• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    • عبارت :
      تعداد درصفحه :
کد سوال : 13864
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : براي تشخيص احاديث واقعي از جعلي چه راهكاري را پيشنهاد مي كنيد؟
پاسخ : براي تشخيص احاديث جعلي از احاديث صحيح، بايد در علم رجال و حديث شناسي ، تخصص داشت و نمي توان هر حديثي را كه با نظر شخصي تطبيق نكرد، جعلي دانست . ;
کد سوال : 13868
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : با توجه به آيه 30 سوره بقره ( اتجعل فيها من يفسد فيها ) ملايكه از كجاحدس مي زدند كه انسان اهل فساد و خون ريزي است ؟
پاسخ : علما درباره ي منشا كلام ملايكه ( اتجعل فيها من يفسد فيها ) ، اقوال مختلفي را مطرح كرده اند كه خلاصه ي آن ها چنين است : 1 .صدور سخن فوق از جانب ملايكه ، به لحاظ ظن و استنباط خود آن هابوده است ؛ زيرا آن ها مي دانستند موجود زميني قطعا" مادي و مركب ازشهوت و غضب است و عالم آن ها هم عالم تزاحم و محدوديت است ، لذاچنين زندگانيي طبعا" خالي از مفاسد و خون ريزي نخواهد بود .علامه طباطبايي اين قول را پذيرفته است ، ( علامه طباطبايي ، محمدحسين ، ترجمه الميزان ، ج 1، ص 147 ) 2 .اين سخن ، در واقع از زبان ملايكي است كه ابليس را در از بين بردن مخلوقات جني كمك كرده بودند .مخلوقات فوق پيش از سكونت آدم ، روي زمين فساد مي كردند و آن ملايكه ، خون ريزي وفساد اين ها را به چشم ديده بودند .اين ملايكه با اين سابقه ي ذهني ، مولودجديد را به مخلوقات فساد كننده پيشين قياس كردند .طبرسي اين قول را به كثيري از مفسرين نسبت داده است ، ( طبرسي ، مجمع البيان ، ج 1، ص 72 -نشر بيروت ، دار احيا التراث العربي ، 1379 ق ) . 3 .از ابن عباس و ابن مسعودهم نقل شده است كه كلام ملايكه از روي يقين بوده است ؛ زيرا خداوند قبلا"آن ها را از چنين وضعيتي آگاهي داده بود، تا آن ها بيش تر به علم غيبي خدامعرفت پيدا بكنند .امام فخر رازي اين وجه را به عنوان قول مطرح كرده است ، ( فخر رازي ، مفاتيح الغيب ، ج 2، ص 170 ) . 4 .گفته ي ملايكه از روي اخبار نبوده است ، بلكه صرف استفهام و استخبار و استعلام صورت گرفته است . فرشتگان مي خواستند از مصلحت و حكمت آن اطلاع يابند .طبرسي و فخر رازي اين قول را مطرح كرده اند، ( همان ) . 5 .هنگامي كه خداوند آتش را آفريد، ملايكه ترسيدند علت خلقت را از خداوند جويا شدند .خداوند درجواب فرمود : ( ( آن را براي عصيان كنندگان خلق نمودم . ) ) ملايكه كه خود بري از معصيت بودند، با مطرح شدن قضيه ي خلقت آدم ، فهميدند كه حتما"عصيان از جانب چنين موجودي رخ خواهد داد و با خدا اين گونه سخن گفتند، ( تفسير فخر رازي ، ج 1، ص 170 ) . ;
کد سوال : 13870
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : آيا براي فهم اين كه حاجت انسان برآورده مي شود، مي توان استخاره كرد؟
پاسخ : خير، اينگونه مسايل مربوط به موارد استخاره نيست . استخاره در جايي است كه انسان كاري رامي خواهد انجام دهد و با تفكر و مشورت با اهل فن نيز به نتيجه نرسيده است ؛ در نتيجه نوبت به استخاره مي رسد .;
کد سوال : 13871
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : درباره ( عالم ذر ) و ( الست ) توضيح دهيد .
پاسخ : آيه ي ميثاق از آياتي است كه مفسران ، سوال هاي زيادي درباره ي آن مطرح كرده اند كه مفسران بيان فرموده اند، به شرح ذيل است : 1.اين ميثاق الهي در چه عالمي انجام گرفته است ؟ 2 .اين پيمان ، در چه شرايطي واقع شده است ؟ 3 .آيا اين عهد به صورت دسته جمعي بوده است ، يا تك تك انسان ها حضور داشته اند؟ پيش از آن كه به آراي صاحب نظران اشاره كنيم ، لازم است توجه كنيم گرچه نكات مبهم و دقيقي در اين بحث وجود دارد ولي اين آيه به روشني دلالت مي كند كه خدا با فرد فردانسان ها مواجهه داشته و به آن ها گفته است : ( ( آيا من خداي شما نيستم ؟ ) ) آن ها گفته اند : ( ( آري ، تويي خداي ما ) ) . منشا ابهام در اين است كه ما خودمان چنين چيزي به خاطر نداريم . برخي از اين مطلب روشن ، نتيجه اي جالب گرفته اند و گفته اند كه چنين مكالمه ي حضوري و عذربراندازي كه خطاي درتطبيق را هم نفي مي كند، جز با علم حضوري و شهود قلبي حاصل نمي شود؛ از اين رو، معرفتي كه در آيه به آن اشاره شده است ، معرفتي شخصي خواهد بود، نه شناختي كلي كه با مفاهيم عقلي حاصل مي شود،تفاوت اولي با دومي در اين است كه در اولي شخص خالق و اوصاف آن همچون يكانگي و ربوبيت او مشخص مي گردد ولي در دومي تنها نفس خالق كلي ، بدون تشخص معلوم مي شود، ( مصباح يزدي ، محمدتقي : معارف قرآن ، ج 2 - 1، ص 47 - 37 ) آراي صاحب نظران درباره ي موطن ميثاق به قرار زير است : 1 .اين نظريه ي عالم ذر مي گويد كه ارواح انسان هاقبل از تعلق به بدن ، به ذرات ريزي تعلق گرفته است . آن ذرات با تعلق ارواحزنده و آگاه شدند .