• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    • عبارت :
      تعداد درصفحه :
کد سوال : 7734
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : فلسفه غسل دادن مردگان و فلسفه غسل مس ميت چيست ؟
پاسخ : همان طور كه مكرر يادآورى كرده ايم , فلسفه قسمتى از احكام فرعى اسلام براى ماروشن نيست ; ولى با گذشت زمان و تكامل عقل بشر و پيشرفت علوم , فلسفه قسمتهاى مهمى روشن شده و در آينده نيز ممكن است اسرار قسمتهاى ديگر واضح و روشن گردد . دربـاره مطلب مورد سوال مى توان گفت : يكى از اسرار لزوم غسل مس ميت اين است كه تمام اقـوام و مـلـل همان طور كه احترام زنده را لازم مى دانند , براى مردگان نيزاحترام خاصى قائل مى شوند . گـرچه اسلام بسيارى از تشريفات ملل و اقوام گذشته را درباره مردگان كه جنبه خرافى داشته حـذف كرده , ولى احترام ساده و بى آلايش را به صورت غسل و كفن و دفن براى مردگان لازم مى داند ; روى اين حساب , موضوع غسل ميت و ساير تشريفات مردگان , يك نوع احترام بى آلايش نسبت به مردگان است . بـه عـبـارت ديـگر : اسلام براى انسان ارزشى فوق العاده قائل است و ارزش او را باوسايل و بيانات گـوناگون بالا برده , حتى اين موضوع شامل حال پس از مرگ هم مى شودو از نظر قوانين اسلام هيچ كس مجاز نيست به مرده مسلمانى اهانت كند , حتى نمى تواند به قبر او نيز اهانت نمايد . مـوضـوع غسل و كفن و دفن مردگان نيز يك نوع احترام به مقام انسان است ; احترامى كه جنبه خرافى ندارد . عـلاوه بـر ايـن , چـون از نـظر اسلام مرگ پايان زندگى نيست , بلكه دروازه اى نسبت به جهان و زندگى ديگر و نزول در جوار رحمت الهى است , از اين جهت دستور مى دهد كه بايستى مردگان را نظيف و پاكيزه كنند و با لباسى ساده و پاك به خاك سپارند تااين عمل رمز بقاى حيات حقيقى و امتداد زندگى باشد اين است فلسفه غسل ميت . غسل مس ميت پيش از آن كه به اصل پاسخ بپردازيم , لازم است چند نكته را ذيلا تذكر دهيم :1 - نـوعا بازماندگان مرده در اثر از دست دادن فرد عزيزى از افراد خانواده خوداحساسات و عواطف برافروخته اى خواهند داشت و لذا نمى تواند يكباره رابطه خود رابا او قطع شده ببينند . آنها در اثر انس و علاقه اى كه نسبت به او داشته اند , حتى بعد از مرگ مى خواهند او را ببوسند و در آغوش پر مهرشان بگيرند . 2 - ايـن نكته نيز كاملا روشن است كه معمولا بدن افراد مرده در اثر بيمارى و براثر مسموميتهاى مـختلف و از دست دادن قدرت دفاعى , آلوده به انواع ميكروبهاست ونزديك شدن به او خطرهاى فروانى از نظر بهداشتى به دنبال دارد . 3 - اسـلام هـيـچ گـاه بـا عواطف و احساسات انسان از در ستيزه و مبارزه در نيامده ,انگيزه هاى طـبـيـعى افراد را ناديده نگرفته , بلكه عواطف و احساسات را در مسيرخاصى هدايت و راهنمايى نموده است . با توجه به نكات فوق مى توان نتيجه گرفت : اسلام براى آن كه همه افراد - مخصوصابازماندگان مرده - را از آلودگى به انواع ميكروبها و ابتلا به امراض گوناگون كه از پيكر بى جان ممكن است بـه آنـهـا سـرايـت كـنـد , بـازدارد و در عين حال با تحريم تماس با مرده , با عواطف و احساسات برافروخته آنها مبارزه نكرده باشد , مشكل قانونى براى آنها به وجود آورده است ; يعنى دستور داده هـر كسى به بدن مرده دست بزند و يا به هر نحوى از انحاء بدنش با ميت تماس پيدا كند , بايد تمام بدنش راشست و شو داده و غسل نمايد . شـكـى نـيـست كه اين مشكل قانونى در عين آن كه تا حدودزيادى تماس زندگان را با مردگان محدود مى كند و آنها را از ابتلا به انواع امراض احتمالى باز مى دارد , عواطف و احساسات آنها را نيز ناديده نگرفته است و هرگاه اين مشكل قانونى , موثر در برقرارى تماس , با مرده نگرديد , غسل مس ميت خودبهترين و ساده ترين طرز شست و شو و دفع ميكروبهاى احتمالى خواهد بود . مـمكن است بعضى اشكال كنند كه اگر غسل مس ميت ايجاد مشكل قانونى و براى جلوگيرى از آلودگى و ابتلا به امراض است , پس چرا بعد از غسل دادن مرده , دست زدن و تماس پيدا كردن با بـدن او موجب غسل نمى شود ؟ولى اين ايراد سطحى به نظر مى رسد و پاسخ آن روشن است , زيرا غـسـل دادن مـرده بـاآب مخلوط به سدر و آب مخلوط با كافور و با آب خالص , خود عامل موثرى بـراى ضـدعـفـونـى و تـمـيـز كردن مرده است و لااقل براى مدتى آن خطراتى كه پيش از غسل وجودداشته , موجود نخواهد بود . بـديـهـى است در اين صورت پس از انجام گرفتن مراسم فوق , ميت را در مدت كوتاهى به خاك مى سپارند و احتمال بروز ميكروبهاى جديد و سرايت آن به انسان منتفى خواهدبود . آنـچـه دربـاره غسل مردگان و غسل مس ميت گفته شد , گوشه اى از فلسفه اين احكام است ; ممكن است نكات ديگرى وجود داشته باشد كه هنوز از نظر ما مخفى و پنهان است .
کد سوال : 7735
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : چرا ابوبكر قبل از مرگش , خلافت را به عمر واگذار كرد ؟
پاسخ : زيرا عمر بن خطاب كسى بود كه نقش قهرمانانه را در دور نمودن على از خلافت ومخالفت شديد را بـا پـيـامـبر در اين زمينه بازى كرده بود و انصار را وادار به بيعت با ابوبكر كرد و آن را بر مردم با شدت و قدرت تحميل نمود تا جائى كه خانه فاطمه را تهديد به سوزاندن نمود و از اينكه او حاكم و خـلـيـفـه واقـعـى بـود - چـنـانـكـه بـيان كرديم - و سخن اول و آخر , از او بود و بدون ترديد از سـيـاستمداران عرب به شمار مى آمد لذا خوب مى دانست كه چون طبعى تند و خلقى بد و خوئى خـشن دارد و زوداز جا درمى رود , مردم او را نمى پذيرند , از اين رو , ابوبكر را بر خود مقدم داشت چـرا كه او طبعى نرم تر داشت و قبل از آنان اسلام آورده بود و دخترش عايشه ,زن جراتمندى بود كـه مـى توانست امور سخت و دشوار را اداره كند و امور را تغييردهد و مى دانست كه ابوبكر مانند انگشترى در دستش است و كاملا در برابر اوامرش رام و مطيع است . الـبـتـه بيشتر اصحاب مى دانستند كه ابوبكر خلافت را به عمر واگذار خواهد كرد , چراكه از روز نـخست , على بن ابى طالب عليه السلام به او گفت : شيرى بدوش كه نيمى از آن خودت باشد و امـروز بـراى او تـلاش كن تا فردا خدمتت را جبران كند و آن ديگرى وقتى شنيد كه عمر وصيت نامه ابوبكر را - كه خلافت را به او واگذار كرده بود - در دست گرفته است و به مردم مى نماياند , به او گفت : من مى دانم كه دراين وصيت نامه چيست . تو در آن سال او را خليفه كردى و امسال او تو را خليفه كرده است . پـس وصـيـت ابـوبـكـر و واگـذارى خلافت به عمر , بر عموم مردم پوشيده نبود و اگر او درايام زنـدگيش اعتراف مى كرد كه عمر از او - در اين امر - نيرومندتر است , پس هيچ تعجبى ندارد كه هنگام مرگ , خلافت را به او بسپارد . پـس يكبار ديگر براى ما روشن مى شود كه ادعاى اهل سنت به اينكه خلافت جز با شوراامكان پذير نـيـسـت , وجود خارجى ندارد و در انديشه ابوبكر و عمر , پشيزى ارزش ندارد و اگر پيامبر از دنيا رفـت و امـر را به شورا واگذار كرد - چنانكه ادعامى كنند - پس ابوبكر نخستين كسى بود كه اين قانون را ويران كرد و با وصيت كردن به نفع عمر , سنت رسول اللّه را زير پا گذاشت . همواره اهل سنت را مى بينى كه افتخار مى كنند و بر خود مى بالند به اينكه اعتقادبه شورا دارند و خلافت محقق نمى شود جز با آن . و شيعه را مسخره مى كنند كه تنهابه نص خدا و رسولش در مورد خلافت , معتقدند و اغلب آنان را مـى بينى كه اين عقيده را مورد انتقاد قرار مى دهند و آن را ميراث ايرانيان پيش از اسلام مى دانند كه معتقد به وراثت سلطه الهى بودند . و اغـلب اهل سنت را مى بينى كه استدلال به آيه و امرهم شورى بينهم مى كنند ومى گويند كه در مورد خلافت نازل شده است . پـس بـا ايـن وضع , سزاوار است كه بگوئيم : ابوبكر و عمر با كتاب و سنت مخالفت كردند و در امر خلافت هيچ ارزش واعتبارى براى آن دو قائل نشدند .
کد سوال : 7736
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : [ مغضوب عليهم ] ( آنها كه برايشان غضب كردى ) و [ ضالين ] ( گمراهان )كيانند ؟
پاسخ : از مـوارد استعمال اين دو كلمه در قرآن استفاده مى شود كه ( ضالين ) گمراهان عادى هستند و مـغـضوب عليهم , گمراهان لجوج و يا منافق و به همين دليل در بسيارى ازموارد , غضب و لعن خداوند در مورد آنها ذكر شده است .
کد سوال : 7737
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : در قـرآن آمـده اسـت كـه هـر كس از ياد خدا روى گرداند , معيشت تنگى خواهد داشت : و من اعرض عن ذكرى فان له معيشه ضنكا ( طه / 124 ) . در حاليكه اكثر كسانى كه به خدا توجهى ندارند وضع زندگى خوبى دارند ؟
پاسخ : مـراد از تـنـگـى و سـخـتـى معيشت , فقر و ندارى نيست , بلكه مراد آن است كه كسى كه خدا را فـراموش كند حتى اگر ثروت بى شمار هم داشته باشد باز آرامش روحى و روانى نخواهد داشت و همواره در پى افزايش ثروت و دل واپس از دست دادن آن , بيمارى و 000 خواهد بود . و روشن است كه با چنين روحيه اى زندگى بسيار تلخ و تنگ خواهدبود .
کد سوال : 7738
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : قـرآن خـطـاب به اهل كتاب مى گويد : در دين خود غلو نكنيد غلو نصارى روشن است اما غلو يهود چه بود ؟
پاسخ : اشاره به سخنى است كه يهود درباره عزير مى گفتند و او را فرزند خدا مى دانستند .
کد سوال : 7739
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : رهـبرى آنهم يك رهبرى جهانى و همگانى نياز به آگاهى بر بسيارى از مسائل دارد پس چرا قرآن دربـاره پيامبر مى گويد : بگو من از غيب و اسرار نهان آگاه نيستم زيرااگر چنين آگاهى داشتم منافع فراوانى را براى خود فراهم مى ساختم و هيچگونه زيانى به من نمى رسيد ؟
پاسخ : آيه مزبور علم بالذات و مستقل را از پيامبر نفى مى كند همانگونه كه مالكيت هرگونه سود و زيان را بـه طـور مستقل از او نفى كرده است به تعبير ديگر پيامبر (ص )از خودش چيزى نمى داند بلكه آنچه از غيب و اسرار نهان در اختيارش گذارده است مى داند .
کد سوال : 7740
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : در آيه 34 سوره لقمان مى خوانيم : و ما تدرى نفس ماذا تكسب و ما تدرى نفس باى ارض تموت هـيچكس نمى داند فردا چه بدست مى آورد و هيچ كس نمى داند در چه سرزمينى مى ميرد ؟ در حالى كه در تواريخ و روايات متعددى آمده كه ائمه اهل بيت عليهم السلام و حتى بعضى از اوليا
پاسخ : آگاهى بر پاره اى از اين امور به صورت علمى اجمالى - آنهم از طريق تعليم الهى -هيچ منافاتى با اخـتـصـاص عـلم تفصيلى آنها به ذات پاك خداوند ندارد و تازه همين اجمال نيز ذاتى و استقلالى نـيـسـت , بـلـكه جنبه عرضى و تعليمى دارد و از طريق تعليم الهى است , به مقدارى كه خداوند مى خواهد و صلاح مى داند .
کد سوال : 7741
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : قـرآن مـى گويد : آگاهى بر اسرار نهان و اسرار گذشته و آينده مخصوص خداوند است اما در پاره اى ديگر از آيات و روايات فراوان درباره پيامبر و على و ائمه عليهم السلام مى خوانيم كه آنها نيز گاهى از حوادث آينده و از اسرار نهان خبرمى دادند
پاسخ : اگر در پاره اى از آيات قرآن بخشى از علم غيب به پيامبران نسبت داده شده بايددانست كه آن به تـعـلـيم الهى است اوست كه در هر مورد صلاح بداند قسمتى از اسرارغيب را به بندگان خاصش تـعليم مى دهد اما اين علم نه ذاتى است و نه نامحدود , نه تنها خداوند اسرار غيب را در مورد لازم به پيامبران و امامان تعليم مى دهد بلكه گاهى به غير پيامبر و امام نيز چنين تعليمى مى دهد مثلا در داستان مادر موسى درقرآن مى خوانيم كه خداوند به او گفت : نترس و اندوه به خود راه مده مـا ايـن كـودك را به تو باز مى گردانيم و او را از پيامبران قرار مى دهيم حتى گاهى پرندگان و جـانـداران ديـگر به خاطر ضرورتهاى زندگى , آگاهيهايى از اسرار نهان وحتى از آينده دور پيدا مى كنند كه تصورش براى ما مشكل و پيچيده است و به اين ترتيب بعضى از مسائل كه براى ما غيب محسوب مى شود , براى آنها غيب نيست .
کد سوال : 7742
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : مى دانيم مقتضيات زمانها و مكانها متفاوتند و به تعبير ديگر نيازهاى انسان دائمادر تغيير است , در حـالـى كـه شريعت خاتم قوانين ثابتى دارد , آيا اين قوانين ثابت مى تواند پاسخگوى نيازهاى متغير انسان در طول زمان بوده باشد ؟
پاسخ : اگر تمام قوانين اسلام جنبه جزئى داشت و براى هر موضوعى حكم كاملا مشخص و جزئى تعيين كـرده بـود جـاى ايـن سوال بود , اما با توجه به اينكه در دستورات اسلام يك سلسله اصول كلى و بـسـيار وسيع و گسترده وجود دارد كه مى تواند بر نيازهاى متغيرمنطبق شود , و پاسخگوى آنها باشد ديگر جايى براى اين ايراد نيست .
کد سوال : 7743
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : بـر فرض كه اسلام براى جامعه ساده و عقب افتاده هزار و چهارصد سال پيش خوب بوده باشد , اما به درد جامعه پيشرفته و متمدن امروز نمى خورد . زيرا قوانين آن متناسب با وضع آن دوره بوده است در حاليكه شرايط كاملا تغيير كرده است .
پاسخ : تـفاوت ميان جامعه ساده شبه جزيره عربستان با جوامع امروزى به لحاظ مصاديق وموارد است نه بـه لحاظ امور كلى مانند نياز به غذا , لباس , مسكن , و 000 اين نوع نيازها ثابت اند و تا وقتى انسان وجـود دارد ايـن نـيـازها نيز وجود دارد وتفاوتى ميان انسان اوليه و انسان هاى متمدن امروزى به لحاظ نيازمنديهاى اساسى وجود ندارد . از آنـجـا كه احكام و قوانين اسلامى مطابق با نيازهاى فطرى و ذاتى انسان جعل شده است همواره مى تواند پاسخگوى انسان و اداره كننده جامعه انسانى باشد . الـبته احكام جزئى و فرعى هيچ لزومى ندارد ثابت باشد اما عدم ثبات آنها ضربه اى به نظام اسلامى نمى زند .