• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 805
تعداد نظرات : 920
زمان آخرین مطلب : 4346روز قبل
طنز و سرگرمی
دوشنبه 4/9/1387 - 13:27
طنز و سرگرمی
دوشنبه 4/9/1387 - 13:23
خاطرات و روز نوشت
کوتاه ولی عمیق

� آنچه جذاب است سهولت نیست، دشواری هم نیست، بلكه دشواری رسیدن به سهولت است
- وقتی توبیخ را با تمجید پایان می دهید، افراد درباره رفتار و عملكرد خود فكر می كنند، نه رفتار و عملكرد شما
- سخت كوشی هرگز كسی را نكشته است، نگرانی از آن است كه انسان را از بین می برد
- اگر همان كاری را انجام دهید كه همیشه انجام می دادید، همان نتیجه ای را می گیرید كه همیشه می گرفتید
- افراد موفق كارهای متفاوت انجام نمی دهند، بلكه كارها را بگونه ای متفاوت انجام می دهند
- پیش از آنكه پاسخی بدهی با یك نفر مشورت كن ولی پیش از آنكه تصمیم بگیری با چند نفر
- كار بزرگ وجود ندارد، به شرطی كه آن را به كارهای كوچكتر تقسیم كنیم
- ارتان را آغاز كنید، توانایی انجامش بدنبال می آید
- انسان همان می شود كه اغلب به آن فكر می كند
- همواره بیاد داشته باشید آخرین كلید باقیمانده، شاید بازگشاینده قفل در باشد
- تنها راهی كه به شكست می انجامد، تلاش نكردن است
- دشوارترین قدم، همان قدم اول است
- عمر شما از زمانی شروع می شود كه اختیار سرنوشت خویش را در دست می گیرید
-آفتاب به گیاهی حرارت می دهد كه سر از خاك بیرون آورده باشد
- وقتی زندگی چیز زیادی به شما نمی دهد، بخاطر این است كه شما چیز زیادی از آن نخواسته اید
- در اندیشه آنچه كرده ای مباش، در اندیشه آنچه نكرده ای باش
- امروز، اولین روز از بقیة عمر شماست
- برای كسی كه آهسته و پیوسته می رود، هیچ راهی دور نیست
- امید، درمانی است كه شفا نمی دهد، ولی كمك می كند تا درد را تحمل كنیم
- بجای آنكه به تاریكی لعنت فرستید، یك شمع روشن كنید
- آنچه شما درباره خود فكرمی كنید، بسیار مهمتر از اندیشه هایی است كه دیگران درباره شما دارند
- هركس، آنچه را كه دلش خواست بگوید، آنچه را كه دلش نمی خواهد می شنود
- اگر هرروز راهت را عوض كنی، هرگز به مقصد نخواهی رسید
- صاحب اراده، فقط پیش مرگ زانو می زند، وآن هم در تمام عمر، بیش از یك مرتبه نیست
- وقتی شخصی گمان كرد كه دیگر احتیاجی به پیشرفت ندارد، باید تابوت خود را آماده كند
- كسانی كه در انتظار زمان نشسته اند، آنرا از دست خواهند داد
- كسی كه در آفتاب زحمت كشیده، حق دارد در سایه استراحت كند
- بهتر است دوباره سئوال كنی، تا اینكه یكبار راه را اشتباه بروی
- آنقدر شكست خوردن را تجربه كنید تا راه شكست دادن را بیاموزید
- اگر خود را برای آینده آماده نسازید، بزودی متوجه خواهید شد كه متعلق به گذشته هستید
- خودتان را به زحمت نیندازید كه از معاصران یا پیشینیان بهتر گردید، سعی كنید از خودتان بهتر شوید
- خداوند به هر پرنده‌ای دانه‌ای می‌دهد، ولی آن را داخل لانه‌اش نمی‌اندازد
- درباره درخت، بر اساس میوه‌اش قضاوت كنید، نه بر اساس برگهایش
- انسان هیچ وقت بیشتر از آن موقع خود را گول نمی‌زند كه خیال می‌كند دیگران را فریب داده است
- كسی كه دوبار از روی یك سنگ بلغزد، شایسته است كه هر دو پایش بشكند
- هركه با بدان نشیند، اگر طبیعت ایشان را هم نگیرد، به طریقت ایشان متهم گردد
- كسی كه به امید شانس نشسته باشد، سالها قبل مرده است
- اگر جلوی اشتباهات خود را نگیرید، آنها جلوی شما را خواهند گرفت
-اینكه ما گمان می‌كنیم بعضی چیزها محال است، بیشتر برای آن است كه برای خود عذری آورده باشیم .

یك نفر ..... یك جایی..... تمام رویاهاش لبخند توست و زمانی كه به تو فكر می‌كنه احساس می‌كنه كه زندگی واقعا با ارزشه پس هرگاه احساس تنهایی كردی این حقیقت رو به خاطر داشته باش یك نفر ..... یك جایی..... در حال فكر كردن به توست

خدا به تو دو تا پا داد تا با آنها راه بروی. دو تا دست داد تا نگه داری. دو گوش برای شنیدن و دو چشم برای دیدن داد ولی چرا فقط یک قلب به تو داد؟ چون قلب دوم تو رو به کس دیگری داد تا تو آن را پیدا کنی

خوشبختی بر سه ستون استوار است: فراموش کردن غم های گذشته، فراموش نکردن عبرت های گذشته، غنیمت شمردن حال و امیدوار بودن به آینده

مهم این نیست که قطره باشی یا اقیانوس، مهم این است که آسمان در تو
منعکس شود.

زندگی هنر نقاشی كردن است بدون استفاده از پاك كن سعی كن همیشه طوری زندگی كنی كه وقتی به گذشته برمیگردی نیازی به پاك كن نداشته باشی.


اگه تو خدا را فراموش كردی این رو بدون اون هرگز تو رو فرا موش نمی كنه چون دوست داره

خوشبختی و بدبختی برای یه مرد شجاع مثل دست راست و چپش می مونه . اون هر دوشونو به كار می‌بره

مردم به همان اندازه خوشبخت اند كه خودشان تصمیم میگیرند. خوشبختی به سراغ كسی میرود كه فرصت اندیشیدن در مورد بدبختی را نداشته باشد.

دریا باش كه اگر كسی سنگی به سویت پرتاب كرد سنگ غرق شود نه آنكه تو متلاطم شوی

اگر نماز گزار بداند كه چقدر از رحمت الهی او را فرا گرفته هرگز سر از سجده بر نمی دارد...


چه بسا اشخاصی که تنها با طنین کلنگ گورکن از خواب غفلت بیدار می شوند. ناپلون بناپارت
دوشنبه 4/9/1387 - 13:18
خاطرات و روز نوشت
من باور دارم ...

که دعوا و جرّ و بحث دو نفر با هم به معنى این که آن‌ها همدیگر را دوست ندارند نیست.
و دعوا نکردن دو نفر با هم نیز به معنى این که آن‌ها همدیگر را دوست دارند نمى‌باشد.

من باور دارم ...
که هر چقدر دوستمان خوب و صمیمى باشد هر از گاهى باعث ناراحتى ما خواهد شد و ما باید بدین خاطر او را ببخشیم.

من باور دارم ...
که دوستى واقعى به رشد خود ادامه خواهد داد حتى در دورترین فاصله‌ها. عشق واقعى نیز همین طور است.

من باور دارم ...
که ما مى‌توانیم در یک لحظه کارى کنیم که براى تمام عمر قلب ما را به درد آورد.

من باور دارم ...
که زمان زیادى طول مى‌کشد تا من همان آدم بشوم که مى‌خواهم.

من باور دارم ...
که همیشه باید کسانى که صمیمانه دوستشان دارم را با کلمات و عبارات زیبا و دوستانه ترک گویم زیرا ممکن است آخرین بارى باشد که آن‌ها را مى‌بینم.

من باور دارم ...
که ما مسئول کارهایى هستیم که انجام مى‌دهیم، صرفنظر از این که چه احساسى داشته باشیم.

من باور دارم ...
که اگر من نگرش و طرز فکرم را کنترل نکنم،او مرا تحت کنترل خود درخواهد آورد.

من باور دارم ...
که قهرمان کسى است که کارى که باید انجام گیرد را در زمانى که باید انجام گیرد، انجام مى‌دهد، صرفنظر از پیامدهاى آن.

من باور دارم ...
که گاهى کسانى که انتظار داریم در مواقع پریشانى و درماندگى به ما ضربه بزنند، به کمک ما مى‌آیند و ما را نجات مى‌دهند.

من باور دارم ...
که گاهى هنگامى که عصبانى هستم حق دارم که عصبانى باشم امّا این به من این حق را نمى‌دهد که ظالم و بیرحم باشم.

من باور دارم ...
که بلوغ بیشتر به انواع تجربیاتى که داشته‌ایم و آنچه از آن‌ها آموخته‌ایم بستگى دارد تا به این که چند بار جشن تولد گرفته‌ایم.

من باور دارم ...
که همیشه کافى نیست که توسط دیگران بخشیده شویم، گاهى باید یاد بگیریم که خودمان هم خودمان را ببخشیم.

من باور دارم ...
که صرفنظر از این که چقدر دلمان شکسته باشد دنیا به خاطر غم و غصه ما از حرکت باز نخواهد ایستاد.

من باور دارم ...
که زمینه‌ها و شرایط خانوادگى و اجتماعى برآنچه که هستم تاثیرگذار بوده‌اند امّا من خودم مسئول آنچه که خواهم شد هستم.

من باور دارم ...
که نباید خیلى براى کشف یک راز کند و کاو کنم، زیرا ممکن است براى همیشه زندگى مرا تغییر دهد.

من باور دارم ...
که دو نفر ممکن است دقیقاً به یک چیز نگاه کنند و دو چیز کاملاً متفاوت را ببینند.

من باور دارم ...
که زندگى ما ممکن است ظرف تنها چند ساعت توسط کسانى که حتى آن‌ها را نمى‌شناسیم تغییر یابد.

من باور دارم ...
که گواهى‌نامه‌ها و تقدیرنامه‌هایى که بر روى دیوار نصب شده‌اند براى ما احترام و منزلت به ارمغان نخواهند آورد.

من باور دارم ...
که کسانى که بیشتر از همه دوستشان دارم خیلى زود از دستم گرفته خواهند شد.

من باور دارم ...
«شادترین مردم لزوماً کسى که بهترین چیزها را دارد نیست
بلکه کسى است که از چیزهایى که دارد بهترین استفاده را مى‌کند.»

و من باور دارم ...
که شما باید این متن را براى کسانى که بهشان باور دارید بفرستید. مثل همین کارى که من کردم
دوشنبه 4/9/1387 - 13:15
خاطرات و روز نوشت
پاسخ علی علیه السلام به هفت سئوال

شخصی به حضور علی علیه السلام آمد و گفت:من از فاصله ی هفتاد فرسخی به حضور شما آمده ام،برای این که هفت سئوال از شما بپرسم
حضرت علی علیه السلام فرمود:آن چه می خواهی بپرس
او هفت سئوال خود را چنین مطرح کرد
چه چیز بزرگتر از آسمان ها است؟
چه چیز وسیع تر از زمین ها است؟
چه شخصی ضعیف تر از یتیم می باشد؟
چه چیز داغ تر و سوزنده تر از آتش است؟
چه چیز سردتر از زَمهریر است؟
چه چیز بی نیازتر از دریای پهناور است؟
چه چیز سخت تر از سنگ است؟
امام علی علیه السلام در پاسخ سئوالات فوق فرمود
بزرگتر از آسمان«بهتان»و تهمت زدن به انسان پاک است
وسیعتر از زمین،«حق»است
ضعیفتر از یتیم،نمّامی و سخن چینی است(که دلیل
ضعف نمّام)می باشد
داغتر و سوزنده تر از آتش،«حرص»است
سردتر از زَمهریر،دست نیاز به سوی بخیل دراز کردن است
بی نیازتر از دریا،انسان قانع(او اهل قناعت)است
سخت از سنگ،قلب کافر می باشد
دوشنبه 4/9/1387 - 13:14
طنز و سرگرمی
هدیه عید نوئل

پسر زنی به سفر دوری رفته بود و ماه ها بود كه از او خبری نداشتند . بنابراین زن دعا می كرد كه او سالم به خانه باز گردد . این زن هر روز به تعداد اعضاء خانواده اش نان می پخت و همیشه یك نان اضافه هم می پخت و پشت پنجره می گذاشت تا رهگذری گرسنه كه از آنجا می گذشت نان را بر دارد . هر روز مردی گو‍ژ پشت از آنجا می گذشت و نان را بر میداشت و به جای آنكه از او تشكر كند می گفت: «كار پلیدی كه بكنید با شما می ماند و هر كار نیكی كه انجام دهید به شما باز می گردد . »

این ماجرا هر روز ادامه داشت تا اینكه زن از گفته های مرد گوژ پشت ناراحت و رنجیده شد . او به خود گفت : او نه تنها تشكر نمی كند بلكه هر روز این جمله ها را به زبان می آورد . نمی د انم منظورش چیست؟

عید نوئل فرا رسیده و برادر بزرگ پاول برای تبریک سال نو یک خودرو زیبا برای پاول خریده بود. روزی از روزها بعد از انجام کار، پاول دفترش را ترک کرد. با تعجب دید که پسر کوچکی در کنار خودرو جدید وی دور می زند و با نگاه تحسین آمیز به ماشین نگاه می کند.

پاول از خود پرسید این پسر کیست؟ از لباس های پاره و کهنه اش متوجه شد که فقیر است. همزمان، پسر کوچک دید که پاول به سوی ما شین می آید و پرسید:"" آقا، این ماشین زیبا متعلق به شما است؟ "" پاول جواب مثبت داد، "" این هدیه عید نوئل من است، برادرم برایم خریده است.

"" هدیه نوئل؟"" پسر با تعجب صدایش را بلند کرد، "" یعنی برادر شما این ماشین را خرید و شما هیچ پولی برای آن نداده اید؟ "" آری......"" پاول خندید. پسر کوچک غبطه ای خورد و گفت : ای ، کاش......"" حرفش تمام نشد بود که پاول فکر کرد پسرک کوچک حتماً آرزو می کند روزی برادری همانند برادر او داشته باشد ، اما صدای شیرین پسر به گوش رسید که گفت : ای ، کاش من چنین برادری بودم!"" پاول بسیار تحث تأثیر قرار گرفت ، این پسرک با بچه های دیگر فرق داشت، چند دقیقه پسر را نگاه کرد و گفت: می خواهی با من گردش کنی؟ البته با این ماشین جدید. پسرک که هیجان زده شده بود به سرعت سوار ماشین شد.

آنها مدت ها گردش کردند، پسر به پاول گفت: "" آقا، ممکن است به خانه من بیاید؟ پاول خندید، در دنیای کودکان ،برگشتن با یک ماشین زیبا چقدر پر افتخار است.! اما پاول بزودی فهمید که بار دیگر اشتباه کرده است. پس از رسیدن به مقصد، پسر کوچک به پاول گفت: زحمت کشیدید، آقا! لطفاً ماشین را مقابل در پارک فرمایید و چند دقیقه منتظر باشید! پسر کوچک سریع پیاده شد و به سمت خانه دوید، چند دقیقه دیگر، او باز گشت و کنارش کودک دیگری بود.

پاول حدس زد که این برادر کوچک آن پسر است. از روشهای عجیب حرکت پسر کوچکتر ، پاول فهمید پاهایش بیمار است و نمی تواند راه برود. پسرک بردارش را بغل کرد و با اشاره به ماشین جدید پاول گفت: دیدی؟ بسیار زیبا است ، نه؟ این هدیه نوئل آن آقای مهربان است. برادر بزرگ او برایش خریده است! وی پولی برای خرید ماشین صرف نکرده است. عزیزم! روزی من هم مثل این ماشین زیبا را برای تو می خرم و آن زمان می توانی کادوهای قشنگ را در ویترین فروشگاه ببینی! پسر کوچکتر دستی زد و دو برادر با خوشحالی خندیدند.

پاول این دو بچه دوست داشتنی را نگاه کرد. نزدیک شد اشکهایش دیده می شد. پسر کوچکتر را بغل کرد و در صندلی جلوی ماشین گذاشت. برادرش از پاول بسیار تشکر کرد. سه نفر یک سفر فراموش نشدنی را آغاز کردند. در آن عید نوئل پاول بهترین هدیه را دریافت کرده بود. زیرا زندگی به او آموخته بود که خوشحال کردن دیگران بهترین هدیه است. عشق همیشه به انسان نیرو می دهد
دوشنبه 4/9/1387 - 13:13
خاطرات و روز نوشت
آیا میدانستی که تعداد افرادی كه سالانه از نیش زنبور میمیرند بیشتر از كسانی است كه سالانه از نیش مار میمیرند

آیا میدانستی که خورشید روزانه معادل صد و بیست و شش هزار میلیارد اسب بخارانرژی به زمین می‌فرستد

آیا میدانستی که گرده گل هرگز فاسد نمی شود و از محدود مواد طبیعی است که تا زمان نا محدودی باقی می ماند

آیا میدانستی که هنگام صحبت برای بیا ن هر كلمه هفتاد و دو ماهیچه به كار گرفته می‌شود

آیا میدانستی که اگر تكثیر باكتری تا بیست و چهار ساعت ادامه یابد ، توده دو تنی از یك باكتری بوجود می آید

آیا میدانستی یك میلیون سیاره به اندازه زمین در خورشید جای می گیرد

آیا میدانستی که خرسها موجوداتی چپ دست هستند

آیا میدانستی که هر یك لیتر بنزین معادل بیســــــــت و سه و نیم تــــــــن گیاهان مدفون شده در قرنها پیش است

یا میدانستی کوه قره قوروم در هند بعد از کوه هیمالیا با تفاضل دویست و سی و هفت متر بلندترین کوه دنیا میباشد

آیا میدانستی هر ساله حدود پانصد شهاب‌سنگ نسبتا" بزرگ به زمین برخورد می‌كند

آیا میدانستی 17 هزار نوع زنبور در جهان شناسایی شده است

آیا میدانستی که بلندی شترمرغ به دو متر و نیم و وزنش به 90 کیلو میرسد
دوشنبه 4/9/1387 - 13:10
شعر و قطعات ادبی

 

 

شعری برای زخم

 

این سرخ گونه
هرگز سخن از درد
نرانده ست
رون آتش می زید
و هراس را با او
یارای برابری نیست
خاموش نشسته به انتظار
زخم را
و گلوله را پاس می دارد
تا آن روز
كز جراحت سهمگین خویش
پرچمی برافرازد
این سرخ گونه
خاموش نشسته به انتظار
تمامی تن من
سرزمین من است



من ایرانی ام


چشم مخملی من
شكوه آینده
امروز
این عشق ماست ، عشق به مردم
بگذار
درفش سرخ
زیبایی ترا بستایم
من كور نیستم
باید ترا بستایم می دانم
اما كجاست
جای دیدن تو
وقتی كه هم وطنم بررده
و خاك خوب ترا جراحی می كنند
باید كه خاك من
از خون من
بنا گردد
بنای آزادی
بی مرگ و خون
كی میسر شد ؟
پیكار می كنم
می میرم
این است عشق من
می دانی
من ایرانی ام

تكه ای از یك شعر

تو رفتی
شهر در تو سوخت
باغ در تو سوخت
اما دو دست جوانت
بشارت فردا
هر سال سبز می شود
و با شاخه های زمزمه گر در تمام خاك
گل می دهد
گلی به سرخی خون

دوشنبه 4/9/1387 - 13:8
خاطرات و روز نوشت

شرح حال صادق هدایت


من همان قدر از شرح حال خودم رم می کنم که در مقابل تبلیغات امریکایی مآبانه. ۲ آیا دانستن تاریخ تولدم به درد چه کسی می خورد؟ اگر  این مطلب فقط باید طرف توجه خودم باشد گرچه از شما چه پنهان، بارها از منجمین مشورت کرده ام اما پیش بینی آن ها هیچ وقت حقیقت نداشته. اگر برای علاقه ی خوانندگانست باید اول مراجعه به آراء عمومی آن ها کرد چون اگر خودم پیش دستی بکنم مثل این است که برای جزییات احمقانه ی زندگیم قدر و قیمتی قایل شده باشم به علاوه خیلی از جزییات است که همیشه انسان سعی می کند از دریچه ی چشم دیگران خودش را قضاوت بکند و ازین جهت مراجعه به عقیده ی خود آن ها مناسب تر خواهد بود مثلا اندازه ی اندامم را خیاطی که برایم لباس دوخته بهتر می داند و پینه دوز سر گذر هم بهتر می داند که کفش من از کدام طرف ساییده می شود. این توضیحات همیشه مرا به یاد بازار چارپایان می اندازد که یابوی پیری را در معرض فروش می گذارند و برای جلب مشتری به صدای بلند جزییاتی از سن و خصایل و عیوبش نقل می کنند.
از این گذشته شرح حال من هیچ نکته ی برجسته ای در بر ندارد نه پیش آمد قابل توجهی در آن رخ داده نه عنوانی داشته ام نه دیپلم مهمی در دست دارم و نهدر مدرسه شاگرد درخشانی بوده ام بلکه بر عکس همیشه با عدم موفقیت رو به رو شده ام. در اداراتی که کار کرده ام همیشه عضو مبهم و گمنامی بوده ام ۴ و روسایم از من دل خونی داشته اند به طوری که هر وقت استعفا داده ام با شادی هذیان آوری ۵ پذیرفته شده است ۶ روی هم رفته موجود

وازده ی بی مصرفی قضاوت محیط درباره ی من می باشد و شاید هم حقیقت در همین باشد
دوشنبه 4/9/1387 - 13:7
شعر و قطعات ادبی

هوشنگ ابتهاج (آینه در آینه )

 

آینه در آینه


مژده بده ، مژده بده ، یار پسندید مرا
سایه ی تو گشتم و او برد به خورشید مرا

جان دل و دیده منم ، گریه ی خندیده منم

یار پسندیده منم ، یار پسندید مرا

كعبه منم ، قبله منم ، سوی من آرید نماز

كان صنم قبله نما خم شد و بوسید مرا

پرتو دیدار خوشش تافته در دیده ی من

آینه در آینه شد ، دیدمش ودید مرا

آینه خورشید شود پیش رخ روشن او

تاب نظر خواه و ببین كاینه تابید مرا

گوهر گم بوده نگر تافته بر فرق ملك

گوهری خوب نظر آمد و سنجید مرا

نور چو فواره زند بوسه بر این باره زند

رشك سلیمان نگر و غیرت جمشید مرا

هر سحر از كاخ كرم چون كه فرو می نگرم

بانگ لك الحمد رسد از مه و ناهید مرا

چون سر زلفش نكشم سر ز هوای رخ او

باش كه صد صبح دمد زین شب امید مرا

پرتو بی پیرهنم ، جان رها كرده تنم

تا نشوم سایه ی خود باز نبینید مرا

دوشنبه 4/9/1387 - 13:6
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته