کد سوال : 81
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اجتماعي _ فرهنگي
پرسش : چرا در دانشگاه بايد ملاك سنجش علم وآگاهي اساتيد مدرك آنها باشد؟ آيا اميدي براي بهبود و افزايش سطح علمي دانشجويان دانشگاه وجود دارد؟
پاسخ : T} مدرک گرايي{T
در پاسخ به اين پرسش توجه به نكات زير حائز اهميت است:
يكم. مسئلة مدرك گرايي، يكي از آسيبهاي جدي جامعه ما است كه تأثير ويرانگري هم در حوزه توليد علم و كارآمدي بخشهاي مختلف دولت دارد. البته وجود اين موضوع به هيج وجه به معناي نفي جايگاه تحصيل كردگان, متخصصان و اساتيد محترم دانشگاه نيست؛ بلكه منظور از آن مخالفت با ملاك و معيار قرار دادن مدرك به عنوان تنها محك و شاخص در گزينش اساتيد دانشگاه يا مديران است. هر چند مدرك ميتواند به عنوان وسيله اي براي شناخت ميزان تحصيلات افراد به كار گرفته شود؛ اما به تنهايي نشانة ميزان توانايي علمي و يا مديريتي افراد نيست. از اين رو جوامعي در عرصه توليد علم و فنآوري موفق بوده اند كه در گزينش كادر علمي دانشگاهها و مؤسسات آموزشي و پژوهشي خود و يا ساير مسئوليتهاي اجرايي, معيارها و شاخصهاي مطمئن و كارآمدتري را به كار گرفته اند. و در گزينش اساتيد و هيأت علمي، افزون بر ارائه مدرك, مصاحبه اي علمي به عمل ميآيد تا بدين وسيله توان علمي شخص شناسايي شود. اين شيوه اگر درست عمل شود، بسيار كارآمد و مفيد خواهد بود.
دوم. در سالهاي اخير سياست راهبردي از سوي نظام اسلامي در زمينه توليد علم و دانش ترسيم شده است و به عنوان يكي از اولويتهاي اساسي كشور معرفي گرديده و در حال برنامه ريزي و اجرا است. از سوي ديگر ايجاد تحوّل در فضاي كنوني دانشگاهها و متون درسي, كادر آموزشي و... از اساسيترين اقدامات زير بنايي در اين روند محسوب ميگردد.
سوم. در مواردي كه مطمئن هستيد استادي از شرايط علمي و يا تدريسي مقبول برخوردار نيست, ميتوانيد از طريق راهكارهاي قانوني ـ نظير مراجعه دست جمعي, تهيه تومار و ... به مدير گروه مربوطه يا مسئول دانشگاه و... ـ اقدام كرده و با پا فشاري برخواستههاي بر حق خود، از آنها خواستار رسيدگي به موضوع شويد.
کد سوال : 82
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اجتماعي _ فرهنگي
پرسش : برخي اساتيد دانشگاه معتقدند توسعه علمي در ايران تنها با پذيرش کامل غرب و فرهنگ آن است؛ آيا چنين ديدگاهي صحيح است؟
پاسخ : T} توسعه علمي و تكنولوژي : {T
توسعه علمي، علم هم افق با تكنولوژي را نيز در برميگيرد؛ يعني، اگر مجموعة معرفت سامان يافتة علمي، موقعيتهاي مختلف اجتماعي و زيستي را از طريق نظريات متناسب با خود شناسايي نكند و مسائل و پاسخهايي مربوط به آن را ندهد، نظام علمي گرفتار كاستي و نقص بوده و توسعه نايافته است. تكنولوژي و علم هم افق با آن، براي پاسخ به نيازهاي كاربردي و اجرايي زندگي است و اين بخشي از آگاهي، بايد در چهارچوب آرمانها و اهداف كلان فرهنگي جامعه شكل بگيرد و در پرداخت نظريات محوري خود، از بنيادنها و مبادي معرفتي متناسب با نظام معرفتي و علمي جامعه خود بهره ببرد. بنابراين علم توسعه يافته، در برابر فناوري و دانشهاي هم افق با آن، نه تنها موضعي منفي ندارد؛ بلكه ناگزير از داشتن آن است. اما نكته مهم آن است كه اين مجموعه در كاربرد و جهتگيريهاي خود، قالب فرهنگي متناسب با ديگر لايههاي معرفتي جامعه را داشته و نظريههاي مربوط به خود را براساس همان لايهها سازماندهي كرده باشد.
تكنولوژي و دانشهاي مربوط به آن در نظام معرفتي غرب، اين دو ويژگي را به مقدار زيادي دارا است و جامعه اسلامي ايران هنگامي از علم توسعه يافته بهرهمند ميشود كه به اين سطح از معرفت و فناوري راه يافته باشد. جامعه ما هنگامي بهگونهاي توسعه يافته از اين مجموعه بهرهمند ميشود كه توليد آن را با دو ويژگي ياد شده، بومي كند بومي كردن فناوري و دانشهاي مربوط، غير از انكار و نفي آن است. فناوري و دانشهاي مربوط به آن ـ كه ميتوان از آن به عنوان علوم ابزاري ياد كرد ـ حلقهاي از معرفت و رفتار نيست كه بدون ارتباط ساختاري و سازمان يافته با ديگر ابعاد معرفتي باشد. به همين دليل علم و تكنولوژي غربي، هم در شيوه كاربرد و هم در سطح تئوريك و نظريهپردازي، از معرفتهاي بنيادين فرهنگ و تمدن غرب بهره ميبرد.
بنابراين علوم ابزاري اگر مستقيم و بدون تصرف خلاّقانه دانشمندان و عالمان مسلمان و ايراني به حوزه آگاهي و رفتار ما وارد شوند شكل نقالانه داشته و به توسعه علمي منجر نميشود؛ بلكه نظام معرفتي جامعه را گرفتار چند پارگي فرهنگي ميگرداند. تكنولوژي غربي، هنگامي كه بدون خودآگاهي علمي به عرصه زندگي ما وارد شود ـ به دليل اينكه شناسنامه فرهنگي خود را به همراه نميآورد ـ حضورش در جامعه ما فاقد هويت بوده و هويت فرهنگي و تمدني ما را گرفتار تنش و بحران ميگرداند. اين مجموعه معرفتي اگر بخواهد دقيقاً به همان صورت كه در غرب هست، در ايران به كار برده شود، بايد به همراه خود همان ويژگي فرهنگي را نيز وارد كند و اين امر ممكن نيست و اگر ممكن باشد، با حذف هويت فرهنگي، تمدني، اسلامي ايراني ما همراه خواهد بود.
نفي انتقال خام فناوري و دانش غربي، به معناي نفي انتقال آگاهانه آن نيست. در انتقال آگاهانه دانش و فناوري، روند تحوّل و بازخواني براساس بنيانهاي معرفتي و علمي، دنياي اسلام صورت ميگيرد.
توسعه علمي، در هيچ جامعه و فرهنگي، بدون لحاظ نگرش آن جامعه و فرهنگ به هستي و انسان رخ نميدهد و دنياي اسلام از اين قاعده مستثنا نيست. آنچه كه اينك رخ ميدهد، انتقال نام فنآوري و دانش غربي است و در اين نوع از انتقال، دانش مدرن بدون شناسنامه فرهنگي خود وارد ميشود. اساتيد و دانش پژوهان ما بايد از تنگنظريهاي بينش پوزيتيويستي رهايي يابند و بتوانند بنيانهاي معرفتي، فلسفي و فرهنگي دانش خود را شناسايي كنند.
