کد سوال : 7774
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : آيا روايتي كه در آن گفته شده حضرت علي را با رسن پيچيدهاند و براي بيعت با ابوبكر به مسجد بردهاند صحيح است؟
پاسخ : اين مطلب، منقول و مشهور است و از غاصبين خلافت كه ميدانستند حضرت امير المؤمنين(ع) مأمور به صبر است، هيچ استبعادي ندارد. چنان كه ادامه دهندگان راه آنها، اهل بيت حضرت سيّد الشهداء (ع) را به يك رسن بسته بودند و با اين حال وارد مجلس يزيد(عليه اللّعنه) كردند و غل جامعه به گردن حجّت خدا حضرت امام سجّاد (ع) انداخته بودند و همين رفتار نيز با موسي بن جعفر (ع) در زندان نيز انجام شد.
کد سوال : 7775
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : چرا حضرت علي با ابوبكر بيعت كرده با توجة به اينكه بيعت با وي تأييد خلافت در ضمن تاييد بودن اوست؟
پاسخ : دربارة مسئله بيعت حضرت امير المؤمنين(ع)؛ بيعتي كه گفته ميشود از آن حضرت گرفتند، خواه ثابت باشد يا ثابت نباشد، همچنين سكوت آن حضرت و خودداري از هر گونه اقدام حاد و دست نبردن ايشان به مبارزه مسلّحانه، رضاي آن حضرت و مشروعيّت وضع موجود را ثابت نميكند.طيب نفس و عدم اكراه بزرگان ديگر و همچنين طيب نفس بسياري از مردم كه در آن شرايط خاص، با كيفيّت مخصوص بيعت كردند، ثابت نيست. عمر در كوچههاي مدينه به پشتيباني و اتكا به حزبش با شمشير از غلاف بيرون كشيده ميگشت و با تهديد مردم به قتل، به بيعت با ابي بكر مجبور ميكرد.اينك به نكات ذيل توجه فرماييد: 1ـ عقيدة شيعه كه اصحاب نصّ هستند، بر اساس دلايل عقلي و نقلي ـ همان گونه كه بيان شد ـ اين است كه امامت منصبي است الهي و بايد كسي كه بعد از پيغمبر، جز نبوّت، وجودش آيينة تمام نماي اسلام و استمرار بركات وجود آن حضرت در هر جهت بوده و ولايت بر كل امور جامعه داشته باشد، از طرف خداوند متعال معين و منصوب شود؛ و امير المؤمنين (ع) بر حسب نصوص بسيار و دلايل ديگر، خليفة منصوص و امام بر حق است؛ و عدول از او به ديگري ـ اگر چه تمام مردم هم بر او اتّفاق كنند ـ جايز نيست و «تَقْديمُ مَنْ اَخَّرهُ اللهُ وَ تَأخيرُ مِن قَدَّمَهُ اللهُ» است؛ و همان گونه كه پيغمبر نميتواند مقام نبوّت خود را به ديگري واگذار كند، امام نيز نميتواند مقام امامت خود را به ديگري واگذار نمايد. بنابراين، به فرض آنكه بعد از امتناع علي (ع)، از آن حضرت بيعت گرفته باشند، يا آن حضرت به واسطة اموري كه بعداً اشاره ميشود مضطّر به بيعت شده باشد، مفهوم صحيح بيعت با آن محقق نخواهد شد وصحّت عمل طرف را تضمين نخواهد كرد.2ـ اگر آن خلافت، حق بود، لازم ميآيد كه امتناع علي و حضرت زهرا(س) و جماعتي از بزرگان و پرهيزكاران صحابه، حق نباشد؛ با اينكه به موجب روايات قطعي از پيامبر اكرم (ص) علي با حق است و حق با علي است، و از هم جدا نميشوند. و اگر كسي بگويد علي به حق نبوده و يا به حق نگفته، يا به حق عمل نكرده، پيغمبر را تكذيب كرده است. پس در اين