• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1392
تعداد نظرات : 762
زمان آخرین مطلب : 4030روز قبل
دعا و زیارت

مرحوم حجة الاسلام دكتر امینى چنین مى نویسد:
پس از گذشت چهار سال از فوت مرحوم پدر بزرگوارم آیة اللّه علاّمه امینى نجفى یعنى سال یكهزار و سیصد و نود و چهار هجرى قمرى ، شب جمعه اى قبل از اذان فجر ایشان را در خواب دیدم . او را شاداب و خرسند یافتم .
جلو رفته و پس از سلام و دست بوسى عرض كردم :
پدر جان ! در آنجا چه علمى باعث سعادت و نجات شما گردید؟
گفتند: چه مى گویى ؟
مجدّداً عرض كردم : آقاجان ! در آنجا كه اقامت دارید، كدام عمل موجب نجات شما شد؟
كتاب الغدیر... یا سایر تاءلیفات ... یا تاءسیس و بنیاد كتابخانه امیرالمؤ منین علیه السلام ؟
پاسخ دادند: نمى دانم چه مى گویى . قدرى واضح تر و روشن تر بگو!
گفتم : آقاجان ! شما اكنون از میان ما رخت بر بسته اید و به جهان دیگر منتقل شده اید. در آنجا كه هستید كدامین عمل باعث نجات شما گردید از میان صدها خدمت و كارهاى بزرگ علمى و دینى و مذهبى ؟
مرحوم علاّمه امینى درنگ و تاءمّلى نمودند. سپس فرمودند: فقط زیارت ابى عبداللّه الحسین علیه السلام . عرض كردم : شما مى دانید اكنون روابط بین ایران و عراق تیره و تار است و راه كربلا بسته . چه كنم ؟
فرمود: در مجالس و محافلى كه جهت عزادارى امام حسین علیه السلام برپا مى شود شركت كن . ثواب زیارت امام حسین علیه السلام را به تو مى دهند.
سپس فرمودند: پسرجان ! در گذشته بارها تو را یادآور شدم و اكنون به تو توصیه مى كنم كه زیارت عاشورا را هیچ وقت و به هیچ عنوان ترك و فراموش نكن . مرتباً زیارت عاشورا را بخوان و بر خودت وظیفه بدان . این زیارت داراى آثار و بركات و فوائد بسیارى است كه موجب نجات و سعادتمندى در دنیا و آخرت تو مى باشد... و امید دعا دارم .
آرى ! علاّمه امینى با كثرت مشاغل و تاءلیف و مطالعه وتنظیم و رسیدگى به ساختمان كتابخانه امیرالمؤ منین علیه السلام در نجف اشرف مواظبت كامل به خواندن زیارت عاشورا داشتند و سفارش به زیارت عاشورا مى نمودند و به این جهت خودم حدود سى سال است مداوم به زیارت عاشورا مى باشم .

 

 

پنج شنبه 8/5/1388 - 19:52
دعا و زیارت
e-ali2.jpg 

 

خجسته باد نام خداوند، نیکوترین آفریدگاران
که تو را آفرید.
از تو در شگفت هم نمی توانم بود
که دیدن بزرگیت را، چشم کوچک من بسنده نیست:
مورچه می داند که بر دیوارهء اهرام می گذرد
یا بر خشتی خام.
تو، آن بلندترین هرمی که فرعون تخیل می تواند ساخت
و من، آن کوچک ترین مور، که بلندای تو را در چشم نمی تواند داشت
***
چگونه اینچنین که بلند، بر زبر ماسوا ایستاده ای
در کنار تنور پیرزنی جای می گیری،
و زیر مهمیز کودکانهء بچّگکان یتیم،
و در بازار تنگ کوفه؟
***

پیش از تو، هیچ اقیانوس را نمی شناختم
که عمود بر زمین بایستد
پیش از تو، هیچ خدایی را ندیده بودم
که پای افزاری کهنه به پا کند
و مشکی کهنه بر دوش کشد
و بردگان را برادر باشد.
آه ای خدای نیمه شب های کوفهء تنگ
ای روشن خدا
در شب های پیوستهء تاریخ
ای روح لیلة القدر
حتی اذا مطلع الفجر
اگر تو نه از خدایی
چرا نسل خدایی حجاز، «فیصله» یافته است؟
نه ؛ بذر تو از تبار مغیلان نیست!
***
خرد به قبضهء شمشیرت بوسه می زند
و دل، در سرشک تو، زنگار خویش می شوید
اما
چون از این آمیختهء خون و اشک
جامی به هر سیاه مست دهند
قالب تهی خواهد کرد

***
شب از چشم تو، آرامش را به وام دارد
و طوفان، از خشم تو، خروش را.
کلام تو، گیاه را بارور می کند
و از نفست گل می روید
چاه، از آن زمان که تو در آن گریستی ، جوشان است.
سحر از سپیدهء چشمان تو، می شکوفد
و شب در سیاهی آن ، به نماز می ایستد.
هیچ ستاره نیست که وام دار نگاه تو نیست
لبخند تو، اجازهء زندگی ست
هیچ شکوفه نیست کز تبار لبخند تو نیست
...
هلا ای رهگذران دارالخلافه
ای خرما فروشان کوفه
ای ساربانان سادهء روستا
تمام بصیرتم برخی چشم شمایان باد
اگر به نیمروز، چون از کوچه های کوفه می گذشته اید
از دیدگان معبری برای علی ساخته باشید
گیرم که هیچ او را نشناخته باشید
***

چگونه شمشیری زهرآگین
پیشانی بلند تو، این کتاب خداوند را، از هم می گشاید؟
چگونه می توان به شمشیری دریایی را شکافت؟!
***
هنگامی که به همراه آفتاب
به خانهء یتیمکان بیوه زنی تابیدی
و صولت حیدری را
دست مایهء شادی کودکانه شان کردی
و بر آن شانه که پیامبر پای ننهاد
کودکان را نشاندی
و از آن دهان که هرّای شیر می خروشید
کلمات کودکانه تراوید،
آیا تاریخ به تحیّر، بر در سرای، خشک و لرزان نمانده بود؟
در احد که گل بوسهء زخم ها، تنت را دشت شقایق کرده بود،
مگر از کدام بادهء مهر مست بودی
که با تازیانهء هشتاد زخم ، بر خود حدّ زدی؟!

***
کدام وام دارترید؟
دین به تو یا تو بدان؟
هیچ دینی نیست که وامدار تو نیست
***
دری که به باغ بینش ما گشوده ای
هزار بار خیبری تر است
مرحبا به بازوان اندیشه و کردار تو

***
تو را در کدام نقطه باید به پایان برد؟
تو را که چون معنی نقطه مطلقی.
الله اکبر
آیا خدا نیز به تو در شگفتی درنمی نگرد؟
فتبارک الله ، تبارک الله
تبارک اللهُ احسن الخالقین
خجسته باد نام خداوند
که نیکوترین آفریدگاران است
و نام تو
که نیکوترین آفریدگانی.

 

 

شعر از: سید علی موسوی گرمارودی

چهارشنبه 7/5/1388 - 12:56
دعا و زیارت
ra285622.jpg
 

 

{ الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیر المومنین علی بن ابیطالب علیه السلام } 
  p13-imam-ali.jpg
پیش از تو هیچ اقیانوسی را نمی شناسم که عمود بر زمین ایستاده باشد ؛ یا علی...
چهارشنبه 7/5/1388 - 12:54
دعا و زیارت

