کد سوال : 91
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اجتماعي _ فرهنگي
پرسش : چه عواملي باعث كاهش وجهه روحانيت و افراد مذهبي شده است؟
پاسخ : T} كاهش وجهه روحانيت: {T
اين مسئله داراي دلايل متعددي است كه در اينجا به صورت مختصر، مهمترين آنها بررسي ميشود:
1. عملكرد و رفتار تعداد محدودي از روحانيان ـ كه در دستگاهها و نهادهاي دولتي و حكومتي اشتغال دارند ـ موجب پيدا شدن تعارض و شكاف بين گفتار و عمل گشته و اين امر موجبات بدبيني به تمامي روحانيت را فراهم آورده است. مردم انتظار دارند كه نه تنها در ردههاي سطح اول مسئولان نظام, بلكه در ساير ردهها نيز شاهد صداقت, درست كاري, امانت داري, گرايش به خدمت به مردم, بيتوجهي به تجملات و زخارف دنيا و... باشند; ولي رفتار عده انگشت شماري از آنان موجب بدگماني و بدبيني اقشاري از مردم نسبت به روحانيت شده است.
2. برخي افراط و تفريطها و برخوردهاي ناصحيح در بيان احكام شرع و... موجبات بدبيني عدهاي از افراد را فراهم آورده است.
3. اختلافات جناحي و سليقهاي در مسائل اقتصادي, سياسي, اجتماعي و... باعث افت جايگاه و منزلت روحانيت در ديدگاه مردم شده است.
4. حل نشدن بعضي از مشكلات و معضلات, عدم اجراي ارزشهاي اسلامي در جامعه به صورت كامل (مانند عدالت اجتماعي, مبارزه با مظاهر فساد و...) و تحليل نادرست مردم (مشكلات را همواره از چشم روحانيت ديدن) از علتهاي ديگر اين مشكل است.
5. پس از پايان جنگ و آغاز دوران بازسازي كشور, مدلي براي توسعه اقتصادي و اجتماعي در پيش گرفته شد كه موجب بروز تضادها و تغيير ارزشهاي جامعه به سوي ارزشهاي مادي, تجمّل پرستي, مدرك گرايي و... شد. نتيجه طبيعي اين، تغيير ديدگاه جامعه نسبت به روحانيان بود كه مدافع ارزشهاي اسلامياند.
6. تهاجم شديد و گستردة فرهنگي غرب، عليه ارزشهاي اسلامي با استفاده از تمامي امكانات نرم افزاري و سخت افزاري, عناصر وابسته داخلي، مطبوعات وابسته و نيروهاي سكولار و روشنفكران غربزده، از مهمتري عوامل اين موضوع است. اينان در صدد ايجاد شكاف ميان نسل جوان جامعه با مديران حكومتي ـ افراد روحاني و مذهبي ـ و ايجاد بدبيني نسبت به آنها و شك و ترديد در توان مديريتي افراد مذهبي براي رفع مشكلات و پيشبرد جامعه در ابعاد مختلف هستند. دشمنان به خوبي به نقش وجايگاه ولايت فقيه و حوزههاي علميه، در مبارزات ضد استعماري و پيروزي وتداوم انقلاب اسلامي آگاهند ودر اين راه از هر وسيلهاي براي القاي ناكارآمدي و فراهم آوردن موجبات بدبيني مردم نسبت به روحانيت بهره ميجويند.
7. اشكالات مشاهده شده از برخي افراد به تمامي روحانيت تعميم ميشود؛ چنان كه اگر شخصي از يك فرد روحاني خطايي ببيند، فرياد ميزند كه كل روحانيت منحرف گشته است.
8. از ديگر تحول نسل در جامعه و به صحنه آمدن نسل جديدي كه باورها و يافتههاي آنان با نسل انقلاب تا حدي متفاوت است؛ به علاوه فقدان برنامههاي جامع و همهجانبه براي تربيت آموزش و توجيه آنان و نيز بيتوجهي به ايجاد تغييرات اساسي و ريشهاي در نگرش خانوادهها به اصول و آداب تربيت نسل جوان، موجب بروز شكاف در ديدگاههاي دو نسل كنوني و پيشين گشته و اصول و شاخصهاي ارزشي نسل نو را متفاوت با اصول و شاخصهاي انقلاب نموده است. و اين امر از يك طرف موجبات فاصله گرفتن از افراد مذهبي، و از طرف ديگر باعث استقبال از الگوهاي و ارزشهاي غربي شده است.
T} راهكارها: {T
راهكارهاي حل اين معضل به دو بخش قابل تقسيم است:
الف. راهكارهايي كه خود سازمان روحانيت بايد انجام دهد؛ از قبيل: دقت در گزينش روحانيان كه در دستگاههاي دولتي و نهادهاي حكومتي و نظارت دقيق بر اعمال آنان و برخورد با افراد خاطي و...
ب. اقداماتي كه در جامعه بايد انجام بگيرد؛ مانند: بالا بردن شناخت مردم و شناساندن علل و عوامل مشكلات و توطئههاي دشمنان در تضعيف روحانيت و... از طريق ارائه برنامههاي فرهنگي دقيق و كارشناسانه. مطبوعات و رسانههاي ملي و... و يادآوري و تبيين دستاوردهاي با ارزش و مفيدي كه در كشور ما به بركت رهبري روحانيت حاصل شده در مقايسه با ساير كشورهاي همسايه و زمان قبل از انقلاب.
