• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
    جستجو :
بسام ( Basām )
خندان ، شاد ، متبسم ، شكفته
بسامه ( Basāme )
مؤنث بسام ، زن خنده رو
بستام ( Bastām )
قاتل پدر خسرو پرويز كه به وسيله گردويه كشته شد
بستان ( Bostān )
گلزار ، گلستان ، باغ
بستان چهر ( Bostān-chehr )
آنكه رويي چون بستان دارد
بستانه ( Bostāne )
بستان كوچك
بسطام ( Bastām )
نام دايي خسروپرويز، نام شهري در شش كيلومتري شاهرود
بسوس ( Basoos )
نام زني كه به واسطه او جنگ عظيم ميان دو قبيله واقع شد
بسوي ( Basooy )
نام شهري در آذربايجان
بسيل ( Basil )
شجاع و دلير
بسيم ( Basim )
خوشرو ، خندان ، مسرور، شادمان، از شعراي عثماني
بشار ( Bash-shār )
بسيار بشارت دهنده ، گرفتار و پاي بند
بشارت ( Beshārat )
خبر خوش ،  مژده
بشاش ( Bash-shāsh )
گشاده رو، شادمان
بشر ( Bashar )
افراد صاحب نام ، سرداران
بُشرا ( Boshrā )
خبر خوش ، بشارت
بشمل ( Boshmel )
نام يكي از امراي محمد بن ملكشاه
بشوتن ( Bashootan )
نام برادر اسفند يار
بشير ( Bashir )
بشارت دهنده ، مژده دهنده ، يكي از نام هاي خداي تعالي
بشيره ( Bashire )
مؤنث بشير ، زن خوبروي
بصير ( Basir )
بينا ، دانا ،  صاحب بصر
بصيرت ( Basirat )
بينايي ، زيركي ، دانايي ، هوشياري
بطاط ( Batāt )
مرد عيار
بطلميوس ( Batlamyoos )
روشنايي ، نام حكيم يوناني
بعيث ( Ba`is )
فرستاده ، مبعوث
بغ بوخت ( Bagh-bokht )
سپهدار اردشير كه مصر را تصرف كرد
بغ توس ( Bagh-toos )
از سرداران هخامنشي
بغ دوست ( Bagh-doost )
دوست خدا
بغ راد ( Bagh-rād )
يكي از بزرگان پارس در عهد ساساني
بغداد ( Bagh-dād )
خداداد ،  شهري در كنار رود دجله و فرات
بقا ( Baghā )
دوام ، هميشگي
بقراط ( Bogh-rāt )
دانشمند معروف يوناني
بكتاش ( Bak-tāsh )
بزرگ قوم ، بزرگ خانواده ، نام يكي از پادشاهان خوارزم
بكتوزن ( Bak-toozan )
سپهسالار خراسان و حاجب سالار اواخر سلسله ساساني
بكتوسان ( Bak-toosān )
مردي دانا و فهميده و عاقل
بلاش ( Balāsh )
بي سبب، بي جهت ،نام پسر يزد گرد دوم
بلال ( Balāl )
مؤذن حضرت رسول اكرم (ص)
بلبل ( Bol-bol )
هزار دستان ، مرغ خوش نوا
بلجاء ( Bolja' )
از زنان خوارج
بلحام ( Bol-hām )
خداوند مردم
بلقيس ( Bel-gheys )
نام ملكه سبا و همسر سليمان نبي
بلور ( Boloor )
آبگينه صاف و شفاف
بلورين ( Boloorin )
منسوب به بلور، بلوري
بلوش ( Baloosh )
ميوه تمشك
بلوهر ( Baloohar )
نام زاهدي بود كه بوذاسف شاهزاده هندي را هدايت كرد
بليان ( Balyān )
نام حضرت پيامبر ( ع)
بليغ ( Baligh )
تيززبان ، خوش بيان
بليغه ( Balighe )
مؤنث بليغ ، زن زبان آور و چيره زبان
بليلا ( Balilā )
نامي براي حضرت امير در انجيل
بناز ( Benāz )
ناز پرورده ، ظريف
بنان ( Banān )
سرانگشتان ، باغچه سبز و خرم
بنت ( Bent )
دختر
بنت الهدي ( Bent-ol-hodā )
دختر هدايت شده
بنجامين ( Benjāmin )
ضامن ، كفيل
بندار ( Bondār )
ريشه دار، داراي تجمل
بنشاد ( Bon-shād )
شاد بنياد ، از نام هاي زرتشتيان
بنفشه ( Banaf-she )
گياهي از تيره كوكناريان
بنوان ( Ban-vān )
نگهدارنده زراعت و خرمن
بنياد ( Bon-yād )
ريشه ، شالوده ،بيخ
بنيامين ( Ben-yāmin )
آخرين فرزند حضرت يعقوب ،  ضامن
به آئين ( Beh-a'in )
آئين خوب و نيكو
به آذين ( Beh-āzin )
خوش ترين آرايش و بهترين زينت
به آرا ( Beh-ārā )
نيكو آرايش شده
به آفريد ( Beh-āfarid )
آفريده نيكو
به آفرين ( Beh-āfarin )
بهترين ستايش
به بن ( Beh-bon )
نيكو اصل و نسب
به روان ( Beh-ravān )
روان شاد
به گو ( Beh-goo )
خوش گفتار
بهاء ( Bahā' )
قيمت ، روشني ، درخشندگي
بهاءالدين ( Bahā-od-din )
آنكه وجودش روشني بخش دين است
بهادر ( Bahādor )
دلاور ، پهلوان ، شجاع و دلير به كمال
بهادران ( Bahādorān )
منسوب به بهادر
بهار ( Bahār )
فصل اول شمسي ، زيبايي ، شكوفه ، گل
بهاران ( Bahārān )
هنگام بهار، فصل بهار
بهاراندام ( Bahār-andām )
خوش اندام ، متناسب
بهاربانو ( Bahār-bānoo )
بانوي جوان و زيبا
بهاردخت ( Bahār-dokht )
دختري چون بهار زيبا و باطراوت
بهارك ( Bahārak )
بهار كوچك
بهاره ( Bahāre )
جوان و تر و تازه
بهامد ( Bahāmad )
بهترين پيشامد
بهامين ( Bahāmin )
فصل بهار
بهان ( Behān )
خوبان ، نیكان
بهاندخت ( Behān-dokht )
دختر خوبان
بهانفر ( Behān-far )
با فـّر و شكوه ، خوبان و نيكان
بهانه ( Bahāne )
عذر نابجا ،  دستاويز
بهاور ( Behāvar )
قيمتي ، گرانبها ، ارزشمند
بهبازو ( Beh-bāzoo )
نيرومند ، خوش بازو
بهبد ( Beh-bod )
پاسدار بهي و نيكي
بهبود ( Beh-bood )
تندرستي ، سلامتي ،بهتري
بهبين ( Beh-bin )
خوشبين
بهپور ( Beh-poor )
يكي از سرداران گرشاسب
بهتاب ( Beh-tāb )
خوش سيما
بهتاش ( Beh-tāsh )
خوب مانند
بهتام ( Beh-tām )
بسيار زيبا
بهترين ( Beh-tārin )
زيباترين ، جوانترين
بهتن ( Beh-tan )
خوش اندام
بهجت ( Beh-jat )
تازگي و خرمی ، شادابي ، شادماني
بهداد ( Beh-dād )
بهترين داده ، نيك آفريده شده ، در كمال عدل و داد
بهدخت ( Beh-dokht )
دختر نيكو
بهدل ( Beh-del )
خوش قلب