• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1378
تعداد نظرات : 171
زمان آخرین مطلب : 3799روز قبل
شهدا و دفاع مقدس

روز بیست و سوم مهر، سید بحرالعلوم و یکی دیگر از برادران پیش ما آمدند و گفتند: جهان آرا گفته که، هیچ خواهری نباید در شهر بماند. همه باید از خرمشهر بیرون بروند.

خبرگزاری فارس: وقتی جهان‌آرا زنان خرمشهری را تهدید به مرگ کرد

به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت فارس (باشگاه توانا)، در طول دفاع مقدس خواهران در کنار رزمندگان به دفاع از مرزو بوم می پرداختند و این دفاع جانانه از همان روزهای آغازین جنگ کاملاً مشهود بود. مطلب زیر یکی از این فداکاری هاست.

***

به دستور جهان آرا، خواهران سپاه برای نگهداری مهمات و محافظت از آنها به ماهشهر منتقل شدند اما سکینه و ربابه در خرمشهر رفت و آمد می‌کردند و ما همچنان در مکتب قرآن مستقر بودیم.

روز بیست و سوم مهر، سید بحرالعلوم و یکی دیگر از برادران پیش ما آمدند و گفتند: جهان آرا گفته که، هیچ خواهری نباید در شهر بماند. همه باید از خرمشهر بیرون بروند.

من و چند نفر از خواهران گفتیم: محال است ما برویم! ما شهر را ترک نمی‌کنیم! ما تا آخرین لحظه می‌خواهیم در شهر باشیم!

سید عصبانی شد، اسلحه را روبروی ما گرفت و گفت: باید بروید! ما مقاومت کردیم. گفت اگر نروید، همه‌تان را می‌کشم، بعد در حالی که عصبانی بود با بغض ادامه داد، بمیرید، بهتر از این است که دست عراقی‌ها بیفتید! عراقی‌ها بغل گوش شما هستند آنها اول شهر هستند و شما دو تا میدان با آنها فاصله دارید و بعد ادامه داد: شهر دارد سقوط می‌کند، ما هم داریم آخرین زورهایمان را می‌زنیم.

اگر شما نباشید، ما راحت‌تر مقابل آنها می‌ایستیم. چاره‌ای نبود. باید مقر را ترک می‌کردیم. انگار می‌خواستیم از عزیزترین موجود زندگی‌مان جدا شویم. به پهنای صورت آرام آرام گریه می‌کردیم. ماشین جلو در آماده بود. سوار شدیم و آن طرف آب داخل مقر سپاه رفتیم.

شب بچه‌ها همه در مقر بودند که جهان آرا آمد. به بچه‌ها گفت همه شما آزاد هستید! می‌توانید بروید! من تکلیف را از گردن همه شما برمی‌دارم! هر که بماند شهید می‌شود! ما دستمان خالی است! هیچ کمکی به ما نمی‌رسد! به ما خیانت شده! بنی‌صدر خودش خائن است!

بچه‌ها سر به زیر انداخته بودند و آرام آرام گریه می‌کردند! آن شب، مثل شب عاشورا بود و جهان آرا با تبعیت از امام حسین (ع) با یارانش آخرین صحبت‌ها را کرد و در آخر گفت: می‌بینید محمد نورانی، یک چشمش را از دست داده و مجروح است! مهدی هم شهید شده و جنازه‌اش روی زمین است! همه شما، جز این،‌ سرنوشت دیگری ندارید.

بچه‌ها در جواب جهان آرا گفتند: تا آخرین قطره خونمان از خرمشهر دفاع می‌کنیم، اگر چه دستمان خالی باشد!

فردا صبح همه بچه‌ها در شهر بودند. درگیری شدت گرفت دشمن از هوا و زمین خمپاره و توپ روی شهر می‌ریخت. دود غلیظی شهر را پر کرده بود. ما آن طرف آب از دور می‌دیدیم که شهر در حال سقوط است و می‌دانستیم که بچه‌های زیادی شهید شده‌اند.

روز به نیمه رسیده بود که پل خرمشهر سقوط کرد و بعد صدای شلیک گلوله و خمپاره رفته رفته کم و کمتر شد؛ به جای آن، سکوتی وهم‌انگیز که در آن طرف آب حکمفرما شده بود، دلهره عجیبی در دل ما ایجاد می‌کرد. خرمشهر آرام و بی‌صدا، گویی از خستگی درگیری روز، خوابیده بود! گه‌گاه تک تیراندازان گلوله‌ای شلیک می‌کردند که در آن همه سکوت، صدای شوم جغد بد یُمن را در گوش زمزمه می‌کرد! خورشید داشت غروب می‌کرد! اما هنوز رزمنده‌ها در گوشه گوشه شهر با سلاح‌های سبک در مقابل تانک و زره‌پوش دشمن مقاومت می‌کردند.

شب از راه رسید در سکوت وهم‌انگیز شب، فقط صدای حرکت آب، نشانه زنده بودن خاطرات خرمشهر بود و ما همچنان بی‌خبر از بچه‌های گروه!

روای: بتول کازرونی

جمعه 25/5/1392 - 16:27
بیماری ها

 

تعریف بیماری در کشورهای مختلف، تفاوت محسوسی با یکدیگر دارد. از آنجا که در بسیاری از کشورها، بیمه‌ها فرد مبتلا به سرطان را تحت حمایت کامل درمانی قرار می‌دهند، معمولا در این مناطق، سرطان به عنوان یک بیماری تحلیل برنده قوای جسمانی تعریف می‌شود، اما تعریف سرطان در ایران، فقط تعریف یک بیماری جسمی و فیزیکی نیست.

در کشور ما سرطان با واژه های کمبود و گرانی دارو وزیر بار قرض رفتن و فشارمالی بر همه اعضای خانواده، عجین شده است و به همین دلایل است که تعریف سرطان در ایران، فقط به عنوان یک بیماری جسمی، تعریف دقیقی نیست؛ بلکه باید گفت سرطان در کشور ما، بیماری ای است که پیامدهای ناگوار اجتماعی آن گاه از ناراحتی های جسمی اش فراتر می رود.

به دلیل حمایت های ناکافی بیمه ها از بیماران مبتلا به سرطان، این بیماری براحتی می تواند خانواده ای را از طبقه متوسط جامعه به طبقه فقیر بکشاند و چنان آثار نامطلوب اجتماعی و روحی را بر جای بگذارد که جبران تبعات آن تا سال های سال، امکان پذیر نباشد.

روز گذشته نیز دبیر کمیته راهبردی انجمن سرطان ایران، از هزینه های سنگین درمان سرطان در ایران گلایه کرد و گفت با این که هم اکنون، درمان سرطان در ایران پرهزینه ترین درمان ها در میان تمام بیماری ها محسوب می شود، اما بیماران مبتلا به این بیماری در کشور ما بین 40 تا 60 درصد هزینه ها را خودشان پرداخت می کنند که این امر با سند چشم انداز توسعه کشور منافات دارد.

یعنی در شرایطی که گاه هزینه تهیه دارو، شیمی درمانی و رادیولوژی بیماران مبتلا به سرطان از مرز ده میلیون تومان برای فقط یک دوره درمانی می گذرد، معلوم نیست خانواده ای که با حقوق کارگری یا کارمندی زندگی می کند، چگونه می تواند 60 درصد این هزینه های سرسام آور درمان سرطان را پرداخت کند.

بدترین قسمت ماجرا هم اینجاست که اگر نان آور خانواده مبتلا به سرطان شود، آسیب های اجتماعی پیامد آن چند برابر خواهد شد و به همین دلیل توقع می رود دولت فعلی ضمن حمایت جدی از این بیماران، به سرطان به دید یک آسیب اجتماعی دامنه دار نگاه کند.

امین جلالوند - جام جم

جمعه 25/5/1392 - 16:25
آموزش و تحقيقات

دندان‌پزشکان هشدار دادند مسواک زدن دندان‌ها ظرف نیم ساعت بعد از مصرف یک وعده غذایی یا نوشیدن یک فنجان قهوه می‌تواند آسیب جدی به دندان‌ها وارد کند.

خبرگزاری فارس: بلافاصله پس از غذا مسواک نزنید

به گزارش خبرگزاری فارس به نقل از پایگاه اطلاع رسانی نظام پرستاری، پس از مصرف مایعات یا مواد غذایی اسیدی، این اسید می‌تواند مینای دندان و حتی لایه زیرین آن را تخریب کند.

اگر زمان مسواک زدن دندانها مناسب نباشد یعنی ظرف 20 دقیقه تا نیم ساعت پس از صرف غذا یا نوشیدنی‌ها، اسید موجود در مواد غذایی به سطح عمیق‌تر دندانها راه پیدا می‌کند و در نتیجه خیلی سریعتر موجب پوسیدگی و تخریب دندانها می‌شود.

دکتر هووارد آر. گامبل، رئیس آکادمی دندانپزشکی عمومی در انگلیس تأکید کرد: اگر بلافاصله بعد از غذا خوردن، مسواک بزنید در واقع باعث می‌شوید که اسید از مینای دندان عبور کرده و به لایه‌های عمیق تر آن برسد که حاصل آن پوسیدگی سریعتر دندان است.

به این ترتیب دندانپزشکان توصیه می‌کنند به ویژه در مواردی که از مایعات اسیدی یا مواد غذایی ادویه دار استفاده می‌کنید حتماً بین نیم تا یک ساعت صبر کنید و پس از آن مسواک بزنید تا بتوانید به اندازه کافی از اثرات منفی مصرف مواد اسیدی بر روی دندان‌ها جلوگیری کنید.

پنج شنبه 24/5/1392 - 12:45
آموزش و تحقيقات

 

آیا نوشابه‌های ورزشی و انرژی‌زا فقط مخصوص ورزشکاران است یا اگر کسی در طول روز احساس خستگی کرد یا به سبب فعالیت‌های سنگین، قوای بدنی‌اش تحلیل رفت می‌تواند از این نوشیدنی‌ها استفاده کند؟

این که می گویند نوشابه انرژی زا دوای درد افراد افسرده است، صحت دارد؟ آیا نوشابه ورزشی همان نوشابه انرژی زاست؟ چرا می گویند نوشابه انرژی زا اعتیادآور است؟ مصرف این نوشیدنی ها برای کودک و نوجوان یا ورزشکاران چه عوارضی دارد؟

اینها پرسش هایی است که این روزها اغلب خانواده های نگرانی که جوان یا نوجوانشان مصرف کننده پر و پا قرص این نوشیدنی هاست، از متخصصان و کارشناسان علوم غذایی می پرسند؛ اما این نوشیدنی ها حاوی چه ترکیباتی و عوارض جانبی آن چیست؟

گول انرژی زا بودن نوشابه را نخورید

این روزها نوشابه های انرژی زا و ورزشی از جمله نوشیدنی هایی است که به گمان اغلب جوانان، نوجوانان و حتی خردسالان قدرت بدنی را چندبرابر، خستگی روزانه را رفع و فرد را به یک انسان فعال و موفق تبدیل می کند، اما واقعیت این نیست. نوشیدنی هایی که امروزه به عنوان نوشیدنی انرژی زا یا ورزشی عرضه می شود نوعی نوشیدنی تجاری است که مصرف آن برای ورزشکاران هم زیان آور است، چه رسد به افراد کم تحرکی که برای رفع خستگی و سستی خود در پی راه میانبری برای رسیدن به بیشترین انرژی هستند.

البته نوشابه های ورزشی در مقایسه با نوشابه های انرژی زا ترکیبات متفاوتی دارد و اغلب با رفع نیاز به الکترولیت، آب و مواد معدنی سبب بهبود عملکرد ورزشکار می شود. اما مشکل آنجاست که دسترسی به نوشابه ورزشی استاندارد در بازار کشورمان آسان نیست. از این رو بیشتر نوشابه های موجود در بازار نوعی نوشیدنی انرژی زای تجاری است.

قند این نوشیدنی ها بالای 10 درصد و چهاربرابر نوشابه های معمولی است. در نوشابه های انرژی زا علاوه بر شکر از محرک ها، مواد با اثرات تخدیری ویژه، برخی ویتامین های گروه B و مواد معدنی که تولید انرژی می کند، استفاده می شود و برای آن که آن را هرچه بیشتر به نوشابه های عادی شبیه سازد به آن اسانس و رنگ می افزایند.

کافئین و گوارانا از جمله مواد اعتیاد آور موجود در این نوشابه هاست که اگر معتادش شوید سردرد، کج خلقی، اضطراب، دلشوره، بی خوابی و گرفتگی عضلانی از اصلی ترین عواقب ترک آن است. این نوشیدنی نه تنها چاق کننده است، بلکه می تواند تری گلیسیرید را بالا برده و ریسک ابتلا به ناراحتی های قلبی ـ عروقی را افزایش داده و کودکان و نوجوانان مبتلا به نارسایی کلیوی، کبدی، حملات صرع، دیابت و ترشح بیش از حد غده تیروئید را در معرض آسیب های جدی تری قرار دهد.

با این که این نوشیدنی به سبب آن که حاوی ویتامین های گروه B و برخی مواد محرک آرامبخش و سرحال کننده است و تا حدی در بهبود روحیه افراد افسرده موثر است، اما اثر آن کوتاه مدت بوده و تشدید کننده اختلالات رفتاری است. طبق نظر متخصصان و محققان به علت آن که کافئین موجود در نوشابه های انرژی زا چند برابر نوشابه های معمولی بوده و حاوی شیره برخی گیاهان محرک است، بر اثر ایجاد انرژی و هیجانات منفی موجب بروز رفتارهای خطرناک و خشونت آمیز در جوان و نوجوان شده و می تواند سبب بروز برخی اختلالات روانی شود.

نوشابه ورزشی خوب است برای...

اما تفاوت اصلی نوشابه ورزشی و انرژی زا در چیست؟ نوشابه های ورزشی برخلاف نوشابه های انرژی زا شکر کمتری داشته، اما آب، الکترولیت و مواد مغذی به کار رفته در آن بیشتر و به سهولت جذب بدن می شود و از این رو با نظر متخصص تغذیه جبران کننده مایعات از دست رفته بدن ورزشکار است.

انرژی این نوشابه تقریبا نصف کالری نوشابه انرژی زاست. میزان سدیم و پتاسیم آن بالاست و تا حدودی از خطر گرمازدگی و خستگی ورزشکار می کاهد و به دو شکل مایع و پودری عرضه می شود، اما یادتان باشد این نوشابه ها در کشور ما بسختی یافت می شود و فقط در دسترس ورزشکاران حرفه ای در باشگاه ها قرار می گیرد. این نوشیدنی تنها مناسب ورزشکاران است و برای افراد کم تحرک، دانش آموزان و بیماران دیابتی منع مصرف دارد.

آب معدنی ورزشی نداریم

گاهی در برخی سوپرمارکت ها آب معدنی هایی با نام آب معدنی ورزشی عرضه می شود. این نوشیدنی اگر چه دارای میزانی املاح بوده و وجود آن برای جایگزینی آب از دست رفته ضرورت دارد، اما نمی توان به آن نوشیدنی ورزشی گفت، چرا که اگر ورزشکار بیش از نیم تا یک ساعت فعالیت سخت بدنی داشته باشد علاوه بر املاح معدنی، نیاز به میزانی قند دارد تا ذخایر انرژی از دست رفته را جبران کند. حال اگر این نوشیدنی را شیرین کنند و شکر آن بیش از حد استاندارد باشد قند اضافی، زمان تخلیه مایع از معده را افزایش داده و در نتیجه جذب مایع توسط بدن با تاخیر صورت گرفته و ورزشکار با وجود دریافت مقادیر زیاد مایعات نمی تواند به موقع ذخایر آبی بدن را تامین کند.

شیر یک نوشیدنی ورزشی سالم

اگر ورزش می کنید بدن تان متناسب و وزن تان ایده آل شود و در کل «باربی» شوید لازم است بدانید نوشابه های صنعتی، ورزشی و انرژی زا مناسب شما نیست. بهترین نوشیدنی که بتواند خستگی، ضعف و از همه مهم تر آب، الکترولیت و مواد مغذی از دست رفته بدن شما را جبران کند نوشیدن یک لیوان شیر کم چرب بویژه شیرموز یا شیرهویج حدود نیم ساعت پس از اتمام فعالیت ورزشی، درست در زمانی است که بدن از نظر فیزیولوژیک به ثبات رسیده است.

شیر مشابه ترکیبات نوشابه های ورزشی حاوی قند، املاح معدنی برای جبران و جایگزینی الکترولیت ها، ویتامین های گروه B، پروتئین های ضروری، انرژی و آب بوده و با توجه به این که حاوی ترکیبات محرک و مواد تخدیری نیست در مقایسه با نوشابه های ورزشی و انرژی زا هیچ کمبودی نداشته و یک نوشیدنی غنی و تامین کننده برای ورزشکاران باشگاهی، استقامتی، مقاومتی و همچنین رده های مختلف سنی محسوب می شود.

ماء الشعیر چاق تان نکند

دلسترهای طعم دار از آن دسته نوشیدنی هایی است که اکثر افراد به گمان آن که غنی از ویتامین ها و املاح معدنی است پس از فعالیت های ورزشی یا در روزهای گرم یک یا دو بطری آن را بدون تامل سر می کشند. غافل از آن که این نوشابه به علت طعم تلخی که دارد در مقایسه با نوشابه های گازدار شیرین تر و پرکالری تر است.

این نوشیدنی اگر چه از سایر نوشابه های صنعتی و انرژی زا طبیعی تر و سالم تر است، اما مصرف مستمر و روزانه آن در ماه چند کیلوگرم بر وزن تان می افزاید. این اضافه وزن در مردان اطراف شکم و در زنان اطراف باسن و ران ها و البته بعد از شروع دوران یائسگی در اطراف شکم به صورت چربی ذخیره ای جلوه نمایی می کند. مضرات گاز و رنگ و اسانس آن را هم که همه می دانیم. البته انواع ساده و بدون شکر آن همراه چند قطره آبلیموی طبیعی می تواند یک نوشیدنی مغذی و تامین کننده آب بدن بخصوص پس از فعالیت های بدنسازی باشد.

اگر نوشابه قاچاقی باشد

یکی از مهم ترین مشکلات نوشابه های ورزشی و انرژی زا آن است که اغلب به صورت قاچاق وارد بازار می شود. جالب است بدانید اغلب این نوشابه ها محصول بازار مشترک هستند یعنی یک کشور بطری آن را با یک برند و مارک تولید کرده، اما خود محصول در کشورهای مختلف دیگر پر می شود و اگر ترکیبات دو نمونه از آنها را با هم مقایسه کنیم به نتیجه خوشایندی نمی رسیم.

مصرف این نوشابه ها به علت شکر و مواد تخدیری زیادی که دارد در اغلب کشورهای توسعه یافته ممنوع و اغلب به صورت قاچاق به کشورهای در حال توسعه سرازیر می شود، بنابراین در درجه اول مصرف این نوع نوشیدنی ها را به حداقل برسانید و اگرهم گاهی وسوسه نوشیدن آن امان تان را برید انواعی را که دارای برچسب فارسی نویس وزارت بهداشت است، انتخاب و به تاریخ مصرف و مجوز بهداشت آن توجه کنید.

فاخره بهبهانی / جام جم

پنج شنبه 24/5/1392 - 12:44
بهداشت روانی

 

بچه که بودیم، اگر حرف نامناسبی از دهان‌مان بیرون می‌‌پرید زود دست‌مان را جلوی دهان می‌گرفتیم تا نشان دهیم چقدر از گفتن این حرف ناراحت و پشیمان شده‌ایم.

انگار خودش از دهان مان بیرون آمده و ما هیچ تقصیری در این جریان نداشته ایم. اگر هم گفتن چنین کلماتی تکرار می شد، پدر و مادر بیکار نمی نشستند و زود دست به کار می شدند تا این عادت نامناسب هر چه زودتر از سرمان بیفتد. این وقت ها بود که تنبیه های جور واجور هم به دیگر شیوه های تربیتی شان اضافه می شد تا بچه ها بفهمند هر حرفی را نباید زد.

در دوران کودکی، نه تنها پدر و مادر که حتی غریبه ترها هم وقتی کودک حرف بدی می زند به این فکر می افتند که چطور او را متوجه اشتباهش کنند و برای همین از شیوه های مختلفی کمک می گیرند؛ شیوه هایی از اخم کردن و حرف نزدن با او گرفته تا زندانی کردن در اتاق و ریختن کمی فلفل نوک زبانش، اما کاش می شد روی زبان بعضی از آدم بزرگ ها هم فلفل ریخت. بزرگ ترهایی که یادشان رفته هر حرفی را نباید گفت. بزرگ ترهایی که توهین و ناسزاگویی را بد که نمی دانند هیچ، بلکه این کار به یکی از عادت های روزمره شان هم تبدیل شده است.

خشمگین می شویم و پرخاش می کنیم

بعضی ها خیلی راحت به خودشان اجازه می دهند فقط به بهانه عصبانی بودن، هر حرفی بزنند و هر عملی را انجام دهند. آنها فکر می کنند همین که به کسی صدمه ای نمی زنند کافی است؛ ناسزاگویی که دردسری ندارد! برای همین هم وقتی عصبانی و خشمگین می شوند، هر چه را دوست داشته باشند، به زبان می آورند و از هیچ کس و هیچ چیز هم خجالت نمی کشند. اما آیا واقعا همیشه خشم منجر به پرخاشگری می شود؟ اصلا خشم چه تفاوتی با پرخاشگری دارد؟ مسلما اگر بخواهیم این قضیه را به درستی درک کنیم، ابتدا لازم است این دو مفهوم را از یکدیگر متمایز کنیم.

دکتر مهرنوش دارینی، روان شناس و مشاور خانواده در گفت وگو با «جام جم» در این باره چنین توضیح می دهد: خشم دربرگیرنده افکار، تصورات، هیجانات و احساسات فیزیکی است که به دلیل شدید بودنش، ممکن است افراد کنترل کمتری بر آن داشته باشند. پرخاشگری اما نوعی شیوه رفتاری است که به دنبال خشم ایجاد می شود. به عبارت دیگر، می توان گفت پرخاشگری رفتاری است که به قصد آزار و آسیب رساندن به خود فرد، شخصی دیگر یا اشیاء انجام خواهد شد.

پرخاشگری به شیوه های مختلف

یکی داد می زند، یکی ظرف و ظروف خانه را می شکند، عده ای کتک کاری می کنند و به دیگران صدمه می زنند، بعضی ها شروع به ناسزاگویی می کنند و گروهی هم با نیش و کنایه، خشم و ناراحتی شان را نشان می دهند. با این که این افراد برخوردهای متفاوتی نشان می دهند، ولی همه آنها رفتارهایی پرخاشگرانه به حساب می آید. بنابراین پرخاشگری فقط به درگیری های فیزیکی محدود نمی شود و انواع دیگری را نیز دربرمی گیرد.

دکتر دارینی نیز با اشاره به این که به طور کلی دو شیوه پرخاشگری مطرح شده، می گوید: یکی از این موارد پرخاشگری ابزاری است که شیء محور است و شیوه دیگر، پرخاشگری خصومت آمیز یا ارتباطی است که شخص محور است و این پرخاشگری ها، هم به صورت کلامی می تواند اتفاق بیفتد و هم به صورت غیرکلامی.

تحمل نمی کند، فریاد می زند

بعضی ها هرطور دوست داشته باشند، با دیگران رفتار می کنند و خیلی متوجه پرخاشگری های شان نیستند. آنها معمولا تصور می کنند پرخاشگری مشکلی ارثی است که برای رفع آن کاری از دست فرد برنمی آید. در حالی که به گفته دکتر دارینی، روبه رو شدن با مشکلات و نداشتن صبر و تحمل کافی یکی از عوامل موثر در بروز رفتارهای پرخاشگرانه است.

وی با اشاره به این که عوامل ژنتیکی نیز می تواند بر خشمگین بودن فرد تاثیر بگذارد، یادآور می شود: برخی کودکان در بدو تولد، بچه هایی تندخو و زودرنج هستند و خیلی زود هم عصبانی می شوند. بنابراین می توان گفت عوامل ژنتیکی نیز در این مساله دخالت دارد. البته گاهی هم پرخاشگر بودن ناشی از یادگیری شیوه های غلط برخورد با مسائل ناراحت کننده است، اما این که چرا بسیاری از افراد حتی در سنین بزرگسالی نیز به این شیوه روی می آورند و پرخاشگر می شوند هم دلایل متعددی دارد؛ ناکامی هایی که اشخاص در زندگی داشته و دارند، مشاهده رفتارهای خشونت آمیز، تحریک شدن از سوی اطرافیان و قرار گرفتن در موقعیت های خاص ازجمله مواردی است که می تواند فرد را مستعد بروز چنین رفتارهایی کند. البته نباید فراموش کنیم گاهی پرخاشگری به یک عادت تبدیل می شود و فرد گاه و بی گاه، بی دلیل و با دلیل، رفتارهایی پرخاشگرانه از خودش نشان می دهد.

آنها تنها می مانند

آقای محمدنژاد همیشه عصبانی است و رفتاری پرخاشگرانه با دیگران دارد. فرزندانش تا وقتی کوچک بودند با رفتارهای پدر می ساختند و حالا که خودشان به دوره بزرگسالی رسیده اند، نمی توانند شرایط موجود را تحمل کنند. برای همین تا جایی که امکان داشته باشد از او دوری می کنند و دوست ندارند دور و برش باشند. فرزند بزرگ تر که حالا خودش مادر سه فرزند است، می گوید: هر یک از ما مشکلات خودمان را داریم و از صبح تا شب باید با این مشکلات زندگی را بگذرانیم، برای همین واقعا تحمل رفتارها و پرخاشگری های پدرم برای ما سخت است و ترجیح می دهیم خیلی به دیدنش نیاییم. فقط هر روز با تماس های تلفنی سعی می کنیم از حالش باخبر شویم.

آنها از این وضع راضی نیستند، ولی تحمل شرایط فعلی را هم ندارند. مسلما کنار آمدن با چنین افرادی راحت نیست و خیلی ها نمی توانند با این شرایط سازگاری پیدا کنند. بنابراین طبیعی به نظر می رسد افراد پرخاشگر، اطرافیان خود را براحتی از دست بدهند.

آن طور که دکتر دارینی می گوید، رفتارهای پرخاشگرانه موجب می شود هم خود فرد در حالت تنش و ناآرامی قرار بگیرد و هم اطرافیان و دیگر افراد از رفتار او ناراحت شوند. بنابراین بتدریج چنین افرادی تنها می شوند و تنها می مانند، چون دیگران تمایلی ندارند اوقاتشان را با چنین شخصی سپری کنند.

ناسزاگویی و پرخاشگری کلامی نه تنها می تواند موجب انزوای فرد شود که حتی موجب خواهد شد دیگران او را فردی بی ادب و بی نزاکت بشناسند. علاوه بر این موارد، استفاده از کلمات نادرست در جامعه تنش ها را افزایش می دهد و موجب درگیری در اجتماع می شود.

کودکان هم می توانند پرخاشگر شوند

بعضی از پدر و مادرها فکر می کنند پرخاشگری فقط مخصوص بزرگ ترهاست؛ بخصوص کسانی که در زندگی مشکلات زیادی دارند. غافل از این که کودکان هم می توانند رفتارهای پرخاشگرانه داشته باشند، اما با نشانه هایی مخصوص سن و سال خودشان.

دکتر دارینی یادآور می شود: لجبازی، کتک کاری، گاز گرفتن و خراب کردن اشیاء از جمله نشانه هایی است که می تواند پرخاشگری را در کودکان نشان دهد. البته با افزایش سن معمولا پرخاشگری های فیزیکی کمتر شده و در مقابل شاهد افزایش میزان پرخاشگری های کلامی هستیم.

خانم بهشتی که مادر دو فرزند هشت و ده ساله است، نگران رفتارهای پرخاشگرانه فرزندانش است و فکر می کند پسرش که فرزند بزرگ تر خانواده است، رفتارهای پرخاشگرانه ای دارد. او رفتارهای پسرش را با دختر کوچک تر مقایسه می کند و به این نتیجه می رسد که او مثل خواهرش نیست. در صورتی که به گفته این روان شناس، در دختران پرخاشگری معمولا کمتر به حالت فیزیکی نمایان می شود، ولی در پسران بیشتر شاهد این مساله هستیم.

وی می افزاید: معمولا نوزادان 9 تا 10 ماهه بیشتر گرسنگی، بیماری یا درد را تجربه می کنند که همه این موارد ممکن است موجب خشمگین شدن آنها شود. در این سنین، بچه ها اغلب با صدای بلند گریه می کنند و خشم شان را به کمک گریه یا پرتاب دست و پای خود به اطراف نشان می دهند. این وضع تاحدود هجده ماهگی ادامه دارد و این بچه ها هم با گریه و بهانه گرفتن خشم خود را بروز می دهند، اما از هجده ماهگی تا حدود چهار سالگی، کودکان خیلی زود و راحت ناامید می شوند و با لحنی پرخاشگرانه سعی می کنند به خواسته شان برسند. پس از آن نیز تا حدود هشت سالگی پرخاشگری با ضربه یا صدمه زدن به دیگران نمایان می شود.

دکتر دارینی با اشاره به عواملی که موجب بروز رفتارهای پرخاشگرانه می شود، توضیح می دهد: کودکان وقتی رفتارهای دیگران را می بینند، نکات متعددی را از آنها می آموزند. بنابراین نباید فراموش کنیم بچه ها با دقت زیادی به همه رفتارهای اطرافیان شان توجه می کنند و آنها را یاد می گیرند. خشونت هم یکی از این رفتارهاست که اغلب نیز در اوایل دوران رشد از محیط اطراف می آموزند.

لازم نیست فقط ناسزا بگویید

می گویند «بشین و بفرما» باهم فرق دارد. درست است که معنی هر دو مورد یکسان است، اما تفاوتی جزئی و در عین حال بزرگ در این دو کلمه نهفته است؛ همان چیزی که خیلی ها به آن دقت نمی کنند و همیشه آن را نادیده می گیرند. بعضی ها تصور می کنند همین که به کسی ناسزا نگویند، کافی است. عده ای هم بهتر از گروه اول، صدای شان را هم کنترل می کنند تا بلند نشود ولی مراقب محتوای حرف شان نیستند.

اما بد نیست به این موضوع هم توجه داشته باشیم که به گفته دکتر دارینی، پرخاشگری کلامی معمولا با صدای بلند همراه است و استفاده از الفاظ نادرست و ناسزا را نیز دربرمی گیرد. با این حال، تحقیر دیگران که می تواند به صورت کلامی و غیرکلامی اتفاق بیفتد نیز به نوعی مصداقی از رفتارهای ناخوشایند و پرخاشگرانه است.

پس ناسزا و توهین بخشی از پرخاشگری کلامی را شامل می شود، اما تمسخر، تحقیر، کنایه و متلک گویی هم جزئی از رفتارهای پرخاشگرانه است که نباید از آنها غافل شویم. شاید یک کنایه به ظاهر کوچک بتواند سرآغاز دعوایی بزرگ باشد.

آرامش تان را حفظ کنید

یک حرف ساده و یک متلک کوچک می تواند به اتفاقی وحشتناک تبدیل شود. کسانی که در اوج عصبانیت بدون توجه به تاثیر حرف شان ناسزا می گویند و طرف مقابل را تحقیر می کنند شاید هیچ وقت به این موضوع فکر نکرده باشند که همان حرف های به ظاهر ساده و کم اهمیت می تواند زمینه ساز مشکلاتی بزرگ شود.

خیلی از دعواها و کتک کاری هایی که حتی به آسیب دیدن یک انسان یا مرگ او منجر می شود، از یک حرف ساده شروع می شود؛ حرفی که خیلی وقت ها نمی دانیم می تواند چه آتشی برپا کند. بنابراین خوب است هنگام عصبانیت، به جای پرخاشگری و ناسزاگویی، کمی قدم بزنید، یک لیوان آب خنک بنوشید یا صحنه را ترک کنید.

در ضمن یادتان باشد به شیوه هایی سالم باید خشم تان را کنترل کنید که این کار هم نیاز به تمرین و آموزش دارد. بنابراین خوب است از دوران کودکی و نوجوانی، این عادت ناپسند را از فرزندتان دور کنید تا در بزرگسالی هم هیچ وقت به چنین رفتارهایی روی نیاورد.

دکتر دارینی خاطرنشان می کند: زمانی که برای اولین بار حرف نادرستی را از کودک می شنوید، بهتر است آن را نادیده بگیرید، ولی باید حواستان را جمع کنید و ببینید این کلمه باز هم از زبان او تکرار می شود یا نه و در صورت تکرار شدن هم به جای تنبیه و دعوا باید در مورد ناسزاگویی با فرزندتان صحبت کنید و برایش توضیح دهید. در ضمن خوب است رفتار و نحوه صحبت کردن خودتان را نیز کنترل کنید تا بهتر بتوانید متوجه شوید کودک این حرف های نادرست را از کجا و به چه طریقی آموخته است.

به همین دلیل، متخصصان و کارشناسان امور تربیتی توصیه می کنند بچه ها را از محیط هایی که در آن ناسزا رد و بدل می شود، دور کنید و نگذارید مدتی طولانی در این فضاها بمانند. همچنین آموزش روش های جایگزین (مانند نفس عمیق کشیدن) به جای پرخاشگری و حفظ آرامش والدین نیز راهکارهایی برای مقابه با این مشکل است.

دکتر دارینی تاکید می کند: اگر بیان احساس خشم به صورت قاطعانه و نه پرخاشگرانه باشد، روشی سالم به حساب می آید و برای حل این مشکل موثر است.

نیلوفر اسعدی بیگی / جام جم

پنج شنبه 24/5/1392 - 12:43
شهدا و دفاع مقدس

در اسارتگاه بعثی‌ها یکی از بچه‌ها، که حال بسیار بدی داشت، پیش من آمد و گفت: «آیا می‌توانی انگشت‌های مرا بچسبانی!»؛ بسیار درد می‌کشید و ضجه می‌زد. چاره‌ای نداشتم جز اینکه دور انگشت او را بخیه بزنم، بدون وسایل پانسمان و داروی بی‌حس کننده.

خبرگزاری فارس: پیوند انگشت بدون وسایل جراحی در اسارت

به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت فارس (باشگاه توانا)، دوران طاقت فرسای اسارت خاطرات سخت و جانکاهی به همراه دارد که برای همیشه در اذهان ماندگار است؛ آزاده دفاع مقدس «اسماعیل چاوشی» دوران اسارت خود را پرستار آزاده‌های اسارتگاه بعث عراق بود که حرف‌های خواندنی از آن روزها دارد.

                                                             ***

یک روز گرم تابستان که همه به خواب رفته بودند، ناگهان نگهبانان عراقی آمدند و گفتند: «خیلی سریع، تمام وسایل‌تان را جمع‌آوری کنید و آماده رفتن به بیرون باشید». کسی سالم نبود؛ همگی مجروح و مصدوم بودند؛ با سختی زیاد آنها را برای بیرون رفتن آماده ساختیم و به سوی خارج از اردوگاه حرکت کردیم.

به دستور نگهبانان بعثی، همگی باید سرها را پایین نگه می‌داشتیم. حمل و نقل مجروحان بسیار مشکل بود. وقتی از در اردوگاه خارج می‌شدیم، صفی بزرگ از بعثی‌ها برای محافظت از ما بیرون ایستاده بودند. پیاده، به سمت مقصد نامعلوم راه افتادیم. مجروحان تاب تحمل این وضعیت دشوار را نداشته، به علت شدت صدمات، قادر به آمدن نبودند و بیشتر آنها زخم‌ها و جراحات‌شان شروع به خونریزی کرد و چاره‌ای نبود.

کم‌کم به اردوگاه جدید نزدیک می‌شدیم. فهمیدیم که اردوگاه همان نزدیکی‌هاست، چون ما را سوار ماشین نکردند. با نزدیک شدن به محل جدید، پیش از هر چیز و بیش از هر چیز، سیم‌های خاردار در نگاه‌هایمان گره می‌خورد. پس از مدت کوتاهی به مقصد رسیدیم؛ به اردوگاهی قدیمی که برادران دیگر ایرانی نیز آنجا بودند.

عصر بود که به اردوگاه «شماره 11» صلاح‌الدین تکریت، رسیدیم. وضعیت اینجا کمی بهتر بود. در روز اول، افرادی دیگر هم در اینجا بسر می‌بردند این اردوگاه شامل چندین بند بود و هر بند نیز، دارای سه - چهار آسایشگاه. بند 2 که ما را به آن فرستادند، شامل چهار آسایشگاه می‌شد که قبلاً اسرای قدیمی ایرانی در آنجا محبوس شده و به خاطر آمدن ما، جای آنها را عوض کرده بودند.

در بند 1 و 3 و 4 ، از نظر کمبود جا، با مشکل زیادی روبه‌رو بودند. ما را که همراه مجروحان بودیم، به آسایشگاه 4 بردند که «آسایشگاه مجروحین» نام گرفت. این جا دیگر تخت و وسایل بهداری هم نداشتیم، خارج از بند، داروخانه کوچکی قرار داشت که در آن کمی دارو و وسایل پانسمان موجود بود. فردای همان روز مسئول داروخانه به نام بهیار «موسی» که عراقی بود و از اردوگاه قبلی، شناخت محدودی از من داشت، آمد و مرا برد. به محل داروخانه که رسیدیم، گفت: «این وسایل پانسمان را ببر داخل آسایشگاه و کار را شروع کن!» ما دوباره - و به واقع چندباره - کارمان را سامان دادیم.

قانون کرده بودند، افراد قدیمی حق ندارند با ما تماس بگیرند و یا حرف بزنند، اما با تیزهوشی بچه‌ها، کم‌کم باهم آشنا شدیم؛ دل به صحرازدگانی از عملیات‌های کربلای 4، 5 و 6 بودند. بچه‌ها سعی کردند از وضعیت اردوگاه با خبر شوند. مشکل نبود و اطلاعاتی به دست آوردند. آنها خیلی از ما پیش بودند. هیچ‌گونه اهمیتی به رفتار نگهبانان عراقی نمی‌دادند‌ و برایشان این مسئله قدیمی شده و جا افتاده بود که در هر زمان و شرایطی نمی‌توانند ایشان را اذیت و آزار کنند.

تعریف می‌کردند که در روزهای ورود به اردوگاه، با شکنجه شدن و شهید دادن در مقابل بدرفتاری ناجوانمردانه و وحشیانه بعثی‌ها صبر و استقامت داشته‌اند تا اینکه اوضاع کمی بهتر شده...

آنها نزدیک به 900 نفر می‌شدند که در سه بند جا داده‌ شده بودند. ما خیلی امیدوارتر می‌شدیم وقتی برای‌مان از مقاومت‌های دلیرانه‌شان می‌گفتند این خودش می‌توانست روحیه تازه‌ای باشد که به ما بخشیده می‌شد. از وضعیت تدریس مسائل دینی - مذهبی، سوادآموزی، خواندن قرآن، زمزمه دعاهای «توسل» و «کمیل» برای‌مان صحبت می‌کردند که هنوز ادامه داشت. کم‌کم با اینکه ممنوعیت تماس با ایشان را داشتیم، به صورت‌های مختلف رابطه برقرار کردیم. وقتی آنها بیرون می‌آمدند، ما داخل آسایشگاه بودیم.

به هر حال زمان با نشیب و فراز، می‌گذشت. وضع کمی بهتر از اردوگاه قبل بود. دوستان قدیمی اینجا، با چیزهایی که می‌گفتند، امیدوار شده بودیم می‌توانیم مسائل دینی- مذهبی مورد علاقه‌مان را پیگیری کنیم و این خیلی برای دشمن گران تمام می‌شد. بعثی‌ها به شدت از این مسئله تنفر و وحشت داشتند که از نظر ایمان الهی و اعتقادات مذهبی فعالیتی داشته باشیم.

بچه‌های ما کم‌کم برنامه‌های خودشان را در کارهای درسی و دینی، با تبلیغات بسیار خوب و همکاری دیگر بندهای اردوگاه، شروع کردند. اتحاد آسایشگاه‌هایمان چنان منسجم شده بود که هیچ کس - به نفاق- نمی‌توانست در آن نفوذ کند. همان شب اول متوجه شدیم، اسیر جدید وارد شده و صدای کابل و باتوم و داد و فریاد به گوش می‌رسد. اکثر نگهبانان - طبق معمول با تجهیزات کامل پذیرایی - به اسارتگاه قبلی اعزام شدند. صدای شلاق خوردن دوستان اسیر جدیدمان، از راه دور و تا پاسی از شب رفته به گوشمان زخم می‌زد و همگی همان احساس شب اول ورود به اسارتگاه را داشتیم؛ با خاطراتش که در نظرمان مجسم شد.

بالاخره صبح شد و بعد از گرفتن آمار، مسئول اردوگاه جدید که اسمش «امجد» بود، تذکراتی به بچه‌ها داد و آنگاه فرمان آزادباش - برای انجام کارهای شخصی - داده شد. در همین حین، نگهبان مرا صدا زد و گفت: «برو وسایل پانسمان را بیاور»

برایم جای تعجب بسیار بود که او اسم مرا در دفتر جداگانه‌ای - و آن هم به امضاء مسئول اردوگاه - نوشته است. سپس ادامه داد: «شما جهت مداوای مجروحان، به خارج از اردوگاه خواهید رفت!» حالت عجیبی به من دست داد؛ به خاطر این بود که از دوستانم جدا می‌شدم، بسیار ناراحت شده بودم، ولی چاره‌ای نبود! از دوست خوب و همکارم «مصطفی ملکی» خواستم که مواظب بچه‌های مجروح اردوگاه باشد و نسبت به مداوای آنها حداکثر تلاش را کند.

به هر حال طبق همیشه، وقتی که از در اردوگاه خارج می‌شدیم؛ باید تفتیش بدنی شده، پس از آن چشم‌هایمان را می‌بستند و دست بند زده می‌شد. از نگهبان همراهم - چون زبان فارسی می‌دانست - پرسیدیم: «کجا می‌رویم؟» او (البته با احتیاط در گفتن) گفت: «اردوگاه قبلی خودتان! چون دیشب اسیر جدید آورده‌اند و اکثراً به شدت مجروح و زخمی هستند که احتیاج به درمان و پانسمان دارند».

خودم نیز همین حدس را زده بودم. وقتی جلوی در ورودی زندان، رسیدیم، چشم‌ها و دستهایم را باز کردند. نگهبانان - که مرا می‌شناختند - با روی خوش تحویلم گرفتند. داخل شدیم. سکوتی سنگین همه جا را فرا گرفته بود، طوری که انگار کسی نیست! لباس‌ها و پوتین‌هایی که دیده می‌شد، پر از خون و غم بود! و احساس غریبی درونم را می‌آشفت.

نزدیک آسایشگاه‌ها، بچه‌ها را می‌دیدم که نای حرف زدن و راه رفتن را نداشتند؛ وقتی از آنها خواستم سؤال کنم، نگهبان عراقی آمد و گفت: «حق حرف نداری!» نمی‌دانستم چکار باید کرد، تا بالاخره مسئول اردوگاه وارد شد. او مرا از قبل می‌شناخت و نسبت به مداوای اسرا از من خواست که با سرعت تمام انجام وظیفه کنم. اول کل مجروحان را بازدید کردم تا کم و کیف وضعیت بچه‌ها را ببینم. به هر آسایشگاهی که سر می‌زدم، صدای آه و  ناله شروع می‌شد و فکر می‌کردند که من طبیب عراقی هستم. لذا وقتی وارد می‌شدم، خودم را معرفی می‌کردم و می‌گفتم: «من هم از شما هستم، از هموطنان خودتان و یار خدمتگزار شما می‌باشم. هیچ‌گونه ناراحتی به خود راه ندهید و به هر کسی می‌تواند بیاید و ناراحتی‌اش را بگوید».

همه از سر اطمینان به طرف من آمدند. از آنها خواستم، اول، کسانی را که خیلی حالشان خراب است و جراحت شدیدتری دارند، درمان و پانسمان کنم. همگی قبول کردند. پس از اینکه تمام اردوگاه را بازدید کردم، نزد نگهبان رفته و از او خواستم که امکانات بیشتری در اختیارم بگذارد و گفتم: «اکثراً احتیاج به بیمارستان دارند و حال و وضع‌شان بسیار بد است». سپس داخل آسایشگاه رفتم. تعداد شش آسایشگاه بود که در هر کدام، صد و هفتاد نفر جای داده بودند. در صورتی که هر آسایشگاه، تنها مخصوص هفتاد نفر بود. همگی مجروح و مصدوم هم بودند. گفتم: «اگر بهیاری یا کمک بهیاری در میانتان هست، بیاید.» که چهار نفر آمدند. از آنها پرسیدم: «قبلاً در ایران چکار می‌کردید؟» دو نفر گفتند که نظامی و کادر بهیار بودیم، دو نفر دیگر هم امدادگر بسیجی جبهه بودند.

بسیار خوشحال شدم که می‌توانستم با کمک آنها، کارم را بهتر انجام دهم و از خدا طلبیدم کمک‌‌مان کند. با همیاری بچه‌ها، مجروحان‌مان را به نوبت از آسایشگاه بیرون می‌آوردند. موقع باز کردن روی زخم‌ها، آنچنان لباس‌هایشان چسبیده و جراحات شدید بود که با آن تن خسته اصلاً ممکن نمی‌شد زجر و درد شدید نکشند. اما چاره‌ای هم نبود. وقتی روی زخمها را باز می‌کردم، بسیار ناراحت و مـتأثر می‌شدم و از خود می‌پرسیدم که چگونه باید این همه زجر و درد را تحمل کنند و کسی نباشد که آنها را به بیمارستان انتقال دهد.

‌نگهبانان و مسئولان، اتاق جداگانه داشتند و همیشه فکر شکم و عیاشی خودشان بودند و فقط برای سرکوب - به شماره 3- حاضر می‌شدند و از ما حتی نمی‌پرسیدند چه چیزی احتیاج دارید.

وقتی دیدم حال اکثر بچه‌ها خوب نیست و نیاز به معالجه کافی و درمان و استراحت در بیمارستان دارند و باید تحت نظر پزشک متخصص باشند، از نگهبان تقاضای کمک کردم که اگر امکان دارد از دکتر عراقی بخواهند مجروحان را به بیمارستان اعزام کند. حرف مرا پذیرفت و دکتر آمد؛ که همان «کمال»، دکتر قبلی اردوگاه خودمان بود. وقتی مرا دید، گفت:‌ «باید بیشتر از این کار بکنی و ما برایت وسایل پانسمان و دارو می‌آوردیم، امروز آنهایی که وضع‌شان وخیم است را انتقال می‌دهیم».

سریع رفتم و بچه‌ها را آماده کردم. دکتر آنها را دید و اسم‌شان را نوشت. سپس آمبولانس بزرگی آمد و همگی آنها را - که 40 نفر بودند - سوار کردیم. اگرچه همه بر روی هم خوابانیده شدند، ولی خب، باز هم جای شکر بود که بالاخره آنها را به بیمارستان می‌بردند.

بچه‌ها، مریض و مجروح، از نبود آب و تشنگی مهلک رنج می‌کشیدند. گرمازدگی، اسهال شدید و تب بالا... تحمل‌شان را برای زندگی و زنده ماندن از کف می‌ربود. حالاتی را که برای روز اول ورود به اردوگاه جدید، به عنوان تجربه در حافظه داشتم، در شناخت و چگونگی مداوای بیماران بسیار برایم پر ارزش بود.

وقتی هوا کم‌کم رو به تاریکی می‌رفت، نگهبان آمد و اسم مرا صدا زد. جلو که رفتم، گفت: «بیا برویم». گفتم حتماً دیگر اینجا برنمی‌گردم. پس با بچه‌‌ها خداحافظی کرده و رفتم. اینجا نیز از دو دوست بهیارم؛ «صفر» و «احمد» خواستم که مواظب بچه‌‌ها باشند و کارهایشان را به نحو احسن انجام بدهند.

طبق همیشه، با چشم‌ها و دست‌های بسته راه افتادیم. فکر کردم که موقع آمارگیری اردوگاه خودمان فرا رسیده است. نگهبان مرا با عجله به اردوگاه خودمان تحویل داد. آمارگیری شده بود و به داخل آسایشگاه خودمان که رفتم، بچه‌ها بسیار خوشحال شدند چون تقریباً همه مجروح بودند.

از من خواهش کردند که زخمهایشان را ببینم‌ و دیدم. از مصطفی که به حق زحمت زیادی آن روز کشیده بود، تشکر کردم و مشغول کار شدم. آنها را به تناسب حال، مداوا نمودم؛ برای بچه‌ها جریان آن روز اردوگاه همسایه را گفتم، که همگی ناراحت شدند و به قیاس با خودشان، شاید، پرداختند.

صبح روز بعد، وقتی نگهبان آمد تا مرا دوباره به اردوگاه پیشین ببرد، با بچه‌ها خداحافظی کردم و از اردوگاه بیرون زدیم. آن روز، روز پرکار و پرمشغله‌ای بود، چون تمام مجروحان جمع شده و از من خواستند که زخم‌هایشان را پانسمان کنم و دارو نیز برای دردهایشان بدهم. از دوستان بهیار دعوت به کمک کردم که با خوشحالی آمدند.

یکی از بچه‌ها، که حال بسیار بدی داشت، پیش من آمد و گفت:

- آیا می‌توانی انگشتهای مرا بچسبانی!

تعجب کردم و گفتم:

- منظورت چیست؟

او پانسمان خونین پایش را باز کرد و گفت:

- ببین! انگشتم قطع شده و هیچ چیز برایم باقی نمانده است.

بسیار درد می‌کشید و ضجه می‌زد. از او خواستم تحمل کند و فریاد نزند. انگشت قطع شده و فقط کمی گوشت و پوست به پایش بند بود. دیدم چاره‌ای ندارم جز اینکه دور انگشت را بخیه بزنیم و بدون داشتن وسایل پانسمان و داروی بی‌حس‌کننده عمل جراحی را شروع کنم. با داد و فریادش - که جگرسوز و به حق بود- بالاخره چهار بخیه به اطراف انگشت پایش زدم و - امیدوار و آرزومند - گفتم:

- خدا شفا بده.

او خوشحال شد و رفت و نوبت بچه‌های دیگر رسید که بیشترشان از ناحیه دست و پا و کمر مجروح شده بودند؛ در هر حال، با نداشتن امکانات درمانی- به هر صورت که بود- یک ماه در اردوگاه بچه‌های جدید! انجام وظیفه کردم و بعد، مسئولیت آنجا را به عهده دو نفر بهیار همکارم واگذار نمودم.

در طول این یک ماه، خبر «آتش‌بس»‌را برایشان بردم، که باور نمی‌کردند چون آنها تلویزیون نداشتند مدتی از وضع اخبار بی‌اطلاع بودند و وقتی می‌رفتم برایشان اخبار را می‌گفتم. «آتش‌بس» برای هر کس معنا، تعبیر و حالی متفاوت می‌تواند داشته باشد. یکی از همین شب‌های مردادماه، ناگهان تلویزیون عراق برنامه‌هایش را قطع و اعلام نمود که ایران «قطعنامه 598» را پذیرفته، و شروع به پخش مارش نظامی و اطلاعیه‌های ارتش بعثی نمود. آن شب جیره شام توزیع نشد. همگی گرسنه بودیم و احساس ضعف به ما دست داده بود، که افسر اردوگاه (جناب سرهنگ) با چهره‌‌ای دگرگون آمد و بی‌‌مقدمه گفت: «جنگ تمام شد! خوشحال باشید که تا چند روز دیگر به ایران باز می‌گردید».

از بس این بعثی‌ها، دروغگو بودند و ناجوانمرد، حرفهایش برای بچه‌ها معنایی نداشت. بچه‌ها با ذکر دعا و صلوات شب را گذراندند و فردایش بدرفتاری نگهبانان کمی فروکش کرد! ‌انگار از در دیگری وارد شده باشند، که البته این را هم بچه‌ها می‌دانستند.

بعداز دو - سه روز، دوباره کابل و باتوم را از نیام درکشیدند و عده زیادی، مورد تهدید و تنبیه قرار گرفتند. تعدادی از بچه‌ها را نیز جابه‌جا کردند. و همچنان مقاومت بچه‌‌ها ادامه داشت...

در همین روزها چند گروهبان عراقی با یک ماشین‌نویس آمدند و اسامی کلیه بچه‌ها را نوشته و گفتند: «شما تا مدت کوتاه دیگری به ایران باز می‌گردید و این اسامی که نوشته می‌شود برای همین امر است». البته بچه‌ها به لحاظ سراسر نیرنگ بودن بعثی‌ها، حر‌ف‌هایشان را باور و قبول نمی‌کردند. یکی از آن روزهای آتش‌بس، افسر عراقی مسئول اردوگاه، همه را جمع کرد و نوید داد که چند روز دیگر از اینجا آزاد خواهیم شد و به ایران باز خواهیم گشت. قول داد که برایمان «مُهر» و قرآن بیاورد...

فقط مهر آوردند و بعد از چند روز - شاید از ترس این که بچه‌ها نماز جماعت به پا دارند - آنها را جمع کردند و دوباره به ما پس دادند. دیگر این گونه رفتار نگهبانان و مسئولان‌شان برای‌مان عادی شده بود. در همین روزهای‌ آتش‌بس، افسران ایرانی را از ما جدا کرده و به اردوگاه دیگری - که ما خبر نداشتیم - انتقال دادند.

پنج شنبه 24/5/1392 - 12:42
مصاحبه و گفتگو

دروازه‌بان تیم فوتبال استقلال می‌گوید در زندگی به همه چیز رسیده و تنها آرزویش ظهور آقا امام زمان(عج) است.

خبرگزاری فارس: آرزویم در زندگی ظهور آقا امام زمان(عج) است/ دوست داشتم روزی به بوفون گل بزنم!

به گزارش خبرگزاری فارس، سید مهدی رحمتی در گفت و گویی متفاوت در خصوص زندگی شخصی و فوتبالی خود صحبت هایی را انجام داده که در زیر می خوانید:

*می گویند درون زمین خیلی باهوشی، درست است؟

نه فکر نمی کنم اینگونه باشد. من با توجه به شرایط تیم در پست دروازه بانی بازی می کنم و همه زوایای بازی را از عقب تماشا می کنم.

*چطور است که چند سال خود را در اوج نگه داشتی؟

خیلی عوامل در این موضوع دخیل است. من سالم زندگی می کنم و خانواده و همسرم خیلی مراعات حال من را می کنند. شاید در برخی مواقع از لحاظ روحی شرایط خوبی نداشته باشم و خیلی مواقع تحت فشار هستم اما آنها به من کمک می کنند. البته داشتن دوستان خوب و مربی خوبی مثل حمید بابازاده در موفقیت من تاثیر دارد. همیشه توکلم به خدا است و دستم را جلوی هیچ بنده ای دراز نمی کنم.

*دوست داری دو پسرت فوتبالیست شوند؟

اصلا. دوست دارم آنها درس بخوانند ولی ورزش را هم برای تفریح دنبال کنند.

* چرا پدران فوتبالیست اجازه این کار را به پسرانشان نمی دهند؟

من خودم در این فوتبال هستم و همه شرایط را می بینم.دوست ندارم همین شرایط برای فرزندانم اتفاق بیفتد.

* اگر برادرت از تو بخواهد که کاری برایش در این فوتبال انجام بدهی چطور؟

من تنها یک خواهر داشتم که در 18 سالگی فوت کرد.

*از فامیلها چطور؟ کمکی در ورزش بخواهند انجام می دهی؟

سعی می کنم حرفی نزنم.چون اگر چیزی بگویم فکر می کنند از روی حسادت است. فقط می توانم برای بچه های خودم تصمیم بگیرم ولی از آنها می خواهم روی درس خود تمرکز کنند و منتظر شانسی باشند که فقط یک بار به در خانه انسان می آید. خدا در هر زندگی فقط یک بار به انسان شانس می دهد که باید از آن نهایت استفاده را ببری.

*قبول داری استعدادها در فوتبال ایران به چشم نمی آیند؟

زمانی که ما جوان تر بودیم همه چیز در تیم های پایه بدون چشمداشت بود. اما حالا شنیده ام برای حضور در یک تیم پایه 10 میلیون هزینه دریافت می شود. دیگر کسی از زمین خاکی معرفی نمی شود. در زمان برانکو 13 بازیکن تیم ملی امید در بزرگسالان حضور داشتند اما حالا چطور؟ یکی دو سال پیش احسان حاج صفی و انصاری فرد به فوتبال ما معرفی شدند اما دیگر خبری نیست. مشکلات زمین، توپ و خیلی مسائل دیگر هم دخیل است و البته هزینه بر. زمانی من در ورزشگاه قیانوری تمرین می کردم که یکی نزد من آمد و گفت فردا ساعت 4 تمرین داریم به فلان زمین بیا، حتی لباس هم به من داد اما حالا دیگر از این کارها خبری نیست.

* اگر مهاجم بودی دوست داشتی به چه گلری گل بزنی؟

من یک مدت مهاجم بودم  دیدم حال و حوصله دویدن ندارم گلر شدم! چون خیلی تنبل هستم اما این را هم بگویم بحث گلری و تنبلی متفاوت است. البته دوست داشتم به بوفون گل بزنم.

* خیلی هم شبیه او هستی.

بوفون چهره خیلی زیباتری دارد و من شبیه او نیستم!

*کدام تیم ها را دوست داری؟

یوونتوس و بارسا.

* چرا یوونتوس؟

چون بوفون بازیکن مورد علاقه ام در آن تیم بازی می کند.

* دوست داری پنالتی چه بازیکنی را مهار کنی؟

دوست ندارم به چیزهایی فکر کنم که ممکن نیست اتفاق بیفتد. من از تخیلات خوشم نمی آید.

*دوست داری چه چیزی بخری که پولش را نداری؟

خدا را شکر همه چیز دارم و به فکر خرید چیزی نیستم.

* آرزویت چیست؟

خداراشکر در زندگی به همه چیز رسیدم اما آرزویم ظهور آقا امام زمان(عج)  و سلامتی مردم و خانواده و پدر و مادرم است. انسان در زندگی و جامعه چیزهایی را می بیند که به این نتیجه می رسد هیچ چیز جز سلامتی ارزش ندارد.

پنج شنبه 24/5/1392 - 12:40
كودك

عضو هیئت مدیره انجمن علمی روانپزشکان ایران در مورد فشار روانی و استرس گفت: با توجه به آن که رویکرد انسان‌ها در واکنش محیطی بستگی به مسیرهای میانجی عصبی دارد. محتمل است ژنتیک باعث دوری‌گزینی یا مقابله فعال افراد‌ شود.

خبرگزاری فارس: واکنش‌های عاطفی و افسردگی کودکان ارثی است

فربد فدائی در گفت‌وگو با خبرنگار بهداشت و درمان فارس اظهارداشت: هرچه زمان بیشتر می‌گذرد زمینه ژنتیک بسیاری از بیماری‌ها و حتی رفتارهای طبیعی مشخص‌تر می‌شود.

عضو هیئت مدیره انجمن علمی روانپزشکان ایران گفت: به عنوان مثال در مورد دیابت از سال‌ها پیش می دانستیم که عوامل ژنتیکی در نوع زود آغاز آن نقش عمده دارند و در ادامه در مورد دیابت بزرگسالان هم اطلاعاتی به نفع عوامل ژنتیک به دست آمده است.

مدیرگروه روانپزشکی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی تصریح کرد: در مورد بیماری‌های قلبی نیز مشخص است که در بعضی از خانواده‌ها عواملی که باعث افزایش چربی‌های خون اعم از تری‌گلیسیرید‌ها یا کلسترول با غلظت پایین می‌شوند به صورت ژنتیکی نقش عمده دارند.

فدائی افزود: در مورد فشار روانی و استرس نیز با توجه به آن که رویکرد انسانها در برابر واکنش محیطی بستگی زیادی به مسیرهای میانجی عصبی دارد.محتمل است که ژنتیک باعث شود برخی افراد در برابر مسائل زندگی واکنش‌هایی حاکی از دوری‌گزینی یا برعکس مقابله فعال‌ را نشان دهند.

مدیرگروه روانپزشکی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی ادامه داد: همینطور تعدادی از افراد واکنش‌های عاطفی را به صورت افسردگی یا خشم و عده‌ای به صورت واکنش منطقی نشان می‌دهند.

عضو هیئت مدیره انجمن علمی روانپزشکان ایران گفت: نظر به آنکه کاریوتایپ‌های انسان در دو جنس زن و مرد تفاوت دارد و علت آن وجود یک کروموزوم Y در مردها و وجود دو کروموزوم X در زنان است برخی از رفتارها و بیماری‌ها انتقال متفاوتی در دو جنس دارند.

این روانپزشک افزود: به عنوان مثال بیماری هموفیلی در جنس مذکر دیده می‌شود در حالی که ناقلان آن مادران هستند که خود مبتلا به این بیماری نمی‌شوند.

مدیرگروه روانپزشکی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی تصریح کرد: در مورد مسائل رفتاری نیز به همین ترتیب به نظر می‌رسد که بعضی از ژن‌ها بر روی کروموزوم‌های جنسی قرار داشته باشند که در مردان XY و در زنان XX است.

وی افزود: این موضوع نشان می‌دهد که در آفرینش انسان چه ظرافت‌ها و چه پیچیدگی‌هایی قرار دارد و طبعاً بر حسب روایت قدسی ، انسان باید در همه جلوه‌های آفرینش تفکر کند تا آگاه‌تر شود و راهی برای زندگی بهتر و رضایتمندانه‌تر بیابد.

چهارشنبه 23/5/1392 - 5:0
اطلاعات دارویی و پزشکی

فوق تخصص روماتولوژی، علل افزایش قوس کمر را در ضعف عضلات ناحیه کمر، چاقی و بزرگی شکم -به علت ثانویه حاملگی یا تجمع مایع در داخل شکم- اختلالات مادرزادی در ستون مهره که با لیز خوردگی در ستون مهره همراه باشند؛ عنوان کرد.

خبرگزاری فارس: چاقی و بزرگی شکم، باعث افزایش گودی کمر می‌شود

محمد مهدی امام در گفت‌وگو با خبرنگار بهداشت و درمان فارس اظهار داشت: به طور طبیعی گودی خفیفی در کمر همه افراد موجود است و می‌توان گفت کمر همه افراد گود است ولی اگر این گودی بیش از حد معمول باشد می‌تواند به ایجاد علائمی در بیمار منجر شود.

فوق تخصص روماتولوژی گفت: این علائم شامل احساس درد و خستگی در ناحیه کمر است که به مرور زمان می‌تواند باعث گرفتگی‌های عضلانی در اطراف ناحیه کمر شود.

عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی ادامه داد: در موارد پیشرفته و درمان نشده گودی کمر می‌تواند بیرون‌زدگی تدریجی دیسک کمر را به واسطه افزایش فشار بر روی مهره‌های کمری داشته باشد.

فوق تخصص روماتولوژی، علل افزایش قوس کمر را در سه دسته عمده دانست و افزود: ضعف عضلات ناحیه کمری، چاقی و بزرگی شکم -به علت ثانویه حاملگی یا تجمع مایع در داخل شکم- اختلالات مادرزادی در ستون مهره که با لیز خوردگی در ستون مهره همراه باشند از این دسته اند.

عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی تصریح کرد: راه درمان گودی کمر بر اساس علت کاملاً متفاوت است؛ در مواقع ضعف عضلات، تقویت مناسب عضلات کمری و در مواقع بزرگی شکم ، استفاده از کرست‌های کمری، کاهش وزن و کنترل کامل بزرگ بودن شکم مؤثر است.

امام ادامه داد: در مواقع لیز خوردن مهره کمری بر اساس درجه آن نیاز به اقدامات درمانی به صورت استفاده از کرست‌های کمری، ورزش‌های مناسب و در موارد پیشرفته اقدامات جراحی ضروری است.

عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، شایع‌ترین علت گودی کمر در بزرگسالان را لیز خوردگی مهره و چاقی و در کودکان را ضعف عضلات و نرمی تاندون‌ها دانست.

چهارشنبه 23/5/1392 - 4:59
كودك

رئیس انجمن پزشکان کودکان ایران با بیان این مطلب که کودکانی که از شیر مادر تغذیه می‌کنند عاطفی هستند و به مادر علاقه زیادی دارند، گفت: این دسته از کودکان، آرام و مهربان هستند و همچنین عاطفه‌شان زیاد خواهد بود.

خبرگزاری فارس: کودکانی که شیر مادر می‌خورند، آرام و مهربان هستند

غلامرضا خاتمی در گفت‌وگو با خبرنگار بهداشت و درمان فارس، اظهارداشت: بهترین غذا برای شیرخواران مخصوصاً در 6 ماهه اول زندگی، شیر مادر است چرا که شیر مادر هم برای رشد شیرخواران مفید است و هم کودکان را در مقابل عفونت‌ها محافظت می‌کند.

رئیس انجمن پزشکان کودکان ایران گفت: شیرخوارانی که از شیر مادر محروم هستند هم در رشد تأخیر دارند و هم زود به زود دچار گرفتاری‌های عفونی شده که هرکدام از این بیماری‌ها باعث کاهش وزن کودک می‌شوند.

استاد دانشگاه علوم پزشکی تهران تصریح کرد: نوزادانی که به اجبار از شیرخشک استفاده می‌کنند دچار آلرژی به شیر می‌شوند که این هم به موارد منفی عدم استفاده از شیر مادر اضافه می‌شود.

متخصص گوارش کودکان ادامه داد: مزیت دیگر استفاده از شیر مادر این است، کودکانی که به مدت دو سال از شیر مادر بهره‌ برده‌اند در سن 8-7 سالگی ضریب هوشی‌شان بیشتر از نوزادانی است که شیر خشک استفاده کرده‌اند.

وی افزود: این کودکان همچنین کمتر به دیابت و سرطان خون دچار می‌شوند و بیماری‌هایی نیز که در سال‌های آینده با آن مواجه می‌شوند، کمتر از کودکانی است که با شیر خشک تغذیه شده‌اند.

رئیس انجمن پزشکان کودکان ایران با بیان این مطلب که کودکانی که از شیر مادر تغذیه می‌کنند عاطفی هستند و به مادر علاقه زیادی دارند، گفت: این دسته از کودکان، آرام و مهربان هستند و همچنین عاطفی تر خواهند بود.

خاتمی درباره کودکانی که بیش از حد معمول به مادر می‌چسبند گفت: مادران نگران نباشند علاقه بیش از حد کودک به مادر در دو سال اول زندگی و در زمان شیرخواری مسئله‌ای نیست و اشکالی ندارد و بهتر است مادران به دلخواه کودک خود عمل کنند.

چهارشنبه 23/5/1392 - 4:58
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته