• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 356
تعداد نظرات : 840
زمان آخرین مطلب : 4547روز قبل
طنز و سرگرمی

از بخیلی پرسیدند شجاع ترین آدمیان کیست؟گفت:آنکس که جمعی در خانه اش مهمان باشند و او زهره اش نترکد!

يکشنبه 8/2/1387 - 9:40
دانستنی های علمی
پائولو کوئلیو می گوید: یک روز صبح همراه دوست آرژانتینی در صحرای موجاوه قدم می زدیم که چیزی را دیدیک که در افق می درخشید.هر چند قصد داشتیم به یک دره برویم ولی مسیرمان را عوض کردیم تا ببینیم آن درخشش چیست.در گرمای آفتابی که هر لحظه سوزان تر میشد راه رفتیم تا به آن رسیدیم....فهمیدیم چیست.یک بطری آبجو که زیر نور آفتاب می درخشید.چون هوا گرم تر از قبل شده بود تصمیم گرفتیم به سمت دره نرویم...به هنگام بازگشت فکر کردم :چند بار به خاطر درخشش کاذب راهی دیگر از پیمودن راه خود باز خواهیم ماند....اما باز فکر کردم:اگر به سمت آن بطری نمی رفتیم چه طور می فهمیدیم فقط درخششی کاذب است؟!
شنبه 7/2/1387 - 9:26
خواستگاری و نامزدی
گویند پادشاهی بود که جمله نعمات دنیایی را در کاخ خویش گرد آورده بود ولی با اینهمه احساس بدبختی و درماندگی می کرد و پیوسته غمگین در کنار جوی آبی می نشست و از زندگی شکوه و شکایت می نمود.طبیبان جملگی در درمانش متحیر بودند که این چه حالت است که بدن سالم است و اسباب شادمانی مهیاست ولی او غمگین وافسرده است.تا اینکه روزی از روزها حکیمی حاذق و دانا وارد شهر شدف او را برای معالجه سلطان نزد وی بردند.حکیم از حال سلطان پرسید و پس از آگاهی از احوالش به او گفت: تنها معالجه درد تو این است که پیراهن مرد خوشبختی را یک روز به تن کنی.وزیر و اطرافیان پادشاه از این طرز مداوا در شگفت شدند معذالک وزیر به ماموران دستور داد تا خوشبختی را بیابند و پیراهنش را نزد شاه بیاورند.چند روزی گذشت ولی مرد خوشبختی پیدا نشد. پادشاه نگران بود اما به توصیه وزیر چند روز دیگر تامل کرد ولی باز مرد خوشبختی را نیافتند.ماهها از این ماجرا گذشت و مرد خوشبختی پیدا نشد.پادشاه عصبانی شده به موالی شهرها پیغام داد که اگر مرد خوشبختی را نیابید همه شما را از کار برکنار می کنم.خلاصه ماموران بسیاری برای یافتن مرد خوشبخت شروع به تجسس کردند و به هر دری سر زدند اما مرد خوشبختی را نیافتند.تا اینکه شبی از شبها ماموری که از کنار خرابه ای می گذشت صدای مردی را شنید که می گفت: خدایا تو را به واسطه نعماتی که به من عطا نموده ای شکر می گویم و احساس می کنم که از من خوشبخت تر بنده ای نیست.مامور با شنیدن این جمله داخل خرابه شد و دید مردی در گوشه خرابه نشسته و مشغول خوردن غذاست. مامور گفت: ای مرد آیا واقعا تو خوشبختی؟مرد گفت: چرا خوشبخت نباشم، تنم سالم است کار می کنم و خداوند به من روزی می دهد و اکنون نیز می بینی که در حال صرف شام هستم، دیگر چه غمی باید داشته باشم؟مامور گفت: ای مرد پیراهنت را به من می فروشی؟ آن را چند برابر قیمت می خرم.مرد گفت: مگر نمی بینی که پیراهن ندارم. مامور خوب دقت کرد در کمال تعجب دید مرد پیراهن ندارد.به شاه خبر دادند که مرد خوشبخت را یافته اند اما او پیراهن ندارد. شاه که چنین شنید حکیم را به حضور طلبید و به او گفت: پس از چندین ماه جستجو مرد خوشبخت را یافته اند اما او پیراهن ندارد.حکیم گفت: درس همین است که تو در گسترش نعمات- سعادت را می جویی و آنرا نمی یابی اما آن مرد نیکبختی را در قناعت و شکر نعمت می جوید که آنرا یافته. تو اموال زیاد را سعادت و تمتع می دانی در حالیکه خداوند افزونی مال را باعث هلاکت و عذاب می داند.