پس از آن ، خداوند اين مطلب را ميثاق گرفت . بر اساس نظر اين گروه ، آيه ناظر به عالم ذر است ؛ يعني خداوند از صلب آدم ذرات ريزي را استخراج كرد و با تعلق ارواح به آن ها از آنان عهد و پيمان گرفت. علامه مجلسي و آقا جمال الدين خوانساري به اين نظريه قايلند، ( كيهان انديشه ، شماره 58، مقاله نگاهي به عالم ذر از محمدحسن قدردان ) . نقد : الف . اين نظريه با ظاهر آيه مخالف است ؛ زيرا آيه مي گويد كه خدا از صلب بني آدم ذريه ي آن ها را اخراج كرد، نه از صلب آدم . ب . نظريه ي فوق مستلزم تناسخ است و تناسخ به حكم عقل باطل است ؛ زيرا بر اين اساس ، تمام انسان ها يك بار به اين جهان گام نهاده اند و پس از يك زندگي كوتاه ، از اين جهان رخت بربسته اند و بار ديگر به تدريج به اين جهان بازگشته اند .اين همان تناسخ است ، ( علامه طباطبايي : تفسير الميزان ، ج 8، ص 327 -325 ) . 3 .اگر اين پيمان با آگاهي كامل اخذ شده است ، چرا كسي فعلا" از اين پيمان خبري ندارد؟، ( سبحاني ، جعفر : منشور جاويد، ج 2، ص 67 ) . 2.برخي چون زمخشري ، بيضاوي ، شيخ طوسي ، سيد قطب ، علامه شرف الدين عاملي و ميرداماد و از معاصرين مانند استاد محمدتقي جعفري وديگران قايلند كه اين آيه در مقام بيان واقع نيست ، بلكه از طريق تمثيل به مسيله ي فطرت اشاره دارد به نظر اين ها منظور آيه اين است كه خداوند بااعطاي نعمت هاي بي شمار و اعطاي عقل به انسان ، گويا توقع و انتظار داردانسان در مقابلش تعظيم كند، و انسان هم طبق ذات و فطرت خود، به اين خطاب مجازي خداوند لبيك گفته است ، ( ر.ك : كيهان انديشه ، همان ) . نقدعلما : مهم ترين اشكال آن ، مخالفت با ظاهر كلام الهي مي باشد؛ زيرا آيه باكلمه ي ( ( اذ ) ) كه علامت گذشته مي باشد، نازل گرديده است . 3 .شيخ مفيداصل عالم ذر را به صورت حقيقي و تكويني پذيرفته است ؛ ولي خطاب هاي رد و بدل شده ي خدا و انسان ها را به نحو حقيقي منكر شده و همه آن ها را به تمثيل و مجاز حمل كرده است ، ( كيهان انديشه ، همان ) . نقد علما : انتقادهاي وارد بر نظريه هاي اول و دوم را بر اين نظريه هم وارد دانسته اند .4 .به اعتقادعلم الهدي عالم ذر واقعا" بوده است ؛ لكن تمام ذريه ي آدم در آن عالم حاضر نبوده اند، بلكه اختصاص به اولاد كفار دارد، ( غرر الفوايد، سبزواري ،ج 1، ص 20، چاپ سنگي ) . نقد علما : 1 .اين نظريه با ظاهر آيه كه دلالت براخذ ميثاق از عموم دارد، مخالف است . 2 .اگر تنها ميثاق اولاد مشركين مقصود بود، بايد به نحوي روشن ادا مي گرديد، ( منشور جاويد، ج 2، ص 80 ) . 5 .استاد جواد آملي معتقد است كه مراد از آيه ، بيان واقعيت خارجي است و خداوند متعال به لسان عقل و وحي و با زبان انبيا، از انسان ميثاق گرفته است ؛ يعني خداوند در برابر درك عقلي و رسالت وحي ، از مردم پيمان گرفته است كه معارف دين را بپذيرند .وي در تاييد نظريه ي خود به 5نكته اشاره مي كند و مي گويد : ( ( اين معنا، تحميلي بر ظاهر آيه مورد بحث نيست ؛ زيرا براي عقل و وحي ، نحوه اي تقدم نسبت به مرحله ي تكليف وجود دارد .لذا ظاهر كلمه ي ( ( اذ ) ) محفوظ مي ماند .منظور از نحوه ي تقدم ،اين است كه اول پيامبران مي آيند و مقدمات پذيرش را فراهم مي كنند؛سپس تكليف حادث مي شود .) ) ، ( جوادي آملي ، عبدالله : فطرت در قرآن ، ج 12، ص 137 - 122، مركز نشر اسرا ) . نقد : اين نظريه به تاويل نزديك تراست تا تفسير؛ زيرا از اذهان همگان دور است . افزون بر آن ، خطاب هاي آيه را طبق اين تفسير، بايد بر مجاز حمل كرد نه حقيقت . علامه طباطبايي هم درنقد نظريه فوق مي گويد : ( ( اگر منظور از اخذ ميثاق ، همان زبان وحي باشد،مانند ساير احكام مي فرمود : ( ( به مردم چنين ابلاغ كن ) ) ، نه اين كه بگويد : ( ( شما به ياد بياوريد ) ) ، ( تفسير الميزان ، ج 8، ص 334 ) . 6 .علامه طباطبايي معتقد است كه مقصود آيه ، جنبه ي ملكوتي انسان هاست ؛ يعني جاي شهودو اشهاد و موطن ميثاق ، ملكوت انسان هاست ، زيرا با توجه به ظاهر آيه كه فرمود ( ( و اذ اخذ؛ يعني به ياد بياور ) ) ، استفاده مي شود كه اولا"، قبل از اين موطن محسوس ، موطن نامحسوس ديگري وجود داشته است كه در آن جاميثاق انجام گرفته است . ثانيا"، صحنه ي اخذ ميثاق بر نشيه ي حس وطبيعت مقدم است . ثالثا"، چون اين دو موطن با هم متحدند و از هم جدانيستند، خداوند به انسان م لكي و مادي امر مي كند كه به ياد آن موطن ملكوتي باشند و وقتي به ياد آن موطن باشند، آن را حفظ مي كنند .نقد علما : اين نظريه در ميان علما مورد توجه جدي قرار گرفته است . آنان نظرهاي مختلفي درباره ي آن اظهار كرده اند كه مي توان از استاد جوادي آملي و استادجعفر سبحاني و شهيد دكتر بهشتي نام برد .براي طولاني نشدن مطلب ،مي توانيد به منابع ذيل مراجعه كنيد : جوادي آملي ، فطرت در قرآن ، ج 12،ص 129 .سبحاني : منشور جاويد، ج 2، ص 76 .علامه طباطبايي : تفسيرالميزان ، ج 8، ص 336 - 334 .شهيد بهشتي ، محمدحسين : خدا از ديدگاه قرآن ، ص 48، نشر بعثت و كيهان انديشه ، شماره ي 58 .;
کد سوال : 13872
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : در آيه 7 سوره هود، منظور از جمله و كان عرشه علي الما چيست ؟
پاسخ : نظر مفسران قرآن درباره ي آيه ي ( ( و كان عرشه علي الما ) ) يكسان نيست . ما در اين جا به عنوان نمونه ، نظر تعدادي از آن ها رامطرح مي كنيم : الف . برخي از مفسران ، مثل سيد قطب ، معتقدند كه نمي توان به حقيقت آيه پي برد؛ زيرا نصي درباره ي مسايل مربوط به آن نداريم . ما نمي دانيم كه اين آب چگونه و در كجا بود؟ چه حالاتي داشت وچگونه عرش خدا بر اين آب قرار داشت ؛ لذا هيچ مفسري نمي تواند حدوداين ها را درك بكند .بر نظريه هاي علمي هم نمي توان اعتماد كرد؛ زيراهميشه در معرض تحول و تغييرند، ( سيد قطب : في ظلال القرآن ، ج 4، ص 1857، نشر بيروت ، دار الشروق ) ب . در مقابل نظريه ي بالا، غالب مفسران سني مذهب قايلند كه آيه مجهول نيست ؛ بلكه بر همان معناي ظاهري خودحل مي شود .به اعتقاد اينان ، منظور از عرش ، تخت است و آب نيز همان آب معمولي است ؛ ليكن تخت خدا - متناسب با او - تخت عظيمي است كه از هر مخلوقي بزرگ تر است و چهار پايه دارد .هر پايه اش شاخه هايي دارد كه تنها خدا بدان آگاه است و طول و عرضش را خود او مي داند .در بيان علت وجود چنين تختي ، توجيهات مختلفي آورده اند؛ از جمله : 1 .محل ملايكه در ارايه ي خدماتشان باشد .2 .خداوند با اين كار اظهار قدرت مي كند .3.خداوند با اين وسيله مي خواهد بندگان خود را از جانب بالا دعوت بكند .4.شرافت محمد ( ص ) را آشكار مي كند .5 .آن را معدن كتاب ابرار قرار داده است . 6 .آينه اي در دست ملايكه باشد تا آن ها بتوانند آدميان را ببينند .7.محل امر فيض و تجلي خداوند مي باشد .به باور اين مفسران ، ( ( عرش ) ) و ( ( ما ) ) هر دو جسمند و اولي ما فوق دومي است . درباره ي چگونگي قرا گرفتن عرش بر آب ، بحث ها و قول هاي زيادي دارند، ( فخر رازي : تفسير كبير، ج 17، ص 187 و آلوسي : روح المعاني ، ج 12، ص 15 و بروسوي : روحالبيان ، ج 4، ص 98 چاپ بيروت ، دار الاحيا التراث العربيه ) . ج . مفسران شيعي و برخي از مفسران سني ، چون محمد عبده ، معتقدند كه مراد از ( ( عرش ) ) به طور قطع ، موجودي جسماني به نام تخت نيست ؛ بلكه منظور ازعرش ، ملك و سلطنت و استيلاي خداوند است كه با كنايه از آن ها به عرش تعبير آورده شده است . مقصود از آب ، يا همان آب معروف است كه ماده ي حيات شناخته مي شود، ( ترجمه الميزان ، ج 10، ص 239 ) . و يا هر ماده اي روان و مذاب است كه ماده پيشين زمين و آسمان و ديگر كرات را تشكيل مي دهد، ( رشيدرضا : تفسير المنار، ج 12، ص 16 ) . بنابراين ، ( ( عرش ) ) ملك مظهر سلطنت خداست و استقرار عرش روي چيزي ، به معناي قرار داشتن ملك و سلطنت بر آن چيز مي باشد .علامه مجلسي نيز به نقل از سيد دامادنقل مي كند كه مراد از ( ( الما ) ) يا علم و دين است ؛ زيرا اطلاق اسم ( ( ما ) ) بر علم ،در قرآن كريم و احاديث استعمال زيادي دارد .و يا عقل قدسي است كه حامل علم مي باشد .مانند آيه ي ( ( وتري الارض هامده ، فاذا انزلنا عليها المااهتزت و ربت ) ) ، ( حج / 5 ) در اين آيه ( ( ما ) ) به معناي عقل قدسي آمده است. مرحوم كليني ، درباره ي معناي ( ( عرش ) ) و ( ( الما ) ) از امام صادق ( ع ) نقل مي كندكه حضرت فرمود : ( ( پيش از آن كه زميني يا آسماني يا جن و انسي يا خورشيدو ماهي باشد، خداوند دين و علمش را به آب عطا فرمود .) ) ، ( كليني : اصول كافي ، ج 1، ص 180، حديث 7 ) علامه مجلسي مي فرمايد : ( ( منظور از المادر حمل علم بر آن ، يا ماده اي است كه براي خلق انبيا و اوصيا قابليت دارد -كه حاملان علمند - و يا ماده ي ساير موجودات است ، كه متعلق علم خدايند ) ) ، ( مجلسي ، محمدباقر : مرآت العقول ، ج 2، ص 81، چاپ دارالكتب الاسلاميه ) . علامه شعراني با نقل تشبيه جالبي از صدر المتالهين درباره ي اين آيه مي گويد : ( ( مكان و زمان از اعظم مخلوقات به شمار مي آيندو چون خداوند مدبر زمان و مكان است ، از هر دو منزه است . آن گاه براي خداوند عرش و كرسي است . او زمان را با عرش عقد كرد و فرمود : ( ( كان عرشه علي الما ) ) زيرا جريان زمان ، شبيه جريان آب مي باشد .مكان را باكرسي عقد نمود و فرمود : ( ( وسع كرسيه السموات ... ) ) زيرا مكانش عالي ترين و وسيع ترين مكان هاست ) ) ، ( كليني : الكافي الاصول و الروضه ، ج 4، ص 147، تعليقه ي شعراني ، چاپ مكتبه الاسلاميه ) . ;
کد سوال : 13873
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : منظور از تنور در آيه 40 سوره هود چيست ؟ آيا طوفان زمان نوح ( ع ) جهاني بود؟
پاسخ : درباره ي مدلول ( ( تنور ) ) در آيه ي ( ( حتي اذا جا امرنا و فار التنور ...) ) ، ميان مفسران دو قول هست : 1 .تنور، همان تنور معمولي است كه در آن نان مي پزند .2 .تنور دراين جا غير تنور معمولي است و معناي خاصي دارد .بسياري از مفسران به قول اول معتقدند، اما اختلاف هايي نيز حول آن دارند؛ از جمله اين كه آياتنور از آن نوح بود، يا مال حضرت آدم ( ع ) بود كه به حضرت نوح ارث رسيده بود و يا تنور از سنگ بود كه به حضرت حوا اختصاص داشت و به حضرت نوح رسيده بود .هم چنين درباره ي حمل آن هم اختلاف دارند كه آيا در ناحيه ي كوفه بود، يا در سمت راست مسجد كوفه بود، يا در شام ، درمحلي به نام ( ( عين وردان ) ) قرار داشت و يا در هند بود .كساني كه قول دوم راپذيرفته اند اقوال ذيل را بيان كرده اند : 1 .تنور به معناي انفجار آب از سطحزمين است . 2 .تنور، شريف ترين و بلندترين محل روي زمين است كه آب ازآن جريان پيدا كرد .3 .( ( فار التنور ) ) به معناي وقت طلوع صبح است . 4 .( ( فارالتنور ) ) به معناي شديدتر و گرم تر شدن جوشيدن آب است كه كنايه از شدت غضب خداست . بالاخره ، در اين كه جوشيدن آب از تنور چه تناسبي باطوفان نوح داشته است ، ميان مفسران محل گفت و گو است . بعضي مانندعلامه طباطبايي گفته اند كه جوشيدن آب نشانه اي الهي براي آگاهي حضرت نوح از شروع طوفان بوده است . گروهي ديگر چون فخر رازي گفته اند كه تنوركنايه از غضب خدا و نزديك شدن طوفان است ، ( ر.ك : ترجمه الميزان ، ج 10، ص 352 و تفسير فخر رازي ، ج 17، ص 225 و تفسير روح المعاني ، ج 12، ص 52 و تفسير المنار، ج 12، ص 75 و تفسير نور الثقلين ، ج 3 و 4، ص 423 ) . مفسران درباره ي قلمرو طوفان نيز، نظرات مختلفي ابراز كرده اند.گروهي مانند علامه طباطبايي ، معتقدند كه طوفان جنبه ي جهاني داشته است . ايشان در تفسير سوره ي هود، تحت عنوان ( ( آيا نبوت نوح ( ع ) براي عموم بشر بود؟ ) ) ، استدلال مي كنند كه نبوت آن حضرت ، جهاني بوده است و در فصل ( ( آيا طوفان همه جاي زمين را فرا گرفت ؟ ) ) به عالم گير بودن طوفان اشاره مي كنند مي فرمايند : ( ( عمومي بودن دعوت حضرت نوح ( ع ) مي رساندكه عذاب هم عموميت داشته است . اين قرينه ي خوبي است بر آن كه مرادساير آياتي كه به ظاهر بر عمومي بودن عذاب دلالت مي كنند، همين است ؛مانند آيه ي 26 نوح، آيه 43 هود، آيه ي 77 صافات ) ) سپس ايشان سوار كردن يك جفت از هر حيوان را از شواهد عمومي بودن طوفان ذكر مي كنند؛ زيرادر صورت منطقه اي بودن ، اين عمل ضرورتي نداشت ، ( علامه طباطبايي : ترجمه الميزان ، ج 10، ص 404 ) . افزون بر آن ، به نظر برخي ، منسوب بودن نژادهاي كنوني بشر به يكي از سه فرزند حضرت نوح و مسيله ي تاريخي زمين نيز مدعاي فوق را تاييد مي كند، ( تفسير نمونه ، ج 9، ص 102 ) . درمقابل ، گروه ديگري از مفسران قايلند كه اولا"، شريعت حضرت نوح مربوطبه قومي بود كه او در ميان آنان زندگي مي كرد، به گواه اين كه مي گويد : ( ( اناارسلنا نوحا" الي قومه ) ) ، ( نوح، 1 ) و در آيه ي ديگري به او مي گويد : ( ( انه لن يومن من قومك الا من قد آمن ) ) ، ( هود، 36 ) . گذشته از اين ، ابلاغ رسالت جهاني در گرو وجود تمدن در ميان ملت هاي مختلفي است كه وسايل رفت و آمد ميان آنان فراهم باشد - چنان كه در زمان رسول اكرم ( ص ) اين شرطمهيا بود -، ولي در زمان حضرت نوح ( ع ) چنين تمدني وجود نداشت ، ( سبحاني ، جعفر : منشور جاويد، ج 11، ص 150 ) . از طرف ديگر، لازمه ي عمومي بودن رسالت حضرت نوح ( ع ) اين است كه رسالت او به همه جاي عالم رسيده باشد و همه تكذيب كرده باشند، تا مستحق عذاب گردند .اثبات اعزام نماينده از جانب ايشان به تمام عالم ، مشكل است ، ( قرشي ، سيدعلي اكبر : قاموس قرآن ، ج 7، ص 123 ) . ظواهر آيات به كمك قراين و تقاليداهل كتاب ( امور عقايدي و عبادي مسيحيان ) نشان مي دهد كه آن روز درهمه ي زمين ، جز قوم حضرت نوح ( ع ) نبودند .آن ها نيز بر اثر طوفان از بين رفتند و جز فرزندان او ( و مومنين ) باقي نماندند .اين مقتضي آن است كه طوفان محلي بوده باشد؛ آن زمان خشكي كوچكي بوده است ؛ زيرا از زمان تكوين و پيدايش بشر چندان فاصله نداشته است ، ( شيخ محمد عبده : تفسيرالمنار، ج 10، ص 106 ) . انتخاب يك جفت از حيوانات - با توجه به گستردگي آن ها، نياز به وقت بيش تر در انتقال آن ها و وسيع گشتن حجم كشتي - احتمال جهاني بودن را سست مي كند؛ مگر اين كه گفته شود در آن زمان ، خشكي عالم ، به منطقه ي زندگي حضرت نوح ( ع ) محدود بوده است. نتيجه اين كه ، آيات استفاده شده در كلام علامه هم از حصر حقيقي به حصراضافي و نسبي تبديل مي گردد؛ يعني مدلول زمين در آن ها، محيط قوم حضرت نوح ( ع ) است ، نه معناي وسيع آن . از اين رو، محتمل است ، گفته شود كه طوفان نوح عالم گير نبوده است . ;
کد سوال : 13874
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : در آيه 77 سوره يوسف ( قالوا ان يسرق فقد سرق اخ له من قبل ) اشاره به دزدي يوسف ( ع ) شده است آن را توضيح دهيد .