  ما از هر كسی به اندازه توان و قدرتش انتظار داریم و وقتی می خواهیم عملی را به او تكلیف كنیم متناسب با استعداد او كارمان را پیشنهاد می كنیم. این خصلت را ما از او داریم. وجود دهنده ی تمام هستی با آگاهی كامل از توان و استعداد بندگانش هیچ تكلیفی را اضافه بر توان آنها برایشان تحمیل نمی فرماید و متناسب با استعداد آنها مؤاخذه شان می نماید. و چه زیبا می فرماید:  لا یُكّلفُ الله نفساً إلّا وسعها، لها ما كَسَبَت و عَلَیها مَا اكْتَسَبَت بقره287 «خداوندكسی را تكلیف نمی كند مگر به قدر توانائیش، نیكی های هركس به سود او و بدی هایش به زیان اوست.»    این بهترین امتیازی بود كه می شد به انسان داد و از طرف دیگر تمام بهانه ها را بر انسان می بندد كه چرا كاری را كه در توانش بوده انجام نداده و سستی كرده.   گاهاَ ما خودمان را نمی شناسیم و خلیفه الله بودنمان را فراموش می كنیم و توانائی ها و استعدادهایمان را به وسائل مختلف سرپوش گذاشته چنین خیال می كنیم كه توانائی نداریم و در عالم خود خیال می كنیم كه تكلیفی نداریم و شانه از مسئولیت خالی می كنیم. در حالی كه چه خود را به بیخبری بزنیم و یا هر كاری كنیم جوابگوی تك تك اعمالمان خواهیم بود. خواهند پرسید: «در زمان و مكانی كه تو بودی فلان ظلم اتفاق افتاد تو چه كردی؟» «تو می توانستی با یك كلمه سخن، فلانی را كه در اشتباه بود آگاه كنی چرا آگاهش نكردی؟» و هزاران سؤال كه باید از هم اكنون باید به فكرشان باشیم.دعایتان را از ما دریغ نفرمائید.
چهارشنبه 7/5/1388 - 12:43
دعا و زیارت
بسم الله الرحمن الرحیم، والحمدلله رب العالمین، و الصلوه و السلام علی سیدنا محمد و علی آله الطیبین الطاهرین.
با گذشت ایامی چند از واقعه كربلا، بزرگی مصیبت و عبرت آموزی از پی آمدهای آن را فراموش نمی‌كنیم. واقعیت این است كه تأثیر مصیبت پس از وقوع آن، بیشتر از احساس آن، پیش از وقوعش است. افزون بر این معمولاً پیامدهای ستیز و فداكاری پس از پایان نبرد آشكار می‌شود.
روز عاشورا امام حسین (ع) و مردان همراهش، حتی جوانان و پاره ای از خردسالان نیز كشته شدند. بنابر آنچه در كتب تاریخ آمده است، در خیمه‌ها و اهل بیت امام حسین تنها دو مرد زنده ماندند: شخص اول علی بن الحسین، امام زین العابدین، بود. او بیمار بود و گمان بردند كه او در حال احتضار است، و عمر او دیری نمی‌پاید. او را رها كردند، و نیازی به كشتن او احساس نكردند، زیرا گمان كردند كه او خود خواهد مرد.
جوان دیگری كه به شكل شگفت انگیزی از مرگ نجات یافت، حسن مثنی، فرزند امام حسن بود. او به شدت جراحت دیده بود، و در میان كشتگان بر زمین افتاده بود، بی هیچ حركتی یا نشانی از حیات.
پس از آنكه شعله‌های آتش نبرد فرو نشست، و خواستند زخمی‌ها را (كشته شدگان) به خاك بسپارند، او را زنده یافتند. درمانش كردند و بدین ترتیب او در چادر و میان اسرا ماند. در برخی كتب مقاتل رویدادهایی از او در مجلس ابن زیاد و یزید و همچنین در راه آمده است. اما غیر از این دو، همه كشته شدند، و نقش اصلی‌ برای پایان دادن به رسالت امام حسین بر دوش حضرت زینب(س) باقی ماند، و او این وظیفه دشوار را به بهترین شكل ممكن به انجام رساند.
بی‌شك او به همه مصیبت‌هایی كه در روز عاشورا امام حسین به چشم دید، دچار شد، همچنین او مصیبت از دست دادن امام حسین را نیز لمس كرد. اما پس این مصیبت‌ها او وظایفی داشت.

نخستین آنها پاسداری از عزت امام حسین و نمایاندن او به عنوان مظهر قدرت است؛ نه اینكه آن را ناتوان، ترسو و ضعیف نشان دهد. چنانكه پیش از این گفته‌ام، امام حسین با فداكاری‌های گوناگون یارانش، و با آماده ساختن زنها، خصوصاً حضرت زینب برای رویارویی با این مصیبت‌ها، زمینه را برای این مسأله فراهم كرد، تا در چهره آنان نشانی از ناتوانی و خواری نمایان نشود و فریاد و ناله و شیون نكنند. این گونه مسائل ابداً در كربلا نبود. امام حسین نیز در روز عاشورا بر این امر تأكید داشت. یعنی در روز عاشورا، كه یاران امام حسین برای مرگ پیش دستی می كردند. شاعر نیز چنین وصفشان می گوید:
لبسوا القلوب علی الدروع كأنما یتهافتون علی ذهاب الانفس
آنها بر مرگ پیشی می گرفتند، گویی به برترین جاها و زیباترین آرزوها می رسند. خاندان حسین (ع) این گونه بر یكدیگر سبقت می‌گرفتند و هر كدام از آنها می‌خواست كه با اصرار و پافشاری در برابر دشمن، بدون توجه به مرگ، با شجاعت بایستد، این همه، هدفمند بوده است، تا در تاریخ روشن شود كه راه راست و اثر ایمان و معنای عزت و بزرگی چیست؟

امام حسین(ع) شخصاً به این مسأله به خوبی توجه داشت: همچون ناتوانان در صحنه ظاهر نمی‌شد. بر فرزندان نمی‌گریست، و برای كشته شدگان مویه نمی‌كرد. در برابر دشمنان و غمها و مصیبت‌ها ناتوانی نشان نمی‌داد. سخن معروف درباره او را شنیده‌اید: «فوالله ما رأیت مكسوراً قط قد قتل ولده و اهل بیته، أربط جأشاً ولا أقوی جناناً من الحسین». در این عبارت آنچه نمایان است اراده، استواری، روشنایی در چهره و صلابت در موضع است. پس از همه این مصیبت‌ها باز هم همان موضع را، به روشنی نزد بانوان در همه شرایط این ایام و مصیبت‌ها، می‌بینیم؛ یعنی موضع قدرت و بی‌توجهی و بی‌اهمیتی به مرگ، جراحت و تشنگی و دشمن آنچه پس از دفن اجساد سپاه عمر سعد رویداد برای ما بسنده است. سپاه عمر سعد، كشته شدگانشان را دفن كردند. اجساد امام حسین(ع) و خاندانش و یارانش بر زمین ماندند. زمانی كه بر آن شدند كه از كربلا به كوفه بروند، خاندان امام حسین، زنان و مادران و خواهران را از كنار قتلگاه و كشته شدگان گذراندند. یعنی كوشیدند تا آنچه در نبرد برای كشته‌ها اتفاق افتاده بود، آشكار سازند. چرا این كار را كردند؟

برای اینكه آنچه امام حسین(ع) بدان می‌اندیشید، بی‌ثمر سازند. امام حسین می‌خواست در زندگی و پس از مرگش نیز با قدرت ظاهر شود، اما آنها می‌خواستند كه حسین را پیش و پس از مرگش ناتوان نشان دهند. می‌خواستند زنان را در برابر اجساد بیاورند، تا آنها برای اظهار عجر كشته شدگان و آرامششان بگریند، غمزده شوند، ناله كنند، و عجز و ضعف آنها ظاهر گردد.
این صحنه دلهره آور را تصور كنید. زنان و فرزندان را در برابر اجساد آورده‌اند، هر یك از زنان برادر، همسر یا فرزندی در میان كشته شده‌ها دارد، اما گریه نمی‌كند. آنها وظیفه داشتند كه از زینب پیروی كنند. حضرت زینب سرور آنها بود، پس در همه امور از او پیروی می كردند.
پشت سر حضرت زینب می‌رفتند. حضرت زینب، در جلوی آنها به جسد پاره پاره امام حسین(ع) رسید، جسدی كه حتی یك عضو سالم در آن دیده نمی‌شد. اما با این حال جسد پوشیده از تیر و شمشیر و نیزه و سنگ بود، آنچنان كه چیزی از آن پیدا نبود. نیازی نیست تاریخ این حوادث روشن را به ما بگوید. زینب آمد و نزدیك حسین ایستاد و سنگها و نیزه‌ها و شمشیرها را كنار زد و با دو دستش جسد امام حسین را بلند كرد و گفت: «اللهم تقبل منا هذا القربان»

این قهرمانی را تصور كنید، حسین برای زینب(س) همه چیز است. بزرگان، قهرمانان و كوه‌ها در برابر این صحنه ناتوانند، اما زینب ابداً چنین نیست: «اللهم تقبل منا هذا القربان»
با این سخن، اعلام داشت كه این كار به اراده و خواست خودمان بوده است، نه اینكه بر ما تحمیل شده باشد. هیچ كس نگفت بیایید و كشته شوید. هیچ كس نگفت كه برخیزید و هیچكس از ما این كار را نخواست. ما با آزادی كامل آمدیم و این موضع را برگزیدیم. آنچه بدست آوردیم، نتیجة خواست و اراده خودمان است. ما حسین را برای دین خدا قربانی كردیم و از خدا می خواهیم كه این قربانی را از ما بپذیرد، و چیزهای دیگر، اصلاً مهم نیست. چنانكه در مجلس ابن زیاد وقتی از او می پرسد چگونه یافتی آنچه را خداوند با برادرت كرد؟ گفت: «والله ما رأیت الا جمیلا، هؤلاء رجال كتب الله علیهم القتل فبرزوا إلی مضاجعهم».

بی‌شك پس از دیدن این موضع حضرت زینب در برابر سرور كشته شده‌ها و سید شهدا دیگر زنان تكلیف خود را در برابر شهداشان، دانستند. چرا كه هنگامه ناله و شیون و اظهار ناتوانی نبود، بلكه زمان قدرت و صلابت بود و باید به جهانیان اعلام می‌شد ما بدینجا آمدیم و می‌دانستیم چه رخ خواهد داد. با آسودگی آن را اراده كردیم و برای آن گام برداشتیم و تلاش كردیم و از خداوند می‌خواهیم كه آن را از ما بپذیرد. و اگر كار زار، بیش از این فداكاری می‌خواهد، ما آماده‌ایم. بنابراین سهم حضرت زینب، این است كه رسالت امام حسین را با حضور عزتمندانه و شرافتمندانه‌اش در نبرد، تمام سازد.

من به آنچه از ناتوانی‌ها و شیون‌ها و ناله‌های امام حسین یا زنان و یا خاندان امام حسین(ع) نقل و خوانده می‌شود، اعتقادی ندارم. به هیچ عنوان به این مسائل اعتقاد ندارم. امیدورام این مسائل مطرح نشود، چرا كه این مسائل منحرف كردن حركت امام حسین و مأموریت او است. هرگز نشانی از نشانه‌های سستی در حسین پدیدار نشد، نه بر او نه بر یاران و زنانش. این رسالت بزرگی بود كه حسین آن را به انجام رساند. و كاری بود كه حضرت زینب نیز در میان زنان انجام داد. و سپس، حضرت زینب، نقش مهم دیگری نیز به عهده گرفت و آن چیرگی بر توطئه بنی امیه بود. آنها می‌خواستند امام حسین را بكشند، بی آنكه كسی خبردار شود.
در تأیید این سخن، پس از آنكه مسلم بن عقیل به قتل رسید و كوفیان به عهدشان خیانت كردند و بیعت را شكستند، از سپاه ابن زیاد شدند. بنابراین كوفه محل دوستداران حسین نبود بلكه صحنه‌ای برای دشمنانش بود. چرا حسین را آزاد نگذاشتند تا وارد كوفه شود؟ دلیل این كار چه بود؟

برای اینكه حسین بیرون از كوفه كشته شود، حر را با سپاهی فرستادند تا در وسط صحرا جلودار حسین شود، سپس او را از كوفه و همه مراكز مهم مسلمین دور كردند، تا كشته شود و كسی آگاه نشود. این نقشة انان بود و برای همین بود كه همه مردان را كشتند. درباره امام سجاد گفتند: «او را نیز بكشید و كسی را از این بیت زنده نگذارید» «اقتلوا هذا ولا تبقوا من اهل هذا البیت باقیه».
تلاش آنها بر این بود، می گفتند در صحرا بادها شنها را با خود می برد، و اجساد را خواهد پوشاند، و هیچ كس خبردار نخواهد شد. سپس امور را برای مردم وارونه جلوه می‌دهند و می‌گویند: «خوارج را كشتیم». رفتار خوارج بدترین اثر را بر مردم می‌گذارد، چرا كه مردم خوارج را وسیله‌ای برای هرج و مرج و پاره پاره كردن امت و فتنه انگیزی میان مردم می‌دانند. از همین رو ممكن نیست كسی خوارج را دوست بدارد، وقتی گفته شود، خوارج، گویی همه چیز پایان یافته. این حرف وسیله‌ای برای تبلیغات و پنهان سازی و دور ساختن نبرد از پایتخت‌ها بود. اینها مسائل اساسی برای پنهان كردن قتل حسین و پایان دادن به همه چیز است. و خلاص شدن از همه چیز اما چه كسی این توطئه را خنثی كرد؟ زینب، سلام الله علیها. زیرا پس از نبرد، آن را برای مردم و در مراكز اسلامی بازگو كرد؛ در كوفه، در راه، در شام و در همه جا، چگونه توانست این مأموریت را انجام دهد. كوفه علی را می شناسد كوفه صدا علی را می شناسد. در شام كوفیان آمدند تا خوارج و اسرا را تماشا كنند. ناگهان صدای بلند علی را شنیدند. از شهادت امام بیش از بیست سال نگذشته. بسیاری از مردم علی را می شناسند و هنوز او را، روز و شب، در خانه هاشان یاد می كنند. امام را می شناسند، بنابراین صدای علی را شنیدند و با صدا انس پیدا كردند و دانستند كه صدای علی از همین صداست. این صدا از كجاست؟

گفتند از زنی كه می گویند «خارجی» است. و زمانی كه از او خواستند تا سخن بگوید، دیدند كه با ادیان مقابل با زبان علی سخن می‌گوید.
در این لحظه بود كه دریافتند كسانی كه آنها را كشتند، همان فرزندانشان هستند كه آنها را فرستادند تا پیروز شوند و دین خدا را یاری رسانند. آنها رفتند و فرزند دختر رسول خدا و خاندانش را كشتند. آنها بر اثر كار زار همسران و برادارن و فرزندان خودشان كشته شدند. در این هنگام ناله‌ها و گریه‌ها را آغاز كردند. حضرت زینب(س) برای آنها سخن می‌گفت پس، نفس‌ها آرام گرفت و زنگ‌ها خاموش شد. مردم شیون و زاری آغاز كردند. پس از این در آن خطبه معروف صحنه را برای آنها به تصویر كشید.
نتیجه آن شد كه تا زینب وارد كوفه شد و یك یا دو روز در آنجا ماند، كار انجام گرفته برای همه كوفیان روشن شد؛ قضیه كشتن حسین و آنچه روی داده بود و چگونگی آن و جزئیات تجاوزها و همه چیز برای مردم به خوبی آشكار شد. زینب بدینسان از شهری به شهر دیگر می‌رفت.
چرا از شهری به شهر دیگر می‌رفت؟ شما می‌دانید كه در گذشته كاروان نمی‌توانست زمان زیادی در بیابان به مسیرش ادامه دهد، زیرا اسبان و قاطران و امكانات حمل و نقل توانایی نداشتند كه مثلاً پانصد كیلومتر در بیابان بروند. از همین رو ناچار بودند كه از راههایی بروند كه از شهرها و روستاها می گذشتند. بنابراین اسرا را از راهی كه در آن ساكنانی بودند، بردند، یعنی از شهری به شهر دیگر و از روستایی به روستایی، و آنها را مستقیماً از نجف به شام نبردند. (كه نتوانند جایی را ببینند)
در هر شهری كه وارد می‌شدند، همان قصه تكرار می‌شود: زینب سخن می‌گوید و مردم جمع می‌‌شوند و از او می‌پرسند: چه اتفاقی افتاد؟ تو كیستی؟
این كار تا شام ادامه یافت. در شام نیز همان اتفاق افتاد. با اولین خطبه‌ای كه زینب در قصر یزید گفت، همه چیز روشن شد، تا حدی كه همسر یزید با پیراهنش خود را پوشاند و از قصر بیرون رفت و پافشاری كرد تا زینب و خاندان حسین وارد قصر شوند.
جنبش از خانه یزید آغاز شد. چه كند؟ آیا می‌تواند همه را بكشد؟
هر كجا كه این بانو می‌رود، مردم به جنبش می‌افتند و آنچه رخ داده بر مردم آشكار می‌شود. در اندك زمانی، همه جهان اسلام و همه امت قضیه را دانستند. و پس از این بود كه امت دانست كه خودش مسئول است و مقصر، باید گناهش را جبران كند و از آن توبه كند.

بنابراین، نخستین وظیفه حضرت زینب، پاسداری از شرافت و عزت پس از شهادت امام حسین است، و پس از آن به انجام رساندن رسالت امام حسین (ع)، و رساندن خبر مصیبت‌ها و رخدادها به قلب جهان اسلام، در حالی كه بنی امیه می‌كوشیدند آنها را در بیابان دفن كنند.
ما، پس از مصیبت امام حسین (ع) و پایان رسالتش، در برابر نقش قهرمانانه حضرت زینب هستیم. ما این زن را احترام می‌گذاریم و بزرگ می‌داریم، زنی كه كاری را صورت داد، كه مردان و قهرمانان بزرگ از انجام آن ناتوانند. علاوه بر اینها یك تجربه شكوهمند و تابناك، و درسی عبرت آموز در برابر ماست و درمی‌یابیم همانگونه كه مرد می‌تواند حسین باشد، زن مسلمان نیز می‌تواند زینب باشد. اگر امام حسین نمونه ایست برای قهرمانان و كمالی است برای مردان، زینب نیز نمونه‌ای است برای زنان، چنانكه مرد مسلمان می‌تواند قهرمان و مجاهد باشد، زن مسلمان نیز می‌تواند قهرمان و مجاهد باشد، آنها هر دو نیاز به ایمان و ‌ایستادگی و احساس (قرب) به خدا دارند، تا نترسند و اندوه نداشته باشند: «فإن اولیاء الله لاخوف علیهم و لا هم یحزنون».

این واقعه در برابر ماست و ما به سخنی از سخنان امام حسین، هنگامی كه از مكه خارج شد، توجه می‌كنیم: «لم اخرج اشراً و لا بطراً و لاظالماً و لا مفسداً، ارید الاصلاح فی امه جدی ما استطعت، ارید لامر بالمعروف و النهی عن المنكر.»
رسالت حسین و هدف حسین و شهادت حسین در این سخن خلاصه می‌شود. در اینجا این پرسش مطرح می‌شود كه آیا امت جد حسین، فقط در عصر امام حسین بودند، آن امت پایان یافتند یا هنوز هستند؟ آیا امر به معروف و نهی از منكر و اصلاح مردم مخصوص ایام امام حسین بود و پایان یافت، یا اینكه ما نیز آن امت هستیم؟ ما نیز به اصلاح نیازمندیم، ما نیز به امر به معروف و نهی از منكر نیازمندیم، طبیعتاً این كار همیشگی است. پس ما هنوز در شرایط مناسب برای تحقق اهداف امام حسین هستیم. به سخن دیگر امام حسین در زمان خودش كشته شد تا ما را امروز، اصلاح كند، تا امروز امر به معروف كند، و نهی از منكر.

پس در این زمانه ما و بنا بر تجزیه و تحلیل خود او، پس اگر امروز منكر ترك شود، و به معروف عمل، و اگر جامعه اصلاح شود، امام حسین به هدفش از شهادت رسیده است. و امروز هر اندازه كه معروف ترك شود و به منكر عمل، و میان مردم فساد اشاعه یابد بدین معناست كه در این برهه از زمان و این نسل از امت، امروز خون امام حسین را به هدر داده است. آیا می‌شنوی؟ ای كسی كه برای امام حسین اندوهگین هستی و بر امام حسین گریه می‌كنی، امروز هر چه فساد بیشتر شود و اصلاح جامعه كمتر شود كمكی است برای به نابودی كشاندن اهداف امام حسین اهدافی كه امام حسین برای آنها كشته شد.
پس امروز و در این شرایط بزرگداشت شعایر و گوش فرا دادن به گریه، تنها وظیفة ما نیست، بلكه آنچه بر ما واجب است، یاری رساندن به امام حسین در اهدافش است، او خود به این اهداف تصریح كرده است: «إننی ما خرجت أشرا ولابطراً» این كار رای پیروزی بر كسی یا برابر كسی نبود، تا بگوییم تمام شد و ما راحت شدیم.
هرگز چنین نیست، بلكه رسالتی را كه امام حسین آن روز هدف قرار داد، امروز نیز برجاست؛ زیرا كه امت بر جاست.
پس ما به جای آنكه امروز بگوییم و آرزو كنیم كه «یالیتنا كنا معك فنفوز فوزاً عظیماً» می‌توانیم او را یاری كنیم و او را در برابر دشمنش قدرتمندتر، و اهدافش را محقق این كار شدنی است و در برابر ماست.
حالا خود دانید ای مؤمنان توجه به خود كنید كه نبرد برپاست. به اعمال و رفتار خودتان و فرزندانتان و زندگیتان و زنانتان و اعمالتان و وظیفتان و محرمانتان توجه كنید و هوشیار باشید، و هر آنچه خود می‌خواهید، برگزینید.
والحمدالله رب العالمین

ترجمه: مهدی فرخیان
سه شنبه 6/5/1388 - 23:6
دعا و زیارت
امیرالمؤمنین، لقب اختصاصی امام علی علیه السلام

    
عبدالله بن عباس می گوید:« روزی با رسول خدا در یکی از کوچه های مدینه می رفتیم که علی ابن ابی طالب از راه رسید و به رسول خدا این گونه سلام کرد:« السلام علیک یا رسول الله و رحمه الله و برکاته » (سلام بر تو ای رسول خدا، و رحمت و برکات خدا بر تو باد.)
پیامبر نیز در پاسخ فرمود:« و علیک السلام یا امیرالمومنین » (و بر تو سلام باد ای امیرالمؤمنین.)
از لقبی که رسول خدا به علی بن ابی طالب داد، تعجب کردم و به پیامبر گفتم:« ای رسول خدا، آنچه درباره پسرعمویم، علی، گفتی، از روی محبت و دوستی شخصی با او بود یا لقبی از ناحیه خداوند؟»
رسول خدا فرمود:« نه، به خدا سوگند، آنچه درباره علی گفتم، با چشم خودم دیده ام.»
پرسیدم:« ای رسول خدا چه دیدید؟»
پیامبر فرمود:« در شب معراج به هر دری از درهای بهشت نظر می‌کردم، روی آن نوشته شده بود: علی بن ابیطالب از هفتاد هزار سال پیش از خلقت آدم امیرالمؤمنین بوده است.»

 


منابع:   
بحارالانوار، ج 37، ص 339، حدیث 81   

 

 

سه شنبه 6/5/1388 - 14:5
دعا و زیارت

هرگاه بنده ای به نماز می ایستد و توجه به خداوند ندارد خداوند می فرماید:ای بنده من قصد چه کسی را داری؟وچه کسی را می طلبی؟آیا پروردگاری غیر از من اراده نموده ای و رقیبی  غیر از من طلب می نمایی،یا اینکه بخشنده و گشاده دستی  غیر از من را می خواهی؟


امام حسن عسکری در تفسیر آیه (وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ  )فرمودند یعنی با تمام کردن وضو, و قیام و قرائت و رکوع و سجود و حدود نماز (به این آیه عمل می شود)

پیامبر اکرم (ص)فرمودند هرگاه بنده ای به نماز می ایستد و توجه به خداوند ندارد خداوند می فرماید:ای بنده من قصد چه کسی را داری؟وچه کسی را می طلبی؟آیا پروردگاری غیر از من اراده نموده ای و رقیبی  غیر از من طلب می نمایی،یا اینکه بخشنده و گشاده دستی غیر از من را می خواهی؟

(چرا در این فکری)در حالی من بخشنده ترین وگشاده دست ترین و بهترین عطا کنندگان هستم  به تو ثوابی اعطاء خواهم نمود که اندازه و قدرش قابل احصاء و شماره نیست .روی سوی من آور که همانا من به تو رو کرده ام و ملائکه من به تو رو کرده اند..

پس اگر آن بنده در نماز التفات به جناب حق پیدا نماید گناه آن غفلت از آن بنده پاک می شود و اگر برای بار دوم در نماز غافل شد خداوند همان گفته های خود را تکرار می نماید و اگر دوبار ملتفت به خداوند شد خداوند آن گناه ماقبل او را می بخشد و اگر برای بار سوم غافل شد خداوند به او پشت کرده و ملائکه هم از او پشت می کنند و خداوند می فرماید:

بر تو پشت کردم ای بنده من به آنچه که تو پشت کردی (همانطوری که تو پشت کردی )

***ترجمه به مضمون

تَفْسِیرُ الْإِمَامِ ع، فِی قَوْلِهِ تَعَالَى وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ  أَیْ بِإِتْمَامِ وُضُوئِهَا وَ تَكْبِیرِهَا وَ قِیَامِهَا وَ قِرَاءَتِهَا وَ رُكُوعِهَا وَ سُجُودِهَا

 وَ حُدُودِهَا وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَیُّمَا عَبْدٍ الْتَفَتَ فِی صَلَاتِهِ قَالَ اللَّهُ یَا عَبْدِی إِلَى مَنْ تَقْصِدُ وَ تَطْلُبُ أَ رَبّاً غَیْرِی

 تُرِیدُ وَ رَقِیباً سِوَایَ تَطْلُبُ أَوْ جَوَاداً خَلَایَ تَبْغِی وَ أَنَا أَكْرَمُ الْأَكْرَمِینَ وَ أَجْوَدُ الْأَجْوَدِینَ وَ أَفْضَلُ الْمُعْطِینَ أُثِیبُكَ ثَوَاباً لَا یُحْصَى

 قَدْرُهُ أَقْبِلْ عَلَیَّ فَإِنِّی عَلَیْكَ مُقْبِلٌ وَ مَلَائِكَتِی عَلَیْكَ مُقْبِلُونَ فَإِنْ أَقْبَلَ زَالَ عَنْهُ إِثْمُ مَا كَانَ مِنْهُ فَإِنِ الْتَفَتَ ثَانِیَةً أَعَادَ

اللَّهُ لَهُ مَقَالَتَهُ فَإِنْ أَقْبَلَ عَلَى صَلَاتِهِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ وَ تَجَاوَزَ عَنْهُ مَا كَانَ مِنْهُ فَإِنِ الْتَفَتَ ثَالِثَةً أَعَادَ اللَّهُ لَهُ مَقَالَتَهُ فَإِنْ أَقْبَلَ

 عَلَى صَلَاتِهِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ فَإِنِ الْتَفَتَ رَابِعَةً أَعْرَضَ اللَّهُ عَنْهُ وَ أَعْرَضَتِ الْمَلَائِكَةُ عَنْهُ وَ یَقُولُ وَلَّیْتُكَ عَبْدِی

 إِلَى مَا تَوَلَّیْتَ (1)

(1)مستدرك‏الوسائل     3   /  34 

سه شنبه 6/5/1388 - 13:59
خانواده

من حقم است هشت گرفتم چرا که من

یک جمله هم نساخته ام با دوازده!

 

با چند نمره باشد اگر رد نمی شوی

یک، دو، سه... هفت، هشت، نه آقا دوازده

 

بی تو تمام اهل قیامت رفوزه اند

ای نمره ی قبولی دنیا، دوازده!

 

ثانیه های کند توسل می آورند

یا صاحب الزمان خدا، یا دوازده!

 

حالا که ساعت تو چشم خدا یکی است

آقا چقدر مانده زمان تا دوازده؟

 

حالا اگر نشد ولی یک روز می شود

ساعت به وقت شرعی زهرا(س)، دوازده!

 

اللهم عجل لولیك الفرج

سه شنبه 6/5/1388 - 13:56
خانواده

الهی
الهی چگونه کاری آغاز نمایم بدون
بارش نامت بر زبانم.
که ترنم نامت عزمم راسخ سازد
و قلبم قوت بخشد و کوه ها را
چون خرده سنگی نشان دهد
در نظرم.

سه شنبه 6/5/1388 - 13:53
دعا و زیارت

حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند : اِنَّ

السَّعِید، کُلُّ السَّعِید، حَقُّ السَّعِید مَن أَحَبَّ

 عَلِیّاً فِی حَیاته و بَعدَ مَوُته :همانا سعادتمند

( به معنای ) کامل و حقیقی کسی است که

 امام علی ( ع )را در دوران زندگی و پس از

مرگش دوست داشته باشد .( مجمع‌ الزوائد علامه‌

سه شنبه 6/5/1388 - 13:51
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته