دوشنبه 17 ارديبهشت 1403 - 25 شوال 1445 - 6 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عضویت در خبرنامه
ارسال
و هنوز مي خنديدند.
تعداد بازدید : 1970
دو تا بچه ها، غولی را همراه خودشون آورده بودند و های های می خنديدند. گفتم : «اين كيه؟» . . . گفتند : «عراقی» گفتم: «چطوری اسيرش كرديد ؟». . . می خنديدند !!! گفتند:« از شب عمليات پنهان شده بود ، تشنگی فشار آورده بهش، با لباس بسيجی های خودمان اومده بود ايستگاه صلواتی شربت بگیره، پول داده بود، اين طوري لو رفت . » و هنوز مي خنديدند.
: نظرات کاربران
ناشناس
آخ شهدا چقدر دلامون تنگ براتون
پاسخ تبیان :
0
0
يکشنبه 19/6/1391 - 14:14
1
2
نظر خود را درباره اين عکس بيان کنيد .
*
*
آخرين مطالب
فرهنگ پایداری
کوثری از «غدیر» در فرهنگ و هنر
پاسخ رهبر انقلاب به نامه رمزی یکی از...
روایتهایی از نوروز جبههها
دشمن را در اسارت وادار به پذیرش...
درخواست صلح صدام پس از اجرای طرح...
اشک روضه امام حسین(ع) چهره شهید...
سالروز شهادت مردی که «صدای انقلاب»...
نهضت خمینی دنیای حبیبالله را وسعت...
رقابت فرزندان دوقلویم در جبهه رفتن با هم
صبحگاه جبهه