسدی، از محمد بن اسماعیل برمكی، از حسین بن حسن، از بكربن صالح، از حسن بن سعید روایت كرده است كه حضرت ابوالحسن الرضا(ع) درباره این سخن خدواند عزّوجلّ (روزی كه از ساق كشف شود و به سجده خوانده شوند) فرمود: (در قیامت) حجابی از نور (الهی) كنار زده می‏شود، پس مؤمنان به سجده می‏افتند، ولی منافقان ستون فقراتشان چنان درهم فرو می‏رود كه نمی‏توانند به سجده درافتند
پنج شنبه 21/9/1387 - 14:9
دعا و زیارت
سوره ق علىّ بن إبراهیم قال: أخبرنا أحمد بن إدریس عن أحمد بن محمّد عن ابن أبى نصر عن الرضا علیه السلام قال: (أدبار السّجود) قال: أربع ركعات بعد المغرب و (إدبار النجوم) ركعتان قبل صلاة الصبح . ق /40. طور / 49. تفسیر قمّى2 / 333. علی بن ابراهیم از احمد بن ادریس، از احمد بن محمد، از ابن ابی نصر، از حضرت رضا(ع) روایت كرده است كه فرمود: مقصود از (عقبهای سجود) چهار ركعت ( نافله) بعد از مغرب است و مراد از (پشت كردن ستاره ها) دو ركعت (نافله) پیش از نماز صبح .
پنج شنبه 21/9/1387 - 14:8
دعا و زیارت
سوره فرقان الصدوق قال: حدّثنا الحاكم أبوعلىّ الحسین بن أحمد البیهقى، قال: حدّثنا محمّد بن یحیی الصولى، قال: حدّثناعون بن محمّد الكندىّ، قال: حدّثنى أبوالحسین محمّد بن أبى عباد و كان مشتهراً بالسماع و بشرب النبیذ، قال: سألت الرضا علیه السلام عن السّماع، قال: لأهل الحجاز رأى فیه، و هو فى حیّز الباطل و اللهو، أما سمعت الله تعالی یقول (و إذا مرّوا باللّغو مرّوا كراماً ). عیون اخبار الرضا 2/ 128، و آیه در سوره فرقان /128. صدوق از حاكم ابوعلی حسین بن احمد بیهقی، از محمد بن یحیی صولی، از عون بن محمد كندی، از ابوالحسین محمد بن ابی عباد كه به سماع و شرابخواری شهرت‌ داشت، روایت كرده است كه گفت: از حضرت رضا(ع) درباه سماع پرسیدم، فرمود : حجازیها در این باره نظری دارند (و آن را بلا اشكال می‌دانند) در حالی كه سماع‌ از مصادیق باطل و لهو است آیا نشنیده‌ای كه خدای تعالی می‌فرماید (و هنگامی كه به لغوی می گذرند با كرامت می گذرند) . -------------------------------------------------------------------------------- الصدوق قال: حدّثنا أبى رضى الله عنه، قال: حدّثنا أحمد بن إدریس عن محمّد بن أحمد، عن علىّ بن إسماعیل، عن محمّد بن عمرو بن سعید، عن بعض أصحابه، قال: سمعت العیّاشی، و هو یقول: استأذنت الرضا علیه السلام فى النفقة علی العیال، فقال: بین المكروهین، قال: فقلت: جعلت فداك لا والله! ما أعرف المكروهین، قال: فقال: بلى یرحمك الله، أما تعرف أنّ الله عزّوجلّ كره الإسراف و كره الإقتار، فقال: (و الّذین إذا أنفقوا لم یسرفوا و لم یقتروا و كان بین ذلك قواماً ). خصال 54 - 55، و آیه در سوره فرقان/67 . صدوق گوید: پدرم (رض‌) از احمد بن ادریس، از محمد بن احمد، از علی بن‌ اسماعیل، از محمد بن عمر و بن سعید، از یكی از دوستانش برایمان نقل كرد كه گفت: از عیّاشی شنیدم كه می‌گوید: از حضرت رضا(ع) درباره (مقدار) خرجی خانواده‌ سؤال كردم، فرمود: حد وسط میان دو امر مكروه، عرض كردم: قربانت گردم، مقصود از دو امر مكروه را نمی‌دانم‌. فرمود: بلی، رحمت خدا بر تو، مگر نمی‌دانی كه خداوند عزّوجلّ اسراف و سختگیری را ناخوش می دارد و فرموده است (و آنان كه وقتی انفاق كنند اسراف نكنند و تنگ نگیرند و بین این دو اعتدال است) . -------------------------------------------------------------------------------- الصدوق قال: حدّثنا أحمد بن زیاد بن جعفر الهمدانى رضى الله عنه قال: حدّثنا علىّ بن إبراهیم بن هاشم، عن أبیه، قال: حدّثنا أبوالصلت عبدالسّلام بن صالح الهروى، قال: حدّثنا علىّ بن موسی الرضا علیه السلام، عن أبیه موسی بن جعفرعلیه السلام، عن أبیه جعفر بن محمّد عن أبیه محمّد بن علىّ عن أبیه علىّ بن الحسین، عن أبیه الحسین بن علىّ قال: أتى علىّ بن أبى طالب علیه السلام‏ قبل مقتله بثلاثة أیّام، رجل من أشراف تمیم، یقال له عمرو، فقال: یا أمیرالمؤمنین أخبرنى عن (أصحاب الرّسّ) فى أى عصر كانوا؟ و أین كانت‏ منازلهم؟ و من كان ملكهم؟ و هل بعث الله عزّوجلّ إلیهم رسولاً أم لا؟ و بماذا هلكوا؟ فإنّى أجد فى كتاب الله تعالی ذكرهم و لاأجد غیرهم؟ فقال له علی‏: لقد سألتنى عن حدیث ما سألنى عنه أحد قبلك، و لایحدّثك به أحد بعدى إلّا عنّی، و ما فى كتاب الله عزّوجلّ آیة إلّا و أنا أعرفها و أعرف تفسیرها، و فى أى مكان نزلت من سهل أو جبل، و فى أىّ وقت, من لیل أو نهار، و إنّ هاهنا لعلماً جمّاً – و أشار إلی صدره- و لكن طلّابه یسیر، و عن قلیل یندمون لو فقدونی، كان من قصّتهم یا أخا تمیم أنّهم كانوا قوماً یعبدون شجرة صنوبر، یقال لها: شاه درخت. كان یافث بن نوح غرسها علی شفیر عین یقال لها: دوشاب، كانت انبطّت لنوح علیه السلام بعد الطوفان، و إنّما سمّوا أصحاب الرّس لأنّهم رسّوا نبیّهم فى الأرض، و ذلك بعد سلیمان بن داود علیه السلام، و كانت لهم اثنتا عشرة قریة علی شاطى‏ء نهر، یقال لها: رس من بلاد المشرق، و بهم سمّى ذلك النهر، و لم یكن یومئذ فى الأرض نهر أغزر منه و لاأعذب منه، و لاقرى أكثر و لاأعمر منها. تسمّى إحداهنّ آبان، و الثانیة آذر، و الثالثة دِىْ، و الرابعة بهمن، و الخامسة أسفندار، و السادسة فروردین، و السابعة اُردیبهشت، و الثامنة خرداد، و التاسعة مرداد، و العاشرة تیر، و الحادیة عشرة مهر، و الثانیة عشرة شهریور، و كانت أعظم مدائنهم اسفندار، و هى الّتى ینزلها ملكهم، و كان یسمّى تركوذبن غابور بن یارش بن سازن بن نمرود بن كنعان، فرعون إبراهیم علیه السلام‏ و بها العین و الصنوبرة. و قد غرسوا فى كلّ قریة منها حبّة من طلع تلك الصنوبرة فنبتت الحبّة و صارت شجرة عظیمة، و حرموا ماء العین و الأنهار فلایشربون منها و لا أنعامهم و من فعل ذلك قتلوه و یقولون هو حیاة آلهتنا، فلاینبغى لأحد أن ینقص من حیاتها، و یشربون هم و أنعامهم من نهر الرّس الّذى علیه قراهم، و قدجعلوا فى كلّ شهر من السنة فى كلّ قریة عیداً یجتمع إلیه أهلها، فیضربون علی الشجرة الّتى بها كلّة من حریر فیها من أنواع الصور ثمّ یأتون بشاة و بقر فیذبحونها قرباناً للشجرة، و یشعلون فیها النیران بالحطب، فإذا سطع دخان تلك الذبائح و قتارها فى الهواء و حال بینهم، و بین النظر إلی السماء خرّوا للشجرة سجّداً و یبكون و یتضرّعون إلیها أن ترضى عنهم. فكان الشیطان یجی‏ء فیحرّك أغصانها، و یصیح من ساقها صیاح الصبى و یقول: إنّى قدرضیت عنكم عبادی، فطیبوا نفساً و قرّوا عیناً، فیرفعون رؤوسهم عند ذلك، و یشربون الخمر، و یضربون بالمعازف، و یأخذون الدست بند، فیكونون علی ذلك یومهم و لیلتهم ثمّ ینصرفون، وإنّما سمّیت العجم شهورها بآبان ماه، و آذرماه و غیرهما اشتقاقاً من اسماء تلك القرى، لقول أهلها بعضهم لبعض: هذا عید شهر كذا و عید شهر كذا، حتّی إذا كان عید شهر قریتهم العظمى, اجتمع إلیه صغیرهم، فضربوا عند الصنوبرة و العین سرادقاً من دیباج علیه من أنواع الصّور, له إثنا عشر باباً، كلّ باب لأهل قریة منهم، و یسجدون للصنوبرة خارجاً من السرادق و یقرّبون لها الذبائح أضعاف ما قرّبوا للشجرة الّتى فى قراهم، فیجیء إبلیس عند ذلك فیحرّك الصنوبرة تحریكاً شدیداً، و یتكلّم من جوفها كلاماً جهوریّاً، و یعدهم و یمنّیهم بأكثر ممّا وعدتهم، و منّتهم الشیاطین كلّها، فیرفعون رؤوسهم من السجود و بهم من الفرح و النشاط ما لایفیقون و لایتكلّمون من الشرب و العزف فیكونوا علی ذلك اثنى عشر یوماً، و لیالیها بعدد أعیادهم، سائر السنة. ثمّ ینصرفون, فلمّا طال كفرهم بالله عزّوجلّ وعبادتهم غیره، بعث الله عزّوجلّ إلیهم نبیّاً من بنى إسرائیل، من ولد یهود بن یعقوب فلبث فیهم زماناً طویلاً, یدعوهم إلی عبادة الله عزّوجلّ و معرفة ربوبیّته، فلایتّبعونه فلمّا رأى شدّة تمادیهم فى الغى و الضلال، و تركهم قبول ما دعاهم إلیه من الرّشد و النجاح، و حضر عید قریتهم العظمى. قال: یا ربّ إنّ عبادك أبوا إلّا تكذیبى و الكفر بك و غدوا یعبدون شجرة لاتنفع و لاتضرّ، فأیبس شجرهم أجمع، و أرهم قدرتك و سلطانك، فأصبح القوم و قدیبس شجرهم، فهالهم ذلك و قطع بهم و صاروا فرقتین، فرقة قالت: سحر آلهتكم هذا الرجل الّذى یزعم أنّه رسول ربّ السماء و الأرض إلیكم، لیصرف وجوهكم عن آلهتكم إلی إلهه. و فرقة قالت: لا, بل غضبت آلهتكم حین رأت هذا الرجل یعیبها و یقع فیها و یدعوكم إلی عبادة غیرها، فحجبت حسنها و بهاءها لكى تغضبوا لها فتنتصروا منه، فأجمع رأیهم علی قتله، فاتّخذوا أنابیب طوالاً من رصاص واسعة الأفواه، ثمّ أرسلوها فى قرار العین إلی أعلی الماء واحدة فوق الأخرى مثل البرابخ، و نزحوا ما فیها من الماء، ثمّ حفروا فى قرارها بئراً ضیّقة المدخل عمیقة، و أرسلوا فیها نبیّهم و ألقموا فاها صخرة عظیمة. ثمّ أخرجوا الأنایب من الماء و قالوا: نرجوا الآن أن ترضى عنّا آلهتنا، إذا رأت أنّا قدقتلنا من كان یقع فیها، و یصدّ عن عبادتها، و دفنّاه تحت كبیرها فیتشفّى‏ منه، فیعود لنا نورها و نضارتها كما كان، فبقوا عامّة یومهم یسمعون أنین نبیّهم علیه السلام، و هو یقول : سیّدى قدترى ضیق مكانی، و شدّة كربی، فارحم ضعف ركنی، و قلّة حیلتی، و عجّل بقبض روحی، و لا تؤخّر إجابة دعوتی، حتّی مات علیه السلام‏. فقال الله عزّوجلّ لجبرئیل علیه السلام: یا جبرئیل أنظر عبادى هؤلاء الّذین غرّهم حلمی، و أمنوا مكری، وعبدوا غیری، و قتلوا رسولى أن یقوموا لغضبى أو یخرجوا من سلطانى كیف؟! و أنا المنتقم ممّن عصانى و لم یخش عقابی، و إنّى حلفت بعزّتى لأجعلنّهم عبرة و نكالاً للعالمین، فلم یرعهم و هم فى عیدهم ذلك إلّا بریح عاصف شدیدة الحمرة، فتحیّروا فیها و ذعروا منها، و انضم بعضهم إلی بعض. ثمّ صارت الأرض من تحتهم كحجر كبریت یتوقّد و أظلّتهم سحابة سوداء فألقت علیهم كالقبّة جمرة تلتهب، فذابت أبدانهم فى النار كما یذوب الرصاص فى النار فنعوذ بال تعالی ذكره له من غضبه، و نزول نقمته و لاحول و لاقوّة إلّا بالله العلی العظیم . فرقان / 38. نوعى رقص, و آن عبارت بود از این كه دست یكدیگر را گرفته در حال رقص دور یكدیگر می‌گردیدند؛ فرهنگ معین‌. عیون اخبار الرضا1/ 205- 209 . صدوق از احمد بن زیاد بن جعفر همدانی(رض‌)، از علی بن ابراهیم بن هاشم، از پدرش، از اباصلت عبدالسلام بن صالح هروی، روایت كرده است كه گفت: علی بن‌ موسی الرضا، از پدرش موسی بن جعفر، از پدرش جعفر بن محمد، از پدرش محمد بن‌ علی، از پدرش علی بن الحسین، از پدرش حسین بن علی(ع) برایمان حدیث‌كرد كه فرمود: سه روز قبل از شهادت علی بن ابی‌طالب(ع) مردی از بزرگان‌ بنی تمیم به نام عمرو، خدمت آن حضرت آمد و عرض كرد: ای امیرالمؤمنین، مرا خبردهید كه (اصحاب رس‌) در چه عصری بودند؟ در كجا زندگی می‌كردند، پادشاه آن كه‌ بود؟ آیا خداوند عزّوجلّ پیامبری به سوی آنان فرستاد یا نه؟ و چرا هلاك شدند؟ زیرا من در كتاب خداوند عزّوجلّ نام و یاد آنها را می‌یابم اما راجع به اخبار (و تاریخ‌) آنها چیزی نمی‌یابم‌. علی(ع) فرمود : تو از چیزی سؤال كردی كه پیش از تو كسی این سؤال را از من نكرده است ، و بعد از من هم كسی به تو پاسخ نخواهد داد، زیرا هیچ آیه‌ای در كتاب خدای عزّوجلّ نیست مگر این كه من آن را می‌دانم و تفسیرش را بلدم، و می‌دانم‌ كجا و كی نازل شده است، در دشت یا كوه، در شب یا روز، آن‌ گاه به سینه خود اشاره‌كرد، و فرمود: همانا در این جا دانش فراوانی است اما طالبان آن اندكند و اگر مرا از دست‌ دهند بزودی پشیمان خواهند شد (كه چرا از این چشمه فیاض دانش بهره نبردند) ای‌ مرد تمیمی، داستان اصحاب رس از این قرار است كه آنان مردمی بودند كه درخت‌ صنوبر را كه به آن شاه درخت‌ گویند، می‌پرستیدند. این درخت را بافث بن نوح در كنار چشمه‌ای به نام روشاب‌ كه بعد از طوفان برای‌ نوح(ع‌) جوشیدن گرفت، غرس كرده بود. علت نامگذاری ایشان به اصحاب رس آن‌ بود كه پیامبر خود را در زمین مدفون كردند، و این بعد از سلیمان بن داود(ع ) ‌ بود. این قوم دوازده آبادی در كنار روردخانه‌ای به نام رس، واقع در مشرق زمین داشتند، و این نهر به نام آنان خوانده می‌شد. در آن روزگار، رودی پر آب‌تر و گواراتر و خروشان‌تر از آن وجود نداشت، و آبادیهایی بیشتر و آبادان‌تر از آن آبادیها نبود. یكی از این آبادیها: آبان نام داشت، و دوم: آذر، و سوم: دی، و چهارم : بهمن، و پنجم: اسفندار، و ششم: فروردین، و هفتم: اردیبهشت، و هشتم: خرداد، و نهم : مرداد، و دهم: تیر، و یازدهم: مهر، و دوازدهم: شهریور، بزرگترین شهر آنها اسفندار بود، و پادشاه‌ ایشان در همین شهر سكونت داشت و نامش تركوز بن غابور بن یارش بن سازن بن‌ نمرود بن كنعان، فرعون زمان ابراهیم(ع)، بود. آن چشمه و درخت صنوبر در این شهر قرار داشتند. آنان در هر یك از این آبادیها بذری از آن درخت صنوبر را كاشتند و بذرها روییدند و به درختان تنومندی تبدیل شدند، و از چشمه‌ای كه درخت صنوبر (اصلی‌ ) در كنارش‌ بود جوی آبی به طرف هر یك از این صنوبرها كشیدند و صنوبرها رشد كردند و درختان‌ عظیمی شدند، آنان آب آن چشمه و جویها را حرام كردند و نه خود از آنها می‌نوشیدند و نه به چارپایانشان می‌نوشاندند، و هر كس این كار را می‌كرد او را می‌كشتند، و می‌گفتند: این مایه حیات خدایان ماست و كسی حق ندارد از حیات آنها چیزی كم كند. خودشان‌ و حیواناتشان از آب نهر رس كه از كنار آبادیهایشان می‌گذشت، می‌نوشیدند. آنان در هر ماه از سال روزی را در یكی از این آبادیها عید و جشن قرار داده بودند و اهالی‌ آبادی در آن روز جمع می‌شدند و بر روی درخت صنوبر كه در آن آبادی بود پشه‌بندی‌ از حریر كه انواع تصاویر بر آن نقش بود، می‌زدند و آن گاه گوسفند و گاوی می‌آوردند و برای درخت قربانی می‌كردند، و آتش می‌افروختند و آن قربانیها را در آتش‌ می‌افكندند، و چون دود و بوی آن به آسمان بر می‌خاست به طوری كه دیگر آسمان را نمی‌دیدند، به جای خداوند عزّوجلّ، در برابر آن درخت به سجده می‌افتادند و آن قدر گریه و زاری می‌كردند تا درخت از ایشان راضی شود. شیطان می‌آمد و شاخه‌های درخت را تكان می‌داد، و از تنه آن صدایی چون صدای‌ كودكان سر می‌داد و می‌گفت: ای بندگان من، از شما خشنود شدم، پس خوشحال و شادمان باشید. در این هنگام، سر از سجده بر می‌داشتند و شراب می‌خوردند و مِعزَف می‌زدند و دستبند می‌گرفتند، و آن روز و شب را بدین منوال می‌گذراندند و سپس بر می‌گشتند، عجمها (ایرانیان‌) نام ماههای خود آبان ماه، آذر ماه، و غیره را از اسامی این‌ آبادیها گرفتند. اهالی این آبادیها به یكدیگر می‌گفتند كه این عید فلان آبادی است، تا این كه چون نوبت عید آبادی بزرگ آنها (اسفندار) می‌رسید، همگی از كوچك و بزرگ، در آن گرد می‌آمدند و در كنار درخت صنوبر و چشمه سرا پرده‌ای از دیبا كه به انواع‌ عكسها و تصاویر آراسته بود، بر پا می‌ساختند: برای آن سرا پرده دوازده در تعبیه كرده بودند كه هر دری اختصاص به اهالی یكی از آبادیها داشت‌. بیرون سرا پرده برای صنوبر به سجده می‌افتادند و چندین برابر آنچه برای‌ درخت آبادیهای خود قربانی می‌كردند، برای این صنوبر (اصلی‌) قربانی می‌نمودند. در این هنگام ابلیس می‌آمد و صنوبر را محكم تكان می‌داد و از درون آن با صدای بلند صحبت می‌كرد، و بیش از وعده‌هایی كه شیاطین در صنوبرهای آبادیهای دیگر به‌ ایشان داده بودند، به آنان وعده و امید زندگی می‌داد . در این هنگام سرهای خود را از سجده بر می‌داشتند و از زیادی شرابخواری و مِعزَف نوازی چندان شاد و سرمست‌ می‌شدند كه از خود بی خود می‌گشتند و نمی‌توانستند صحبت كنند، آنان دوازده شبانه‌ روز، به شمار اعیادشان در طول سال، بدین منوال سپری می‌كردند، آن‌ گاه به آبادیهای‌، خود باز می‌گشتند، چون مدت درازی از كفر و بت پرستی آنان گذشت، خداوند عزّوجلّ از میان بنی اسرائیل پیامبری از نسل یهود بن یعقوب، برایشان فرستاد، آن‌ پیامبر مدت مدیدی ایشان را به عبادت خداوند عزّوجلّ و شناخت ربوبیت او دعوت‌ كرد اما از او پیروی نمی‌كردند. وقتی دید كه این قوم غرق در ضلالت و گمراهی هستند و هر چه ایشان را به راه راست و رستگاری فرا می‌خواند، نمی‌پذیرند، روز عید پایتخت‌ آنان كه فرا رسید، گفت: پروردگارا، این بندگان تو راهی جز تكذیب من و كفر به تو نمی‌پویند، و همچنین درختی را می‌پرستند كه هیچ سود و زیانی از آن بر نمی‌خیزد، پس درخت آنان را بخشكان و قدرت و سلطنت خود را به ایشان نشان ده، صبح كه شد، مردم دیدند درختشان بكلی خشكیده است‌، ترس و وحشت وجود آنان را فرا گرفت و به دو گروه تقسیم شدند. گروهی گفتند: این مردی كه مدّعی است از جانب پروردگار آسمان و زمین سوی شما فرستاده شده آن را سحر كرده است‌، تا بدین وسیله از خدایانتان روی گردانید و به خدای او روی آورید. گروهی دیگر گفتند: چنین نیست، بلكه خدایان شما چون دیدند این مرد از آنها عیبجویی و بدگویی می‌كند و شما را به پرستش غیر آنها فرا می‌خواند، به خشم آمدند و زیبایی و خرمی خود را از شما پوشیده داشتند تا شما به خاطر آنها خشم گیرید و انتقامشان را از او بستانید. پس همگی به اتفاق تصمیم بر قتل آن پیامبر گرفتند، و برای‌ این كار لوله‌های بلندی با دهانه‌های گشاد از سرب ساختند و آنها را یكی پس از دیگری به ته چشمه فرستادند و مانند نایهای سفالین به هم وصل كردند و آبی را كه در میان آن لوله ها جمع شد بیرون كشیدند و سپس در ته چشمه چاه عمیقی كه دهانه‌اش‌ تنگ بود حفر نمودند و پیامبر خود را در میان آن چاه كردند و تخته سنگ بزرگی بر سر چاه گذاشتند، سپس لوله‌ها را از آب بیرون آوردند و گفتند: اینك امیدواریم كه‌ خدایانمان وقتی ببینند ما كسی را كه از آنان بد می‌گفت و از پرستش آنها باز می‌داشت‌ به قتل رسانده‌ایم و در زیر خدای بزرگ دفنش كرده‌ایم، از ما خشنود شوند و روشنایی‌ و خرمی آنها همچون گذشته به ما باز گردد. آنان در تمام آن روز ناله پیامبرنشان را می‌شنیدند كه می‌گفت: ای خدای من، تو خود می‌بینی كه در چه جای تنگی و در چه‌ اندوه جانفرسایی به سر می‌برم، پس بر بدن ناتوان من و بی‌چارگی‌ام رحم فرما و هر چه‌ زودتر جانم را بستان و در اجابت دعایم تأخیر مفرما، تا این كه از دنیا رفت‌. پس خداوند عزّوجلّ به جبرئیل فرمود: آیا این بندگان من كه بردباریم آنان را گستاخ كرده و از مكر و خشم من آسوده خاطر گشته‌اند و غیر مرا می‌پرستند و پیامبرم‌ را كشتند، گمان می‌كنند كه می‌توانند در برابر خشم و غضب من تاب آورند، و یا از قلمرو من خارج شوند، چگونه توانند، در حالی كه من از هر كس كه نافرمانی‌ام كند و از كیفرم نترسد انتقام می‌گیرم‌. به عزّت و جلالم سوگند كه ایشان را عبرت جهانیان گردانم‌. هنوز در حال اجرای مراسم عید خود بودند كه طوفان سرخی سخت وزیدن گرفت، و آنان را سراسیمه و هراسان ساخت و روی یكدیگر می‌ریختند، آن گاه زمین در زیر پایشان سنگ گوگرد شد و آتش گرفت، و بر فراز سرشان نیز ابری سیاه و تاریك سایه ‌افكند و جرقه‌های شعله و آتش، هر یك به بزرگی یك گنبد، بر سرشان باریدن گرفت، و همان ‌طور كه سرب در آتش آب می‌شود، بدنهای آنان ذوب شد. پناه می‌بریم به خدا از خشم او و نزول بلایش، و لاحول و لاقوه إلّا بالله .
پنج شنبه 21/9/1387 - 14:8
دعا و زیارت
سوره فجر الصدوق قال: حدّثنا محمّد بن إبراهیم بن أحمد بن یونس المعاذى، قال: حدّثنا أحمد بن محمّد بن سعید الكوفىّ‏ الهمدانىّ، قال: حدّثنا علىّ بن الحسن بن علىّ بن فضال عن أبیه قال: سألت الرضا علىّ بن موسی علیه السلام‏ عن قول الله عزّوجلّ (و جاء ربّك و الملك صفّاً صفّاً) فقال: إنّ الله عزّوجلّ لایوصف بالمجىء و الذّهاب تعالی عن الانتقال، إنّما یعنى بذلك و جاء أمر ربّك و الملك صفّاً صفّاً . توحید صدوق 162, و آیه در سوره فجر / 22. صدوق از محمد بن ابراهیم بن احمد بن یونس معاذی، از احمد بن محمد بن سعید كوفی همدانی، از علی بن حسن بن علی بن فضّال، از پدرش روایت كرده است كه گفت: از حضرت علی بن موسی الرضا(ع) در باره آیه (و خدایت آمد و ملائكه صف در صف ) پرسیدم، فرمود: خداوند عزّوجلّ به صفت آمدن و رفتن توصیف نمی‏شود؛ شأن او برتر از انتقال (از نقطه‏ای به نقطه دیگر) است. بلكه مقصود این است كه فرمان پروردگارت بیاید و فرشتگان صف در صف حاضر شوند .
پنج شنبه 21/9/1387 - 14:6
دعا و زیارت
سوره فاطر الصدوق بإسناده عن العبّاس بن هلال عن أبى الحسن الرضا علیه السلام عن أبیه، قال : لم یقل أحد قطّ إذا أراد أن ینام (إنّ الله یمسك السموات و الأرض أن تزولا و لئن زالتا إن أمسكهما من أحد من بعده إنّه كان حلیماً غفوراً) إلی آخر الآیة فسقط علیه البیت . فاطر /41. من لا یحضره الفقیه 1 / 298. صدوق به اسنادش از عباس بن هلال، از ابوالحسن الرضا(ع) و آن حضرت از پدر بزرگوارش روایت كرده است كه فرمود: هیچ گاه نشده است كه كسی در هنگام خوابیدن آیه (به راستی كه خداوند نگاه می دارد آسمان و زمین را از زایل شدن و اگر زایل شوند بعد از او احدی نمی تواند آن دو را از زوال باز دارد همانا او بردبار و آمرزنده است) را بخواند و خانه بر سرش آوار شود . -------------------------------------------------------------------------------- الكلینى عن الحسین بن محمّد، عن معلىّ بن محمّد ، عن الحسن، عن أحمد بن عمر، قال: سألت أباالحسن الرضا علیه السلام عن قول الله عزّوجلّ (ثمّ أورثنا الكتاب الّذین اصطفینا من عبادنا) الآیة، قال: فقال: ولد فاطمة علیها السلام، و السابق بالخیرات: الإمام و المقتصد العارف بالإمام، و الظالم لنفسه : الّذى لایعرف الإمام . فاطر / 33. اصول كافى1 / 215. كلینی از حسین بن محمد، از معلّا بن محمد، از حسن، از احمد بن عمر روایت كرده است كه گفت: از ابوالحسن الرضا(ع) درباره آیه (سپس كتاب را به كسانی كه برگزیدیم به ارث گذاردیم . . .) سؤال كردم، فرمود: مقصود از كسانی كه برگزیدیم اولاد فاطمه(ع) هستند، و مقصود از پیشی گیرندگان به خوبیها، امام است، و مراد از میانه رو، امام شناس، و از ظالم به خویش كسی است كه امام را نشناسد .