يکشنبه 1/2/1387 - 8:43
فلسفه و عرفان
خاک عاشقی می داند، گریه می کند، رنج می کشد و صبر می کند، سر به آستان مرگ می گذارد، بر شانه هایش گریه می کند اما نمی میرد؛ خاک عاشقی صبور است، بر برگهای پاییز بوسه می زند.تقدیر جهان را عوض می کند، جوانه ها را بیدار و درختها را خواب می کند، اما خود هرگز نمی خوابد.خاک عاشقی صبور است که سالها و سالها برای آسمان صبر می کندو من همانم که از خاک آمده ام، چون خاک عاشقم و چون خاک روزی صبوری را خواهم آموخت.                                                جبران خلیل جبران
شنبه 31/1/1387 - 8:48
طنز و سرگرمی
پادشاهی به ندیم خود گفت: نام تمام ابلهان شهر را بنویس.ندیم گفت: این کار را نمی توانم انجام بدهم مگر شرط کنی که مرا به واسطه نوشتن نام ابلهان کیفر و مجازات نکنی.پادشاه پذیرفت و ندیم اول نام پادشاه را نوشت و سپس نام بقیه ابلهان را، آنگاه صورت اسامی را نزد پادشاه برد، سلطان تا چشمش به نام خود افتاد با عصبانیت گفت: اگر حماقت مرا ثابت نکنی تورا سخت مجازات خواهم کرد.ندیم گفت: ای پادشاه تو حواله یکصد هزار دیناری را به نوکر خود دادی تا به مشرق زمین ببرد و نقد کند و بیاورد، من آن نوکر را می شناسم او در این شهر مسکن و زن و فرزندی ندارد اگر آن وجه را بردارد و به دیار دیگری برود چه می کنی؟پادشاه گفت: اگر او پول را تماماً بیاورد تو چه می کنی؟ندیم گفت: اگر این طور بشود نام تو را پاک می کنم و نام او را می نویسم.
دوشنبه 26/1/1387 - 8:39
دانستنی های علمی
اگر خاموش باشی تا دیگران به سخنت آورند بهتر از آن است که سخن گویی و خاموشت کنند.                                                             سقراط حقیقت واقعی در سکوت نهفته است.                                                             پیکاسو هزار بار گوش بده و تنها یک بار حرف بزن.                                                                                 مثل چینی            
يکشنبه 25/1/1387 - 8:40
دانستنی های علمی
 خصوصیات دوست خوب از نظر امام صادق(ع)
  1. ظاهر و باطن رفیقت با تو یکسان باشد.
  2. زیبایی تو را زیبایی خود و زشتی تو را زشتی خود ببیند.
  3. اگر ثروتمند و صاحب مقام والایی باشد، صمیمیت و دوستی خود را تغییر ندهد.
  4. آنچه را که در اختیار دارد به حساب رفاقت در مورد تو مضایقه نکند.
  5. تو را در مواقع گرفتاری  ومصائب ترک نکند.
 
جمعه 23/1/1387 - 8:47
دعا و زیارت
بهشتیان چهار نشانه دارند: روی گشاده، زبان گویا و صریح ، قلب پر از محبت، و دست بخشنده.                   امام صادق(ع) 
سه شنبه 20/1/1387 - 8:49
دانستنی های علمی
روز ملی فناوری هسته ای بر تمامی  دوستان عزیز در تبیان و دست اندر کاران محترم این سایت مبارک باد ...
سه شنبه 20/1/1387 - 8:43
طنز و سرگرمی
 

دزدی لباسی را ربود و به بازار برد تا بفروشد. در بازار لباس را از او نیز دزدیدند. در راه برگشت، رفیقش به او گفت: لباس را چند فروختی؟

گفت:« به همان قیمت که خریده بودم»

چهارشنبه 14/1/1387 - 8:31
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته