• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    • عبارت :
      تعداد درصفحه :
کد سوال : 13812
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : آيا قرآن عثماني كه هم اكنون در دست ماست با قرآن حضرت علي ( ع ) تفاوت دارد؟
پاسخ : قرآن كه در دست ماست قرآن عثماني است ولي هيچ كم يا زيادي نسبت به قرآن تنظيم شده توسط حضرت علي ( ع ) ندارد تنها تفاوت در اين است كه حضرت امير سوره ها را بر طبق ترتيب نزول آنها نوشتند نه به ترتيب بزرگ وكوچكي سوره ها علاوه بر اين ، حضرت امير شان نزول آيات و توضيح و تفسير مربوط به آنها را مي نگاشتند .پس هرگونه تغيير به اجماع علماي شيعه و سني مردود است . اما اين كه قبلا" قرآن به خط كوفي نگاشته شده و در تبديل آن به خط فعلي ممكن است تغييري رخ داده باشد مردود است ، زيرا : اولا" ) هيچ دليلي در دست نيست كه باعث اين تغيير باشد .ثانيا" ) اين كار علاوه بر اينكه توسط متخصصان فن و خط صورت مي گرفت توسط كارشناسان مورد بازنگري و باز بيني واقع مي گشته است. حتي امروزه چاپ قرآن مجيد داراي محدوديتهايي است كه يكي از آنها بازخواني و تاييد هييت هايي است كه اين مسوليت را به عهده دارند .;
کد سوال : 13814
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : آيا اين كه گفته اند اگر 313نفر مصلح عادل در جهان باشد امام زمان ( عج ) ظهورمي كند درست است يانه ؟
پاسخ : تعداد 313 نفر ياران خاص امام عصر ( عج ) در روايات موجود است كه به تعداد ياران رسول خدا ( ص ) در جنگ بدر خواهد بود .البته اين تعداد همه ياران آن حضرت نيستند بلكه سران و بزرگان آنان مي باشند .به نظر مي رسد اجتماع اين عده يكي از زمينه هاي ظهور آن حضرت باشد .براي آگاهي بيشتر ر.ك : ( ( معجم احاديث روايات حضرت مهدي ( عج ) ) ) بنياد معارف اسلامي . ;
کد سوال : 13815
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : اثبات ولايت فقيه از طريق قرآن چگونه است ؟
پاسخ : ابتدا توجه به اين نكته لازم است كه گاه گمان مي شوند كه تنها مدرك اسلامي بودن يك مساله مطرح شدن آن به صورت صريح در قرآن كريم است و هر آنچه با قطع نظراز اين كه عقل و سنت نيز هر يك دليل و مدرك معتبري در كنار قرآن است واسلام را مي توان و بلكه بايد از مجموع هر سه منبع ( قرآن ، سنت و عقل ) شناخت به توضيح اين مساله مي پردازيم كه قرآن كريم كه روشن گر راه هدايت است برخي از امور را خود به طور مستقيم و بدون واسطه بيان كرده است مانند كليات بسياري از احكام و برخي از امور را به طور غير مستقيم و باواسطه پيامبران بيان كرده است ولي خودش به اين واسطه تصريح كرده است . قرآن كريم تبيين هدايت خود را بر عهده پيامبر مي گذارد ( ( و انزلنااليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم ؛ و اين قرآن را به سوي تو فروفرستاديم تا براي مردم آنچه را به سوي ايشان نازل شده است توضيحدهي ) ) ، ( نحل ، آيه 44 ) و نيز فرمود ( ( ما آتاكم الرسول فخذوه و مانهاكم عنه فانتهوا؛ آنچه را رسول خدا براي شما آورد بگيريد و آنچه را نهي كرد خودداري كنيد ) ) ، ( حشر، آيه 7 ) . از اين آيات به دست مي آيد كه خداوند متعال فرامين رسول خود را نازل منزل و قايم مقام خود كرده است پس هر چه را پيامبرخداگفت مي توان با استناد به اين آيات سخن غير مستقيم قرآن دانست درست مانند اين كه مالك خانه از دو طريق مي تواند كليد همه اتاقهاي خانه رابه شخصي بدهد يكي اين كه مستقيما" همه كليدها را به او بدهد و ديگر اين كه كليد يك اتاق را بدهد و كليد اتاقهاي ديگر را در آن اتاق بگذارد و محل آن رانيز به آن شخص بگويد در هر دو طريق مي توان گفت آن شخص كليد همه اتاقهارا از مالك خانه گرفته است . بااين سخن مي توان عمل به همه روايات معصومين ( ع ) را عمل به قرآن و سخن آنان را سخن قرآن دانست پس ادله روايي مساله ولايت مطلقه فقيه كه در همه كتب مربوط به ولايت فقيه آمده است بيگانه از استناد به قرآن نيست . به هر روي قبل از پاسخ ، ذكر دو مقدمه لازم است : مقدمه اول : ولايت مطلقه از سه طريق قابل اثبات است : الف ) دليل عقلي محض : يعني بدون استناد به هيچ آيه و روايتي . ب ) دليل نقلي محض : يعني فقط از آيه و روايت و بدون مدد از دليل عقلي . ج ) دليل تلفيقي : يعني از مجموع دليل عقلي و نقلي . هر يك از اين سه طريق به تفصيل در كتب مربوطه مطرح شده است ولي در اين پاسخ فقط بخش قرآني آن ( يعني استناد ولايت فقيه به قرآن ) مطرح مي شود .مقدمه دوم : در ولايت مطلقه فقيه ولايت به معني زعامت ، رهبري و حكومت اسلامي و اطلاق آن بدين معنااست كه دايره اختيارات در ولايت فقيه اختصاص به يك حوزه خاص از مسايل اجتماعي ندارد بلكه هر حوزه اي را كه دخالت حكومت در آن لازم است شامل مي شود پس فقيه مي تواند در تمامي اين حوزه ها با رعايت ضوابط وقوانيني كه اسلام تعيين كرده تصميم گيري و اجرا كند .ولايت مطلقه فقيه هرگز بدين معنا نيست كه فقيه در تصميم گيري و اجرا هيچ قيد و شرطي نداردو رعايت هيچ ضابطه اي بر او لازم نيست اين معناي باطل از ولايت مطلقه توسط هيچ فقيهي ابراز نشده فقط توسط ناآگاهان يا غرض ورزان شده است پس اطلاق در ولايت به معناي گستره ولايت بر همه حوزه هايي است كه دخالت حكومت در آن لازم است بدين معنا اختيارات همه حكومت هاي متعارف در سطح جهان امروز مطلقه است زيرا بقاي هيچ حكومتي بدون اجازه ودخالت در همه حوزه هاي حكومتي امكان پذير نيست البته هر حكومتي در جهان براي تصميم گيري و اجرا رعايت ضوابطي را بر خود لازم مي داند در حكومت ولايت فقيه نيز اين ضوابط از سوي دين تعيين شده است . پس از ذكر اين دومقدمه به اصل پاسخ مي پردازيم : براي اثبات ولايت مطلقه فقيه از قرآن بايد مسايل زير را از قرآن به دست آورد : 1- اصل حكومت و ولايت در اسلام. 2- اطلاق ولايت . 3- شرايط حاكم يعني اسلام و ايمان ، عدالت آگاهي به اسلام ( فقاهت ) ، كفايت . مساله اول ، اصل حكومت در اسلام : لزوم حكومت درهر جامعه اي از بديهيات و نيازي به دليل ندارد در اينجا فقط به آياتي كه ولايت پيامبر اكرم ( ص ) و امامان معصوم ( ع ) را ثابت مي كند اشاره مي كنيم . ( ( النبي اولي بالمومنين من انفسهم ) ) ( احزاب آيه 6 ) پيامبر نسبت به مردم از خود آنان سزاوارتر است پس اگر تصميمي درباره آنان گرفت اطاعت از آن بر مردم لازم است ( ( و ماكان لمومن و لا مومنه اذ اقضي الله و رسوله امرا ان يكون لهم الخيره من امرهم ) ) ( احزاب آيه 36 ) هيچ مرد و زن با ايماني حق ندارند هنگامي كه خدا و پيامبرش مطلبي را لازم بدانند اختياري از خود دربرابر خدا داشته باشند و مجموع آياتي كه امر به اطاعت از پيامبركرده است ( آل عمران آيه 32 و132 ) ( مايده آيه 92 ) ( انفال آيه 20 ) ( نور آيه 54 و56 ) ( محمد آيه 33 ) ( مجادله آيه 13 ) ( تغابن آيه 12 ) و درباره ولايت امامان معصوم ( ع ) نيز فرمود : ( ( انما وليكم الله و رسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلوه و يوتون الزكاه و هم راكعون ) ) ( مايده آيه 55 ) همانا ولي شما خداونداست و پيامبر او و مومناني كه نماز را بر پا مي دارند و در حال ركوع زكات مي دهند اين آيه به اتفاق همه مفسراني كه ( شيعه و سني ) براي آن شان نزول ذكر كرده اند در حق علي بن ابيطالب ( ع ) نازل شده است ( ( اطيعوا الله واطيعوا الرسول و اولي الامر منكم ) ) ( نسا آيه 59 ) از خداوند و پيامبر و اولوالامرتان اطاعت كنيد مساله دوم : اطلاق ولايت : آياتي كه در مساله قبل ذكرشد هيچ يك اطاعت از پيامبر و اولواالامر را مقيد به مورد خاص يا موضوع خاص نكرده است و آن را به صورت مطلق بيان فرموده است . در آيه دوم اطاعت هرحكمي كه خدا و رسول كردند بر مردم لازم شمرده شده است . در آياتي كه امربه اطاعت از پيامبر و اولواالامر شده است نيز هيچ قيدي براي آن ذكر نشده است پس از اين آيات اطلاق در ولايت ثابت مي شود .از آن جا كه حكومت درجامعه اسلامي از ضروريات است و اختصاص به زمان رسول الله يا زمان حضورمعصوم ندارد از اين آيات مي توان اطلاق ولايت را براي حاكم اسلامي در هردوره اي ثابت كرد .مساله سوم شرايط حاكم و ولي : شرط اول : اسلام و ايمان. خداوند مي فرمايد : ( ( لن يجعل الله للكافرين علي المومنين سبيلا"؛ خداوند هرگزكافران را بر مومنان سلطه نمي دهد ) ) ، ( نسا آيه 141 ) و ( ( لايتخذ المومنون الكافرين اوليا من دون المومنين و من يفعل ذالك فليس من الله في شي ؛مومنان نبايد كافران را به جاي مومنان دوست و ولي خود بگيرند و هر كس چنين كند از لطف و ولايت خدا بي بهره است ) ) ، ( آل عمران آيه 28 ) . شرطدوم : عدالت در مقابل ظلم است . خداوند حكومت و ولايت ظالمين رانمي پذيرد پس حاكم و ولي بايد عادل باشد .فرمود : ( ( ولاتركنوا الي الذين ظلموا فتمسكم النار؛ به ستم پيشگان گرايش نيابيد كه آتش دوزخ به شماخواهد رسيد ) ) ، ( هود آيه 113 ) و اين ركون در روايات به ركون دوستي واطاعت تفسير شده است ، ( تفسير علي بن ابراهيم ج ، 1 ص ، 338 ) و در شرطامامت به حضرت ابراهيم فرمود : ( ( قال اني جاعلك للناس اماما" قال و من ذريتي قال لاينال عهدي الظالمين ) ) ( بقره آيه 124 ) خدا فرمود : من تو راپيشواي مردم گماردم گفت : و از فرزندان من ؟ فرمود : عهد من به ستمكاران نمي رسد شرط سوم : فقاهت . حاكم اسلامي بايد عالم به احكام اسلام باشد تابتواند آنها را اجرا كند در زمان پيامبر ( ص ) و امام معصوم ( ع ) اين علم از سوي خداوند به آنان داده شده است و در زمان غيبت امام معصوم ( ع ) داناترين مردم به احكام يعني فقها اين علم را دارند قرآن درباره شرط علم مي فرمايد : ( ( افمن يهدي الي الحق احق ان يتبع امن لايهدي الا ان يهدي فمالكم كيف تحكمون ؛ آيا كسي كه به راه حق هدايت مي كند سزاوارتر است ك از او پيروي شود يا كسي كه راه نمي يابد مگر آن كه راه برده شود شما را چه مي شود؟چگونه داوري مي كنيد؟ ) ) ، ( يونس ، آيه 35 ) . فقيه كسي است كه با تخصصي كه سالها در تحصيل آن كوشش كرده خودش مي توان احكام اسلام را از قرآن وسنت و عقل و اجماع به دست آورد و غير فقيه كسي است كه اين تخصص راندارد و بايد احكام اسلام را از فقيه بياموزد .اشكال : غير فقيه مي توانداحكام اسلام را از فقيه بگيرد و حكومت كند پس لازم نيست خودش فقيه باشد .پاسخ : اولا"، آگاهي هاي لازم از اسلام براي حكومت اختصاص به فتواندارد تا گفته شود غير فقيه از فقيه تقليد مي كند بلكه در بسياري از مواردفقيه بايد با توجه به ملاك هاي ترجيح در تزاحم احكام و يا تشخيص مواردمصلحت به حكم حكومتي صادر كند و حكم حكومتي خارج از دايره فتوا و تقليداست . صدور حكم حكومتي در تخصص فقيه است . ثانيا" آيا غير فقيه اطاعت ازفقيه را در همه موارد بر خود لازم مي داند؟ يا فقط در مواردي كه خود تشخيص مي دهد از فقيه اطاعت مي كند در صورت دوم هيچ ضمانت بر اطاعت از فقيه وجود ندارد و در صورت اول در واقع آن فقيه ولايت دارد و اين شخص مجري از سوي او به شمار مي آيد اين با ولايت فقيه منافاتي ندارد .اشكال : در اين آيه اطاعت از ( ( من يهدي الي الحق ) ) سزاوارتر از ( ( من لايهدي الايهدي ) ) معرفي شده است و در تطبيق آن بر مورد ما اطاعت از فقيه را سزاواتر ازاطاعت غير فقيه مي داند .اين است كه پس اطاعت غير فقيه نيز با وجودفقيه مقبول است گرچه اطاعت از فقيه بهتر است ( مانند اين سخن را ابن ابن الحديد در شرح خود بر نهج البلاغه ج ، 9 ص ، 328 نسبت به مقايسه امام علي ( ع و خلفاي پيش از او مي گويد ) پاسخ : اين سزاواتر بودن سزاواري در حدالزام است يعني فقط بايد از او پيروي كرد به قرينه اينكه در ذيل آيه مردم را توبيخ مي كند كه چرا از ( ( من يهدي الي الحق ) ) پيروي نمي كنيد ( ( فما لكم كيف تحكمون ) ) اين سزاواري در حد الزام در واقع معناي صفت تفصيلي راساقط مي كند مانند آيه ( ( واولوا الارحام بعضهم اولي ببعض ) ) ( احزاب آيه 6 ) كه در بحث ارث است و وجود هر طبقه مانع از ارث طبقه دوم مي شود.آيات بيشمار ديگري نيز وجود دارد كه فضيلت عالمان را بر غير عالمان بيان كرده است ، ( زمر، آيه 9 ) . شرط چهارم : كفايت : يعني توانايي شايستگي دراداره امور جامعه كه از آن به مدير و مدبر بودن نيز تعبير مي شود .حضرت يوسف فرمود : ( ( قال اجعلني علي خزاين الارض اني حفيظ عليم ؛ گفت مرا برخزاين اين سرزمين بگمار كه من نگهبان امين و كاردانم ) ) ، ( يوسف ، آيه 55 ). درباره داستان حضرت موسي و دختر شعيب نيز فرمود : ( ( ان خير من استيجرت القوي الامين ؛ بهترين كسي كه مي تواند به كارگيري ( اوست كه ) تواناي دستكار است ) ) ، ( قصص ، آيه 26 ) . در داستان عفريت جني و حضرت سليمان ( ع ) نيز از قول آن عفريت فرمود : ( ( و اني عليه لقوي امين ؛ من بر اين كار تواناي درستكارم ) ) ، ( نمل آيه 39 ) . از مجموع اين آيات به دست مي آيداگر كسي كاري و پستي را به عهده مي گيرد بايد توانايي و صلاحيت لازم براي آن را داشته باشد .از مجموع آياتي كه در اين موضوعات ذكر شد مي توان تصويري كلي از سيماي حاكم از ديدگاه قرآن به دست آورد در منطق قرآن حكومت و زمامداري تنها شايسته كساني است كه از صلاحيتهاي علمي و اخلاقي و توانمندي هاي لازم برخودار باشند .به دست آوردن اين تصوير در زمان غيبت امام معصوم ( ع ) بر ولايت مطلقه فقيه تطبيق مي كند .از طرف ديگرحكومت اسلامي حكومت قانون خداست ( ( و من لم يحكم بما انزل الله فاوليك هم الكافرون ؛ و آن بدون حاكميت دين شناسي و متخصص مستعد دراجراي احكام الهي ( فقيه عادل و جامع الشرايط ) امكان پذير نيست ) ) ، ( مايده ،آيه 44 ) . براي مطالعه بيشتر مستندات قرآني ولايت مطلقه فقيه و حكومت اسلامي به منابع زير رجوع كنيد : 1- نگاهي به مباني قرآن ولايت فقيه علي ذوعلم موسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر پاييز 79 .2- پيام قرآن ج 10قرآن مجيد و حكومت اسلامي آيت الله مكارم شيرازي مدرسه امام علي بن ابي طالب قم 1374 .( ( اظهار نظر دقيق شما [ با ذكر شماره نامه قبلي ] درباره ي پاسخ ها، موجب تكامل و پويايي كار ماست ) ) ;
کد سوال : 13817
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : با توجه به روايات ، پانصد درهم زمان پيامبر ( ص ) به حساب امروزي چقدر مي شود و كلا مهريه يك زن مومن بايد چقدر باشد تا خدا راضي باشد؟
پاسخ : مبلغ مذكور با محاسبه هر درهم 7000 ريال معادل 000/500/3 ريال مي شود .ازنظر شرعي مهريه تخييري است و كمتر يا بيشتر از مقدار فوق جايز مي باشد.البته توصيه شده است كه حدالامكان از مهريه سنگين احتراز شود .;
کد سوال : 13818
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : سوره هاي قرآن توسط چه كسي و بر چه معياري نام گذاري شده است ؟
پاسخ : علامه طباطبايي و ديگران در رابطه بانام گذاري سوره هاي قرآني معيارهاي زير را ارايه داده اند : 1- تسميه سوره راگاهي با اسمي كه در آن سوره واقع شده يا با موضوعي كه در آن سوره از آن بحث شده در نظر مي گيرند مثلا" نام گذاري سوره نسا به اعتبار بيان احكام زنان درآن ، و سوره مايده به لحاظ سخن رفتن از مايده آسماني در آن و سوره انعام به جهت سخن از چهار پايان و سوره نحل به علت تكيه بر زنبور عسل وسوره نمل به خاطر به ميان آمدن مورچگان در آن است . شاهد بر اين مدعاقرآن هاي قديمي بسياري است كه اول سوره مي نويسند ( ( سوره تذكر فيهاالبقره ؛ سوره اي كه در آن بقره ذكر مي گردد ) ) و ( ( سوره يذكر فيها آل عمران ؛سوره اي كه در آن از آل عمران سخن به ميان مي آيد ) ) . 2- گاهي جمله اي ازاول سوره را معرف و نام آن سوره قرار مي دهند چنانكه گفته مي شود سوره ( ( قل هوالله ) ) ، ( ( اقرا بسم ربك ) ) ، ( ( انا انزلناه ) ) و ( ( لم يكن ) ) و نظاير آنها .3- گاهي باوصفي كه سوره دارد به معرفي آن مي پردازند مثلا" سوره حمد به مناسبت اين كه در اول قرآن گذاشته شده ، فاتحه الكتاب و به مناسبت هفت آيه بودنش سبع مثاني ناميده مي شود و يا سوره ( ( قل هوالله ) ) به لحاظ اين كه مشتمل برتوحيد خالص است سوره اخلاص به جهت اين كه خداي تعالي را توصيف مي كند سوره ( ( نسبه الرب ) ) ناميده مي شود .4- گاهي تسميه سوره به لحاظ نوعحروف مقطعه موجود در آن است مانند : سوره ق ، ص ، حمسق و ...حاصل سخن اين كه درباره نام گذاري سوره بايستي گفت اين عمل به صورت طبيعي شكل گرفته و نمي توان گفت به دستور رسول الله ( ص ) مي باشد و براي همين نكته است كه بسياري از سوره ها بيش از يك اسم دارند مانند بقره ، آل عمران ،نحل ، توبه ، غاشيه و ...( ر.ك 1- طباطبايي محمد حسين قرآن در اسلام ص 129 انتشارات دارالكتب الاسلاميه 2- زركشي ، البرهان في علوم القرآن ج 1،ص 339، انتشارات دارالكتب العلميه ) . ;
کد سوال : 13819
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : كيفيت نزول قرآن را بيان كنيد؟
پاسخ : درباره كيفيت نزول قرآن دوگونه آيات را در قرآن كريم مي توان يافت : 1- آياتي كه بر اختصاص دلالت دارند مانند آيه 185 سوره ( ( بقره ) ) و آيه 3 سوره ( ( دخان ) ) و آيه 1 سوره ( ( قدر ) ). 2- آياتي كه بر عموم و تفريق دلالت دارند مانند آيه 106 سوره ( ( اسرا ) ) و آيه 32 سوره ( ( فرقان ) ) . سوالات قابل طرح در اين ميان يكي اين است كه چگونه بين اين دو طايفه از آيات را جمع بكنيم ؟ و ديگري اين است كه زمان بعثت -كه براساس قول شيعه 27 رجب به همراه نزول 5 آيه از سوره علق بوده - باقول نزول قرآن در شب قدر چگونه قابل جمع خواهد بود پاسخ هايي كه ازجانب علماي اهل سنت و شيعه داده شده به شرح ذيل است : 1- بيشتر اهل سنت و برخي از علماي شيعه ( مانند شيخ مفيد، سيد مرتضي ، ابن شهرآشوب ، پاسخ داده اند كه منظور از نزول آغاز و شروع نزول است كه در ماه رمضان بوده است زيرا هر حادثه اي را مي توان به زمان شروع آن نسبت داد ( ر.ك التمهيد اثر محمد هادي معرفتي ج 1 ص 113 مثلا" ساختماني كه پنج سال طول مي كشد تا احداث شود مي توان گفت اين ساختمان در فلان سال ( يعني سال شروع ساختمان ) ساخته شده است از اين رو به نظر اين گروه ازعلماي شيعه طايفه اول از آيات در مقابل مفاد طايفه دوم قرارنمي گيرد .2-برخي گفته اند مقصود از رمضان ، رمضان خاص نيست بلكه نوع رمضان است يعني در هر شب قدر از هر سال به اندازه نياز مردم قرآن بر پيامبر ( ص ) نازل مي شد و جبرييل آن را به حسب مواقع حاجت به دستور خدا برپيامبرش ( ص ) مي خواند فخررازي اين احتمال را داده است ( ر.ك التفسيرالكبير ج 5 ص 85 ) بديهي است كه با اين فرض قرار گرفتن طايفه اول در برابرطايفه دوم منتفي مي گردد .3- برخي هم گفته اند مفاد طايفه اول نزول قرآن نيست بلكه معنا اين است كه ( ( شهر رمضان شهري است كه در فرض صيام آن قرآن نازل شده است ) ) ، ( الدر المنثور، اثر سيوطي ، ج 1 ص 190 ) . 4- به نظربرخي معناي طايفه اول آيات اين است كه معظم قرآن در ماهها رمضان نازل شده است و به لحاظ آن انتساب نزول قرآن به ماههاي رمضان هم صحت پيدامي كند .( ر.ك في ظلال القرآن اثر سيد قطب ج 2 ص 79 ) . 5- برخي از جمله شيخ صدوق معتقدند كه قرآن به صورت مجموع در يك شب قدر بربيت العزه يا بيت المعمور نازل گرديده است سپس در طول 20 يا 23 سال به صورت تدريجي بر پيامبر نازل گرديد اين ديدگاه برگرفته از برخي شواهدتاربخي و روايي است مثلا" : صدوق از امام صادق ( ع ) نقل مي كند : قرآن يك جا بر بيت المعمور نازل شده است آنگاه در طول بيست سال بر پيامبر نازل شده است ( ر .ك الاعتقادات ، اثر صدوق ، ص 101 و بحار الانوار، ج 18 ص 250 ) . 6- ديدگاه ديگر برخي علماي شيعه مانند فيض كاشاني ( تفسير صافي ج 1 ص 41 ) و ابو عبدالله زنجاني ( تاريخ قرآن ، ص 10 ) ابراز نموده اند كه منظور از نزول قرآن فرود آمدن الفاظ قرآن نيست بلكه منظور حقايق و مفاهيم آن است و نيز مراد فرود آمدن قرآن بر قلب رسول الله ( ص ) مي باشد كه درروايات تعبير به بيت المعمور شده است . 7- ديدگاه آخر، نظر علامه طباطبايي است كه با فرق گذاشتن ميان نزول دفعي و تدريجي معتقدند : انزال همان نزول دفعي است كه مرحله مفاهيم و حقايق و مقام احكام است و تنزيل همان نزول تدريجي است كه مرحله قطعه قطعه و مقام تقصيل قرآن را شامل مي گردد اين ديدگاه بر گرفته از برخي شواهد قرآني است از جمله آيه 1 سوره هود كه مي فرمايد : ( ( كتاب احكمت آياته ثم فصلت من لدن حكيم خبير ) ) ديگراينكه آيه هاي قرآن اين نكته را تاييد مي كنند كه گاهي رسول الله ( ص ) عجله در قرايت قرآن داشتند معلوم مي شود مفاهيم و معاني در نزد حضرت بوده كه هنوز در قالب الفاط در نيامده بود آيه 16 سوره قيامت مي فرمايد : ( ( زبان خودرا به قرآن با عجله حركت نده و يا آيه 114 سوره طه مي فرمايد : ( ( قبل از اتمام وحي قرآن عجله در قرآن مكن ) ) ، ( ر .ك ترجمه تفسير الميزان ج 15 ص 479 ). حاصل سخن اين كه با توجيهي كه از علامه طباطبايي گذشت مي توان دوطايفه از آيات وارده در مسيله نزول قرآن را با هم جمع كرد .افزون بر آن 5آيه اي كه در زمان بعثت پيامبر ( ص ) بر حضرت نازل گشته بر اساس اين تحليل كه گذشت در مقابل آيات مربوطه به نزول قرآن هم قرار نمي گيرد و به جهت اينكه طايفه اول از آيات مربوط به مقام حقايق و مفاهيم بود نه الفاظ بنابراين در شب قدر سوره علق نازل گشته بلكه مقام احكام بوده كه بيانش گذشت . ;
کد سوال : 13820
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : چرا بشر ناتوان است جمله اي مانند آيات قرآن بياورد؟
پاسخ : علت ناتواني بشر در تحدي : در پاسخ لازم است به نكاتي اشاره بكنيم : 1- جاي ترديد نيست در اين كه قرآن كتاب هدايت است و براي سوق دادن بشر به سعادت دنيا و آخرت نازل گرديده است اما اسلوبي ويژه و خاص خوددارد كه او را از ساير كتاب ها ممتاز مي كند به اين معني كه قرآن در عين پراكنده گويي و بيان مطالب مختلف باز از كمال ارتباط و انسجام برخورداربوده و جملات آن بمانند درهاي گرانبها و با نظم اعجاب انگيزي به هم متصل و مرتبط مي باشد كه در لابلاي اين جملات مطالب عالي و حقايق زنده اخلاق وانساني نهفته است . 2- حقيقت بالا ثابت مي كند كه قرآن اسلوب خاصي راداراست كه از حدود تعليم و تعلم خارج است و نمي توان با ياد دادن و يادگرفتن اسلوب آن را فرا گرفت . افزون برآن ثابت مي كند كه قرآن از قانون كلي ذيل هم مستثني هست و آن اينكه اگر كسي كلام بليغ و شيريني را تمرين و برآن ممارست كند به آساني مي تواند كلامي مانند آن بياورد .3- علت استثناي فوق هم اين است كه قرآن مجيد به موضوعات زيادي متعرض گرديده كه درهمه اين مسايل بهترين و جالبترين حقايق را به بشر ارايه داده است حقايقي كه خلل ، فساد و بطلان هرگز بر آن راه ندارد و كوچكترين اشكال و ايرادي برآن متوجه نيست و اين چيزي است كه ذاتا" براي بشر امكان پذير نمي باشدازاين رو كسي كه مي تواند يك كلمه از كلمات قرآن را بگويد و يا يك جمله ازجملات آن را بياورد مستلزم آن نيست كه بتواند مثل قرآن بياورد زيرا قدرت وتوانايي بر مواد و الفاظ هيچگاه مستلزم توانايي بر تركيبات قرآن نخواهد بودافزون بر آن حلاوت و شيريني و طراوت موجود در قرآن ناشي از اعجازهست كه بشر از خلق اين اعجاز ناتوان و عاجز مي باشد روشن است كه اعجازقرآن در مجموع 4 امر تجلي يافته : الف ) فصاحت الفاظ و جمال عبارات ب ) بلاغت معاني و علو مفاهيم ج ) زيبايي شگفت انگيز نظم و تاليف د ) بي نظيري اسلوب و سبك . از اجتماع عوامل چهارگانه فوق است كه تاثير درنفوس و لذت و حلاوت در حال و نرمي دل و شرح صدر و مانند آن در بشرحاصل مي گردد و به تعبير استاد مطهري ( ره ) بشر از خلق اين هندسه بي نظيرموجود در قرآن ناتوان است ، ( ر .ك سبحاني ، جعفر، الهيات ، ج 2، ص 145طبع دوم و مطهري ، مرتضي ، مجموعه آثار، ح 2 ص 125 ) . 4- اما روشن است كه اين موضوع جمله بندي و تركيب كلامي از توانايي انسان محدودبيرون و محال است لذا عجز و ناتواني بشر از اين لحاظ نيست كه گفته شود به مقتضاي آيات تحدي و عجز مخالفان خداوند براي حفظ دلايل نبوت ، قدرت مقابله با قرآن را از افراد انسان سلب كرده است زيرا ما مي دانيم كه عده زيادي به معارضه با قرآن بر آمدند و در اين راه نه تنها انصراف براي آنان حاصل نگرديد بلكه با تمام نيرو به اين مرحله وارد گرديدند ولي عاقبت به عجز خوداعتراف نموده و عقب نشيني كردند .خلاصه اينكه به قول علامه طباطبايي قرآن مجيد تنها با اسلوب لفظي خود تحدي نمي كند بلكه با جهات معنوي خود نيز مانند جهات لفظي تحدي و دعوي اعجاز مي نمايد، ( ر.ك 1-طباطبايي ، محمد حسين ، قرآن در اسلام ص 118، انتشارات دارالكتب الاسلاميه 2- علامه خويي ، ترجمه البيان ، بخش اعجاز قرآن 3- علامه طباطبايي ترجمه الميزان ج 1 ص 71 4- سيوطي ، ترجمه الاتقان ج 1 ص 372 ). ;
کد سوال : 13821
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : آيا قرآن - عمدي يا غيرعمدي - تحريف شده است ؟
پاسخ : ابتدا بايد توجه به اين نكته بكنيم كه : تحريف در واقع دو نوعمتفاوت از هم دارد يكي تحريف لفظي است و ديگري تحربف معنوي نزاع وبحث در حقيقت در نفي و اثبات قسم اول واقع است نه در دومي به لحاظاينكه وقوع تحريف معنوي نمي تواند به اصل قرآن و صيانت آن ضرري بزندازاين رو مي گوييم تحريف معنوي به معناي تغيير دادن مفهوم قرآن و تصرف در تفسير آن كاري است كه در گذشته صورت گرفته و در آينده هم صورت خواهد گرفت اساسا" در طول يك تاريخ دشمنان اهل بيت پيغمبر با اين گونه تصرف و اجتهادها در معاني قرآن توانسته اند آياتي كه در عظمت و فضيلت آنان نازل گرديده به معناي هاي ديگر و غلط تفسير و تاويل كنند و از مقام وشكوه خاندان نبوت بكاهند چنانچه گذشت اين از محل بحث خارج است واما تحريف لفظي به معناي اسقاط آيات قرآن و اضافه آنها و تغيير دادن كلمات آن عملي هست كه قابل بحث و بررسي است ( ر .ك علامه خويي ترجمه البيان ص 325 ) دلايلي كه بر نفي تحريف لفظي مي توانيم اقامه كنيم به شرحذيل است : 1- به تعبير حضرت علامه طباطبايي روشن ترين دليلي كه مي توان بر عدم تحريف قرآن اقامه كرد و اثبات نمود كه قرآن امروزي همان قرآن نازل شده بر پيامبر اكرم ( ص ) است و هيچ گونه تغييري بر نداشت همين است كه اوصاف و امتيازاتي كه قرآن مجيد براي خود بيان نموده هنوز هم باقي وچنانكه بوده محفوظ است مانند نور و هدايتگر بودن قرآن و بيان هر آنچه بشردر زندگي خود نيازمند آن است و فطرت انسان با آن سازگار است و به اصطلاح ارايه سازمان وسيع معارف اعتقادي واخلاقي و قوانين عملي فردي و اجتماعي در قالب اصول وكليات توسط قرآن كنوني قابل خدشه نمي باشد ( ر .ك قرآن در اسلام ، اثر علامه طباطبايي ص 117 ) . افزون بر آن به تعبيرعلامه طباطبايي از آنجايي كه اين قرآن منصف به آن اوصاف مخصوص است مستند به پيغمبرش مي دانيم نه اين كه چون به حكم ادله مستند به آن جناب است قرآنش مي دانيم پس قرآن كريم در اين جهت به هيچ كتاب ديگري نمي ماند .( ر .ك ترجمه تفسير الميزان ج 12 ص 182 ) 2- در جواب بخش دوم هم مي گوييم كه تحريف غير عمدي از نوع كم كردن آيات در قرآن راه نيافته است به عللي كه ذكر مي كنيم : الف ) برخي از جمله علامه خويي ( ره ) گفته اند : عنايت و توجه خاصي كه رسول ( ص ) واصحابش به قرآن قايل بوده اند موجب قطع و يقين مي گردد بر اينكه قرآن مجيد از همان دوران خودرسول خدا جمع آوري شده و از طريق يادداشت و يا حفظ نزد مسلمانان محفوظ بوده است و با اين همه اهتمام و دقت امكان تحريف غيرعمدي نمي رود، ( ر.ك : علامه خويي ، ترجمه البيان ، ج 1، ص 307 ) . افزون بر آن تاريخ گواه است قرآني ك اصحاب در راه آن از جان شيرين و زندگي مي گذشتند چگونه حفظ قرآن را بي اهميت تلقي كنند .ب ) حديث متواترثقلين دليل ديگري بر بطلان تحريف مي باشد به دليل اينكه اين حديث ( اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي ) با از بين رفتن قسمتي از قرآن سازش ندارد زيرا در صورت تحريف آنچه از پيغمبر مانده قسمتي از كتاب خواهد بودنه همه كتاب و حال آنكه از اين حديث چنين بر مي آيد كه همه قرآن از رسول خدا ( ص ) به يادگار مانده نه قسمتي از آن . ج ) مسلما" رسول خدا ( ص ) هم به اهميت جمع آوري توجه كامل داشته و هم از تمام وسايل وامكانات برخوردار بوده و هم كوچكترين اهمال و مسامحه را در اين مورد روا نداشته است اين است كه به يقين بايد گفت تحريف غير عمدي در قرآن امكان نداردراه يابد .د ) تحريف عمدي هم در قرآن ممكن نيست به جهت اين كه اين گونه تحريف يا بايد در آيات غير سياسي انجام بگيرد و يا در آيات اساسي قرآن وحال آن كه هر دو باطل است اما بطلان اولي به خاطر اين است كه اولا" ) انگيزه اي براي اين كار در زمان حكومت ابوبكر و عمرو عثمان نبود به ملاحظه عدم تماس اين گونه آيات با كار حكومت و ثانيا" ) موقعيت اسلام و مسلمانان نشان مي دهد ك در آن زمان كسي نمي توانست دست بردي به قرآن بزند و امابطلان دومي به اين دليل است كه اگر در قرآن آيه صريحي درباره خلافت وجودداشت به طور يقين از جانب علي ( ع ) و زهرا ( س ) در مقام اتمام حجت واستيضاح حق مورد استدلال قرار مي گرفت نبودن چنين استدلالي از روز اول دليل واضحي است كه چين آياتي نبوده و تحريفي واقع نگرديده است ، ( ر.ك : علامه خويي ترجمه البيان ص 311 - علامه طباطيايي ، ترجمه الميزان ج 12ص 161-167 ) . 3- پاسخ بخش سوم هم اين است كه تحريف عمدي و غيرعمدي از نوع اضافه آيات هم مانند دو بخش قبلي واقع نشده است به سبب اين كه اولا" : دليل عقلي كه در پاسخ اجمالي بيانش گذشت به طور كلي تحريف را منتفي مي كند .ثانيا" : دليل تاريخي كه بيانش در بخش دوم گذشت باز احتمال تحريف را به نوبه خود از بين مي برد .ثالثا" : حديثي كه نقلش گذشت باز جلو احتمال را مي گيرد .رابعا" : در خود قرآن آياتي وارد شده كه احتمال هر گونه تحريف را رد مي كند از جمله آيه 42 سوره فصلت دارد ( ( لاياتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه ) ) يعني كتابي است كه باطل از هيچ طرف به آن راه ندارد و در آيه 9 سوره حجر فرموده : ( ( انا نحن نزلنا الذكر وانا له لحافظون ) ) يعني ما ذكر را نازل كرده ايم و از آن حفاظت مي كنيم ;
کد سوال : 13822
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : كيفيت شكل گيري سوره هاي قرآني ، چگونه بوده است ؟
پاسخ : كيفيت شكل گيري سوره هاي قرآني در پاسخ به اين سوال لازم است نكاني رااشاره بكنيم : 1- بدون شك نظم و اسلوبي كه ميان كلمات و جملات وتراكيب آيات الهي به چشم مي خورد از وحي سر چشمه گرفته و هيچ انساني در آنها دخالتي نداشته است زيرا اسناد كلام به گوينده اي خاص ( خداوند ) غير از آن اقتصايي ندارد و اساسا" اعجاز بودن قرآن هم جز اين را بر نمي تابدازاين رو تمام فرق اسلامي دراين باره اتفاق دارند ( ر .ك تلخيص التمهيد اثراستاد معرفت ج 1 ص 112 ) . 2- تاليف و تنظيم آيات ضمن هر سوره خاص براساس ترتيب موجود در بيشتر موارد بر وفق ترتيب نزول آن آيات محقق شده است يعني سوره با نزول بسم الله الرحمن الرحيم شروع شده و آيات كه نازل مي شد در مجموعه آن سوره جا مي گرفت گر چه اين كار به حسب نزول وبه صورت تدريجي آيه اي به دنبال آيه ديگر صورت مي گرفت اين شكل ادامه مي يافت تا وقتي كه بسم الله .... ديگري نازل مي گشت اين جا معلوم مي شد كه سوره به انتها رسيده و سوره جديدي در حال شكل گيري است اين ترتيب بندي آيات براساس ترتيب نزول آنها كه در اصطلاح علما ترتيب طبيعي گويند اولين عامل اساسي در فرايند ترتيب به شمار مي رود در كنار اين ترتيب طبيعي عامل ديگري هم در تنظيم آيات نقش ايفا مي كرد و آن راهنمايي پيامبر ( ص ) بود حضرت در مواردي نادر به اصحاب دستورمي فرمود كه فلان آيه را در سوره خاصي قرار بدهند مثلا" پيامبر ( ص ) فرمود : جبرييل نزد من آمد و فرمود كه آيه ( ( ان الله يامر بالعدل والاحسان ) ) ار در سوره نحل ميان آيات استشهاد و آيت عهد قرار بده ، ( ر .ك الاتقان ، سيوطي ، ج 1،ص 62 ) . 3- ترتيب و تعيين جايگاه هر سوره در قرآن كريم ميان علمامساله اي اختلافي است گروهي معتقدند اين كار با نظارت پيامبر انجام گرفته ويك امر توقيفي است از جمله علامه خويي ، ( ر .ك علامه خويي ترجمه البيان ج 1 ص 336 ) و گروهي هم معتقدند اين عمل در زمان خلفا توسط اصحاب وبا سليقه آنها انجام گرفته است ، ( ر .ك علامه طباطبايي توجمه الميزان ج 12ص 174 ) . حاصل سخن اين كه مي توان از مطالبي كه در بند 1و 2 و 3 گذشت نتيجه گرفت ك نزول آيات اولا" ) در يك مورد بر پيامبر نازل نمي گشت بلكه هنگام حاجت در طول 20 يا 23 سال نازل شد پيامبر ( ص ) به طور طبيعي هرآنچه كه بر ايشان نازل مي شد به مردم ابلاغ مي فرمود و مردم هم با شوق وذوق تمام آنها را يادداشت مي كردند و در حافظه هايشان جا مي دادند بنابراين اين گونه نبوده است كه پيامبر ( ص ) در يك مورد سوره اي همانند بقره راتلاوت بكند گذشته از آن پيامبر ما فوق بشر مادي است و توانايي او در اتصال به منبع لايزال الهي را نمي توان انكار كرد قرايت كل قرآن بر چنين كسي مشكل نيست تا چه رسد به قرايت سوره بقره حتي به گواه تاريخ حضرت در نمازسوره ها را تلاوت مي فرمود تا بيشتر در اذهان مردم جا بگيرد ازاين رو نه كوتاهي سوره دليل بر نزول بي وقفه آن است و نه طولاني بودن بر نزول تدريجي دليل مي باشد چگونگي زمان دقيق نزول آيات به طور روشن معلوم نيست تنها اين اندازه مشخص است كه آيات در عرض 20 يا 23 سال بر پيامبرنازل گشته است . ;
کد سوال : 13824
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : آيااز آيه ( الست بربكم قالوا بلي ) مي توان نتيجه گرفت كه انسان ازلي است ؟
پاسخ : آيه ميثاق - چنانچه مرحوم علامه طباطبايي در الميزان فرموده است - از دقيق ترين آيات قرآني مي باشد كه فهم معناي آن نياز به بررسي زيادي دارد .ما ابتدا مفهوم اوليه آيه را مطرح مي كنيم ، سپس به تفسير آيه اشاره مي كنيم . ظاهر آيه شريفه ، گفت و گويي بين خدا و انسان ها مي باشد .در اين گفت و گو، خداوند از انسان اقرار مي گيرد كه پروردگار آنان است . اين اقرارگرفتن براي اتمام حجت بر انسان مي باشد كه در آينده ادعاي غفلت نكند.حال سوال اين است كه آيا اين گفت و گو به همين صورت كه در ظاهر آيه آمده ، اتفاق افتاده است ؟ موطن و عالمي كه اين ميثاق گرفته شده ، كجاست ؟دنيا يا غير آن ؟ آيا اين ميثاق قبل از تولد انسان گرفته شده است يا بعد از آن ؟در پاسخ به اين سوالات ، نظرات مختلفي از سوي مفسرين ارايه شده است. آيت الله جوادي آملي بعد از بررسي اقوال مفسرين در آيه ، دو احتمال راموجه دانسته اند : الف ) بيان تمثيلي : هر چند ظاهر آيه حاكي از گفت و گويي بين خدا و انسان است و اخذ اقرار است ، ولي اين آيه در مقام بيان واقع نيست ، بلكه مقصود صرفا" تمثيل است . خداوند در واقع از فرزندان آدم اقرارنگرفته است ، بلكه مراد آن است كه گويا خداوند از همه انسان ها اقرار گرفته است . مساله ربوبيت خدا و عبوديت انسان به قدري روشن است كه گويا همه انسان ها گفتند ( ( بلي ) ) . شيوه بيان اين آيه ، مانند بيان تمثيلي است كه آيه يازدهم سوره فصلت است كه ( ( فقال لها و للارض ايتيا طوعا" او كرها" قالتا اتيناطايعين ؛ سپس آهنگ آفرينش آسمان كرد و آن بخاري بود .پس به آن به زمين فرمود : خواه يا ناخواه بياييد .آن دو گفتند : فرمان پذير آمديم ) ) ، ( فصلت ، آيه 11 ) . ظاهر آيه اين است كه خداي متعال به آسمان و زمين فرمود : خواه ،ناخواه بايد بيايد .آن دو گفتند : با رغبت مي آييم . در حالي كه در واقع گفت وگويي بين خدا و آسمان و زمين واقع نشده است . پس در آيه ميثاق ( عالم ذر ) قول ، امر و نهي لفظي نيست ، بلكه در حقيقت تمثيل است . بايد توجه داشت كه خود قرآن گاه بيان نموده كه در صدد تمثيل است : ( ( لو انزلنا هذا القرآن علي جبل لرايته خاشعا" متصدعا" من خشيه الله و تلك الامثال نضربها للناس لعلهم يتفكرون ؛ اگر اين قرآن را بر كوهي فرو مي فرستاديم يقينا" آن ( كوه ) را ازبيم خدا فروتن ( و ) از هم پاشيده مي ديدي و اين مثل ها را براي مردم مي زنيم باشد كه آنان بينديشند ) ) ، ( حشر، آيه 21 ) . در اين آيه شريفه ، خداوندمي فرمايد كه انزال قرآن بر كوه ، مثلي است كه براي به تفكر واداشتن انسان به كار رفته است . بنابراين احتمال ، گفت و گوي ذكر شده در آيه ميثاق ، صرفا"تمثيلي است براي بيان وضوح ربوبيت خدا و عبوديت انسان ، ( ر.ك : جوادي آملي ، عبدالله ، فطرت در قرآن ، صص 123 - 126 و 135 ) . بنا بر تمثيلي بودن آيه ميثاق ، هيچ يك از سوالات ذكر شده در ابتداي بحث ، جاي طرحندارد .ب ) بيان واقعي : معناي دوم كه بيشتر مورد نظر آيت الله جوادي آملي است - اين است كه آيه صرفا" تمثيل نيست ، بلكه به لسان گفت و گو، ازواقعيتي سخن مي گويد كه در خارج رخ داده است . واقعيت اين است كه خداوند با زبان دو حجت خود با انسان سخن گفته است . يكي زبان عقل ( پيامبر دروني انسان ) و ديگري زبان وحي از طريق انبيا ( پيامبران بيروني انسان ) . اين دو حجت خدا را به انسان مي نمايانند و ربوبيت او را بيان مي كنندو اين دو از هيچ انساني دريغ نشده است . با وجود اين دو حجت ، ديگر انسان نمي تواند ادعاي نسيان و غفلت بكند .نكته اي كه از آيه به دست مي آيد،نوعي تقدم اين ميثاق بر زندگي انسان مي باشد؛ لذا حجت باطني ( عقل ) وظاهري ( وحي ) هر چند تقدم زماني بر انسان و اعمال ارادي او ندارد، ولي برمكلف شدن انسان حداقل تقدم رتبي دارد؛ يعني ابتدا حجت بر عبد تمام مي شود، سپس مكلف به تكاليف الهي مي گردد .بنابراين مقصود آيه ، گفت وگوي لفظي بين خدا و انسان ها نيست ، بلكه اعطاي دو حجت محكم الهي به انسان است . با توجه به معناي فوق موطن و عالمي كه اين ميثاق الهي در آن رخ داده ، همين دنيا مي باشد و براي هر انساني ، بعد از تولد او چنين چيزي رخ مي دهد .بنابراين آيه ميثاق هيچ دلالتي بر ازلي بودن انسان يا حتي هرگونه وجودي قبل از تولد براي آدمي ندارد؛ بلكه آيه يا صرفا" يك تمثيل است ، نه بيان واقع و يا از واقعيت اعطاي حجت باطني و ظاهري سخن مي گويد كه مربوط به بعد از تولد انسان مي باشد، ( همان ، صص 126 و 135 - 137 ). براي آگاهي بيشتر ر.ك : فطرت در قرآن ، تفسير موضوعي قرآن كريم ، آيت الله جوادي آملي ، نشر اسرا قم ، فصل سوم ( اين كتاب به اقوال مختلف درباره آيه ميثاق پرداخته و بعد از نقد اقوال مختلف ، دو نظر فوق الذكر را پذيرفته است. ;