کد سوال : 92
موضوع : سياسي و انديشه سياسي
پرسش : چه نوع وحدتي از ديدگاه اسلام مطلوب است؟
پاسخ : T} وحدت از ديد گاه اسلام{T
در يك تقسيم بندي مي توان به سه نوع وحدت ايدئولوژيك، استراتژيك و تاكتيكي اشاره نمود. وحدت ايدئولوژيك اتفاق نظر همة عقايد و انديشهها و رفتارهاست. در وحدت استراتژيك مبنا و پاية وحدت، اتحاد عقيده و ايدئولوژي نيست؛ بلكه بيشتر از وحدت عقيده به وحدت عملكرد و روش نظر دارد و در وحدت تاكتيكي، اين نوع وحدت تنها به عنوان يك تاكتيك و راه حل موقت و كوتاه مدت مورد توجه قرار ميگيرد. وحدت مطلوب از ديدگاه نظام اسلامي «وحدت استراتژيك» است (نه وحدت ايدئولوژيك و تاكتيكي). به عنوان نمونه حضرت امام(ره) در وحدت با اهل سنت چيزي جز وحدت «روش» و «عمل» و اتحاد بلند مدت و با تكيه بر عقايد «مشترك» و... را مد نظر نداشتند. در پيامي از ايشان به عنوان «رهنمودهايي در تحكيم برادري» آمده است: «مهم شناخت درست حكومت و جامعه است، كه بر اساس آن نظام اسلامي تواند به نفع مسلمانان برنامه ريزي كند كه وحدت «رويه» و «عمل» ضروري است». V}صحيفة نور، ج 19، ص 104 {V
البته وحدت مطلوب تنها آن نيست كه در عمل وحدت روش باشد و مخالفتهاي عملي در جامعه محقق نشود؛ بلكه در عقيده نيز به نحوي اشتراك و هماهنگي لازم است، براي مثال اگر دو گروه سياسي در جامعه اسلامي، وجود داشته باشند كه يكي اصولا عقيده ديني نداشته و ملحد باشد و گروه ديگر مسلمان و موحد، وحدت اهداف مبارزاتي و وحدت عملي آنها را متحد واقعي نميكند و اصولا بين اين دو وحدت واقعي معنا ندارد و اگر وحدتي هم باشد، غالبا تاكتيكي است و تحقق وحدت استراتژيك به دور از واقعيت است. امام خميني(ره) به همين دليل هرگز به كساني كه عقيده ضد ديني داشتند و رسما «كمونيست» بودند، دست برادري نميداد و آنان را همراهان مبارزاتي خود قلمداد نميكرد. V}انديشههاي فقهي ـ سياسي امام خميني(ره)، همان، ص 251{V
چند ماه قبل از پيروزي انقلاب اسلامي از ايشان سؤال ميشود كه آيا شما علاقه اي يا اهميتي به همكاري با عناصر ماركسيستي ميدهيد؟
در جواب فرمود: هدفهاي ما با هدفهاي آنها مختلف است. ما متكي بر اسلام هستيم و بر توحيد و آنها مخالف با هر دو آن هستند. احكام ما احكام اسلام است و آنها اسلام را نميپذيرند و لذا ما با آنها نه تنها علاقه مند نيستيم كه همكاري كنيم كه همكاري نداريم و نخواهيم داشت...» V}صحيفة نور، ج 4، ص 37 {V
به عبارت ديگر؛ لازمه وحدت و همبستگي اجتماعي و سياسي، حداقل اتحاد در «عقيده توحيدي» و اهداف «اسلامي» است. قرآن كريم ميفرمايد:
«A} قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلاّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضًا أَرْبابًا مِنْ دُونِ اللّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنّا مُسْلِمُونَ{A »؛ «بگو اى اهل كتاب بياييد بر سر سخنى كه ميان ما و شما يكسان است بايستيم كه جز خدا را نپرستيم و چيزى را شريك او نگردانيم و بعضى از ما بعضى ديگر را به جاى خدا به خدايى نگيرد پس اگر [از اين پيشنهاد] اعراض كردند بگوييد شاهد باشيد كه ما مسلمانيم [نه شما]»؛ V} آل عمران(3)، آية 64 {V
اين آية شريفه و بسياري از آيات قرآن، همگي نشان دهندة آن است كه مرز اتحاد «توحيد» است و از اين رو، مشركان و كافران و منافقاني كه بر محور غيرتوحيد حركت ميكنند، در وحدت ديني پذيرفته نخواهند شد.
براين اساس وحدت ـ چه در سطح داخلي و بين تشكلهاي سياسي و يا دو قشر حوزه و دانشگاه و ... و چه در سطح بين المللي و ميان دولتها و ملتهاي مسلمان ـ تنها در چهارچوب «عقيده توحيدي» و «اهداف اسلامي» ـ كه البته اين دو ركن حتما بايد در عملكردها و روشها محوريت داشته باشد ـ امكان پذير است.
کد سوال : 93
موضوع : سياسي و انديشه سياسي
پرسش : چرا مقام معظم رهبري «تمايز بين خودي و غير خودي» را مطرح ميکنند؟ مگربراساس اسلام همه مکلف به حفظ وحدت نيستيم؟
پاسخ : T} خودي و غير خودي{T
مسئلة خودي و غير خودي, همواره در طول تاريخ انسان مطرح بوده است و تا زماني كه حيات او بر زمين ادامه يابد و جريانهاي اعتقادي و سياسي متضاد وجود داشته باشد, تقسيم انسانها به خودي و غير خودي از مسائل مهم حيات اعتقادي, اجتماعي و سياسي آنها خواهد بود. بر اين اساس, ارائة تعريف دقيق از خودي و غير خودي, ضروري ميباشد. در اين باره تعاريف مختلفي ارائه شده است:
1. برخي معتقدند: هر كسي ايراني است, خودي ميباشد.
2. برخي بر اين اعتقادند كه: هر كس قانون اساسي را بپذيرد, خودي است.
اشكالاتي كه اين دو تعريف دارند, اين است كه ايراني بودن تعريفي ملي گرايانه است كه جز مليت, معيار ديگري را مورد توجه قرار نداده است. بر اين اساس, دايرة خودي چنان گسترده ميشود كه هر ايراني ـ گر چه بسيار پليد باشد, مانند منافقان ـ خودي محسوب ميگردد و غير هر ايراني ـ گر چه از بهترين انسانها باشد ـ غير خودي شمرده ميشود!! پذيرفتن قانون اساسي هم نميتواند مبناي تعريفي جامع و مانع براي خودي و غير خودي باشد; زيرا قبول قانون اساسي براي خودي بودن, كافي نيست. البته اگر كسي تمام مواد قانون اساسي را بپذيرد و به آن التزام عملي داشته باشد, يكي از ويژگيهاي خودي را دارا است. اما حقيقت خودي بودن در اين ويژگي خلاصه نميشود; زيرا ولايت و فقاهت و احكام اسلامي ـ كه در قانون اساسي آمده است ـ چه جايگاهي براي يك بهايي يا مسلمان بي قيد و وابسته به قدرتهاي بيگانه ميتواند داشته و چه اندازه پذيرش آنها ميتواند حقيقي باشد.
مناسبتترين تعريف اين است كه خودي كسي است كه به اسلام اصيل, ولايت فقيه, انديشههاي امام خميني(ره ), رهبري نظام و تبرّي و مبارزه با دشمنان اسلام و انقلاب, التزام قلبي و عملي داشته باشد. بنابراين تعريف, كسي كه هر يك از شرايط ياد شده را نداشته باشد, غير خودي است.
از اين رو كسي كه مسلمان نباشد, يا اسلام او اسلام امريكايي باشد, يا به ولايت فقيه اعتقاد نداشته باشد, يا با انديشههاي امام خميني (ره ) هم سو نباشد, يا از رهبري نظام و ولي فقيه اطاعت نكند و يا سر ستيز و مبارزه با دشمنان اسلام و انقلاب نداشته باشد, غير خودي است. خلاصه نبايد دايرة خودي را آن قدر فراخ بگيريم كه دشمنان در دايرة خوديها قرار گيرند و نبايد دايرة آن را آن قدر تنگ كنيم كه خودهاي ضعيف را از آن خارج كنيم. بحث خودي و غير خودي, ريشه در عقل و شرع دارد و بر قرآن, روايات, عقل, سيرة عقلا و فطرت متكي است.
T} يك. آيات قرآن{T
در قرآن كريم, آيات فراواني وارد شده كه پيامبران و طرفداران آنها را از مخالفان جدا كرده و مرز مشخص ميان آنان قرار داده است. قرآن كريم ميفرمايد: «A} يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ لا يَأْلُونَكُمْ خَبالاً{A ؛» V} آل عمران(3), آية 118 {V; «اي كساني كه ايمان آورده ايد! از غير خود, كسي را به دوستي نگيريد كه آنها از هر گونه شر و فسادي دربارة شما كوتاهي نميكنند.» همچنين ميفرمايد: «A} مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ وَ الَّذينَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَى الْكُفّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ{A؛ » V}فتح, آية 29 {V «محمد(ص) فرستادة خدا است و كساني كه با او ميباشند, بر كافران سخت دل و با يك ديگر مهربانند». آنچه از آيات قرآن استفاده ميشود, اين است كه اعتقاد به خودي و غير خودي از ضروريات مسلم همة اديان ـ از جمله اسلام ـ است.
T} دو. روايات{T
در سنت رسول خدا(ص) و ائمة معصومين(ع) نيز اين تقسيم بندي وجود دارد. پيامبر(ص) و يارانش, خودي و سران مشركان و دوستان و پيروان آنها غير خودي بودند. در دورة ائمة اطهار(ع ) نيز مرز بين خودي و غير خودي به جدي ترين شكل وجود داشت. زندان ها, تبعيدها, آوارگي ها, اسارتها و شهادتها گوياي مرز خودي و غير خودي بود. كربلا مظهر تمام عيار مرز خودي و غير خودي شيعيان با مسلمانان ديگر بود. در زمان ائمه (ع), شيعيان از خودي و غير خودي با كلمة «نحن» و «هؤلاء» نام ميبردند. در زيارت جامعة كبيره نيز مضامين فراواني از قبيل «H} فمعكم معكم لا مع غيركم{H ؛» V}پس با شما, با شما باشم نه با غير شما؟؟ {V وجود دارد كه تقسيم خودي و غير خودي از آنها استفاده ميشود. امام سجاد(ع) فرمود: «H} من رغب عناليس منا و من لم يكن معنا فليس من الاسلام في شيء{H »; «كسي كه از ما روي گردان باشد, از ما نيست و كسي كه با ما نباشد, بهره اي از اسلام ندارد». V}بحارالانوار, ج 23, ص 313 {V
يكي از وظايف ديني هر مسلمان, تولاّ و تبرّا است كه از فروع دهگانة دين اسلام است. اين اصل نشانگر اهميت تفكيك و مرزبندي خودي از غير خودي است.
T} سه. عقل: {T
عقل همواره به جدايي سره از ناسره, دوست از دشمن, حق از باطل و صالح از ناصالح حكم ميكند. از ديدگاه عقل, دفع ضرر محتمل واجب است و مخلوط شدن دوست و دشمن, ميتواند خطرناك باشد و موجوديت دوستان را به شدت تهديد كند. از اين رو, عقل حكم ميكند كه دوستان خود را از دشمنان و وابستگان آنها جدا كنيم تا بتوانيم منافع و مصالح خود را حفظ كرده, خويشتن را از ضربههاي دشمن در امان داريم .
T} چهار. سيرة عقلا: {T
سيرة عملي عقلاي عالم, مرزبندي بين خودي و دشمنان و وابستگان آنها است؛ به طوري كه بخش عظيمي از تاريخ گذشتگان, انعكاس همين مرزبنديها است. براي شناخت دقيق خودي از غير خودي، لازم است مردم را به پنج دسته تقسيم كنيم : 1. خودي, 2. طرفداران خودي, 3. غير خوديهاي فعال, 4. غيرخوديهاي غيرفعّال, 5. افراد بي تفاوت. خوديها به اسلام, انقلاب و نظام اسلامي, انديشههاي امام (ره ), ولايت فقيه و ولي امر مسلمين و حبّ و بغض الهي با دوستان و دشمنان, اعتقاد و التزام عملي دارند. بخش قابل توجهي از كشور ما را اين گروه تشكيل ميدهند كه در صورت لزوم ميتوانند اوضاع نامطلوب را عوض كنند. طرفداران خوديها كسانياند كه به نمودار ياد شده, اعتقاد دارند, اما در صحنة عمل وارد نميشوند. خوديها را دوست دارند و تأييد ميكنند. غير خوديها به اصول شش گانة خودي معتقد نيستند و اگر فعاليتي عليه خوديها داشته باشند, غير خودي فعالاند.
كساني كه مخالف اصول ششگانة خوديها نيستند, اما نسبت به خوديها و شكست و پيروزي آنها احساس ندارند, بيتفاوتند; مثل مسلماناني كه عملاً تفاوتي بين حاكميت شاه و دموكراسي غربي, با حاكميت ولي فقيه قائل نيستند. عوامل پايداري خوديها را ميتوان در امور ذيل, خلاصه كرد:
1. مهرباني با يك ديگر، 2. وحدت، 3. شناخت دوست و دشمن، 4. ارتباط و مذاكره با يك ديگر, 5.ترويج فرهنگ خودي, 6. تطهير و اصلاح مجموعة خودي از افراد ناسالم، 7. حضور در صحنهها و تصاحب مراكز قدرت در برابر غير خوديها, 8. حذف غير خوديها از مجموعة نظام, 9. استقامت براي حفظ اسلام و مصالح مسلمين در برابر سختيها و مشكلات، 10. تعاون و همكاري و همياري سازنده بين نيروهاي خودي «A} تعاونوا علي البر و التقوي{A » 11. مبارزه با دشمنان «A} جاهد الكفار و المنافقين{A » امام خميني (ره) ميفرمايد: «هميشه با بصيرت و با چشماني باز به دشمنان خيره شويد و آنان را آرام نگذاريد كه اگر آرام گذاريد، لحظهاي آرامتان نميگذارند». V}صحيفة نور, ج 21, ص 109 {V؛12. اطاعت از ولي امر مسلمين بر اساس آية مباركة «A} يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي اْلأَمْرِ مِنْكُمْ{A »؛ V}نساء(4)، 59 {V
اصول و اهداف غير خوديها را ميتوان در موارد ذيل خلاصه كرد:
1. بي اعتنايي به اسلام، 2. ضديت با انديشههاي امام خميني (ره)، 3. ولايت گريزي، 4. مخالفت با انقلاب و نظام اصيل اسلامي، 5. پيروي از فرهنگ غرب، 6. حب و بغض غير الهي.
آية الله خامنهاي دربارة شناخت خودي از غير خودي ميفرمايد: «خودي آن است كه دلش براي اسلام ميتپد. دلش براي انقلاب ميتپد. به امام ارادت دارد. براي مردم به صورت حقيقي ـ نه ادعايي ـ احترام قائل است. غير خودي كيست ؟ غير خودي كسي است كه دستورش را از بيگانه ميگيرد. دلش براي بيگانه ميتپد. دلش براي برگشتن آمريكا ميتپد. غير خودي آن كسي است كه از اوايل انقلاب, در فكر ايجاد رابطة دوستانه با آمريكا بود. به امام اهانت ميكرد, اما اگر كسي به دشمنان بيرون از مرز يا هم دستان آنها اهانت ميكرد, ناراحت ميشد...» V}براي اطلاع بيشتر ر.ك : محمدرضا اكبري, خودي و غير خودي, انتشارات پيام عزت و؛ سخنان مقام معظم رهبري بعد از حادثة كوي دانشگاه {V
کد سوال : 94
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اجتماعي _ فرهنگي
پرسش : مقصود از وحدت حوزه و دانشگاه چيست و در زمينه اصلاح حوزهها چه اقداماتي انجام شده است؟
پاسخ : T} وحدت حوزه و دانشگاه{T
وحدت حوزه و دانشگاه يكي از رهاوردهاي عظيم و پر بركت انقلاب اسلامي است. بدون شك، تداوم انقلاب و بنيانگذاري تمدّن نوين اسلامي و رشد و توسعه فراگير آن، جز در پرتو وحدت و پيوند گسستناپذير اين دو نهاد مقدس، امكانپذير نيست. آنچه در اين روند بايسته و اجتنابناپذير است، در درجه اول، شناخت ماهيت اين دو پايگاه عظيم و توانمنديهاو كاستيهاي هر يك و داشتن الگويي مناسب براي پيوند آن دو است.
دربارة ماهيت حوزه و دانشگاه، ترديدي نيست كه وجه مشتركشان اين است كه هر دو، نهادهايي علمي و پرورش دهندة شخصيتهاي علمي و فكري هستند. با اين حال، هر يك خاستگاهي ويژه و ساختار و روشي خاص خود و تاريخچه و كارنامهاي جداگانه دارند. خاستگاه اساسي حوزههاي علميه، انگيزههاي ديني است: شور و اشتياق زايدالوصف ديني و علاقه به ژرفكاوي در معارف سعادتبخش و هدايتآفرين الهي، و كنجكاوي در دستورهاي جامع و زندگيساز اسلام و شناخت جهان بر اساس رهنمودهاي وحياني و آموختن هنجارهاي ديني در ابعاد مختلف حيات فردي و اجتماعي انسان. اين انگيزه باعث پيدايش حوزههاي بزرگ علميه، در طول تاريخ و پرورش چهرههاي علمي درخشاني شده است. اينان علاوه بر علوم خاص ديني، در ديگر رشتههاـ مانند فلسفه، رياضيات، هيئت، طب و... ـ نيز سرآمد روزگار خويش بوده و افزون بر خدمات علمي، فعاليتهاي اجتماعي و سياسي بسيار ارزندهاي نيز كردهاند؛ چهرههايي چون: بو علي سينا، شيخ طوسي، شيخ بهايي، ملاصدرا، امام خميني (ره) ،علامه طباطبايي، شهيد مطهري، آيةاللّه حسنزاده، آيةالله جوادي، آية الله مصباح يزدي و... .
در دستور رضا خان جهت تأسيس دانشگاه تهران ـ كه اولين دانشگاه ايراني به سبك جديد در ايران است ـ درباره خاستگاه دانشهاي جديد در ايران، دو نكته بيان شده است: 1. آشنايي با علم و تكنولوژي غرب؛ 2. تربيت كادر نظام. در اين دستور، توجه به غناي داخلي و رشد و توسعه علمي، با تكيه بر امكانات بالقوه و فرهنگ داخلي، فراموش گرديده و اين تلقّي را در ضمن خود دارد كه دانشگاه براي رشد علمي، همواره بايد مصرف كننده توليدات غرب باشد. همچنين در تربيت كادر نظام ـ با توجه به وابستگي كل نظام به سلطههاي غربي ـ شيوهاي را ميطلبيد كه در آن، افرادي وابسته و مقلّد غرب پرورش يابند.
ثمرات اين حركت به گونهاي شد كه ناگهان فرياد «شريعتي»ها بلند و پرده از خيانتهاي پرورش يافتگان نظام تربيتي غربي برداشته شد! كساني چون دكتر شريعتي بانگ بر آوردند كه پاي هر قرارداد استعماري، امضاي يكي از تربيت يافتگان دانشگاهها ديده ميشود؛ در حالي كه هيچ روحاني حوزه رفتهاي، در اين امور مشاركت ندارد. البته اين به معناي آن نيست كه همه دانشگاهيان، اين گونه تربيت ميشدند؛ بلكه مقصود آن است كه يكي از اهداف بنيان گذاران دانشگاهِ جديد، اين بوده است؛ ليكن دانشگاهيان به دو دسته «انسانهاي شريف و مستقل» و «انسانهايي با گرايشهاي غربي» تقسيم ميشدند. بدون شك، نقش فعال و گسترده گروه اول ـ به ويژه پس از انقلاب اسلامي ـ بسيار حايز اهميت و چشمگير است.
در اين بين، يك واقعيت نيز قابل انكار نيست و آن اينكه حوزههاي علميه ـ در عين آنكه در طول تاريخ فعاليت خود، علاوه بر آثار فرهنگي، سياسي، اجتماعي و شخصيتهاي بزرگي كه در خود پرورش دادهاند ـ به دليل فشارهاي سياسي و اجتماعي و نيز برخي نگرشها و بينشهاي دروني خود، در يكي دو قرن اخير دچار تنگناهاي شديد و ضعفهايي گشتند؛ از جمله آنكه به دليل فشارهاي مختلف ـ به خصوص در عهد رضاخان ـ بسياري از رشتههاي علمي كنار گذاشته شد و به حداقل اكتفا گرديد. علاوه بر اين شرايط، موج غربگرايي و خود باختگي در برابر آن، و نيز شعار غربي «جدايي دين از سياست» نيز بيش از پيش، حوزهها را دچار اختلاف و محدوديت كرد. اكنون نيز اين باور در برخي از اذهان وجود دارد كه بايستي دين و رجال دين، از سياست جدا باشند كه اين نيز از ارمغانهاي تفكر غربي است!
T} معناي صحيح وحدت حوزه و دانشگاه{T
پيشنهاد «مرتبط شدن حوزهها با علوم دانشگاهي» نكتهاي قابل توجه است؛ ولي نبايستي از وحدت، برداشتي فيزيكي داشت. اگر امام راحل و ديگر شخصيتهاي بارز فرهنگي، براي دفاع از كيان فرهنگ اسلام و استقلال فكري، شعار وحدت حوزه و دانشگاه را سر دادهاند، بدان معنا نيست كه بايد از نظر فيزيكي و اداري در يك چهارچوب قرار بگيرند! چنين وحدتي، نه ممكن است و نه مفيد. وحدت، وحدت در اهداف واصول و راهبردها و راهكارها است؛ نه وحدت صوري و فيزيكي. يكسان شدن محيط آموزشي حوزه و دانشگاه، به دولتي شدن حوزهها منجر ميشود و دولتي شدن حوزه، خطر بزرگي است كه همواره حوزهها از آن پرهيز ميكردهاند. اگر حوزهها توانستهاند در شرايط مختلفي ـ همانند انقلاب مشروطه، انقلاب ضد انگليسي در عراق، و بالاخره انقلاب اسلامي ـ نقشي ايفا كنند، به دليل استقلال آنها از حكومت بوده است.
مقام معظم رهبري در تعيين دقيق اين موضوع ميفرمايد: «وقتي ما وحدت حوزه و دانشگاه را عنوان ميکنيم، بديهي است مقصود اين نيست که اين دوتا را در عالم واقعيت تبديل کنيم به يک چيز؛ زيرا اگرچه در گذشته، در حوزههاي علميه، همان دروسي خوانده ميشد که امروز در دانشگاهها خوانده ميشود؛ اما اگر فرض کنيم آن دروس حوزههاي علميه، همان پيشرفتي را که تا امروز کرده است، ميکرد، باز امروز بايد به مقتضاي تخصص و تشعُّب، هر گروه کار و درس خودشان را دنبال کنند. پس مقصود اين نيست و مبادا بعضي همين موضوع به اين روشني و وضوح را نديده بگيرند و درباره غلط بودن شعار وحدت حوزه و دانشجو قلمفرسايي کنند».
اين را همه ميفهمند. نه امام و نه ديگر بزرگواران نخواستند بگويند که دانشگاهها جمع شوند بروند قم يا بشوند شعبهاي از حوزه قم يا اينکه حوزه قم جمع بشود بيايد توي دانشگاهها حل شود و يا بشود شعبهاي از آنها. هيچکس اين را نخواست و مطرح نکرد. مسئله اين است که ما دو نهاد اصيل دانشجويي داريم: يکي متوجه به کسب علوم مربوط به فهم و تبليغ دين و نوآوري در مباحث ديني و نوآوري در فهم مسائل روز و حادث شونده در زندگي است که اين حوزه است. و کارش عبارت است از تحقيق در مسائل ديني و فراگرفتن احکام الهي در همه شئون زندگي. آن هم نه فقط در آنچه که مربوط به کنج محراب يا کنج خانه است؛ بلکه در قلمرو وسيع زندگي بشر. اين گروه، اين را بايد فرابگيرند، احکام جديدش را تحقيق کنند، ناخالصيها و ناسرهها را از آن بزدايند و آن را با زبان مناسب، در هر جامعهاي و هر زماني و هر مخاطبي، به رساترين شکل ممکن، به مخاطبان برساند. اين، وظيفه آن نهاد حوزهاي است و اسمش «حوزة علميه» است.
يک نهاد دانشجويي ديگر داريم که اين نهاد دانشجويي، ناظر است به اداره امور زندگي مردم؛ منهاي مسائل مربوط به دين. مردم معاش دارند، کسب دارند، ساختمان دارند، راه دارند، جسم دارند، شناساييهاي گوناگون لازم است، تحقيق در امور زندگي مردم لازم است. علوم مختلف و انواع و اقسام دانشها، براي بهتر کردن و راه انداختن زندگي مردم، وجود دارد. اين نهاد هم مشغول فراگيري اين دانشهاست که اينها را فرابگيرد و در آنها متخصص و صاحبنظر شود. درباره آنها تحقيق کند و آنها را براي پياده شدن در جامعه آماده کند. تحقيقات نو، دنيايي را جذب کند، و خودش به نوبه خود، تازههايي در اين دانشها بيافريند و به بشريت عرضه کند. اين هم يک نهاد دانشجويي ديگر.
حالا اگر هر دوي اين دو نهادهاي دانشجويي خوب کار کنند و با هم رابطه متقابل دوستانه و از خود دانستن يکديگر داشته باشند، معنايش اين خواهدشد که اين جامعه، هم دينش، هم دنيايش آباد خواهد شد. آنها جهتگيري زندگي او را تصحيح ميکنند، اينها حرکات زندگي او را تسهيل ميکنند. آنها فکر و ذهن و روح او را، آنچنان از زشتيها و نادرستيها ميآلايند که بفهمد به کجا بايد حرکت کند و اينها وسيله اين حرکت را بهدست او ميدهند، تا حرکت کند.
وحدت در اهداف کلّي؛ وحدت در کامل ساختن اين ملت و اين کشور و حرکت با يکديگر و عبور در دو خط موازي بدون اصطکاک با هم؛ يعني، هر دو، کار خودشان را بکنند، اما براي يک هدف. آن هدف، ساختن و کامل کردن ملت و کشور ايران است. اينجور بايد حرکت کرد». V}بيانات مقام معظم رهبري در ديدار دانشجويان، به مناسبت روز وحدت حوزه و دانشگاه 24/9/72) {V
«هدف اين است که همه به سمت ايجاد يک جامعة اسلامي پيشرفتة مستقل، جامعة امام، جامعة پيشاهنگ، جامعة الگو، ملت شاهد ـ ملتي که مردم دنيا با نگاه به او جرأت پيدا کنند، تا فکر تحول را در ذهن خودشان بگذرانند و در عملشان پياده کنند ـ حرکت نمايند.
در راه ايجاد چنين کشور و جامعه و ملتي، علاجي جز اين نيست که دانشجو و طلبه، حوزه و دانشگاه، روحاني و روشنفکرِ تحصيلکرده، در کنار هم، دوشبهدوش هم و با هم، به سمت يک هدف حرکت کنند؛ بدون اين نميشود. او متدين است و اين آگاه به مسائل جهان و مسائل روز». V} سخنراني در ديدار طلاب حوزههاي علميه و دانشجويان دانشگاهها، به مناسبت روز وحدت حوزه و دانشگاه، 28/9/69 {V
کد سوال : 95
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اجتماعي _ فرهنگي
پرسش : طلبه و دانشجو، در چه سطحي با هم ميتوانند قرار بگيرند و در پيشبرد علمي كشور نقش ايفا كنند؟
پاسخ : T} تعامل حوزه و دانشگاه{T
در زمينه چگونگي ارتباط بين اين دو قشر بسيار مهم و مؤثر در ابعاد مختلف كشور، طرحها و نظريات مختلفي ارائه شده است؛ ولي همة آنها در اين نكته، همعقيدهاند كه هرگونه پيشرفت ودستيابي به توسعه همه جانبه، مستلزم ارتباط بين اين دو قشر و استفاده از ديدگاههاي آنان است. اما در مورد چگونگي و نحوه ارتباط بين طلبه و دانشجو و دستيابي به وحدت، اجراي اقدامات ذيل ضروري به نظر ميرسد:
T} 1. بررسي دو نظام{T
تحقيق و پژوهش در نظام آموزشي و اجرايي حوزه و دانشگاه، گام نخست به سوي آرمان وحدت است. در ابتدا بايد نظام هر دو نهاد، به درستي تحليل و تنقيح شود و اجزاي ماهيت هر يك مشخص و به عوارضي ناپايدار و قابل تفكيك تبيين گردد تا سپس با در نظر گرفتن اين موارد، راه حلهاي مناسب پيدا شود.
T} 2. تبادل معلومات{T
علوم حوزهاي و دانشهاي دانشگاهي، با مطالب و اصطلاحاتي آميخته است كه حتي در بخشهاي مشترك و يا مشابه، براي دانش پژوهان رشته ديگر، آگاهي از آن مفاهيم به دشواري ميسر است. از اين رو، ارتباط مداوم فرهنگي بين اين دو محفل علمي، ضروري است و ثقل اين حركت را دانشجويان و طلاب بر عهده دارند.
T} 3. انتقال شيوهها{T
حوزه و دانشگاه از شيوههاي اختصاصياي استفاده ميكنند كه براي نهادِ ديگر قابل استفاده است و يا ميتوان با تغييرات مختصري، از آن بهرهبرداري كرد. انتقال هشيارانه و آگاهانه اين شيوهها، گام مؤثري در راه تكامل علمي است. اگر به رابطه فرهنگي دو نهاد، در سطح انتقال معلومات بسنده شود، هيچگاه استغناي فكري در اين دو محفل پديد نميآيد. بايسته ترين و اساسيترين راه انتقال و مبادله شيوهها و روشهاي علمي است؛ در بخشهاي مختلف تحصيل و تدريس و تحقيق و...
T} 4. ارتباط سياسي{T
براي استفاده مؤثر از اين دو قشر در جهت پيشبرد علمي كشور و دستيابي به توسعه، برقراري ارتباط سياسي بين اين دو قشر لازم مينمايد. مشاركت سياسي اين دو نهاد را بايستي جدي گرفت. بايد به حضور فعّالانه دانشگاهيانـ به ويژه دانشجويانـ در مسائل حساس كشور ارزش داد و از آنان در طرح و اجراي مسائل سياسي كمك گرفت و در شيوه سياست خارجي و برنامهريزي داخلي و... از اين نيروهاي مستعد ياري جست. از اين رو، پايه ارتباط سياسي فعال بين حوزه و دانشگاه، مشاركت مساوي هر دو نهاد است.
T} 5. ستاد مشترك{T
يكي ديگر از اقدامات لازم براي دستيابي به اهداف مورد نظر و استفاده مؤثر از فرآوردههاي علمي اين دو قشر، ايجاد ستادي متشكل از برجستگان دو نهاد ياد شده، براي برنامهريزي آموزشي آن دو است. تا آن زمان كه نظام آموزشي و فرهنگي جامعه، از سوي دو نهاد برنامهريز اداره شود، ناهمگوني اين دو نهاد، طبيعي مينمايد. نهاد «شوراي عالي انقلاب فرهنگي» نقش و يا توان تصميمگيري در مسائل حوزه را ندارد. گويا فرهنگ جامعه از طريق سيستم آموزشي جديد منتقل ميشود و حوزه در آن، كم نقش و يا بينقش است. بنابراين، بايستي ستادي قوي و با قدرت اجرايي (متشكل از طراحان دو نهاد حوزه و دانشگاه) تشكيل يابد و برنامهريزي آموزشي دو نهاد را روشن و مشخص كند. در صورت عمل شدن به اين طرح، هر دو نهاد ميتوانند از تواناييهاي بالفعل و بالقوه يكديگر به راحتي استفاده كنند و در تكميل نهاد خويش ياري بجويند. V}براي آگاهي بيشتر نگ: مجله حوزه، شماره؛ 18 و 35؛ سيد عباس صالحي، رسالت حوزه و دانشگاه، ص 29؛ دانشگاه اسلامي و رسالت دانشجوي مسلمان، بيانات مقام معظم رهبري {V
کد سوال : 96
موضوع : سياسي و انديشه سياسي
پرسش : چگونه ميشود بين روايات مربوط به مودّت اهلبيت و دوستي با دوستانشان و دشمني با دشمنانشان و مسئله وحدت و برابري بين شيعه و سني جمع كرد؟
پاسخ : T} وحدت شيعه و سني{T
مسئله دوستي با دوستان اهل بيت(ع) و دشمني با دشمنان آنان، منافاتي با وحدت اسلامي بين شيعه و سني ندارد؛ زيرا چنان نيست كه اهل تسنن از دشمنان اهل بيت باشند؛ بلكه بسياري از آنان به حكم آيه شريفه «A} قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى{A ؛» V} شوري(42)، آية 23 {V دوستي و مودّت اهل بيت را واجب ميشمارند. بنابراين، دستور دشمني، تنها شامل كساني ميشودكه با اهل بيت(ع) از سرناسازگاري درآمده و با آنان به مقابله برخاستهاند؛ مانند حاكمان ستمگر و ياوران آنها ويا ناصبيها.
افزون بر اين گفتني است:
يكم. سرِّ منع دوستي با دشمنان اهل بيت، قرار گرفتن در خط و جريان انحرافي آنها است. از اين رو، پيوندهايي كه در اين خطر نباشند، چندان اشكالي ندارد. البته دوستي با خاندان عصمت و طهارت، مراتبي دارد و بيشتر فرقههاي اسلامي نيز در مرتبهاي از آن، جاي گرفتهاند؛ ليكن از امتيازات شيعه آن است كه با تمام ابعاد، به اين دستور الهي جامه عمل پوشانده است.
دوم. امروز مصلحت مهم تري براي حفظ اسلام ونظام اسلامي در مقابل خطرات وتهاجم شياطين داخلي وخارجي ،وجود دارد و اقتضاي وحدت همه امت اسلامي را مينمايد.
کد سوال : 97
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : دوستي و برخورد مناسب با اهل سنت، چگونه بايد باشد؟
پاسخ : T} دوستي با اهل سنت{T
رفتار و برخورد با برادران اهل سنت، هيچ تفاوتي با رفتار با ديگر برادران ديني ندارد. برخورد معقول و عاطفي و عادلانه، وظيفه ما است. در اين مسير، اگر زمينههايي فراهم شد كه شخص بتواند آگاهيهاي دقيق و مطالعه شدهاي درباره مذاهب و بدون مجادله و درگيريهاي لفظي بينتيجه، طرف را به مذهب حق دعوت نمايد، اين كار را حتماً انجام دهد. با اين حال، تأكيد ميشود ورود بدون مطالعه و آگاهي به اين مباحث، فاقد هرگونه سود و نتيجه است. برخورد ما با اهل كتاب نيز بايد برخوردي عاطفي و اخلاقي باشد و با عمل صالح و شايسته، آنها را دعوت به اسلام نمود. در اين زمينه نيز داشتن معلومات لازم در زمينههاي مورد بحث، بسيار ضرور است. بنابراين، ارتباط و دوستي با چنين افرادي ـ به ويژه اگر داراي زمينه حقپذيري باشند ـ هيچ اشكالي ندارد.
درباره چگونگي رفتار با اهل سنت و ديگر فرقههاي مذهبي، بايد به اين نكته مهم توجه كرد كه حساب «سردمداران بدعتگذار» از «پيروان دلپاك» جدا است و سرانجامِ «دانايان لجاجت پيشه» را بايد از «ناآگاهان عبوديت پيشه» جدا دانست. آنچه درباره «تبرّا» و لزوم «بغض» گفته شده، بيشتر دربارة گروه اول است. اما عموم مردم و پيروان ناآگاه ـ در صورتي كه روحيه حقپذير و «قلب سليم» داشته باشند، ولي در تشخيص حق، اشتباه كردهاند ـ مورد لطف خداوند قرار ميگيرند. ما نيز در رفتار با آنان، بايد نگاه محبتآميز و هدايتگر داشته باشيم. البته بايد مراقب باشيم كه اختلاط و رفتارهاي محبتآميز، موجب سستي در اعتقاد و بياعتنايي به احكام ويژة مذهبِ خود ما نشود. بهترين شيوه در رفتار با اهلسنت، آن است كه بدون تحريك احساسات و بروز تعصبات، بر نقاط مشتركْ تكيه كنيم و هر چه بيشتر از فضايل اهلبيت و تعاليم و سيرة آنان بازگو كنيم تا در پرتو اين گفت و گوها محبتِ هر چه بيشتر حاصل آيد، و طبيعي است كه به دنبال «محبت»، «متابعت» و پيروي خواهد آمد.
بنابراين، وظيفه هر دانشجوي شيعه است كه در بحث با دانشجويان اهل تسنن، به اين نكات توجه كند:
1. با مباني معرفتي و اعتقادي هر دو مذهب آشنايي كامل داشته باشد.
2. بيشتر اهل تسنن، در دفاع از عقايد خويش متعصب هستند و به سادگي دست از عقايد خويش برنميدارند. پس ضمن رعايت جوانب احتياط، از معاشرتهاي توأم با مكارم و محاسنالاخلاق، جهت وحدت و همبستگي در مقابل اجانب، دريغ نورزد.
3. در بحث، از اختلافات بپرهيزد و با ذكر جنبههاي اشتراكي بسياري كه بين فرقههاي اسلامي هست، از ايجاد كدورت و قهر، دوري كند. اگر جو مناسب بود، بكوشيد آزادي در انديشه (دوري از تعصب) را كه مورد عنايت اسلام است، در او تقويت كند و بپذيرد كه بين سيره برخي از مدعيان تشيع با حضرات معصومين(ع) اختلاف هست. سپس با طرح پرسش و توضيح سؤالات او از كتابهاي خودشان، و بيان خرافاتي كه در مذهب آنها هست، بيداري لازم را براي رضاي الهي، در ايشان ايجاد كند. در فضايل حضرت زهرا(س) وائمه معصومين(ع)، احاديث بسياري در كتابهاي آنها وجود دارد؛ كه ميتواند مورد استفاده در بحث قرار بگيرد. براي نمونه، در مورد اينكه چرا يزيد را لعن ميكنيم، بگويد تفتازاني ـ كه از بزرگان سني است ـ ميگويد: «آن دسته از علمايي كه لعن يزيد را جايز ندانستهاند، براي مصلحت بوده؛ يعني، ميترسيدهاند كه با تجويز لعن او، راه براي لعن پدر و جد و خاندان او هم باز شود». و نيز بگويد: يكي از بزرگترين مقتلها براي امام حسين(ع) از خوارزمي است، (بنام مقتل الحسين) و در مورد خرافات بگويد كه آيا صحت دارد در صحيح بخاري، در باب الطب نوشته شده است: اگر بال مگسي در ظرف غذا افتاد، شما كل بدن مگس را در ظرف غذا فرو ببريد و سپس غذا را بخوريد... و اگر مقدمات را فراهم ديد، او را به بحث با علماي شيعه دعوت كند.
4. مواظب باشد كه مطلبي را بدون دليل نگويد و تحت تأثير القاءات آنان قرار نگيرد.
کد سوال : 98
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : چرا علماي شيعه و سني، با گفتوگو اختلافات خود را حل نميكنند؟
پاسخ : T} گفت و گوي علماي شيعه و سني{T
روشن است كه گفتوگو، بهترين روش براي نزديك كردن مذاهب و تفهيم افكار است. از همين رو، بعد از انقلاب، در كشورمان نهادي به نام «دارالتقريب بين المذاهب» به دستور رهبر معظم انقلاب تأسيس شده است. اين مؤسسه با هدف نزديك ساختن مذاهب ـ به خصوص مذهب شيعه و سني ـ تلاش ميكند و تا آنجا كه ممكن و مقدور باشد، بين فرقهها اتحاد و انسجام را برقرار ميكند.
همچنين مجمعي فقهي بين تمامي كشورهاي مسلمان تشكيل شده است كه هر كشور يك كرسي آن را در اختيار دارد و نمايندگان همه كشورهاي مسلمان در آن شركت ميكنند. از ايران هم يك عالم شيعي در اين مجمع شركت ميكند تا نظريات و عقايد شيعي را براي ديگر مسلمانان، تقرير و تبيين كند.
با اين همه، نبايد انتظار داشت كه ثمرة اين نشستها، دگرگوني اساسي در گرايشهاي مذهبي هر يك از اين فرقهها باشد؛ بلكه بين چهار مذهب ديگر اهل سنت (حنفي، حنبلي، شافعي و مالكي) نيز اختلافهاي مشابهي در فقه و كلام وجود دارد و هيچگاه با هم مصالحه نكردهاند. ثمره اين نشستها، كم كردن فاصلهها واتحاد امت اسلامي در عين اختلاف مذاهبِ آنها است. البته بين شيعه و سني، مشتركات بسياري وجود دارد و اگر وحدت سياسي نيز بين آنان برقرار شود، بسياري از مشكلات دنياي اسلام حل خواهد شد. محور اصلي گفت و گو با ديگر فرقهها، تأكيد بر همين مشتركات، و زدودن پندارهاي نادرست درباره مذهب تشيع است. و بالاخره اينکه ريشه تمام اختلافات، عدم آشنايي به مباني و اصول فکري يکديگر نيست تا با گفتوگو حل شود؛ بلکه موانع ديگري از جمله تعصب، بيرون از هواهاي نفساني و توطئههاي دشمنان مشترک، اين گفتوگوها را عقيم ميسازد.
کد سوال : 99
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : اتحاد حقيقي ميان مذاهب اسلامي، چگونه به دست ميآيد؟
پاسخ : T} اتحاد مذاهب اسلامي{T
اين زماني ممكن است كه تعصبات كنار رود تا بتوان از عمق ضمير، بدون اندك چشمپوشي، در حقايق به تفحص پرداخت. حال اگر چنين چيزي گسترش مييافت، بسياري از عالمان و دانشمندان شيعه ـ مانند علاّمه تستري و صدها و هزاران نفر ديگر از پيروان امام علي(ع) به جرم گفتن و نوشتن حقايق، به چوبه دار برده نميشدند و هر روز شاهد شهادت تعدادي از شيعيان پاكستان و ديگر مناطق نبوديم، و به صورت يكجا هشت هزار نفر از شيعيان باميان ـ به اعتراف دبير كل سازمان ملل ـ توسط طالبان به شهادت نميرسيدند. V}جهت آگاهي بيشتر نگ : علامه اميني، شهيدان راه فضيلت، ترجمه جلالالدين فارسي {V
نكته اساسي، اين است كه رمز اساسي تفرقه و وحدت، به درستي شناخته شود. البته صرف شناخت، كافي نيست و به دنبالش تسليم قلبي و عمل خارجي و پيروي از راه حق و حقيقت و صراط مستقيم نيز لازم است. ما اعتقاد داريم وحدت واقعي و همه جانبه امت اسلامي، تنها زماني پديد ميآيد كه مسلمانان، به آخرين وصيت پيامبر خدا(ص)؛ يعني تمسّك به ثقلين (كتاب و عترت) گردن نهند و آن را بپذيرند.
دليل اين مطلب آن است كه: قرآن مجيد كتابي جامع و كامل و معصوم است كه در آن هيچ نقص و كاستي و خطا راه ندارد. چنين كتابي به راه صحيح و صراط مستقيم، هدايت ميكند و آدمي را از كجروي و انحراف بازميدارد. اما هدايت به صراط مستقيم توسط قرآن، چگونه صورت ميگيرد؟ هيچ ترديدي نيست كه قرآن نياز به مفسر و قرآن شناس كامل دارد و اگر كسي نباشد كه در شناخت قرآن و تبيين و تفسير آن «معصوم» باشد، در فرآيند شناخت و عمل به قرآن، مكاتب و انديشهها و روشهاي انحرافي گستردهاي پديد خواهد آمد.
به همين دليل رسول گرامي اسلام(ص) طبق حديث متواتر (حديث ثفلين) فرمود: «من دوچيز گرانبها را نزد شما امانت ميسپارم؛ يعني، قرآن و اهل بيت خود را، مادامي که شما به به اين دو تمسّک کنيد منحرف نخواهيد شد». پس شرط رهايي از انحراف تمسک به قرآن و عترت با همديگر است، آن حضرت در ادامه همين حديث شريف فرمود: «اين دو چيز گرانبها، هرگز از يکديگر جدا نخواهند شد».
بنابراين، كتابِ معصوم، داننده و عامل معصوم نيز ميطلبد. وقتي تبيينگر و عملكننده و حاكم معصوم نيز وجود داشته باشد، در شناخت و عمل به قرآن، صد راه پديد نميآيد و امت اسلام يكپارچه و متحد به راه خويش ادامه ميدهند.
اما در صدر اسلام برخي با سخن رسول خدا(ص) مخالفت كرده، نگذاشتند وصيت آن حضرت نوشته و راهنماي ابدي امت اسلام گردد و به دنبال آن، صدها راه انحرافي پديد آمد كه هنوز هم امت اسلامي بايد تاوان آن را بپردازد. و تا زماني كه امت به سوي آنچه پيامبر(ص) وصيت كرد، باز نگردد، همچنان مشكلات موجود بر سر راه آنان باقي خواهد ماند. امام خميني(ره) در وصيتنامه الهي ـ سياسي خود گفته است: «ذكر اين نكته لازم است كه حديث ثقلين، متواتر بين جميع مسلمين است و در كتب اهل سنت ـ از صحاح ششگانه تا كتب ديگر آنان ـ با الفاظ مختلفه و موارد مكرره، از پيغمبر اكرم(ص) به طور متواتر نقل شده است. و اين حديث شريف، حجت قاطع است بر جميع بشر؛ به ويژه مسلمانان مذاهب مختلف، و بايد همه مسلمانان كه حجت بر آنان تمام است، جوابگوي آن باشند و اگر عذري براي جاهلان بيخبر باشد، براي علماي مذاهب نيست. V}صحيفة نور، ج 21، ص 169 {V
کد سوال : 100
موضوع : سياسي و انديشه سياسي
پرسش : چرا نظام اسلامي ايران به برخي دولتهاي به ظاهر مسلمان ـ که از هر فرصتي براي ضربه زدن به کشورمان استفاده ميکنند ـ به بهانه حفظ وحدت با مدارا وبزرگواري، برخورد ميکند؟
پاسخ : T} مداراي نظام اسلامي براي حفظ وحدت{T
نظام جمهوري اسلامي ايران به پيروي از آموزههاي ديني و سيرة امامان معصوم(ع) و جهت تأمين مصالح حياتي خويش و جهان اسلام در شرايط حاضر ـ كه ابرقدرتهاي جهاني شديدا به دنبال ايجاد تفرقه و اختلاف ميان مذاهب اسلامي و در نهايت تضعيف و انحطاط جهان اسلام ميباشند ـ موظف به حفظ وحدت، خويشتن داري، پرهيز از تنش و برخورد منطقي در مقابل رفتارهاي اختلاف زا است. بر اين اساس اصل 11 قانون اساسي جمهوري اسلامي چنين مقرر ميدارد: «به حكم آيه «A} ان هذه امتكم امة واحدة و انا ربكم فاعبدون{A » همه مسلمانان يك امتاند و دولت جمهوري اسلامي موظف است سياست كلي خود را بر پايه ائتلاف و اتحاد ملل اسلامي قرار دهد و كوشش پيگير به عمل آورد تا وحدت سياسي، اقتصادي و فرهنگي جهان اسلام را تحقق بخشد».
تحقّق اتحاد ملل مسلمان در گرو رعايت امور مهمي است، از جمله:
T} 1. پرهيز از مسائل اختلاف زا و تفرقه انداز؛{T براي دستيابي به وحدت جهان اسلام بايد از دامن زدن و ايجاد هرگونه اختلاف اعم از مذهبي، قومي و نژادي و ملي و ...، پرهيز نمود و زمينههاي اتحاد ميان پيروان شيعه و سني، را فراهم آورد. اين امري است كه دشمنان اسلام به شدت از آن وحشت دارند و در گذشته از ابزار موفقيت استعمارگران براي تسلط بر جهان متمدن و قدرتمند اسلام همانا اجراي تز معروف «تفرقه بينداز و حكومت كن» بوده است. در دوران به ثمر رسيدن انقلاب و بعد از آن با طرح اختلافات شيعه و سني در داخل و خارج از كشور، تلاش كردهاند نه تنها از وحدت اين دو قشر عظيم مسلمان جلوگيري كنند؛ بلكه با طرح مسائل تفرقه افكن از گسترش و توسعه انقلاب مانع شوند و... بنابراين در چنين شرايطي بايد مواظب بود تا در دام دشمنان نيفتاد و از دامن زدن به اين مسائل پرهيز نمود.
T} 2. خويشتن داري و برخورد منطقي و حكيمانه؛{T رفتار منطقي و بزرگوارانه نظام جمهوري اسلامي و مردم مسلمان ايران و پرهيز از اعمال خشونت، بهترين و مؤثرترين شيوه براي خنثي نمودن توطئههاي دشمنان در اين زمينه است. اين متانت ضمن نشان دادن حقانيت جمهوري اسلامي، دستاوردهاي بسياري در جهت تأمين منافع و مصالح كشورمان و جهان اسلام به دنبال خواهد داشت. همانگونه كه خويشتن داري امام علي(ع) در طول 25 سال، اساس دين اسلام را حفظ كرد.
T} 3. تذكر و آگاه نمودن سران دولتهاي اسلامي و ملتهاي مسلمان نسبت به توطئههاي دشمنان؛{T جمهوري اسلامي ايران در كنار سياست خويشتن داري و برخورد منطقي و حكيمانه، همواره بر عنصر آگاهي و بيدار نمودن كشورهاي اسلامي در قبال توطئههاي دشمنان، تأكيد داشته و دارد. مقام معظم رهبري در اين زمينه ميفرمايد: «... تصور ما اين است كه شيوخ منطقه در اين قضايا اگر گناهي داشته باشند، گناهشان غفلت از حقايق است. آنها هم دلشان ميخواهد اتحاد و اتفاق باشد. نصيحت ما به دولتهاي خليج فارس و همسايه اين است كه دشمن را ببينند و بشناسند، كيد دشمن و دست او را بشناسند. بدانند كه چه كسي ميخواهد در اين منطقه اختلاف بيندازد. اين اختلاف بيشتر به ضرر خود آنها است». V} 24/6/1371 {V