• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1392
تعداد نظرات : 762
زمان آخرین مطلب : 4030روز قبل
دعا و زیارت
سخنان حکیمانه ی امیرالمومنین علی بن ابیطالب علیه السلام

 

*ایمان شخص را از قسمهایش باید شناخت.برادر کسی است که در سختی برادری کند. اظهار توانگری جز شکر است. ادب مرد بهتر از طلای اوست.

*پرداخت قرض از دین است.فرزند و زن را ادب کن تا به آنها سود رسانده باشی با بدان نیکی کن تا از بدی آنها جلوگیری کنی. آسایش مردم  در ناامیدی(از مال مردم )است.

    ادامه دارد انشالله.....

    منبع کتاب نصایح( سخنان چهارده معصوم یا هزار و یک سخن

سه شنبه 6/5/1388 - 13:49
دعا و زیارت

نصیحت‌های آیة الله بهجت(ره)

- «من عمل بما علم ورثه الله علم ما لم یعلم»؛ «[من عمل بما علم] کفی ما لم یعلم»؛ (والذین جاهدوا فینا، لنهدینهم سبلنا).

آنچه می‌دانید، عمل کنید؛ و در آنچه نمی‌دانید؛ احتیاط کنید تا روشن شود؛ و اگر روشن شد، بدانید که بعض معلومات را زیر پا گذاشته‌اید؛ طلب موعظه از غیر عامل(كسی كه به دانسته هایش عمل نمی‌كند) ، محل اعتراض است؛ و قطعاً مواعظی را شنیده‌اید و می‌دانید، عمل نکردید، وگرنه روشن بودید.

- همه می‌دانند که «رساله عملیه» را باید بگیرند و بخوانند و بفهمند، و تطبیق عمل بر آن نمایند، و حلال و حرام را با آن تشخیص بدهند؛ و همچنین مدارک شرعیه [را] اگر اهل استنباط باشند؛ پس نمی‌توانند بگویند:

«ما نمی‌دانیم چه بکنیم و چه نکنیم.»

- از واضحات است که خواندن قرآن در هر روز، و ادعیه مناسب اوقات و امکنه، در تعقیبات و غیر آنها؛ و کثرت تردد در مساجد و مشاهد مشرفه؛ و زیارت علما و صلحاء و همنشینی با آنها، از مرضیات خدا و رسول(صلی الله علیه و آله) است و باید روز به روز، مراقب زیادتی بصیرت و انس به عبادت و تلاوت و زیارت باشد

.........

سه شنبه 6/5/1388 - 13:47
دعا و زیارت
سورة الواقعة از حضرت صادق علیه السلام منقول است كه : هر كه در هر شب جمعه سوره واقعه را بخواند خدا او را دوست دارد، و مردم را دوست او گرداند، و در دنیا بدحالى و فقر و احتیاج نبیند، و به هیچ آفتى و بلائى مبتلا نشود، و از رفقاى حضرت امیرالمومنین علیه السلام باشد، و این سوره مخصوص آن حضرت است و در آن كسى شریك نمى باشد.و به سند معتبر دیگر ازآن حضرت منقول است : هر كه مشتاق بهشت و وصف آن باشد سوره اذا وقعت را بخواند، و هر كه خواهد وصف جهنم را ملاحظه نماید سوره الم سجده را بخواند. و به سند معتبر از اسماعیل بن عبدالخالق منقول است كه حضرت صادق علیه السلام فرمود: پدرم بعد از نماز خفتن دو ركعت نشسته مى كردند، و در آن صد آیه مى خواندند، و مى فرمودند، هر كه این دو ركعت را بكند، و صد آیه در این دو ركعت بخواند، او را در آن شب از غافلان ننویسند، اسماعیل گفت ، حضرت امام محمد باقر علیه السلام در این دو ركعت و تیره ، سوره اذا وقعت و قل هو الله احد مى خواندند.و به سند صحیح از امام محمد باقر علیه السلام منقول است : هر كه سوره واقعه را هر شب پیش از آن كه بخوابد بخواند، در قیامت روى او مانند ماه شب چهارده نورانى باشد.ختم سورة الواقعةجهت وسعت رزق و توسعه در امر معیشت تاثیر غریب دارد و از مجربات است كه تخلف ندارد ابتدا از شب هر شب سه بار این سوره را بخواند و شب جمعه هشت مرتبه بخواند و این عمل را پنج هفته به جا آورد و قبل از هر سوره این دعا را بخواند:اللهم ارزقنا رزقا حلالا طیبا من غیر كد استجب دعوتنا من غیر رد و اعوذ من الفضیحتین الفقر و الدین و ادفع عنى هذین بحق الامامین الحسن و الحسین عیهما السلام برحمتك یا ارحم الراحمین .  از امیرالمومنین علیه السلام روایت شده : اگر هر كه روزى یك بار سوره اذا وقعه و یكبار یا ایها المزمل و یك بار و اللیل و یك بار الم نشرح بخواند دین او ادا و حاجت او روا گردد، بعد از همه این دعا را بخواند:یا رازق السائلین یا راحم المساكین یا ولى المومنین یا غیاث المستغیثین یا ارحم الراحمین صل على محمد و آل محمد و اكفنى بحلالك عن حرامك و بطاعتك عن معصیتك و بفضلك عمن سواك یا اله العالمین و صلى الله على محمد و آله اجمعین .  ختم دیگر سوره الواقعة جهت وسعت رزق و توانگرى از شب جمعه شروع كند هر شبى پنج بار تا شب جمعه دیگر، شب آخر شش بار جمعا چهل و یك بار مى شود و در هر مرتبه كه سوره تمام شد این دعا را بخواند مجربست :بسم الله الرحمن الرحیم یا رازق المقلین یا راحم المساكین و یا ذالقوة المتین یا غیاث المستغیثین و یا خیر الناصرین ایاك نعبد و ایاك نستعین اللهم ان كان رزقى فى السماء فانزله و ان كان فى الارض فاخرجه و ان كان بعیدا فقربه و ان كان قریبا فیسره و ان كان یسیرا فكثره و ان كان حراما فحلله و ان كان حلالا فبارك لنا فیه برحمتك یا ارحم الراحمین .
سه شنبه 6/5/1388 - 13:20
دعا و زیارت

اگر میخواهید عذاب قبرتان کم شود :

 

1.صله رحم

2.نیکی کردن به پدر و مادر

3.هدیه کردن لباس به برادر دینی

4.خوراندن حلوا(غذا) به برادر دینی

5.تلاوت سوره های یس  و الصافات وکلمات فرج

6.روزه گرفتن یک روز از آخر ماه رجب

سه شنبه 6/5/1388 - 13:18
دعا و زیارت

یكی از نام‌های قیامت، یوم الحسرة است به این معنا كه انسان‌ها در روز قیامت حسرت می‌خورند كه چرا آن كار را كردم؟ چرا این كار را نكردم؟ ای كاش آن كار را انجام نمی‌دادم، ای كاش این كار را انجام می‌دادم. و خلاصه این كه دائم با خود كلنجار می‌رود و اعمالش را بررسی می‌كند و انگشت حسرت به دهان می‌گیرد .

وقتی می‌بیند كه ارزش نماز اول وقت چقدر است افسوس می‌خورد كه چرا بی جهت نمازهایش را اول وقت نخوانده است؟

وقتی متوجه ارزش روزه‌های مستحبی می‌شود حسرت می‌خورد كه چرا روزهای كوتاه زمستان را كه می‌توانسته روزه بگیرد را بی دلیل از دست داده است؟

هنگامی كه متوجه ارزش احترام به پدر و مادر می‌شود؛ غصه می‌خورد كه چقدر راحت از این راه می‌توانسته توشه جمع كند و نكرده است.

آنگاه كه به پرونده اعمالش می‌نگرد كه چه گناه‌هایی با زبانش مرتكب شده،‌ افسوس می‌خورد كه چرا در دنیا بر زبانش لگام نزده و آن را رها كرده تا هر چقدر می‌خواهد دروغ بگوید، تهمت بزند، غیبت كند و آبروی مردم را ببرد و ...


وقتی ارزش مال حلال را می‌نگرد حسرت می‌خورد كه چرا در دنیا تمام همّ و غمش این بوده كه فقط مال و ثروت جمع كند و به فكر حلال بودن آن نبوده است. در قرآن آمده كه ظالم انگشت حسرت به دندان می‌گزد و می‌گوید:

"وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى یَدَیْهِ یَقُولُ یَا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا؛ روزی که ظالم دستان خود را به دندان گزد و گوید: ای کاش راهی را که رسول در پیش گرفته بود، در پیش گرفته بودم."

"لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءنِی وَ كَانَ الشَّیْطَانُ لِلْإِنسَانِ خَذُولًا ؛ او [بود كه‏] مرا به گمراهى كشانید پس از آن كه قرآن به من رسیده بود. و شیطان همواره فروگذارنده انسان است."

و خلاصه این كه برای جمیع اعمالش حسرت می‌خورد. اما افسوس و صد افسوس كه در آن روز، حسرت خوردن سودی ندارد و باید پاسخ اعمالش را بدهد و به خاطر اعمال ناپسند و گناهانش دچار غضب و عذاب الهی می‌شود. در آیه‌ای دیگر از قرآن كریم آمده است:

"اَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطتُ فِى جَنبِ الله"؛ آنگاه كه، هر نفسى كه به خود آید و فریاد واحسرتا! برآرد و گوید: واى بر من! كه امر خدا را فرو گذاشتم و فرمان‌های خدا را انجام ندادم و در حق خود ظلم و تفریط كردم.

سه شنبه 6/5/1388 - 13:15
خواستگاری و نامزدی

دو تبلیغ بسیار زیبا و تاثیرگذار مصری ها در خصوص حجاب را با هم خواهیم دید... واقعا وقتی هنر خلاقانه با اندیشه الهی در آمیزد چقدر موثر تر می شود.



 

 نمی توانی جلوی پریدن آنها(مگس ها) را بگیری، اما می توانی خودت رااز گزندشان حفظ کنی
 

 

hijab02.jpg
 

 یا چتر حجاب را برسر بکش ، یا به تو هجوم خواهند آورد!!!!!

سه شنبه 6/5/1388 - 13:11
دعا و زیارت

 

بر اساس تازه‌ترین پژوهش‌های علمی، سجده کردن انسان را از بیماری‌های روحی، جسمی و هم‌چنین سرطان حفظ می‌کند.
 

به گزارش شیعه نیوز به نقل از خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، پروفسور محمد ضیاءالدین حامد از اساتید علوم بیولوژیک و از مسوولان پژوهشگاه مرکز تکنولوژی قاهره با اعلام این خبر اظهار داشت: در قرن حاضر که انسان از هر جهت در معرض الکترومغناطیس‌ها قرار دارد و هم‌چنین نیاز انسان به تخلیه اشعه‌های زائد وجود دارد، دریافتیم که تخلیه این اشعه‌ها از طریق سجده کردن صورت می‌گیرد.

وی ادامه داد: بر اساس یافته‌های موجود، هر اندازه که محور طولی انسان کاهش یابد، میزان در معرض اشعه‌های الکترومغناطیسی قرار گرفتن او نیز کم می‌شود.

در زمان سجده کردن هم محور طولی انسان و هم به دنبال آن میزان تاثیرگذاری الکتریسیته‌ها کم می‌شود و سپس عمل تخلیه از طریق تماس پیشانی با زمین صورت می‌گیرد، البته در زمان سجده به دلیل آنکه دیگر نقاط بدن هم با زمین ارتباط می‌یابند، عمل تخلیه آسان تر انجام می‌شود و انسان از بیماری‌های روحی، جسمی و حتی سرطان در امان می‌ماند.

وی افزود: شیوه درست تخلیه الکتریسیته‌ی بدن به همان شیوه‌ای است که انسان در زمان نماز گزاردن دارد و به سوی مکه نماز می‌خواند، چرا که این حالت بهترین حالت است و شخص احساس آرامش و راحتی بیشتری خواهد داشت.

سه شنبه 6/5/1388 - 13:10
دعا و زیارت

انما ولیكم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزكوة و هم راكعون (سوره مائده آیه 55)

بنا بنقل مفسرین و مورخین عامه و خاصه آیات زیادى (بیش از سیصد آیه) در باره ولایت على علیه السلام و فضائل و مناقب آنحضرت در قرآن كریم آمده است كه نقل همه آنها از عهده این كتاب خارج است لذا ما در اینجا فقط بنقل چند مورد از كتب معتبره اهل سنت اشاره مینمائیم كه جاى چون و چرا براى آنان باقى نماند.

1ـ آیه تبلیغـابو اسحق ثعلبى در تفسیر خود و طبرى در كتاب الولایة و ابن صباغ مالكى و همچنین دیگران نوشته‏اند كه آیه تبلیغ یعنى آیه 67 سوره مائده یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیك من ربك...در باره على علیه السلام نازل شد و رسول خدا صلى الله علیه و آله دست على را گرفت و فرمود:من كنت مولاه فعلى مولاه اللهم و ال من والاه.... (1)

چون در باره نزول این آیه و جریان غدیر خم در فصل ششم بخش یكم توضیحات كافى داده شده لذا در اینجا از تكرار آن صرفنظر میشود.

2ـ آیه ولایتـعموم مفسرین و محدثین مانند فخر رازى و نیشابورى و زمخشرى و دیگران از ابن عباس و ابوذر و سایرین نقل كرده‏اند كه روزى سائلى در مسجد از مردم سؤال نمود و كسى چیزى باو نداد،على علیه السلام كه مشغول نماز و در حال ركوع بود با انگشت دست راست اشاره بسائل نمود و سائل متوجه شد وآمد انگشتر را از دست او خارج نمود و آیه انما ولیكم الله و رسوله و الذین امنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزكوة و هم راكعون (2) .نازل گشت یعنى ولى و صاحب اختیار شما فقط خدا و رسول او و مؤمنینى هستند كه نماز را بر پا میدارند و در حال ركوع زكوة میدهند. (اگر چه مؤمنین را بصیغه جمع آورده كه در حال ركوع صدقه میدهند ولى در خارج مصداق واقعى آن منحصر بفرد بوده و على علیه السلام میباشد،بعضى هم گفته‏اند چون ائمه دیگر نیز داراى مقام ولایت بوده و اولاد معصومین على علیه السلام میباشند لذا بصیغه جمع قید شده است.) .

در آنحال رسول اكرم صلى الله علیه و آله از سائل پرسید آیا كسى بتو چیزى داد؟سائل ضمن اشاره بعلى علیه السلام عرض كرد این انگشتر را او بمن داد (3) .

علماى اهل سنت با اینكه بنزول این آیه در باره ولایت على علیه السلام اقرار دارند اما بعضى از آنها مانند ابن حجر و غیره در اینجا طفره رفته و میگویند كلمه ولى بمعنى دوست و ناصر است نه بمعنى اولى بتصرف در صورتیكه از ظاهر كلام كاملا معلوم است كه ولى بمعنى زعیم و صاحب اختیار است زیرا آیه شریفه با انما كه افاده حصر میكند شروع شده است یعنى صاحب اختیار و اولى بتصرف شما فقط خدا و رسول او و كسى است كه در حال ركوع صدقه داده است اگر ولى بمعنى دوست باشد انحصار آن بخدا و رسول او و شخص راكعى كه صدقه داده است بى معنى و دور از منطق خواهد بود چون در اینصورت مؤمنین جز خدا و رسول و على علیه السلام دوست دیگرى نخواهند داشت در حالیكه مؤمنین همه دوست و ناصر یكدیگرند و دوستى چیزى نیست كه خداوند آنرا در انحصار خود و اولیائش قرار دهد،در این مورد حسان بن ثابت حضرت امیر علیه السلام را مدح كرده و چنین گوید:

فانت الذى اعطیت اذ كنت راكعا 
فدتك نفوس القوم یا خیر راكع‏ 
فانزل فیك الله خیر ولایة 
و بینها فى محكمات الشرایع
(4)

یعنى تو آن كسى هستى موقعیكه در ركوع بودى بخشش نمودى پس جانهاى مردم فداى تو باد اى بهترین ركوع كننده.خداوند هم در شأن تو بهترین ولایت را نازل كرد و آنرا در قرآن كریم ضمن شرایع محكم دین بیان فرمود و معلوم و واضح است كه مقصود از بهترین ولایت همان زعامت و رهبرى است نه یارى و دوستى و معانى دیگر.

3ـ آیه یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول.و اولى الامر منكم (5) .

(اى مؤمنین خدا و رسول او صاحبان امر از خودتان را اطاعت كنید) .شیخ سلیمان بلخى و دیگران نوشته‏اند كه این آیه در باره امیر المؤمنین نازل شده و منظور از اولى الامر ائمه علیهم السلام از اهل بیت‏اند. (6)

اهل سنت هر رئیس و زعیمى را كه نسبت بمسلمین ریاست داشته باشد اولوـالامر گویند و اطاعت او را بموجب این آیه واجب میدانند ولى این قول بهیچوجه صحیح نمیباشد زیرا در اینصورت باید اطاعت معاویه و یزید و عبد الملك و متوكل عباسى و امثال آنها كه ستمگر و فاسق بودند بر مردم واجب باشد در صورتیكه آیات دیگرى هست كه خداوند از اطاعت چنین اشخاصى نهى فرموده است چنانكه فرماید:و لا تطیعوا امر المسرفین،الذین یفسدون فى الارض و لا یصلحون (7) .

(امر اسراف كنندگان را كه در روى زمین فساد نموده و اصلاح نمیكنند اطاعت نكنید) بنا بر این اطاعت آن اولوا الامرى واجب است كه پاك و معصوم بوده و دستورات وى همان اوامر و نواهى خدا و پیغمبر باشد و چنین كسانى جز على (ع) و یازده فرزندش‏كه جانشینان پیغمبر اكرم‏اند كس دیگرى نمیباشد چنانكه رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:انا و على و الحسن و الحسین و تسعة من ولد الحسین مطهرون معصومون (8) .

یعنى من و على و حسن و حسین و نه تن از فرزندان حسین پاك و معصوم هستیم.

4ـ آیه مباهلهـگروهى از نصاراى نجران در مدینه خدمت پیغمبر صلى الله علیه و آله آمده و در باره موضوعات متفرقه و خلقت حضرت عیسى علیه السلام از آنجناب مطالبى پرسیدند و چون در مباحثه راه مغالطه مى‏پیمودند آیه مباهله نازل شد كه:

فمن حاجك فیه من بعد ما جاءك من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابنائكم و نساءنا و نسائكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله على الكاذبین (9) .

یعنى اى پیغمبر هر كس با تو در امر عیسى پس از آنكه ترا در باره او علم و اطلاعى حاصل شد مجادله كند بگو بیائید تا ما و شما پسران و زنان و نزدیكان خود را كه بمنزله خود ما هستند بخوانیم و سپس بدرگاه خدا ناله و نفرین كنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.

بدینطریق رسول اكرم صلى الله علیه و آله آنها را بمباهله دعوت فرمود و فرادى آنروز نصارا با علماى خود بیرون آمده و اسقف نصارا بدانها گفت اگر محمد صلى الله علیه و آله با نزدیكان و اقوامش بیاید مباهله نكنید (زیرا اگر او بر حق نباشد نزدیكانش را در معرض نفرین و بلا نمیآورد) و اگر با اصحاب و مسلمین بیاید مباهله كنید در آنحال پیغمبر اكرم با على و فاطمه و حسنین علیهم السلام حاضر شد اسقف پرسید اینها كیستند؟گفتند آن جوان پسر عم و داماد اوست و آن زن یگانه دختر مورد علاقه اوست و آندو كودك هم نواده‏هاى او هستند .اسقف گفت بخدا سوگند من چهره‏هائى مى‏بینم كه اگر از خدا بخواهند كوهها را از جا میكند خوبست از مباهله خود دارى كنید و با او مصالحه نمائید لذا گفتند یا ابا القاسم ما مباهله نمیكنیم و حاضر بمصالحه هستیم حضرت نیز پذیرفت.

ابن ابى الحدید و ابن مغازلى و دیگران نوشته‏اند كه منظور از ابنائنا حسنین و مقصود از نسائنا فاطمه و منظور از انفسنا على علیه السلام میباشد (10) .

بنا بر این در این آیه خداوند حضرت امیر را از شدت اتحاد نفسانى با پیغمبر (البته بطور مجاز) نفس پیغمبر خوانده است.

5ـ آیه تطهیرـدر تفسیر طبرى و فخر رازى و همچنین در كتب دیگر اهل سنت نقل شده است كه آیه تطهیر:انما یرید الله لیذهب عنكم الرجس اهل البیت و یطهركم تطهیرا (11) .در خانه‏ام سلمه بر پیغمبر اكرم صلى الله علیه و آله نازل شده و آنحضرت فاطمه و حسنین و على علیهم السلام را جمع كرد سپس گفت:اللهم هؤلاء اهل بیتى فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا (خدایا اینها اهل بیت من هستند پلیدى را از اینها دور گردان و بتطهیر خاصى پاكشان فرما) ام سلمه گفت یا رسول الله من هم جزو آنها هستم؟حضرت فرمود تو جاى خود دارى و زن خوبى هستى (اما مقام اهل بیت مرا ندارى.) (12)

برخى از علماى اهل سنت مانند زمخشرى و غیره گفته‏اند كه این آیه در مورد زنان پیغمبر اكرم صلى الله علیه و آله نازل شده است زیرا صدر و ذیل آیه در باره آنها است!

پاسخ اینست كه اگر این آیه در باره زوجات پیغمبر صلى الله علیه و آله بود ضمیر مخاطب بصیغه جمع مؤنث میآمد و آیه چنین میشد لیذهب عنكن الرجس و یطهركن تطهیرا زیرا بكار بردن صیغه مذكر در جمع مؤنث بر خلاف قواعد زبان عرب و بكلى غلط است و علت اینكه با وجود حضرت زهرا علیها السلام در آن انجمن‏ضمیر مخاطب را جمع مذكر آورده است از جهت تغلیب است همچنانكه در آیه 73 سوره هود نیز با اینكه مخاطب زن است (ساره) ولى چون ابراهیم در رأس آن خاندان قرار گرفته از نظر تغلیب ضمیر جمع مذكر آمده استـقالوا اتعجبین من امر الله رحمة الله و بركاته علیكم اهل البیت...و گذشته از این همه جا منظور از اهل بیت،على و فاطمه و حسنین علیهم السلام‏اند نه كسان دیگر زیرا رسول خدا صلى الله علیه و آله فقط بآنها اهل بیت خطاب میكرد چنانكه در كتب معتبره از انس بن مالك نقل شده است كه پیغمبر صلى الله علیه و آله براى نماز صبح كه میرفت مدت ششماه از در خانه فاطمه علیها السلام عبور میكرد و آنها را صدا میزد و میفرمود الصلوة یا اهل البیت و آنگاه این آیه را تلاوت میفرمود انما یرید الله... (13)

همچنین پیغمبر صلى الله علیه و آله فرمود كه این آیه در باره پنج نفر نازل شده است در باره من و على و حسن و حسین و فاطمه (14) .

در كتاب قاموس الصحیفه از صاحب ریاض السالكین نقل شده است كه جمهور علماء عامه گفته‏اند زنان پیغمبر صلى الله علیه و آله جزو اهل بیت او میباشند و من بحدیثى برخوردم كه سیوطى در كتاب (الجامع الصغیر) از ابن عساكر از واثله نقل كرده كه مضمونش صراحت دارد بر عقیده مذهب امامیه كه زنهاى آنحضرت در شمار اهل بیتش نیستند و آن گفتار او است كه (بدخترش) فرمود نخستین كسى كه از اهل بیت من بمن ملحق میشود توئى اى فاطمه و اول كسى كه از زنانم بمن ملحق میشود زینب است (15) .

6ـ بنقل علماء و مورخین فریقین چون آیات سوره برائت در مورد عهد شكنى‏و مذمت مشركین نازل گردید رسول اكرم صلى الله علیه و آله آیات اوائل سوره مزبور را بابو بكر داد كه بمكه برده و در موسم حج بمشركین ابلاغ نماید،پس از آنكه ابو بكر براه افتاد و قدرى راه رفت جبرئیل نازل شد و ضمن ابلاغ سلام خداوند به پیغمبر صلى الله علیه و آله عرض كرد خداوند فرماید:لا یؤدیها عنك الا انت او رجل منك.یعنى كسى از جانب تو اداء رسالت ننماید مگر خودت یا مردى كه از خودت باشد.

رسول خدا صلى الله علیه و آله فورا على علیه السلام را طلبید و فرمود شتر مرا سوار شو و دنبال ابو بكر برو هر كجا باو رسیدى آیات را از او بگیر و بمكه ببر و بمشركین قرائت كن،حضرت امیر فورا حركت كرد و در راه بابوبكر رسید و آیات را از او گرفته و بمكه برد و ابو بكر خدمت پیغمبر مراجعت نمود و در حالیكه از این امر محزون و متأسف بود عرض كرد یا رسول الله مگر در باره من چیزى نازل شده حضرت فرمود خداى تعالى دستور داد كه آیات را كسى ببرد كه از خود من باشد و من هم على را براى انجام این مأموریت اعزام نمودم (16) .

در اینجا سه مطلب مورد توجه و بررسى است:

اول اینكه على علیه السلام از خود پیغمبر صلى الله علیه و آله است و ابو بكر چنین خصوصیتى را ندارد.

دوم اینكه خداى تعالى ابو بكر را براى ابلاغ چند آیه در یك شهر شایسته ندید و به پیغمبرش دستور داد كه براى اینكار على علیه السلام را بفرستد در اینصورت چگونه حزب سقیفه چنین كسى را براى جانشینى پیغمبر انتخاب كردند كه با تمام احكام قرآن در تمام شهرهاى اسلامى خلافت نماید؟

سوم اینكه اعزام ابو بكر در وهله اول و عزل او در وهله ثانى و نصب على (ع) بجاى وى براى اثبات و نشاندادن فضیلت و شایستگى على علیه السلام بود زیرا اگر از اول آنحضرت بچنین مأموریتى منصوب میشد بنظر همه عادى میآمد و چندان‏اهمیتى نداشت ولى وقتى ابو بكر براه افتاد و سپس على علیه السلام بدان سمت گمارده شد این امر دلیل بر فضیلت و شایستگى على علیه السلام براى جانشینى پیغمبر و انجام وظائف او میباشد.

7ـ آیه مودتـقل لا اسألكم علیه اجرا الا المودة فى القربى (17) .

(اى پیغمبر در برابر زحمات تبلیغ رسالت بمردم) بگو من از شما اجر و مزدى نمیخواهم مگر دوستى نزدیكانم را.

زمخشرى در تفسیر كشاف و گنجى شافعى در كفایة الطالب و دیگران نوشته‏اند كه چون آیه مزبور نازل شد به پیغمبر صلى الله علیه و آله گفتند یا رسول الله:و من قرابتك هؤلاء الذین وجبت علینا مودتهم؟قال على و فاطمة و ابناهما (18) .

یعنى نزدیكان شما كه دوستى آنها بر ما واجب است چه كسانى‏اند؟فرمود على و فاطمه و دو پسرشان.

8ـ آیه قل كفى بالله شهیدا بینى و بینكم و من عنده علم الكتاب (19) .

كافران رسالت پیغمبر اكرم را انكار كرده و گفتند تو پیغمبر نیستى این آیه در پاسخ آنان بحضرتش نازل شد كه بگو (من براى رسالت خود دو شاهد دارم یكى) خدا است كه براى شهادت میان من و شما كافى است و دیگرى كسى است كه علم كتاب در نزد اوست.ثعلبى در تفسیر آیه مزبور مینویسد آنكه علم كتاب در نزد اوست على بن ابیطالب است (20) .

همچنین ابو سعید خدرى گوید از رسول خدا صلى الله علیه و آله پرسیدم آنكس كه علم كتاب در نزد اوست كیست؟فرمود آنكس برادرم على بن ابیطالب است (21) .

شیخ سلیمان بلخى از ابن عباس نقل میكند كه گفت آنكه علم كتاب در نزداوست على علیه السلام است زیرا او بتفسیر و تأویل و ناسخ و منسوخ آن عالم بود (22) .

9ـ آیه افمن كان على بینة من ربه و یتلوه شاهد منه (23) ....

آیا كسیكه (رسول خدا صلى الله علیه و آله براى صحت گفتار خود) حجتى (قرآن) از طرف پروردگار خود داشته و پشت سر او شاهد و گواهى از خود او باشد....

در این آیه نیز مفسرین و مورخین عامه و خاصه نوشته‏اند كه منظور از شاهد و گواهى از خود پیغمبر على علیه السلام است (24) .

ابراهیم بن محمد حموینى در كتاب فرائد السمطین از ابن عباس نقل میكند كه این آیه در شأن على علیه السلام است و احدى با او در آن شریك نیست و خوارزمى هم در مناقب خود مینویسد كه عمرو عاص در نامه‏اى كه بمعاویه نوشته بود اشاره بآیاتى در شأن على علیه السلام كرده بود كه از جمله آنها آیه مزبور بوده است (25) .

10ـ آیه الذین ینفقون اموالهم باللیل و النهار سرا و علانیة فلهم اجرهم عند ربهم و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون (26) .

كسانیكه اموالشان را در شب و روز و نهانى و آشكارا انفاق میكنند براى آنان در نزد پروردگارشان پاداشى است و آنان خوف و اندوهى ندارند.

خوارزمى و ثعلبى و مالكى و ابو نعیم و دیگران از ابن عباس نقل كرده‏اند كه على علیه السلام چهار درهم داشت یكى را شب (در راه خدا) صدقه داد و یكى را روز و یكى را پنهانى و یكى را آشكارا آنگاه این آیه در باره او نازل گردید (27) .

11ـ آیه و من الناس من یشرى نفسه ابتغاء مرضات الله (28) .و از مردم كسى هست كه جان خود را میفروشد (بذل میكند) در راه بدست آوردن رضاى خدا.

ثعلبى در تفسیر خود از ابن عباس روایت میكند كه در شب هجرت پیغمبر صلى الله علیه و آله على علیه السلام در فراش وى خوابید و این آیه در شأن آنحضرت نازل گردید (29) .

12ـ آیه ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خیر البریة (30) .

كسانیكه ایمان آورده و اعمال نیكو انجام دادند آنان بهترین مردمند.

مقاتل بن سلیمان از ضحاك از ابن عباس نقل كرده است كه این آیه در شأن على علیه السلام و اهل بیت او نازل شده است (31) .

13ـ وقفوهم انهم مسئولون (32) .آنها را نگهدارید كه مورد سؤال خواهند بود.

ابو سعید خدرى از پیغمبر صلى الله علیه و آله نقل میكند كه آنچه مورد سؤال خواهد بود ولایت على بن ابیطالب است (33) .

14ـ آیه ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودا (34) .كسانى كه ایمان آورده و عمل‏هاى نیك انجام دادند بزودى خداوند دوستى آنها را در دلهاى مردم قرار میدهد.

گنجى شافعى از قول خوارزمى مینویسد كه على علیه السلام فرمود مردى مرا ملاقات كرد و گفت یا ابا الحسن بدانكه بخدا من ترا در راه خدا دوست دارم على علیه السلام فرمود من برسول خدا صلى الله علیه و آله مراجعه كرده و سخن‏آنمرد را باو خبر دادم.پیغمبر اكرم صلى الله علیه و آله فرمود شاید در باره او احسان و نیكى نموده‏اى،گفتم بخدا من در باره او احسانى نكرده‏ام،رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود خدا را سپاس كه دلهاى مؤمنین را بدوستى تو واد داشته است آنگاه آیه بالا نازل شد (35) .

15ـ آیه و اعتصموا بحبل الله جمیعا (36) .و همگى بریسمان خدا چنگ زنید.

صاحب كتاب مناقب الفاخرة از عبد الله بن عباس روایت كرده است كه ما در خدمت رسول خدا صلى الله علیه و آله بودیم عربى آمد و عرض كرد یا رسول الله شنیدم كه میفرمودى اعتصموا بحبل الله حبل خدا كدام است كه باو تمسك جوئیم؟رسول خدا صلى الله علیه و آله دست خود را بر دست على علیه السلام زد و فرمود باین شخص تمسك جوئید كه این حبل المتین است (37) .

16ـ آیه انما انت منذر و لكل قوم هاد (38) هر آینه تو بیم دهنده‏اى و براى هر قومى هدایت كننده‏اى است.از طریق اهل سنت هفت حدیث نقل شده است كه مقصود از منذر پیغمبر صلى الله علیه و آله و از هادى على علیه السلام میباشد از جمله مالكى در فصول المهمه مینویسد كه چون آیه مزبور نازل شد رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:انا المنذر و على الهادى و بك یا على یهتدى المهتدون.

یعنى من انذار كننده‏ام و على هدایت كننده و بوسیله تو یا على هدایت یافتگان هدایت مى‏یابند (39) .

17ـ آیه و اذ قال ابراهیم رب اجعل هذا البلد امنا و اجنبنى و بنى ان نعبد الاصنام (40) .زمانیكه ابراهیم (بدرگاه خداى تعالى دعا كرد) و گفت پروردگارا این شهر را (مكه) محل امن قرار بده و من و فرزندانم را از بت پرستى دور گردان.

ابن مغازلى شافعى بسند خود از عبد الله بن مسعود نقل میكند كه رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود دعاى ابراهیم كه عرض كرد پروردگارا من و فرزندانم را از بت پرستى دور گردان بمن و على منتهى شد كه هیچیك از ما هرگز به بت سجده نكردیم در نتیجه خداوند مرا نبى و على را وصى قرار داد (41) .

18ـ آیه فان الله هو مولاه و جبریل و صالح المؤمنین و الملائكة بعد ذلك ظهیر (42) .

البته خدا و جبرئیل و صالح مؤمنین یارى كننده او (پیغمبر صلى الله علیه و آله) هستند و فرشتگان پس از نصرت خدا پشتیبان اویند.مفسرین و علماى بزرگ اهل سنت نوشته‏اند كه پیغمبر اكرم صلى الله علیه و آله فرمود در آیه مزبور منظور از صالح المؤمنین على بن ابیطالب است (43) .

19ـ آیه لا یستوى اصحاب النار و اصحاب الجنة اصحاب الجنة هم الفائزون (44) .یعنى دوزخیان با بهشتیان برابر نیستند اصحاب بهشت آنانند كه رستگار هستند.

موفق بن احمد بسند خود از جابر روایت كرده است كه گفت ما در خدمت رسول خدا صلى الله علیه و آله بودیم كه على علیه السلام داخل شد رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود قسم بآنكه جان من در دست اوست كه این مرد و شیعه‏اش در روز قیامت رستگارانند (45) .

20ـ آیه و تعیها اذن واعیة (46) .و نگهدارد،آن پند را گوش نگاهدارنده.

طبرى و سیوطى در تفسیر خودشان نوشته‏اند كه وقتى آیه مزبور نازل شد پیغمبر اكرم صلى الله علیه و آله عرض كرد خدایا آنگوش را گوش على قرار بده و على علیه السلام فرمود از آنگاه چیزى نشنیدم كه فراموش كرده باشم (47) .

21ـ آیه افمن كان مؤمنا كمن كان فاسقا لا یستون (48) آیا كسى كه مؤمن است مانند كسى است كه فاسق است (این دو) در نزد خدا یكسان نیستند.

ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه و ابن كثیر در تفسیر خود و خطیب بغدادى در تاریخ بغداد و دیگران نوشته‏اند كه ولید بن عقبه در مقام مفاخره بعلى علیه السلام گفت من از تو زبانم گویاتر و نیزه‏ام تیزتر و در جنگ شجاع‏ترم!على علیه السلام فرمود ساكت شو اى فاسق.آنگاه خدا بتصدیق كلام آنحضرت آیه مزبور را نازل فرمود (49) .

22ـ القیا فى جهنم كل كفار عنید (50) .بیفكنید در دوزخ هر نا سپاس ستیزه جو را.

حاكم حسكانى در شواهد التنزیل بسند خود از ابو سعید خدرى نقل میكند كه رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود چون روز قیامت شود خداى تعالى بمن و على میفرماید هر كس دشمن شما است او را در آتش بیفكنید و هر كه دوست شما است او را داخل بهشت گردانید و اینست فرموده خداى تعالى القیا فى جهنم كل كفار عنید (51) .

23ـ آیه و اركعوا مع الراكعین (52) و ركوع كنید با ركوع كنندگان.موفق بن احمد و ابو نعیم اصفهانى باسناد خود از ابن عباس نقل كرده‏اند كه این آیه در خصوص پیغمبر صلى الله علیه و آله و على علیه السلام نازل شده و آنها اول كسى بودند كه نماز گزاردند و ركوع كردند (53) .

24ـ آیه ثم لتسألن یومئذ عن النعیم (54) .آنگاه در آنروز از نعمتها پرسیده شوند.

ابو نعیم و حاكم حسكانى بسند خود از حضرت صادق علیه السلام نقل كرده‏اند كه فرمود مقصود از نعیم در این آیه ولایت امیر المؤمنین و ما است كه از آن پرسیده خواهد شد (55) .

25ـ آیه سأل سائل بعذاب واقع (56) .خواست سؤال كننده‏اى عذابى را كه واقع شد.

ثعلبى و ابن صباغ و دیگران نوشته‏اند كه چون در روز 18 ذیحجه رسول خدا صلى الله علیه و آله على علیه السلام را بجانشینى خود منصوب نموده و فرمود من كنت مولاه فهذا على مولاه .حارث بن نعمان پس از شنیدن این خبر خدمت آنحضرت آمد و گفت ما را بشهادت یگانگى خدا و نبوت خود از جانب خدا امر كردى قبول نمودیم و سپس به نماز و زكوة و حج و جهاد و روزه دستور دادى پذیرفتیم باینها قناعت نكردى در آخر كار این جوان را كه پسر عموى تست بولایت نصب كردى آیا این كار از جانب تست یا بدستور خدا است؟رسول اكرم فرمود قسم بخدائى كه جز او خدائى نیست كه این امر بدستور خدا است حارث بن نعمان در حالیكه بسوى ناقه خود میرفت گفت خدایا اگر این مطلب صحیح است بر ما از آسمان سنگ بفرست یا بعذابى دردناك معذب گردان هنوز بناقه‏اش نرسیده بود كه سنگى از آسمان بر سرش افتاد و فورا هلاكش نمود آنگاه این آیه نازل شد كه‏سأل سائل بعذاب واقع (57) .

آیاتى كه در باره ولایت و فضائل على علیه السلام نازل شده خیلى بیش از اینها است و ما براى نمونه فقط به 25 آیه از آنها اشاره نمودیم و بطوریكه مفسرین و محدثین نوشته‏اند متجاوز از سیصد آیه در باره امامت و مناقب آنحضرت در قرآن وجود دارد چنانكه گنجى شافعى و ثعلبى بسند خود از ابن عباس نقل كرده‏اند كه نزلت فى على بن ابى طالب اكثر من ثلاثمائة آیة (58) .

اكنون باید از آقایان (اهل سنت) پرسید با وجود اینهمه آیات كه دلالت بر ولایت و برترى على علیه السلام دارد و خود شما در صورت مراجعه بكتب معتبرهـتان صحت این مطلب را خواهید پذیرفت چگونه ابو بكر را بجاى على علیه السلام خلیفه میدانید آیا سخن و عقیده شما در اینمورد موضوع كوسه و ریش پهن نیست؟

در خاتمه این فصل از تذكر این مطلب ناگزیر است كه ممكن است بنظر بعضى چنین برسد كه خداوند چرا صریحا نام على علیه السلام را در قرآن نیاورده كه او جانشین پیغمبر است تا مسلمین دچار اختلافات نشوند؟

پاسخ این اشكال یا اعتراض اینست كه اولا موضوع ولایت على علیه السلام مورد آزمایش است و بایستى مردم بوسیله آن آزمایش شوند چنانكه از جمله آیاتى كه مؤید این مطلب است آیه شریفه الم أحسب الناس ان یتركوا ان یقولوا امنا و هم لا یفتنون (59) ؟ (آیا مردم چنین پندارند كه با گفتن اینكه ایمان آوردیم رها كرده شوند و آنان آزمایش نخواهند شد؟) كه بنا بنقل علماء و مفسرین عامه و خاصه ولایت على علیه السلام است كه مورد آزمایش مسلمین قرار گرفته است (60) .

ثانیا بفرض اینكه نام على علیه السلام نیز در قرآن ذكر میشد باز مردم از روى‏حب جاه و طمع دنیوى با آن مخالفت میكردند همچنانكه با برخى از آیات قرآن مخالفت نمودند كه در فصول آتى بدین مطلب اشاره خواهد شد.

ثالثا قرآن كریم شامل احكام كلى است و جزئیات آن بوسیله پیغمبر اكرم صلى الله علیه و آله توضیح داده شده است و اصل ولایت و امامت هم چنانكه در این فصل گذشت در چندین آیه با قرائن روشن گفته شده و نبى اكرم نیز طبق بیاناتى مضمون و مفاد آنها را كه بر على علیه السلام تطبیق میكرد بمردم ابلاغ نموده است و این مطلب را علماء و مفسرین اهل سنت نیز قبول دارند ولى عملا با آن مخالفت میكنند.

پى‏نوشتها:

(1) شواهد التنزیل جلد 1 ص 189ـفصول المهمه ص 27

(2) سوره مائده آیه 55

(3) كفایة الطالب ص 250ـمناقب خوارزمى ص 178ـتفسیر طبرى جلد 6 ص 165ـتفسیر رازى جلد 3 ص 431 و كتب دیگر.

(4) كشف الغمه ص 88

(5) سوره نساء آیه 59

(6) ینابیع المودة ص 114ـشواهد التنزیل جلد 1 ص 149ـغایة المرام باب 58

(7) سوره شعراء آیه 151ـ 152

(8) ینابیع المودة ص 445

(9) سوره آل عمران آیه 61

(10) مناقب ابن مغازلى ص 263ـكفایة الخصام ص 309ـفصول المهمه ص 8

(11) سوره احزاب آیه 33ـاراده خدا است كه از شما اهل بیت پلیدى را دور كند و شما را بتطهیر خاصى پاك گرداند.

(12) كفایة الطالب ص 372ـتفسیر فخر رازى جلد 6 ص 783

(13) شواهد التنزیل جلد 2 ص 11

(14) تفسیر ابن جریر طبرى جلد 22 ص 5

(15) قاموس الصحیفه ص 25ـاین كتاب اخیرا بوسیله جناب حجة الاسلام حاجى سید ابو الفضل حسینى بسبك جالب و زیبا در شرح لغات صحیفه سجادیه تألیف شده و تعلیقات او اضافاتى نیز از نظر نقل حدیث و مطالب سودمند با استفاده از منابع ارزنده در آن منظور گردیده است مطالعه این كتاب نفیس براى محققین و اهل علم توصیه میشود.

(16) ذخائر العقبى ص 69ـكفایة الطالب ص 242ـینابیع الموده ص 88ـارشاد مفید جلد 1 باب 2 فصل 17

(17) سوره شورى آیه 23

(18) كفایة الطالب ص 91ـتفسیر كشاف جلد 2 ص 339ـذخائر العقبى ص 25

(19) سوره رعد آیه 13

(20) غایة المرام باب 126

(21) شواهد التنزیل جلد 1 ص 307

(22) ینابیع المودة ص 104

(23) سوره هود آیه 17

(24) تفسیر ابو الفتوح رازىـینابیع المودة ص 99

(25) غایة المرام باب 128

(26) سوره بقره آیه 274

(27) مناقب ابن مغازلى ص 280ـذخائر العقبى ص 88

(28) سوره بقره آیه 207

(29) ینابیع المودة ص 92ـكفایة الطالب ص 239

(30) سوره بینة آیه 8

(31) غایة المرام باب 94 حدیث 9

(32) سوره و الصافات آیه 24

(33) شواهد التنزیل جلد 1 ص 107ـصواعق المحرقه ص 89

(34) سوره مریم آیه 96

(35) كفایة الطالب ص 249ـمناقب خوارزمى ص 188ـالغدیر جلد 2 ص 56

(36) سوره آل عمران آیه 103

(37) كفایة الخصام ص 343

(38) سوره رعد آیه 7

(39) فصول المهمه ص 122

(40) سوره ابراهیم آیه 35

(41) مناقب ابن مغازلى ص 276

(42) سوره تحریم آیه 4

(43) شواهد التنزیل جلد 2 ص 255ـصواعق محرقه ص 144

(44) سوره حشر آیه 20

(45) كفایة الخصام ص 422

(46) سوره الحاقة آیه 12

(47) مناقب ابن مغازلى ص 265

(48) سوره سجده آیه 18

(49) غایة المرام باب 152ـمناقب ابن مغازلى ص 324

(50) سوره ق آیه 24

(51) شواهد التنزیل جلد 2 ص 190

(52) سوره بقره آیه 43

(53) غایة المرام باب 176

(54) سوره تكاثر آیه 8

(55) غایة المرام باب 48ـشواهد التنزیل جلد 2 ص 368

(56) سوره معارج آیه 1

(57) فصول المهمه ص 26ـكفایة الخصام ص 488

(58) كفایة الطالب ص 231ـصواعق محرقه ص 76ـینابیع المودة ص 126

(59) سوره عنكبوت آیه 1

(60) شواهد التنزیل جلد 1 ص 438ـغایة المرام باب .

سه شنبه 6/5/1388 - 13:7
دعا و زیارت

أفمن یهدى الى الحق احق ان یتبع امن لا یهدى الا ان یهدى فما لكم كیف تحكمون؟

(سوره یونس آیه 35)

اگر چه هر یك از استدلالات گذشته در فصول پیشین براى اثبات خلافت بلا فصل على علیه السلام كافى بنظر میرسد ولى براى اتمام حجت و تكمیل مباحث قبلى در این فصل نیز برد پاره‏اى از دلائل اهل سنت كه سست‏تر از تار عنكبوت است اشاره میشود تا حقیقت امر براى طالبان حق روشن گردد.

دلیل یكمـچون ابو بكر نسبت برسول خدا فداكارى كرده و هنگام هجرت با او سفر كرده و مصاحب او و رفیق غار بود لذا از روى در قرآن نام برده شده و این فضیلت دلیل شایستگى او بر خلافت میباشد.

رد دلیل فوقـاولا چنانكه در فصل یكم این بخش بثبوت رسید امامت و جانشینى رسول خدا منشأ الهى دارد و امام باید از جانب خدا تعیین شده و بوسیله پیغمبر بمردم ابلاغ گردد همانطوریكه برابر آیه تبلیغ در غدیر خم تعیین و ابلاغ گردیده است.

ثانیا مسافرت ابو بكر با آنحضرت طبق قرار قبلى نبوده بلكه تصادفا در راه باو برخورد كرده بود و طبرى در جزء سیم تاریخ خود مینویسد كه ابو بكر از عزیمت پیغمبر اطلاعى نداشت .

ثالثا نفس مصاحبت دلیل فضیلت نمیشود زیرا حضرت یوسف نیز در زندان عزیز مصر با دو نفر كافر كه بارباب انواع قائل بودند مصاحب بود كه در اینمورد خداوند از قول او فرماید:یا صاحبى السجن ءارباب متفرقون خیر ام الله‏الواحد القهار؟ (1) اى دو مصاحب و رفیق من آیا خدایان متفرق (كه شما قائلید) بهترند یا خداى یكتاى قاهر؟) پس ممكن است دو نفر هم كه با هم تضاد عقیده دارند با هم یار و مصاحب شوند.

رابعا این سخن كه از ابو بكر در قرآن یاد شده دلیل بر مذمت و طعن او است نه دلیل بر فضیلت او زیرا آیه شریفه چنین است:فقد نصره الله اذ اخرجه الذین كفروا ثانى اثنین اذ هما فى الغار اذ یقول لصاحبه لا تحزن ان الله معنا (2) یعنى خداوند پیغمبرش را موقعیكه كافران او را (از مكه) بیرون میكردند یارى نمود و یكى از آندو تن (رسول خدا) كه در غار بودند برفیق و همسفر خود (بابو بكر كه از ترس مشركین مكه پریشان و مضطرب بود) گفت اندوهگین مباش كه خدا با ما است.

از بیان آیه معلوم میشود كه ابو بكر از این مصاحبت و مرافقت اتفاقى پشیمان بوده با اظهار عجز و بیم پیغمبر اكرم صلى الله علیه و آله را ناراحت مینمود و آنحضرت او را دلدارى میداد.و اینجا سؤالى پیش میآید كه آیا حزن و اندوه ابو بكر براى خدا بوده و عمل نیكى محسوب میشد یا بر عكس صرفا از ترس جان خود اندوهگین بود؟

اگر حزن او در راه خدا بود چرا پیغمبر او را از عمل نیك منصرف میكرد و اگر از ترس جان خود بود در اینصورت این آیه نه تنها بر فضیلت او دلالت ندارد بلكه بز دلى و ترسوئى او را میرساند كه در نتیجه این جبن و ضعف پیغمبر را نیز ناراحت میكرده است و خداوند هم در آن غار مخوف پیغمبر را مورد لطف و توجه قرار داده و هیچگونه ارزشى بمصاحبت ابو بكر قائل نشده است زیرا در دنباله آیه مزبور فرماید:فانزل الله سكینته علیه و ایده بجنود لم تروها.پس خداوند آرامش خاطر بر پیغمبرش نازل فرمود و او را با سپاههاى غیبى كه شما ندیده‏اید تأیید نمود.طرفداران ابو بكر میگویند خداوند آرامش و سكون خاطر را بابو بكر فرستاد نه برسولش زیرا آنحضرت احتیاجى بآرامش نداشت در پاسخ میگوئیم دنباله آیه میفرماید و او را بلشگرهاى غیبى تأیید كرد و چون مؤید بلشگرهاى غیبى پیغمبر اكرم صلى الله علیه و آله است بنا بر این نزول سكینه هم در باره آنحضرت است چنانكه در اول آیه هم میفرماید فقد نصره الله یعنى موقع خروج از مكه هم فقط پیغمبر مورد نصرت خدا بوده نه ابو بكر.

اما اینكه میگویند پیغمبر احتیاجى بآرامش نداشت خداوند در همان سوره صریحا نزول سكینه را در جنگ حنین به پیغمبر بیان فرموده است آنجا كه فرماید:ثم انزل الله سكینته على رسوله و على المؤمنین (3) آنگاه خداوند سكون و آرامش را بر رسول خود و مؤمنین نازل فرمود.) پس همچنانكه در این آیه علاوه بر رسول خدا بر مؤمنین هم سكینه نازل شده است در آنجا نیز اگر ابو بكر هم مشمول مفاد آن آیه بود از او هم نام برده میشد و آیه چنین نازل میگشت:

فانزل الله سكینته علیه و على صاحبه و یا فانزل الله سكینته علیهما و ایدهما...ولى مى‏بینیم ضمیر تثنیه در كار نیست در نتیجه نزول سكینه و آرامش،و تأیید بوسیله لشگرهاى غیبى فقط در باره رسول اكرم است و ابو بكر هم با همان حالت ترس و لرز در غار باقى مانده است و ما از برادران سنى مى‏پرسیم این چه فضیلتى است كه شما براى ابو بكر تراشیده‏اید و اگر هم فضیلت را ملاك خلافت میدانید باز هم در داستان هجرت قهرمان این صحنه پر آشوب على علیه السلام بوده است كه در همان شب مرگ حتمى را از جان و دل استقبال كرد و در فراش پیغمبر بیتوته نمود و بنا بگفته ابن ابى الحدید و سایر علماى بزرگ عامه آیه و من الناس من یشرى نفسه ابتغاء مرضاة الله (4) در شأن او نازل گشت.فتدبروا یا اولى الابصار!

دلیل دومـمیگویند چون پیغمبر در روزهاى آخر زندگانى خود كه بحالت بیمارى در منزل عایشه بسترى بود ابو بكر را براى نماز خواندن با مسلمین بمسجدفرستاد بنا بر این در واقع با همین مأموریت پیشوائى او را بر مسلمین محرز و مسلم نمود!

رد دلیل فوقـاگر نماز خواندن كسى با مسلمین دلیل خلافت او باشد باید قبول كرد كه شایسته‏تر از ابو بكر هم وجود داشته و او عتاب بن اسید بود كه هنگام فتح مكه براى خواندن نماز صبح و عشاء و مغرب پیشنماز مسلمین بود در حالیكه براى پیغمبر هم هیچگونه رادع و مانعى وجود نداشت پس كسیكه در مكه یعنى در شریفترین مكانها با وجود خود پیغمبر صلى الله علیه و آله با مسلمین نماز بخواند شایسته‏تر از ابو بكر است كه هنگام ضرورت و بیمارى رسول خدا بمنظور نماز خواندن بمسجد رفته باشد.

از طرفى ابو بكر را پیغمبر نفرستاده بود بلكه موقعى كه بلال اذان گفت حال آنحضرت خوش نبود عایشه بمؤذن گفت كه بپدرم بگو برود با مردم نماز بخواند و چون حال رسول اكرم صلى الله علیه و آله بجا آمد پرسید چه كسى براى نماز خواندن رفته است؟

عایشه گفت چون شما حال نداشتید من بمؤذن گفتم كه ابو بكر با مردم نماز بخواند حضرت براى اینكه مبادا ابو بكر همین نماز خواندن را دستاویز خلافت خود كند با همان حالت بیمارى در حالیكه بعلى علیه السلام و فضل بن عباس تكیه داده بود وارد مسجد شد و در اینموقع فقط تكبیر اول نماز گفته شده بود كه رسول خدا وارد محراب گردیده و ابو بكر را پشت سر گذاشت و خود مشغول نماز خواندن شد و باین قسمت اخیر كه پیغمبر از نماز خواندن ابو بكر با جماعت ممانعت فرمود خود اهل تسنن اعتراف دارند چنانكه ابن ابى الحدید در قصائد سبعه خود گوید:

و لا كان معزولا غداة برائة 
و لا عن صلوة ام فیها مؤخرا (5) .

یعنى على علیه السلام مثل ابو بكر نه از بردن سوره برائت معزول شد و نه از امامت نماز جماعت كه قصد آنرا كرده بود بر كنار گردید.

نتیجه اینكه ابو بكر را عایشه براى نماز خواندن بمسجد فرستاده بود نه پیغمبرزیرا اگر آنحضرت چنین مأموریتى بابو بكر میداد دنبال او نمیشتافت و با حال بیمارى بمسجد نمیرفت و او را از اینكار بر كنار نمیكرد.

دلیل سیمـمیگویند رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرموده است.

اقتدوا باللذین من بعدى ابى بكر و عمر.یعنى پس از من باین دو نفر (ابو بكر و عمر) اقتداء كنید!

رد دلیل فوقـاگر خبر بالا صحیح باشد پس تكلیف اینهمه احادیث وارده در باره ولایت على علیه السلام از خود اهل سنت چیست؟مگر میشود هم ابو بكر و هم على علیه السلام پس از پیغمبر جانشین او شوند؟و اگر حضرت رسول صلى الله علیه و آله آندو تن را مقتداى مردم قرار داده پس غوغاى سقیفه كه باسم شورا بوجود آمد چه صیغه‏اى بود و چرا گفتند پیغمبر براى خود جانشینى تعیین نكرده است و باید انتخاب خلیفه از طریق شوراى مسلمین انجام گیرد؟از طرفى اهل سنت حدیث دیگرى نقل میكنند كه كار را بغرنجتر میكند و آن اینست كه علاوه بر ابو بكر و عمر تمام صحابه را مقتداى مردم قرار میدهند و میگویند پیغمبر فرموده است:ان اصحابى كالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم.یعنى اصحاب من مانند ستارگان آسمان هستند كه بهر كدامشان اقتداء كنید هدایت مى‏یابید.

اگر این حدیث صحیح باشد دیگر چه لزومى دارد كه مردم بابو بكر بیعت كنند همه اصحاب قابل اقتداء بوده و همگى امام و جانشین پیغمبر میباشند و در اینصورت اصلا مأمومى وجود نخواهد داشت و مسلم است كه چه هرج و مرجى بوجود خواهد آمد زیرا اصحاب از نظر مشى دینى با هم مخالف بودند سعد بن عباده با ابو بكر و عمر،طلحه و زبیر با آنان،على علیه السلام نیز در جبهه واحد بوده و با همه آنها مخالف بود و با این ترتیب تكلیف مسلمین سرگردان آنروز چه بوده است؟فساد این حدیث جعلى بقدرى آشكار است كه بعضى از علماى اهل سنت نیز آنرا مجعول و ضعیف دانسته و دو تن از راویانش را مجهول الحال و كذاب گفته‏اند.

دلائل دیگرى نیز از همین قماش در باره خلفاء گفته شده است كه ذكر آنهاباعث كسالت خوانندگان و موجب اطناب كلام خواهد بود.

مباحثه مأمون الرشید با علماى كلام و فقهاى عامه در مورد خلافت و ولایت على علیه السلام مشهور است و تقریبا بتمام دلائل سست و بى اساس اهل سنت پاسخ داده شده است از نظر مزید اطلاع بخلاصه مباحثات مزبور ذیلا اشاره میشود تا حقیقت امر كاملا روشن و آشكار گردد .

مباحثه مأمون با دانشمندان عامه:

این مباحثه را شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا و احمد بن عبد ربه كه از علماى اهل سنت است در كتاب عقد الفرید حكایت كرده است كه اسحاق بن حماد گفت یحیى بن اكثم ما را جمع نمود و گفت:مأمون دستور داده است كه جمعى از اهل كلام و حدیث را نزد او ببرم و من در حدود چهل نفر از علماى هر دو صنف را جمع كردم و مأمون را نیز خبر دادم مأمون بر آنها وارد شد و گفت:

اى جماعت علماء من معتقدم كه على علیه السلام پس از رحلت پیغمبر صلى الله علیه و آله جانشین وى بوده است اگر سخن و عقیده مرا قبول دارید و آنرا صحیح میدانید شما نیز اعتراف كنید و اگر بنظر شما این سخن من اشكال و ایرادى دارد با دلیل و برهان آنرا رد كنید ضمنا حشمت و مقام من بهیچوجه مانع حق گوئى شما نشود فقط تقوى را پیشه كنید و از عذاب خدا بترسید و سخن بحق گوئید.

اكنون میل شما است یا شما از من سؤال كنید و یا اجازه بدهید من از شما سؤال كنم.گفتند ما سؤال میكنیم.مأمون گفت شما یك نفر را انتخاب كنید كه با من سخن گوید و چنانچه در جائى بخطا رفت شما كمك كنید و از او پشتیبانى نمائید پس یكى از آن گروه چهل نفرى بسخن در آمد و گفت:

اعتقاد ما اینست كه پس از پیغمبر صلى الله علیه و آله ابو بكر بهترین مردم است زیرا روایتى هست كه تمام صحابه آنرا نقل نموده‏اند كه رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود پس از من باین دو نفر (ابو بكر و عمر) اقتداء كنید بنا بر این باید آن دو نفر بهترین خلق باشند تا مردم بآنها اقتداء كنند!

مأمون گفت روایات و احادیث زیاد است و همه آنها از سه صورت خارج نیست‏یا همه اخبار صحیح است،یا همه آنها جعلى و باطل است و یا بعضى صحیح و برخى باطل است.

اگر تمام اخبار و روایات صحیح باشد پس این اختلافات از كجا ناشى شده است و چرا بعضى اخبار ناقض بعضى دیگرند و اگر تمام آنها باطل باشد لازم میآید بطلان دین و كهنه شدن شریعت مطهره،پس بعضى از روایات و اخبار صحیح و پاره‏اى هم باطل است و آنكه صحیح است باید متكى بدلیل و برهان باشد و الا باطل و جعلى خواهد بود.

حال در مقام تجسس دلیل بر میآئیم و چون بمضمون این حدیثى كه شما گفتید نگاه میكنیم مى‏بینیم صدور چنین خبرى از شخص پیغمبر صلى الله علیه و آله كه اعقل عقلاء است شایسته نیست زیرا كه اقتداء كردن بدو نفر در یكوقت محال است و آن دو نفر یا من جمیع الجهات متحد بودند و یا با هم اختلافاتى داشتند در صورت اول لازم میآید كه آندو تن از نظر شكل و جسم و شعور و فكر یكى باشند كه آنهم محال است و در صورت دوم اگر اقتداء بیكى شود بدیگرى نشده است و چگونه هر دو بر حق میباشند در حالیكه از نظر عقیده با هم اختلاف داشتند عمر بابو بكر گفت خالد بن ولید را بجهت قتل مالك بن نویره عزل كن و گردنش بزن ابو بكر قبول نكرد عمر متعه زن و حج را تحریم نمود و ابو بكر نكرد ابو بكر بعد از خود خلیفه معین كرد و عمر را بجا گذاشت ولى عمر خلافت را در شوراى شش نفرى محصور نمود و هكذا...دیگرى گفت از رسول خدا روایت شده است كه فرمودند:لو كنت متخذا خلیلا لاتخذت ابا بكر خلیلا. (اگر براى خود دوستى اختیار میكردم یقینا ابو بكر را دوست خود قرار میدادم.) .

مأمون گفت این روایت نیز شایسته نیست كه از رسول اكرم صلى الله علیه و آله صادر شده باشد زیرا مشهور بین الفریقین است كه آنحضرت عقد اخوت و برادرى در میان صحابه انداخت و على علیه السلام را با خود برادر نمود و فرمود من ترا براى خود برادر نمودم،حالا ببین كدامیك از این دو روایت حق و كدامیك باطل است؟دیگرى از علماى حدیث گفت كه على علیه السلام بالاى منبر گفت بهترین امت بعد از پیغمبر ابو بكر و عمر بودند؟

مأمون گفت محال است كه آنحضرت چنین سخنى گفته باشد زیرا اگر این دو نفر از همه بهتر بودند چرا رسول خدا صلى الله علیه و آله عمرو عاص را امیر آنها كرد و اسامة بن زید را بر آندو فرمانده نمود و باز چرا على علیه السلام پس از پیغمبر میگفت من براى جانشینى پیغمبر بهتر و سزاوارترم و اگر بیم آن نبود كه عده كثیرى از دین برگردند حق خود را از آنها میگرفتم و در جاى دیگر فرمود من باین امر احقم زیرا كه خدا را بندگى و پرستش میكردم در حالیكه این دو نفر كافر و بت پرست بودند.دیگرى گفت:خبرى بما رسیده است كه پیغمبر فرمود ابو بكر و عمر دو آقاى پیران بهشت هستند!!

مأمون گفت این حدیث از رسول خدا صلى الله علیه و آله نیست زیرا در بهشت پیرى وجود ندارد و پیغمبر با شجعیه كه زن پیرى بود فرمود عجوزه داخل بهشت نمیشود بلكه پیران جوان میشوند و این آیات را تلاوت فرمود انا أنشاناهن انشاء،فجعلناهن ابكارا،عربا اترابا (6) .بنا بر این،حدیث در شأن حسنین علیهما السلام است كه فریقین متفق بصحت آن هستند كه پیغمبر فرمود:الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنة (7) .

دیگرى گفت پیغمبر فرموده است:اگر من مبعوث نمیشدم عمر به پیغمبرى مبعوث میشد!!

مأمون گفت این خبر كاملا ساختگى است و محال است كه از پیغمبر باشد زیرا خداوند فرماید :و اذ اخذنا من النبیین میثاقهم و منك و من نوح و ابراهیم و موسى و عیسى بن مریم (8) .یعنى ما پیش از فرستادن هر پیغمبرى از او میثاق نبوت را گرفته‏ایم.در اینصورت چگونه كسى كه از او میثاق نبوت گرفته نشده به پیغمبرى مبعوث میشد؟دیگرى گفت رسول خدا فرموده است اگر عذاب خدا نازل شود جز عمر بن خطاب كسى نجات نیابد!

مأمون گفت این خبر بر خلاف آیه قرآن است زیرا خداوند به پیغمبرش فرماید:

ما كان الله لیعذبهم و انت فیهم (9) .یعنى اى پیغمبر تا تو در میان امت هستى خداوند آنها را عذاب نمیكند و از مفاد آیه چنین نتیجه بدست میآید كه وجود شریف پیغمبر صلى الله علیه و آله مانع نزول عذاب است در اینصورت بفرض اینكه عذاب نازل شود فقط خود آنحضرت نجات یابد و دیگران (من جمله عمر) دچار عذاب شوند.

دیگرى گفت رسول خدا صلى الله علیه و آله شهادت دادند كه عمر جزو ده نفر صحابه میباشد كه آنها اهل بهشت‏اند.

مأمون گفت اگر چنین باشد عمر چرا حذیفه را سوگند داد كه آیا من هم جزو منافقین هستم؟اگر رسول خدا صلى الله علیه و آله عمر را تزكیه كرده و به بهشت شهادت داده باشد معلوم میشود كه عمر بقول پیغمبر اعتماد نداشته است و این خود دلیل بر كفر عمر میباشد و كفر و بهشت با هم جمع نمیشوند.

دیگرى گفت پیغمبر فرمود كه من در یك كفه ترازو قرار گرفتم و تمام امت در كفه دیگرش من از همه آنها سنگین‏تر بودم سپس ابو بكر بجاى من نشست او نیز مثل من از آنها سنگین‏تر بود بعد از او عمر قرار گرفت او نیز بهمین افتخار نائل گردید.

مأمون گفت یا از نظر وزن بدن سنگین‏تر بودند اینكه مسلم دروغ است و بفرض محال صحیح هم باشد فضیلت نیست و یا از نظر اعمال نیك بر تمام امت برترى داشته‏اند اینهم بشهادت همگان از اولى دروغ‏تر میباشد زیرا میزان برترى در اسلام اعمال نیك و صالحه است و بشهادت تمام علماء و مورخین هیچكس در زهد و ورع و تقوى و عبادت و اخلاص مانند على علیه السلام نبوده است بنا بر این افضل امت على علیه السلام خواهد بود نه ابو بكر و عمر.

دانشمندان عامه سر بزیر افكنده و سخنى نگفتند مأمون كه آنها را بدین حالت‏دید گفت چرا ساكت شدید؟گفتند تا آنجا كه توانائى داشتیم كوتاهى ننمودیم.

مأمون اگر چه آنها را ساكت دید ولى مطالبى را كه احتمال میداد از نظر آنها رفته باشد پیش كشید و با سؤال و جوابهاى كوتاه مقصود خود را ثابت نمود.

مأمون پرسید پس از بعثت پیغمبر صلى الله علیه و آله نیكوترین اعمال چه بود؟گفتند پیشدستى و سبقت در ایمان مأمون گفت آیا كسى زودتر از على علیه السلام به پیغمبر ایمان آورده است؟

گفتند ابو بكر زیرا آنروزیكه على علیه السلام زودتر از ابو بكر ایمان آورد هنوز كودك و نا بالغ بود ولى ابو بكر در سن رشد و چهل سالگى ایمان آورده است و روى این حساب ابو بكر از نظر ایمان آوردن بر على سبقت دارد!

مأمون گفت على علیه السلام بنا بدعوت پیغمبر ایمان آورده است دعوت پیغمبر هم بنا بحكم قرآن ان هو الا وحى یوحى جز وحى الهى چیز دیگرى نبوده است و بطور حتم تا خداوند على را در خور این تكلیف نمیدید پیغمبر صلى الله علیه و آله را بدینكار مأمور نمى‏نمود و اسلام على هم در طفولیت یا بالهام خدا بود و یا بدعاى پیغمبر،اگر اسلام او بالهام بود پس على علیه السلام افضل از همه است كه از همان سن كودكى شایسته الهام خداوند بوده است و اگر اسلام وى بدعاى پیغمبر صلى الله علیه و آله بود باز پیغمبر بنا بمضمون آیه فوق هر چه گوید از جانب خدا گوید و على علیه السلام برگزیده خدا و پیغمبر بوده است و رسول خدا اسلام على را بجهت وثوق و اعتمادى كه باو داشت و میدانست كه او مؤید من عند الله است پذیرفته است.

باز مأمون پرسید پس از ایمان افضل اعمال چیست؟گفتند جهاد در راه خدا.

مأمون گفت آیا از تمام امت جهاد كسى بپایه جانفشانى و فداكارى على علیه السلام در صحنه‏هاى كارزار رسیده است؟آیا در جنگ بدر اغلب دشمنان را او از پاى در نیاورد؟

یكى از حاضرین گفت در جنگ بدر اگر على چنین بود در عوض ابو بكر هم پهلوى پیغمبر صلى الله علیه و آله نشسته و تدبیر مینمود!مأمون پرسید آیا ابو بكر بتنهائى تدبیر مینمود یا بشركت پیغمبر و یا اینكه پیغمبر صلى الله علیه و آله بتدبیرات وى نیازمند بود؟آنشخص گفت من پناه مى‏برم بخدا اگر یكى از این سه حالت را بپذیرم (10) !

مأمون گفت پس این كناره گرفتن ابو بكر از جنگ و نشستن او در سایبان چه فضیلتى دارد؟اگر تخلف از جنگ و گوشه نشستن موجب فضیلت و افتخار باشد پس خداوند چرا در قرآن از جانبازان و مجاهدین فى سبیل الله تمجید كرده و فرموده است و فضل الله المجاهدین على القاعدین اجرا عظیما (11) .

بعد مأمون باسحاق رو نمود و گفت اى اسحاق سوره هل اتى را قرائت كن اسحاق سوره را خواند تا رسید بآیه و یطعمون الطعام على حبه مسكینا و یتیما و اسیرا (12) .مأمون پرسید این آیات در تعریف كیست؟اسحاق گفت در حق على علیه السلام نازل شده است.مأمون گفت آیا على علیه السلام موقعیكه بمسكین و یتیم و اسیر اطعام مینمود بآنها گفته است كه انما نطعمكم لوجه الله لا نرید منكم جزاء و لا شكورا (13) ؟

اسحاق گفت چنین خبرى بما نرسیده است مأمون گفت پس مى‏بینید كه خداى تعالى به نیت و سریرت على علیه السلام آگاه بوده و بجهت شناساندن آنحضرت بمردم از یك امر پنهانى و فضیلت باطنى وى خبر میدهد.

مأمون گفت اى اسحاق آیا خبر مرغ بریان كه براى پیغمبر صلى الله علیه و آله آورده بودند و آنحضرت بدرگاه خدا عرض كرد خدایا محبوبترین بندگان خود را پیش من بفرست تا در خوردن این مرغ با من شركت كند و در اینوقت على علیه‏السلام سر رسید صحیح است؟اسحق گفت بلى .مأمون گفت قضیه از چهار صورت خارج نیست:

1ـدعاى پیغمبر صلى الله علیه و آله مستجاب شد و على كه محبوب‏تر از همه بوده بلا فاصله خداوند او را حاضر گردانید.

2ـدعاى پیغمبر مردود شد و على علیه السلام تصادفا آنجا آمد.

3ـخدا با اینكه كسانى را بهتر از على داشت مع الوصف على علیه السلام را فرستاد.

4ـخدا فاضل و مفضول نمى‏شناخت و همینطور بیحساب على علیه السلام را فرستاد.

اى اسحاق اگر احتمال اول را بپذیرى كه مقصود ما حاصل است و از سه احتمال دیگر هر كدام را جرأت دارى و از كفر و گمراهى آن نمیترسى انتخاب كن (14) .

اسحاق مدتى سر بزیر افكند و سپس همان آیه ثانى اثنین اذ هما فى الغار اذ یقول لصاحبه لا تحزن ان الله معنا (15) را پیش كشید و از اینكه خدا ابو بكر را رفیق و همصحبت پیغمبر خوانده است خواست فضیلتى براى ابو بكر بتراشد.

مأمون با چهره تعجب آمیز گفت سبحان الله تا چه اندازه پایه دانش و اطلاع تو بلغت،سست و ضعیف است؟مگر حتما صاحب بكسى گفته میشود كه در ردیف هم صحبت خود یا همعقیده با او یا از نظر شخصیت از سنخ او باشد؟مگر قرآن از رفاقت یك نفر كافر با مؤمن خبر نمیدهد آنجا كه فرماید:

قال له صاحبه و هو یحاوره اكفرت بالذى خلقك من تراب (16) مصاحب او در حالیكه با او محاوره و جدال میكرد گفت آیا كافر شدى بآنكسى كه ترا از خاك آفرید؟)

سپس گفت:اما جمله ان الله معنا كه براى دلدارى ابو بكر گفته شده است‏در اثر حزن و اندوه او بوده است اكنون بگو ببینم این حزن و پریشانى ابو بكر عمل خوب و طاعت بود یا عمل بدو معصیت؟

اگر طاعت و خوب بود چرا پیغمبر صلى الله علیه و آله از آن ممانعت میكرد و اگر معصیت و بد بود پس چه فضیلتى در این مصاحبت براى ابو بكر میتوان قائل شد؟گذشته از این خداوند در غار آرامش خود را بر كه فرستاد؟اسحاق گفت بر ابو بكر زیرا پیغمبر صلى الله علیه و آله از آن بى نیاز بود.

مأمون گفت بگو ببینم آنجا كه خداوند فرماید:و یوم حنین اذ اعجبتكم كثرتكم فلم تغن عنكم شیئا و ضاقت علیكم الارض بما رحبت ثم ولیتم مدبرین،ثم انزل الله سكینته على رسوله و على المؤمنین (17) .

(روز حنین وقتى كه از زیادى عده خودتان خوشتان آمد ولى آن زیادى هیچ سودى بشما نبخشید و زمین با آن پهناورى بر شما تنگ شد و شما از پیش دشمن فرار كردید و بعد از آن خدا آرامش خود را برسول خود و بر مؤمنین فرو فرستاد.) اولا فراریها چه كسانى بودند و باز ماندگان چه كسانى،ثانیا سكون و آرامش بر چه اشخاصى نازل شد؟

مگر نه اینست كه ابو بكر و عمر جزو فراریها و على و عباس و پنج نفر دیگر با پیغمبر صلى الله علیه و آله باز مانده بودند و على علیه السلام به تنهائى شمشیر میزد و عباس هم مهار مركب رسول خدا را گرفته و آن پنج نفر نیز اطراف پیغمبر پروانه وار دور میزدند؟مگر نه اینست كه خداوند میفرماید آرامش خود را به پیغمبر و مؤمنین كه همین هفت نفر بودند فرو فرستادم پس چطور رسول خدا صلى الله علیه و آله در آنجا از سكون و آرامش الهى بى نیاز نبود و چرا ابو بكر شایستگى این آرامش را پیدا نكرد؟اكنون بگو ببینم كسى كه در چنان معركه‏اى بدون كمترین ترس و لرزى یكتنه با آن گروه انبوه بجنگد و لطف و آرامش الهى شامل حالش شود افضل است یا كسیكه در غار با وجود پیغمبر شایستگى بهره‏مند شدن از آرامشى كه بآنحضرت نازل شده است نداشته باشد؟

آیا كسى كه شب هجرت را در بستر پیغمبر خوابید و با كمال میل و اخلاص‏جان خود را براى سلامت و نجات آنحضرت بخطر انداخت افضل است یا كسى كه در غار با وجود اینكه رسول خدا در كنارش بود میترسید و اندوهگین بود؟

باز مأمون گفت اى اسحاق آیا حدیث ولایت را (من كنت مولاه فعلى مولاه) قبول دارى؟

اسحاق گفت بلى!مأمون پرسید در اینصورت على علیه السلام بر ابو بكر و عمر اولویت پیدا نمیكند؟

اسحق گفت مردم میگویند این جمله بوسیله زید بن حارثه گفته شده است!

مأمون پرسید پیغمبر صلى الله علیه و آله كجا این خبر را گفته است؟اسحاق پاسخ داد در حجة الوداع.

مأمون پرسید زید كجا كشته شده است؟اسحاق گفت سال هشتم هجرى در جنگ موته.

مأمون پرسید مگر جنگ موته پیش از حجة الوداع نبود؟اسحاق گفت چرا.

مأمون گفت پس چگونه ممكن است این جمله بوسیله زید بن حارثه گفته شود؟

سپس مأمون گفت اى اسحاق آیا حدیث منزلت (انت منى بمنزلة هارون من موسى...) را صحیح میدانى؟اسحاق گفت بلى!

مأمون گفت آیا هارون برادر پدر و مادرى موسى نبود؟اسحاق گفت چرا!

مأمون گفت على هم همینطور بود؟

اسحاق گفت نه زیرا پدر على علیه السلام ابو طالب و مادرش فاطمه بنت اسد بود یعنى پدر و مادرش غیر از پدر و مادر پیغمبر بود.

مأمون گفت هارون پیغمبر هم بود آیا على علیه السلام نیز پیغمبر بود؟اسحاق گفت نه.

مأمون گفت در اینصورت على از چه راهى مانند هارون بود آیا هارون خصوصیت دیگرى هم داشته است؟

اسحاق گفت موسى هارون را در زمان حیات خود یعنى همان وقتى كه بمیقات میرفت بر تمام پیروان خود جانشین نمود ولى پیغمبر در جنگ تبوك على علیه السلام‏را فقط بر عده‏اى از ناتوانان و زنان و كودكان كه در مدینه مانده بودند جانشین خود نمود!

مأمون گفت آیا موسى هنگام رفتن بمیقات گروهى را نیز همراه خود برد یا نه؟

اسحاق گفت بلى عده‏اى را برد.

مأمون گفت مگر موسى هارون را براى تمام پیروان خود حتى بآنها كه برده بود جانشین قرار نداده بود؟اسحاق گفت چرا.

مأمون گفت همین مسأله در باره على علیه السلام نیز صادق است او جانشین پیغمبر براى همه مسلمین بود چه نزد عده‏اى كه در مدینه بودند مانده باشد و چه دور از عده‏اى كه همراه رسول خدا بودند قرار گیرد.

اسحاق عاجز و درمانده شد و مأمون تا اینجا تمام فقها و علماى حدیث را از هر دلیلى تهیدست نمود و اشتباه آنانرا از مغز و ذهنشان بیرون آورد آنگاه با دانشمندان كلام وارد گفتگو شد و در اینجا نیز اختیار پرسش را بدست آنها داد یكى از آنها پرسید:آیا امامت على علیه السلام مانند سایر واجبات بما نرسیده است؟

مأمون گفت چرا آنشخص پرسید پس چرا اختلاف فقط در امامت على است و در سایر واجبات اختلافى مشاهده نمیشود؟

مأمون گفت براى اینكه هیچیك از واجبات مثل خلافت مورد توجه و رغبت نبوده و بود نبود سایر واجبات بسود و زیان كسى تمام نمیشود اما خلافت ریاست و فرمانروائى است و هر نفسى طالب آنست و بسیار فرق است بین نماز گزاردن و رئیس قومى بودن.

دیگرى گفت از رسول اكرم صلى الله علیه و آله روایت شده است كه فرمود:اجماع مسلمین هر چه را نیك بدانند نزد خدا نیك است و هر چه را بد و زشت بدانند نزد خدا زشت است!

مأمون گفت مقصود پیغمبر در این حدیث باید یكى از دو احتمال زیر باشد.

منظور از اجماع یا اتفاق كل مسلمانان است كه البته چنین امرى غیر ممكن است زیرا هر كسى باختلاف ذات خود با دیگرى یكنوع سلیقه و فكرى دارد و یا مراد عقیده گروهى از مسلمین است در اینصورت اختلاف میان گروههاى مختلفه‏وجود خواهد داشت چنانكه شیعه على علیه السلام را مولا و مقتدا میداند و شما دیگران را (18) .

دیگرى گفت اى خلیفه آیا میتوان معتقد بود باینكه اصحاب محمد صلى الله علیه و آله همگى خطا كرده باشند؟

مأمون گفت اینجا محل خطا نیست چون بعقیده شما آنها امامت را نه از جانب خدا میدانستند و نه از جانب پیغمبر در اینصورت امامت نه واجب خواهد بود (زیرا حكم خدا نیست) و نه سنت (زیرا پیغمبر هم كه خلیفه معین نكرده) پس چیزى كه نه واجب است و نه سنت آنرا جز بدعت نمیتوان نامید كه بدتر از خطا است زیرا در خطا جاى عفو است ولى در بدعت جاى عفو نیست .

یكى دیگر از اصحاب كلام گفت اگر تو مدعى امامت على هستى شاهد بیاور چون مدعى باید گواه و بینه داشته باشد.

مأمون گفت من مدعى نیستم بلكه مقر و معترف بامامت على علیه السلام هستم مدعى كسانى هستند كه خود را در نصب و عزل خلیفه صاحب اختیار میدیده‏اند آنها باید شاهد بیاورند ولى چون بعقیده شما همه صاحب اختیار و در نتیجه همه مدعى بوده‏اند و از طرفى شاهد باید غیر از مدعى باشد از اینرو باید از غیر امت پیغمبر صلى الله علیه و آله شاهد بیاورند و متأسفانه این كار عملى نیست.

مباحثات دیگرى نیز میان مأمون و دانشمندان كلام واقع شده است كه مأمون همه را پاسخ داده و بالاخره همه علماى حدیث و كلام را مجاب و محكوم ساخته است (19) .

دانشمند معتزلى ابى عثمان عمرو بن بحر الجاحظ كه از علماء و محققین اهل سنت است اگر چه در پاره موارد مانند ابن ابى الحدید طرفدارى از شیخین نموده است ولى رساله جداگانه‏اى نوشته و دلائلى آورده است كه پس از رحلت پیغمبر صلى الله علیه و آله جانشین او على بن ابیطالب است نه ابو بكر،و على بن عیسى اربلى آنرا در كتاب خود (كشف الغمه) آورده است و ما براى تكمیل مباحث این فصل ذیلا بطور اختصار آنرا مینگاریم

خلاصه سخنان جاحظ چنین است كه میگوید دو فرقه اسلام (سنى و شیعه) با هم اختلاف داشته یكى از آنها میگوید چون پیغمبر صلى الله علیه و آله رحلت فرمود جانشینى براى خود تعیین نكرد و امت را اختیار داد كه هر كه را خواستند براى جانشینى انتخاب كنند و مردم هم ابو بكر را انتخاب كردند و گروه دیگر معتقدند كه رسول اكرم صلى الله علیه و آله على را بجانشینى خود تعیین كرد و او را براى پس از خود پیشواى مسلمین قرار داد و هر یك از این دو گروه ادعاى حقانیت خود را میكنند و چون ما چنین دیدیم هر دو فرقه را نگهداشتیم تا با آنها بحث كنیم و حق را از باطل باز یابیم و از همه آنها پرسیدیم آیا مردم از داشتن یك والى براى اداره كردن امورشان و جمع آورى زكوة اموال و تقسیم آن میان مستحقین و همچنین براى قضاوت میان آنها و استرداد حق مظلوم از ظالم و اقامه حدود و بطور كلى براى حفظ دین ناچارند یا خیر؟همه گفتند بلى ناچارند.

باز از آنها پرسیدیم كه آیا مردم مجازند كه بدون نظر و توجه بكتاب خدا و سنت پیغمبرشان كسى را براى خود والى كنند؟گفتند خیر مجاز نیستند.

آنگاه از همه آنها پرسیدیم آن اسلامى كه خداى تعالى بقبول آن دستور داده است كدام است؟

گفتند اسلام اداى شهادتین است و اقرار بدانچه از جانب خدا به پیغمبر آمده و نماز و روزه و حج بشرط استطاعت و عمل بقرآن و حرام دانستن حرام آن و حلال دانستن حلال آن.

باز از آنها پرسیدیم آیا خدا را بندگان نیكى در میان مخلوقاتش هست كه آنها را برگزیند و اختیار كند؟

گفتند بلى.پرسیدیم بچه دلیل؟گفتند خداوند در قرآن فرماید:و ربك یخلق ما یشاء و یختار ما كان لهم الخیرة من امرهم.سپس از آنها پرسیدیم نیكان‏چه كسانى‏اند؟گفتند پرهیزكارانند .گفتم بچه دلیل؟گفتند فرمایش خداوند است كه:ان اكرمكم عند الله اتقیكم.

گفتیم آیا خدا را میرسد كه از میان پرهیزكاران هم بهترین آنها را برگزیند؟گفتند بلى مجاهدین را كه با مال و جانشان جهاد میكنند بدلیل قول خداوند تعالى كه فرماید:فضل الله المجاهدین باموالهم و انفسهم على القاعدین درجة.

سپس گفتیم آیا خدا را نیكانى از مجاهدین هم هست؟همه گفتند بلى كسانى از مجاهدین كه بجهاد سبقت گیرند از بقیه برترند بدلیل آیه:لا یستوى منكم من انفق من قبل الفتح و قاتل.

ما این سخنان را از آنها قبول كردیم زیرا هر دو گروه در آنها وحدت نظر داشتند و تا اینجا دانستیم كه بهترین مردم سبقت كنندگان در جهادند.

باز از آنها پرسیدیم كه آیا خدا را فرقه‏اى هم هست كه بهتر از آنها باشد؟

گفتند بلى آنهائى كه در جهاد رنج و تعب زیاد تحمل كردند و طعن و ضرب و قتلشان در راه خدا بیشتر از دیگران بود بدلیل آیه فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره.

ما هم این سخن را از آنها قبول كردیم و دانستیم و شناختیم كه بهترین نیكان كسانى‏اند كه رنج و تعب آنها در جهاد فزونتر و جانفشانیشان در راه خدا بیشتر و از دشمنان زیاد كشنده باشند. (این مطلب كه معلوم شد) از آنها در باره این دو مرد یعنى على بن ابى طالب و ابو بكر پرسیدیم كه كدامیك از آندو تن رنج و تعبش در جنگ بیشتر و بلاء و گرفتاریش در راه خدا فزون‏تر بود؟هر دو فرقه اجماع كردند كه على بن ابیطالب طعن و ضربش بیشتر و جنگش شدیدتر بود و او همیشه از دین خدا و از پیغمبر دفاع میكرد بنا بر این از آنچه گفتیم ثابت شد كه باجماع هر دو گروه و بدلالت كتاب و سنت على علیه السلام افضل است.

باز از آنها سؤال كردیم كه از متقین كدام بهتراند؟گفتند آنها كه از پروردگارشان میترسند چنانكه خداوند فرماید:اعدت للمتقین الذین یخشون ربهم سپس از آنها پرسیدیم چه كسانى از خدا میترسند؟

گفتند علماء بدلیل آیه:انما یخشى الله من عباده العلماء.باز از آنهاپرسیدیم كه داناترین مردم كیانند؟گفتند آنكه داناتر باشد بعدل،و هدایت كننده‏تر باشد بسوى حق و سزاوارتر باشد باینكه متبوع باشد نه تابع بدلیل فرمایش خداى تعالى:یحكم به ذوا عدل منكم كه حكومت را بصاحبان عدل قرار داده است.

ما این سخن را نیز از آنها قبول كردیم و سپس پرسیدیم كه داناترین مردم بعدل كیست؟گفتند آنكه بیشتر دلالت كند بعدل.پرسیدیم چه كسى از مردم بعدل بیشتر دلالت میكند گفتند آنكه بیشتر بحق هدایت میكند و شایسته‏تر باشد كه متبوع گردد نه تابع بدلیل قول خداى تعالى :افمن یهدى الى الحق احق ان یتبع امن لا یهدى الا ان یهدى. (آیا آنكه بسوى حق هدایت میكند براى متابعت سزاوارتر است یا آنكه خود راه را نمیداند مگر اینكه هدایت شود) .

بنا بر این كتاب خدا و سنت پیغمبر و اجماع هر دو فرقه دلالت میكنند بر اینكه افضل امت پس از پیغمبر صلى الله علیه و آله على بن ابیطالب است زیرا كه جهادش از همه بیشتر است در نتیجه از همه اتقى است و چون اتقى است پس اخشى است و چون اخشى است لذا از همه اعلم است و چون اعلم است پس،از همه بیشتر بعدل دلالت میكند و چون اعدل است پس بیشتر از همه،امت را بسوى حق دعوت مینماید و در نتیجه سزاوارتر است كه متبوع و حاكم باشد نه تابع و محكوم . (20)

پى‏نوشتها:

یعنى على علیه السلام مانند ابوبكر نبود كه در غار دلش بلرزد از ترس(مشركین مكه) و روز بدر در سایبان پنهان شود و جنگ نكند.

(11) سوره نساء آیه 95

(12 و 13) سوره هل اتى آیه 8 و 9

(14) حدیث مرغ بریان در كتب عامه من جمله در مناقب ابن مغازلى ص 156ـو ینابیع المودة ص 56 نقل شده است.

(15) سوره توبه آیه 40

(16) سوره كهف آیه 37

(17) سوره برائت آیه 25 و 26

(18) باز هم حقانیت و استحقاق على علیه السلام براى جانشینى پیغمبر صلى الله علیه و آله از سخن آنان اثبات میشود زیرا تنها كسى كه تمام مسلمین(اعم از شیعه و سنى) بر او اتفاق كرده‏اند على علیه السلام است ولى دیگران فقط مورد قبول اهل سنت بوده و شیعیان آنها را قبول ندارند.

(19) عیون اخبار الرضا باب 44ـعقد الفرید جلد 2 ص 125

(20) كشف الغمه ص 12ـ 13

سه شنبه 6/5/1388 - 12:43
شعر و قطعات ادبی

 

علی‌مِهر جهان‌آرا،علی‌ماه ‌فلك‌پیما

 

علی‌بدر و علی‌بیضا،علی‌نجم ‌و علی‌اختر

 

علی‌ درملك‌دین ‌حاكم،امیرقائد وقائم

 

قضابزم ‌وقدر خادم،ملك‌ عبدوفلك‌ چاكر

 

علی‌دریای‌بی‌ساحل،علی‌غواص‌ بحردل

 

علی‌شاهنشه‌عادل،علی‌سلطان‌بحروبر

 

سفیران‌ نبوت‌را،علی ‌پیرو‌ علی‌ مرشد

 

نكوكاران‌امت‌را،علی‌یار و علی‌یاور

 

ولایت‌را علی‌ والی،نبوت ‌را‌ علی ‌تالی

 

امامت‌را علی‌مخزن،كرامت‌را علی‌گوهر

 

همه‌لا و علی‌الا،همه‌ عبد و علی ‌مولا

 

همه‌اسم‌علی‌ معنی،همه‌جسم ‌و علی‌جوهر

 

علی‌لولاك‌ را تالی،علی‌افلاك ‌را والی

 

علی‌نه ‌طاق‌رامركز،علی‌ آفاق‌را محور

 

....

 

(مولاناجلال‌الدین‌بلخی)

 

سه شنبه 6/5/1388 - 12:33
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته