• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    • عبارت :
      تعداد درصفحه :
کد سوال : 7744
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : آيات نشان مى دهند كه پدر حضرت ابراهيم عليه السلام بت پرست بوده است . پس چگونه گفته مى شود كه همه نياكان حضرت محمد (ص ) موحد بوده اند ؟
پاسخ : اولا ميان مفسران و مورخان درباره اينكه آزر پدر حضرت ابراهيم بوده است يانه اختلاف است . برخى مى گويند آزر عموى ابراهيم عليه السلام بوده , برخى مى گويند جد مادرى ايشان بوده , و برخى مى گويند بزرگ و سرپرست بوده بدون آنكه نسبت خويشاوندى داشته باشد . اين دسته از مفسرين قائلند كه پدر حضرت در همان اوان كودكى ايشان درگذشته است . از برخى روايات نيز استفاده مى شود كه آزر پدر حضرت ابراهيم عليه السلام بوده است . ثانيا ; هر چند ادله و روايات دلالت دارند كه نياكان پيامبر اكرم (ص ) همه موحد بوده اند , اما حتى اگـر چـنـيـن نـباشد نه تنها قدحى و نقصى بر حضرت ايشان (ص ) وارد نيست بلكه بر عظمت و بزرگى ايشان نيزافزوده مى شود . چـرا كـه مـخالفت با سيره و سنت نادرست نياكان , خصوصا پدران نشان دهنده استقلال فكرى و بزرگى شخصيت انسان است . ثالثا , از آيات 114 سوره توبه , 4 سوره ممتحنه و 72 از سوره انبياء و 49 سوره مريم به دست مى آيد كـه حـضـرت ابـراهيم در اوان كودكى براى آزر از خداوند طلب آمرزش مى كند اما بعد از آنكه متوجه قضاى الهى درباره كفار من جمله آزر مى گردداز او تبرى مى جويد . امـا در آيـه 41 از سـوره ابـراهـيـم بيان شده است كه حضرت ابراهيم در اواخر عمر شريف خود از خداوند براى والد خود طلب آمرزش مى نمايند . از اين رو مى توان گفت كه آزر پدر ايشان نبوده است . چرا كه در اوان كودكى يك بار براى آزر طلب آمرزش نمودند و بعد از او تبرى جستند . از قـرائن لـطـيف ديگراين است كه در اين آيه حضرت از واژه والد استفاده كرده اند كه صرفا بر پدر ومادر اصلى و حقيقى اطلاق مى شود . امـا در آيـات ديـگـر كـه در مورد آزر است از واژه اب استفاده كرده اند كه كاربرد آن اعم از پدر حقيقى است . در برخى روايات ازنام پدر ابراهيم به تارخ اسم برده شده و عهد عتيق نيز مويد آنست .
کد سوال : 7745
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : واجب الوجود و ممكن الوجود را تعريف كنيد ؟
پاسخ : واجـب الـوجود عبارت است از موجودى كه خودبخود وجود داشته باشد و نيازى به موجودديگرى نداشته باشد كه طبعا چنين موجودى ازلى و ابدى خواهد بود . مـمـكن الوجود : موجودى كه خودبخود وجود ندارد بلكه وجود و تحقق يافتنش منوط به موجود ديگرى است .
کد سوال : 7746
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : صحت تقسيم عقلى موجود به واجب الوجود و ممكن الوجود به چند صورت فرض مى شود ؟
پاسخ : صدق اين قضيه ( موجودات يا واجب الوجود و يا ممكن الوجود هستند ) به سه صورت تصورمى شود :الـف - هـر مـوجـودى واجـب الـوجود باشد , ب - هر موجودى ممكن الوجود باشد , ج - بعضى از موجودات واجب الوجود و بعضى ممكن الوجود هستند . بـنـا بـر فـرض اول و سـوم وجـود واجـب الـوجود ثابت است , اما فرض دوم اينكه آيا مى شودهمه مـوجـودات مـمـكـن الـوجـود بـاشـنـد يـا نه ؟ بايد برهان ديگرى ضميمه كرد و آن اين است كه مـمـكـن الوجود بودن همه موجودات محال است , زيرا ممكن الوجود نياز به علت دارد و اگر همه موجودات نياز به علت داشته باشند , تسلسل در علل كه محال است , پيش مى آيد . پـس بايد سلسله علل به موجودى كه نياز به علت نداشته باشد , منتهى گردد و آن واجب الوجود است .