شبههاي نيست كه علي (ع) در همة مواضع و مقاماتش به حق بوده و امتناعش از بيعت نيز امتناع از حق نبوده؛ بلكه امتناع از ناحق بوده است. 3ـ امتناع علي (ع) و جمعي ديگر از بيعت با خليفه، از لحاظ تاريخي قابل انكار نيست؛ و يكي از شعراي معاصر مصر هم ـ كه شاعر نيل لقب گرفته ـ درشعر خود به آن اعتراف كرده است؛ و تا آنجا اين امتناع مسلّم بود كه معاويه در يكي از نامههاي خود به آن حضرت آن را مطرح كرده، و حضرت در پاسخ وي امتناع اكيد خود را از بيعت نفي نفرموده؛ بلكه مشروعيّت و حقانيّت آن امتناع، و مظلوميّت خود را در ضمن اين جمله تقرير ميفرمايد: «وَ قُلْتَ اِنّي كُنْتُ اُقادُ كَما يُقادُ الْجَمَلُ الْمَخْشُوشُ حتّي اُبايِعَ لَعَمْرُ الله لقَد أَرَدْتَ أَنْ تَذُمَّ فَمَدَحْتَ…»
کد سوال : 7776
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : مراد از اينكه در دعاها ميخوانيم كه خداوند شنوا و بصير است يعني چه؟
پاسخ : اگر ميگوييم خدا سميع است يعني از آنچه مخلوق با آلت و حاسة سمع ميشنود آگاه است و او صداهايي را كه مردم نميشنوند نيز ميشنود و اگر ميگوييم خداوند بصير و بينا است و ميبيند مقصود اين است كه آنچه را ما مبصر و ديدني ميدانيم و بدون حاسّه چشم نميتوانيم به آنها آگاهي يابيم مثل رنگها، او از آنها آگاه و به آنها عالم است، بي آنكه به التي و حاسّهاي نياز داشته باشد و آنچه را كه قوّه بينايي ما از ديدن آن عاجز است نيز ميبيند.در انسان هم اين حواس شنوايي، بويايي، بينايي و چشايي نيز وسيلة علم ميشوند، ولي خداوند متعال چون علمش عين ذات و قديم است و منزه از تركيب و تجسّم است، بي اسباب و وسيله به همه چيز عالم بوده و هست. از اهل سنت، مجسمه، خلاف اين حقيقت را قائلاند، آنها جمود به ظاهر الفاظ ميكنند و با اين كه به فرض، الفاظي مثل: عين، يد، سمع و غير اينها، ظاهر در همين مفاهيم جسماني باشند، بر مجاز بودن آنها و عدم ارادة معني حقيقي از آنها، قرائن عقليّه دلالت دارد، بلكه در بعضي موارد قرائن حاليّه و عرفيّه نيز دلالت دارد. مثلاً اگر بگويند دست فلاني بر سر همگان دراز است يا چشم او همه جا را ميبيند يا پايش همهجا را گرفته است، اين عبارت، دلالت بر معني حقيقي ندارد بلكه دلالت بر معني عرفي دارد و معني عرفي آن اين است كه: فلاني بر همه جا تسلط دارد.دربارة خداوند منّان، مطلب به طريق اولي روشن و واضح است علاوه بر آنكه: اثبات آلت سمع يا رؤيت براي خدا مساوي با سلب صفت خدايي و اثبات صفات سلبي و نفي صفات ثبوتي است.ذوق و فهم عرفي و عرفاني هم بر آنچه گفتيم دلالت دارد. ولي مجسّمه و حنابله ـ كه وهابيّان عصر ما را بايد افراطي ترين آنها در اثبات جسميّت براي خداي متعال و ايمان به خرافات ديگر دانست ـ از اين ذوق و درك و بينش كه پاية اساسي از اصول معرفه الله و از پلّههاي مهم نردبان ترقي در شناخت و معرفت خداست محروم هستند. يعلمون ظاهراً مِن الالفاظ و هم عن معانيها و حقايقها غافلون.
کد سوال : 7777
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : چرا دعاي بعضي در مورد حاجات مادي و دنيوي با سرعت اجابت نميشود؟
پاسخ : در مورد حاجات مادي و دنيوي، گاه دعا با تأخير اجابت ميشود كه براي حضور بيشتر بنده در مشهد دعاست كه از اعظم مشاهد است. در كتاب عدة الداعي از جابر انصاري روايت شده است كه پيامبر فرمود: بندهاي خدا را ميخواند و آن بنده دوست ميدارد خدا را، يا او را خدا دوست ميدارد، خدا به جبرئيل ميفرمايد: حاجت بندهام را برآور و آن را به تأخير انداز؛ زيرا من ميخواهم همواره صداي او را بشنوم و بندهاي خداي عزّوجل را ميخواند و او را دشمن ميدارد پس خداي متعال به جبرئيل ميفرمايد: حاجت اين بندهام را با تعجيل برآور، زيرا كراهت دارم صدايش را بشنوم.
کد سوال : 7778
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : آيا دليل محكمي از قرآن كريم و احاديث صحيح وجود دارد كه اداره سازمان كاينات به طور كلي به نبي يا ولي واگذار شده باشد؟
پاسخ : ممكن است مديريت كلي سازمان كاينات را به نحوي كه مستلزم شرك نباشد، اينگونه عنوان كرد: عقلا مانعي ندارد كه اداره سازمان كاينات را به اذن خدا، انسان كاملي مانند نبي و ولي وقت عهدهدار باشد، البته، نه، به نحو استقلال كه اشكالات عقلي لازم بيايد و محاذير عقيده يهود كه ميگويند: «يدالله مغلولة» پيش بيايد، بلكه به اين نحو كه فرد مذكور جزء جنود حق و مظهر مرتبه (كُلَّ يَوْمٍ هُوَ في شَأْنٍ) باشد و اداره امور كاينات توسط او، ظهور مديريت مستقل ازلي و غير منقطع دائمي الهي باشد، چنانكه اين منصب به طور جزئي براي ملائكه ثابت است و هركدام از آنان ـ باذن الله تعالي ـ در پستي انجام وظيفه و مأموريت ميكنند؛ مانند: فَا الْمُدَبِراتِ اَمْراً) اما دليل محكمي از قرآن كريم و احاديث صحيح و معتبر بر اين كه سازمان كاينات به طور كلي به نبي يا ولي واگذار شده و نبي يا ولي عامل مطلق مشيت الله و ارادة الله، است وجود ندارد؛ هر چند ممكن است، عدهاي برخي از اطلاقات را دليل بگيرند. خلاصه، اين اطلاقات براي اثبات اين مطلب كافي نيست. علاوه بر آن كه ظواهر آيات زيادي دلالت دارند كه بسياري از افعال را خداوند متعال بدون واسطه انجام ميدهد؛ مانند: «اِنَّما اَمْراهُ اِذا اَرادَ شَيْئاً اَنْ يَقول له كن فيكون» يس/82 [فرمان نافذ خدا چون اراده خلقت چيزي را كند، به محض اينكه بگويد موجود باش بلافاصله موجود ميشود. به هر حال اين ادعا دليل محكمي ندارد و قول به غير علم است.]
کد سوال : 7779
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : نظر صحيح در معناي ولايت تكويني چيست؟
پاسخ : ولايت و استقلال و اختيار رتق و فتق و تدبير كاينات و امر خلق و رزق و زنده كردن و امساك و حفظ كرات و آسمان و زمين، و ادارة شؤون وجودي عالم امكان و سازمان ممكنات، مخصوص ذات بي زوال يگانة خداوند سبحان بوده و شريك و نظيري براي او نيست. و ادعاي شركت و اعتقاد به شركت كسي با خدا در هر يك از اين امور كفر و شرك است. فقط خداست كه بر كاينات سلطنت و حكمراني دارد و غير از او كسي حاكم مطلق و سلطان نبوده و ملكوت هر چيز به دست اوست. ملائكه و انبياء و اوصيا، همه تحت سيطرة قدرت و ولايت او قرار دارند.«لا يَمْلِكُونَ لِاَنْفُسِهِمْ ضَرّاً وَ لا نَفْعاً وَ لا يَمْلِكُونَ مَوْتاً و لا حَيوةً وَ لا نُشُوراً» فُرقان /3 [و حال آنكه (آن بتان) نه بر هيچ نفع و ضرر آنها قادرند و نه امر موت و حيات و بعثت آنها در دست آنان است.]و مملوك و مخلوق و مطيع و منقاد و تسليم اوامر او هستند.«وَ لِلّهِ يَسْجُدُ مَنْ فيِ السَّمواتِ وَ الْاَرضِ طَوْعاً و كَرهاً و ظِلالُهُم بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ» رعد/15 [هركه در آسمانها و زمين است با رغبت و اشتياق و با صبر و الزام، شب و روز به طاعت خداوند مشغول است.]حتي قول به اينكه خلق و رزق و تربيت و اِماته و إحيا و جميع اينگونه امور به معصومين تفويض شده و در آن ولايت دارند، به اين معني كه خدا اين كارها را مقارن ارادة آنها انجام ميدهد، باطل است؛ چنانچه علامه مجلسي در بحار و مرآة العقول تصريح فرموده است اگر چه عقلاً مانعي ندارد، اخبار بسيار مانع از آن است. بلكه ميتوان گفت كه عقلاً هم جايز نيست؛ زير اگر اين افعال را خدا، غير مقارن به ارادة آنها انجام ميدهد، پس در تمام موارد به آنها تفويض نشده است و اگر فقط مقارن آنها انجام ميدهد، اين خلاف شأن ربوبيّت و الوهيّت و متبوعيّت مطلق، و اسماء الحسني و صفات كمال الهي است، و قول به تعزال خدا از تصرّف در امور و خلاف (كُلَّ يَوْمٍ هُوَ في شَأْنٍ) ميباشند.
کد سوال : 7780
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : فرق ميان قوانين بشري و قوانين الهي از نظر روح عمل، چيست؟
پاسخ : يك تفاوت اصيل درميان قوانين الهي و قوانين بشري اين است كه قوانين الهي دو بعدي است و قوانين بشري يك بعدي. قوانين بشري به نظام روحي و تكامل معنوي فرد كاري ندارد. وقتي كه يك دولت برا ي مصالح كشور، اقدام به وضع ماليات ميكند، هدفش فقط بدست آوردن پول و تأمين هزينة كشور است. دولت نظري ندارد كه پرداخت كنندة ماليات چه نيتي دارد؟ آيا با طيب خاطر و رضايت و از روي علاقمندي به دولت يا كشور ماليات ميدهد يا از روي ترس؟ هدف دولت تنها پول گرفتن است، حتي اگر پرداخت كننده در دلش فحش هم بدهد باز هم منظور دولت عملي شده است.همچنين وقتي كه براي دفاع از كشور، سربازاني را به زير پرچم احضار ميكند به نيت سربازان كاري ندارد؛ او ميخواهد سرباز در ميدان جنگ با دشمن نبرد كند؛ براي دولت تفاوتي ندارد كه سرباز با رضا و ميل بجنگد يا از روي ترس از مسلسلي كه پشت سرش قرار دارد، نبردش خودنمايي باشد، به انگيزة حماسهها و تعصّبهاي احمقانه باشد، يا از براي دفاع از حق و حقيقت؟ولي در قوانين الهي چنين نيست؛ در اين قوانين، ماليات و سربازي بطور مطلق خواسته نشده است، بلكه توأم با نيت خالص و قصد قربت خواسته شده است. اسلام عمل با روح ميخواهد نه عمل بيروح. لهذا اگر مسلماني زكات خود را بدهد ولي شائبة ريا در آن باشد پذيرفته نيست؛ اگر به جهاد برود ولي براي خودنمايي باشد، قبول نيست. قانون الهي ميگويد سرباز اجباري به درد من نميخورد، من سربازي ميخواهم كه روحاً سرباز باشد، سربازي ميخواهم كه نداي: «اِنَّ اللهَ اشْتَري مِنَ الْمُوْمِنينَ اَنْفُسَهُمْ وَ اَمْوالَهُمْ بِاَنَّ لُهُم الْجَنَّةَ»توبه/111 را پذيرفته باشد و صميمانه به آن لبّيك بگويد.
کد سوال : 7781
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : چه دلايل نقلي، مؤيد اهميت نيّت در عمل هستند؟
پاسخ : از رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله) در روايت متواتر ميان شيعه و سني رسيده است كه: «اَّنِمَا الْاَعْمالُ بِالنِّيّاتِ»(وسائل1/8)[همانا كارها وابسته به نيتهاست]«لِكُلِّ امْرِءٍ مانَوي».(وسائل1/8)[براي هر كس همان است كه آن را قصد كرده است.]«لا عَمَلَ اِلاّبِنَيَّةٍ»(وسائل1/8)[هيچ عملي بدون نيت پذيرفته نيست.]در حديثي به اين شكل روايت شده است:«اِنَّمَا الْاَعْمالُ بِالنِّيَّةِ، وَ اِنَّما لِامْرِءٍ مَانوي، فَمَنْ كانَتْ هِجْرَتُهُ اِلَي اللهِ وَ رَسولِهِ فَهِجْرَتُهُ اِلَي اللهِ وَ رَسولِهِ، وَ مَنْ كانَتْ هِجْرَتُهُ لِدُنْيا يُصيبُها اَوِ امْرَاَةٍ يَتََزَوَّجُها فَهِجْرتُهُ اِلي ما هاجَرَ اِلَيْهِ» (صحيح مسلم6/48)[همانا اعمال، وابسته به نيت است؛ براي انسان همان است كه قصد كرده و هدف قرار داده است. هر كس به خاطر خدا و رسول هجرت كرده است، هجرتش به سوي خدا و رسول است؛ و هر كس به خاطر زني كه با او ازدواج كند و يا به خاطر ثروتي كه به چنگ آورد هجرت كرده است، هجرتش به سوي همان خواهد بود.]امام صادق(ع) فرمود:«كارتان را براي خدا قرار دهيد نه براي مردم، زيرا هر چه براي خدا است براي (بسوي خدا) است و هر چه براي مردم است بسوي خدا بالا نميرود.»(وسائل الشيعه1/11و12)
کد سوال : 7782
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : چه دلايل نقلي، بر تخفيف مجازات كفاري كه اعمال نيك با نيت خير انجام ميدهند، وجود دارد؟
پاسخ : از روايات زيادي كه در دست داريم كاملاً ميتوان اين مطلب را استفاده كرد:1. مجلسي عليه الرحمه از «ثواب الاعمال» شيخ صدوق از علي بن يقطين از حضرت امام موسي كاظم(عليهالسلام) نقل ميكند كه آن حضرت فرمود:«در بني اسرائيل مردي مؤمن همسايهاي كافر داشت. آن مرد كافر نسبت به همساية مؤمن خود همواره نيكي و نيكرفتاري ميكرد؛ وقتيكه مُرد، خداوند براي او خانهاي از نوعي گل بنا كرد كه مانع او از گرماي آتش بود و روزي او از خارج محيط او كه محيط آتش بود به او ميرسيد. به او گفته شد: اين به سبب نيكي و نيكرفتاري تو نسبت به همساية مؤمنت ميباشد.»(بحارالانوار3/377)مرحوم مجلسي پس از نقل اين روايت ميگويد: اين روايت و امثال آن دليل است كه عذاب برخي از جهنّميان از كفار به خاطر اعمال نيكشان برداشته ميشود. آياتي كه دربارة كفار وارد شده كه تخفيفي در عذابشان داده نميشود در موردي است كه چنين اعمال خيري از آنها صادر نشده باشد.2. ايضاً از حضرت امام محمد باقر(عليه السلام) روايت ميكند كه فرمود:«مرد مؤمني دركشور پادشاه ستمگري ميزيست. آن ستمگر آهنگ آن مؤمن كرد و او فرار كرد و به برخي از بلاد غير اسلامي رفت و بر مردي مشرك فرود آمد. آن مرد مشرك او را در كنار خود جاي داد و پذيرايي نمود. همينكه آن مشرك مرد به او خطاب رسيد، سوگند به عزّت و جلال خودم كه اگر در بهشت جايي براي مشرك بود تو را در آن، جا ميدادم، اما اي آتش او را بترسان ولي آسيب نرسان.امام آنگاه فرمود: و هر صبح و شام براي او از خارج آن محيط روزي آورده ميشود. از امام سؤال شد: از بهشت؟ فرمود: از جايي كه خدا خودش ميخواهد.» (بحارالانوار3/382)3. رسول اكرم دربارة عبدالله بن جدعان كه يكي از كفار معروف جاهليت و از سران قريش است، فرمود:سبك عذابترين اهل دوزخ، ابن جدعان است. عرض شد يا رسول الله چرا؟ فرمود: «اِنَّهُ كانَ يُطْعِمُ الطَّعامَ» او مردم را سير ميكرد.(بحارالانوار3/382)4. و هم آن حضرت دربارة چند تن از اهل جاهليت فرمود:«صاحب قبا را، و صاحب عصا را كه حاجيان را ميراند، و هم آن زن كه گربهاي داشت كه پنجه ميزد و او آن گربه را بسته بود نه خوراك ميداد نه رها ميساخت تا چيزي خود به چنگ آورد، در آتش ديدم؛ و داخل بهشت شدم و در آنجا آن مرد كه سگي را از تشنگي نجات داده و سيراب كرده بود مشاهده كردم.» (بحارالانوار3/382)
کد سوال : 7783
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : بزرگترين فرق بين مسلمان نيكو كار و كافر نيكو كار، در انجام عمل خير و نتيجه آن، چيست؟
پاسخ : فرق بزرگ بين يك نفر مسلمان نيكوكار و يك نفر كافر نيكوكار اين است كه كافر نيكوكار از آن جهت كه داراي برنامة صحيح و درست نيست، احتمال موفقيتش ناچيز است؛ ولي يك نفر مسلمان از آن جهت كه خود را به ديني تسليم كرده است كه برنامهاي جامع و صحيح دارد، اگر برنامة خويش را درست و صحيح اجرا كند، موفقيتش قطعي است. عمل صالح، تنها احسان به خلق نيست؛ تمام واجبات، محرّمات و مكروهات و مستحبات، جزء برنامة عمل صالح است. مسيحي متديني كه به خاطر دوري از اسلام فاقد برنامة صحيح است، از مواهب عظيم اين برنامه محروم است، زيرا ممنوعاتي را كه نبايد مرتكب ميشود؛ مثلاً شراب نبايد بنوشد و مينوشد. ميدانيم كه ممنوعيت شراب به واسطة زيانهاي فردي و اجتماعي و روحي آن است و طبعاً آنكه شراب مينوشد، زيانهاي شراب به او ميرسد و از اين نظر مانند كسي است كه از راهنمايي پزشك محروم است و به واسطة اين محروميت، كاري ميكند كه پيش از وقت، قلب يا كبد يا اعصاب خود را بيمار و عمر خود را كوتاه ميكند. در برنامة اسلام، پارهاي دستورهاست كه عمل به آنها شرط تكامل روحي و معنوي است. بديهي است يك نفر غير مسلمان هر اندازه بينظر و بيتعصب و خالي از عناد باشد، به واسطة محروميت از استفاده از برنامة كامل انسانيت، از مزاياي آن محروم خواهد ماند.با اين بيان روشن ميگردد كه تفاوت بين مسلمان و خداشناس غير مسلمان اين است كه مسلمان، خداشناسي است كه برنامة صحيح دارد ولي خداشناس غير مسلمان كارهايش بدون برنامه صحيح است؛ به عبارت ديگر مسلمان، هدايت يافته است و غير مسلمان هر چند خداشناس باشد، هدايت نيافته است.