• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
    جستجو :
سپهربند ( Sepehr-band )
نگهدارنده سپر
سپهرداد ( Sepehr-dād )
داده و بخشنده آسمان ، نام داماد داريوش بزرگ هخامنش كه به دست مقدوني ها كشته شد
سپيدار ( Sepidār )
درخت صنوبر ، مخفف سفيدار و از درخت هاي بي ثمر است و نوعي بيد كه به واسطه ‌ی سفيدي چوبش ، آن را سپيدار گويند
سپيدان ( Sepidān )
جمع سپيده ، نام قلعه اي در فارس از بناهاي تخت جمشيد
سپيده ( Sepide )
صبح ، سحرگاه ، صبح صادق ، ‌روشني صبح
ستا ( Setā )
خودستا ، ‌در تركيب به معني ستاينده
ستاتيرا ( Setātirā )
نام دختر داريوش سوم كه به همسري اسكندر در آمد
ستار ( Sat-tār )
يكي از نام هاي خداوند ، پرده پوش ، پوشاننده
ستاره ( Setāre )
اختر ، كوكب ، هر يك از نقطه هاي درخشان كه شب در آسمان ديده مي شد ، نوع خيمه
ستاك ( Setāk )
هر شاخ  نورسته تازه و نازك را گويند كه از بيخ درخت بجهد
ستانه ( Setāne )
آستانه
سِتّي ( Set-ti )
ملول گشتن ، بانوي من ، لقب مريم مادرعیسی  ، نام دختر امام موسي بن جعفر(ع) معروف به معصومه
ستوده ( Sotoode )
ستايش شده ، پسنديده ، تمجيد شده
ستوه ( Sotooh )
به تنگ آمدن ، خسته شدن
ستيا ( Setiā )
دنيا ، روزگار
سجاد ( Saj-jād )
بسيار سجده كننده ، ‌لقب امام چهارم ( ع )
سجّيه ( Saji-ye )
اخلاق خوب ، اخلاق پسنديده
سجود ( Sojood )
عبادت ، پرستش ، بندگي
سحاب ( Sahāb )
ابر ،‌ ابر بارنده
سحابه ( Sahābe )
يك تكه ابر
سحر ( Sahar )
سپيده دم ، پيش از طلوع صبح ، سحرگاه
سحر آفرين ( Sahar-āfarin )
ساحر ، جادوگر
سَحور ( Sahoor )
سَحري ، آنچه كه هنگام سَحري مي خورند
سخا ( Sakhā )
جوانمردي ، كرم ،‌ بخشش
سخاوت ( Sakhāvat )
بخشش
سخنگو ( Sokhan-goo )
كسي كه سخن مي گويد
سخي ( Sakhi )
سخاوتمند ، كريم ، بخشنده
سِدرَه ( Sedra )
نوعی درخت است
سديد ( Sadid )
محكم  و استوار
سديدالدين ( Sadid-ed-din )
استوار در دين و آئين
سراب ( Sarāb )
زمين شوره و جایي در بيابان و سطح جاده ها كه درتابش و روشنایي آفتاب از دور مثل آب به نظر مي آيد
سراج ( Serāj )
چراغ ،‌ آفتاب
سراج الدين ( Serāj-ed-din )
چراغ  دين
سرافراز ( Sar-afrāz )
سربلند ، متكبر ، مفتخر ، ممتاز
سرايش ( Sorāyesh )
سرودن
سرباز ( Sarbāz )
آماده فدا كردن  سر و جان
سرخ ( Sorkh )
قرمز رنگ
سرخاب ( Sorkhāb )
نام سهراب پسر رستم
سرخه ( Sorkhe )
نوعي كبوتر ، پسر افراسياب
سرخوش ( Sar-khosh )
سرمست ، خوشحال ، شادمان ، بانشاط
سرشار ( Sar-shār )
لبريز ، پُر
سرشك ( Sereshk )
قطره ی اشك
سرگلان ( Sar-golān )
بهترين گل در ميان گلها
سرگيس ( Sergis )
رنگين كمان
سرمد ( Sar-mad )
هميشه ، ‌پيوسته ، جاويد
سرمست ( Sar-mast )
خوشحال
سرمه ( Sor-me )
توتيا، گَرد نرم شده ، سولفور آهن جهت سياه كردن مژه های چشم
سرو ( Sarv )
جوانمرد گرديدن ، درختي هميشه سبز ،كنايه از قد رشيد و محبوب
سروانه ( Sarvāne )
بلند ، خوش قامت
سرود ( Sorood )
آواز نشاط انگيز ، نغمه ، شعر آهنگدار
سَروَر ( Sar-var )
رئيس ، بزرگ ، خداوند ، سيد
سُرور ( Soroor )
شاد كردن ، شادماني ، نشاط ، خوشحالي
سروش ( Soroosh )
فرشته ، جبرئيل ، شنيدن الهام ، ‌وحي
سروناز ( Sarvenāz )
از انواع سرو ، نوعی از درخت سرو به شکل مخروطی
سرير ( Sarir )
اورنگ ، تخت پادشاهان ، تخت ، مسند
سُعاد ( So`ād )
خوشبخت
سعادت ( Sa`ā-dat )
خوشبختي ، نيكبختي ، اقبال
سعد ( Sa`d )
مبارك ، خجسته ، نيك
سعدالدين ( Sa`ded-din )
خجسته دين ، موجب سعادت دين
سعدان ( Sa`-dān )
گياهي از تيره گل سرخ داراي برگ هاي متناوب و گل هاي محوري داراي اندامهاي پُرز آلود
سَعدي ( Sa`di )
نام يكي از شاعران قرن هفتم ، خوشبخت
سعديه ( Sa`diye )
مبارك ، مؤنث سعدي زن خوشبخت
سعيا ( Sa`-yā )
پيغمبري كه بشارت آمدن مسيح را داد
سعيد ( Sa`eid )
نيك بخت ، سعادتمند ، خجسته ، همايون
سعيده ( Sa`eide )
مؤنث سعيد ، زن سعادتمند ، زن مبارك
سعير ( Sa`eir )
بتي بوده است
سفاح ( Saf-fāh )
مرد فصيح ، مرد سخنور
سقراط ( Sogh-rāt )
از فلاسفه بزرگ يونان
سكينه ( Sakine )
آرام ، آرامش ، وقار ، سنگين
سُلاله ( Solāle )
نسل ، خلاصه ی هر چيز ، برگزيده
سلامان ( Salāmān )
نام درختي است ،‌ قهرمان داستان سلامان و ابسال جامی
سلامت ( Salāmat )
بي عيب ، سالم ، قوي بنيه
سلامه ( Salāme )
تندرستي ، رودي در شهرستان بهبهان ، ‌دختر يزدگرد سوم و همسر امام حسين ( ع )
سلجوق ( Sal-joogh )
جد خاندان سلجوقيان در قرن چهارم
سلحشور ( Salah-shoor )
جنگنده ، سپاهي دلير
سلطان ( Sol-tān )
پادشاه ، قدرت ،‌ والي ،‌ امير
سُلطانه ( Sol-tāne )
ملكه ، ‌شهبانو
سَلم ( Salm )
یکی از پسران فريدون
سلما ( Salmā )
نام گياهي ، نامي براي زنان ، تعظيم
سلمان ( Salmān )
نام كوهي است ، نام يكي از صحابه پيامبر
سَلمَهَ ( Salama )
نام گياهي است ، ‌سرمه
سَلمَهِ ( Salame )
زن نازك اندام
سُلمی ( Solmā )
زن سالمتر ونیرومندتر
سلوان ( Solvān )
داروي بي غمي ، مهره افسون
سلوك ( Solook )
راه رفتن ، رفتار ، روش
سَلوي ( Sal-vā )
مايه تسلّي ، عسل ، گل مريم ، رهنمای قرآنی
سَليل ( Salil )
فرزند ، شراب ، شمشير بركشيده
سليله ( Salile )
مؤنث سليل ، نام مادر حضرت امام حسن عسگري ( ع ) ، دختر ، دخت
سليم ( Salim )
درست و صاحب سلامت ، مطيع و بي عيب
سليمان ( Soleiymān )
پيغمبري معروف ، پسر حضرت داوود ( ع ) ، ‌پادشاه
سليمه ( Salime )
مؤنث سليم ، زن رام ، زن مطيع ، زن سالم و بي عيب
سَماء ‌ ( Samā' )
آسمان ، ‌سقف خانه يا چادر
سمانه ( Samāne )
بلدرچين ،‌ نام همسر امام حسن ( ع ) ، زن چاق و فربه
سَماوات ( Samāvāt )
آسمانها
سمر ( Samar )
افسانه ، روزگار ، حكايت
سمرا ( Samrā )
زن گندمگون
سمك ( Samak )
بلند كردن ، بلند شدن
سَمّاع ( Sam-mā` )
بسیار شنونده ، مطیع
سمن ( Saman )
شبدر ، ياسمن ، نام گلي سفيد و خوشبو ، رخساره ، ياس
سمن چهره ( Saman-chehre )
روي رخسار ، چهره ، داراي چهره زيبايي مانند ياس