کد سوال : 7747
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : در آيه 6 از سوره بقره آمده است كه كفار هدايت شدنى نيستند . در اين صورت قرآن براى هدايت چه گروهى نازل شده است ؟
پاسخ : اولا مـراد از كـفـار در ايـن آيـه كسانى هستند كه ريشه هاى كفر و عناد در وجود وقلوبشان راسخ گـشته به گونه اى كه انذار و عدم انذار براى آنها فرقى نمى كندچنانچه در آيه مى فرمايد : [ سواء عليهم اانذرتهم ام لم تنذرهم لا يومنون ] . مـويـد ايـن مـطـلب اين است كه قرآن همواره اعلام مى دارد كه باب هدايت مفتوح و بازاست در حاليكه اگر همه كفار هدايت ناشدنى باشند و انذار و عدم انذار به حال آنها فرقى نداشته باشد , راه هدايت بر آنها مسدود خواهد بود . ثانيا : بعيد نيست كه مراد از كفار در اين آيه , بزرگان مكه باشند كه عناد ولجاجت با دين اسلام را تا پايان عمر ادامه دادند .
کد سوال : 7748
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : ديـن پـدر و اجـداد پيغمبر گرامى اسلام صلى اللّه عليه و آله و سلم چه بوده و اين كه مى گويند اينها به دين ابراهيم خليل عليه السلام بوده اند منظور چيست و چرا دين مسيح را نپذيرفتند ؟
پاسخ : مطابق مدارك و اخبارى كه از پيشوايان ما به ما رسيده است , پدران و اجدادپيغمبر صلى اللّه عليه و آلـه و سـلـم هـمه موحد و پكتا پرست بوده اند و منظور ازپيروى از آيين ابراهيم عليه السلام هم هـمـيـن اسـت ; زيـرا ابراهيم عليه السلام يكى از قهرمانان بزرگ توحيد و مبارزه كنندگان با بت پـرسـتـى و شـرك بـوده است ومجاهدتهاى اين پيغمبر در راه خداوند يگانه و برانداختن آيين بت پـرسـتـى و شـرك مـعـروف است و لذا گاهى قرآن , ما مسلمانان را با اين كه داراى دين مقدس اسلام هستيم ملت ابراهيم و پيرو آيين ابراهيم مى نامد كه منظور همان توحيد خالص است . تـنـهـا آيـيـنى كه در محيط حجاز و در ميان عربها معروف بود و پيرو داشت , همان آيين ابراهيم عـلـيـه الـسلام بوده است , و برخى از سنن ابراهيم , حتى در ميان بت پرستان شايع بود و در زبان عرب به آيين ابراهيم , دين حنيف مى گفتند ; آيين يهود و مسيح كمتر به خاك حجاز نفوذ كرده بود و فقط در مدينه و خيبر و مرزهاى يمن , گروهى كليمى و مسيحى زندگى مى كردند , روى اين قراين مى توان گفت كه نياكان پيامبر پيروآيين ابراهيم بوده اند .
کد سوال : 7749
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : در فلسفه اصالت وجودى آورده شده است كه موجودات هستى ناقص و خداوند هستى كامل است . ضمنا در احاديث و قرآن آمده است كه خداوند بود و همه چيز نبود چگونه ازهيچ چيز هستى ناقص بوجود آمد ؟ منظور از هستى ناقص چيست ؟ واقعيت چيستى اين هستى ناقص چيست ؟ .
پاسخ : ايـن مـسئله در فلسفه از فروعات بحث علت و معلول است طبق براهين فلسفى هر موجودممكن در وجود خود احتياج بعلت دارد و اگر علتش ممكن باشد آن نيز احتياج به علت دارد سلسله علل هـر چه باشد بالاخره بايد بعلتى برسد كه فى نفسه موجود بوده احتياج بعلت خارج از خود نداشته بـاشد يعنى واجب الوجود بوده هيچگونه احتياج بغير نداشته از هر جهت تام و كامل باشد زيرا اگر سـلـسـلـه مـعلولات بواجب الوجودنرسد موجود ممكن مفروض الوجود موجود نخواهد شد و اين خلاف فرض است . پـس واجـب الـوجـود اسـت كـه از هـر جـهت بى نياز از علت بوده و تام و كامل و علت هر موجود ممكن است بلاواسطه يا مع الواسطه . و از طرف ديگر احتياج وجودى كه موجود ممكن بعلت دارد در حد ذاتش بايد باشد زيرااگر خارج از ذات و زائد بر ذاتش باشد در حد ذات محتاج نبوده و واجب الوجودخواهد بود در حاليكه ممكن الـوجـود فـرض شـده و اين خلاف فرض است پس وجود ممكن عين احتياج مى باشد و نقص لازم احـتـيـاج است زيرا محتاج اگر ناقص نبود تام و كامل بود واحتياجى نداشت و معنى نقص ممكن اينست كه هيچگونه استقلال وجودى ندارد . اگرموجودات با علت موجود است و اگر از علت صرف نظر شود باطل و معدوم و هيچ است . فى المثل نسبت معلول بعلت ( ممكن بواجب ) مانند نسبت معنى حرفى است باسم اگرگفتيم از تهران تا شيراز فلان مقدار راه است لفظ ( از ) با تهران ( از تهران )معنى معقولى مى دهد و تنها ( از ) مفهومى ندارد . و امـا ايـنـكـه گـفـته شده خداوند بود و هيچ چيز نبود الخ معنى آن نه اينست كه زمان ثابت و بـيـنهايتى هست كه در طرف اول آن ( جانب ازل ) جز خدا چيز ديگرى ( مخلوقات ) نبودند و در طـرف آخر آن ( جانب ابد ) مخلوقات بوجود آمدند زيرا دراين صورت زمان در وجود خود احتياج بـخـدا نخواهد داشت و در مقابل خدا واجب الوجودديگرى خواهد بود با اينكه زمان نيز مانند ديگر مـمكنات مخلوق خدا است پس زمان نيز روى ساير مخلوقات بايد باشد در اين صورت عالم هستى همان خدا ( اعم از زمان و غير زمان ) و مجموع زمان و غير زمان وجودا خدا از قبيل بعديت معلول از علت ( توقف وجودى ) و خداوند نه خودش زمانى و منطق بزمان است و نه فعل او مجرى ( زمان و غير زمان ) زمانى مى باشند . و شاهد اين مطلب اينكه بعضى از احاديث كه اين مطلب را ذكر مى فرمايد اين طوراست كان اللّه و لـم يـكـن مـعه شيى و هو الان كما كان و اما اينكه چگونه از هيچ چيز هستى ناقص بوجود آمد ؟ معنى اين مطلب فلسفى نه اينست كه عدم ماده هستى ممكن مى باشد و خداوند مقدارى از عدم را بـرداشته از آن هستى ممكن ساخت چنانكه مثلا زرگر مقدارى از طلا را برداشته آنرا گوشواره و الـنـگـومـى سـازد زيـرا عدم بطلان و لا شى است و محال است لا شيى شى ء بشود بلكه معنى اش ايـنـسـت كـه چون ممكنات در حد ذات شان احتياج بعلت داشته عين احتياج هستند بحكم عقل درحـد ذات شـان عدم است بخلاف خداوند كه در حد ذات خود حاجت بغير ( علت ) ندارد وعين وجود است پس خدا بود و هيچ چيز نبود و لايزال همين طور است .
کد سوال : 7750
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : اگـر شـريـعـت اسـلام كـامـلترين و برترين شرايع الهى است , پس چرا مسلمانان در نماز ازخدا مى خواهند كه آنها را به راه راست ( صراط مستقيم ) هدايت كند ؟
پاسخ : درسـت اسـت كـه اسلام كاملترين و برترين شرايع است اما اين مطلب سبب نمى شود كه هركس مسلمان باشد و لو مسلمانى گناهكار او نيز كاملترين و برترين متدينان باشد . لـذا يـك فـرد مسلمان متعارف ( با اينكه اسلام برترين اديان است ) از نوح و ابراهيم عليهماالسلام برتر نيست .
کد سوال : 7751
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : در آيه 2 از سوره مباركه بقره آمده است كه قرآن هدايت براى متقين است . در حالى كه متقين قبلا هدايت يافته اند و با عمل به وظايف و دستورات الهى به تقوا متصف شده اند . پس چگونه قرآن سبب هدايت آنها مى گردد ؟
پاسخ : متقين داراى دو هدايت اند . يك هدايت كه هدايت اوليه است همان هدايتى است كه دراثر فطرت پاك خدادادى از آن بهره مند مى شوند . هدايت ديگر هدايت ثانويه است كه توسط قرآن صورت مى گيرد و سبب كمال هدايت اوليه فطرى مى گردد .
کد سوال : 7752
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : شيوه هاى گوناگون هدايت در قرآن كدام اند ؟
پاسخ : الف : هدايت از طريق برهان و استدلال , مانند استدلال ابراهيم عليه السلام بانمرود . ب : هـدايت از طريق ارائه و نشان دادن مظاهر دنيايى و اخروى , مانند داستان مذكور در آيه 258 بقره . در اين آيه داستان كسى نقل شده است كه از قريه اى گذركرد و ديد كه آن قريه ويران شده است و بـا خـود گـفت چگونه ممكن است اين ويرانهادوباره ساخته شوند و اين انسان هاى مرده دوباره زنده شوند . خداوند او را به مدت يك صد سال از دنيا برد و سپس او را زنده كرد . ج : هدايت از طريق ارائه و نشان دادن خود حقيقت و علتى كه پديده را ايجادمى كند . به عبارت ديگر نشان دادن سبب و مسبب را با هم . و اين نوع هدايت برترين و بهترين انواع هدايت است .
کد سوال : 7753
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : چرا ما همواره درخواست هدايت به ( صراط مستقيم ) از خدا مى كنيم مگر ماگمراهيم ؟
پاسخ : اولا : انـسان در مسير هدايت هر لحظه بيم لغزش و انحراف درباره او مى رود , به همين دليل بايد خود را در اختيار پروردگار بگذارد و تقاضا كند كه او را بر راه راست ثابت نگهدارد . ثانيا : هدايت همان پيمودن طريق تكامل است كه انسان تدريجامراحل نقصان را پشت سر بگذارد و به مراحل بالاتر برسد .