• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    • عبارت :
      تعداد درصفحه :
کد سوال : 7724
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : آيـا از نـظـر علمى امكان تولد فرزند بدون پدر وجود دارد , آيا مساله تولد عيسى مخالف تحقيقات دانشمندان در اين زمينه نيست ؟
پاسخ : بدون شك اين مساله از طريق اعجاز صورت گرفته , ولى علم امروز نيز امكان چنين امرى را نفى نكرده بلكه تصريح به ممكن بودن آن نموده است . مـخصوصا موضوع بكرزايى در ميان بسيارى از حيوانات ديده شده و با توجه به اينكه مساله انعقاد نطفه اختصاصى به انسانها ندارد امكان اين امر را به طور عموم اثبات مى كند . از ايـن گذشته اين مساله در برابر قوانين آفرينش و قدرت خداوند آنگونه است كه قرآن در آيه 59 سـوره آل عـمـران مـى فـرمايد : مثل عيسى در نزد خدا همچون آدم است كه او را از خاك آفريد سپس به او فرمان داد موجود شو او هم موجود شد . يعنى اين خارق عادت از آن خارق عادت مهمتر نيست .
کد سوال : 7725
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : مسيحيان معتقدند كه حضرت عيسى عليه السلام فداى گناهان انسان شده است . نظر قرآن در اين باره چيست ؟
پاسخ : اولا ; مسيحيان معتقدند كه حضرت آدم مرتكب گناه شد و از درخت ممنوع خورد . درحاليكه قرآن اين مطلب را از دو جهت دفع مى كند . نـخـسـت آنـكـه نـهى از خوردن ازدرخت , نهى مولوى نبود بلكه نهى ارشادى بود كه صرفا براى مصلحت و رشد آن حضرت بود , و روشن است كه بر اطاعت يا عدم اطاعت امر يا نهى ارشادى ثواب و عـقـاب اخـروى مـترتب نمى شود . تنها اثر عدم اطاعت اين نوع اوامر و نواهى اثر وضعى آنهاست حـضـرت آدم عـلـيـه الـسلام با خوردن از درخت ممنوع قرب الهى و آسايش بهشت آسمانى را از دست داد . دوم آنكه برهان عقلى و نقلى نشان مى دهد كه حضرت آدم عليه السلام از انبياءالهى بوده است . و پيامبران داراى مقام عصمت اند و دچار گناه نمى شوند . ثانيا ; مسيحيان معتقدند كه گناه كردن از ذاتيات آدم است و از او منفك نمى شود . در حـاليكه قرآن كريم اين عقيده را رد مى كند و مى فرمايد : ثم اجتباه ربه فتاب عليه و هدى ( طه / 122 ) و نيز فتلقى آدم من ربه كلمات فتاب عليه انه هوالتواب الرحيم ( بقره / 37 ) . اعـتـبـار عقلى نيز مويد آن است كه حضرت آدم عليه السلام اگر گناهى كرده باشند موردعفو و بخشش خدا قرار گرفته اند . و با وجودش بخشش و عفو ديگر اثرى از گناه باقى نمى ماند تا حضرت عيسى عليه السلام بخواهد فداى آن باشد . ثالثا ; اين اعتقاد مسيحيان كه گناه حضرت آدم در فرزندان او نيز باقى ماند و به آنها به ارث رسيد , نادرست است . زيـرا مستلزم آن است كه آثار گناه حضرت آدم بركسانى كه گناه نكرده اند بار شود و اين مطلب يعنى ظلم و بى عدالتى . قرآن كريم مى فرمايد : ان لا تزر وازره وزر اخرى ( نجم / 39 ) . رابـعـا ; لازمـه اعتقاد مسيحيان اين است كه همه گناهان سبب هلاكت و عقاب جاويدان شوند و تفاوتى ميان گناهان نباشد . در حاليكه عقل و نقل دلالت دارند كه ميان گناهان به لحاظ تاثير تفاوت وجود دارد و گناهان به صغيره و كبيره تقسيم شوند .
کد سوال : 7726
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : چرا شاگردان مسيح (ع ) حواريون نام گرفتند ؟
پاسخ : حـواريـون از مـاده حـور به معنى شستن و سفيد كردن است و گاهى به هر چيز سفيداطلاق مى شود , در احاديث پيشوايان بزرگ دينى آمده است : آنها علاوه بر اينكه قلبى پاك و روحى با صفا داشـتـنـد در پـاكيزه ساختن و روشن نمودن افكار ديگران و شستشوى مردم از آلودگى و گناه كوشش فراوان داشتند .
کد سوال : 7727
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : خداوند چرا نصارى را بر جهان مسلط كرده است با آنكه دين آنها باطل است ؟
پاسخ : ايـن سـئوال را بدو قسمت بايد كرد :اول - علت غلبه نصارى بر كفار و بت پرستان چيست ؟دوم - آنـكـه عـلـت غـلـبـه آنها بر مسلمانان چيست ؟پاسخ سئوال اول آنستكه خداوند بحضرت مسيح عليه السلام وعده داد پيروان او را تاقيامت بر كافران باو مسلط كند چنانكه در سوره آل عمران آيه 48 فرمود : و جاعل الذين اتبعوك فوق الذين كفروا الى يوم القيمه . و مسلمانان چون تحقق اين وعده را بينند بايد در دين خود راسختر گردند . و پـاسـخ سـئوال دوم اينستكه مسلمانان از اواخر قرون وسطى و پس از غلبه مغول احكام اسلام را بتدريج رها كردند و قوانين الهى را سست گرفتند و ظلم ميان آنها رواج يافت . و نصارى تا قرن شانزدهم ميلادى بغايت ظالم بودند از آنوقت بيكباره عوض شدند و عدل آموختند و پيغمبر ما صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود : الملك يبقى مع الكفر و لا يبقى مع الظلم دولت با كفر پايدار ماند اما با ستم نماند . و چـون در مـلـكـى مـردم مطمئن باشند بعدل و اينكه احكام و قوانين عادلانه را هيچكس تغيير نمى دهد ثروت خود را بكار مى برند و هنرمندان هنر خود را ظاهر مى كنند و ملك رونق مى گيرد ; در عـهـد خـلـفـا هر چند ظالم بودند اما ظلم محدود بود , هيچكس تصورنمى كرد ممكن است قـوانـيـن الـهـى را از رسـم خارج كنند اما پس از آن هيچكس اطمينان بهيچ چيز نداشت و ظلم نامحدود شد . مـمـالك نصارى بعكس اين بودند و داستان عدل آنها بين خود شگفت انگيز است چنانكه شنيديم اگر كسى وصيت كند مالش را در بيهوده ترين چيزها مصرف كنند هيچكس نمى تواندآن را تغيير دهـد و تـبـديـل بـه احسن كند ; حتى كسى گربه اى را دوست داشت بهره اى ازمال خود را براى نگاهدارى آن وصيت كرد و نيز گويند جنايتكاران كه در دادگاه اعتراف بگناه خود نمى كنند نزد كـشـيـش اقـرارمـى كـنند براى توبه و هيچكس از ماموران دولت حق ندارد پنهان گوش دهد و كشيش را به شهادت طلبد و قاضيان آنها بى دغدغه خاطر و بى ترس از معزول شدن همه منصب داران حـتى رئيس دولت را محكوم مى كنند , و انسان از اين سخنان صدر اسلام را بياد مى آوردكه امـيـرالـمـومنين عليه السلام بعهد خلافتش با مرد يهودى ذمى در زرهى نزاع كردند ونزد شريح رفتند شريح حكم به يهودى داد و از خليفه نترسيد و اميرالمومنين عليه السلام چون معصوم بود و نـخواست اعتراف بگناه كند بر حكم شريح اعتراض فرمود , و براى آنكه مردم بدانند همه كس بايد پـيـرو احـكام الهى باشد حتى خليفه مسلمين , و همه كس حق دارد نزد قاضى شكايت كند حتى يهودى ذمى , خود نزد شريح آمد مانند ساير مردم . منصور دوانيقى هم با ساربانى كه او را بمكه برده بود نزاع كردند و ساربان شكايت نزد قاضى برد و او منصور را حاضر كرد و حكم داد بر وى . و ديـگر از عدل سلاطين نصارى اينكه رعاياى مسلمان ايشان در اظهار شعائر دين خودآزادند و با آنـكـه نـصارى بتدابير آنها را در دين سست مى كنند تا هنوز دين خود راترك نكرده اند , در نماز و روزه گـرفـتـن و اذان گـفـتـن و رفـتـن بـحج آزادند و سلاطين نصارى مخصوصا سفير بجده مى فرستند تا آسايش رعاياى خود را در حج فراهم كنند . وعدل بهر نيت باشد موجب رغبت مردم و بسط ملكست چنانكه پيغمبر صلى اللّه عليه وآله و سلم فرمود . و آنـهـا كه پندارند دين اسلام مانع ترقى مسلمانان شدنيانديشيده گويند , بلكه آن ظلم است كه بنياد مسلمانان را بركنده است , وگرنه اين تمدن و ترقى نصارى چون درست بنگرى دنباله تمدن اسـلام است كه بمرور زمان بتدريج بسط يافته است چون نصارى تا هزار و پانصد سال پس از ميلاد مـسـيـح تـمـدنـى نـداشـتـنـد و اگر اين تمدن آنها تمدن مسيحيت بود بايد در اين مدت هم از مـسـلـمـانان پيشتر باشند و نبودند بلكه هر چه آميزش آنها با مسلمانان بيشتر شد و كتب عربى را بيشتر ترجمه كردند و در جنگهاى صليبى وضع بلاد اسلامى را بيشتر ديدند بتمدن نزديكتر شدند و پس از آنكه مسلمانان اسپانيا بفرمان آنها درآمدند علوم آنها بانصارى آميخته گشت و مرور زمان آن ريشه ها را بارور گردانيد ؟ پس اين تمدن فرنگى همان تمدن اسلامى است كه ارتقاء يافته است .
کد سوال : 7728
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : مسيحيان معتقدند كه حضرت مسيح عليه السلام فديه و كفاره گناهان همه انسان هاشده اند . بنابراين نيازى به دين جديد ( اسلام ) نيست . بلكه تعاليم دين عيسى عليه السلام كافى است .
پاسخ : هدف خداوند از خلقت به كمال رساندن هر نوع از مخلوقات است . به كمال رسيدن انسان در گرو اطاعت از اوامر و نواهى الهى است . امـا اگـر فـرض كـنيم ارتكاب يك گناه مثل خوردن از درخت ممنوع , توسط آدم سبب هلاكت دائمـى و ابـدى او و هـمه انسان ها شود و هيچ راه نجاتى به جز فدا مسيح نباشد , پس فايده تشريع اديـان وآمـدن پيامبران قبل از مسيح و خود حضرت مسيح عليه السلام چيست ؟ به علاوه كسانى كه با عمل صالح و تقوا در سراسر عمر زندگى كرده و مى كنند چگونه حضرت عيسى فديه وكفاره آنان مى شود .
کد سوال : 7729
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : آيـه 112 از سـوره مائده نقل مى كند كه حوارييون از حضرت عيسى درخواست طعام ازناحيه خدا كردند و حضرت نيز اجابت فرمود . در حاليكه اناجيل اين داستان را نقل نكرده اند و مسيحيان نيز به طور شفاهى چيزى در اين زمينه ندارند .
پاسخ : آشنايان با تاريخ مسيحيت و انجيل شناسان كاملا آگاهند كه كتب اناجيل بر ضبط وحفظ حوادث و وقـايـع چـنـدان دقـتى نداشته اند و تفاوت ميان آنها به اندازه اى است كه شكى براى كسى باقى نمى گذارد كه هر يك از انجيل نويسان از ديدگاه خود به مسائل نگاه كرده اند . مسيحيت امروز نيز به طور قطع به صورت شفاهى و متواتر به حضرت عيسى (ع ) متصل نيست . از اين رو عدم ذكر داستان درخواست مائده آسمانى در كتب اناجيل دليلى بر عدم وقوع آن نيست .
کد سوال : 7730
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : شـيـعـيـان آيه سوم و شصت و هفتم سوره مائده را مربوط به واقعه غدير مى دانند درحاليكه اگر چنين باشد نبايد بين اين دو آيه تا اين حد فاصله بيفتد . ثانيا سياق معنى آيات قبل و بعد آيه سوم راجع به گوشتهاى حلال و حرام و سياق آيه 67 مربوطبه اهل كتاب است نه مو
پاسخ : مـى دانـيـم آيـات قـرآن و همچنين سوره هاى آن , بر طبق تاريخ نزول جمع آورى شده است بلكه بـسيارى از سوره هايى كه در مدينه نازل شده مشتمل بر آياتى است كه در مكه نازل گرديده و به عـكس آيات مدنى را در لابلاى سوره هاى مكى مشاهده مى كنيم با توجه به اين حقيقت جدا شدن ايـن دو آيـه از يـكـديـگر در قرآن جاى تعجب نخواهد بود البته قرار گرفتن آيات هر سوره تنها به فرمان پيامبر (ص ) بوده است آرى اگر آيات برطبق تاريخ نزول جمع آورى شده بود جاى اين ايراد بود . نيز ممكن است قراردادن آيه مربوط به غدير در لابه لاى احكام مربوط به غذاهاى حلال وحرام براى محافظت از تحريف و حذف و تغيير بوده باشد زيرا بسيار مى شود كه براى محفوظ ماندن يك شى ء نفيس آن را با مطالب ساده اى مى آميزند تا كمتر جلب توجه كندحوادثى كه در آخرين ساعات عمر پـيامبر واقع شد و مخالفت صريحى كه از طرف بعضى افراد براى نوشتن وصيتنامه از طرف پيامبر (ص ) به عمل آمد شاهد گويايى است براينكه بعضى از افراد حساسيت خاصى در مساله خلافت و جانشينى پيامبر داشتند و براى انكار آن حد و مرزى قائل نبودند .
کد سوال : 7731
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : شـيـعـيـان آيه سوم و شصت و هفتم سوره مائده را مربوط به واقعه غدير مى دانند درحاليكه اگر چنين باشد نبايد بين اين دو آيه تا اين حد فاصله بيفتد . ثانيا سياق معنى آيات قبل و بعد آيه سوم راجع به گوشتهاى حلال و حرام و سياق آيه 67 مربوطبه اهل كتاب است نه مو
پاسخ : مـى دانـيـم آيـات قـرآن و همچنين سوره هاى آن , بر طبق تاريخ نزول جمع آورى شده است بلكه بـسيارى از سوره هايى كه در مدينه نازل شده مشتمل بر آياتى است كه در مكه نازل گرديده و به عـكس آيات مدنى را در لابلاى سوره هاى مكى مشاهده مى كنيم با توجه به اين حقيقت جدا شدن ايـن دو آيـه از يـكـديـگر در قرآن جاى تعجب نخواهد بود البته قرار گرفتن آيات هر سوره تنها به فرمان پيامبر (ص ) بوده است آرى اگر آيات برطبق تاريخ نزول جمع آورى شده بود جاى اين ايراد بود . نيز ممكن است قراردادن آيه مربوط به غدير در لابه لاى احكام مربوط به غذاهاى حلال وحرام براى محافظت از تحريف و حذف و تغيير بوده باشد زيرا بسيار مى شود كه براى محفوظ ماندن يك شى ء نفيس آن را با مطالب ساده اى مى آميزند تا كمتر جلب توجه كندحوادثى كه در آخرين ساعات عمر پـيامبر واقع شد و مخالفت صريحى كه از طرف بعضى افراد براى نوشتن وصيتنامه از طرف پيامبر (ص ) به عمل آمد شاهد گويايى است براينكه بعضى از افراد حساسيت خاصى در مساله خلافت و جانشينى پيامبر داشتند و براى انكار آن حد و مرزى قائل نبودند .