نيمه ديگر راه، آشنايي با مباني هستي شناختي و انسانشناختي جامعه اسلامي است. اگر نظريهپردازان، از اين دانش و معرفت محروم باشند، توان بازسازي نظريهها را به صورت بومي پيدا نخواهند كرد. روند فوق، مسيري سخت، ناهموار و دشوار دارد و بدون يك پروژه عالمانه و آگاهانه، نميتوان آن را طي كرد. نظام آموزشي ما بايد براساس اين هدف سازماندهي شود و دانشآموزان و دانشجويان قبل از همه با تعاريف و هويت اسلامي علم آشنا شوند: در شرايط فعلي علم بومي و ديني در يك نهاد علمي به اسم حوزه و در بخشهايي محدود آموزش داده ميشود و علم مدرن چهره غالب آموزشهاي رسمي را پوشش ميدهد. با نظام فعلي آموزش، هرگز فرآيند ياد شده طي نميشود و اين سيستم مجراي انتقال دانش و فناوري غربي را ـ با همه مفاسدش ـ هموار ميكند. V}ر.ک: راه گشايش بنبست علوم انساني در ايران ـ گفتوگو با حميد پارسانيا، كنفرانس توسعه دانش و فناوري در ايران ،دانشگاه صنعتي شريف {V
کد سوال : 83
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اجتماعي _ فرهنگي
پرسش : در مورد جنبش نرم افزاري توضيح دهيد؟
پاسخ : T} الف. چيستي جنبش نرم افزاري: {T
اين اصطلاح از دو كليد واژه مهم «جنبش» و «نرم افزاري» تشكيل شده است. اصطلاح جنبش و نهضت ـ به معناي يك نوع حركت فزاينده ـ در جايي گفته ميشود كه آن جامعه گرفتار ركود، سكون و ثبات باشد. مقام معظم رهبري در تبيين اين معنا، يكسري واژههاي تبييني ديگر ـ مانند پاسخ به سؤالات، توليد انديشه، نظريه پردازي و مانند اينها ـ ذكر كرده است.
اصطلاح نرم افزاري، به محتواي علوم و آن چيزي كه به توليد انديشه و نظريه پردازي مربوط ميشود، اشاره دارد. اين جنبش نرم افزاري صرفاً به معناي آموزشي، تدريس و تعليم و تعلم نيست. زيرا اين فرايند قرنها در جوامع و كشور خودمان هم وجود داشته است. جنبش نرم افزاري يك حركت علمي اجتماعي است كه دو ركن «روحيه علمي» و «نظام سيستماتيك» را به فرآيند تعليم و تعلّم ما تزريق ميكند. روحيه علمي، آن روحيهاي است كه همراه با ارادة فهميدن، گشودن باب نقد عالمانه، منطقي و نوآوري است. نوآوري بدين معنا نيست كه حتماً يك پايه و نظام معرفتي جديد ارائه شود و به تمام ميراث گذشته، پشت پا بزنند. يك مرتبة نوآوري، پاسخ به سؤالات و شبهات جديدي است كه در جامعه وجود دارد براي مثال كار فقهاي ما در حوزهها، نوآوري است؛ چون در برابر پرسشها، به پاسخهاي جديدي ميپردازند.
اما نظام سيستماتيك داراي عناصر ذيل است:
1. تبيين و كشف مباحث زيرساختي و بنيادين علوم: هر ادعايي كه مطرح ميشود، يك سري پيش فرضهاي معرفت شناختي، هستي شناختي و جهان شناختي دارد كه به عنوان مباحث زيرساختي و بنيادين همه علوم به شمار ميآيد.
2. نياز شناسي فكري و نظري: با توجه به اينكه ما انسانيم و در جهاني متغير زندگي ميكنيم، «تغيير» جزء لاينفك حيات فردي و اجتماعي ما است. از طرف ديگر دين نيز يك سري متغيراتي دارد. بر اين اساس بايد نيازهاي متغيري كه روز به روز به وجود ميآيد شناخته و آنها را كشف كنيم.
3. بازپژوهي و بازپيرايي ذخاير علمي: وقتي به نياز جديدي برخورد ميكنيم، نبايد خودمان را از هويت علمي و فرهنگي گذشته مان جدا كنيم و به پاسخ بپردازيم، بلكه بايد ميراث گذشته را هم شناسايي كنيم.
4. مطالعه تطبيقي بين انديشة برگزيده و ساير انديشهها بايد به مكاتب و نظرياتي كه در كنارمان وجود دارد، توجه و اشتراكات و تمايزات را بررسي كنيم. مطالعه تطبيقي باعث رشد و بالندگي در انديشه ما ميشود.
بعد از اينكه اين فرايند را طي كرديم، به تمدن سازي و فرهنگ سازي ميرسيم؛ يعني، اگر بتوانيم جنبش نرم افزاري را بارور كرده و روحية علمي را فزوني بخشيم، فرهنگسازي كردهايم. بعد از اين مرحله، تمدن سازي تحقق پيدا ميكند و در موضوعاتي نظير تكنولوژي و صنعت، معماري و هنر و... ظهور مييابد.
T} چرايي جنبش نرم افزاري: {T
يكي از ويژگيهاي مهم جنبش، «همگاني» بودن آن است مفهوم جنبش، حركت فزايندة همگاني است. پس اولاً حركت است نه ركود و سكون و يك حركت رو به رشد و تزايد است، نه يك حركت آرام. از طرفي همگاني است؛ يعني، جنبة عمومي دارد و شخصي و فردي نيست. با تحولات عميقي در رشتههاي كلام، فلسفه، تاريخ، تفسير، اقتصاد، روان شناسي و جامعه شناسي و... و صاحب نظران و فرهيختگان رخ داده و پيشرفتهاي خيلي خوبي حاصل شده است و همه اينها بعد از انقلاب اسلامي بوده است. مسلماً همة اينها نوآوري و نظريه پردازي است؛ اما جنبش نبوده است؛ بلكه حركتهاي آرام و يا حركتهايي شخصي و فردي است. و در مجموع جامعه، مجامع دانشگاهي و حوزوي ما دچار ركود است. V}ر.ك: تحليل زير ساختهاي نظري جنبش نرم افزاري، گفتوگو با حجت الاسلام و المسلمين، دكتر عبدالحسين خسروپناه، روزنامه سياست روز، 13/5/1382، ص 6 و 7 {V
افزون بر اين آنچه كه در شكل گيري و اهميت جنبش نرم افزاري بسيار مؤثر است، مواجهه ما با دنياي جديد، پيچيده شدن مناسبات اجتماعي و نوع تحولاتي است كه در داخل جهان اسلام رخ داده و كه نيازمنديها و بايستههاي جديدي را مطرح كرده است.
به طور كلي دو ويژگي مشخص، دوران جديد را از گذشته متمايز كرده است:
ويژگي اول اين است كه در اين دوران تاريخي، اسلام با رقيبان جدي اي در حوزه انديشه و نظر مواجه بوده است و انديشهها و ديدگاههاي گوناگوني مطرح شده كه در گذشته وجود نداشته است. حضور اين رقيبان جديد، براي حوزههاي علميه و انديشمندان ديني، نيازهايي را مطرح كرده كه بايد پاسخ داده شود.
ويژگي دوم، نياز به حضور دين در صحنة عمل اجتماعي است. در گذشته به دلايل و بهانههاي مختلف، نفوذ و حاكميت دين را بر نهادهاي اجتماعي و حكومتها كاسته يا به طور كلي قطع نموده و قلمرو دين را تنها در سطح اخلاق و اعتقادات فردي منحصر كردند. اما با ظهور انقلاب اسلامي در ايران و به دلايل مختلف ـ چون وضعيت خاص جهان اسلام و احساس ضرورت همبستگي ملتهاي مسلمان و پيچيده شدن مناسبات اجتماعي ـ گسترة نفوذ حكومت از حوزه اقتدار سياسي فراتر رفت و به همة جنبههاي حيات انسان نفوذ پيدا كرد. آنچه امروز به عنوان توليد انديشه ديني يا توليد علم ديني مطرح است، در واقع به دو نياز بر ميگردد: 1. بازانديشي در ميراث اسلامي و تنقيح افكار و معارف ديني از امور زايد و... 2. طراحي و مهندسي نظامهاي اجتماعي بر اساس فرهنگ و آرمانهاي ديني. V}ساختار توليد علم و توسعه علوم ديني، گفت و گو با اميني و سبحاني، نشريه پژوهش و حوزه ش 12{V
به عبارت ديگر، اسلام مدعي جامعيت و كمال است و حضور اجتماعي دارد؛ پس بايد براي مناسبات اجتماعي، ارتباطات فرهنگي و پرسشها و مكاتب نوين پاسخي داشته باشد. اگر بخواهيم اسلام را در دنياي امروز نشان بدهيم، چاره اي نداريم جز اينكه توليد انديشه و نوآوري داشته باشيم و اين با نقد، مناظره، گفت و گو و جنبش نرم افزاري فراهم ميشود.
T} سه راههاي تحقق جنبش نرم افزاري {T
براي رسيدن به توليد فكر و انديشه ديني، به دو دسته نيازها بايد توجه جدي كرد:
1. ظرفيتها و امكانات دروني (درون حوزه پژوهش و آموزش و درون حوزه و دانشگاه، 2. شرايط بيروني.
در بخش اول، مسئوليت اصلي به عهده مديران عالي مجموعههاي علمي و ديني است. اينها بايد حمايت كنند تا مديريتهاي سالم و كارآمد، هدف دار در حوزه آموزش و پژوهش شكل بگيرد.
بر اساس بخش دوم اگر همه ظرفيتها ايجاد شود، باز هم براي توليد فكر كافي نيست. ممكن است رشتههاي تخصصي ايجاد و استعدادهاي برتر جذب شود و... اما فضاي لازم و نظام ارزشي مناسب براي نخبگان و توليد گران فكر و دانش موجود نباشد و يك نخبه احساس كند كه طرح بحثي جديد در فقه، تفسير، كلام و... هميشه با انگشت اتهام و ترديد مواجه ميشود. طبيعي است در اين صورت، ظرفيت بسياري از نخبگان متوجه توليد فكر نخواهد شد.
صاحبان قدرت در حوزه علم و تفكر، چيزي را ميپسندند كه به قدرت آنها بيفزايد (يا حداقل قدرت آنها را تهديد نكند). حال آنكه يك نخبة فكري اولين دغدغه اش اين است كه معضل موجود را حل كند و به اصلاح و بهبود شرايط بپردازد. صاحبان ثروت هم در اين زمينه نقش ايفا ميكنند. وقتي امكانات و بودجههاي پژوهشي گاهي در اختيار افرادي است كه شرايط علم و دانش را ندارند و حداقل صاحبان علم و انديشه نيستند، طبيعي است كه توزيع ثروت در نهادهاي فرهنگي و در بين عناصر فرهنگي، به گونه اي خواهد بود كه انگيزههاي نخبگان را دچار اختلال ميكند.
کد سوال : 84
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اجتماعي _ فرهنگي
پرسش : فلسفه وجود روحانيت در اسلام چيست؟ روحانيت براي اجتماع اسلامي چه ميكند؟
پاسخ : T} ضرورت روحانيت در اسلام{T
سؤال دربارة ضرورت و فلسفه وجودي قشري به نام «روحانيت» مانند سؤال درباره قشرهايي همچون پزشكان، مهندسان و ديگر اقشار جامعه است. بيان اين نكته به توضيحي چند نيازمند است:
يكم. امروزه «دين» مسئلهاي پيچيده و بغرنج است؛ چه از نظر اعتقادات و جهانبيني و چه از نظر احكام فقهي و چه از بعد اخلاق و مسائل اجتماعي. بنابراين، از چند جهت وجود روحانيت ضرورت پيدا ميكند:
1ـ1. قرآن به عنوان اساس اسلام، به تفسير و بيان مطالب نيازمند است. تفسير قرآن در درجه اول بر عهده شخص رسول خدا بود. V} نحل، آيه 44 {V بعد از نبي اكرم(ص) تفسير قرآن بر عهده جانشينان آن حضرت ـ امامان دوازدهگانه ـ قرار گرفت و در زمان غيبت نيز بر عهدة علما و دانشمندان راستين است كه در حقيقت، پيروان انبيا و جانشينان آنان هستند.
1ـ2. منبع ديگر در معارف اسلامي، احاديث و سنّتهايي است كه از نبي اكرم(ص) و ائمه هُدي(ع) به يادگار مانده و نيازمند بيان و تفسير است.
1ـ3. تطبيق احكام و موضوعات، با منابع فقهي، نياز به اجتهاد و تلاش دانشمندان متخصص اين فن دارد.
دوم. بيان و ابلاغ مسائل نيز به افراد آگاه و متخصص اين فن نياز دارد تا به درستي مردم را با معارف دين آشنا سازند. طبيعي است كه حرفه و فن تبليغ، كار هر كسي نيست و هنر ويژه خود را ميطلبد.
سوم. در بُعد رهبري عملي نيز بايد افراد شاخص و لايقي باشند كه عملاً در جامعه به اجراي دين بپردازند و با رفتار خويش، ديگران را به سوي اسلام و اهداف قرآن فراخوانند .
چهارم. گهگاه افرادي پيدا ميشوند و نظرهايي ابراز ميكنند كه از حقيقت دين به دور است و اگر جلوي اين انحراف گرفته نشود، چه بسا شكاف عميقي در دين ايجاد گردد و همين امر، موجب فرقه گرايي و هرج و مرج شود. بايد چهرههاي راستين و صاحبْ نظر در حقايق ديني، وجود داشته باشند تا دين و مكتب را از انحرافات برهانند و وحدت امت و كيان جامعه اسلامي را در اين بُعد، صيانت بخشند. پيامبر اكرم(ص) ميفرمايد: «H} يَحملُ هذا الدين في كلّ قرنٍ عدول يَنفَوْنَ عنه تأويلَ المبطلين و تحريفَ الغالين وانتحالَ الجاهلين{H »؛ «پيوسته اين دين را در هر قرن و زماني، افرادي امين و شايسته حافظ و نگاهبان هستند و جلوي تأويلات اهل باطل، و تحريف افراد غلو كننده و تندرو، و نسبتهاي نارواي افراد جاهل را ميگيرند». V}وسائل الشيعة، ج 27، ص 150 {V
پنجم. هر چه زمان به پيش ميرود، فكر زاينده و خلاّق بشر به مسائل جديدي دست مييازد و شبهات و سؤالهايي دربارة معارف ديني پيش ميآيد. بنابراين، بايد افراد آگاه و خبرهاي باشند كه به شبهات خودي و بيگانه پاسخ دهند و ابهام زدايي كنند.
شش. با پيشرفت زمان، موضوعات متنوع و جديدي نيز پيش ميآيد كه در گذشته مطرح نبوده است (مثل چگونگي خواندن نماز و گرفتن روزه در ايستگاههاي فضايي). در چنين شرايطي، بايد محققان و دانشمندان ديني به استنباط احكام بپردازند و جوابگوي نيازها باشند.
هفتم. اديان راستين، هميشه چونان سدي مستحكم در برابر مطامع و منافع سردمداران بشري بودهاند. دين، هميشه حامي مستضعفان بوده و با ستم و اجحاف سر ستيز داشته است. شاهد بارز آن در قرن اخير، لغو قرارداد رويتر (انحصار تنباكو) درپي فتواي ميرزاي شيرازي(ره) است. طبيعي است كه زمامداران خودكامه، از اين سدي كه در برابر خويش احساس ميكنند، دلِ خوشي ندارند و هميشه در صدد شكستن و ويراني آن برآمدهاند. از اين رو، با دسيسههاي مختلف، براي پيكار با دين تلاش ميكنند و با استهزا و تهمت و تحريف حقايق و جا زدن افراد شيّاد به نام روحاني و رهبران ديني، به خواستههاي خود جامه عمل ميپوشانند.
چه كسي بايد با همه وجود و تمام وقت، در برابر چنين توطئههاي گسترده بايستد و از موجوديت دين پاسداري كند؟ قرآن ميفرمايد: «A} لَوْ لا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِيَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ يُذْكَرُ فيهَا اسْمُ اللّهِ كَثيرًا{A »؛ «اگر نبود اين سنت خداوندي كه پيوسته جلوي افراد متجاوز به حريم دين و مقدسات، توسط افراد شجاع و پاكباخته گرفته شود، هر معبدي ـ اعم از كليسا و كنيسه و مسجد ـ ويران ميگشت و اثري از آنها باقي نميماند». V}حج، آية 40 {V
بنابراين، فلسفه وجود روحانيت، در سه بُعد علمي، رفتاري و سياسي خلاصه ميشود. در بُعد علمي، اين موارد را بايد در نظر داشت: 1. استنباط احكام به طور كلي؛ 2. ابلاغ و تبليغ معارف ديني به مردم؛ 3. تفسير و تبيين حقايق و معضلات دين؛ 4. استنباط احكام درباره موضوعات جديد؛ 5. شبهه زدايي و جوابگويي به پرسشها .
در بُعد رفتاري نيز روحانيان، بايد شاخص و الگوي جامعه باشند تا علاوه بر بيان، با رفتار خود نيز حقايق ديني را عينيت و تجسّم ببخشند. در بُعد سياسي نيز در برابر خودكامگي سردمداران سياسي جامعه بايستند و از انهدام و ويراني دين جلوگيري كنند. اين امر در سايه اقتدار ولايت و مرجعيت و با حمايت مردم تاكنون امكانپذير بوده و شاهد بسيار بارز آن، همين انقلاب اسلامي ايران است.
کد سوال : 85
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اجتماعي _ فرهنگي
پرسش : آيا كلمه روحانيت ازتحريفات عصرصفويه بوده و از مسيحيت واردجامعه مسلمانان شده است ؟
پاسخ : T} واژه روحانيت{T
ابتدا لازم است نگاهي به تعريف واژه روحانيت و ويژگيهاي آن در اسلام بيندازيم و سپس فرق بين آن و روحانيت در دين مسيح را بيان كنيم. واژه روحانيت به معناي «روح محوري» در برابر «جسم محوري» است. گاهي اين اصطلاح به جاي واژه «عالم دين» و يا «دين شناسي» و نظير آن به كار ميرود كه چندان رسا نيست, چنانكه برخي از اصطلاحات زمانهاي پيشين چون «آخوند» (پيشواي مذهبي يا دانشمند) و «ملا» (درس خوانده) نيز چندان رسا نبود و علاوه بر نداشتن دلالت لازم بر مراد, گاهي با تحقير و توهين دشمنان دين و روحانيت همراه بود. در فرهنگ قرآن و اهل بيت(ع) در مورد دين شناسان و ادامه دهندگان رسالت پيامبران واژة «عالم» به كار رفته و با القايي چون «وارثان پيامبر», «جانشينان پيامبر», «دژهاي اسلام»، «صاحبان فهم عميق», «منذران قوم» و... به آنان اشاره شده است. اما از نظر اصطلاحي, روحاني يا عالم ديني به معناي «دين شناس و دين دار عصر خويش، الگوي عيني اجراي دين و هادي خود و جامعه و ناظر بر اجراي دين به منظور عروج در رسيدن انسان به كمال نهايي است».
T} ويژگيهاي روحانيت{T
ويژگيهاي روحانيت عبارت است از: 1. اسلام شناسي 2. زمان شناسي 3. شايستگي براي فهم دين و تبليغ و تبيين آن, 4. تبلور دين در ظاهر و باطن، 5. صلاحيت براي اجراي دين در عرصه اجتماع، 6. شايستگي براي هدايت و نظارت بر اجراي دين. V}ر.ك: محمدجواد حيدري كاشاني, مجموعه امام خميني و حكومت اسلامي, ج 8, ص 166 ـ 165 {V
T} مقايسه روحانيت در اسلام و مسيحيت{T
بررسي ويژگيهاي روحانيت در دين مسيحيت در مييابيم كه بين اين دو اصطلاح (روحانيت در اسلام با روحانيت در مسيحيت) اختلافات ماهوي متعددي وجود دارد كه به هيچ وجه قابل اقتباس از ديگري نيست:
1. روحانيت در مسيحيت، تنها مقام صاحب اعتبار در مسايل ديني و رابطه و واسطة خدا و انسان به شمار ميآيد كه به نوعي از عصمت و قداست خاصي برخوردار است. كمتر به جنبه عملي و معرفتي اخلاقي و علمي او توجه ميشود و به عنوان يك طبقه ممتاز از ساير طبقات شناخته ميشود. به خلاف روحانيت شيعه كه بر بعد معرفتي و علمي او توأم با بعد اخلاقي و عملي توجه ميشود و... . V} ر.ك : مهندس جلال الدين آشتياني, تحقيق در دين مسيح, ص 409. {V
2. مطالعة تاريخ صفويه به روشني بيانگر اين مطلب است كه علماي شيعه در برابر مبلغان مسيحي، موضعگيريهاي متعددي داشته و كتابهاي بيشمار در جهت مقابله با ترويج عقايد و افكار آنان نگاشتهاند. بنابراين اثبات چنين مطلبي مشكل مينمايد. نتيجه اينكه هر چند استفاده از واژة روحاني دربارة عالمان شيعه رسا نيست؛ اما نگاهي به كاركردها و ويژگيهاي روحانيت مبيّن اين حقيقت است كه روحانيت در اسلام ربطي به روحانيت در مسيحيت نداشته و از صدر اسلام عالمان ديني همواره حضور داشتهاند. V}ر.ك : رسول جعفريان, دين و سياست در دوره صفوي, ص 301 {V
کد سوال : 86
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اجتماعي _ فرهنگي
پرسش : پوشيدن لباس روحانيت آيا ضرورت دارد؟
پاسخ : T} لباس روحانيت{T
يكم. اين نوع لباس از زمان پيامبر اكرم(ص) و امامان معصوم(ص) رايج بوده است و آن بزرگواران، چنين لباس ميپوشيدند.
دوم. عمامه بر سر بستن، از مستحبات بوده و تأكيد فراواني بر آن شده است. احاديث متعددي در اين زمينه از حضرت رسول اكرم(ص) و ائمه معصومين(ع) وارد شده است؛ از جمله: امام رضا(ع) ميفرمايد: «حضرت رسول(ص) عمّامه بر سر بستند و يك طرف آن را به جلو وطرف ديگر را به عقب انداختند». از امام صادق(ع) نقل شده است: «حضرت رسول(ص) با دست خود بر سر حضرت علي(ع) عمامه پيچيدند». V}ر.ك: علامه مجلسي: حلية المتقين، ص 18 {V سوم. جايگاه صنفي بسياري از اقشار جامعه، اقتضا ميكند كه از ساير اقشار مردم باز شناخته شوند؛ لذا داراي يك نوع لباس مشخص ميباشند (مانند نيروهاي نظامي و انتظامي و...)؛ دربارة روحانيان نيز چنين است. بر اساس روايات متعددي چون «H} العلماء ورثةالانبياء{H » ؛«H} و اما الحوادث الواقعة فارجعوا الي رواة احاديثنا فانهم حجتي عليكم{H » روحانيان، امانت داران ائمه اطهار(ع) و مرجع ديني، سياسي و اجتماعي مردم ميباشند؛ لذا به لباسخاصي نياز دارند مشخص ميباشند تا بدين وسيله در جامعه مشخص شوند و مراجعه به آنان در مواقع نياز آسانتر باشد.
چهارم. پوشيدن اين لباس، هر چند شأن و منزلتي نسبت به ساير اقشار مردم براي روحانيان ايجاد نميكند؛ ولي موجب تعظيم شعائر الهي ميگردد. وجود شخصيتهاي وارسته جامعه كه به عنوان نماد و مظهر علم و تقوا و وارستگي و ارزشهاي اسلامي و ملبس به لباس رسول اكرم(ص) و ائمه معصومين(ع) باشند، از شعائر الهي است و در حفظ و گسترش ارزشهاي الهي و اسلامي در جامعه و تقويت هويت مذهبي، در مقابل تهاجم ارزشهاي بيگانه، بسيار مؤثر است.
کد سوال : 87
موضوع : سياسي و انديشه سياسي
پرسش : با توجه به اين كه ما معتقديم كه دين از سياست جدا نيست، چرا برخي از علماي بزرگ كشور در مناسبات سياسي كشور و جهان حتي يك بيانيه نميدهند يا وارد بحثهاي سياسي نميشوند؟!
پاسخ : T} علما و دخالت در سياست{T
يكم. مسئلة پيوند دين و سياست، از موضوعات مورد اتفاق علما و بزرگان دين مبين اسلام است که هم در انديشه و هم در عمل بر آن تأکيد داشتهاند. اين انگاره، اختصاص به عالمان شيعي ندارد كه علماي اهل سنت نيز بر آن تأكيد داشتهاند. ابن خلدون (دانشمند و مورخ معروف)مينويسد: «بايد بدانيم كه صاحب شرع، عهدهدار دو امر مهم است: يكي اجراي امور ديني و ديگري تنفيذ سياست به مقتضاي مصالح عمومي و عمران واجتماع بشري».
قاضي ابو يوسف كتاب «الخراج» را در زمينه مسائل سياسي، اقتصادي و روابط خارجي، از ديدگاه فقه رايج تدوين كرد؟ در قرن سوم، ابن قتيبه (از علماي به نام اهل سنت) كتاب الامامة و السياسة را در تاريخ خلافت و شرايط خليفه مسلمانان نوشت.
ماوردي كتاب الاحكام السلطانية را نوشت و پيوند دين و حكومت را در آن شرح داد.
در قرن هشتم سعد الدين تفتازاني كتاب المقاصد را در دانش كلام و پيوند دين و حكومت و شرايط حاكم به نگارش درآورد و به همين كيفيت در طول تاريخ، دانشمندان اهل تسنن اين مسئله را پيگيري كردهاند.
اين مسأله در نزد عالمان شيعي جايگاه خاصي دارد. شيخ صدوق، با ديلميان پيوند نزديكي داشت و با همكاري ركنالدوله وصاحب بن عباد، توانست به تبليغات ديني شيعيان سامان بخشد.
شيخ مفيد نيز با همكاري و ارتباط با ديلميان، توانست سمت و سوي كارها و جهتگيري حكومت ديلميان را به سوداسلام و اهل بيت(ع) متوجّه سازد. سيد رضي، عهدهدار سمتهاي پدرش شد و نقابت سادات و نظارت بر اموردادرسي و رياست حاجيان به او واگذار گرديد.
شهيد اول، با مبارزان شيعه در شام، فارس، خراسان و ري در پيوند بود و ميان ايشان و دولت نوپاي سربداران درخراسان، پيوند تنگاتنگي وجود داشت و همواره با يكديگر مكاتبه داشتند.
خواجه نصير طوسي، از نيازي كه دستگاه مغول به فكر و دانش وي داشت، توانست به خوبي بهره ببرد و جلوي ويرانگري آنها را گرفته و مهارشان كند و در راستاي گسترش اسلام و علم و دانش، از قدرت آنان بهره بگيرد. شيخ بهايي و علاّمه مجلسي، در راستاي اجراي احكام سياسي و اجتماعي اسلام، قدمهاي شايستهاي در دوران صفويه برداشتند. V}جهت اطلاع بيشتر ر.ك: نشرية حوزه، شماره 86 و 85، ص 295 {V
در يك صد سال اخير اشخاصي مانند آيةاللّهنائيني را مشاهده ميكنيم كه در كتاب «تنزيه الامة و تنبيه الملّة» برپيوند دين و سياست تأكيد بسيار دارد. همچنين نقش ميرزاي شيرازي را در تحريم تنباكو و مختل نمودن طرح استعمارانگليس ميتوان مشاهده كرد. شهيد مدرس، يكي از مجتهدان قرن اخير است. در تعبيرات آن بزرگوار، رابطه تنگاتنگ بين دين و سياست را مكرّر ميتوان يافت و اين جمله معروف از ايشان است كه ديانت ما عين سياست ما وسياست ما عين ديانت ما است و اصولاً اگر نظام و سياستي براي دين مطرح نباشد، وضع آن همه قوانين در اقتصاد، سياست و قضاوت، عبث و بيهوده خواهد بود.
در عصر خودمان شخصيتهاي بزرگ علمي و عرفاني، نظير مرحوم آيت الله بروجردي، امام خميني، آيةالله گلپايگاني، آيةالله اراکي، شهداي محراب، علامه طباطبايي، شهيد مطهري، بهاءالديني(ره) و... و علما و مراجع حاضر، همگي قائل به پيوند و عدم انفکاک دين از سياست بوده و از نظر مباني فکري و هم در عرصه فعاليتهاي اجتماعي خويش بر آن تأکيد دارند. بنابراين رسيدن به مقامات والاي علمي و عرفاني، نه تنها باعث جلوگيري انسان از دخالت در امور سياسي و امورات جامعه اسلامي نميشود؛ بلکه عارف و عالم واقعي تمامي وجود خويش را براي اصلاح امور جامعه و هدايت انسانها در ابعاد مختلف فردي و اجتماعي به کار ميبرد. همانگونه که وجود نازنين پيامبر اکرم(ص) به عنوان انسان و عارف کامل و امام علي(ع) و ساير امامان معصوم(ع)، در هيچ شرايطي از اهتمام به امور مسلمين در ابعاد مختلف سياسي، اجتماعي، اقتصادي و... غافل نبودند. بنابراين از ديدگاه اسلامي، بين عرفان و سياست رابطه اي ناگسستني وجود دارد.
دوم. هر چند پيوند دين و سياست در اسلام و سيرة بزرگان دين و علماي اسلام، اصلي ثابت و مسلم است اما در بررسي ميزان فعاليتهاي سياسي علما، بايد به اين مهم توجه داشت که اين موضوع، با عوامل مختلفي در ارتباط است؛ مانند:
T} 1. تواناييهاي اشخاص: {T
برخي علما با توجه شناختي که از تواناييها و استعدادهاي خويش داشتند، به همان ميزان در مسائل مختلف از جمله موضوعات سياسي وارد ميشده اند.
T} 2. شرايط محيطي و ميزان احساس نياز: {T
در بسياري از مواقع، عدم اظهار نظر عالمان در مسائل نه به جهت عدم اهتمام به آن مسئله، بلکه به دليل احساس عدم نياز به اظهار نظر است. به خصوص در شرايطي که فقيهي عادل و جامع شرايط، هدايت و رهبري جامعه اسلامي را بر عهده گرفته و رهنمودهاي لازم را ارائه ميكند. بنابراين در چنين شرايطي ديگر ضرورتي براي ورود ساير علما و اظهار نظر نميماند؛ هر چند در برخي موضوعات که با سرنوشت جامعه اسلامي در ارتباط است ـ اظهار نظر و مشارکت آنان ميتواند پشتوانة عظيمي براي نظام اسلامي محسوب گردد.
خلاصه در بررسي چرايي ميزان فعاليت سياسي هر يک از بزرگان، بايد به اين قبيل مسائل توجه كرد؛ نه اينکه عدم مشهود بودن فعاليتهاي سياسي آنان را دليل بر مطلوب بودن کناره گيري افراد جامعه از فعاليتها و مشارکتهاي سياسي دانست. هر فرد بايد با شناخت وظايف و تکاليف فردي و اجتماعي خويش و نقش و جايگاهي که در جامعه و نظام اسلامي دارد، به انجام وظايف خود در عرصههاي مختلف سياسي، اجتماعي و... بپردازد و بهترين الگو هم در چنين شرايطي، اسوههاي کامل بشريت؛ (پيامبر اکرم(ص) و امامان(ع« و جانشين واقعي آنان (ولي فقيه جامع الشرايط) است.
کد سوال : 88
موضوع : سياسي و انديشه سياسي
پرسش : آيا مرجع ديني، جايگزين پيامر تبليغي است؟ آيا كسي كه درس مرجعيت خوانده، ميتواند مدير هم باشد؛ يعني، جامعه را هدايت و رهبري كند؟
پاسخ : T} مرجعيت واداره جامعه{T
در پاسخ به اين سؤال توجه به نکات ذيل حائز اهميت است:
يكم. پيامبران تبليغي ـ در مقابل پيامبران اولوالعزم ـ از خود شريعت و قوانيني نداشتند؛ بلكه مأمور تبليغ و ترويج شريعت و قوانيني بودند كه در آن زمان وجود داشته است. V}مرتضي مطهري، وحي و نبوت، انتشارات صدرا، 1374، صص 21-22 {V
اما اين لزوما به اين معنا نيست كه اين دسته از پيامبران، داراي شأن رهبري و زعامت سياسي جامعه خويش نبوده اند. در قرآن از برخي پيامبران تبليغي نام آورده شده كه داراي زعامت سياسي بوده و تشكيل حكومت دادند: «A} رَبِّ اغْفِرْ لي وَ هَبْ لي مُلْكًا لا يَنْبَغي ِلأَحَدٍ مِنْ بَعْدي{A »؛ «[سليمان گفت:] پروردگارا! مرا بيامرز و حكومتي به من عطاكن كه بعد از من سزوار هيچ كس نباشد كه تو بسيار بخشنده اي» V}ص(38) آية 35 {V و «A} يا داوُودُ إِنّا جَعَلْناكَ خَليفَةً فِي اْلأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النّاسِ بِالْحَقّ{A ِ»؛ «اي داود: ما تو را در اين سرزمين جانشين قرار داديم، پس در ميان مردم به حق داوري كن».V} ص(38) آية 26 {V
در مورد حضرت يوسف(ع) نيز ميفرمايد: «A} وَ كَذلِكَ مَكَّنّا لِيُوسُفَ فِي اْلأَرْضِ{A ؛» V}يوسف(12)، آيه 21 {Vو... V}ر.ك: محمد تقي مصباح يزدي،حقوق و سياست در قرآن، ج 9 ص 228 {V
بنابراين پيامبران تبليغي هم داراي شأن زعامت سياسي جامعه بوده و هم عملا به اين وظيفه اقدام كرده اند.
دوم. مجموعه دلايلي كه جانشيني پيامبران و امامان معصوم(ع) را براي مراجع تقليد اثبات مينمايد، عام و در تمام امور ديني ـ اعم از زعامت سياسي، تفسير و تبليغ بوده ـ و به هيچ وجه مختص به تبليغ دين نيست.
پيامبر اكرم(ص) ميفرمايد: «{H اللهم ارحم خلفائي، الذين يأتون من بعدي، يروون حديثي و سنتي{H ؛» V} وسائل الشيعه، ج 18، باب 65 {V خدايا! جانشينان مرا مورد رحمت خويش قرار بده؛ آن كساني كه بعد از من ميآيند و حديث مرا روايت و سيره عملي مرا ترويج مينمايند»
بديهي است در اين حديث علاوه بر تبليغ دين، سيره عملي ايشان ـ چه در زندگي فردي و چه در زندگي اجتماعي و اداره حكومت ـ به صورت عام بيان شده است.
امام صادق(ع) فرمود: «H} ان العلماء ورثة الانبياء{H »؛ V}اصول كافي، ج 1، ص 39 {V بر اين اساس وارث انبيا بودن فقط در تبليغ دين نيست، بلكه عمل به تمامي احكام فردي و اجتماعي و مسئوليت اجراي آن در جامعه است.
از سوي ديگر بعضي روايات به صورت مشخص، جانشيني فقهاي واجد شرايط را در زعامت سياسي و رهبري جامعه مورد تصريح قرار داده اند؛ چنان كه در توقيع شريف از امام زمان (عج) آمده است:
«H} اما الحوادث الواقعه فارجعوا فيها الي رواه حديثنا فانهم حجتي عليكم و أنا حجه الله{H » مسلماً منظور از حوادث واقعه، نميتواند بيان احكام شرعي و مسائلي از اين قبيل باشد، زيرا: اولاً، براي شيعيان روشن بود كه در اين گونه مسائل، بايد به علماي دين و كساني كه با اخبار و روايات ائمه(ع) و پيامبر(ص) آشنايي دارند، مراجعه كنند. ثانياً، تعبير به حوادث واقعه، براي بيان احكام شرعي در آن زمان معلوم و متداول نبوده است. ثالثاً، معناي حوادث واقعه رخدادهاي اجتماعي و مربوط به اداره جامعه است، نه تنها بيان احكام شرعي. V}ر. ك : محمد جواد نوروزي، نظام سياسي اسلام، انتشارات مؤسسه امام خميني (ره) 1379، ص 204 {V
در هر صورت دلايل مستحكم نقلي و عقلي فراواني، براي اثبات شئون مختلف ديني ـ از تفسير و تبليغ دين گرفته تا زعامت سياسي جامعه ـ براي فقهاي واجد شرايط وجود دارد.
سوم: ولايت فقيه با مرجعيت ازجهت شرايط، كمي متفاوت است، به عبارت ديگر مرجع يا مجتهد جامع شرايطي كه ميخواهد مسئوليت اداره جامعه اسلامي را در عصر غيبت به عهده بگيرد، بايد از شرايطي بيش از آنچه كه براي مرجعيت لازم است، برخوردار باشد. اين شرايط عبارت است از: كارداني، مهارت و تجربه مديريتي و داشتن آگاهي و بينش سياسي و اجتماعي بالا.
اين شرايط كه از متون اسلامي نشأت گرفته و داراي ادله عقلي متعددي است ـ در سپردن اداره جامعه اسلامي به دست فقيه واجد شرايط، به شدت مورد تأكيد بوده و رعايت ميشود. از اين رو كسي ادعا نكرده كه ميتوان جامعه اسلامي را صرفاً به فقيه و عالم احكام اسلامي ـ بدون داشتن توان مديريتي لازم ـ واگذار كرد. در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران نيزافزون بر شرط فقاهت و عدالت، مسئله تدبير و مديريت و شجاعت و بينش صحيح سياسي و اجتماعي نيز آمده است. V} اصول پنجم و يكصد و نهم قانون اساسي {V
کد سوال : 89
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اجتماعي _ فرهنگي
پرسش : آيا مراجع تقليد، اين جامعه را ـ به رغم بسياري معضلات وعملکردهاي غيرديني ـ اسلامي ميدانند؟
پاسخ : T} اسلامي بودن جامعه از ديدگاه مراجع{T
بررسي اين موضوع، نيازمند شناخت دقيق جامعة اسلامي، ويژگيهاي آن و تطبيق آن بر جامعة كنوني ما است:
T} يك. جامعة اسلامي و ويژگيهاي آن: {T
جامعة ديني، جامعهاي است «دينباور»، «دين مدار»، «دينداور» و «مطلوب دين». V}جامعة برين، سيد موسي ميرمدرسي، چاپ اول، 1380، صص 209 ـ 210 {V
جامعة ديني جامعهاي است كه شبكه روابط اجتماعي، اقتصادي، سياسي، حقوقي و اخلاقي آن بر اساس دين و آموزههاي آن تنظيم شده باشد. جامعة ديني، جامعهاي است كه در آن داوري با دين باشد و افراد آهنگ خود را هميشه با دين موزون كنند. جامعة ديني، دغدغة دين دارد و اين دغدغه و احساس نياز به همسو كردن خود با دين، تنها به امور فردي و عباديات و اخلاق فردي محدود نميشود؛ بلكه نسبت ميان دين و كلية امور و روابط اجتماعي بايد سنجيده شود و داوري دين در همه خطوط و زواياي تمامي شبكة روابط اجتماعي نافذ باشد. V}جامعة ديني، جامعة مدني، احمد واعظي، پژوهشگاه فرهنگ و انديشة اسلامي، چاپ اول، 1377، صص 88 ـ 90 {V
بر اين اساس ويژگيهاي جامعة ديني عبارتند از: V}حميدرضا شاكرين، حكومت ديني، انتشارات معارف {V
1. دينباوري و اعتقاد به آموزههاي ديني،
2. تنظيم نظام حقوقي خود بر اساس دين (شريعتمداري)،
3. داراي نظام ديني است و جز حكومت ديني را برنميتابد(نظام ديني)،
4. در جامعة ديني، مردم سلوك و رفتار فردي و اجتماعي خود را با دين موزون ميكنند و داوري دين را در اين باره پذيرايند(دينداوري)،
5. چنين جامعهاي قطعاً مطلوب و مورد رضايت دين نيز هست (مطلوب دين)،
جامعهاي كه بر اساس مؤلفهها و ويژگيهاي فوق شكل گرفته باشد، جامعهاي ديني است.
بر اين اساس ميتوان دو معيار اصلي براي جامعة اسلامي نام برد:
الف. افراد جامعه به دين مبين اسلام باور داشته و آن را در رفتار فردي و اجتماعي خود متجلي سازند.
ب. كليه نظامهاي حقوقي و ساختارهاي سياسي، بر اساس دين مبين اسلام تنظيم شده باشد.
نكتة مهمي كه در اينجا قابل ذكر است، توجه به مراتب متعدد جامعة اسلامي است؛ يعني، اينكه به هر مقدار اين دو معيار فوق در جامعهاي رعايت شود، درصد و ميزان اسلاميّت آن جامعه بالاتر ميرود.
T} سه. بررسي اسلامي بودن جامعة كنوني ايران: {T
با نگاهي به واقعيات جامعة كنوني ايران، مشخص ميشود كه بحمدالله جامعه ما از دو معيار اصلي جامعة اسلامي برخوردار است؛ زيرا بيشتر افراد جامعه به دين مبين اسلام عقيده و باور دارند و نظام حقوقي و ساختار سياسي جامعه نيز بر اساس آموزههاي دين مبين اسلام شكل گرفته است. بنابر اين در اصل اسلامي بودن جامعة ما هيچ گونه ترديدي نيست. اما اينكه به چه ميزان از اسلاميّت برخوردار هستيم، نيازمند بررسي عملكرد اركان و عناصر تشكيل دهندة جامعة اسلامي ـ اعم از افراد جامعه، مسئولان، نهادها و دستگاههاي دولتي و... ـ و ميزان انطباق آن با آموزههاي دين مبين اسلام است. در اين زمينه به صورت مختصر بايد گفت: نظام جمهوري اسلامي كه از ابتدا تاكنون تمامي سعي و تلاش خود را در جهت تحقق و اجراي كامل تعاليم و ارزشهاي اسلامي، در سطح جامعه به كار بسته است. و در اين راه تا آنجا كه امكانات مادي و معنوي اجازه داده از هيچ تلاشي دريغ نكرده است. اما بايد به اين نكته نيز توجه داشت كه وجود نظام سياسي و حقوقي منطبق با دين در صورتي در اجراي كامل تعاليم و ارزشهاي اسلامي در سطح جامعه موفق خواهد بود كه ساير شرايط و زمينههاي لازم (از قبيل وجود منابع انساني مورد نياز، كارگزاران و مديراني صالح، مردم وفادار و هميشه در صحنه، كفايت منابع مادي و اقتصادي و...). مهيا بوده و به علاوه موانع و مشكلات (از قبيل تهديدات خارجي و تهاجمات نظامي و فرهنگي، محاصرههاي اقتصادي و سياسي و نظامي، بدعتها و سنتهاي غلط، دنياگرايي تجمل پرستي و..). وجود نداشته باشد؛ وگرنه هرگز آن حكومت ديني در اصلاح كامل جامعه موفق نخواهد بود. اين موضوع درباره حكومت اميرالمؤمنين(ع) نيز مطرح است.
حضرت علي(ع) از سوي خداوند متعال، به عنوان وليّ جامعه اسلامي و همتراز پيامبر اكرم(ص) معرفي شده و هيچ ترديدي در حقانيت و مشروعيت حكومت ايشان وجود ندارد. در قرآن كريم ابلاغ ولايت ايشان به دست پيامبر اكرم(ص)، موجب اكمال دين و اتمام نعمت و راضي بودن به دين اسلام دانسته شده است. V}مائده، آية 3 {V اما با نگاهي به تاريخ پنجساله حكومت مولاي متقيان و اوضاع اجتماعي حاكم بر آن دوران، روشن ميشود كه موانع زياد فراروي آن حضرت بوده است.
جنگهاي داخلي صفين، جمل و نهروان، تهديدات دشمنان خارجي، كمبود نيروي انساني توانمند و تربيت يافته، كثرت مشكلات، گستردگي بدعتها و سنتهاي فاسد و آلودگيهاي مزمن اجتماعي، تغيير چهارچوب نظام ارزشي و... تنها گوشهاي از مشكلات ايجاد شده در حكومت عدل امام علي(ع) است. دنياگرايي مردم، خيانت و يا نافرماني برخي كارگزاران و فرماندهان آن حضرت و... از مسائلي بودند كه ايشان در تمام دوران حكومت خود با آن روبهرو بودند؛ ولي در همان حال آن حضرت شايستهترين فرد براي حكومت و زمامداري جامعه اسلامي در اوضاع آن روز بود و اين نابسامانيها، هيچگاه ترديدي در اصل مشروعيت ولايت آن حضرت ايجاد نميكند.
حال آيا ميتوان به دليل وجود آن مشكلات، حكومت امام علي(ع) را نالايق و ناكارآمد معرفي كرد و يا اينكه آن جامعه را غيراسلامي دانست؟! در هر صورت براي حل اساسي اين شبهه لازم است، فلسفه اصلي و اهداف تشكيل حكومت اسلامي و نهايت چيزي كه ميتوان از حكومت اسلامي انتظار داشت، مشخص كرد.
T} فلسفه و اهداف تشكيل حكومت اسلامي{T
بر اين اساس مهمترين فلسفه و اهداف تشكيل حكومت اسلامي، عبارت است از:
1. استقرار توحيد و خداپرستي در زمين و رهانيدن مردم از بندگي و فرمانبرداري غير خدا: «A} وَ لَقَدْ بَعَثْنا في كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطّاغُوتَ... {A ؛» V}نحل، آيه 36. {V
روشن است تحقق اين هدف بسيار خطير و بزرگ، نيازمند سازمان و قدرت سياسي ـ اجتماعي است.
2. رشد و تعالي علمي، فرهنگي و تربيتي انسانها و رهايي و.... آنان از ناداني و جهل. «A} هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي اْلأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي ضَلالٍ مُبينٍ{A؛ »، V}جمعه، آية 2 {V
3. آزادسازي و رهايي تودههاي مردم و انسانهاي مستضعف از چنگال ظالمان و ستمگران و از زنجيرهاي اسارت و بردگي: «A}...وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ اْلأَغْلالَ الَّتي كانَتْ عَلَيْهِمْ... {A؛ ». V}اعراف(7)، آية 157 {V
4. برپايي جامعه نمونه و مدينه فاضله آرماني، از راه اقامه قسط و عدل اسلامي: «A} لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ... {A ؛»، V}حديد(57)، آيه 25 {V
5. اجراي كامل قوانين آسماني اسلام با تمام ابعاد آن (اعم از قوانين اقتصادي، حقوقي، اجتماعي، سياسي، نظامي و...).
پس فلسفه تشكيل حكومت، تأمين نيازهاي مادي و معنوي و فراهم كردن زمينه و بستر رشد و تكامل انسان و در نتيجه سعادت و خوشبختي او در دنيا و آخرت است. حكومت اسلامي موظف است، با تمامي امكانات و در حد توان خود، زمينههاي كمال انسانها را فراهم كرده، زمينههاي فساد را از ميان بردارد. اما آيا اينكه با فراهم بودن تمامي اين زمينهها و بسترسازيها، همه افراد جامعه اصلاح و جامع كاملاً اسلامي خواهد شد، در جواب ميتوان به اين آيه اشاره كرد كه: «A} إِنَّ اللّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ... {A ؛ خداوند هيچ قومي را تغيير نميدهد؛ مگر آنان حال خود را تغيير دهند»، V}رعد(13)، آيه 11 {V
بر مبناي اين اصل مهم، هرگونه تغييري در سرنوشت انسانها و اصلاح يا انحطاط اجتماعي و فردي يك جامعه، منوط به خواست و اراده انسان است. افراد يك جامعه، زماني به طور كامل اصلاح ميشوند كه بر اساس اراده، گزينش و كنش اختياري خود بتوانند از شرايط محيطي ـ كه به بركت حاكماني عادل و الهي، قوانين به احكام و ارزشها و معارف اسلامي به وجود آمده ـ استفاده كنند و راه تعالي و تكامل خود را در پيش گيرند. بنابراين وجود حاكماني الهي و ساير شرايط محيطي (قوانين اسلامي، تأمين نيازهاي مادي و رفاه، امنيت و...). هر چند در روند تكاملي و اصلاح جامعه امري كاملاً ضروري و لازم است؛ اما به هيچ وجه كافي نيست؛ بلكه اراده و گزينش و كنش اختياري خود افراد يك جامعه نيز، شرط ديگر اين مجموعه است. از اين رو شاهديم كه در طول تاريخ، با اينكه پيشوايان الهي (مانند پيامبر اكرم(ص) و ائمه معصومين(ع« در جامعه بودهاند و تمام شرايط و زمينههاي رشد و تعالي براي مردم فراهم بوده است؛ اما چون همه افراد آن جامعه، به چنان درك و شناختِ عميق ـ نرسيده بودند كه اصلاح كامل و فراگير در جامعه محقق نشد.
در هر صورت وجود مفاسد اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي ـ از قبيل وجود فقر، تبعيض و عدم رعايت عدالت اجتماعي ـ به هيچ وجه منطبق با تعاليم اسلام و اصول و آرمانهاي نظام جمهوري اسلامي نيست و همواره يكي از دغدغههاي مراجع عظام تقليد و مسئولان نظام ـ به خصوص مقام معظم رهبري ـ بوده است. البته؛ هيچ يك از مسئولان مذهبي وسياسي جامعه اسلامي ما نيز هرگز چنين ادعاي اصلاح كامل جامعه را ندارند و نخواهند داشت. آنان موظفاند زمينههاي اصلاح جامعه را فراهم آورند؛ اما تا زماني كه خودِ افراد جامعه اراده نكنند واين اراده را در انتخاب مسئولين وکارگزاران حکومتي محقق نسازند و يا اينکه نظارت، حساسيت و پيگيري لازم بر عملکرد مسئولان بخشهاي مختلف کشور نداشته باشند؛ اين برنامه به صورت کامل عملي نبوده وجامعه ما به مراتب بالاي اسلاميت نايل نخواهد شد.
کد سوال : 90
موضوع : سياسي و انديشه سياسي
پرسش : چرا مراجع ما در مقابل مشكلات و معضلاتي كه گريبانگير جامعه شده، سكوت كرده اند؟چرا قيام نميکنند؟
پاسخ : T} اصلاح جامعه{T
بررسي عملكرد و اقدامات مراجع تقليد، در مقابل مشكلات و معضلاتجامعه, اين واقعيت را آشكار ميسازد كه اين موضوع يكي از دغدغههاي اصلي آنان بوده و به كرّات ـ به صورت مستقيم و غيرمستقيم ـ به مسئولان تذكّرات لازم را داده و نارضايتي خود را از وضعيت موجود اعلام كردهاند. به عنوان نمونه ميتوان از تحصّن و اجتماع اعتراضآميز علما و طلاب حوزه علميه قم، در قبال اوضاع اسفناك فرهنگي جامعه اشاره كرد. اين اقدام با حضور تعدادي از مراجع تقليد همراه بود و منجر به استعفا و كنارهگيري وزير فرهنگ و ارشاد وقت شد.
بنابراين مراجع عظام تقليد تا آنجا كه احساس وظيفه كرده و انجام برخي اقدامات را در راستاي بهبود معضلات و مشكلات جامعه مفيد ارزيابي كنند، كوتاهي نكردهاند هر چند ما نيز منكر اين مطلب نيستيم كه نهاد «مرجعيت» با اتخاذ ساز و كارها و تدابير مناسبتري، ميتواند وظايف و كار ويژههاي خود را به صورت بسيار مؤثري انجام دهد.
دو كار ويژه مهم و اساسي را ميتوان براي مراجع در قبال مشكلات و معضلات جامعه در نظر گرفت:
T} يك. نظارت {T
نظارت بر عملكرد مسئولان و بيان مشكلات و كاستيهاي جامعه و ارشاد آنان از كار ويژه هاي مهم مراجع تقليد است. اين كار ويژه محدوده گستردهاي دارد و تمامي زمانها را در برميگيرد؛ يعني، هم در زمان تشكيل حكومت اسلامي از سوي حاكم اسلامي و هم در حكومتهاي جور. مراجع عظام شيعه در عمل نيز ـ چه قبل از انقلاب اسلامي و چه بعد از آن ـ به اين وظيفه مهم مبادرت ورزيدهاند.
T} دوم. قيام و تلاش براي تغيير نظام سياسي {T
اين كار ويژه، محدوده خاص و شرايط ويژهاي دارد و از آنجا كه قيام عليه حاكم مسئله مهم و سرنوشتسازي است و تأثيرات و نتايج مهمي را به دنبال دارد، داراي شرايط و ويژگيهاي خاصي نيز است. مهمترين آن اين است كه نظام حكومتي نامشروع بوده و حاكمان عامل اصلي معضلات و ناهنجاريها باشند. پيامبر اكرم(ص) ميفرمايد: «H} من رأي سلطانا جائرا مستحّلاً لحرام الله، ناكثا عهده، مخالفا لسنة رسولالله، يعمل في عبادالله بالاثم و العدوان{H ». از اين رو ميبينيم كه امام حسين(ع) عليه يزيد و امام راحل(ره) عليه حكومت طاغوتي شاه، قيام كردند.
بنابراين شرط اصلي براي قيام، اين است كه ثابت شود كسي كه خلافت و حكومت را در دست دارد، علّت اصلي اين همه جور و فساد است. اما اگر نظام سياسي حاكم، حكومتي كاملاً مشروع و قانوني بوده و در رأس آن «ولي فقيهي» واجد شرايط و مورد قبول و اعتماد اكثريت مردم قرار دارد و خود ضمن اعلام نارضايتي از اين معضلات، بيشترين سعي و كوشش را در جهت بسيج قواي سهگانه و امكانات كشور، براي مقابله و مبارزه با مفاسد سياسي و اقتصادي و حل معضلات فرهنگي و اجتماعي دارد؛ در اينجا نه تنها قيام عليه چنين حاكمي مخالف اصول و اهداف اسلامي است؛ بلكه به پاخاستن و قيام مراجع در كنار او، براي مبارزه با مفاسد جامعه، امري واجب و بايسته است.
گفتني است كه مسئولان عالي رتبة نظام نيز نظام در گفتار و عمل، مخالف وجود چنين ناهنجاريها و معضلاتي در سيستم اداري و سطح جامعه بوده و سعي جدّي بر اصلاح اساسي آن دارند.
حل اساسي اينگونه مشكلات، متوقف بر وحدت نيز همدلي و همكاري، وفاق و عزم ملّي همه نهادهاي ديني و سياسي كشور ـ از مراجع عظام تقليد گرفته تا قواي سهگانه و دستگاههاي ذيربط و احزاب و تشكلهاي سياسي و حمايت بيدريغ مردم ـ در مبارزه با اين مفاسد و برخورد جدّي و اساسي با علل و عوامل آن ميباشد.