پاسخ : مفسران درباره ي آيه ي ( ( قالوا ان يسرق فقد سرق اخ له من قبل ) ) بحث هاي زيادي كرده اند كه در اين جا نظر برخي از آن ها را بيان مي كنيم : الف . عده اي گفته اند : كه نسبت سرقت به حضرت يوسف ( ع ) از طرف برادرانش ، مثل كارهاي گذشته شان ، دروغ بوده است و تنها براي تبريه ي خودشان گفته اند؛ زيرا سرقت در شان انبيانيست و صدور چنين كارهاي ناروايي از ايشان محال است ؛ لذا روايت هاي نقل شده در اين باره مطرود مي باشد .از كلام علامه طباطبايي ، همين نظراستظهار مي شود .به نظر ايشان ، اين كلام با حرف قبلي خود آن ها كه گفته بودند ( ( و ما كنا سارقين ) ) و سرقت را به طور كلي از فرزندان يعقوب رد كرده بودند، متناقض است . افزون بر آن ، نسبت دادن سرقت به برادرشان ( ( بنيامين ) ) ، حكايت از استمرار حسد آن ها دارد .حضرت يوسف ( ع ) بامشاهده ي اين تناقض در گفتار و باقي بودن حسد، درباره ي آنان فرمود : ( ( شمامردمان خيلي بدي هستيد .) ) شما از بدترين مردم هستيد، ( ترجمه الميزان ، ج 11، ص 353 و تفسير الكاشف ، ج 4، ص 344 ) . ب . در مقابل ، گروهي ازمفسرين نيز گفته اند كه نسبت سرقت چيزي نبوده است كه بدون مقدمه درهنگام به مخمصه افتادن برادران يوسف ، از جانب برادرانش به وجود آمده باشد؛ بلكه اين نسبتي واقعي است كه در گذشته صورت پذيرفته بود .به نظرمفسران دست آويز و بهانه ي آن ها مي توانست يكي از امور ذيل باشد كه درتاريخ نقل شده اند : 1 .حضرت اسحاق كمربندي داشت كه پيامبران و بزرگان آن را از يك ديگر به ارث مي برند و آن ، نزد فرزند بزرگ اسحاق ( عمه ي يوسف ( ع ) ) بود .يوسف ( ع ) بعد از وفات مادرش نزد عمه اش زندگي مي كرد واو به يوسف سخت علاقه مند بود .هنگامي كه يعقوب خواست او را ازعمه اش باز گيرد، عمه اش چاره اي انديشيد و آن كمربند يادگاري را بر كمريوسف بست و پيش يعقوب فرستاد .آن گاه ادعا كرد كه او مي خواسته آن رااز وي بربايد .آن زمان چنين بود كه دزد را به صاحب اشياي سرقت شده مي دادند .اين روايت در تفسير صافي ، روح المعاني ، مجمع البيان ، حاشيه ي تفسير عياشي از برهان ، بحار، علل الشرايع و عيون اخبار الرضا نيز نقل شده است ، ( فيض كاشاني : تفسير صافي ، ج 1، ص 846 و آلوسي : تفسير روحالمعاني ، ج 13، ص 32 و طبرسي : مجمع البيان ، ج 5، ص 439 و قرشي : قاموس قرآن ، ج 3، ص 258 ) . 2 .يكي از خويشاوندان مادري حضرت يوسف ( ع ) ، بتي داشت كه حضرت يوسف ( ع ) آن را برداشت ، شكست و برجاده افكند؛ لذا او را به سرقت متهم كردند .3 .گاهي حضرت يوسف ( ع ) مقداري غذا از سفره ي پدر برمي داشت و به مسكين ها و فقرا مي داد .نكته ي قابل توجه در همه ي اين موارد، صرف نسبت سرقت است كه در نظر آن هاسرقت محسوب مي شده است ؛ اما هيچ كدام از مصاديق سرقت به حساب نمي آيند، ( منابع سابق ) رواياتي كه در اين مورد، نسبت بي مهري به حضرت يوسف ( ع ) مي دهند و مي گويند كه او نسبت به پدرش تكبر كرد و هنگام ملاقات پدر، از اسب پيدا نشد و جبرييل آمد و به او گفت كه به دليل اين ترك وظيفه ، از فرزندان تو پيامبري مبعوث نمي شود و نوري از ميان انگشتان اوبيرون آمد و...، ظاهرا" درست نيست ؛ زيرا اولا"، با آياتي كه اين استقبال راگزارش مي كنند، تطبيق ندارد .در آن آيات چنين آمده است : ( ( وقتي حضرت يعقوب ( ع ) و همراهيان او بر حضرت يوسف ( ع ) وارد گشتند، پدر و مادرش را به آغوش كشيد و آن ها را بر تخت سلطنت نشاند و ...) ) ، ( يوسف ، آيه 99 و100 ) ثانيا"، با آيه ي ( ( و لا تزروا زره ورز اخري ؛ هيچ گناه كاري بارگناه ديگري را به دوش نمي كشد ) ) ، ( فاطر، آيه 18 ) تنافي دارد، ( طبرسي ، مجمع البيان ، ج 5، ص 456 ) . ;
کد سوال : 13877
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : بهترين دعاي پدر و مادر براي فرزند و نيزبهترين دعاي فرزند براي والدينش چيست ؟
پاسخ : خوب است پدر و مادر براي صلاح و سعادت دنيا و آخرت فرزندان خود دعا كنند و ازخدا بخواهند فرزندانشان را از صالحان قرار دهد ( توجه خير دنيا و آخرت شامل تمامي خوبي هاي اين دو عالم است كه در دعاي قرآني ( ( ربنا اتنا في الدنيا حسنه و في الاخره حسنه ) ) نيز وارد شده است ) . فرزند هم خوب است براي پدر و مادر خود خير دنيا و آخرت و عاقبتي نيك از خداوند طلب نمايدو اگر آنها مشكل خاصي دارند براي رفع آن مشكل نيز دعا كند.;
کد سوال : 13878
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : درباره جن و ويژگي هاي آن توضيح دهيد .
پاسخ : جن - چنان چه از مفهوم لغوي اين كلمه به دست مي آيد -موجودي است ناپيدا كه وجود آن را قرآن كريم تصديق كرده و مشخصاتي رانيز براي آن معرفي نموده است از جمله اين كه : 1- از شعله آتش آفريده شده اند .2- مانند انسان داراي تكليف و مسووليت هستند .3- داراي علم وادراك و تشخيص حق از باطل و استدلال مي باشند .4- گروهي از آنها مومن و گروهي كافر و داراي افراد خوب و بدند .5- آنها نيز مانند انسان مرگ و ميرو توليد نسل دارند .6- همانند انسان در قيامت برانگيخته مي شوند و جزاي اعمال خود را مي بينند .ولي آنچه كه در زبان مردم مرسوم است كه آنها راموجوداتي داراي اشكال عجيب و غريب و موذي و مضر به حال انسان وبدخواه او معرفي مي كنند كه گاهي مزاحم ديگران مي شوند، اغلب پايه واساسي ندارد و نه مورد تاييد عقل است و نه مورد تاييد قرآن . البته ممكن است افرادي از طريق علوم غريبه مانند سحر، جادو و كهانت با بعضي ازافراد جن ارتباط پيدا كنند و آنها را استخدام نمايند؛ اما چنين افرادي بسياراندك و انگشت شمارند .اما كارهاي آنها با خواندن بعضي از سوره هاي قرآن مانند : ناس ، علق و كافرون و هم چنين با بعضي از دعاهاي رسيده ازمعصومين بي اثر مي شود;
کد سوال : 13879
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : درباره تفاوت زن و مرد از ديدگاه قرآن و نهج البلاغه توضيح دهيد .
پاسخ : مسلما" در نهج البلاغه و ياديگر كلمات معصومين ( ع ) و حتي آيات قرآن ، مطالبي متناسب با زمان صدور و نزول وجود دارد .قضاياي شخصي و روي كردهاي ويژه و خاص دراحاديث و روايات غير قابل انكار است . البته تشخيص موارد آن نياز به اطلاعات وسيع در مورد حديث و زمينه هاي لازم ديگر دارد .آنچه كه درمورد نقص ايمان و عقول زنان در احاديث آمده است از چند جهت قابل تامل است : الف ) از جهت دايره شمول ، ب ) از نظر برداشت و پيام . در مورددايره شمول ، مسلما" آنچه كه نقل گرديده به صورت قضاياي كلي نيست ( بلكه به صورت قضاياي مهمله ) يعني آن كه حكمي كلي درباره همه مواردنيست . از اين رو ممكن است اشاره به برخي زنان و يا گروهي از زنان باشد نه همه آنها، اما از نظر برداشت و پيام ؛ خداوند با حكمت بالغه خويش ، هرموجودي را متناسب با موقعيت و وظايفي كه بايد به انجام برساند آفريده است . چشم را بسيار ظريف و حساس خلق نموده ، ولي استخوان هاي اطراف آن را بسيار محكم و سخت قرار داده است . عضلات پلك چشم رافوق العاده سبك و قابل انعطاف ولي عضلات پا و دست را به گونه اي ديگرقرار داده است . مجموعه اعضاي بدن با يكديگر متفاوتند، ولي در كناريكديگر در سيستمي واحد هر كدام وظيفه خاص خود را به انجام مي رسانند .در نظام آفرينش مرد و زن نيز هر كدام براي انجام وظيفه خاصي آفريده شده اند .لذا خصوصيات رواني و جسمي آنان نيز متناسب با آن قرارداده شده است . از برخي جهات زن بر مرد ترجيح دارد و از برخي جهات نيزمرد بر زن . ولي اين به خودي خود نقصي براي طرفين محسوب نمي شود.تنها وقتي كه كار به مقايسه مي انجامد، در عالم نسبيت گفته مي شود : چيزي از جهتي ناقص است و از جهتي كامل . آنچه كه در برخي اخبار آمده ( بر فرض صحت سند و صدور ) همين نكته است . كسي اين حقيقت را منكر نيست كه ظرفيت مغزي زنان كمتر از مردان است و ظرفيت احساس و عواطف زنان بيش از مردان . حال اگر كسي در عالم سنجش مرد را از نظر عاطفي از زن ناقص تر دانست خطا نكرده است . چنان كه اگر زن را به لحاظ تعقل در رتبه پايين تر از مردان قرار داد، به خطا نرفته است . البته اين قضايا به نحو كلي نيستند و همواره استثناهايي وجود دارد .زناني وجود دارند كه عاقل تر ازمردانند و ...نكته اساسي ديگر اين است كه روايت ( ( نواقص العقول ) ) براساس احتمال اين كه از اميرالمومنين ( ع ) صادر شده باشد، از نظر عقلي توجيه پذير ( Justifiable ) مي باشد .توضيح اين كه از ديدگاه اسلام زن و مردهر دو در گوهر شريف انسانيت همتا و داراي مراتب كمالي واحدي هستند.در عين حال نظام زيباي آفرينش هر يك از اين دو را با ابزارهاي ويژه اي مجهز ساخته و به تناسب آن رسالت و مسووليت خاصي نيز بر دوش هركدام نهاده است . تجهيز هر يك از دو صنف فوق به گونه اي است كه ازتركيبشان شرايط و بستر مطبوع و دلپذيري براي ايجاد خانواده و كانوني فعال و پر مهر و صفا پديد مي آيد .هر يك در كنار ديگري مي تواند آرامش ، سكون و شرايط استكمال را بيابد و همچنين زمينه مناسبي براي رشد و تربيت سالم فرزند به وجود مي ايد .در اين تقسيم طبيعي آنچه معمولا" در مرد ظهور وبروز بيشتري دارد قدرت و توانايي بيشتر براي انجام كارهاي سخت و طاقت فرسا نيز زيركي و حسابگري در اموري است كه به تيزبيني و كياست نيازمنداست و آنچه در زن نمود و پيدايي بيشتر دارد؛ لطافت ، زيبايي ، مهر، عاطفه ،شور و احساس قلبي است . اين نكته : اولا" : به معناي بي خردي زن يابي عاطفگي مرد نيست و ثانيا" به معناي آن نيست كه هر زني كم انديش تر ازهر مردي و هر مردي كم عاطفه تر از هر زني است ، بلكه ؛ يعني ، به طورمتوسط وجه غالب كنش هاي مرد، رفتارهاي حسابگرانه ، و وجه غالب كنشهاي زن كردارهاي مهر انگيز و عاطفي است . ثانيا" : اين دو گونه حركت هر يك در جاي خود بسيار ضروري است و اين تقسيم تكويني به هيچ روي نشانگر برتري مرد بر زن و فرومايگي زن نيست ، بلكه هر يك جلوه اي خاص از اسماي حسناي الهي است . به قول سعدي : جهان چون چشم و خط وخال و ابروست ==كه هر چيزش بجاي خويش نيكوست == ثالثا" : عقل بردو قسم است : 1- عقلي كه معيار كمال و قرب الهي است : ( ( العقل ماعبد به الرحمن واكتسب به الجنان ) ) اين عقل همان ( ( عقال ) ) و زانوبند هواها و اميال نفساني است . در چنين عقلي مرد بر زن فزوني ندارد .2- عقل حسابگر،ابزاري و اينتسترومنتال ( Instrumental Ration ) كه كاربرد آن بيشتر درتنظيم معاش و سياسات است ، در اين زمينه هر چند به طور معمول مرد اززن پيشي مي گيرد، ولي اين معيار كمال نيست و چنان كه گفته شد نوعي تقسيم كار طبيعي و تكويني است و در مقابل آن زن نيز از مهر و عاطفه افزونتري برخوردار است . از توضيح فوق روشن مي شود كه تعبير اميرمومنان ( ع ) تحقير كننده زن نيست ، بلكه هشدار به كساني است كه در هرمساله اي انتظار حركتي مردگونه از زنان دارند .سخن آن حضرت در واقع تفطن دادن به اين نكته است كه زن موجودي سراپا شور و احساس و عاطفه است و در برخورد با او نبايد انتظار حسابگريهاي مردانه را داشت ، بلكه بايددقيقا" روانشناسي او را به دست آورده و به تناسب آن با وي روبرو شد .تعبير ( ( نواقص الايمان ) ) نيز با تبييني كه با اشاره به ترك عباداتي چون نماز و روزه درايام عادت در بر دارد بيانگر تذكر مهمي به زنان است . اين فراز در واقع مشتمل بر نوعي مقايسه فقهي بين كسي است كه در چنين ايامي به حكم الهي ترك عبادت مي كند و كسي كه از عادت خارج است و به حكم الهي عبادات واجب را انجام مي دهد .در اينجا هر دو به حكم الهي عمل مي كنندو احكام شرعي مربوط به هر كدام نيز مبتني بر مصالح و مفاسد نفس الامري و مقتضيات تكويني خاصي است كه دست ما از آنها كوتاه است و علم ما به آنها راه ندارد، ليكن در هر صورت اين مساله را به عنوان يك واقعيت وجداني و انكار ناپذير بايد پذيرفت كه تاثير هر يك از اين دو عمل - كه هر دوهم اطاعت از فرمان پروردگار است - بر نفس انسان متفاوت است . به عنوان مثال كسي كه در ماه مبارك رمضان در سفر است و به حكم الهي روزه مي خورد هرگز نورانيت و معنويتي را كه در شرايط ديگر يعني موقعي كه درحضر است و به فرمان خدا روزه مي گيرد، احساس نمي كند و از نظر قوت ايماني و ظهور جلوه هاي زيبا و نوراني آن در وضعيت فروتري قرار مي گيرد.بنابراين آنچه حضرت در اين فراز فرموده اند بيان يك حالت طبيعي است . دراين رابطه اين است كه با فرض پذيرش چنين تفاوتي ، شارع مقدس مي توانست دستور ديگري صادر كند و مثلا" اگر عبادات زن را دو برابر قرارمي داد، ايمان زن نيز دو برابر مي شد .در پاسخ به اين اشكال توجه به چندنكته ضروري است : اولا" : اين اشكال مبتني بر اين پيش فرض است كه زن در ايام عادت مي تواند همه كمالات نهفته در نماز و روزه را با انجام آن استيفانمايد و تنها مانع وي حكم شارع است . همين مطلب نيز مبتني بر پيش فرض ديگري است و آن اين است كه ( ( عادت ) ) از نظر تكويني هيچگونه تاثيري درمقربيت و عدم مقربيت و در مناطات احكام شرعي نداشته باشد .در حالي كه اناطه احكام الهي بر مصالح و مفاسد نفس الامري چنين فرضي را باطل مي كند، يعني اگر حقيقتا" و تكوينا" نماز و روزه در ايام عادت موجب مقربيت بود خداوند از آن نهي نمي كرد، مگر آنكه نهي شارع صرفا" داراي جنبه تسهيلي باشد .ثانيا" : شارع مقدس در حد امكان راه هاي ديگري براي نقص خلا مذكور وضع نموده است ، چنان كه در رساله هاي عمليه آمده است كه مستحب است زن در مواقع نماز وضو بگيرد و در محل عبادت روبه قبله بنشيند و به ياد خدا باشد، ليكن چون غالب زنان از اين كار دوري مي كنند، سخن امير مومنان نسبت به آنها به گونه اي كه بيان شد صدق مي كند .ثالثا" : اگر زنان در ايام عادت از برخي عبادات محرومند، از سوي ديگر زودتر به سن بلوغ مي رسند و عبادات بيشتري انجام مي دهند .بنابراين سخن امير مومنان ( ع ) به معناي آن نخواهد بود كه در مجموع ايمان زن از مردكمتر است و در نتيجه كمالات انساني وي فروتر خواهد بود، بلكه چنان كه اشاره شد، اين مطلب مقايسه اي است مربوط به زمانهاي خاص مانند ايام عادت ، نه نتيجه گيري كلي از تمام دوران زندگي . رابعا" : حكمت سخن اميرالمومنين و نقش تربيتي آن اين است كه به جامعه زنان هشدار مي دهد كه در دوران عادتشان گرفتار چنين وضعيتي مي شوند، لذا از آن غافل نشده وبكوشند از راه هاي ديگري كه در شرع مقرر گرديده اين خلا را هر چند موقتي است پر نمايند و پيوسته به ساحت مقدس كبريايي تقرب جويند .بنابراين اين فراز نيز در مقام تحقير زن نمي باشد .تعبير ( ( نواقص الحظوظ ) ) بيان يك مساله حقوقي است و با كاوش دقيق روشن مي شود كه اگر سهم و بهره مالي زن در برخي اشكال آن كمتر از مرد است ، كاستي آن به شكل ديگري جبران شده است . لذا اين سخن نيز چون فرازهاي فوق بيانگر ( ( ناهمانندي ) ) ( Dissimilarity ) و تفاوتهاي شكلي ( Formal ) است ، نه ( ( عدم تساوي ) ) ( unequality ) . توجه به ساختار كلي اقتصادي خانواده نشان مي دهدكه اسلام بار مالي خانواده را تماما" بر عهده مرد نهاده و تامين نيازهاي اقتصادي زن را اعم از تهيه مسكن ، خوراك و پوشاك وظيفه مرد دانسته است . نيز حقوق ديگري براي زن مانند مهريه قرار داده است . بنابراين اگر زن نصف مرد ارث مي برد، مي تواند همه آن را براي خود محفوظ بدارد وهرگونه دوست دارد خرج يا ذخيره نمايد و مرد كوچكترين حقي بر دارايي زن ندارد، ليكن مرد بايد نيازهاي زن را تامين كند و بخش عظيمي از آنچه راكه به عنوان سهم الارث يا اشكال ديگر به چنگ مي آورد بايد براي زن خرج نمايد .افزون بر آن در مواردي نيز ارث زن مساوي با مرد است ، در مثل پدر ومادر ميت در صورتي كه ميت داراي فرزند باشد هر كدام ( ( يك ششم ) ) ارث مي برند .نيز برادر و خواهر مادري ميت ارث مساوي دارند .از مجموع قواعدحقوقي فوق مي توان نتيجه گرفت كه بهره اقتصادي زن در اين زمينه اگر بيشتراز مرد نباشد كمتر نيست و سخن امير مومنان ( ع ) ناظر به بخش خاصي ازاحكام حقوقي است . در رابطه با حديث ( ( اعروالنسا يلزمن الحجال ) ) ( نهج الفصاحه ، ح 343 ) ، همان توضيحي كه پيرامون بند پاياني نامه 31نهج البلاغه آمد صادق است . مزيد بر آن توجه به نكات زير لازم است : 1-نهج الفصاحه از كتب معتبر به شمار نمي آيد .اين به معناي عدم و ثاقت همه ًمضامين آن نيست ، ليكن در عين وجود بسياري از احاديث شريف پيامبر ( ص ) ، اشتمال آن بر مضامين ناموثق نيز كم نيست ؛ از همين رو هيچ فقيهي به ان استناد نمي كند و بر اساس آن حكمي صادر نمي نمايد .2 - آنچه در مفاد اين روايت است مبارزه با ( ( تبرج ) ) و خودنمايي است كه يكي ازعوامل مهم شيوع فساد در جامعه مي باشد .يكي از زمينه هاي رواني همواركننده انديشه تبرج و خودنمايي ، وفور امكانات آن از قبيل : لباس هاي رنگارنگ ، لوازم آرايشي و امثال آن است . از اين رو پيامبر يكي از عوامل پيشگيري را كم كردن لباس هاي زينتي بيان فرموده اند .3- روايت مزبورشامل لباس هاي لازم زن نمي باشد .از نظر شرعي تامين پوشاك زن متناسب با شان ، وقار و حيثيت او از وظايف مسلم مرد است . لذا روايت فوق تنهاناظر به لباس هاي اضافي است . 4- از نظر شمول افرادي نيز حكم مزبورعموميت ندارد، و به قرينه ذيل اختصاص به كساني مي يابد كه كثرت لباس موجب تبرج گرايي در آنان شود .احتمال جعلي بودن حديث شماره 2358زياد است . در عين حال معناي آن وجود نقصي در زن نيست ، چنانكه پيامبراكرم ( ع ) فرمودند : ( ( الجنه تحت اقدام الامهات ؛ بهشت زير پاي مادران است ) ) . روايتي كه از وسايل الشيعه نقل شده در سندش شخصي به نام ( ( سهل بن زياد ) ) وجود دارد كه علماي رجال او را توثيق نكرده اند، از همين روعالمان دين روايات او را معتبر نمي دانند .مقصود از روايتي كه در فروع كافي نقل شده نيز اطاعت نابخردانه و بيش از حد از زنان و سرسپردگي در برابرخواست هاي انتها ناپذير زنان دنيا طلب است ، كه باعث مي شود مرد براي تامين آنها حلال و حرام را در هم آميزد و رضاي بنده را در سايه خشم خداجستجو نمايد .به تحقيق چنين رويكردي فرآوردي جز در افتادن در آتش دوزخ نخواهد داشت . حرمت زن در اسلام در اينجا بد نيست نيم نگاهي به سخنان گهربار پيامبر اكرم ( ص ) بيندازيم . تعاليم ارزشمندي كه دردشوارترين شرايط تاريخي براي زنان - كه دختران را زنده به گور مي كردند،زن را مانند كالا به ارث مي بردند و مالك مي شدند، و او را از هر گونه حقي محروم مي داشتند - صادر شده است . پيامبر اكرم ( ص ) بدينوسيله بلندترين گام را، در بدترين شرايط، در جهت احياي حقوق زن و پاسداشت كرامت انساني وي برداشته است : 1- ( ( بهترين شما آن كسي است كه نسبت به زن خود، سازگارتر و خيرخواه تر باشد و من از همه شما درباره زن ها خيرخواه ترهستم ) ) . 2- ( ( زنان ، همانا خواهران و مادران و خاله ها و عمه هاي شما هستندو ريشه وجود شما از آنان است و بايد در اوج عاطفه و مهرباني با آنان رفتارشود ) ) . 3- ( ( نسبت به زنان با تقوي باشيد و از جهت رعايت حقوق آنها وحفظ و توجه به ايشان تقوي داشته باشيد، زيرا كه آنان ، امانت خداوند دردست شمايند كه طبق دستور و قول پروردگار براي شما حلال و محرم شده اند .بر شما است كه حقوق آنان را مراعات كرده و عادلانه طبق عرف زمانه و شان زنان ، زندگي ايشان را تامين كنيد ) ) . 4- ( ( بهترين شما آن افرادي هستند كه با زنان خود خوب و خوش باشند ) ) . 5- ( ( ملعون و بازملعون است آن كسي كه در تامين زندگي همسر خودكوتاهي كرده و حقوق خانواده راضايع و آنان را ناراحت كند ) ) ، ( احاديث به نقل از بولتن انديشه ، ويژه ً زن ، ص 5 - 354 ) در اينجا سخن را به پايان مي بريم و به همين مقدار در زدودن غباركژانديشي پيرامون نگرش اسلام به زن بسنده مي كنيم ، خردورزان راروزاست كه به انصاف داوري كنند و امتيازات نگرش اسلامي بر جاهليت پيشين و جاهليت نوين ، كه در نگرش فمينيستي غرب تبلور يافته است ، را به خوبي بازشناسند .ضمنا" شما مي توانيد سوالات خود را ( در صورت جانشدن در يك برگ ) در برگه هاي معمولي نوشته و همه را در داخل يكي ازاين اوراق مخصوص و يا فتوكپي آن قرار دهيد و ارسال نماييد.;