کد سوال : 7732
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : فلسفه غسل دادن مردگان و فلسفه غسل مس ميت چيست ؟
پاسخ : همان طور كه مكرر يادآورى كرده ايم , فلسفه قسمتى از احكام فرعى اسلام براى ماروشن نيست ; ولى با گذشت زمان و تكامل عقل بشر و پيشرفت علوم , فلسفه قسمتهاى مهمى روشن شده و در آينده نيز ممكن است اسرار قسمتهاى ديگر واضح و روشن گردد . دربـاره مطلب مورد سوال مى توان گفت : يكى از اسرار لزوم غسل مس ميت اين است كه تمام اقـوام و مـلـل همان طور كه احترام زنده را لازم مى دانند , براى مردگان نيزاحترام خاصى قائل مى شوند . گـرچه اسلام بسيارى از تشريفات ملل و اقوام گذشته را درباره مردگان كه جنبه خرافى داشته حـذف كرده , ولى احترام ساده و بى آلايش را به صورت غسل و كفن و دفن براى مردگان لازم مى داند ; روى اين حساب , موضوع غسل ميت و ساير تشريفات مردگان , يك نوع احترام بى آلايش نسبت به مردگان است . بـه عـبـارت ديـگر : اسلام براى انسان ارزشى فوق العاده قائل است و ارزش او را باوسايل و بيانات گـوناگون بالا برده , حتى اين موضوع شامل حال پس از مرگ هم مى شودو از نظر قوانين اسلام هيچ كس مجاز نيست به مرده مسلمانى اهانت كند , حتى نمى تواند به قبر او نيز اهانت نمايد . مـوضـوع غسل و كفن و دفن مردگان نيز يك نوع احترام به مقام انسان است ; احترامى كه جنبه خرافى ندارد . عـلاوه بـر ايـن , چـون از نـظر اسلام مرگ پايان زندگى نيست , بلكه دروازه اى نسبت به جهان و زندگى ديگر و نزول در جوار رحمت الهى است , از اين جهت دستور مى دهد كه بايستى مردگان را نظيف و پاكيزه كنند و با لباسى ساده و پاك به خاك سپارند تااين عمل رمز بقاى حيات حقيقى و امتداد زندگى باشد اين است فلسفه غسل ميت . غسل مس ميت پيش از آن كه به اصل پاسخ بپردازيم , لازم است چند نكته را ذيلا تذكر دهيم :1 - نـوعا بازماندگان مرده در اثر از دست دادن فرد عزيزى از افراد خانواده خوداحساسات و عواطف برافروخته اى خواهند داشت و لذا نمى تواند يكباره رابطه خود رابا او قطع شده ببينند . آنها در اثر انس و علاقه اى كه نسبت به او داشته اند , حتى بعد از مرگ مى خواهند او را ببوسند و در آغوش پر مهرشان بگيرند . 2 - ايـن نكته نيز كاملا روشن است كه معمولا بدن افراد مرده در اثر بيمارى و براثر مسموميتهاى مـختلف و از دست دادن قدرت دفاعى , آلوده به انواع ميكروبهاست ونزديك شدن به او خطرهاى فروانى از نظر بهداشتى به دنبال دارد . 3 - اسـلام هـيـچ گـاه بـا عواطف و احساسات انسان از در ستيزه و مبارزه در نيامده ,انگيزه هاى طـبـيـعى افراد را ناديده نگرفته , بلكه عواطف و احساسات را در مسيرخاصى هدايت و راهنمايى نموده است . با توجه به نكات فوق مى توان نتيجه گرفت : اسلام براى آن كه همه افراد - مخصوصابازماندگان مرده - را از آلودگى به انواع ميكروبها و ابتلا به امراض گوناگون كه از پيكر بى جان ممكن است بـه آنـهـا سـرايـت كـنـد , بـازدارد و در عين حال با تحريم تماس با مرده , با عواطف و احساسات برافروخته آنها مبارزه نكرده باشد , مشكل قانونى براى آنها به وجود آورده است ; يعنى دستور داده هـر كسى به بدن مرده دست بزند و يا به هر نحوى از انحاء بدنش با ميت تماس پيدا كند , بايد تمام بدنش راشست و شو داده و غسل نمايد . شـكـى نـيـست كه اين مشكل قانونى در عين آن كه تا حدودزيادى تماس زندگان را با مردگان محدود مى كند و آنها را از ابتلا به انواع امراض احتمالى باز مى دارد , عواطف و احساسات آنها را نيز ناديده نگرفته است و هرگاه اين مشكل قانونى , موثر در برقرارى تماس , با مرده نگرديد , غسل مس ميت خودبهترين و ساده ترين طرز شست و شو و دفع ميكروبهاى احتمالى خواهد بود . مـمكن است بعضى اشكال كنند كه اگر غسل مس ميت ايجاد مشكل قانونى و براى جلوگيرى از آلودگى و ابتلا به امراض است , پس چرا بعد از غسل دادن مرده , دست زدن و تماس پيدا كردن با بـدن او موجب غسل نمى شود ؟ولى اين ايراد سطحى به نظر مى رسد و پاسخ آن روشن است , زيرا غـسـل دادن مـرده بـاآب مخلوط به سدر و آب مخلوط با كافور و با آب خالص , خود عامل موثرى بـراى ضـدعـفـونـى و تـمـيـز كردن مرده است و لااقل براى مدتى آن خطراتى كه پيش از غسل وجودداشته , موجود نخواهد بود . بـديـهـى است در اين صورت پس از انجام گرفتن مراسم فوق , ميت را در مدت كوتاهى به خاك مى سپارند و احتمال بروز ميكروبهاى جديد و سرايت آن به انسان منتفى خواهدبود . آنـچـه دربـاره غسل مردگان و غسل مس ميت گفته شد , گوشه اى از فلسفه اين احكام است ; ممكن است نكات ديگرى وجود داشته باشد كه هنوز از نظر ما مخفى و پنهان است .
کد سوال : 7733
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : چـرا اسـلام دسـتورى مى دهد كه به هنگام جنب شدن تمام بدن را بشويند در حالى كه فقطعضو معينى آلوده مى شود و آيا ميان ادرار كردن و خارج شدن منى تفاوتى هست كه دريكى فقط محل را بايد شست و در ديگرى تمام بدن را ؟
پاسخ : پاسخ اجمالى اين سئوال , اين است كه خارج شدن منى از انسان , يك عمل موضعى نيست ( مانند ادرار و سـايـر زوائد ) بـه دلـيل اينكه اثر آن در تمام بدن آشكار مى گردد ,و تمام سلولهاى تن به دنـبـال خـروج آن در يك حالت سستى مخصوص فرو مى روند و اين خود نشانه تاثير آن روى تمام اجزاء بدن است . تـوضـيـح اينكه : طبق تحقيقات دانشمندان دو سلسله اعصاب در بدن انسان وجود دارد كه تمام فعاليتهاى بدن را كنترل مى كند اعصاب سمپاتيك و اعصاب پاراسمپاتيك وظيفه اولى تند كردن و به فعاليت واداشتن دستگاههاى مختلف بدن و وظيفه دومى كند كردن فعاليت آنهاست . گـاهـى جـريانهايى در بدن رخ مى دهد كه اين تعادل را به هم مى زنداز جمله اين جريانها مساله ارگـاسـم ( اوج لـذت جنسى ) است كه معمولا مقارن خروج منى صورت مى گيرد در اين موقع سـلـسـلـه اعصاب پاراسمپاتيك بر اعصاب سمپاتيك پيشى مى گيرد و تعادل بشكل منفى به هم مى خورد اين موضوع نيز ثابت شده كه از جمله امورى كه مى تواند اعصاب سمپاتيك را بكار وادارد و تـعادل از دست رفته را تامين كند تمامى آب با بدن است و چون تاثير ارگاسم روى تمام اعضاى بـدن بـطـور محسوس ديده مى شود و تعادل اين دو دسته اعصاب در سراسر بدن به هم مى خورد دسـتـور داده شـده تـمـام بـدن با آب شسته شود البته فايده غسل منحصر به اين نيست بلكه يك نوع عبادت و پرستش نيز مى باشد كه اثرات اخلاقى آن قابل انكار نيست .