پنج شنبه 21/9/1387 - 14:3
دعا و زیارت
سوره فاتحة الصدوق عن محمّد بن القاسم الأسترآبادى المفسّر رضی‏الله عنه، قال: حدّثنا یوسف بن محمّد بن زیاد و علىّ بن محمّد بن سیّار عن أبویهما، عن الحسن بن علىّ، عن أبیه علىّ بن محمّد، عن أبیه محمّد بن علىّ، عن أبیه الرّضا علىّ بن موسی علیه السلام، عن أبیه موسی بن جعفرعلیه السلام قال: قال جعفربن محمد الصادق علیهما السلام فى قول الله عزّوجلّ (اهدنا الصراط المستقیم) قال: یقول: أرشدنا إلی الطریق المستقیم أى أرشدنا للزوم الطریق المؤدّى إلی محبتّك، و المبلغ دینك، و المانع من أن نتبع أهوائنا فنعطب، أو نأخذ بآرائنا فنهلك . فاتحه / 5. عیون اخبار الرضا 1 / 305. صدوق از محمد بن قاسم استرآبادیِ مفسر(رض‌)، از یوسف بن محمد بن‌زیاد و علی بن محمد بن یسار، از پدران آن دو، از حسن بن علی، از پدر بزرگوارش‌ علی بن محمد، از پدرش محمد بن علی، از پدرش علی بن موسی الرضا، از پدرش‌ موسی بن جعفر(ع) روایت كرده است كه فرمود: جعفر بن محمد الصادق(ع) درباره آیه شریفه (اهدنا الصراط المستقیم) فرمود: می‌گوید: ما را به راه‌ راست ارشاد فرما، یعنی ما را به پیمودن راهی كه به محبت تو می‌انجامد و به دین تو می‌رساند، و مانع از آن می‌شود كه با پیروی از هواهای نفسانی و آرای شخصی خود به‌ هلاكت در افتیم، رهنمون شو . -------------------------------------------------------------------------------- ورّام بن أبى فراس قال: وجدت فى تفسیر القرآن عن الرضا عن آبائه‏ علیهم السلام بحذف الأسانید عن أمیرالمؤمنین علیه السلام فى تفسیر ( الحمدللّه ربّ العالمین) قال: ربّ العالمین مالكهم و خالقهم، و سائق أرزاقهم إلیهم من حیث یعلمون و من حیث لایعلمون، فالرزق مقسوم و هو یأتى ابن آدم علی أى سیرة سارها من الدّنیا، لیس بتقوى متّق یزایده، و لالفجور فاجر یناقصه، و بینه و بینه شبر و هو طالبه، و لو أنّ أحدكم یتربّص من رزقه لطلبه كما یطلبه الموت . تنبیه الخواطر 2/ 107 . ورّام بن ابی فراس گوید: در تفسیر قرآن از حضرت رضا از پدران بزرگوارش - با حذف اسانید - از امیرالمومنین(ع) دیدم كه در تفسیر (الحمد لله رب العالمین‌) فرموده است: رب العالمین، یعنی این كه خداوند مالك و آفریننده جهانیان است و روزی آنان را، از آن جا كه می‌دانند و نمی‌دانند، به ایشان می‌رساند. زیرا روزی تقسیم‌ شده است و آدمی هر شیوه‌ای را كه در دنیا پیش گیرد، روزی‌اش (بی كم و زیاد) به او می‌رسد، نه تقوای شخص پرهیزگار چیزی بر روزی او می‌افزاید، و نه بدكاری شخص‌ نابكار چیزی از روزی آدمی كاهد. میان آدمی و روزی او یك وجب فاصله است و آدمی آن را می‌طلبد، در صورتی كه اگر هر یك از شما منتظر روزی خود بماند روزی به‌ سراغ او می‌آید همچنان كه مرگ به سراغش می‌آید . -------------------------------------------------------------------------------- الصدوق عن محمّد بن القاسم الإسترآبادى المفسّر رضی‏الله عنه قال: حدّثنا یوسف بن محمّد بن زیاد و علىّ بن محمّد بن سیّار، عن أبویهما، عن الحسن بن علىّ بن محمّد بن علىّ بن موسی بن جعفر بن محمّد بن علىّ بن الحسین بن علىّ بن أبى طالب علیه السلام عن أبیه عن جدّه علیه السلام‏، قال: جاء رجل إلی الرضا علیه السلام، فقال له: یا بن رسول الله أخبرنى عن قول الله عزّوجلّ (الحمد للّه ربّ العالمین) ما تفسیره؟ فقال: لقد حدّثنى أبى عن جدّى عن الباقر، عن زین العابدین عن أبیه علیه السلام: أنّ رجلاً جاء إلی أمیرالمؤمنین علیه السلام‏ فقال: أخبرنى عن قول الله عزّوجلّ (الحمد للّه ربّ العالمین) ما تفسیره؟ فقال: (الحمد للّه) هو أن عرّف عباده بعض نعمه علیهم جملاً، إذ لا یقدرون علی معرفة جمیعها بالتفصیل لأنّها أكثر من أن تحصی أو تعرف، فقال لهم: قولوا: الحمد للّه علی ما أنعم به علینا ربّ العالمین، و هم الجماعات من كلّ مخلوق من الجمادات و الحیوانات، أما الحیوانات فهو یقلبها فى قدرته، و یغذوها من رزقه، و یحوطها بكنفه، و یدبّر كلّاً منها بمصلحته، و أمّا الجمادات فهو یمسكها بقدرته، یمسك المتّصل منها أن یتهافت، و یمسك المتهافت منها أن یتلاصق، و یمسك السماء أن تقع علی لأرض إلّا بإذنه، و یمسك الأرض أن تنخسف إلّا بأمره، إنّه بعباده لرؤوف رحیم. و قال علیه السلام: (ربّ العالمین) مالكهم و خالقهم و سائق أرزاقهم إلیهم من حیث یعلمون و من حیث لایعلمون، فالرزق مقسوم و هو یأتى ابن آدم علی أى سیرة سارها من الدنیا لیس تقوى متّق بزایده و لافجور فاجر بناقصه، و بیننا و بینه ستر، و هو طالبه، فلو أنّ أحدكم یفرّ من رزقه لطلبه رزقه كما یطلبه الموت، فقال الله جلّ جلاله: قولوا الحمد للّه علی ما أنعم به علینا، و ذكّرنا به من خیر فى كتب الأوّلین قبل أن نكون، ففى هذا إیجاب علی محمّد و آل محمّد صلّی الله علیه و آله و علی شیعتهم أن یشكروه بما فضلهم، و ذلك أنّ رسول الله صلّی الله علیه و آله قال: لمّا بعث الله عزّوجلّ موسی بن عمران علیه السلام و اصطفاه نجیّاً، و فلق له البحر، و نجّى بنى إسرائیل و أعطاه التوراة و الألواح، رأى مكانه من ربّه عزّوجلّ فقال: یا ربّ لقد أكرمتنى بكرامة لم تكرم بها أحداً قبلی، فقال الله جلّ جلاله: یا موسی أما علمت أنّ محمّداً عندى أفضل من جمیع ملائكتی، و جمیع خلقی؟ قال موسی ز: یا ربّ فإن كان محمّد صلّی الله علیه و آله أكرم عندك من جمیع خلقك، فهل فى آل الأنبیاء أكرم من آلى؟ قال الله جلّ جلاله: یا موسی أما علمت أنّ فضل آل محمّد علی جمیع آل النبیّین كفضل محمّد علی جمیع المرسلین؟ فقال موسی: یا ربّ فإن كان آل محمّد كذلك فهل فى اُمم الأنبیاء أفضل عندك من أمّتى ظللت علیهم الغمام، و أنزلت علیهم المنّ و السلوی، و فلقت لهم البحر؟ فقال الله جلّ جلاله: یا موسی أما علمت أنّ فضل اُمّة محمّد علی جمیع الاُمم كفضله علی جمیع خلقی؟ فقال موسی: یا ربّ لیتنى كنت أراهم، فأوحی الله عزّوجلّ إلیه: یا موسی إنّك لن تراهم و لیس هذا أوان ظهورهم، و لكن سوف تراهم فى الجنّات جنّات عدن و الفردوس بحضرة محمّد فى نعیمها یتقلّبون و فى خیراتها یتبحبحون، أفتحبّ أن اُسمعك كلامهم؟ فقال: نعم یا إلهی، قال الله جلّ جلاله: قم بین یدى و اشدد مئزرك قیام العبد الذلیل بین یدى الملك الجلیل، ففعل ذلك موسی علیه السلام‏، فنادى‏ ربّنا عزّوجلّ: یا أمّة محمّد ! فأجابوه كلّهم و هم فى أصلاب آبائهم و أرحام أمّهاتهم، لبّیك الّلهم لبّیك لاشریك لك لبّیك إنّ الحمد و النعمة و الملك لك، لاشریك لك. قال: فجعل الله عزّوجلّ تلك الإجابة شعار الحجّ ثمّ نادى ربّنا عزّوجلّ: یا اُمّة محمّد إنّ قضائى علیكم أن رحمتى سبقت غضبی، وعفوى قبل عقابی، فقد استجبت لكم من قبل أن تدعونى و أعطیتكم من قبل أن تسألونی، من لقینى منكم بشهادة أن لا إله إلّا الله وحده لاشریك له، و أنّ محمّداً عبده و رسوله، صادق فى أقواله، محقّ فى أفعاله، و أنّ علىّ بن أبى طالب علیه السلام‏ أخوه و وصیّه من بعده و ولیّه و یلتزم طاعته كما یلتزم طاعة محمّد، و أنّ أولیاءه المصطفین الطاهرین المطهّرین المنبئین بعجائب آیات الله، و دلائل حجج الله من بعدهما أولیاؤه أدخلته جنّتى و إن كانت ذنوبه مثل زبد البحر. قال علیه السلام: فلمّا بعث الله عزّوجلّ نبیّنا محمّداً ز قال: یا محمّد (و ما كنت بجانب الطّور إذ نادینا) أمّتك بهذه الكرامة، ثمّ قال عزّوجلّ لمحمّد صلّی الله علیه و آله: قل: الحمد للّه ربّ العالمین علی ما اختصّنى به من هذه الفضیلة، و قال لأمّته : قولوا أنتم: الحمدللّه ربّ العالمین علی ما اختصّنا به من هذه الفضائل . فاتحه / 1. عیون اخبار الرضا 1 / 282-284. صدوق از محمد بن استرآبادی مفسّر(رض‌) از یوسف بن محمد بن زیاد و علی بن محمد بن یسار، از پدران آن دو، از حسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن‌ جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی‌طالب(ع) روایت كرده است‌ كه فرمود: مردی خدمت حضرت رضا(ع) آمد و گفت: یا بن رسول الله، تفسیر آیه (الحمد لله رب العالمین‌ ) چیست؟ حضرت فرمود: پدرم از جدّم، از باقر، از زین العابدین‌، از پدرش(ع) برایم روایت كرده كه مردی نزد امیرالمومنین(ع) آمد و عرض كرد: تفسیر آیه (الحمد لله رب العالمین) چیست؟ حضرت فرمود: (الحمد لله) به‌ این معناست كه چون خداوند برخی از نعمتهای خود را كه به بندگانش عطا فرموده است‌ به نحو اجمال به آنان شناسانده - چرا كه بندگان قادر نیستند همه این نعمتها را تفصیلا بشناسند; زیرا نعمتهای خداوند بیش از آن است كه شماره و یا شناخته شوند- لذا به ‌آنان فرمود: بگویید: سپاس و ستایش خداوندی را كه به ما نعمتها عطا فرمود، خداوندی‌ كه پروردگار جهانیان است‌، و جهانیان شامل همه مخلوقات، از جمادات و جانداران، می‌شود. اما جانداران، زیرا كه خداوند آنها را در قبضه قدرت خود می‌چرخاند، از روزی خود آنان را تغذیه می‌كند، همگی را در پناه حمایت خود گرفته است، و هر یك از آنها را به اقتضای مصلحت خود تدبیر و اداره می‌فرماید. و اما جمادات; خداوند آنها را با قدرت خود نگه می‌دارد، آنهایی را كه به هم پیوسته‌اند نمی‌گذارد، از یكدیگر پراكنده و متلاشی شوند و آنها را كه از هم جدایند نمی‌گذارد به یكدیگر متصل شوند، آسمان را از این كه بر زمین افتد نگه داشته است مگر این كه او خود اذن چنین كاری را دهد، و زمین را از این كه فرو رود نگه داشته است مگر به فرمان خود او، چرا كه‌ خداوند به بندگان خویش رئوف و مهربان است‌. و فرمود: (ربّ العالمین‌) یعنی خداوند مالك و آفریدگار جهانیان است و روزیهای‌ ایشان را از آن جا كه می‌دانند و نمی‌دانند به آنان می‌رساند; زیرا روزی قسمت شده‌ است و آدمی هر شیوه‌ای را كه در دنیا بپیماید روزی‌اش (به همان اندازه كه قسمتش باشد) به او می‌رسد. نه تقوای شخص متقی روزی او را زیاد می‌كند و نه بدكرداری‌ شخص نابكار از آن چیزی می‌كاهد، میان بنده و روزی او پرده‌ای كشیده شده است و از این رو در طلب روزی است‌، در صورتی كه اگر فردی از شما از روزی خود بگریزد روزی‌اش در طلب او بر می‌آید همچنان كه مرگ او را می‌جوید، پس خداوند جلّ جلاله فرمود: بگویید: سپاس و ستایش خداوند را كه به ما نعمتها عطا فرمود، و در كتابهای انبیای پیشین از ما به نیكی یاد كرده است، پس خداوند با این بیان خود بر محمد و آل محمد و شیعیان او واجب فرمود كه چون ایشان را بر دیگران مزیت و برتری‌ داده است او را شكر گزارند، رسول خدا(ص‌) فرمود: چون خداوند عزّوجلّ موسی بن‌ عمران را به پیامبری برانگیخت و او را همراز خود برگزید و دریا را برایش شكافت و بنی اسرائیل را نجات داد و تورات و ألواح را به موسی عطا فرمود، و موسی مقام و منزلت خود را نزد پروردگارش دید عرض كرد: پروردگارا، تو مرا چنان گرامی داشتی‌ كه پیش از من احدی را بدان مفتخر نساختی. پس خداوند جلّ جلاله فرمود: ای‌ موسی، مگر نمی‌دانی كه محمد در نزد من برتر و گرامی‌تر از همه فرشتگان و جمیع‌ مخلوقات من است؟ موسی عرض كرد : پروردگارا، اگر محمد در نزد تو از همه‌ مخلوقاتت گرامی‌تر است آیا در بین خاندان پیامبران گرامی‌تر از خاندان من هست؟ خداوند جلّ جلاله فرمود: ای موسی، مگر نمی‌دانی كه برتری خاندان محمد بر خاندان همه پیامبران همچون برتری محمد بر جمیع پیغمبران است؟ موسی عرض كرد: پروردگارا، اگر خاندان محمد چنینند، آیا در میان امتهای پیامبران گرامی‌تر از امت من‌ در نزد تو وجود دارد، چندان كه ابرها را بر سر ایشان سایه افكندی، و برای آنان مَنّ و سَلوی فرو فرستادی، و دریا را بر ایشان شكافتی، خداوند جلّ جلاله فرمود: ای موسی، مگر نمی‌دانی كه برتری امت محمد بر سایر امتها همچون برتری خود محمد بر سایر خلق من است؟ موسی عرض كرد: پروردگارا، كاش آنها را می‌دیدم. خداوند عزّوجلّ به او وحی فرمود كه: ای موسی، تو آنان را نخواهی دید، زیرا اكنون زمان پیدایش آنها نیست، اما بزودی آنان را در بهشتهای عدن‌ و فردوس در حضور محمد خواهی دید كه در نعمتهای آن غوطه‌ورند و در خیرات و بركاتش آرمیده‌اند . ای موسی، آیا دوست داری كلام آنها را به تو بشنوانم؟ موسی عرض‌ كرد: آری ای معبود من‌. خداوند جلّ جلاله فرمود: پس، همچون بنده ذلیلی كه در حضور پادشاهی مقتدر می‌ایستد، در برابر من بایست و كمر خود را محكم ببند. موسی‌ چنین كرد. پس از جانب پروردگار ما عزّوجلّ ندایی برخاست كه: ای امت محمد! تمام‌ آنها كه هنوز در اصلاب پدران و رحمهای مادران خود بودند، پاسخ دادند: لبیك الّلهم‌ لبیك لاشریك لك لبیك، انّ الحمد و النعمه لك و الملك، لاشریك لك. حضرت فرمود: پس خداوند این اجابت و پاسخ را شعار حجّ قرار داد. سپس‌ پروردگار ما عزّوجلّ صدا زد كه: ای امت محمد، حكم و قضای من برای شما این‌ است كه مهرم بر خشمم پیشی گیرد، و بخششم بر كیفرم، بیش از آن كه مرا بخوانید دعایتان را مستجاب می‌كنم ، و پیش از آن كه از من چیزی بخواهید به شما عطا می‌كنم. هر یك از شما كه با شهادت به یگانگی و بی‌نیازی من و این كه محمد بنده و فرستاده‌ خداست و در گفته‌هایش صادق و در افعال و كردارش بر حق است، و گواهی به این كه‌ علی بن ابی‌طالب برادر او و وصی و جانشین پس از اوست و اطاعت از او همچون‌ اطاعت از محمد لازم است، و این كه اولیای برگزیده و پاك او كه پس از آن دو مظهر آیات شگفت خداوند و راهنمایان حجتهای او هستند اولیا و دوستان خالص خداوند می‌باشند (اگر با شهادت به این امور) مرا دیدار كند او را به بهشت خود در آورم هر چند گناهانش به اندازه كف دریا باشد. سپس امیرالمومنین‌(ع‌) فرمود: چون خداوند عزّوجلّ پیامبر ما محمد را به پیامبری‌ برانگیخت، فرمود: ای محمد (تو در كنار طور نبودی آن گاه كه ندا در دادیم‌) امت تو را به این ندای گرامی و این افسر كرامت را بر سر او نهادیم، آن گاه خداوند عزّوجلّ به‌ محمد(ص‌) فرمود: بگو: (سپاس و ستایش خداوند پروردگار جهانیان را) كه این فضیلت‌ و افتخار را اختصاص به من داد، و به امت او فرمود: شما نیز بگویید: (سپاس و ستایش‌ خداوند پروردگار جهانیان را) كه این فضایل و افتخارات را به ما اختصاص داد . -------------------------------------------------------------------------------- الصّدوق عن محمّد بن القاسم قال: حدّثنى یوسف بن محمّد بن زیاد وعلىّ بن محمّد بن سیّارعن أبویهما عن الحسن بن علىّ، عن أبیه علىّ بن محمّد، عن أبیه محمّد بن علىّ عن أبیه الرضا علىّ بن موسی علیه السلام عن أبیه موسی بن جعفرعلیه السلام، عن أبیه جعفر بن محمّد عن أبیه محمّد بن علىّ عن أبیه علىّ بن الحسین، عن أبیه الحسین بن علىّ، عن أخیه الحسن بن علىّ قال أمیرالمؤمنین‏ علیه السلام: إنّ (بسم الله الرّحمن الرّحیم) آیة من فاتحة الكتاب، و هى سبع آیات، تمامها (بسم الله الرّحمن الرّحیم) سمعت رسول الله صلّی الله علیه و آله ‏ یقول : إنّ الله عزّوجلّ قال لی: یا محمّد و لقد آتیناك سبعاً من المثانى و القرآن العظیم، فأفرد الإمتنان علی بفاتحة الكتاب و جعلها بإزاء القرآن العظیم. و إنّ فاتحة الكتاب أشرف ما فى كنوز العرش و إنّ الله عزّوجلّ خصّ محمّداً و شرّفه بها و لم یشرك معه فیها أحداً من أنبیائه ما خلا سلیمان فإنّه أعطاهُ منها (بسم الله الرّحمن الرّحیم ) ألاتراه یحكى عن بلقیس حین قالت: (إنّى ألقى إلی كتاب كریم* إنّه من سلیمان و إنّه بسم الله الرحمن الرّحیم) ألا فمن قرأها معتقداً لموالات محمّد و آله‏ الطیبّین، منقاداً لأمرهما، مؤمناً بظاهرهما و باطنهما، أعطاه الله عزّوجلّ بكلّ حرف منها حسنة، كلّ واحدة منها أفضل له من الدّنیا بما فیها من أصناف أموالها و خیراتها و من استمع إلی قارئ یقرؤها كان له قدر ثلث ما للقارئ فلیستكثر أحدكم من هذا الخیر المعرض لكم، فإنّه غنیمة لایذهبنّ اوانه فتبقى فى قلوبكم الحسرة . نمل / 29-30 ،" نامه‌اى گواهى به سوى من افكنده شد، نامه‌اى از سلیمان است و آن این است: به نام خداى بخشاینده مهربان‌". قصص /46 . أمالى صدوق 148 . صدوق از محمد بن قاسم، از یوسف بن محمد بن زیاد و علی بن محمد بن یسار، از پدر آن دو، از حسن بن علی، از پدرش علی بن محمد، از پدرش محمد بن علی، از پدرش علی بن موسی الرضا، از پدرش موسی بن جعفر، از پدرش جعفر بن محمد، از پدرش محمد بن علی، از پدرش علی بن الحسین، از پدرش حسین بن علی، از برادرش حسن بن علی(ع ) روایت كرده است كه فرمود: امیرالمومنین(ع) فرمود: (بسم الله الرحمن الرحیم‌) یكی از آیه‌های فاتحه الكتاب است و این سوره هفت‌ آیه دارد و با (بسم الله الرحمن الرحیم‌ ) هفت آیه آن كامل می‌شود، از رسول خدا(ص‌) شنیدم كه می‌فرماید: خداوند عزّوجلّ به من فرمود: ای محمد، ما سبع المثانی (سوره‌ حمد) و قرآن بزرگ را به تو دادیم‌، بنابر این با فاتحه الكتاب جداگانه بر من منت نهاد و آن را در كنار قرآن بزرگ قرار داد . همانا فاتحه الكتاب ارزشمندترین چیز در گنجینه عرش است و خداوند عزّوجلّ‌ آن را به محمد اختصاص داد و او را بدان مفتخر ساخت و هیچ یك از انبیا را در این امر با او شریك نكرد بجز حضرت سلیمان را كه از فاتحه الكتاب آیه (بسم الله الرحمن‌ الرحیم) را به او عطا فرمود، چنان كه از قول بلقیس می‌فرماید (نامه‌ای گواهی به سوی من افكنده شد، نامه‌ای از سلیمان است و آن این است: به نام خدای بخشاینده مهربان) بدانید كه هر كس با اعتقاد به‌ ولایت و دوستی محمد و خاندان پاك او، و اطاعت از اوامر آنان و ایمان به ظاهر و باطن ایشان، این سوره را بخواند خداوند عزّوجلّ در قبال هر حرفی از آن یك حسنه‌ به او عطا فرماید كه هر یك از آنها برای او برتر و با ارزش‌تر از دنیا و تمام اموال و داراییهای آن است‌. و هر كس به شخصی كه این سوره را تلاوت می‌كند گوش بسپارد به‌ اندازه یك سوم ثوابی كه به تلاوت كننده دهند به او عطا شود، پس تا می‌توانید از این‌ خیر و بركتی كه در اختیار شما نهاده شده است بهره‌ گیرید; كه آن یك غنیمت است، مبادا فرصتش بگذرد و حسرت آن در دلهایتان بماند5 . -------------------------------------------------------------------------------- الصدوق عن محمّد بن إبراهیم بن إسحاق الطالقانى رضى الله عنه قال: أخبرنا أحمد بن محمّد بن سعید مولى بنى هاشم عن علىّ بن الحسن بن علىّ بن فضال عن أبیه قال: سألت الرضا علىّ بن موسی علیه السلام‏ عن (بسم الله)، قال: معنى قول القائل (بسم الله) أى أسم علی نفسى سمة من سمات الله عزّوجلّ، و هى العبادة قال : فقلت له: ما السّمة؟ فقال: العلامة . توحید صدوق 229 - 230 . صدوق محمد بن ابراهیم بن اسحاق طالقانی(رض‌) از احمد بن محمد بن‌ سعید مولی بنی هاشم، از علی بن حسن بن علی بن فضال، از پدرش روایت كرده است كه‌ گفت: از حضرت علی بن موسی الرضا(ع) درباره معنای (بسم الله) پرسیدم، فرمود: وقتی كسی می‌گوید (بسم الله) معنایش این است كه سمه‌ای از سمات خداوند عزّوجلّ را كه همان عبادت (و عبودیت‌) است بر خود می‌نهم، راوی گوید: عرض كردم: سمه چیست؟ فرمود : داغ و نشان‌ . العیاشى رحمه الله بإسناده عن سلیمان الجعفری، قال: سمعت أباالحسن علیه السلام‏ یقول: إذا أتى أحدكم أهله فلیكن قبل ذلك ملاطفة، فإنّه أبرّ لقلبها، و أسلّ لسخیمتها، فإذا أفضى إلی حاجته، قال: (بسم الله) ثلاثاً فإن قدر أن یقرأ أى آیة حضرته من القرآن فعل، و إلّا قد كفته التسمیة، فقال له رجل فى المجلس : فان قرأ (بسم الله الرّحمن الرحیم) أو یجزیه؟ فقال: و أى آیة أعظم فى كتاب الله؟ فقال: (بسم الله الرّحمن الرّحیم ). تفسیر عیّاشی1/ 21 . عیاشی به اسنادش از سلیمان جعفری روایت كرده است كه گفت: از ابوالحسن الرضا(ع‌) شنیدم كه می‌فرماید: هر گاه یكی از شما خواست با همسرش‌ همبستر شود قبلا او را ناز و نوازش كند، زیرا این كار دل همسرش را نرمتر می‌كند و باعث می‌شود اگر دلگیری و كدورتی داشته باشد از بین برود، پس از آن كه كارش تمام‌ شد سه مرتبه (بسم الله) بگوید، و اگر توانست هر آیه‌ای از قرآن را كه به ذهنش رسید بخواند این كار را بكند و گر نه همان (بسم‌ الله) گفتن كافی است‌. یكی از حضار گفت: اگر ( بسم الله الرحمن الرحیم) را بخواند آیا كفایت می‌كند؟ حضرت فرمود: بزرگترین آیه‌ كتاب خدا كدام است؟ و خود فرمود: (بسم الله الرحمن الرحیم) . -------------------------------------------------------------------------------- العیّاشى بإسناده عن إسماعیل بن مهران قال: قال أبوالحسن الرضا علیه السلام: إنّ (بسم الله الرّحمن الرّحیم) أقرب إلی اسم الله الأعظم من سواد العین إلی بیاضها . تفسیر عیّاشی1/ 21 . عیاشی به اسنادش از اسماعیل بن مهران روایت كرده است كه حضرت‌ ابوالحسن الرضا(ع‌) فرمود: همانا (بسم الله الرحمن الرحیم) به اسم اعظم خداوند نزدیكتر از سیاهی چشم به سفیدی آن است‌
پنج شنبه 21/9/1387 - 14:2
دعا و زیارت
سوره عنكبوت محمّد بن الحسین الصفار قال: حدّثنا عباد بن سلیمان، عن سعد بن سعد، عن محمّد بن الفضیل، قال: سألت أباالحسن الرضا علیه السلام عن قول الله تعالی (بل هو آیات بیّنات فى صدور الّذین اُوتوا العلم) قال: هم الأئمة خاصّة . عنكبوت / 49. بصائر الدرجات 226. محمد بن حسین صفار از عباد بن سلیمان، از سعد بن سعد، از محمد بن فضیل‌ روایت كرده است كه گفت: از ابوالحسن الرضا(ع) درباره این سخن خدای‌ تعالی ( بلكه آن نشانه های روشنی است در سینه كسانی كه علم داده شدند)، سؤال كردم، فرمود : مقصود از كسانی كه علم داده شدند خصوص ائمه هستند. سوره عبس ( علىّ بن إبراهیم قال: حدّثنى أبى عن محمّد بن الفضیل عن أبى الحسن علیه السلام قال: جاء العبّاس إلی أمیرالمؤمنین علیه السلام‏ فقال: انطلق بنا نبایع لك النّاس، فقال أمیرالمؤمنین‏: أتراهم فاعلین؟ قال: نعم، قال: فأین قوله (ألم* أحسب النّاس أن یتركوا أن یقولوا آمنّا و هم لایفتنون* و لقدفتنّا الّذین من قبلهم -أى اختبرناهم - فلیعلمن الله الّذین صدقوا و لیعلمن الكاذبین* أم حسب الّذین یعملون السیّئات أن یسبقونا - أى یفوتونا - ساء ما یحكمون * من كان یرجو لقاء الله فإنّ أجل الله لَآت ) قال: من أحبّ لقاء الله جاءه الأجل، (و من جاهد) آمال نفسه عن اللّذات و الشهوات و المعاصى (فإنّما یجاهد لنفسه إنّ الله لغنى عن العالمین ). تفسیر قمّى 2 / 148; و آیات در سوره عنكبوت /1 - 6 . علی بن ابراهیم از پدرش، از محمد بن فضیل، از حضرت ابوالحسن الرضا(ع) روایت كرده است كه فرمود: عباس نزد امیرالمؤمنین(ع) آمد و گفت: بیا برویم تا از مردم برایت بیعت بگیریم‌. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: فكر می‌كنی این‌كار را بكنند؟ عرض كرد: آری‌. امیرالمؤمنین(ع‌) فرمود: پس، این آیه چه: الف لام میم‌، آیا مردم پنداشته اند واگذاشته می شوند كه بگویند ایمان آوردیم و امتحان نشوند، و به طور قطع كسانی كه قبل از آنها بودند نیز مورد امتحان قرار گرفتند، پس به تحقیق خداوند كسانی را كه راست گفتند و كسانی را كه دروغ گفتند می داند‌، یا كسانی كه مرتكب گناه می شوند گمان می كنند از چنگ ما می‌گریزند بد حكمی كرده اند، كسی كه امید به لقاء خداوند دارد پس اجل خداوند خواهد رسید، و كسی كه نفس خود را از لذتها و خواهشهای نفسانی و گناهان باز دارد پس برای نفس خود مجاهدت كرده كه خداوند از جهانیان بی نیاز است) .
پنج شنبه 21/9/1387 - 14:2
دعا و زیارت
سوره عبس الصدوق قال: حدّثنا أبوالحسن محمّد بن عمرو بن علىّ بن عبدالله البصرى بإیلاق قال : حدّثنا أبوعبدالله محمّد بن عبدالله بن أحمد بن جبلة الواعظ، قال: حدّثنا أبوالقاسم عبدالله بن أحمد الطائى، قال: حدّثنا أبى قال: حدّثنا علىّ بن موسی الرضا علیه السلام قال: حدّثنا موسی بن جعفر، قال: حدّثنا جعفر بن محمّد، قال: حدّثنا محمّد بن علىّ قال: حدّثنا علىّ بن الحسین قال: حدّثنا الحسین بن علىّ: قال: كان علىّ بن أبى طالب علیه السلام‏ بالكوفة فى الجامع إذ قام إلیه رجل من أهل الشّام، فسأله عن مسائل، فكان فیما سأله أن قال: أخبرنى عن قول الله عزّوجلّ (یوم یفرّ المرء من أخیه * و أمّه و أبیه * و صاحبته و بنیه) من هم؟ فقال علیه السلام‏: قابیل یفرّ من هابیل، و الّذى یفرّ من أمّه موسی، و الّذى یفرّ من أبیه إبراهیم، و الّذى یفرّ من صاحبته لوط، و الّذى یفرّ من ابنه نوح یفرّ من ابنه كنعان . عبس / 34- 36. خصال 318 . صدوق از ابوالحسن محمد بن عمرو بن علی بن عبداللّه بصری در ایلاق، از ابوعبداللّه محمد بن عبداللّه بن احمد بن جبله واعظ، از ابوالقاسم عبداللّه بن احمد طائی، از پدرش روایت كرده است كه گفت: علی بن موسی الرضا(ع) از موسی بن جعفر، از جعفر بن محمد، از محمد بن علی، از علی بن الحسین، از حسین بن علی(ع) برایمان حدیث كرد كه فرمود: علی بن ابی‏طالب(ع) در مسجد كوفه بود كه مردی از اهالی شام برخاست و سؤالاتی از آن حضرت پرسید. یكی از سؤالاتش این بود كه گفت : خداوند عزّوجلّ می‏فرماید (روزی كه انسان از از برادر، مادر، پدر، همسر و فرزندانش فرار می كند) به من خبر ده كه اینها چه كسانی هستند؟ امیرالمؤمنین(ع) فرمود: قابیل از هابیل می‏گریزد، و آن كسی كه از مادرش می‏گریزد موسی است، و آن كه از پدرش می‏گریزد ابراهیم است، و آن كه از همسرش می‏گریزد لوط است، و آن كه از فرزندش می‏گریزد نوح است كه از فرزند خود كنعان می‏گریزد
پنج شنبه 21/9/1387 - 14:0
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته