• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1584
تعداد نظرات : 1638
زمان آخرین مطلب : 4045روز قبل
ادبی هنری
به نام خدا
زمين آب مي خواهد، آسمان آب مي خواهد، قلب ها تشنه اند،چشم ها از عطش ترك خورده اند، فرياد وا عطشا از حلقوم زمين و زمينيان برخواسته است، ماهي ها دعا مي كنند و پرندگان نيز. ساكنان بي تاب و عطشان زمين، دست فرا چشم خويش گرفته ـ تا ناكجاـ خيره به راه نگرانند و چشم انتظار...
 
چهارشنبه 5/2/1386 - 18:35
فلسفه و عرفان
 
به نام خدا
کوشش کن قلب تو برای خدا باشد، وقتی قلب تو برای خدا شد، خدا آن جاست. وقتی خدا آنجا بود، همه ی آنجه مربوط به خداست در آنجا حاضر و ظاهر خواهد شد. هر وقت اراده کنی همه نزد تو خواهند آمد، چون خدا آنجاست، ارواح همه انبیا و اولیا آنجا هستند، اراده کنی مکه و مدینه همه نزد تو هستند..... پس کوشش کن قلبت فقط برای خدا باشد تا همه ی آنچه مخلوق خداست نزد تو حاضر باشند.
مرحوم شیخ رجبعلی خیاط
 
چهارشنبه 5/2/1386 - 9:57
دعا و زیارت
به نام خدا
مسئله حجاب
متفكر شهيد استاد مرتضی مطهری
 
اسلام با همه توجهی كه به خطر شكسته شدن حصار عفاف‏ دارد  همانطور كه روش
 اين آئين پاك خدائی است كه يك آئين معتدل و متعادل است و از هر افراط و تفريطی
 به دور است و امتش را " امت وسط " می‏خواند  از جنبه‏های ديگر غافل نمی‏شود .
 زنان را تا حدودی كه منجر به‏ فساد نشود از شركت در اجتماع نهی نمی‏كند . در بعضی
 موارد شركت آنها را واجب می‏كند ،
 مانند حج كه بر زن و مرد متساويا واجب است و حتی شوهر حق‏ ممانعت ندارد.
چهارشنبه 5/2/1386 - 9:34
مصاحبه و گفتگو
به نام خدا
مستمند و ثروتمند
رسول اكرم " ص " طبق معمول ، در مجلس خود نشسته بود . ياران‏
گرداگرد حضرتش حلقه زده او را مانند نگين انگشتر در ميان گرفته بودند .
در اين بين يكی از مسلمانان - كه مرد فقير ژنده‏پوشی بود - از در رسيد .
و طبق سنت اسلامی - كه هر كس در هر مقامی هست ، همين كه وارد
 مجلسی می‏شود بايد ببيند هر كجا جای خالی هست همانجا بنشيند ،
و يك نقطه مخصوص را به عنوان اينكه شأن من چنين اقتضا می‏كند
در نظر نگيرد، آن مرد به اطراف‏ متوجه شد ، در نقطه‏ای جايی خالی يافت ،
رفت و آنجا نشست . از قضا پهلوی مرد متعين و ثروتمندی قرار گرفت .
 مرد ثروتمند جامه‏های خود را جمع‏ كرد و خودش را به كناری كشيد ،
 رسول اكرم كه مراقب رفتار او بود به او رو كرد و گفت :
" ترسيدی كه چيزی از فقر او بتو بچسبد ؟ ! "
- " نه يا رسول الله ! "
- " ترسيدی كه چيزی از ثروت تو به او سرايت كند ؟ "
- " نه يا رسول الله ! "
- " ترسيدی كه جامه‏هايت كثيف و آلوده شود ؟ "
- " نه يا رسول الله ! "
- " پس چرا پهلو تهی كردی و خودت را به كناری كشيدی ؟ "
- " اعتراف می‏كنم كه اشتباهی مرتكب شدم و خطا كردم . اكنون به جبران‏
اين خطا و به كفاره اين گناه حاضرم نيمی از دارايی خودم را به اين برادر
مسلمان خود كه درباره‏اش مرتكب اشتباهی شدم ببخشم ؟ "
مرد ژنده پوش : " ولی من حاضر نيستم بپذيرم " .
جمعيت : " چرا ؟ "
- " چون می‏ترسم روزی مرا هم غرور بگيرد ، و بايك برادر مسلمان خود
آنچنان رفتاری بكنم كه امروز اين شخص با من كرد "
 
شهيد استاد مرتضی مطهری
داستان راستان جلد اول
 
چهارشنبه 5/2/1386 - 9:2
دعا و زیارت
 
به نام خدا
امام حسن عسکري(ع)
 كسي كه پارسايي خوي او ، و بخشندگي طبيعت او ، و بردباري خصلت او باشد ، دوستانش بسيار شوند .
 
 
چهارشنبه 5/2/1386 - 8:29
شعر و قطعات ادبی
 
به نام خدا
مرا از شرمساري ها رها کن
زدست بي قراري ها رها کن
بيـــا يـک صبـح آدينـه دلـم را
از اين چشم انتظاري ها رها کن
 
چهارشنبه 5/2/1386 - 8:22
دانستنی های علمی
به نام خدا
بازنشستگی
پيرمرد نصرانی ، عمری كار كرده و زحمت كشيده بود ، اما ذخيره و اندوخته‏ای نداشت ، آخر كار كور هم شده بود . پيری و نيستی و كوری همه با هم جمع شده بود و جز گدايی راهی برايش باقی نگذارد ، كنار كوچه می‏ايستاد و گدايی می‏كرد . مردم ترحم می‏كردند و به عنوان صدقه پشيزی به او می‏دادند . و او از همين راه بخور و نمير به زندگانی ملالت بار خود ادامه می‏داد . تا روزی اميرالمؤمنين علی بن ابيطالب (ع)از آنجا عبور كرد و او را به آن حال ديد . علی به صدد جستجوی احوال پيرمرد افتاد تا ببيند چه شده كه اين مرد به اين روز و اين حال افتاده است ؟ ببيند آيا فرزندی ندارد كه او را تكفل كند ؟ آيا راهی ديگر وجود ندارد كه اين پيرمرد در آخر عمر آبرومندانه زندگی كند و گدايی نكند ؟ كسانی كه پيرمرد را می‏شناختند آمدند و شهادت دادند كه اين پيرمرد نصرانی است ، و تا جوانی و چشم داشت كار می‏كرد ، اكنون كه هم جوانی را از دست داده و هم چشم را ، نمی‏تواند كار بكند ، ذخيره‏ای هم ندارد ، طبعا گدايی می‏كند . علی - عليه السلام - فرمود : - " عجب ! تا وقتی كه توانايی داشت از او كار كشيديد و اكنون او را به حال خود گذاشته‏ايد ؟ ! سوابق اين مرد حكايت می‏كند كه در مدتی كه‏ توانايی داشته كار كرده و خدمت انجام داده است . بنابراين بر عهده‏ حكومت و اجتماع است كه تا زنده است او را تكفل كند ، برويد از بيت‏ المال به او مستمری بدهيد "
 
شهيد استاد مرتضی مطهری
داستان راستان جلد دوم
چهارشنبه 5/2/1386 - 3:23
دعا و زیارت
به نام خدا
 
به تو خيانت می كنند ، تو مكن ! تو را تكذيب می كنند ، آرام باش ! تو را می ستايند ، فريب مخور ! تو را نكوهش می كنند ، شكوه مكن ! مردم شهر از تو بد می گويند ، اندوهگين مشو ! همه مردم تو را نيك می خوانند ، مسرور مباش ! آن گاه : ... از ما خواهی بود ... امام محمد باقر ( سلام خدا بر او و اهل او )
 
چهارشنبه 5/2/1386 - 3:3
دانستنی های علمی
به نام خدا
پرهيز از خشونت در دعوت و تبليغ
دعوت نبايد توأم با خشونت باشد ، و به عبارت ديگر دعوت و تبليغ‏ نمی‏تواند توأم با اكراه و اجبار باشد . مسئله‏ای است كه خيلی می‏پرسند : آيا اساس دعوت اسلام بر زور و اجبار است ؟ يعنی ايمان اسلام اساسش بر اجبار است ؟ اين ، چيزی است كه كشيشهای مسيحی در دنيا روی آن فوق‏ العاده تبليغ كرده‏اند . اسم اسلام را گذاشته‏اند دين شمشير يعنی دينی كه‏ منحصرا از شمشير استفاده می‏كند . شك ندارد كه اسلام دين شمشير هم هست و اين كمالی است در اسلام نه نقص در اسلام ، ولی آنها كه می‏گويند " اسلام‏ دين شمشير " می‏خواهند بگويند اسلام در دعوت خودش ابزاری كه به كار می‏برد شمشير است ، يعنی چنانكه قرآن می‏گويد : « ادع الی سبيل ربك بالحكمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتی هی احسن آنها می‏خواهند اينجور وانمود كنند كه دستور پيغمبر اسلام اين بوده : ادع‏ بالسيف . حالا كسی نيست بگويد پس چرا قرآن گفته : « ادع الی سبيل ربك‏ بالحكمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتی هی احسن »و در عمل هم پيغمبر چنين بوده است . يك نوع خلط مبحثی می‏كنند بعد می‏گويند اسلام دين ادع‏ بالسيف است ، دعوت و تبليغ كن با شمشير . حتی در بعضی از كتابهايشان‏
به پيغمبر اكرم اهانت می‏كنند ، كاريكاتور مردی را می‏كشند كه در يك‏ دستش قرآن است و در دست ديگرش شمشير ، و بالای سر افراد ايستاده كه يا بايد به اين قرآن ايمان بياوری و يا گردنت را می‏زنم . كشيشها از اين‏ كارها در دنيا زياد كرده‏اند .
 
شهيد استاد مرتضی مطهری
سيری در سيره نبوی
چهارشنبه 5/2/1386 - 3:0
مصاحبه و گفتگو
به نام خدا
گوش به دعای مادر
در آن شب ، همه‏اش به كلمات مادرش  كه در گوشه‏ای از اطاق رو به‏ طرف قبله كرده بود گوش می‏داد . ركوع و سجود و قيام و قعود مادر را در آن شب ، كه شب جمعه بود ، تحت نظر داشت . با اينكه هنوزكودك بود ، مراقب بود ببيند مادرش كه اين همه درباره مردان و زنان مسلمان دعای خير می‏كند ، و يك يك را نام می‏برد و از خدای بزرگ برای هر يك از آنها سعادت و رحمت و خير و بركت می‏خواهد ، برای شخص خود از خداوند چه چيزی‏ مسألت می‏كند ؟ .
امام حسن آن شب را تا صبح نخوابيد ، و مراقب كار مادرش ، صديقه‏ مرضيه " ع " بود . و همه‏اش منتظر بود كه ببيند مادرش درباره خود چگونه دعا می‏كند ، و از خداوند برای خود چه خير و سعادتی می‏خواهد ؟ شب صبح شد و به عبادت و دعا درباره ديگران گذشت . و امام حسن ، حتی‏ يك كلمه نشنيد كه مادرش برای خود دعا كند . صبح به مادر گفت : " مادر جان ! چرا من هر چه گوش كردم ، تو درباره ديگران دعای خير كردی و درباره‏ خودت يك كلمه دعا نكردی ؟ "
مادر مهربان جواب داد : " پسرك عزيزم ! اول همسايه ، بعد خانه خود
شهيد استاد مرتضی مطهری
داستان راستان ( 1 )
چهارشنبه 5/2/1386 - 2:43
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته