• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1227
تعداد نظرات : 536
زمان آخرین مطلب : 5012روز قبل
کامپیوتر و اینترنت
یکی از نشریات دانمارکی به تازگی تبلیغی منتشر کرده که نشان می دهد به زودی دوربین دیجیتالی جدید سونی وارد بازار خواهد شد. این دوربین که a900 نام دارد و به عنوان تحولی بزرگ در سری دوربین های a سونی محسوب می شود به حسگر 6/24 مگاپیکسلی از نوع Pixel Full Frame Exmor CMOS مجهز شده است. این طور که گفته می شود این بهترین حسگری محسوب می شود که تاکنون برای دوربین های دیجیتال ساخته شده است. پردازنده این دوربین Dual BIONZ است و به همین خاطر، سرعت گرفتن تصاویر، ذخیره سازی آنها و آماده شدن دوربین برای گرفتن عکس بعدی نسبت به مدل های پیشین بسیار افزایش یافته است. از دیگر امکانات دوربین a900 سونی می توان به فناوری Intelligent Preview برای مشاهده عکس ها و تصاویر گرفته شده، سیستم Viewfinder، 0.74x Magnification، نمایشگر سه اینچی هیبریدی با قابلیت نمایش 921 هزاررنگ و ... اشاره کرد. شرکت سونی هنوز تاریخ دقیق عرضه این دوربین و قیمت آن را اعلام نکرده است. اما احتمال می رود تا چند هفته آینده این دوربین در بازارهای جهانی فروخته شود.
 
 
 




امانت داری و اخلاق مداری
استفاده از این مطلب فقط با ذکر منبع " علی احمدی" مجاز است.
شنبه 7/9/1388 - 19:26
سينمای ایران و جهان

هر کس این اقبال را یافته که «خواب تلخ»، اولین فیلم بلند سینمایی محسن امیریوسفی را در جشنواره کن یا در نمایش های محدود و معدودش در داخل کشور ببیند، به رغم مهجور ماندن عجیب و غم انگیزش، اولاً آن را از یاد نمی برد و ثانیاً این را می پذیرد که این جنس از کمدی را، با آن تلفیق خاص روزمرگی روستایی و ترس های ماورایی، هرگز تجربه نکرده است. از این حیث، امیریوسفی تجربه گری اش را نه فقط در عرصه ساختار و شیوه روایت و لحن، بلکه همچنین در نفس ایده مرکزی و موضوع و مسیر داستانی فیلم و فیلمنامه قبلی اش نیز جاری کرده بود. «خواب تلخ» داستان مرد مرده شوی پا به سن گذاشته یی را در محیطی دورافتاده بازمی گفت که بعد از عمری نصیحت این و آن، اندک اندک حس می کند حالا بناست عزرائیل به سراغ خود او بیاید. با وجود همخوانی کامل فیلم با نگرش ما مسلمانان به معاد، توبه و اعمال نیک و حلالیت طلبیدن دم مرگ، «خواب تلخ» با تمامی شرافت مضمونی اش به بایگانی تاریخ سینمای ایران سپرده شد؛ بایگانی متروکه یی که بعید نیست رفته رفته آمار آثار نادیده مانده آن معتبرتر و غنی تر از دیده شده های قابل توجه اش شود. ولی امیریوسفی به سختکوشی قهرمانان فیلم هایش بود و با فاصله یی نه کوتاه و نه طولانی، دومین فیلم بلندش «آتشکار» را دو سال پیش ساخت. او که بازیگران فیلم قبلی اش نمونه های واقعی اشخاص داستان بودند و با همان صورت های رنجور و دستان پینه بسته و ساده دلی های شخصیت ها جلوی دوربین ظاهر شدند، این بار برای نقش اصلی اش به سراغ حمید فرخ نژاد رفت؛بازیگری که در بدشانسی بابت فیلم های توقیف شده اش (از ساخته خودش «سفر سرخ» گرفته تا «به رنگ ارغوان» حاتمی کیا و همین «آتشکار» که البته سرانجام پروانه نمایش گرفته است) یدطولایی دارد و بعد از نقش های متعدد هم لهجه خودش یعنی خوزستانی، این جا نقش مرد اصفهانی بی دست و پایی را بازی می کرد که کارگر ذوب آهن است و به دلیل تعدد فرزندان دخترش، برای پرهیز از تکرار ارتکاب، تصمیم می گیرد خود را عقیم کند. بله، درست حدس زده اید؛ امیریوسفی بار دیگر به شکلی بی مشابه در سینمای ما، کمدی را در جایی از زندگی عادی و روزمره طبقات محروم و دورافتاده و خارج از دید می یابد که در واقع تراژدی یا دست کم درام زندگی آنها نیز همان جا رقم خورده است. فیلم بازنگاهی از سر اعتقاد و حرمت به عرف و باورهای دینی دارد اما خرافه و افراط و تفریط یا جایگزینی سنت های عادت شده به جای واقعیت احکام شرعی را مورد نقد قرار می دهد. بدیهی است فیلمی با این موضوع، در مرکز توجهات و حساسیت ها قرار گیرد؛ وانگهی آنچه در کلیت فیلم و به ویژه در رفت و آمدهای شخصیت اصلی به جهان پس از مرگ برای ملاقات و مشورت با پدر مرحومش مطرح می شود، عمق مفاهیم را از حد طنز و مطایبه فراتر می برد و می تواند آن را به یکی از نمونه های انگشت شمار همنشینی و همسویی باورها با زبان و بیانی شیرین و جذاب برای تماشاگر عام و خاص، بدل سازد. امسال و در آستانه بیست و هفتمین جشنواره فیلم فجر، امیریوسفی برای دومین سال پیاپی «آتشکار» را به جشنواره ارائه کرد؛ اما با وجود برخورداری فیلم از مجوز نمایش، آن را در برنامه جشنواره جای ندادند. در هر صورت، نمایش عمومی فیلم در سال 88 می تواند علاقه مندان سینمای ایران را با جلوه یی از ترکیب فضاهای رئال و سوررئال با کمدی اقشار آسیب پذیر مواجه کند که پیشتر نمونه اش را تجربه نکرده اند. گفت وگوی ما با امیریوسفی خوشفکر و ایده پرداز، با این قرار آغاز شد که بر چیستی و چگونگی این جلوه جدید در فیلم های بلند او متمرکز شویم؛ و برای خود من در آن روزهای کلافگی طبیعی او از توقف فیلمش در پشت دیوارهای بلند سیاستگذاری سلبی جشنواره فجر، با این امید به پایان رسید که او حوصله و آرامش اش را همچنان حفظ کند تا سینمای به خصوص و داستان های عجیب و فضاهای تلفیقی فیلم هایش به دلیل خستگی هرچند قابل درک او از این انتظار طولانی، از سینماروهای ایرانی دریغ نشود.

-چیزی که در فیلم های شما برای من خیلی جالب است، پیداکردن یک کمدی خیلی خاص و خالص در لایه هایی از زندگی اقشار و اقوام گوشه نشین ایرانی است. کمدی ابزوردی که خودش در این زندگی ها وجود دارد و لازم نیست فیلمساز با چیدن بساط کمدی موقعیت، به شیوه مرسوم آن را به وجود بیاورد. آدم اصلی شما یا در فیلم های دیگر تاریخ سینمای ایران اصلاً حضور ندارد یا اگر حضور دارد، در حد شخصیتی گذری در کمدی های دست چندم، لحظه یی می آید و می رود تا تماشاگر به لهجه یا خطاهای ناشی از بلاهت او بخندد. شما این آدم ها را با همه کج و کولگی شان، با همه سادگی های شان و با همه مشکلاتی که گاه تماشاگر از فرط بعید و عجیب بودن مشکل به خنده می افتد، به قهرمان فیلم بدل می کنید. این فکر و این نوع نگاه از کجا می آید؟

این همان بحث مهجورماندن شهرستانی ها در قصه فیلم های ایرانی است. این مساله شاید همه جای دنیا وجود داشته باشد. بحث مرکز و پایتخت و شهرهای کوچک و دور از مرکز را می گویم. ولی در ایران به نظر من این شکل مستبدانه تری دارد. سینمایی که ما در ایران اسم های مختلفی برایش می گذاریم و گاهی به آن سینمای بدنه می گوییم، گاهی می گوییم باید سینمای ملی باشد، متاسفانه عارضه یی گریبانش را گرفته که در واقع سینمای ملی نیست، سینمای تهرانی است. این را به عنوان یک شهرستانی می گویم. روی این شهرستانی بودنم تاکید دارم و تعصب ندارم. تاکیدم به خاطر این است که شهرستانی هستم و تعصب نداشتنم به خاطر اینکه اگر تا این جای عمرم را سه قسمت کنیم، ثلث اول را در آبادان بودم،ثلث دوم را بعد از شروع جنگ، در اصفهان گذراندم و ثلث سوم اش را تا الان در تهران بوده ام. این است که واقعاً تعصبی ندارم. ولی به این معتقدم که نوعی بی توجهی نسبت به داستان شهرستانی ها در سینمای ایران قوام پیدا کرده که منصفانه نیست. سینمای قبل از انقلاب یک نگاهی به لهجه ها و شهرستانی ها داشت که کم و بیش همانی بود که شما گفتید. الان و در دهه اخیر هم می بینیم سینمای ما به شدت تهرانی شده؛ آن هم از نوع آپارتمانی اش. تا می خواهیم از دل این آپارتمان ها به سراغ فقر برویم، سریع می رویم به دم دست ترین جایش که کوچه پس کوچه های جنوب شهر تهران است و حتماً جوی باریکی از وسط کوچه رد می شود و این می شود قسمت فقر و نداری در فیلم ما. هیچ حوصله نداریم که از این جا برویم سراغ ثروتمندان شهرستانی، فقرای شهرستانی. انگار اصلاً اینها وجود ندارند در فیلم های ما. باز اینکه فیلمساز تهرانی این طور فیلم بسازد عجیب نیست، ولی فیلمسازان شهرستانی ما هم می آیند و در همان قالب هایی که از قبل کار شده، ادامه می دهند. در نتیجه ما به جای سینمای ملی، سینمای تهرانی داریم. من به دلیل شناختی که از اصفهان و اطرافش داشتم، «خواب تلخ» را اصلاً برای همان حوالی نوشتم و همان جا ساختم. آن قصه فقط همان جا جلوه خودش را پیدا می کرد. حالا طبعاً این سوال ها مطرح شد که چرا بازیگر نقش مرده شور، خودش یک مرده شور بود و بازیگر حرفه یی نبود؟ من هم اصرار عجیبی ندارم؛ فقط اگر بازیگر حرفه یی آن را کار می کرد، آن فیلمی نمی شد که من در ذهن داشتم. حتی کنجکاوم «خواب تلخ» را با بازی یک بازیگر حرفه یی ببینم. همان موقع هم در یک جشنواره یی بحث اش مطرح شد که در گوشه یی از سینمای مستقل امریکا، فیلم را با بازیگر حرفه یی بازسازی کنند. هنوز هم این بحث به قوت خودش باقی است. برای خود من هم جالب است ولی به یک نوع فیلم دیگر تبدیل می شود. در مورد «آتشکار» حالا قصه طوری بود که فکر می کردم باید با بازیگر حرفه یی کار کنم. این قصه، این نگاه ها، این نوع راه رفتن، این دهان اغلب نیمه باز، اینها باید به شکلی حساب شده و کنترل شده در بازی بازیگر اصلی می آمد و نمی توانستم این را از فرد غیرحرفه یی بخواهم. خب، شخصیت های فیلم های پازولینی همیشه برای من جذاب بوده اند. ممکن است شبیه شان را در عادی ترین لایه های کوچه و خیابان ببینیم. ولی در فیلم پازولینی می بینیم چقدر درست اند و کاراکتر دارند. آن یک نوع اغراق تعمدی در استفاده از دفرمگی نابازیگر است و نوع لطیف تر کار با نابازیگر با تصاویر شکیل تر، مدلی است که برسون کار می کند. در عین حال که زیباترین نماها را از آنها می گیرد، عمداً از آنها بازی صرفاً مکانیکی را طلب می کند. اینها را به جلوه یی دیگر در سینمای خودمان هم داشته ایم و داریم. به نظر من نابازیگرها ستون اصلی سینمای بین المللی ما بوده اند. ریشه در فضاهای کاملاً واقعی دارند اما برای فیلم ها به درستی هدایت و کارگردانی شده اند.

-البته همین طور است، ولی مثلاً کیارستمی که در کار با نابازیگران موفق ترین و باسابقه ترین سینماگر ایرانی است، همه جا چهره هایی را انتخاب می کند که با وجود بومی بودن، یک جاذبه یی دارند، معصومیتی دارند، نوعی گیرایی در نگاه شان هست و در همان قالب روستایی، طوری فتوژنیک اند که گاهی مثل دو بچه فیلم «خانه دوست کجاست» می توانند به شمایل تبدیل شوند. شما اصرار دارید به انتخاب صورت هایی با فرورفتگی و انحناهای عجیب، با پوست چروک افتاده و حتی بازیگرتان را هم مثل همان نابازیگرها گریم می کنید. رویکردتان در این کار و این انتخاب چیست؟ فقط یک سلیقه صوری است یا ریشه اجتماعی دارد؟

بله، واقعاً انتخاب هایم همین طور است که می گویید. شاید دلیلش علاقه من به آن وجه طنز قضیه باشد. من به این شیوه جلو بردن درام با این نوع چهره ها علاقه دارم. استفاده از نابازیگر یا شبیه کردن بازیگر به نابازیگران تا حدی که شاید تماشاگر او را زیر آن گریم برای چند لحظه نشناسد، به آن طنز کمک می کند. اینجا نکته مهمی وجود دارد و آن اینکه اگر نابازیگر برای تمسخر انتخاب می شد و فیلم من هم در استفاده از او همین روال تمسخر را در پیش می گرفت، اتفاقی در حد فاجعه بود. اگر این تمسخر حتی به واسطه بازیگران شکل بگیرد، کمتر فاجعه آمیز می شود. اما وقتی ما نابازیگر می آوریم و با او بدون گریم خاصی، طوری رفتار می کنیم و تصاویری می سازیم که در نهایت تمسخر آمیز می شود، از نظر من غیرقابل تحمل است. من واقعاً این افراد را به عنوان قهرمان همدلی برانگیز فیلمم انتخاب می کنم و تماشاگر فیلم برای آنها دل می سوزاند. ایده کلی من این بوده که بدون آنکه قصد خنده دار جلوه دادن نابازیگرانم را داشته باشم، آنها زندگی شان را بکنند و خود موقعیت، خنده ایجاد کند. خنده یی که باز ناشی از طنز است و حتی می شود بحث کرد که آیا فیلم، کمدی است یا نه؟ متاسفانه هنوز هیچ کدام از این دو فیلم اکران عمومی نشده که من هم با توجه به واکنش تماشاگر، تکلیفم را در تقسیم بندی فیلمم بدانم. ولی در همین نمایش های معدود، هیچ وقت میزان خنده ها و لحظه های خنده دار فیلم ها یکسان نبوده. انگار مردم دو دسته می شدند. بعضی هایشان یک جاهایی می خندیدند که دسته دیگر اصلاً نمی خندید؛ و برعکس. این برای من خیلی جالب است. مرا به این می رساند که انگار فیلم بیشتر «لحن طنز» دارد و کمدی نیست. شاید این به هر حال ناشی از نوع دخالت های پیشاپیش من در مرحله انتخاب است. همان طور که با وجود کار با نابازیگر، به فیلمنامه کامل اعتقاد دارم و از نابازیگران کار با فیلمنامه کاملاً نوشته شده قبلی را می خواهم و بر بداهه هیچ تکیه نمی کنم، در انتخاب نابازیگران هم فقط به دنبال چهره های طبیعی و قابل باور که معمولاً در این نوع فیلم ها به کار می رود، نیستم بلکه چهره های خاصی را برای کاراکترهای خاص با مسائل خاص می خواهم. هنوز هم به فیلمنامه یی نرسیده ام که بخواهم برایش چهره یی ملایم تر از این زمختی ها انتخاب کنم. اصلاً اینکه تماشاگر با دیدن ظاهر نقش ها بگوید «این دیگه کیه که من باید بشینم قصه شو تماشا کنم؟»، نشاندن او پای قصه همان آدم برایم جذاب تر است. متقاعد کردن این تماشاگر برایم وسوسه انگیزتر است.

-در وجه اخلاقی ماجرا چطور؟ از اینکه از نابازیگر می خواهید روی فیلمنامه کار کند، دچار احساس گناه نمی شوید؟ این سوالی است که در صورت اکران فیلم هایتان، فضای اخلاق زده سینما و مطبوعات ما حتماً خواهد پرسید.

در مورد «خواب تلخ» که تمام کاراکترها را نابازیگران اجرا می کردند، یک بار به شکلی این حس پیش آمد. شخصیت اصلی من اسفندیار، واقعاً خیلی جاها خود واقعی اش بود و یک جاهایی فقط من از او توقع زیادی داشتم که مثل بازیگر حرفه یی کار کند. آن هم جلوی تلویزیون بود. صحنه هایی که او باید نزدیک شدن عزرائیل به خانه اش را از توی تصویر تلویزیون می دید، واقعاً برای یک نابازیگر سخت بود. گاهی هم عذاب وجدان می گرفتم. او باید می ترسید و واکنش هایی شبیه یک بازیگر حرفه یی نشان می داد. از خودم می پرسیدم آیا من حق دارم تا این حد وارد زندگی این آدم بشوم؟ به هر حال شغل او با شغل شخصیت اصلی یکی بود و این امکان وجود داشت که خودش هم به فکرها و ترس های قهرمان فیلم دچار شود. در همین لحظه هاست که فقط کمی تند می روم و تماشاگر احساس می کند انگار نابازیگرم می خواهد رفتاری مثل بازیگر حرفه یی از خود نشان دهد. اما رفتار او در حد یک ادای کوچک باقی می ماند و طنزی به وجود می آورد و همین. اگر بیشتر بشود، فکر می کنم همان اتفاقی که نباید بیفتد، می افتد؛ یعنی فیلم عملاً نابازیگر را برای خنداندن تماشاگر، به آلت دست تبدیل می کند. البته ممکن است گاهی نابازیگر به مبنای شکل گیری کمدی یا طنز در یک صحنه بدل شود و این نوع سوءاستفاده از او در بین نباشد. مثل فیلم هایی که سازنده ناگهان گفتن یک جمله بداهه و قبلاً تمرین نشده را از نابازیگر می خواهد و طرز گفتن او طنز ایجاد می کند؛ یا از نقش مقابل او می خواهد جمله یی را بگوید و واکنش بداهه نابازیگر، طنزی را به وجود می آورد. در این زمینه یعنی کار با نابازیگر بدون اینکه فیلمنامه مشخص و کامل و مو به مویی در دست باشد، باید این را بگویم که ما در سینمای ایران فیلم های درخشانی داریم و همه سرجای خودشان در تاریخ سینمای ما خواهند ماند. ولی برای من جذاب این است که بنشینم و با بدبختی با نابازیگر صحبت کنم و ببینم دیالوگ خودش و جنس حرف زدنش چطور است، بعد دیالوگ هایم را با زبان او بازنویسی کنم یا اصلاً برای زبان او فیلمنامه بنویسم و بدهم به پسرش یا خانواده اش که سواد دارند و ازشان بخواهم با او کار کنند. این برایم جذاب تر است. شاید همان طور که او دارد ادای کار بازیگران حرفه یی را درمی آورد، کار من به نوعی ادای کار کارگردانان حرفه یی است. شکل سر و کله زدنم با آنها مثل ادایی از کارگردانی حرفه یی به شیوه مرسوم است.

-در فیلم «آتشکار» ارجاعاتی به شخصیت ها یا آثار هنری مشهور دارید؛ مثل بقراط یا تابلوی شام آخر لئوناردو داوینچی. حتی رابطه سهراب با پدرش یا بهتر است بگویم با روح پدرش یادآور هملت و ارتباط او با روح پدرش است. فکر می کنید این ارجاعات در زندگی شخصیت های ساده دلی بدون هیچ گونه زمینه روشنفکری، چطور می نشیند؟

این شوخی ها را همیشه دوست داشته ام. در «خواب تلخ» سکانسی داشتیم که اسفندیار با یدالله سر قبری هستند و یادآور صحنه یی از «هملت» است که هملت می آید کنار گورکن. فکر می کنم این شوخی ها اصلاً خود فضا را شکل می دهد و پیش می برد. نمی توانم تصور کنم فیلمی درباره ترس یک گورکن از مرگ بسازم، اما به صحنه هملت و گورکن که احیاناً مشهورترین تصویر این شغل در تاریخ تئاتر است، اشاره یی نکنم. این برایم مهم است که اگر این نابازیگر ها در موقعیت های دراماتیک قصه ام قرار بگیرند، چه می کنند. شما هم به صحنه یی از «هملت» به عنوان مبداء رابطه سهراب و پدرش در «آتشکار» اشاره کردید. من هم این را بگویم که یکی از آرزوهایم اجرای «هملت» با مجموعه یی نابازیگر است.

-حتماً نتیجه عجیبی می دهد. نمی شود پیش بینی اش کرد. ولی باز در امتداد سوال اولم، اینجا هم حس می کنم ذهن شما اساساً درام را نه تنها در افراد عادی، بلکه حتی کج و معوج تر از افراد عادی جست وجو و پیدا می کند. نتیجه اش هملتی خواهد شد که اجراکنندگانش در تضاد با شخصیت هایش قرار دارند.

البته علاقه ام فقط به خاطر این تضادها نیست. به طور جدی هم ارجاع هایی هست. در «خواب تلخ» هم مضمون مرگ پذیری شخصیت را داریم که از «هملت» می آید. ولی در هیچ کدام از این موارد، نمی خواستم و سعی کردم نگذارم ارجاع ها گل درشت شود. البته گاهی همه زیبایی یک قالی به همان گل یا گل های درشت اش است و من فکر نمی کنم گل درشت بودن در هنر همیشه بد باشد. ولی به هر حال در این فیلم ها برایم مهم بود که ارجاع ها تماشاگر عادی را اذیت نکند. مثلاً آن اصطلاح شاملو یعنی «شیرآهن کوه مردان» که در «آتشکار» به کار می رود، چیزی نیست که برای تماشاگر عادی بی خبر از منبع اش چندان گنگ و مبهم باشد. در مورد بقراط هم دکتر اول از سوگند بقراط یاد می کند و بعد ما او را می بینیم. یعنی بهانه و مدخل اش در دل خود داستان گفته می شود. بعد هم فکر کردم پدر با آن ژست هایش، حالا دیگر در نظر تماشاگر در موقعیتی هست که بگوید من در این دنیا یک دوستی دارم به اسم بقراط و الی آخر. باز این ترکیب نامانوس و نامعمول برایم جذاب است و سعی داشتم اینها را بچینم تا به آن برسم؛ ترکیب یک بقراط با آن پوشش و با زبان یونانی که دیالوگ هایش زیرنویس می شود در کنار دو شخصیت دیگر که با همان کلاه نمدی ایستاده اند و با لهجه اصفهانی حرف می زنند. سعی کردم زیاد رویش تاکید نکنم، هم برای گل درشت نشدن و هم برای پرهیز از تفسیر و تعبیر. حتی در مورد آن مثال نلسون ماندلا که در فیلم گفته می شود، با اینکه به دلیل زندگی شخصیت در سال های بعد از انقلاب، توجیه منطقی خودش را داشت و طبیعی بود او ماندلا را بشناسد، سعی کردم بی تاکید کار کنم که چه در باورپذیری و چه در نظر نظارت، فیلم دچار مشکلی نشود.

-آن خصلت شهرستانی شخصیت ها گاهی باعث نوعی تعمیم پذیری در موقعیت شان می شود. به هر حال بخش بسیار عمده یی از مردم این سرزمین با لهجه های مختلف زندگی می کنند و وقتی شما خصلتی مثل تعصبات ظاهری ناشی از حسادت اسفندیار به ارتباط آن گورکن و زن مرده شور را در «خواب تلخ» می گذارید یا این زن ذلیلی مفرط سهراب را در «آتشکار» نشان می دهید که تا چه حد با هیبت مردانه او در تضاد و از طرفی چقدر واقع بینانه است، شهرستانی بودن باعث می شود بیشتر شکل یک الگوی نمونه یی از کل رفتار مردمی این جامعه را پیدا کنند.

اول این را بگویم که برای شناخت روحیات ما ایرانی ها هنوز باید خیلی کار بشود. ما بعد از این همه سال تجربه، در نگاه روانشناختی و مردم شناختی به افراد جامعه هنوز در همان مرحله ادبیات کهن مان هستیم. هنوز بهترین مرجع ما همان نگاه ها و همان روابط توی ادیبات کهن ماست. اصلاً اینها در ذات مان باقی است. لازم نیست آن را از دل اسطوره ها بیرون بکشیم. در خود ما مانده. بقال سر کوچه، معادلی در داستان های شاهنامه دارد. آنقدر عجیب نیست که روانشناسی قومی و ملی ما می تواند در دل همان آثار کهن و همان چهره های گذشته اتفاق بیفتد. در این حوزه ادبیات ما خیلی موفق تر از سینما بوده. در سفرنامه ها، در داستان های کوتاه، در آثار صادق هدایت و جمال زاده و به گونه دیگری در کارهای جلال آل احمد، می بینیم که کند و کاوی نسبت به خلق و خوی مردم هست. وقتی می آییم به تحلیل های امروزی، می بینیم جز همین دو سه خصلت مهمان نوازی و غیرتی بودن و اینها که خیلی دم دستی است، انگار حرف و شناخت دیگری وجود ندارد. به محض اینکه برای رسیدن به شناختی جدید، به لایه های پیچیده تری می رویم، فوراً برخوردی پیش می آید که انگار داریم با تابوها کار می کنیم. به نظر من بعضی چیزها تابو نیستند، در اصل حتی در حد تابو هم نیستند، ما داریم تابو از آنها می سازیم. کافی است به سراغ شان برویم و کند و کاوی بکنیم تا مشخص شود اصلاً چیز خاصی نیست. در مورد همین کاراکتر سهراب در «آتشکار» همین وضعیت وجود دارد. با تمام مسائلی که زنان در طول تاریخ ما داشته اند و با همه اشاراتی که به محدودیت های زنان می شود باز می دانیم که یک نوع زن سالاری پنهانی در گوشه و کنار سرزمین ما هست و در موردش به طور کافی بحث نشده. فقط موافق و مخالف وجود دارد و موضع گیری مطرح شده. نگاه خاکستری یا واقع بین نداشته ایم که بخواهیم چگونگی ماجرا را بررسی کنیم و کمی عمیق تر به آن نگاه کنیم. یک ضرب المثل من اینجا بگویم که می گویند «پچ پچ زن ها، کش کش مردها». من فکر می کنم واقعاً این خیلی جاها مصداق دارد. زن ها به مردها می گویند فلان جا که نباید بلند صحبت می کردی، این کار را کردی. فلان جا که باید فلان رفتار را می کردی، نکردی. زن سالاری پنهان جامعه طبعاً فقط دستاورد منفی ندارد و حتی در ساختن آن شیرآهن کوه مردی که در فیلم صحبت اش می شود، نقش دارد. موضعی نسبت به آن ندارم، طرح اش برایم جالب است. چون معتقدم اینها قالب های فرهنگی ماست. با تمام پرده پوشی ها و با تمام کاراکترهای دوگانه یی که ما پیدا کرده ایم، اینها بخشی از ماست و باید با واقعیت خودمان روبه رو شویم. بحث قضاوت بد و خوب درباره اش مطرح نیست.

-در نهایت اگر مجبور شوید فیلم را به لحاظ معنایی خلاصه کنید، خواهید گفت درباره چیست؟

درباره تردید. تردیدی که اول فکر می کنی میان گفته عقل و خواسته دل وجود دارد، اما بعد می بینی دل و عقل هر دو در ایجاد آن سهیم اند. آن وجه «هملت» وار که عرض کردم، اینجا خودش را نشان می دهد. «خواب تلخ» با تمرکزی که بر مرگ یا آماده شدن برای مرگ داشت، بیشتر به تردید میان بودن یا نبودن می پرداخت و «آتشکار» به تردید میان انجام دادن یا ندادن کار. جالب اینجاست که این تردید حتی بعد از انجام کار هم برای قهرمان فیلم و هم برای تماشاگر سر جای خودش است. در واقع در برزخ ماندن و در تردید ماندن، شرایطی است که سهراب در آن گرفتار است. این تراژدی این آدم است. خود تلاش پسر برای فکر کردن در آن نمایی که به شکلی مشابه مجسمه رودن دستش را زیر چانه گذاشته، اشاره به همین است که دارد سعی می کند برای تصمیم گرفتن به تفکر عقلی برسد. اما موضع روح پدرش همان جا کاملاً معلوم است و می گوید تمام بدبختی بشر از جایی شروع شد که این پز یعنی پز فکر کردن را گرفت. او تصمیم گیری با همان سنت های دلی قدیم را راه چاره می داند. ولی سهراب این میان در برزخ است و مثل ما آدم های امروز، نمی داند بر چه مبنایی تصمیم بگیرد.

-درباره وضعیت اکران فیلم ها چه می گویید؟ اینکه «آتشکار» با وجود دریافت مجوز نمایش، در جشنواره فجر پذیرفته نشد، خیلی عجیب به نظر می رسد. به خصوص وقتی آدم فیلم را می بیند و مشکل نظارتی در آن پیدا نمی کند.

این اطمینان را دارم که در صورت اکران «خواب تلخ» و «آتشکار»، مردم از اینکه مراحل نمایش اینها به سختی طی شده، تعجب خواهند کرد. سوال مربوط به دلیل توقف این فیلم ها بی پاسخ می ماند، زمان هم از دست می رود و به سال های عمر همه ما افزوده می شود و مسوولان هم عوض می شوند و یک گوشه یی از یک خیابان تصادفاً به هم برمی خوریم و دیگر از هم هیچ انتظاری نداریم که بخواهیم مطرح کنیم. شاید مشکل این دو فیلم من این است که یک خطوط قرمزی در سینمای همه جای دنیا وجود دارد و در ایران هم طبیعتاً همین طور است. تشخیص این خطوط توسط سینماگران هم خیلی پیچیده نیست. گروهی که متاسفانه اکثریت افراد دست اندرکار سینمای ایران است، فاصله محسوسی با این خطوط قرمز دارد و کارش را با امنیت ناشی از این فاصله انجام می دهد و می رود. مشکلی هم پیش نمی آید. اما کسی به این فکر نمی کند که مسوولان و مدیران این را به طور مستقیم از ما و از سینما نخواسته اند. خطوط قرمز را تعیین نکرده اند و از حد فاصله مجاز با آنها حرفی نزده اند. این خود ما هستیم که آن نکات کلی را به خطوط قرمز دقیق تبدیل می کنیم. چون نزدیک نشدن به آنها را تکرار کرده ایم و به شکل عادت درآورده ایم. من نمی گویم نگهبان این خطوط قرمز هستم؛ ولی وقتی می بینم اینها به من اجازه می دهند پیشتر بروم، ترجیح می دهم تا آخرین حدش را استفاده کنم. این حق قانونی و طبیعی یک فیلمساز است. مثل وضعیت آدمی است که دارد در حاشیه دیوار یک منطق راه می رود. سربازی که نگهبان آنجاست طبعاً بعد از چند نوبت حرکت فرد در امتداد دیوار، به او تذکر می دهد که اینجا چه می خواهی. چون فکر می کند او منتظر فرصتی است که از روی دیوار بپرد آن طرف. در مورد من هم فکر می کنند می خواهم از خط قرمزها بگذرم. برای همین این اتفاق ها برای فیلم هایم افتاده. ولی این را باید مسوولان در نظر بگیرند. برای کسی که نمی خواهد از خطوط قرمز بگذرد و فقط به حوالی آنها نزدیک می شود تا نکات تازه و کمتر مطرح شده یی را بازگو کند، باید فضای مشخصی قائل شد تا دست کم با اکران عمومی، بازخورد جدی اهل هنر و تماشاگران را ببیند.
 




امانت داری و اخلاق مداری
استفاده از این مطلب فقط با ذکر منبع " علی احمدی" مجاز است.
نظرهم بدید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
شنبه 7/9/1388 - 19:25
سينمای ایران و جهان

«پسر آدم، دختر حوا» یك كمدی جوان‌پسند امروزی است كه جوانان و خانواده‌ها مخاطب اصلی آن هستند
رامبد جوان این فیلم را براساس فیلم‌نامه‌ای از سعید حاجی‌میری و محمدرضا احمدی‌ پیشكوهی كارگردانی كرده و چند بازیگر جوان سینما نقش‌های اصلی آن را بازی كرده‌اند. مهناز افشار، حامد كمیلی، لیلا اوتادی و شیلا خداداد بازیگران جوان فیلم هستند. فرامرز صدیقی، محسن قاضی‌مرادی، سعید پیردوست، حسین محب‌اهری، مهوش وقاری و كیانوش گرامی بقیه نقش‌های آن را بازی كرده‌اند. خود رامبد جوان هم در یكی از نقش‌های مهم فیلم ظاهر شده است.

قصه «پسر آدم، دختر حوا» درباره دو وكیل تازه‌كار است كه به تازگی دفتر وكالت خود را در همسایگی هم تأسیس كرده‌اند. آنها به شدت مراقب كارهای یكدیگرند، با هم رقابت دارندو دست به لجبازی‌های حرفه‌ای می‌زنند. این لجبازی‌ها مشكلاتی برای خود آنها و موكل‌هایشان ایجاد می كند.تماشاگران سینما و تلویزیون رامبد جوان را به دلیل نقش‌ها و كارهای كمدی‌اش می‌شناسند. او در كنار بازیگری، تا به‌حال فیلم‌سینمایی «اسپاگتی در هشت دقیقه» و چند مجموعه تلویزیونی هم‌چون «گم‌گشته» و «نشانی» را كارگرانی كرده است.

وی درباره انتخاب فیلم‌نامه «پسر آدم، دختر حوا» برای كار جدید سینمایی خود، به دوچرخه می‌گوید: «وقتی فیلم‌نامه را خواندم به ساخت آن علاقه‌مند شدم. فیلم‌نامه را دوست داشتم چون كار تروتمیزی بود. در این فیلم‌نامه پرداخت شخصیت‌ها خوب و روند قصه طبیعی و جذاب بود. در عین حال، با یك قصه سالم و سرگرم‌كننده سروكار داشتم كه بیننده خود را گول نمی‌زند.»

جوان درباره حضور همزمان در پشت و جلوی دوربین چنین توضیح می‌دهد: «انگار سنت شده كه هر كاری می‌خواهم بسازم خودم هم باید در آن بازی كنم. اصرار خاصی ندارم كه خودم هم در آنها حضور داشته باشم، ولی شرایط به گونه‌ای پیش می‌رود كه باید هم در جلوی دوربین باشم و هم در پشت آن. یكی از دلایل اصلی‌اش این است كه ما بازیگر كم داریم و آنهایی كه فعال هستند، همیشه سر كار دیگری حضور دارند و نمی‌توانند با فیلم یا مجموعه‌ای كه من می‌سازم همكاری كنند. به همین‌خاطر مجبورم خودم آستین‌ها را بالا بزنم. بعضی وقت‌ها هم آ‌ن‌قدر با مشكل روبه‌رو می‌شویم كه باید پاچه‌های شلوار را بالا بزنیم!»


این بازیگر سینما كه كودكان و نوجوانان بخش مهمی از تماشاگران كارهای او هستند، در ادامه می‌گوید: «خیلی دوست دارم برای این گروه سنی هم فیلم بسازم. « اسپاگتی در هشت دقیقه» یك جورهایی به آنها هم ارتباط پیدا می‌كرد. ولی یك روز حتماً فیلمی شاد و كمدی می‌سازم كه اختصاص به خود آنها داشته باشد. البته« پسر آدم، دختر حوا» هم حال و هوایی دارد كه نوجوانان می‌توانند آن را تماشا كنند و رقابت‌های حرفه‌ای دو شخصیت اصلی و لج‌ولجبازی‌های آنها لذت را ببینند.»

تماشاگران سینما و تلویزیون این روزها شاهد پخش مجموعه كمدی و علمی- تخیلی «مسافران» هستند كه رامبد جوان كارگردان و یكی از بازیگران اصلی آن است.

 




امانت داری و اخلاق مداری
استفاده از این مطلب فقط با ذکر منبع "علی احمدی" مجاز است.
نظرهم بدید>>>>>>>>>>>
شنبه 7/9/1388 - 19:23
بیماری ها

پژوهشگران آمریکایی در تحقیقات خود ژن جدیدی را کشف کردند که می تواند از موشها در برابر بیماری آلزایمر محافظت کند.
به گزارش خبرگزاری مهر، آلزایمر یک بیماری تخریب نورونی است که از تجمع پلاکهای پروتئینی "بتا آمیلوئید" توسعه می یابد.

تحقیقات پیشین نشان می داد که "گیلکوژن سیناز کیناز 3" و یا آنزیم GSK-3 که در بسیاری از عملکرهای سلولی مهم نقش دارد می تواند در فرایند تولید پلاکها دخالت داشته باشد.

اکنون محققان موسسه تحقیقات پزشکی کالیفرنیا در موشها ژنی به نام Rps23r1 را شناسایی کردند که می تواند در محافظت ارگانیسم در برابر آلزایمر کاربرد داشته باشد.

به گفته این محققان با دستکاری فعالیت GSK-3 می توان به یک استراتژی درمانی قابل قبول در مبارزه با آلزایمر دست یافت. شناسایی ژنهای جدید مرتبط با این فرایند می تواند در توسعه این چشم انداز مفید باشد.

این محققان دریافتند که ژن Rps23r1 پروتئینی به نام RPS23R1 را رمزگذاری می کند. این پروتئین در موشها قادر است با توقف فعالیت GSK-3 سطوح پلاکهای بتا آمیلوئید را کاهش داده و از توسعه آلزایمر جلوگیری کند. 

براساس گزارش نورون، دانشمندان امیدوارند با این کشف جدید به معالجه آلزایمر در انسان نیز دست یابد.
 

 

امانت داری و اخلاق مداری
استفاده از این مطلب فقط با ذکر منبع " علی احمدی" مجاز است.
نظردوستان مایه ی افتخاره>>>>>>>>>>>>>>>>>




شنبه 7/9/1388 - 19:22
آموزش و تحقيقات

10 حقیقت شگفت انگیز علم فیزیک با کمک تعدادی از کاربران توئیتر انتخاب شده و با همکاری یک کیهان شناس تشریح شده است. خورشید می توانست از موز ساخته شده باشد، تقریبا همه جهان گم شده است و سیاهچاله ها سیاه نیستند سه نمونه از این حقایق شگفت انگیز هستند.
به گزارش خبرگزاری مهر، فیزیک بدون شک علمی شگفت انگیز است، ذراتی که وجود ندارند در احتمالات به حساب می آیند، و زمان متناسب با سرعت حرکت شیئی تغییر می کند. نشریه تلگراف  10 پدیده عجیب از این عجایب در علم فیزیک را با کمک تعدادی از کاربران توئیتر و کیهان شناسی به نام مارکوس چاون ارائه کرده است که در ادامه ارائه خواهد شد.

خورشید می توانست از موز ساخته شده باشد: خورشید بسیار پر حرارت است زیرا وزن چند میلیارد میلیارد میلیارد تنی آن گرانش عظیمی به وجود می آورد که در نتیجه هسته ستاره را تحت فشاری غیر قابل تصور گذاشته و در نتیجه فشار بالا حرارت فوق العاده تولید می کند. در صورتی که به جای گاز هیدروژن از میلیاردها میلیارد میلیارد تن موز استفاده می شد نیز همان میزان فشار و در نتیجه همان مقدار حرارت در خورشید به وجود می آمد. با این حال با افزایش حرارت، اتمها با بخشهای مختلف ساختار ستاره ای برخورد کرده و انرژی اتمی را به وجود می آورند که در اینجا تفاوت میان حضور هیدروژن و موز در ساختار خورشید آشکار خواهد شد.

تمام ماده ای که نسل بشر را به وجود آورده است در یک حبه قند جا می گیرد: اتمها 99.9999999999999 درصد فضای خالی هستند و به همین دلیل در صورتی که تمامی اتمها را به گونه ای به هم بفشاریم که فضای خالی میان آنها از بین برود، یک قاشق چای خوری یا حجمی برابر یک حبه قند از این ماده در حدود پنج میلیارد تن وزن خواهد داشت، وزنی 10 برابر مجموع وزن تمامی انسانهایی که در حال حاضر در جهان حضور دارند. این در واقع همان پدیده ای است که در ستاره های نوترونی رخ می دهد و وزن آنها را تا حد غیر قابل باوری افزایش می دهد.

آنچه آینده است می تواند آنچه گذشته بوده است را تغییر دهد: شگفتی جهان کوانتوم به اثبات رسیده است، آزمایش دو جداره که نور را در دو حالت موج و ذره به اثبات می رساند به اندازه کافی عجیب و غیر قابل تصور هست. به خصوص زمانی که اعلام شود مشاهده نور می تواند آن را از موج به ذره و یا برعکس تبدیل کند. اما پدیده های عجیبتر این جهان پس از آزمایش جان ویلر فیزیکدان در سال 1978 خود را نمایان کرد. آزمایش وی نشان داد مشاهده یک ذره در حال می تواند سرنوشت ذره مشابه دیگری در گذشته را متحول سازد. طبق آزمایش دو جداره در صورتی که هر یک از پرتوهای نوری خارج شده از یکی از شکافهای صفحه آزمایش را مشاهده کنید، در واقع پرتو را مجبور کرده اید خصوصیات ذره ای به خود بگیرد و اگر به هدف برخورد پرتو چشم بدوزید خصوصیت موج گونه به پرتو نور بخشیده اید. اما در صورتی که پس از عبور پرتو نور از شکاف به مسیری که از آن ناشی شده است چشم بدوزید آنگاه است که پرتو نور می تواند در هر دوحالت شکل بگیرد. به بیانی دیگر زمان حال بر گذشته پرتو نوری تاثیر گذاشته است. این آزمایش در آزمایشگاه تنها چند صد هزارم ثانیه به طول می انجامد اما در مشاهده نورهای ناشی از ستاره های دوردست نیز صدق می کند. در واقع مشاهده اکنون ستاره های دوردست می تواند گذشته چند هزار یا میلیون ساله آنها را تغییر دهد.

تقریبا همه جهان گم شده است: می توان به جرات گفت در حدود 100 میلیارد کهکشان در جهان هستی وجود دارد که هر یک از آنها از 10 میلیون تا 10 تریلیون ستاره را در خود گنجانده اند. خورشید زمین در مقایسه با این ستاره های یکی از کوچکترین و ضعیفترین ستاره ها به شمار می رود و حتی می توان نام کوتوله زرد رنگ را بر روی آن گذاشت. در واقع در جهان هستی مقادیر ترسناک و عظیمی از ماده مرئی وجود دارد که انسان تنها قادر به مشاهده دو درصد از آن است. وجود این حجم ماده به واسطه نیروی گرانش آنها پیش بینی می شود و ماده تاریک نیز که مقدار آن 6 برابر جرم ماده مرئی تخمین زده می شود، نیز بخش نامرئی جهان را تشکیل داده است. به گزارش مهر، وجود انرژی تاریک به عنوان بخشی دیگر از جهان که در واقع مابقی جهان را تشکیل داده است، موضوع را پیچیده تر خواهد کرد، انرژی که با گسترش سریع جهان در ارتباط است و به همراه ماده تاریک همچنان ناشناخته باقی مانده است.

جسم می تواند سریعتر از نور حرکت کند و نور همیشه بسیار سریع حرکت نمی کند: سرعت نور در خلا 300 هزار کیلومتر بر ساعت است با این حال نور همیشه در خلا حرکت نمی کند. برای مثال نور در آب با سرعتی یک سوم سرعت گفته شده حرکت می کند. در واکنشهای اتمی برخی از ذرات به سرعتهای بسیار بالایی دست پیدا می کنند که بخشی از سرعت نور است و در صورتی که از میان رابطی که سرعت نور را خواهد کاست عبور کنند، در واقع می توانند سریعتر از نور حرکت کنند. چنین پدیده ای درخششی آبی رنگ از خود به وجود می آورد که به "تشعشعات شرنکوف" شهرت داشته و با بمبهای صوتی قابل مقایسه است. کمترین سرعتی که تا کنون برای نور به ثبت رسیده است 17 متر بر ثانیه یا 61 کیلومتر بر ساعت بوده که به واسطه عبور از میان روبیدیوم منجمد با حرارتی برابر صفر مطلق ایجاد شده است. در این حرارت این ماده حالتی به نام میعان "بوز- انشتین" را تجربه می کند.

تعداد نامحدودی نویسنده مطلب را نوشته و تعداد نامحدودی خواننده آن را می خوانند: بر اساس مدلهای استاندارد کیهان شناسی جهان مرئی با تمامی میلیاردها کهکشان و تریلیون تریلیون ستاره هایش تنها یکی از بی نهایت جهانهایی است که مانند حبابهای صابون در یک اسفنج در کنار یکدیگر قرار گرفته اند. به دلیل بی نهایت بودن آنها می توان هر تاریخچه ممکنی را برایشان در نظر گرفت. اما تعداد تاریخچه های ممکن برای این جهانها متناهی است زیرا تعداد محدودی پدیده و تعداد محدودی نتیجه در بر داشته اند. تعداد این پدیده ها بسیار زیاد اما متناهی است پس همین پدیده عینی و کنونی که نویسنده این مطلب را نوشته و شما آن را می خوانید، باید بی نهایت بار در زمان رخ داده باشد. شگفت انگیز تر از آن این است که بدانیم نزدیکترین همتای ما در چه فاصله ای از ما قرار گرفته است. این فاصله عددی برابر 10 به توان 10 به توان 28 متر تخمین زده شده است که در صورت علاقمندی به محاسبه آن می توانید از عدد یک و 10 میلیارد میلیارد میلیارد صفر در برابر آن استفاده کنید!

سیاهچاله ها سیاه نیستند: به طور حتم سیاهچاله ها بسیار تاریکند اما سیاه نیستند زیرا این پدیده ها درخشان بوده و به آرامی نور خود را در تمامی طیفهای نوری از جمله نور مرئی به اطراف منتشر می کنند. این تشعشعات که "تشعشعات هاوکینگ" نام دارد نور خود و جرم سیاهچاله ها را به تدریج کاهش داده و  با از دست دادن منبع جرم سیاهچاله ها تبخیر می شوند. به گزارش مهر، سیاهچاله های کوچک در مقایسه با جرمشان و نسبت به سیاهچاله های بزرگتر با سرعتی بالاتر از خود نور منتشر می کنند و بر همین اساس در صورتی که برخورد دهنده بزرگ هادرون بر اساس برخی نظریه ها از خود میکروسیاهچاله هایی تولید کند، آنها به سرعت تبخیر خواهند شد و دانشمندان پس از آن قادر خواهند بود بقایای تابشهای آنها را مشاهده کنند.

تصور بنیادین از جهان مسئول گذشته، حال و آینده آن نیست: بر اساس نظریه نسبیت خصوصی چیزی به نام اکنون، گذشته یا آینده وجود ندارد و قالبهای زمانی به یکدیگر وابسته اند زیرا همه هستی در سرعتی برابر در حرکت است. درصورتی که انسان با سرعتی کاملا متفاوت در حرکت بود شاهد پیر شدن زودهنگام یکی از نزدیکان و یا دیر پیر شدن وی نسبت به دیگران می بود.

ذره ای در اینجا می تواند به صورت آنی بر روی ذره ای در آن طرف جهان تاثیر بگذارد: زمانی که یک الکترون همتای ضد ماده خود یا پوزیترون را ملاقات می کند، هر در درخشش کوچکی از انرژی خنثی می شده و دو فوتون از این برخورد متولد می شوند. ذرات ساب اتمیکی مانند فوتونها یا کوارکها از ویژگی به نام اسپین برخوردارند که به مفهوم چرخش است، اما این ذرات در واقع حرکت چرخشی ندارند اما به گونه ای رفتار می کنند که انگار در حال چرخشند. جهت اسپین فوتونها در زمان تولد در برابر یکدیگر بوده و در نتیجه خنثی می شوند. با توجه به رفتارهای غیر قابل پیشبینی کوانتومی گفتن اینکه کدام فوتون در مسیر چپگرد و کدام یک در مسیر راستگرد حرکت خواهد داشت غیر ممکن است و در واقع تا زمانی که یکی از آنها مشاهده نشود، هر دو در هر دو جهت حرکت خواهند داشت اما به محض اینکه یکی از آنها مشاهده شود جهت راست یا چپگرد را به خود گرفته و به هر جهتی که حرکت کند، همتایش در مسیر متضاد آن حرکت خواهد کرد. این واقعیتی است که در آزمایشها به اثبات رسیده است.

هرچه سریعتر حرکت کنید سنگینتر می شوید: در صورتی که بسیار سریع بدوید به صورت لحظه ای و نه دائم، سنگین وزن خواهید شد. سرعت نور مرز سرعت در جهان است در این صورت زمانی که جسمی با سرعتی نزدیک به نور در حرکت است و شما به آن نیرویی وارد کنید، به سرعت آن نخواهید افزود بلکه تنها به آن انرژی اضافی وارد کرده اید که این انرژی باید در جایی قرار بگیرد. بهترین مکان برای قرارگیری این انرژی جرم جسم است. بر اساس قانون نسبیت جرم و انرژی با یکدیگر برابرند پس هر چه انرژی وارد شده بیشتر باشد جرم افزایش پیدا خواهد کرد. البته این افزایش وزن در انسان قابل چشم پوشی بوده و درعین حال غیر قابل انکار است.
 

 




امانت داری و اخلاق مداری
استفاده از این مطلب فقط با ذکر منبع " علی احمدی" مجاز است.
نظرهم بدییییییییییییید.
شنبه 7/9/1388 - 19:20
موسيقي

پژوهشگران انگلیسی کشف کردند که علاقه به یک سبک موسیقی خاص در انسانها بر روی DNA آنها نوشته شده است.
به گزارش خبرگزاری مهر، محققان نوکیا و کالج کینگ لندن به منظور کشف فاکتورهای ژنتیکی که با فاکتورهای محیطی تداخل کرده و ذائقه موسیقایی هر فرد را می سازند، در عادات موسیقی گوش دادن حدود چهار هزار دوقلوی همسان و غیرهمسان کاوش کردند.

نتایج این تحقیقات نشان داد که علاقه به موسیقی پاپ، راک، هوی متال، جاز و یا موسیقی کلاسیک مثل آهنگهای بتهوون همگی بر روی ژنهای انسانها نوشته شده است.

به طوری که در علاقه مندی به گوش دادن موسیقی پاپ، کلاسیک و هیپ- پاپ، نقش کدهای ژنتیکی برابر با 53 درصد است. همچنین نقش ژنها در میزان علاقه به موسیقی جاز 46 درصد است.

این درحالی است که تاثیرگذاری ژنها در علاقه به گوش دادن موسیقیهای سبک راک و هوی متال تنها 40 درصد است و نقش فاکتورهای محیطی مثل آموزش خانوادگی و تجربیات شخصی در میزان علاقه مندی به این موسیقی ها برابر با 60 درصد است.

براساس گزارش PR Newswire، فاکتور ژنتیکی در میزان علاقه به موسیقی فولک و قومی نقش بسیار اندکی ایفا می کند به طوری که کروموزمها تنها مسئول 24 درصد از ذائقه گوش دادن به این سبک موسیقی هستند و فاکتورهای محیطی بیشترین نقش را ایفا می کنند.
 

 




امانت داری و اخلاق مداری
استفاده از این مطلب فقط با ذکر منبع " علی احمدی" مجاز است.
نظرهم بدید.
شنبه 7/9/1388 - 19:18
رمضان
 

عالمان ربانی چلچراغ های پر فروغی هستند که در هر عصری در آسمان علم و عمل می‏درخشند و با کسب نور و گرما از خورشید رسالت و امامت‏بر زمینیان تجلی می‏کنند و آنان را به سوی منابع نور و برکت دودمان وحی رهنمون می‏سازند و بر بال عرفان ناب محمدی نشانده به مشکات ملکوت عروج می‏دهند .

در میان آن دین باوران کفر ستیز، چهره محبوب قرن، فقیه تیزبین، سیاستمدار خداجو، فیلسوف، عارف، مفسر ژرف اندیش، حضرت امام خمینی از موقعیتی ویژه برخوردار است . او با عمری که روزها و ساعت‏ها و لحظه‏هایش با مراقبه و محاسبه سپری می‏شد صدها آیه قرآن را تجسم و عینیت‏بخشید، او مظهر ارزشها قرآن و اهل بیت‏بود . ماه رمضان برای امام ارزش خاصی داشت، بدین جهت در ماه رمضان ملاقات‏های خود را تعطیل می‏کردند تا بهره بیشتری از برکات این ماه ببرند . ایشان می‏فرمودند: «خود ماه رمضان، کاری است‏» (2) لذا کارهای دیگر را کم می‏کردند و بیشتر به دعا و قرآن می‏پرداختند .

در این ماه شعر نمی‏خواندند و نمی‏سرودند و گوش به شعر هم نمی‏دادند و دگرگونی خاصی متناسب با این ماه در زندگی خود ایجاد می‏کردند; به گونه‏ای که این ماه را سراسر به تلاوت قرآن مجید، دعا و انجام مستحبات مربوط به ماه رمضان سپری می‏کردند . (3) غذا بسیار کم می‏خوردند حتی در روزهای بلند و طولانی روزه می‏گرفتند اما وقت افطار و سحر آن قدر کم می‏خوردند که خادمشان فکر می‏کردند آقا چیزی از غذا نخورده . (4)

عبادت و تهجد
از جمله برنامه‏های ویژه حضرت امام در رمضان عبادت و تهجد بود . امام عبادت را ابزار رسیدن به عشق الهی می‏دانستند . و به صراحت‏بیان می‏کردند که در وادی عشق نباید به عبادت به چشم وسیله‏ای برای رسیدن به بهشت نگاه کرد . (5)

اکثر آشنایان امام نقل می‏کنند که از سن جوانی نماز شب و تهجد جزو برنامه‏هایشان بود .

بعضی از اهل بیت ایشان می‏فرمودند: وقتی در ظلمات و تاریکی نیمه شب آهسته وارد اتاق امام می‏شدم معاشقه امام را با خدا احساس می‏کردم و می‏دیدم که با خضوع و خشوعی خاص نماز می‏خواندند و قیام و رکوع و سجود را به‏جا می‏آوردند که حقا وصف ناپذیر بود . با خودم فکر می‏کردم که شب امام حقیقتا لیلة‏القدر است این حالات امام نه یک شب و دو شب بلکه یک عمر برقرار بود، گفته‏اند که پنجاه سال نماز شب امام ترک نشد . یکی از اعضای دفتر ایشان در این باره می‏گوید: پنجاه سال است که نماز شب امام ترک نشده، امام در بیماری، در صحت، در زندان، در خلاصی، در تبعید، حتی بر روی تخت‏بیمارستان قلب هم نماز شب خواندند . (6)

و اگر شبی موفق به نماز شب نمی‏شدند فردایش بسیار ناراحت و محزون بودند از مرحوم آیة الله مصطفی خمینی (ره) نقل شده که می‏فرمودند: دیدم آقا (امام) در اتاق خود هستند و صدای گریه ایشان بلند است از مادرم پرسیدم چه شده که آقا گریه می‏کنند مادرم فرمودند ایشان در شبی که موفق به نماز شب و راز و نیاز با خدا نشود چنین حالی را دارد . (7)

امام توجه خاصی به نوافل داشته و هرگز نوافل‏اش را ترک نمی‏فرمود . نقل شده که امام در نجف اشرف با آن گرمای شدید هوا ماه رمضان را روزه می‏گرفت و با این که در سنین پیری بودند و ضعف بسیار داشتند تا نماز مغرب و عشاء را به همراه نوافل بجای نمی‏آوردند . افطار نمی‏کردند و شبها تا صبح نماز و دعا می‏خواندند و بعد از نماز صبح مقداری استراحت می‏کردند . (8) و صبح زود برای کارهایشان آماده می‏شدند . (9)

خانم زهرا مصطفوی می‏گوید: راز و نیاز امام و گریه‏ها و ناله‏های نیمه شب ایشان چنان شدید بود که انسان را بی اختیار به گریه می‏انداخت . (10)

یکی از برادران پاسدار که محافظ امام بود می‏گفت: امام شبها معمولا دو ساعت‏به اذان صبح بیدار بودند یک شب متوجه شدم که امام با صدای بلند گریه می‏کنند من هم متاثر شدم که امام با صدای بلند گریه می‏کنند من هم متاثر شدم و شروع کردم به گریه کردن . (11)

یکی از اساتید قم نقل می‏کرد شبی مهمان حاج آقا مصطفی بودم، ایشان خانه جداگانه‏ای نداشتند و در منزل امام زندگی می‏کردند، نصف شب از خواب بیدار شدم و صدای آه و ناله‏ای شنیدم نگران شدم که در خانه چه اتفاقی افتاده است‏حاج آقا مصطفی را بیدار کردم و گفتم ببین در خانه چه خبر است . ایشان نشست و گوش داد و گفت: صدای امام خمینی است که مشغول تهجد و عبادت است . (12)

و در ماه رمضان این شب زنده داری و تهجد وضعیت دیگری داشت‏یکی از محافظین بیت می‏گوید: در یکی از شبهای ماه رمضان نیمه شب برای انجام کاری مجبور شدم از جلوی اتاق امام گذر کنم حین عبور متوجه شدم که امام زار زار گریه می‏کردند، هق هق گریه امام که در فضا پیچیده بود واقعا مرا تحت تاثیر قرار داد که چگونه امام در آن موقع از شب با خدای خویش راز و نیاز می‏کند . (13)

آخرین رمضان دوران حیات امام به گفته ساکنان بیت از رمضانهای دیگر متفاوت بود، به این صورت که امام همیشه برای خشک کردن اشک چشمشان دستمالی را همراه داشتند، ولی در آن ماه رمضان حوله‏ای را نیز همراه بر می‏داشتند . تا به هنگام نمازهای نیمه شبشان از آن استفاده کنند . (14)

یکی از محافظین بیت می‏گوید: در رمضان سال قبل از رحلتشان بعضی وقتها که به نزد ایشان می‏رفتم می‏دیدم که قیافه شان کاملا بر افروخته است و چنان اشک ریخته‏اند که علاوه بر دستمال اشکشان را با حوله پاک می‏کردند .

توجه ویژه به قرآن
امام خمینی توجه خاصی به قرآن داشت‏به طوری که روزی هفت‏بار قرآن را می‏خواندند . (15)

هر فرصتی که به دست می‏آوردند - ولو اندک - قرآن می‏خواندند بارها دیده شد که امام حتی در دقایقی قبل از آماده شدن سفره که معمولا به بطالت می‏گذرد قرآن تلاوت می‏نمود . (16)

امام بعد از نماز شب‏اش تا وقت نماز صبح قرآن می‏خواند . (17) یکی از اطرافیان امام می‏گوید:

امام در نجف چشمشان درد می‏کرد به دکتر مراجعه کردند، دکتر بعد از معاینه چشم امام گفت: شما باید چند روزی قرآن نخوانید و به چشمتان استراحت‏بدهید!

امام خندید و فرمود: دکتر من چشمم را برای قرآن خواندن می‏خواهم چه فایده‏ای دارد که چشم داشته باشم و قرآن نخوانم شما یک کاری کنید من بتوانم قرآن بخوانم . (18)

یکی از همراهان امام در نجف اظهار می‏کرد که امام خمینی (ره) در ماه رمضان هر روز ده جزء قرآن می‏خواندند; یعنی در هر سه روز یک دوره قرآن می‏خواندند . برادران خوشحال بودند که توانسته‏اند دو دوره قرآن را در ماه رمضان بخوانند ولی بعد فهمیدند که امام ده دوره قرآن را ختم کرده‏اند . (19)

علاوه بر آن هر سال چند روز قبل از ماه رمضان دستور می‏دادند که چند ختم قرآن برای افرادی که مد نظر مبارکشان بود رائت‏شود . (20)

گزیده‏هایی از توصیه‏های امام به مناسبت ماه رمضان
شما در این چند روزی که به ماه رمضان مانده به فکر باشید خود را اصلاح کرده توجه به حق تعالی پیدا نمائید، از کردار و رفتار ناشایسته خود استغفار کنید، اگر خدای نخواسته گناهی مرتکب شده‏اید قبل از ورود به ماه مبارک رمضان توبه کنید، زبان را به مناجات حق تعالی عادت دهید، مبادا در ماه مبارک رمضان از شما غیبتی، تهمتی و خلاصه گناهی سر بزند در محضر ربوبی با نعم الهی و در مهمان سرای باری تعالی آلوده به معاصی باشید . شما اقلا به آداب اولیه روزه عمل نمایید و همانطور که شکم خود را از خوردن و آشامیدن نگه می‏دارید، چشم و گوش و زبان را هم از معاصی باز دارید . از هم اکنون بنا بگذارید که زبان را از غیبت، تهمت، بدگویی و دروغ نگهداشته، کینه، حسد و دیگر صفات زشت‏شیطانی را از دل بیرون کنید .

اگر با پایان یافتن ماه مبارک رمضان در اعمال و کردار شما هیچگونه تغییری پدید نیامد و راه و روش شما با قبل از ماه صیام فرقی نکرد معلوم می‏شود، روزه‏ای که از شما خواسته‏اند محقق نشده است . اگر دیدید کسی می‏خواهد غیبت کند، جلوگیری کنید و به او بگویید: ما متعهد شده‏ایم که در این سی روز ماه مبارک رمضان از امور محرمه خود داری ورزیم و اگر نمی‏توانید او را از غیبت‏باز دارید از آن مجلس خارج شوید، ننشینید و گوش کنید، باز تکرار می‏کنم تصمیم بگیرید در این سی روز ماه مبارک رمضان مراقب زبان، چشم، گوش و همه اعضا و جوارح خود باشید . (21) توجه بکنید که ماه مبارک را به آدابی عمل بکنید . . . فقط دعا نباشد دعا به معنای واقعی‏اش باشد . (22)

پی‏نوشت‏ها:

1) امام خمینی، دیوان اشعار (تاریخ سرودن شعر 29 شعبان 1407)

2) پا به پای آفتاب ج‏1، ص‏286 .

3) برداشتهایی از سیره امام خمینی، ج‏3، ص‏90 .

4) همان، ص‏89 .

5) رضا مختاری، سیمای فرزانگان، ص‏220 .

6) روزنامه جمهوری اسلامی، 2 بهمن 64، ص‏3، ویژه‏نامه .

7) امام در سنگر نماز، ص‏83، و هزار و یک نکته حسین دیلمی، نکته‏129 .

8) حسین دیلمی، هزار و یک نکته به نقل از کتاب حبیب و محبوب، ص‏53 و سیمای فرزانگان، ص‏180 .

9) رضا مختاری، سیمای فرزانگان، ص 159 و برداشتهایی از سیره امام خمینی (ره)، ج 3، ص 99 .

10) برداشتهایی از سیره امام، ج 3، ص 132 .

11) همان، ص 286 .

12) هزار و یک نکته، نکته 104 . جلوه‏ای از خورشید، ص‏90 .

13) برداشتهایی از سیره امام، ج 3، ص 126 .

14) برداشتهای از سیره امام، ج 3، ص 126 .

15) برداشتهایی از سیره امام، ج 3، ص 8 .

16) همان .

17) همان، ص 7 .

18) پابه‏پای آفتاب، ج 1، ص 181 .

19) سیمای فرزانگان، ص 159و 161 و برداشتهایی از سیره امام، ج 3، ص 8 .

20) محمد حسن رحیمیان، در سایه آفتاب، ص 115 .

21) جهاد اکبر، ص 44 و محمد رضا اوحدی، روح عرفانی روح الله، ص 95 .

22) پاسدار اسلام، شماره 100 مورخ 1/69 سال 9، ص 26 .

نظرهم بدید.

شنبه 7/9/1388 - 19:16
سياست

وزیر امورخارجه آمریكا در گفت‌وگو با یك شبكه تلویزیونی آمریكایی، بر تمایل واشنگتن برای برقراری روابط دیپلماتیك با ایران تاكید كرد.
به گزارش فارس، "هیلاری كلینتون " در گفت‌وگو با شبكه تلویزیونی "پی بی اس " آمریكا در برلین تاكید كرد: واشنگتن خواستار روابط دیپلماتیك و مدنی با ایران است.

كلینتون اخیرا سفر اروپایی و آسیایی خود را آغاز كرده و دیروز نیز برای شركت در مراسم بیستمین سالگرد فروپاشی دیوار برلین در آلمان بود. گزارش‌های اخیرا منتشر شده از این امر حكایت دارد كه هدف اصلی وزیر امورخارجه آمریكا از سفر به برلین شركت در نشستی با حضور نمایندگان آلمان، فرانسه، روسیه و انگلیس در خصوص برنامه هسته‌ای ایران بوده است.

رئیس‌جمهور آمریكا روز سیزدهم آبان نیز ضمن انتشار بیانیه‌ای به مناسبت سی‌امین سالگرد تسخیر لانه جاسوسی آمریكا در تهران تاكید كرده بود كه آمریكا به دنبال رابطه با جمهوری اسلامی ایران است، رابطه‌ای كه بر پایه منافع متقابل و احترام دوجانبه باشد.

علیرغم تاكید سازمان‌های بین‌المللی از جمله آژانس بین‌المللی انرژی اتمی بر صلح‌آمیز بودن برنامه هسته‌ای ایران و این امر كه غنی‌سازی اورانیوم در ایران تنها برای مصارف غیرنظامی مورد استفاده قرار گرفته است، هیلاری كلینتون بدون توجه به اهداف كاملا صلح‌آمیز ایران از ادامه برنامه هسته‌ای‌اش، مدعی شد: سلاح هسته‌ای به نفع ایران نیست.

همچنین ضمن نادیده گرفتن این امر كه ایران بر اساس توافقات مطرح شده با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی حتی بسیار زودتر از موعد مقرر وجود سایت هسته‌ای خود را به اطلاع آژانس رسانده، وزیر امورخارجه آمریكا در ادامه ادعاهای خود افزود: پنهانكاری ایران در خصوص برنامه هسته‌ای تهران دلایل زیادی برای ابراز نگرانی آمریكا بوجود آورده است.

ایران چندی پیش طی نامه‌ای محرمانه به آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، وجود دومین سایت غنی‌سازی اورانیوم خود را در «فردو» به اطلاع آژانس رساند.

در صورتی كه بر اساس قوانین آژانس، هر كشور باید حدود 6 ماه قبل از تزریق گاز در سانتریفیوژ‌ها، وجود سایت غنی‌سازی خود را به آژانس اعلام كند، جمهوری اسلامی ایران در راستای اثبات حسن نیت خود حدود 18 ماه قبل اقدام به این كار كرده است.

"لئون پانتا " رئیس سازمان جاسوسی آمریكا (سیا) نیز اخیرا در گفت‌وگو با مجله آمریكایی "تایم " تایید كرد كه سایت جدید هسته‌ای ایران آنچنان كه غرب ادعا می‌كند، محرمانه نبوده و دست‌كم از سه سال پیش غرب از وجود آن اطلاع داشته است.

كلینتون در گفت‌وگوی تلویزیونی خود در برلین در اظهاراتی از ایران خواست تا با بازرسی‌های سازمان ملل در خصوص برنامه هسته‌ای تهران همكاری داشته باشد.

این سری اظهارات وزیر امورخارجه آمریكا در حالی مطرح شد كه «علی اصغر سلطانیه» نماینده دائم ایران در آژانس بین‌المللی انرژی اتمی اخیرا تاكید كرده كه ایران برای همكاری سازنده بر اساس توافقنامه وین و در چارچوب قوانین آژانس بین‌المللی انرژی اتمی آمادگی كامل دارد.

هیلاری كلینتون در ادامه تاكید كرد كه اعمال تحریم‌های شدیدتر جزء منافع ایران نخواهد بود.
وی همچنین اشاره كرد: هیچ كس نمی‌خواهد بر گزینه‌های نظامی برای متوقف كردن برنامه هسته‌ای ایران روی آورد اما به هر حال ما همیشه گفته‌ایم كه تمامی‌ گزینه‌ها همواره مطرح خواهد بود. هدف ما جلوگیری و بازداشتن ایران از دستیابی به سلاح هسته‌ای است.

بنا بر این گزارش، درحالی كه مقامات غربی مكررا مخالفت خود را با برنامه هسته‌ای ایران اعلام كرده‌اند، آژانس بین‌المللی انرژی اتمی بارها تاكید كرده اورانیوم ایران ممكن است تا حدودی كه برای ساخت سلاح هسته‌ای مورد نیاز است، غنی‌سازی شده باشد، اما این اورانیوم هیچ گاه از سوی ایران برای مصارفی جز كاربرد غیرنظامی مورد استفاده قرار نگرفته است.

هیلاری كلینتون، وزیر امورخارجه آمریكا در ادامه گفت‌وگو با شبكه تلویزیونی پی بی اس گفت: اوباما در حقیقت بیش از حد برای تعامل با ایران تلاش‌كرده است. وی پیام‌هایی را نیز برای رهبری ایران ارسال كرده است. حال اگر ایرانی‌ها نمی‌توانند این عدم اعتماد را كنار بگذارند، ما مجبور خواهیم بود همان كاری را انجام دهیم كه به نفع ماست.




امانت داری و اخلاق مداری
استفاده از این مطلب فقط با ذکر منبع " علی احمدی" مجاز است.
نظرهم بدید.
شنبه 7/9/1388 - 19:13
سياست

 منش و رفتار سیاسی حضرت امام جواد (ع)، پایه هاى امامت را استوار ساخت و خط وصایت و رهبرى را در اهلبیت حفظ كرد, لیاقت و برازندگى آن حضرت را براى امامت امت به اثبات رساند.

شیعیان بطور عموم خصوصاً علویان كه امامان شیعه در رأس آن ها بودند, در عصر خلفاى بنى امیه و عصر خلافت منصور و مهدى عباسى , در بدترین حالت بسر مى بردند, و قیام هاى شیعى یكى پشت سر دیگرى توسط دستگاه حاكم سركوب مى شد, و بطور كلى شیعه بودن جرم بزرگى بود كه بواسطه ى آن , كشتن و زندان و مصادره ى اموال و ویرانى خانه هاى شیعیان , براى دستگاه خلافت امر مشروع و قانونى بود, و امامان شیعه نیز در حال تقیه بسر مى بردند, و ارتباطهاى سیاسى با شیعیان بشكل پنهانى انجام مى گرفت . اما بعد از امام كاظم (ع ) كه فعالیت هاى سیاسى زیر پردهء امامان (ع ) كم كم به ثمر مى رسید, شیعه توانست ابراز وجود نماید و جمعیت شان روبفزونى گرفت . پس از گذشت سالیان درازى كه شیعه هانمى توانستند در مورد امامت امامان ابراز عقیده نمایند, هم اكنون عظمت و منزلت ائمه (ع ) نزد مردم تا بدان جا رسیده بود كه خلفاى عباسى دیدند, نمى توانند بطور علنى و بى پرده عواطف مردم را بر انگیزند, و احساساتشان را جریحه دار سازند و به ائمه (ع ) آسیب برسانند و از طرف دیگر نمى توانستند امامان را بحال خود واگذارند, تا آزادانه و مطابق خواست ];ك ك 5 و اراده خود هر چه مى خواهند بكنند, ازین رو مناسب دیدند در برابر امامان , سیاست جدیدى اتخاذ نمایند. سازش مأمون با امام هشتم (ع ) ـ رهبر و مقتداى شیعیان ـ میزان نفوذ و توان این فرقه را در صحنه هاى فكرى و سیاسى بالا برد, مقر حضرت رضا (ع ) به خراسان و شبكه ى و كلاى آن حضرت و حضرت جواد (ع ) در نواحى و نقاط مختلف مملكت اسلامى , موجب شد كه شیعه ها بتوانند ابراز وجود نمایند, و ارتباطات سیاسى خود را مستقیماً در مقر حج در مدینه و مكه با خود امام جواد و یا با وكلاى آن حضرت برقرار نمایند. شیعیان امام جواد (ع ) در بغداد و مداین , سواد عراق و در مصر در صحنه ظاهر شدند, خراسان و رى بصورت دو مركز بزرگ شیعى درآمد, اینان علاوه بر ارتباط با وكلاى امام (ع ) خود نیز در سفر حج در مدینه و مكه به دیدار امام (ع ) مى شتافتند, بدین ترتیب ارتباط خود را با امام حفظ مى كردند. قم یكى از مراكز اصلى شیعه بود, و در دوران امامت امام جواد (ع ) ارتباط خود را با آنجناب حفظ كرده بود, و در عین حال در آن زمان مردم قم با عاملان حكومتى كه از طرف مأمون مى آمدند, مخالفت مى كردند, و درگیرى هایى را بوجود آوردند, كه موجب آن درخواست كاهش خراج و مالیات بود كه از طرف حكومت پذیرفته نشد, تا این كه با لشكر كشى مأمون توسط على ابن هشام سركوب گردید, ولى باز هم بطور پراكنده براى مدتى ادامه داشت . و همچنین در فارس و اهواز و خراسان و سیستان , تشكل هاى شیعى كم كم علنى و ارتباطات خود را مستقیماً با امام (ع ) در سفر حج و یا توسط وكلاى آن حضرت برقرار مى كردند. مأمون عباسى كه سیاستمدارترین , زیرك ترین و دور اندیش ترین عباسیان است , خود را در چهرهء حامى علم و مدافع آزادى بیان و احترام به عقاید ظاهر مى ساخت , و این به هدف آنان براى ماندن شان بر اریكه قدرت كمك مى كرد. این پوشش مزورانه , نیرنگ ها و گمراهى هاى بسیارى را در خود نهفته داشت . و نتیجهء آن عبارت بود از محو بسیارى از حقایقى كه با سیاست حكام و منافع شان سازگارى نداشت . مأمون , معاصر امام جواد (ع ) بود, و امام (ع ) بخش بزرگى از زندگانى خود را همزمان با او بسر برد. مأمون بمنظور كسب پیروزى نهایى و قطعى براندیشهء شیعى امامى , چه در زمان امام هشتم و چه در زمان امام جواد كوشش هاى فراوانى را بعمل آورد. او پس از آن كه اشتباه گذشتگانش را نسبت به رفتار با ائمه اهلبیت تجربه كرده ]بود, سعى نمود كه با آنان با روش نو, و در نوع خود بى نظیر كه در پس آن نیرنگ سخت تر و توطئهء بزرگتر نفته بود, رفتار كند. تشكیل جلسات , مباحثه هاى علمى , و دعوت از فقها و متكلمین و عالمان نامدار, براى بحث و جدل علمى , بدین منظور بود كه چه امام رضا (ع ) و چه امام جواد (ع ) را كه خردسال هم بود, حداقل در یك مسئله علمى شكست دهند, و بدینوسیله لیاقت , محبوبیت و وجههء مذهبى ومردمى آن ها را زیر سؤال برد, و با شكست امام , در مسئله امامت , مذهب تشیع از مبنا سقوط كند, و براى همیشه ستاره ى شیعه و امامان شیعه خاموش گردد, و بدین ترتیب بزرگترین منبع و مصدر مشكلات و خطراتى كه مأمون و دیگر حاكمان غاصب را تهدید مى كنند, از میان بردارد و مى گفت : چیزى از این كه منزلت او كاسته شود, نزد من محبوب تر نیست . بعد از شهادت امام رضا (ع ) نیز این مرد بجهت رسیدن به مقاصد, راه خود را ادامه داد, و توطئهء خود را علیه حركت تشیع و موقعیت اجتماعى آن , كه حكومت عباسیان را تحت تأثیر قرارداده بود, ادامه داد. مأمون كه بالاى سر هر كسى یك خبرچین داشت , و كنیزكان خود را براى جاسوسى به هر كه مى خواست هدیه مى داد و ازدواج دخترش ام حبیبه با امام رضا (ع ) و دختر دیگرش ام الفضل با امام جواد (ع ) نیز بیشتر بمنظور اطلاع یابى و جاسوسى بود, او با این خصوصیات قطعاً از حركت هاى شیعى بعد از امام رضا (ع ) و ارتباطشان با امام جواد (ع ) مطلع بود, و به توانایى حضرت جواد علیرغم خردسالى نسبت به پاسخ تمامى مسایل دقیق و مشكل كاملاً آگاهى داشت .

وجود اما جواد (ع ) با آن سن كم , در مقام امامت كه مسؤولیت هاى رهبرى را به عهده داشت , فى حد نفسه و بخودى خود براى نظام حاكم خطرناك بود, مأمون حزم و احتیاط نموده و براى مقابله با هر رویداد ناگهانى احتمالى , آمادگى لازم را اتخاذ مى كرد و لذا براى فرو خواباندن خشم و اعتراض شیعیان علیه خود, همانطور كه امام رضا (ع ) را ولیعهد خود قرار داد و بنام او سكه زد, و دخترش را به عقد آن حضرت درآورد, نسبت به امام جواد (ع ) نیز همان نیرنگ سیاسى را بكار برد, و در سال 211هجرى امام جواد (ع ) را از مدینه به بغداد آورد, تا فعالیت هاى فكرى و سیاسى او را زیر نظر بگیرد, و هرگاه زیان و خطرى را از ناحیه وى احساس كند, فوراً راه ها را بر وى ببندد, و روابط او را با شیعیانش قطع كند و هم آرزو داشت كه با نیرنگ ها و شیوه هایش با فریب دادن امام و];ّّ5 یا تهدید او در آینده آن حضرت را جلب و جذب كرده و داعى و مبلغ خود و دولتش بگرداند. جلب خوشبینى شیعیان نسبت به خود, و مبراء نشان دادن خود از مسموم كردن امام هشتم (ع ) یكى دیگر از هدف هاى مأمون بود كه دنبال مى كرد و مى خواست براى مردم تثبیت كند كه او هیچ گونه منافاتى بین خط امام (ع ) و روش خود به عنوان سلطان و حاكم نمى بیند.

تلاش هاى مأمون براى كاستن از وجهه و لیاقت و محبوبیت امام جواد (ع ) بجایى نرسید و براى نیرنگ خواست دخترش را به عقد امام (ع ) درآورد. مأمون كه در زیركى و شعور سیاسى كم نظیر بود, با ترویج دخترش به امام جواد (ع ) همان هدفى را دنبال مى كرد كه در مورد سپردن ولایتعهدى به امام هشتم (ع ) و ازدواج دخترش با آن حضرت دنبال مى كرد. زیرا شیعیان و علویان در آن زمان نیروى عظیمى را تشكیل مى دادند, و مأمون تنها از همین ها مى ترسید, از این رو با ازدواج دختر خود با آن حضرت كه زعیم و پیشواى اهلبیت و شیعیان بود مى خواست شعله هاى انقلابات را خاموش سازد.

اما امام (ع ) برخلاف انتظار مأمون , فعالیت هاى خود را بسیار دقیق و حساب شده انجام مى داد, و در هر زمینه اى كه فرصت فعالیت بود, فعالیت مى كرد, حتى ماندن در بغداد برایش مشكل تمام مى شد, بقصد زیارت خانه ى خدا از بغداد بیرون شد و دربرگشت در مدینه ماند, تا از مراقبت و تسلط مأمون به دور باشد, و نقشه هاى او را خنثى كرد اما وقتى كه معتصم برادر مأمون به خلافت نشست به عبدالملك ابن زیاد نوشت : تقى و ام الفضل را بسوى او بفرستد و دوباره امام جواد (ع ) را به بغداد آورد, تا شخصاً حركت هاى امام (ع ) را زیر نظر بگیرد. اما امام (ع ) علیرغم تلاش ها و حیله هاى مأمون و معتصم روز به روز نفوذ و عظمت و محبوبیت بیشترى مى یافت و در میان مردم ریشه مى دوانید, به گونه اى كه براى نظام حاكم هراس آور بود با آن كه خرد سال بود, انگشت نما شده و موافق و مخالف و دوست و دشمن به علم و فضل او معترف شدند, مردم شیفته ى جمال او بودند, وقتى كه در خیابان هاى بغداد راه مى رفت , مردم برفراز تپه ها و بلندى ها مى رفتند تا جمال او را ببینند و دیدن او براى آنان رویداد مهم بحساب مى آمد.

بدینسان نفوذ اجتماعى و محبوبیت آن حضرت , علیرغم توطئه هاى خلافت گسترده مى شد, كه دستگاه ]خلافت را به وحشت انداخته بود, زیرا مى دیدند امام توانسته است آن چه را كه به عقیده حكومت براى او نقطه ى ضعف بشمار مى رفت , نقطه ى قوت خود قرار داده وحتى در میان رجال دولتى نفوذ كرده است . مردى از بنى حنیفه از اهالى سیستان گوید: سالى در سفر حج همراه با امام جواد (ع ) بودم , روزى كه با هم سرسفره بودیم و عده اى از درباریان معتصم نیز حضور داشتند, عرض كردم كه حاكم ما مردى است كه دوستدار شما اهلبیت است , و در دیوان او براى من مالیاتى مقرر شده است به او نامه ى بنویسید كه به من نیكى كند, فرمود: من او را نمى شناسم , گفتم از دوستان شما است . پس نوشت بسم الله الرحمن الرحیم , رساننده این نامه , مذهب و مرام جمیل از تو یاد مى كند, عمل مفید براى تو آنست كه به مردم نیكى كنى . وقتى وارد سیستان شدم و نامه را به حاكم دادم , آن را گرفته به چشم مالید و پرسید مشكل شما چیست ؟ گفتم : در دیوان شما مالیاتى سنگینى براى من مقرر شده است , دستور داد آن مالیات را از من بردارد و گفت : تا من حاكمم مالیات پرداخت نكن .

از آن كه در آن مجلس برخى از دربارنشینان معتصم بود, امام (ع ) على الظاهر تجاهل مى كند كه او را نمى شناسم , تا آسیبى به او نرسد, آنگاه با چند جمله اى موعظه گونه منظورش را مى نویسد, ولى نفوذ و تأثیرش به آن اندازه است كه حاكم سیستان بعنوان یك مرید دلباخته , فرمان امام را اجرا مى نماید. در مورد مبارزات ائمهء معصومین (ع ) با دستگاه حاكمه مى توان گفت : همهء زندگى آنان طبیعت مبارزاتى داشته است بصورتى كه تمام كلمات , و حركات و جهت گیرى ها و سیره و روش زندگى آنان حتى اكل و شرب , مشى و ركوب , و رنگ لباس و القاب و نقش انگشترشان , معنادار و پر از رمز و راز بوده است . حضرت امام جواد (ع ) جملهء <نعم القادر الله > براى نقش انگشتر خود انتخاب كرده بود كه با این انتخاب در واقع تمامى مظاهر سركشى و ستم عباسیان را محكوم مى نماید, آنان كه به آخرین آرمان هاى شان رسیده بودند كه عبارت بود از مستحكم نمودن پایه هاى حكومت و سلطنتشان به طورى كه دیگر هیچ نیرویى توان ایستادن در برابر جبروت و سركشى آنان نداشته باشد.

حضرت امام جواد (ع ) پایه هاى امامت را استوار ساخت و خط وصایت و رهبرى را در اهلبیت حفظ كرد, لیاقت و برازندگى خود را براى امامت امت به اثبات رساند, مناظرات آن حضرت با متكلمین و فقها از جمله یحیى ];ّّ5 ابن اكثم كه از بزرگان فقها بود و تفوق آن حضرت بر حریفانش در رشته هاى علوم , بجاى آن كه از پاسخ ناتوان بماند و منظور دستگاه خلافت برآورده شود, وسایل گسترش پیام اهلبیت (ع ) و نفوذ آنان را فراهم نمود, و بى لیاقتى و عدم كفایت خلفاى زمانشان را براى مردم به اثبات رساند و پرده هاى فریب و تزویر را از چهره هاى آنان بالا زد, و این خطر بزرگى براى آنان بود و بخصوص در زمینه ى سیاسى اثر حتمى داشت . دستگاه خلافت مى خواست , كرامت و فضیلت و شخصیت امام (ع ) را مخفى نگه داشته , و یا بكلى محو كنند, تا مردم مجذوب او نگردند اما تكیه بر ترور شخصیت و مسخ تقدس و كرامت او, نتیجه ى برعكس داد, تا آن كه با خوراندن زهر بطور مخفیانه و حذف فیزیكى توانستند خود را از خطرات كه چه بسا حكومت شان نمى توانست در برابر آن مقاومت كند, نجات دهند.
پى نوشتها:
1 پیشین , جعفریان , ج 2 ص 212به نقل از الغیبة: ص 212
2 پیشین , جعفریان , ج 2 ص 133و ر.ك : زندگانى سیاسى امام جواد (ع ): عاملى , جعفر مرتضى , ترجمه : سید محمد حسینى , چاپ هفتم , قم انتشارات جامعه مدرسین , 1373و ر.ك : گسترش تشیع در رى و تاریخ تشیع در ایران : ص 125ـ 124
3 پیشین , عاملى , ص 75ـ 74
4 ر.ك : پیشین , عاملى .
5 ر.ك : پیشین , عاملى , ص 7669
6 پیشین , مجلسى , ج 5 ص 73 پیشین , عاملى , ص 83به نقل از اعیان الشیعة: ج 2 ص 33
7 پیشین , شبر, ص 170به نقل از سیرة رسول الله و اهل بیته : ج 2 ص 537 پیشین , عاملى , ص 117
8 ر.ك : پیشین , عاملى .
9 پیشین , مجلسى , بحارالانوار: ج 50 ص 82به نقل از الكافى : ج 5 ص 112ـ 111
10 پیشین , مجلسى , ج 50 ص 87ـ 85
11 ارشاد: مفید, محمد ابن نعمان , 320ـ 319 انتشارات بصیرتى , قم .

منبع:اندیشه حكومت دینى , ج 1 , ص 557 - 56




امانت داری و اخلاق مداری
استفاده از این مطلب فقط با ذکر منبع " علی احمدی" مجاز است.
نظرهم بدید.
شنبه 7/9/1388 - 19:12
سياست

راز سیاست‌ ژله‌ای روسیه»عنوان سرمقاله ی روزنامه‌ی دنیای اقتصاد به قلم محمود صدری است كه در آن می‌خوانید؛سرپیچی روسیه از تعهدات خود به ایران در زمینه ساخت نیروگاه‌ هسته‌ای، دیگر به داستانی كهنه، تكراری و كسالت‌آور تبدیل شده است.

سال‌ها است كه رهبران مسكو موعد تحویل نیروگاه را تمدید می‌كنند و مسوولان ایرانی تهدید می‌كنند كه این آخرین فرصت است و چند ماه دیگر دوباره داستان از نو نوشته می‌شود. حالا به این داستان موضوع دیگری هم اضافه شده و روسیه از تحویل موشك‌های اس300 برخلاف توافق‌های قبلی خودداری می‌كند.

گره رابطه ایران و روسیه در چیست و چرا رهبران مسكو نمی‌توانند با جمهوری اسلامی صادقانه‌ رفتار كنند؟ روسیه از زمان فروپاشی اتحاد شوروی در سال 1991 تاكنون، دیگر بازیگر درجه اول و دوم جهانی نیست. حتی دیگر نمی‌توان آن را در رتبه‌های سه تا پنج هم قرار داد. رهبران كرملین می‌كوشند از این وضع خلاص شوند و به جایگاهی مشابه یا نزدیك به دوران اتحاد شوروی دست یابند. این تلاش، آنان را به صورت قهری وارد زمینی می‌كند كه قواعد بازی آن را ایالات‌متحده و متحدان اروپایی‌اش نوشته‌اند و اجرا می‌كنند.

به همین علت روابط روسیه با همه جای جهان و از جمله ایران، تابعی از استراتژی بزرگ این كشور است و لاجرم از رفتارهای آمریكا تاثیر می‌پذیرد. روسیه در اتخاذ سیاست‌های منطقه‌ای، یا به جلب حمایت آمریكا می‌اندیشد (مانند همكاری با قزاقستان و تحمل جمهوری آذربایجان و تركیه) و یا در پی مهار قدرت آمریكا است (مانند روابط با ایران و ارمنستان و افغانستان و عراق). این استراتژی كه روس‌ها ناگزیر به اتخاذ آن بوده‌اند، سیاست خارجی این كشور را ژله‌ای و به تابعی از تحولات بزرگ جهانی به ویژه مسائل گروه كشورهای صنعتی، ترتیبات امنیتی اروپا و ترتیبات اقتصادی شرق آسیا (اتحادیه اپك با محوریت آمریكا) تبدیل كرده است.

تا چندی پیش كه روابط آمریكا با دیگر كشورهای جهان به علت سیاست خارجی تهاجمی جورج بوش دچار تلاطم بود، روسیه از آن فرصت برای بروز پاره‌ای رفتارهای مبتكرانه و مستقل بهره می‌جست و یكی از این حوزه‌ها هم ایران بود.

روسیه در آن زمان امیدوار بود با اهرم ایران، اتحاد منطقه‌ای آمریكا، تركیه، اسرائیل و جمهوری آذربایجان را زیر فشار بگذارد.

اما دیری است كه پیمان امنیتی تركیه و اسرائیل كمرنگ شده و دیگر ایران دلیلی برای شركت در ائتلاف ضدتركیه و جمهوری آذربایجان ندارد و روابط تهران و آنكارا از گذشته گرم‌تر شده است. همچنین زمزمه‌های مذاكره احتمالی ایران و آمریكا به روس‌ها این پیام را داده است كه تهران دیگر اهرم مطمئنی برای تسویه حساب‌های بین‌المللی مسكو نیست. این تحولات روس‌ها را متقاعد كرده است كه به جای بازی با شاخ و برگ‌های سیاست جهانی، به فكر ارتباط با بازیگران اصلی باشند. روی كار آمدن باراك اوباما در آمریكا و تاكید وی بر همكاری‌های بین‌المللی برای حل معضلات جهانی، رهبران كرملین را هم تحت فشار گذاشته و هم اغوا كرده است. فشار از آن ناحیه است كه اگر روسیه وارد بازی بین‌المللی با قواعد نوشته شده توسط آمریكا نشود، همچنان بازیگر دست چندم باقی خواهد ماند و احیانا بازی را به چین خواهد باخت.

آنچه موجب اغوای روسیه شده نیز احتمالا این است كه در هم‌پیمانی با بازیگران جهانی شاید عایداتی بیش از منافع ساخت نیروگاه و همكاری تسلیحاتی با ایران نصیبش شود. افزون بر اینها، دو رخداد نیز در شرق و غرب روسیه رخ داده كه مشوقی برای نزدیك‌تر شدن این كشور به آمریكا است. در روابط چین و آمریكا چندی است پاره‌ای تشنج‌های محدود و مقطعی پیش آمده و روسیه امیدوار است كه از این آشفتگی برای خود منافعی دست و پا كند و برای این كار لازم است به آمریكا نزدیك‌تر شود. در این سوی روسیه نیز تركیه قرار دارد كه به ایران نزدیك‌تر شده است و می‌خواهد به عنوان پل ارتباطی تهران با غرب عمل كند. این رفتار نیز روسیه را به غبطه انداخته و چاره كار را در مسابقه با تركیه برای نزد‌یك‌تر شدن به غرب دیده است.

این تحولات و ملاحظات در كنار مشكلات ریز و درشت روسیه در مرزهای فدراسیون از جمله مسائل چچن و گرفتاری‌های بالكان، مسكو را به احتیاط بیشتر در برابر غرب و فاصله گرفتن تدریجی از ایران وادار كرده است.

البته این رفتار روسیه برای جمهوری اسلامی نگران‌كننده نیست؛ زیرا خاصیت ژله‌ای سیاست خارجی روسیه، همواره این كشور را آماده تغییر نگه‌می‌دارد.

 




امانت داری و اخلاق مداری
استفاده از این مطلب فقط با ذکر منبع " علی احمدی" مجاز است.
نظربدید.
شنبه 7/9/1388 - 19:11
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته